اقطاع: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> <ref>' به '</ref><ref>')
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''اِقطاع''': به معنای اعطای زمین، معدن و عواید و محصولات آن به صورت تملیک و غیر تملیک است. در فقه به معنای این است که حاکم اسلامی زمین موات یا معادنی که نیاز به احیا دارند را به افراد یا گروهی واگذار می‌کند تا آنرا احیا کنند. [[پیامبر گرمی اسلام(ص)]] اقطاعات فراوانی داشته که هدف از آنها شکوفایی اقتصادی، اشتغال‌زایی، فقرزدایی و حل مشکلات معیشتی جامعه [[مسلمانان]] بوده است. ازجمله اقطاعات پیامبر(ص)، اقطاع به [[ذوی‌القربی]] بوده، مثل اعطای [[فدک]] به [[حضرت فاطمه(س)]]، اعطای زمین [[نقیع]] برای [[زبیر بن عوام]]، اعطای معادن و زمین‌های منطقه قَبَلیه به [[بلال بن حارث مزنی|بلال بن حارث مُزَنی]]، اعطای چهار زمین [[فقیرین]]، [[چاه قیس]] و [[چاه شجره]] را به [[علی(ع)]]، [[چاه حجر|چاه حِجر]] را به [[ابوبکر]]، [[چاه جرم|چاه جَرم]] را به [[عمر]]، [[سواله|سُواله]] را به [[عبدالرحمن بن عوف]]، [[ضراطه]] را به [[صهیب بن سنان]]، و [[بویله|بُویله]] را به زبیر بن عوام و [[سلمة بن عبدالاسد]] اقطاع کرد، [[الدور]] را برای برخی از [[مهاجران]] اقطاع کرد تا مشکل خانه‌سازی آنها برطرف شود. البته زمین‌هایی که پیامبر گرامی به شکل اقطاع واگذار می‌کرده، در حقیقت ملک ایشان بوده؛ زیرا فیء یا انفال به شمار می‌رفته است و طبق تصریح [[قرآن کریم]] انفال ملک پیامبر(ص) و امام(ع) است. خلفای سه‌گانه و حکمرانان پس از آن‌ها اقطاعات زیادی به افراد فراوان داده‌اند. [[عثمان]]، خلیفه سوم، اموال فراوان را با عناوین گوناگون به خویشاوندان و اصحاب خود اقطاع کرده بود، که حضرت علی(ع) هنگامی که به خلافت رسید، قَطائع عثمان را به مسلمانان برگرداند و فرمود که اگر این مال را در مهریه زنان به کار برده یا با آن کنیز خریده باشند، آن را به [[بیت‌المال]] مسلمانان برمی‌گرداند.
'''اِقطاع''' واگذاری زمین موات یا معادنِ رها شده، به فرد یا گروهی از سوی حاکم اسلامی برای احیاء آن است. گفته شده نخستین کسی که در [[مکه]]، زمین‌هایی را اِقطاع کرد، [[قصی بن کلاب|قُصی بن کِلاب]]، از اجداد [[پیامبر]] بود. پیامبر بخشی از سرزمین‌های تصرف شده را به نزدیکان، اصحاب [[مهاجران|مهاجر]] و انصار واگذار کرد. اقطاع به شکل تملیک یا استفاده از منافع بوده است. بیشتر فقیهان شیعه و برخی فقیهان [[مذاهب اهل سنت|اهل سنت]] بر این باورند که اقطاع ملکیت‌آور نیست. واگذاری منافع هم به سه شکل بود: استغلال، طعمه و ارفاق. در اقطاع معادن، بیشتر عالمان معادن سطحی را قابل اقطاع همه مسلمانان می‌دانند و معادن زیرسطحی را در مالکیت یا اولویت امام دانسته‌اند. در منابع فقهی شیعه و سنی برای استفاده از زمین‌های موات افزون بر اقطاع، به [[احیاء|احیا]] و [[حمی|حِمَی]] (قرق کردن چراگاه) نیز حکم داده شده است.
==معنای اقطاع==
 
اقطاع از ریشه «ق ـ ط ـ ع» به معنی سرزنش کردن، فرارسیدنِ زمان چیدن خرما، بریدن و جدا کردن و بخشیدن چیزی یا زمینی به دیگری است.<ref>لسان العرب، ج8، ص276؛ مجمع البحرین، ج4، ص381، «قطع. </ref>اقطاع در اصطلاح فقه به این معنا است که حاکم اسلامی قطعه زمین موات و کوه‌ها و معادنی را که بهره‌برداری از آن‌ها نیاز به کار و صرف هزینه دارد، در اختیار فرد یا گروهی قرار دهد تا از آن‌ها بهره‌برداری کنند.<ref>الوسیله، ج1، ص134؛ الاراضی، ص415.</ref>به آن‌چه بدین‌گونه در اختیار افراد قرار می‌گیرد، اِقطاعه یا قَطعیه گفته می‌شود<ref>العین، ج1، ص135، «قطع. </ref>و در فارسی از آن با تُیول که واژه‌ای ترکی است، تعبیر می‌شود.<ref>لغت‌نامه، ج4، ص6357، «تیول. </ref>
===تعریف===
می‌گویند نخستین کسی که در [[مکه]]، زمین‌هایی را اِقطاع کرد و در اختیار دیگران قرار داد، [[قصی بن کلاب|قُصی بن کِلاب]]، از نیاکان [[پیامبر]]، بود. او هر گروه از [[قریش]] را در بخشی از این زمین‌ها ساکن ساخت و بخش برابر وجه [[کعبه]] را برای خود برگزید.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص259-260.</ref>به گفته سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم، منزل متعلق به جدش در مکه از اقطاعات قصی بن کلاب بوده و نیز دیگر منازل قریش در مکه به اقطاع قصی، واگذار شده‌اند.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.</ref>
ریشه اقطاع، «قطع» به معنی سرزنش کردن، فرارسیدنِ زمان چیدن خرما، بریدن و جدا کردن و بخشیدن چیزی یا زمینی به دیگری است.<ref>لسان العرب، ج8، ص276؛ مجمع البحرین، ج4، ص381، «قطع. </ref> اقطاع در فقه تعریف می شود به اینکه حاکم اسلامی قطعه زمین موات و کوه‌ها و معادنی را که بهره‌برداری از آن‌ها نیاز به کار و صرف هزینه دارد، در اختیار فرد یا گروهی قرار دهد تا از آن‌ها بهره‌برداری کنند.<ref>الوسیله، ج1، ص134؛ الاراضی، ص415.</ref> به آنچه در اختیار افراد قرار می‌گیرد، اِقطاعه یا قَطعیه گفته می‌شود<ref>العین، ج1، ص135، «قطع. </ref> در فارسی از آن به تُیول که واژه‌ای ترکی است، نام برده می‌شود.<ref>لغت‌نامه، ج4، ص6357، «تیول. </ref>
پس از [[اسلام]]، پیدایش اقطاع با واگذاری سرزمین‌های تصرف شده به دست پیامبر به [[مهاجران]] و درخواست‌کنندگان آغاز شده است.<ref>حجاز در صدر اسلام، ص344.</ref>بر پایه [[سنت پیامبر]] در اقطاع، فقیهان سده‌های بعد به تدوین اصول و شرایط و ضوابط آن همت گماشتند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص643.</ref>
 
ƒ
=== تاریخچه ===
==اقطاع در فقه==
گفته شده نخستین کسی که در [[مکه]]، زمین‌هایی را اِقطاع کرد، [[قصی بن کلاب|قُصی بن کِلاب]]، از اجداد [[پیامبر]] بود. او هر گروه از [[قریش]] را در بخشی از این زمین‌ها ساکن ساخت و زمین مقابل [[کعبه]] را برای خود برگزید.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص259-260.</ref> به گفته سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم، منزل متعلق به جدش در مکه از اقطاعات قصی بن کلاب بوده و نیز دیگر منازل قریش در مکه به اقطاع قصی، واگذار شدند.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.</ref> پس از ظهور [[اسلام]]، پیامبر بخشی از سرزمین‌های تصرف شده را به [[مهاجران]] و درخواست‌کنندگان واگذار کرد<ref>حجاز در صدر اسلام، ص344.</ref> بر پایه [[سنت پیامبر]] در اقطاع، فقیهان سده‌های بعد به تدوین اصول و شرایط و ضوابط آن پرداختند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص643.</ref>  
اقطاع به دو شکل انجام می‌شده و هر یک از این دو، دارای گونه‌هایی بوده است:
 
‚
==انواع اقطاع==
اقطاع به دو نوع تملیک و غیر تملیک انجام می‌شده و هر یک از این دو، دارای شکل‌هایی بوده است.
 
