ایران
ایران: کشوری مسلماننشین در خاورمیانه است. ایران کشوری است با مساحت ۱۶۴۸۱۹۵ کیلومتر مربع که بخش بیشتر فلات ایران را دربر گرفته است. امروزه کشور ایران از شمال با جمهوری آذربایجان و ارمنستان و ترکمنستان، در شرق با افغانستان و پاکستان، و در غرب با ترکیه و عراق مرز زمینی دارد. مذهب رسمی آن تشیع و زبان رسمیاش فارسی است.[۱] مرزهای سیاسی ایران در طول تاریخ تغییرهای فراوان به خود دیده است. حکومتهای ایران گاه تنها بخشی از فلات ایران را زیر سلطه داشتند و گاه مرزهای قدرتشان تا بیرون از فلات ایران کشیده میشد. مرزهای سیاسی امروزین ایران در سده نوزدهم م؛ و پس از جدا شدن برخی سرزمینها از آن در شمال و شرق و غرب شکل گرفته است.[۲]
ایران از بزرگترین کشورهای اسلامی است و مردم آن در طول تاریخ اسلام، بسیاری از جمعیت حجگزار را تشکیل دادهاند و روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آنان با حرمین در تحولات مکه و مدینه تأثیر فراوان داشته است. اکنون هر سال بیش از صد هزار تن از این کشور برای حج به حرمین سفر میکنند.
روابط سیاسی ایران و حرمین و تأثیر آن بر حجگزاری ایرانیان
ایران و حجاز روابط سیاسی دیرینهای با هم داشتهاند که شکل آن از تأثیرگذاری مستقیم حکومتهای ایرانی در سرنوشت سیاسی مکه و مدینه در یک دوره تا قطع رابطه سیاسی میان دو سرزمین در دورهای دیگر، متغیر بوده است. روابط سیاسی پادشاهان و حکومتهای ایرانی با حکومتهای حجاز، در کنار اوضاع سیاسی درونی ایران، از عوامل تأثیرگذار بر تاریخ حجگزاری ایرانیان بوده و گاه به رونق حجگزاری ایرانیان و گاه به توقف آن انجامیده است.
پیش از اسلام
روابط ایران و جزیرةالعرب در دوران باستان، پیشینهای دیرینه دارد. درباره این روابط در دوران حکومت هخامنشیان (۷۰۰–۳۳۰ق. م) و اشکانیان (۲۵۰ق. م. -۲۲۰م) آگاهی چندان در دست نیست؛ اما درباره روابط ساسانیان (۲۲۴–۶۵۰م) با عربها گزارشهای تاریخی فراوان بر جای مانده است. ساسانیان در برخی از نقاط شبه جزیره عربی، نفوذ سیاسی فراوان داشتند. سواحل جنوب خلیج فارس