===اقطاع به شکل تملیک===
===اقطاع به شکل تملیک===
اقطاع به شکل تَملیک که مورد اِقطاع به مالکیت مُقْطَع‌له درمی‌آمده<ref>لسان العرب، ج8، ص281؛ تحریر الاحکام، ص107.</ref>و از آن به عنوان اقطاع تملیک تعبیر شده است.<ref>لسان العرب، ج8، ص281؛ عمدة القاری، ج12، ص220.</ref>اقطاع تملیک عموماً از زمین‌های مَوات بوده، مگر در برخی موارد که از زمین‌های آباد نیز صورت گرفته است. این اقطاع ممکن است وراثتی باشد و به وراث منتقل گردد یا منحصر به دوران حیات مُقْطَع‌له باشد که در منابع با عنوان عُمرا و معاش از آن یاد شده است.<ref>فتح الباری، ج5، ص36؛ مغنی المحتاج، ج2، ص367-368.</ref>
در این واگذاری، فرد دریافت کننده (مُقْطَع‌له) مالکِ زمین اقطاع می‌شده است. <ref>لسان العرب، ج8، ص281؛ عمدة القاری، ج12، ص220.</ref><ref>لسان العرب، ج8، ص281؛ تحریر الاحکام، ص107.</ref> بیشتر اقطاع تملیک از زمین‌های مَوات و اندکی از زمین‌های آباد صورت گرفته است. در این اقطاع گاهی امکان ارث گذاشتن زمین بوده و گاهی منحصر به زندگی مُقْطَع‌له بود که از آن به عُمرا و معاش یاد شده است.<ref>فتح الباری، ج5، ص36؛ مغنی المحتاج، ج2، ص367-368.</ref>  
اقطاع تملیک نیز خود دوگونه است:
 
1. اِقطاع زمین و معدن برای احیا و بهره‌برداری از آن.
اقطاع تملیک نیز خود دوگونه است: 1. اِقطاع زمین و معدن برای احیا و بهره‌برداری از آن.
2. اِقطاع زمین برای خانه‌سازی (اقطاع دُور). در هر صورت، شخص مُقْطَع‌له پس از به کارگیری آن‌‌چه به وی اقطاع شده، مالک آن می‌گردد. برخی فقیهان، اقطاع دور را از گونه غیر تملیک دانسته‌اند؛ زیرا به باور آنان اقطاع دور که به دست پیامبر(ص) انجام می‌شده، مانند سکونت دادن مهاجران در خانه‌های [[انصار]]<ref>فتح الباری، ج5، ص36.</ref>موقتی بوده است. فقیهان [[شیعه]] همه زمین‌های موات و حتی زمین‌های آباد بدون صاحب را ملک امام معصوم دانسته‌اند.<ref>الخلاف، ج3، ص525؛ جامع المقاصد، ج7، ص29-30.</ref>اما فقیهان [[اهل سنت]] اقطاع زمین‌های موات را جایز می‌دانند.<ref>بدائع الصنائع، ج6، ص194؛ المجموع، ج15، ص227-230.</ref>برخی فقیهان اهل سنت برای امام اقطاع غیر موات را آن هم به نحو تملیک و انتفاع به خاطر وجود مصلحت جایز دانسته‌اند.<ref>کشاف القناع، ج4، ص238.</ref>
2. اِقطاع زمین برای خانه‌سازی (اقطاع دُور). در هر دو شکل، شخص دریافت کننده و احیا کننده زمین، مالک آن می‌گردید.  
در این‌که آیا به محض اِقطاع و واگذاری، شخص مُقْطَع‌له زمین یا معدن را مالک می‌شود، فقیهان شیعه<ref>الروضة البهیه، ج7، ص159؛ مسالک الافهام، ج12، ص418-419.</ref>و برخی [[مذاهب اهل سنت]]<ref>المجموع، ج15، ص227؛ الشرح الکبیر، ج6، ص169؛ کشاف القناع، ج4، ص237-238.</ref>همچون حنبلیان بر این باورند که اقطاع ملکیت‌آور نیست و اقطاع امام همچون تَحْجِیر است.<ref>المجموع، ج15، ص227؛ المغنی، ج6، ص169.</ref>در مقابل، برخی دیگر از فقیهان اهل سنت، خود اِقطاع را موجب ملکیت دانسته‌اند.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج2، ص239.</ref>در هر حال، اگر مُقْطَع له در احیا و آباد کردن زمین کوتاهی و تاخیر کند، چنانچه عذری موجه برای تاخیر داشته باشد و از امام و حاکم مهلت بطلبد، به وی مهلت داده می‌شود و اگر عذری نداشته باشد، حاکم به او اختیار می‌دهد که به احیای زمین بپردازد یا آن را به دیگری واگذارد. اگر وی این کار را انجام ندهد، زمین از او پس گرفته می‌شود.<ref>جامع المقاصد، ج7، ص29-30.</ref>
 
فقیهان اهل سنت در این فرض که کسی بدون اجازه مُقْطَع‌له به احیای زمینی که از سوی امام به او اقطاع شده، بپردازد، سخنانی گوناگون ارائه کرده‌اند: برخی آن را ملک احیا‌کننده دانسته‌اند و شماری گفته‌اند که اگر پیش از گذشت سه سال از وقت اقطاع به احیای آن بپردازد، آن ملک از آنِ مُقْطَع‌له است و پس از سه سال از آنِ احیاکننده. در این زمینه، سخنانی دیگر نیز طرح شده است.<ref>المجموع، ج15، ص231.</ref>
==== دیدگاه‌های فقهی ====
برخی فقیهان، اقطاع برای خانه‌ساختن را از گونه غیر تملیک دانسته‌اند؛ زیرا به باور آنان این اقطاع مانند سکونت دادن مهاجران در خانه‌های [[انصار]]<ref>فتح الباری، ج5، ص36.</ref> موقتی بوده است. در نظر آنان معصوم، مالک همه زمین‌های موات و زمین‌های آباد بدون مالک است.<ref>الخلاف، ج3، ص525؛ جامع المقاصد، ج7، ص29-30.</ref>
 
فقیهان [[اهل سنت]] اقطاع زمین‌های موات را جایز می‌دانند.<ref>بدائع الصنائع، ج6، ص194؛ المجموع، ج15، ص227-230.</ref> برخی فقیهان اهل سنت برای امام اقطاع غیر موات را آن هم به نحو تملیک و انتفاع به خاطر وجود مصلحت جایز دانسته‌اند.<ref>کشاف القناع، ج4، ص238.</ref> در جواب این پرسش که آیا در زمان واگذاری، شخص مُقْطَع‌له زمین یا معدن را مالک می‌شود؟ فقیهان شیعه<ref>الروضة البهیه، ج7، ص159؛ مسالک الافهام، ج12، ص418-419.</ref> و برخی [[مذاهب اهل سنت]]<ref>المجموع، ج15، ص227؛ الشرح الکبیر، ج6، ص169؛ کشاف القناع، ج4، ص237-238.</ref> همچون حنبلیان بر این باورند که اقطاع ملکیت‌آور نیست و اقطاع امام همچون تَحْجِیر است.<ref>المجموع، ج15، ص227؛ المغنی، ج6، ص169.</ref> در مقابل، برخی دیگر از فقیهان اهل سنت، خود اِقطاع را موجب ملکیت دانسته‌اند.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج2، ص239.</ref>  
 
اگر مُقْطَع له در احیا و آباد کردن زمین کوتاهی و تاخیر کند، چنانچه عذری موجه برای تاخیر داشته باشد و از امام و حاکم مهلت بطلبد، به وی مهلت داده می‌شود و اگر عذری نداشته باشد، حاکم به او اختیار می‌دهد که به احیای زمین بپردازد یا آن را به دیگری واگذارد. اگر وی این کار را انجام ندهد، زمین از او پس گرفته می‌شود.<ref>جامع المقاصد، ج7، ص29-30.</ref>  
 
فقیهان اهل سنت در این فرض که کسی بدون اجازه مُقْطَع‌له به احیای زمینی که از سوی امام به او اقطاع شده، بپردازد، سخنانی گوناگون ارائه کرده‌اند: برخی آن را ملک احیا‌کننده دانسته‌اند و شماری گفته‌اند که اگر پیش از گذشت سه سال از وقت اقطاع به احیای آن بپردازد، آن ملک از آنِ مُقْطَع‌له است و پس از سه سال از آنِ احیاکننده.<ref>المجموع، ج15، ص231.</ref>  


===اقطاع به شکل غیر تملیک===
===اقطاع به شکل غیر تملیک===
اقطاع به شکل غیر تملیک که شخص مقطع‌له زمین و معدن را مالک نمی‌شده و تنها از درآمد و محصولات و منافع دیگر آن بهره می‌برده است.<ref>نیل الاوطار، ج6، ص56.</ref>این‌گونه از اقطاع سه نوع دارد:
در اقطاع به شکل غیر تملیک شخص مقطع‌له زمین و معدن را مالک نمی‌شده و تنها از درآمد و محصولات و منافع دیگر آن بهره می‌برده است.<ref>نیل الاوطار، ج6، ص56.</ref> این‌گونه از اقطاع سه نوع دارد: استغلال، طعمه و ارفاق.
1. اقطاع اِستِغلال. در این‌گونه اقطاع، مقداری معین از درآمد و خراج زمین‌های خراجی به نظامیان و کارمندان دولت به عنوان حقوق و مستمری آنان پرداخت می‌شده است.<ref>الاحکام السلطانیه، ص290-291.</ref>فقیهان شیعه درباره جواز دریافت این‌گونه اقطاع در دوران غیبت دیدگاه‌های گوناگون ارائه کرده‌اند.<ref>مسالک الافهام، ج3، ص443-449.</ref>
 
2. اقطاع طُعْمه (اطعام) که اعطای محصول و عوائد زمین به صورت دائم یا موقت به اشخاص بوده است.<ref>مجله تاریخ اسلام، ش12، ص5-14، «طعمه و تحول آن در تشکیلات اداری و مالی صدر اسلام. </ref>
1. اقطاع اِستِغلال. مقداری معین از درآمد و خراج زمین‌های خراجی به نظامیان و کارمندان دولت به عنوان حقوق و مستمری آنان پرداخت می‌شده است.<ref>الاحکام السلطانیه، ص290-291.</ref> فقیهان شیعه درباره جواز دریافت این‌گونه اقطاع در دوران غیبت دیدگاه‌های متفاوت ارائه کرده‌اند.<ref>مسالک الافهام، ج3، ص443-449.</ref>  
3. اقطاع اِرفاق که درباره جایگاه‌های نشستن و بساط کردن در بازارها و میدان‌ها و کنار راه‌های عمومی و صحن مساجد برای کسب و کار است. فقیهان شیعه بر این باورند که واگذاری ارفاق از آن‌رو که به عموم مردم تعلق دارد و همگان در استفاده از آن مساوی هستند، جایز نیست.<ref>المهذب، ج2، ص34؛ الغنیه، ص294؛ جواهر الکلام، ج38، ص86-87.</ref>البته شماری از فقیهان این حق را برای امام معصوم قائل شده‌اند.<ref>المهذب، ج2، ص33-34.</ref>فقیهان اهل سنت اِقطاع اِرفاق را برای سلطان و حاکم اسلامی جایز می‌دانند.<ref>المغنی، ج6، ص163-164؛ کشاف القناع، ج4، ص238.</ref>
 
====احکام اقطاع معادن====
2. اقطاع طُعْمه (اطعام): اعطای محصول و عوائد زمین به صورت دائم یا موقت به اشخاص بوده است.<ref>مجله تاریخ اسلام، ش12، ص5-14، «طعمه و تحول آن در تشکیلات اداری و مالی صدر اسلام. </ref>  
 
3. اقطاع اِرفاق درباره جایگاه‌های نشستن و بساط کردن در بازارها و میدان‌ها و کنار راه‌های عمومی و صحن مساجد برای کسب و کار است. فقیهان شیعه بر این باورند که واگذاری ارفاق از آن‌رو که به عموم مردم تعلق دارد و همگان در استفاده از آن مساوی هستند، جایز نیست.<ref>المهذب، ج2، ص34؛ الغنیه، ص294؛ جواهر الکلام، ج38، ص86-87.</ref> البته شماری از فقیهان این حق را برای امام معصوم قائل شده‌اند.<ref>المهذب، ج2، ص33-34.</ref> فقیهان اهل سنت اِقطاع اِرفاق را برای سلطان و حاکم اسلامی جایز می‌دانند.<ref>المغنی، ج6، ص163-164؛ کشاف القناع، ج4، ص238.</ref>  
 
===احکام اقطاع معادن===
فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاه‌هایی گوناگون ارائه کرده‌اند:
فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاه‌هایی گوناگون ارائه کرده‌اند:
‚ الف. معادن ظاهری (معادن سطحی) یعنی معادنی که برداشت از آن‌ها نیاز به کار اضافی و حفاری و صرف هزینه ندارد و در دسترس همگان است؛ مانند معادن نمک، مومیا، سرمه، یاقوت، کبریت و برخی معادن نفت و قیر. شماری از فقیهان گفته‌اند که امام می‌تواند آن‌ها را به اِقطاع به دیگران واگذار کند. اما شماری دیگر قائل به اشتراک همه [[مسلمانان]] در این معادن هستند. در این صورت، اگر کسی این معادن را احیا کند، مالک آن‌ها نمی‌شود. همچنین اگر کسی آن‌ها را تَحْجیر نماید، این معادن به او اختصاص نمی‌یابد.<ref>قواعد الاحکام، ج2، ص271؛ الدر المختار، ج6، ص756-757.</ref>
‚ ب. معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آن‌ها نیاز به کار و صرف هزینه دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان اینگونه معادن را متعلق به [[امام]] دانسته‌اند که به هر که خواهد، بر پایه مصلحت، اقطاع‌ کند. شماری دیگر قائل به عدم اختصاص این معادن به امام هستند؛ اما جایز می‌دانند که امام پیش از تحجیر و احیای آن به دست دیگران، آن را اقطاع کند.<ref>المهذب، ج2، ص34؛ شرائع الاسلام، ج4، ص796؛ قواعد الاحکام، ج2، ص272.</ref>برخی فقیهان مذاهب اهل سنت در اقطاع معادن، دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند<ref>المغنی، ج6، ص156-158؛ المجموع، ج15، ص227-232؛ نیل الاوطار، ج6، ص54-55.</ref>و شماری دیگر دارای دیدگاه‌هایی متفاوت هستند.<ref>الفقه الاسلامی، ج5، ص580-887.</ref>
==ƒاقطاعات نبوی==
هدف از اقطاعات پیامبر(ص) شکوفایی اقتصادی، اشتغال‌زایی، فقرزدایی و حل مشکلات معیشتی جامعه مسلمانان بوده است. اقطاع پیامبر به اقوامی از جُهینه، این هدف اقتصادی را آشکارا نشان می‌دهد.<ref>سنن ابی داود، ج2، ص49؛ السنن الکبری، ج6، ص149؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص523.</ref>گاه نیز اقطاع برای تالیف قلوب، استوار کردن بنیان‌های حکومت اسلامی، و پاداش دادن به تلاشگران و مجاهدان بوده است.<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص536.</ref>پیامبر(ص) پس از اقطاع زمینی به‌اندازه تاخت یک اسب، به [[محمد بن مسلمه]]، فرمود که در صورت نشان دادن توانایی در به ثمر رساندن زمین، آن زمین اقطاعی، افزایش خواهد یافت و آباد‌کننده آن می‌تواند زمینی بیشتر بگیرد.<ref>الطبقات، ج4، ص303؛ المغازی، ج2، ص658.</ref>از آن‌جا که هدف از اقطاعات نبوی، تولید کار و ثروت و بهبود وضع معیشتی مردم بوده است، هرگاه افراد دارای مال و مکنت و توان احیای زمین از پیامبر تقاضای اقطاع می‌کردند، ایشان می‌پذیرفت.<ref>امتاع الاسماع، ج9، ص360-363؛ کنز العمال، ج3، ص918.</ref>برخی بر این باورند که دور کردن قبایل یهودی از پیرامون [[مدینه]] و اعطای زمین‌های آن‌ها به [[مهاجران]]، موجب برقراری نظام مالکیت فردی جدیدی در [[اسلام]] شد.<ref>حجاز در صدر اسلام، ص342-348.</ref>اقطاعات نبوی به افرادی از سربازان و مجاهدان در راه [[خدا]]، نمایندگان گروه‌های تازه مسلمان، مهاجران و [[ذوی‌القربی]] و نیز کسانی که از آن حضرت درخواست می‌کرده‌اند، اعطا شده است. بیش از 30 مورد از اقطاعات پیامبر(ص) مکتوب بوده و نام کاتب آن نیز مشخص است.<ref>نک: مکاتیب الرسول، ج3، ص654.</ref>نامه‌های پیامبر در این زمینه، کوتاه و شامل وضعیت اقطاع و ضرورت رعایت آن بوده و از چند کلمه تجاوز نمی‌کرده است.<ref>امتاع الاسماع، ج9، ص359، 363؛ حجاز در صدر اسلام، ص259-260.</ref>در اقطاع‌نامه‌ای که پیامبر به [[بلال بن حارث]] داد، بر رعایت شرایط اقطاع تاکید گشته است.<ref>مسند احمد، ج1، ص306؛ المبسوط، طوسی، ج3، ص268؛ السرائر، ج1، ص479.</ref>همچنین در اقطاع‌نامه وفد [[بنی‌عقیل]]، بر این نکته پافشاری شده است.<ref>الطبقات، ج1، ص302؛ البدایة و النهایه، ج5، ص90.</ref>
===اقطاع ملک‌های شخصی===
زمین‌هایی که پیامبر گرامی به شکل اقطاع واگذار می‌کرده، در حقیقت ملک ایشان بوده؛<ref>شرح اصول کافی، ج11، ص400؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص524، 531.</ref> زیرا فیء یا انفال به شمار می‌رفته است. بر پایه آیه 1 [[سوره انفال]]: {{قلم رنگ|سبز|یَسئَلُونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول....}}  انفال ملک پیامبر(ص) و امام(ع) است.<ref>الام، ج7، ص354؛ المقنعه، ص278.</ref>مقصود از انفال، هر زمینی است که بدون نبرد فتح شود و نیز هر زمینی که اهل آن بدون نبرد رها کنند که فقیهان آن را فیء نامیده‌اند.<ref>المقنعه، ص275، 279؛ المعتبر، ج1، ص633؛ مجمع البحرین، ج4، ص355، «نفل. </ref>اراضی موات، زمین‌ها و اموال کسی که وارث ندارد، جنگل‌ها، دریاها، دشت‌ها، معادن و نیز اموال و املاکی که پادشاهان برای خود برگزیده‌اند<ref>المقنعه، ص278؛ الاقتصاد، ص284؛ غنیة النزوع، ص204.</ref>و غصبی نیست، در شمار فیء هستند.<ref>غنیة النزوع، ص204؛ الاقتصاد، ص284.</ref>برخی زمین‌های واگذار شده از طریق فیء در مالکیت حضرت بوده است و آیه 6-7 [[سوره حشر]]: {{قلم رنگ|سبز|وَمَا اَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنهُمْ.... مَا اَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ ِمِن اَهلِ القُری...}} بر این نکته دلالت دارد. این آیات و پیش از آن درباره فتح زمین‌های [[بنی‌نضیر]] است که بدون نبرد فتح شده و آن‌ها مجبور شدند زمین‌ها و اموال خود را رها کنند.<ref>التبیان، ج9، ص563-564؛ فقه القرآن، ج1، ص250؛ الدر المنثور، ج6، ص188.</ref>در منابع شیعه و اهل سنت میان فیء و انفال تفاوت نهاده‌اند، با این توضیح که جاهایی که مسلمانان برای فتح آن جنگیده‌اند و نیز آن چه فتح می‌شود، خواه با نبرد و خواه با امان دادن، غنیمت و از انفال است، مانند دژهای خیبر. اما فیء به آن بخش از سرزمین‌های [[مشرکان]] گفته می‌شود که بدون درگیری به دست آید، مانند اموالی که مشرکان به سبب ناچاری و ترس از مسلمانان رها می‌کنند.<ref>الخلاف، ج4، ص179؛ المبسوط، ج2، ص64؛ المغنی، ج7، ص298-299.</ref>شباهت انفال و فیء در این است که هر دو از متعلقات [[خمس‌]] هستند و نیز کسانی که خمس به آنان تعلق می‌گیرد و نامشان در آیه غنیمت و آیه فیء آمده است، یکسانند.<ref>المغنی، ج7، ص300.</ref>بر پایه برخی روایت‌های شیعه، فیء و انفال همسانند و فرقی میانشان نیست. از [[امام صادق(ع)]] روایت شده که فیء و انفال هر زمینی است که یا برای فتح آن خونی ریخته نشده یا بر آن صلح شده یا [[کافران]] به دست خود تسلیم کرده‌اند و نیز زمین‌های غیرآباد و دشت‌ها که همه این‌ها از آن [[رسول خدا]] است.<ref>التهذیب، ج4، ص133؛ منتهی المطلب، ج2، ص936؛ مجمع الفائده، ج4، ص334.</ref>
آن‌چه بر اثر فتوحات در اختیار پیامبر قرار می‌گرفته یا دیگران به ایشان هِبه می‌کرده‌اند، مانند هفت باغی که مُخَیرِیق پس از اسلام آوردن به پیامبر بخشید و نیز زمین‌هایی که انصار در مدینه به آن حضرت بخشیدند، از جمله مکان [[بازار مدینه]]<ref>شرح اصول کافی، ج11، ص400.</ref>از املاک ایشان به شمار می‌رود. از این‌رو، پیامبر در اقطاع این‌گونه زمین‌ها به دیگران، اشکالی نمی‌دیده؛ زیرا این زمین‌ها در ملکیت ایشان بوده‌اند. بخش‌های موات و معادن غیرآباد سرزمین‌هایی که اهل آن به اسلام گرویده‌اند و همچنان ساکنان آن‌جا بوده‌اند، در حکم زمین‌های موات است و به پیامبر(ص) تعلق دارد.<ref>المبسوط، ج3، ص278؛ المقنعه، ص274.</ref>نیز زمین‌های آبادی که در سرزمین‌های اسلام است و صاحب معین ندارد، از آنِ امام است.<ref>الخلاف، ج3، ص525.</ref>بر پایه برخی منابع، صوافی یا خالصه‌های پیامبر سه مورد بوده است: اموال و زمین‌های بنی‌نضیر، [[خیبر]]، و [[فدک]].<ref>فتوح البلدان، ص29؛ المناقب، ج1، ص147؛ بحار الانوار، ج16، ص109.</ref>
===اقطاعات به ذوی‌القربی===
از اقطاعات پیامبر به ذوی‌القربی، اعطای فدک به [[حضرت فاطمه(س)]] است که به دستور [[خداوند]] و در پی نزول آیه 26 [[سوره اسراء]] {{قلم رنگ|سبز|وَ آتِ ذَا القُربی‏ حَقَّهُ...}} انجام پذیرفته است.<ref>الکافی، ج1، ص543؛ الدر المنثور، ج4، ص177؛ الغدیر، ج2، ص275.</ref>فدک ناحیه‌ای است در پیرامون مدینه که از آن‌جا تا مدینه دو یا سه روز راه فاصله است.<ref>معجم البلدان، ج4، ص238.</ref>اهل فدک پس از شنیدن خبر پیروزی پیامبر بر اهل خیبر از ایشان خواستند که بدون لشکرکشی با آن‌ها مصالحه کند، بدین‌گونه که نیمی از فدک و محصولات و اموالشان از آن او باشد. پیامبر این درخواست را پذیرفت<ref>فتوح البلدان، ص38-39.</ref>و بدین ترتیب، فدک که بدون لشکرکشی فتح شد، بر پایه آیه {{قلم رنگ|سبز|وَ ما اَفاءَ اللهُ عَلی‏ رَسُولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکابٍ}} (حشر: 6) خالصه رسول خدا است.<ref>فتوح البلدان، ص39.</ref>زُهری بر پایه این آیه، فدک و دیگر قُرای عربی را از آن رسول خدا دانسته است.<ref>سنن ابی داود، ج2، ص22؛ السنن الکبری، ج3، ص50؛ کنز العمال، ج4، ص523.</ref>فدک پس از وفات رسول خدا(ص) به دست خلیفه اول غصب شد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص199-210؛ المقنعه، ص289-290؛ السقیفة و فدک، ص101.</ref>و بعدها نیز عثمان آن را به مروان بخشید.<ref>المعارف، ص195؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص198؛ نیل الاوطار، ج6، ص51.</ref>
[[زبیر بن عوام]] نیز از کسانی است که چندین زمین به شکل اقطاع از پیامبر(ص) دریافت نمود؛ از جمله زمین موات نقیع که به‌اندازه دویدن اسبی با یک نفس بوده است. زبیر پس از آن‌که اسبش از نفس افتاد و ایستاد، شلاق اسبش را به جلو پرت کرد و آن مقدار را نیز از پیامبر درخواست کرد و ایشان نیز تقاضای او را پذیرفت.<ref>المجموع، ج15، ص230.</ref>نَقیع که میان مدینه و مکه است و سه مرحله تا مدینه فاصله دارد، از آنِ رسول خدا بوده است.<ref>معجم البلدان، ج5، ص301-302؛ امتاع الاسماع، ج7، ص260.</ref>قسمت بالا و پایین شُواق از زمین‌های خیبر نیز به زبیر بن عوام اقطاع شده است.<ref>الطبقات، ج1، ص274؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص458.</ref>خیبر منطقه‌ای در فاصله 250 میلی شمال مدینه است. خیبر به منزله مخزن طعام، روغن و گوشت [[حجاز]] بوده و غله آن به 4000 وَسق می‌رسیده است. چون خیبر به دست [[علی(ع)]] با شمشیر فتح شد، <ref>فتوح البلدان، ص32-38؛ الارشاد، ج1، ص63-64.</ref> خمس آن به رسول خدا رسید که از جمله آن، همه دژ کَتیبه است.<ref>الطبقات، ج5، ص389؛ تاریخ طبری، ج2، ص306.</ref>کتیبه یکی از هفت دژ خیبر بوده است<ref>معجم البلدان، ج4، ص437؛ وفاء الوفاء، ج4، ص136.</ref>که گویا بیشتر اقطاع طُعمه از آن بوده است.<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص629.</ref>پیامبر یک ملک موات دیگر را به مردی از انصار به نام [[سلیط|سُلَیط]] داد و او آن را احیا کرد و پس از احیا به پیامبر بازگرداند و ایشان آن را به زبیر بخشید.<ref>مکاتیب الرسول، ج1، ص330.</ref>در شماری از منابع، از اقطاع زمینی از زمین‌های بنی‌نضیر به زبیر که دارای نخل بوده، یاد شده است.<ref>الطبقات، ج3، ص104؛ سنن ابی داود، ج2، ص49.</ref>
اعطای معادن و زمین‌های منطقه قَبَلیه به [[بلال بن حارث مزنی|بلال بن حارث مُزَنی]] شامل دشت‌ها و ارتفاعات و زمین‌های قابل کشت آن و نیز اعطای عقیق و نخل به همو، از اقطاعات گسترده نبوی است.<ref>المبسوط، ج3، ص268؛ المجموع، ج15، ص232؛ وفاء الوفاء، ج4، ص131.</ref>وادی عقیق در جنوب مدینه قرار دارد.<ref>وفاء الوفاء، ج2، ص45.</ref>شافعی گفته است که اقطاع بلال از ناحیه فُرع بوده است و از آن معادن تا امروز غیر از زکات<ref>الموطّا، ج1، ص248-249؛ الطبقات، ج1، ص272؛ المجموع، ج6، ص75.</ref>چیزی دیگر گرفته نشده است. به باور می‌رسد منظور شافعی از اقطاع فُرع، اقطاع عقیق است. در روزگار خلافت [[عمر]]، برخی از اقطاعات پیامبر از بلال بن حارث که قادر به احیای آن نبود، پس گرفته و میان مسلمانان تقسیم شد.<ref>السنن الکبری، ج6، ص149؛ کنز العمال، ج3، ص918.</ref>در گزارشی دیگر آمده که عمر همه عقیق را به زبیر داد.<ref>فتوح البلدان، ص22.</ref>
پیامبر(ص) چهار زمین [[فقیرین]]، [[چاه قیس]] و [[چاه شجره]] را به علی(ع) اقطاع کرد.<ref>فتوح البلدان، ص23؛ وفاء الوفاء، ج4، ص128.</ref>فقیرین نام دو ناحیه نزدیک مدینه است.<ref>وفاء الوفاء، ج4، ص127-128.</ref>گویا این زمین‌ها از زمین‌های بنی‌نضیر بوده است. پس از پیمان‌شکنی بنی‌نضیر و توطئه آنان برای قتل پیامبر(ص)،  ایشان 10 روز به بنی‌نضیر مهلت داد تا سرزمین خود را ترک کنند. اما آنان به تحریک منافقان به فرمان پیامبر بها ندادند. پیامبر(ص) به سال سوم یا چهارم ق. در ماه ربیع‌الاول بنی‌نضیر را 15 روز محاصره کرد<ref>الطبقات، ج2، ص57-58؛ فتوح البلدان، ص27-28؛ مغنی المحتاج، ج4، ص209.</ref>و آنان را ناچار ساخت قلعه را رها کنند و به خیبر و [[شام]] کوچ نمایند.<ref>الطبقات، ج2، ص57-58؛ مجمع البیان، ج9، ص425؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج2، ص403-407.</ref>آیه 2 [[سوره حشر]] {{قلم رنگ|سبز|هُوَ الَّذِی اَخرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن اَهلِ الکِتَابِ مِن دِیَارِهِم...}} بر همین ماجرا دلالت دارد.<ref>فتوح البلدان، ص27-30؛ مجمع البیان، ج9، ص424-427.</ref>زمین بنی‌نضیر نخستین زمینی بوده که رسول خدا فتح کرد<ref>فتوح البلدان، ص26.</ref>و نیز نخستین خالصه (صافیه) ایشان بود<ref>فتوح البلدان، ص27؛ الارشاد، ج1، ص93.</ref>که میان مهاجرانی که زندگی سختی داشتند و نیز دو تن از نیازمندان انصار اقطاع شد.
همچنین از اقطاعات پیامبر(ص) به علی(ع) زمین [[ینبع|یَنبُع]] است<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص220-221؛ وفاء الوفاء، ج4، ص166.</ref>که حدود چهار روز از مدینه فاصله دارد.<ref>وفاء الوفاء، ج2، ص166.</ref>حضرت آن را در [[غزوه ذوالعشیره]] به علی(ع) داد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص221.</ref>بر پایه شماری از منابع، عمر نیز در ینبع زمینی به علی(ع) اقطاع کرد و سپس علی(ع) زمینی را که کنار آن بود، نیز خرید و مشغول حفر چاه شد. برخی گزارش کرده‌اند که علی(ع) ینبع را از [[عبدالرحمن بن سعد انصاری]] خرید.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص219-220؛ الاصابه، ج5، ص441؛ وفاء الوفاء، ج4، ص166.</ref>می‌توان پذیرفت که بخشی از آن خریداری شده و بخشی نیز به دست پیامبر(ص) به ایشان اقطاع شده باشد.
پیامبر گرامی(ص) [[چاه حجر|چاه حِجر]] را به [[ابوبکر]]، [[چاه جرم|چاه جَرم]] را به عمر، [[سواله|سُواله]] را به [[عبدالرحمن بن عوف]]، [[ضراطه]] را به[[صهیب بن سنان]]، و [[بویله|بُویله]] را به زبیر بن عوام و [[سلمة بن عبدالاسد]] اقطاع کرد. نیز به [[سهل بن حنیف]] و [[ابودجانه]] از انصار، دارایی‌ای را که به مال [[ابن‌خراشه]] شهرت داشت، اعطا نمود.<ref>الطبقات، ج2، ص58.</ref>همچنین ایشان از اموال بنی‌نضیر هزینه‌های سالانه خانواده خود را پرداخت می‌کرد.<ref>نیل الاوطار، ج8، ص230؛ فقه السنه، ج2، ص676.</ref>
===ƒاقطاع الدور===
پیامبر(ص) پس از ورود به مدینه<ref>مکاتیب الرسول، ج1، ص350.</ref>مشکل اسکان مهاجران را از میان برداشت و قطعه زمین مواتی را به نام [[الدور]] (اسم مکانی در مدینه)<ref>کفایة الاحکام، ج2، ص557.</ref>که شاید بعدها به این نام مشهور شد و پشت خانه‌ها و نخلستان‌های انصار قرار داشت<ref>الام، ج4، ص51؛ مختصر المزنی، ص130.</ref>برای خانه‌سازی در اختیار برخی از افراد همچون [[عبدالله بن مسعود]]، [[عتبة بن مسعود]]، [[مقداد]]، زبیر بن عوام، ابوبکر، [[عثمان]] و شماری دیگر قرار داد. افزون بر زمین یاد شده، پیامبر زمین‌هایی را در بخش‌های آباد و مناطق مسکونی در اختیار انصار قرار داد.<ref>مسالک الافهام، ج12، ص418؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص352-353.</ref>ایشان در اقطاع زمین برای خانه‌سازی از زمین‌های موات استفاده می‌کرد.<ref>مکاتیب الرسول، ج1، ص350-351.</ref>مواردی که از زمین‌های آباد و مسکونی استفاده کرده‌اند، زمین‌هایی بوده که به نحوی در اختیار ایشان قرار گرفته، مانند آن چه انصار در نقاط مسکونی به ایشان بخشیده‌اند.<ref>معجم البلدان، ج5، ص86؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص350.</ref>
شافعی و شماری دیگر گفته‌اند که مقصود از اقطاع دُور به دست پیامبر(ص) واگذاری خانه‌های انصار به مهاجران برای سکونت است<ref>فتح الباری، ج5، ص36؛ عون المعبود، ج8، ص232.</ref>که با رضایت انصار بوده است.<ref>نیل الاوطار، ج6، ص56.</ref>اما با توجه به احادیث، اقطاع و تملیک زمین برای این کار و خانه‌سازی بوده است.<ref>جواهر الکلام، ج38، ص55.</ref>پیامبر خدا(ص) پس از بنای مسجد، منازل خود را کنار مسجد بنا کرد و زمین‌هایی نیز به اصحاب داد تا پیرامون مسجد خانه بسازند. از آن جمله به [[حضرت حمزه]](ع)،  و حضرت علی(ع)<ref>مکاتیب الرسول، ج1، ص350-351.</ref>پشت [[مسجد بنی‌زهره]] و نیز عبدالرحمن بن عوف و عبدالله و عتبه فرزندان مسعود و همچنین زبیر بن عوام زمینی گسترده کنار منازل [[بنی‌غنم]] و شرق منازل [[بنی‌زریق|بنی‌زُریق]] که به [[بقیع]] زبیر مشهور بوده، اعطا کردند. به طلحه، ابوبکر، عثمان، [[خالد بن ولید]]، عمار بدین‌سان، یاسر، [[عمرو بن حریث]]<ref>السنن الکبری، ج6، ص145؛ نیل الاوطار، ج6، ص56؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص350-356.</ref>و نیز شماری فراوان از اصحاب<ref>مکاتیب الرسول، ج1، ص350-356.</ref>زمین‌هایی برای خانه‌سازی اقطاع شد.
از دیگر اقطاعات پیامبر(ص) از زمین‌های خیبر، اعطای شواق و اَذام/ اُذام (جایی در وادی تهامه یا وادی مشهوری در مکه) به گروهی از [[قبیله بنی‌سلیم]] به نمایندگی [[حرام بن عبد عوف]] یا شاخه‌‌ای از بنی‌سلیم به نام [[حرام بن سمال|حرام]] بن [[سمال بن عوف]]<ref>الطبقات، ج1، ص274؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص434-435.</ref>و اعطای [[جفر]] در ناحیه ضَریه از مناطق مدینه به [[هوذة بن نبیشه السملی]]<ref>الطبقات، ج1، ص273؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص441-443.</ref>و نیز اعطای عقیق یمامه که از آن [[بنی‌عقیل]] بوده و روستاها و نخل‌های فراوان داشته، به نمایندگان وَفْد بنی‌عقیل بود. این اقطاع مشروط به اقامه نماز و دادن زکات و اطاعت‌پذیری اقطاع گیرندگان بوده است.<ref>الطبقات، ج1، ص302؛ البدایة و النهایه، ج5، ص105؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص502-504.</ref>
===ƒاقطاع طعمه===
پس از [[فتح خیبر]]، رسول خدا(ص) از محصولات و عوائد آن شامل خرما و جو، به همسران خود و ابوبکر و دیگران اعطا کرد.<ref>امتاع الاسماع، ج9، ص282-283.</ref>بر پایه روایات، به هر یک از همسران خود 100 وَسَق (وسق: 60 صاع<ref>فتوح البلدان، ص64؛ مجمع البحرین، ج4، ص500، «وسق. </ref> خرما و 20 وَسَق جو در هر سال اعطا نمود.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص178؛ المنتقی، ص166.</ref>در شماری از منابع، این مقدار را 80 وسق خرما و 20 وسق جو یاد کرده‌اند.<ref>فتوح البلدان، ص34.</ref>
به گزارش شماری از منابع، رسول خدا(ص) خیبر را به 36 سهم تقسیم کرد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص181؛ المبسوط، ج8، ص133.</ref>و 18 سهم آن را میان مسلمانان قسمت نمود. هر سهم آن را به 100 تن از آنان داد و سهم خود ایشان نیز مانند یکی از آنان بود. 18 سهم دیگر نیز برای مخارج گروه‌ها و کسانی که به دیدار ایشان می‌آمدند، قرار داد.<ref>فتوح البلدان، ص35.</ref>برای این سهام، نوشته ثابتی<ref>فتوح البلدان، ص37.</ref>نگاشت که نام شماری فراوان از افراد و مقدار وَسَقی که به آنان اعطا شده، در آن آمده است؛ از جمله ابوبکر، [[عقیل بن ابی‌طالب]]، [[بنی‌جعفر بن ابی‌طالب]]، [[ربیعة بن حارث]]، و [[ابوسفیان بن حارث]].<ref>المغازی، ج2، ص694.</ref>نیز ایشان از گندم خیبر مقدار 180 وسق به همسرانش، 85 وسق به حضرت فاطمه(س)، 40 وسق به [[اسامة بن زید]]، 15 وسق به [[مقداد بن اسود]] و پنج وسق به [[ام ‌رمیثه|اُم ‌رمیثه]] اعطا کرد.<ref>السیرة النبویه، ج3، ص813.</ref>نیز 100 وسق به حضرت علی اعطا شده است.<ref>السیرة النبویه، ج3، ص811.</ref>به [[حمنه بنت جحش|حمنه بنت جَحْش]] خواهر زینب همسر پیامبر(ص) که در نبرد اُحد به تشنه‌ها آب می‌داد و مجروحان نبرد را مداوا می‌کرد، 30 وسق<ref>الطبقات، ج8، ص241؛ السیرة النبویه، ج3، ص812.</ref>و به اُم الزبیر<ref>الطبقات، ج8، ص47؛ الاصابه، ج4، ص394.</ref>و [[امیمه بنت عبدالمطلب|اَمیمه بنت عبدالمطلب]]<ref>الطبقات، ج8، ص46؛ الاصابه، ج8، ص34.</ref>40 وسق اعطا شد. خلیفه دوم برخی از این‌ها را پس گرفت و برخی را تبدیل کرد؛ از جمله طعمه‌های [[حفصه]] و [[عایشه]] را به زمین تبدیل نمود.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص184-185؛ صحیح مسلم، ج5، ص26.</ref>او آن چه را پیامبر(ص) به عباس و دیگران داده بود، بازستاند تا به جای آن مالی دیگر به آنان بدهد؛ اما این کار را نکرد و سپس عثمان نیز به این بهانه که عمر به آنان عوض نداده، چنین نکرد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص182.</ref>همچنین از طعمه‌های پیامبر(ص) به یهود بنی‌نضیر، مقدار 10 وسق گندم و 10 وسق جو در هنگام درو آن و نیز 50 وسق خرما در هنگام برداشت آن در هر سال بوده است.<ref>الطبقات، ج1، ص279؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص255.</ref>
==احکام زمین‌های موات==
در منابع فقهی شیعه و سنی برای زمین‌های موات سه‌ گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.<ref>المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.</ref>حِمَی به معنی قرق‌گاه، ناحیه‌ای گیاهی است که مورد حمایت قرار می‌گیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.<ref>لسان العرب، ج1، ص802، «حمی. </ref>حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.<ref>صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.</ref>روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیه‌ای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسب‌های مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.<ref>وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.</ref>همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرق‌گاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط پس از اسلام آوردن به او داده شد. این حمی به طول نُه میل و عرض شش میل در جنوب مدینه و در نقیع قرار داشت. گروهی از بنی‌جعفر بن کلاب بدون اذن او ستوران خود را در آن‌جا چرانیدند. چون پیامبر(ص) این خبر را شنید، خشمگین شد و فرمان اخراج آنان را داد.<ref>الاغانی، ج24، ص314-315؛ معجم البلدان، ج3، ص354.</ref>
[[پیامبر(ص)]] در دیگر سرزمین‌های [[حجاز]] از جمله در [[مکه]] نیز اقطاعاتی داشت؛ مانند اقطاع زمین به‌اندازه پرتاب دو تیر و یک سنگ در [[رهاط|رُهاط]] (ناحیه‌ای در فاصله سه شب از مکه) به راشد بن عبد رب السلمی<ref>الطبقات، ج1، ص274؛ البدایة و النهایه، ج5، ص365؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص436-438.</ref>و اقطاع محدب یا مَحدث/مُحدث (محلی میان مکه و [[عسفان|عُسفان]] یا [[طائف]]) به [[عبدالله وقاص]] و فرزندان قمامه از قبیله سلمی<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص443.</ref>و نیز اقطاع زمین ذات الحباطی به [[سلمة بن مالک سلمی]]<ref>الطبقات، ج2، ص34؛ اسد الغابه، ج2، ص339؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص446.</ref>و اعطای رحیح/ رخیخ/ رجیج (در طریق مکه و [[بصره]]) به [[سعیر بن عداء|سُعیر بن عَداء]].<ref>الطبقات، ج1، ص282؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص460.</ref>
از قَطائع خلفای سه‌گانه و حکمرانان<ref>فتوح البلدان، ص146-149؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص4-7؛ ج3، ص285-286؛ الکامل، ج7، ص130.</ref>پس از آن‌ها به افراد فراوان یاد شده است. عثمان، خلیفه سوم، اموال فراوان را با عناوین گوناگون به خویشاوندان و اصحاب خود اقطاع کرد.<ref>فتوح البلدان، ص146؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌ الحدید، ج1، ص269.</ref>از این‌رو، حضرت علی(ع) هنگامی که به خلافت رسید، قَطائع عثمان را به مسلمانان برگرداند و فرمود که اگر این مال را در مهریه زنان به کار برده یا با آن کنیز خریده باشند، آن را به [[بیت‌المال]] مسلمانان برمی‌گرداند.<ref>نهج البلاغه، شرح عبده، ج1، ص46.</ref>


آ. اقطاع معادن ظاهر یا سطحی، اقطاع معادنی که برداشت از آن‌ها نیاز به تلاش بسیار و صرف هزینه کلان ندارد و در دسترس همگان است؛ مانند معادن نمک، مومیا، سرمه، یاقوت، کبریت و چشمه‌های نفت و قیر. شماری از فقیهان گفته‌اند که فقط امام می‌تواند آن‌ها را به اِقطاع به دیگران واگذار کند. اما شماری دیگر قائل به اشتراک همه [[مسلمانان]] در این معادن هستند. در این صورت، اگر کسی این معادن را احیا کند، مالک آن‌ها نمی‌شود. همچنین اگر کسی آن‌ها را تَحْجیر نماید، این معادن به او اختصاص نمی‌یابد.<ref>قواعد الاحکام، ج2، ص271؛ الدر المختار، ج6، ص756-757.</ref>
ب. اقطاع معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آن‌ها نیاز به کار زیاد و خرج فراوان دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان این گونه معادن را متعلق به [[امام]] دانسته‌اند که به مصلحت، اقطاع‌ می‌کرد. شماری دیگر قائل به عدم اختصاص این معادن به امام هستند؛ اما جایز می‌دانند که امام پیش از تحجیر و احیای آن به دست دیگران، آن را اقطاع کند.<ref>المهذب، ج2، ص34؛ شرائع الاسلام، ج4، ص796؛ قواعد الاحکام، ج2، ص272.</ref> برخی فقیهان مذاهب اهل سنت در اقطاع معادن، دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند<ref>المغنی، ج6، ص156-158؛ المجموع، ج15، ص227-232؛ نیل الاوطار، ج6، ص54-55.</ref><ref>الفقه الاسلامی، ج5، ص580-887.</ref>
==زمین‌های موات==
در منابع فقهی شیعه و سنی برای استفاده از زمین‌های موات سه‌ گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.<ref>المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.</ref> حِمَی به معنی قرق‌گاه، ناحیه‌ای گیاهی است که مورد حمایت قرار می‌گیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.<ref>لسان العرب، ج1، ص802، «حمی. </ref> حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.<ref>صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.</ref> روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیه‌ای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسب‌های مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.<ref>وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.</ref> همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرق‌گاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط، پس از مسلمان شدن به او داده شد. این حمی به طول ۹ میل و عرض شش میل در جنوب مدینه و در نقیع قرار داشت. گروهی از قبیله بنی‌جعفر بن کلاب، بدون رخصت عمرو، سُتوران خود را در آن‌جا چرانیدند. پیامبر(ص) خشمگین شد و فرمان اخراج آنان را داد.<ref>الاغانی، ج24، ص314-315؛ معجم البلدان، ج3، ص354.</ref>
==جستار وابسته==
* [[اقطاعات پیامبر]]
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
[https://www.noormags.ir/view/fa/search?q=اقطاع&origin=start&index= اقطاع در عهد پيامبر(ص)؛ موسوی، جمال، مجله مقالات و بررسی‌ها، تابستان 1377 - شماره 63 علمی-پژوهشی/ISC (16 صفحه - از 137 تا 152)]
* [https://www.noormags.ir/view/fa/search?q=اقطاع&origin=start&index= اقطاع در عهد پيامبر(ص)]؛ موسوی، جمال، مجله مقالات و بررسی‌ها، تابستان 1377 - شماره 63 علمی-پژوهشی/ISC (16 صفحه - از 137 تا 152.
 
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
خط ۵۶: خط ۵۳:
{{منابع}}
{{منابع}}
{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس = http://phz.hajj.ir/422/9013
  | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/9013
  | عنوان = اقطاع
  | عنوان = اقطاع
  | نویسنده = محمد مهدي خراساني- علي ميرآقا
  | نویسنده = محمد مهدي خراساني- علي ميرآقا
خط ۱۱۳: خط ۱۱۰:
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
* '''کشاف القناع''': منصور البهوتی (م. 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق؛
* '''کشاف القناع''': منصور البهوتی (م. 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق؛
* '''کفایة الاحکام (کفایة الفقه)''': محمد باقر السبزواری (م. 1090ق.)، اصفهان، مدرسه صدر مهدوی؛
* '''کفایة الاحکام (کفایة الفقه)''': محمد باقر السبزواری (م. 1090ق.)، اصفهان، مدرسه صدر مهدوی؛
* '''کنز العمال''': المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
* '''کنز العمال''': المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
* '''لسان العرب''': ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
* '''لسان العرب''': ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
* '''لغت‌نامه''': دهخدا (م. 1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
* '''لغت‌نامه''': دهخدا (م. 1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
* '''المبسوط فی فقه الامامیه''': الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
* '''المبسوط فی فقه الامامیه''': الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
* '''مجله تاریخ اسلام''': قم، دانشگاه باقر العلوم؛
* '''مجله تاریخ اسلام''': قم، دانشگاه باقر العلوم؛
خط ۱۴۵: خط ۱۴۲:
* '''الوسیلة الی نیل الفضیله''': ابن حمزه (م. 560ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1408ق؛
* '''الوسیلة الی نیل الفضیله''': ابن حمزه (م. 560ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1408ق؛
* '''وفاء الوفاء''': السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.
* '''وفاء الوفاء''': السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.
  {{پایان}}
{{پایان}}
{{اصطلاحات فقهی}}
{{اصطلاحات فقهی}}


[[رده:فقه]]
[[رده:اصطلاحات فقهی]]
[[رده:اصطلاحات فقهی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۹

اِقطاع واگذاری زمین موات یا معادنِ رها شده، به فرد یا گروهی از سوی حاکم اسلامی برای احیاء آن است. گفته شده نخستین کسی که در مکه، زمین‌هایی را اِقطاع کرد، قُصی بن کِلاب، از اجداد پیامبر بود. پیامبر بخشی از سرزمین‌های تصرف شده را به نزدیکان، اصحاب مهاجر و انصار واگذار کرد. اقطاع به شکل تملیک یا استفاده از منافع بوده است. بیشتر فقیهان شیعه و برخی فقیهان اهل سنت بر این باورند که اقطاع ملکیت‌آور نیست. واگذاری منافع هم به سه شکل بود: استغلال، طعمه و ارفاق. در اقطاع معادن، بیشتر عالمان معادن سطحی را قابل اقطاع همه مسلمانان می‌دانند و معادن زیرسطحی را در مالکیت یا اولویت امام دانسته‌اند. در منابع فقهی شیعه و سنی برای استفاده از زمین‌های موات افزون بر اقطاع، به احیا و حِمَی (قرق کردن چراگاه) نیز حکم داده شده است.

تعریف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ریشه اقطاع، «قطع» به معنی سرزنش کردن، فرارسیدنِ زمان چیدن خرما، بریدن و جدا کردن و بخشیدن چیزی یا زمینی به دیگری است.[۱] اقطاع در فقه تعریف می شود به اینکه حاکم اسلامی قطعه زمین موات و کوه‌ها و معادنی را که بهره‌برداری از آن‌ها نیاز به کار و صرف هزینه دارد، در اختیار فرد یا گروهی قرار دهد تا از آن‌ها بهره‌برداری کنند.[۲] به آنچه در اختیار افراد قرار می‌گیرد، اِقطاعه یا قَطعیه گفته می‌شود[۳] در فارسی از آن به تُیول که واژه‌ای ترکی است، نام برده می‌شود.[۴]

تاریخچه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گفته شده نخستین کسی که در مکه، زمین‌هایی را اِقطاع کرد، قُصی بن کِلاب، از اجداد پیامبر بود. او هر گروه از قریش را در بخشی از این زمین‌ها ساکن ساخت و زمین مقابل کعبه را برای خود برگزید.[۵] به گفته سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم، منزل متعلق به جدش در مکه از اقطاعات قصی بن کلاب بوده و نیز دیگر منازل قریش در مکه به اقطاع قصی، واگذار شدند.[۶] پس از ظهور اسلام، پیامبر بخشی از سرزمین‌های تصرف شده را به مهاجران و درخواست‌کنندگان واگذار کرد[۷] بر پایه سنت پیامبر در اقطاع، فقیهان سده‌های بعد به تدوین اصول و شرایط و ضوابط آن پرداختند.[۸]

انواع اقطاع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اقطاع به دو نوع تملیک و غیر تملیک انجام می‌شده و هر یک از این دو، دارای شکل‌هایی بوده است.

اقطاع به شکل تملیک[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در این واگذاری، فرد دریافت کننده (مُقْطَع‌له) مالکِ زمین اقطاع می‌شده است. [۹][۱۰] بیشتر اقطاع تملیک از زمین‌های مَوات و اندکی از زمین‌های آباد صورت گرفته است. در این اقطاع گاهی امکان ارث گذاشتن زمین بوده و گاهی منحصر به زندگی مُقْطَع‌له بود که از آن به عُمرا و معاش یاد شده است.[۱۱]

اقطاع تملیک نیز خود دوگونه است: 1. اِقطاع زمین و معدن برای احیا و بهره‌برداری از آن. 2. اِقطاع زمین برای خانه‌سازی (اقطاع دُور). در هر دو شکل، شخص دریافت کننده و احیا کننده زمین، مالک آن می‌گردید.

دیدگاه‌های فقهی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی فقیهان، اقطاع برای خانه‌ساختن را از گونه غیر تملیک دانسته‌اند؛ زیرا به باور آنان این اقطاع مانند سکونت دادن مهاجران در خانه‌های انصار[۱۲] موقتی بوده است. در نظر آنان معصوم، مالک همه زمین‌های موات و زمین‌های آباد بدون مالک است.[۱۳]

فقیهان اهل سنت اقطاع زمین‌های موات را جایز می‌دانند.[۱۴] برخی فقیهان اهل سنت برای امام اقطاع غیر موات را آن هم به نحو تملیک و انتفاع به خاطر وجود مصلحت جایز دانسته‌اند.[۱۵] در جواب این پرسش که آیا در زمان واگذاری، شخص مُقْطَع‌له زمین یا معدن را مالک می‌شود؟ فقیهان شیعه[۱۶] و برخی مذاهب اهل سنت[۱۷] همچون حنبلیان بر این باورند که اقطاع ملکیت‌آور نیست و اقطاع امام همچون تَحْجِیر است.[۱۸] در مقابل، برخی دیگر از فقیهان اهل سنت، خود اِقطاع را موجب ملکیت دانسته‌اند.[۱۹]

اگر مُقْطَع له در احیا و آباد کردن زمین کوتاهی و تاخیر کند، چنانچه عذری موجه برای تاخیر داشته باشد و از امام و حاکم مهلت بطلبد، به وی مهلت داده می‌شود و اگر عذری نداشته باشد، حاکم به او اختیار می‌دهد که به احیای زمین بپردازد یا آن را به دیگری واگذارد. اگر وی این کار را انجام ندهد، زمین از او پس گرفته می‌شود.[۲۰]

فقیهان اهل سنت در این فرض که کسی بدون اجازه مُقْطَع‌له به احیای زمینی که از سوی امام به او اقطاع شده، بپردازد، سخنانی گوناگون ارائه کرده‌اند: برخی آن را ملک احیا‌کننده دانسته‌اند و شماری گفته‌اند که اگر پیش از گذشت سه سال از وقت اقطاع به احیای آن بپردازد، آن ملک از آنِ مُقْطَع‌له است و پس از سه سال از آنِ احیاکننده.[۲۱]

اقطاع به شکل غیر تملیک[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در اقطاع به شکل غیر تملیک شخص مقطع‌له زمین و معدن را مالک نمی‌شده و تنها از درآمد و محصولات و منافع دیگر آن بهره می‌برده است.[۲۲] این‌گونه از اقطاع سه نوع دارد: استغلال، طعمه و ارفاق.

1. اقطاع اِستِغلال. مقداری معین از درآمد و خراج زمین‌های خراجی به نظامیان و کارمندان دولت به عنوان حقوق و مستمری آنان پرداخت می‌شده است.[۲۳] فقیهان شیعه درباره جواز دریافت این‌گونه اقطاع در دوران غیبت دیدگاه‌های متفاوت ارائه کرده‌اند.[۲۴]

2. اقطاع طُعْمه (اطعام): اعطای محصول و عوائد زمین به صورت دائم یا موقت به اشخاص بوده است.[۲۵]

3. اقطاع اِرفاق درباره جایگاه‌های نشستن و بساط کردن در بازارها و میدان‌ها و کنار راه‌های عمومی و صحن مساجد برای کسب و کار است. فقیهان شیعه بر این باورند که واگذاری ارفاق از آن‌رو که به عموم مردم تعلق دارد و همگان در استفاده از آن مساوی هستند، جایز نیست.[۲۶] البته شماری از فقیهان این حق را برای امام معصوم قائل شده‌اند.[۲۷] فقیهان اهل سنت اِقطاع اِرفاق را برای سلطان و حاکم اسلامی جایز می‌دانند.[۲۸]

احکام اقطاع معادن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فقیهان درباره جواز اقطاع معادن دیدگاه‌هایی گوناگون ارائه کرده‌اند:

آ. اقطاع معادن ظاهر یا سطحی، اقطاع معادنی که برداشت از آن‌ها نیاز به تلاش بسیار و صرف هزینه کلان ندارد و در دسترس همگان است؛ مانند معادن نمک، مومیا، سرمه، یاقوت، کبریت و چشمه‌های نفت و قیر. شماری از فقیهان گفته‌اند که فقط امام می‌تواند آن‌ها را به اِقطاع به دیگران واگذار کند. اما شماری دیگر قائل به اشتراک همه مسلمانان در این معادن هستند. در این صورت، اگر کسی این معادن را احیا کند، مالک آن‌ها نمی‌شود. همچنین اگر کسی آن‌ها را تَحْجیر نماید، این معادن به او اختصاص نمی‌یابد.[۲۹]

ب. اقطاع معادن باطنی و غیر آشکار (زیر سطحی) که دسترسی به آن‌ها نیاز به کار زیاد و خرج فراوان دارد؛ همچون آهن، طلا، نقره، سرب، مس، و بلور. شماری از فقیهان این گونه معادن را متعلق به امام دانسته‌اند که به مصلحت، اقطاع‌ می‌کرد. شماری دیگر قائل به عدم اختصاص این معادن به امام هستند؛ اما جایز می‌دانند که امام پیش از تحجیر و احیای آن به دست دیگران، آن را اقطاع کند.[۳۰] برخی فقیهان مذاهب اهل سنت در اقطاع معادن، دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند[۳۱][۳۲]

زمین‌های موات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در منابع فقهی شیعه و سنی برای استفاده از زمین‌های موات سه‌ گونه حکم بیان شده است: احیا، حمی، اقطاع.[۳۳] حِمَی به معنی قرق‌گاه، ناحیه‌ای گیاهی است که مورد حمایت قرار می‌گیرد تا دیگران حیوانات خود را در آن نچرانند.[۳۴] حمای نقیع در جنوب مدینه، از آنِ رسول خدا(ص) بوده است.[۳۵] روایت شده که رسول خدا(ص) به مقمّل، ناحیه‌ای در نقیع، آمد و درباره چراگاه نقیع فرمود: برای اسب‌های مجاهدان در راه خدا، نیکو مرتعی است. سپس آن را در تصرف گرفت و بر آن نگهبانی گمارد.[۳۶] همچنین از حماهای پیامبر(ص) قرق‌گاهی است که به درخواست عمرو بن سلمة بن سَکَن بن قُریط، پس از مسلمان شدن به او داده شد. این حمی به طول ۹ میل و عرض شش میل در جنوب مدینه و در نقیع قرار داشت. گروهی از قبیله بنی‌جعفر بن کلاب، بدون رخصت عمرو، سُتوران خود را در آن‌جا چرانیدند. پیامبر(ص) خشمگین شد و فرمان اخراج آنان را داد.[۳۷]

جستار وابسته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  • اقطاع در عهد پيامبر(ص)؛ موسوی، جمال، مجله مقالات و بررسی‌ها، تابستان 1377 - شماره 63 علمی-پژوهشی/ISC (16 صفحه - از 137 تا 152.

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. لسان العرب، ج8، ص276؛ مجمع البحرین، ج4، ص381، «قطع.
  2. الوسیله، ج1، ص134؛ الاراضی، ص415.
  3. العین، ج1، ص135، «قطع.
  4. لغت‌نامه، ج4، ص6357، «تیول.
  5. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص259-260.
  6. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.
  7. حجاز در صدر اسلام، ص344.
  8. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص643.
  9. لسان العرب، ج8، ص281؛ عمدة القاری، ج12، ص220.
  10. لسان العرب، ج8، ص281؛ تحریر الاحکام، ص107.
  11. فتح الباری، ج5، ص36؛ مغنی المحتاج، ج2، ص367-368.
  12. فتح الباری، ج5، ص36.
  13. الخلاف، ج3، ص525؛ جامع المقاصد، ج7، ص29-30.
  14. بدائع الصنائع، ج6، ص194؛ المجموع، ج15، ص227-230.
  15. کشاف القناع، ج4، ص238.
  16. الروضة البهیه، ج7، ص159؛ مسالک الافهام، ج12، ص418-419.
  17. المجموع، ج15، ص227؛ الشرح الکبیر، ج6، ص169؛ کشاف القناع، ج4، ص237-238.
  18. المجموع، ج15، ص227؛ المغنی، ج6، ص169.
  19. الموسوعة الفقهیه، ج2، ص239.
  20. جامع المقاصد، ج7، ص29-30.
  21. المجموع، ج15، ص231.
  22. نیل الاوطار، ج6، ص56.
  23. الاحکام السلطانیه، ص290-291.
  24. مسالک الافهام، ج3، ص443-449.
  25. مجله تاریخ اسلام، ش12، ص5-14، «طعمه و تحول آن در تشکیلات اداری و مالی صدر اسلام.
  26. المهذب، ج2، ص34؛ الغنیه، ص294؛ جواهر الکلام، ج38، ص86-87.
  27. المهذب، ج2، ص33-34.
  28. المغنی، ج6، ص163-164؛ کشاف القناع، ج4، ص238.
  29. قواعد الاحکام، ج2، ص271؛ الدر المختار، ج6، ص756-757.
  30. المهذب، ج2، ص34؛ شرائع الاسلام، ج4، ص796؛ قواعد الاحکام، ج2، ص272.
  31. المغنی، ج6، ص156-158؛ المجموع، ج15، ص227-232؛ نیل الاوطار، ج6، ص54-55.
  32. الفقه الاسلامی، ج5، ص580-887.
  33. المبسوط، ج3، ص270؛ المجموع، ج15، ص230؛ تذکرة الفقهاء، ج2، ص411.
  34. لسان العرب، ج1، ص802، «حمی.
  35. صحیح البخاری، ج3، ص78؛ مسند احمد، ج2، ص155؛ وفاء الوفاء، ج3، ص218.
  36. وفاء الوفاء، ج3، ص217-219؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1324.
  37. الاغانی، ج24، ص314-315؛ معجم البلدان، ج3، ص354.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل اقطاع.
  • الاحکام السلطانیه: الماوردی (م. 450ق.)، به کوشش خالد، بیروت، دار الکتاب العربی، 1415ق؛
  • اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق؛
  • الاراضی: محمد اسحق الفیاض، بغداد، المکتبة الوطنیه، 1981م؛
  • الارشاد: المفید (م. 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق؛
  • اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق؛
  • الاقتصاد الهادی: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش حسن سعید، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛
  • الام: الشافعی (م. 204ق.)، بیروت، دار الفکر، 1403ق؛
  • امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق؛
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (م. 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق؛
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • تحریر الاحکام فی تدبیر اهل اسلام: محمد بن ابراهیم (م. 733ق.)، به کوشش عبدالله بن زید آل محمود، قطر، دار الثقافه، 1408ق؛
  • تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق؛
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛
  • جامع المقاصد: الکرکی (م. 940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق؛
  • جواهر الکلام: النجفی (م. 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه: آیتی، تهران، مشعر، 1375ش؛
  • الخلاف: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق؛
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛
  • الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛
  • الدر المختار: الحصکفی (م. 1088ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
  • الروضة البهیة: الشهید الثانی (م. 965ق.)، به کوشش کلانتر، قم، داوری، 1410ق؛
  • السرائر: ابن ادریس (م. 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛
  • السقیفة و فدک: الجوهری (م. 333ق.)، به کوشش امینی، بیروت، شرکة الکتبی، 1413ق؛
  • سنن ابی داود: السجستانی (م. 275ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق؛
  • السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر؛
  • السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق؛
  • شرائع الاسلام: المحقق الحلی (م. 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق؛
  • شرح اصول کافی: محمد صالح مازندرانی (م. 1081ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق؛
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق؛
  • صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛
  • صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر؛
  • عمدة القاری: العینی (م. 855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • عون المعبود: العظیم آبادی (م. 1329ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
  • العین: خلیل (م. 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق؛
  • عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛
  • الغدیر: الامینی (م. 1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش؛
  • غنیة النزوع: الحلبی (م. 585ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق7، 1417ق؛
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
  • فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م؛
  • الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة الزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق؛
  • فقه السنه: سید سابق، بیروت، دار الکتاب العربی؛
  • فقه القرآن: الراوندی (م. 573ق.)، به کوشش الحسینی، قم، مکتبة النجفی، 1405ق؛
  • قواعد الاحکام: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1413ق؛
  • الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
  • کشاف القناع: منصور البهوتی (م. 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق؛
  • کفایة الاحکام (کفایة الفقه): محمد باقر السبزواری (م. 1090ق.)، اصفهان، مدرسه صدر مهدوی؛
  • کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
  • لغت‌نامه: دهخدا (م. 1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
  • المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
  • مجله تاریخ اسلام: قم، دانشگاه باقر العلوم؛
  • مجمع البحرین: الطریحی (م. 1085ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1408ق؛
  • مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (م. 993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛
  • المجموع شرح المهذب: النووی (م. 676ق.)، دار الفکر؛
  • المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (م. 456ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الفکر؛
  • مختصر المزنی: المزنی (م. 263ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
  • مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م. 965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق؛
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر؛
  • المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش؛
  • المعتبر: المحقق الحلی (م. 676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش؛
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛
  • معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش مصطفی السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق؛
  • المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛
  • مغنی المحتاج: محمد الشربینی (م. 977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛
  • المغنی: عبدالله بن قدامه (م. 620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
  • المقنعه: المفید (م. 413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛
  • مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، 1419ق؛
  • مناقب آل‌ ابی‌ طالب: ابن شهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، المکتبة الحیدریه، 1376ق؛
  • منتهی المطلب: العلامة الحلی (م. 726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1412ق؛
  • موسوعة التاریخ الاسلامی: محمد‌هادی یوسفی غروی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق؛
  • الموسوعة الفقهیه: کویت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، 1410ق؛
  • الموطّا: مالک بن انس (م. 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق؛
  • المهذب: القاضی ابن البراج (م. 481ق.)، به کوشش جمعی از محققان، قم، نشر اسلامی، 1406ق؛
  • نهج البلاغه: شرح عبده، قم، دار الذخائر، 1412ق؛
  • نیل الاوطار: الشوکانی (م. 1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛
  • الوسیلة الی نیل الفضیله: ابن حمزه (م. 560ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1408ق؛
  • وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.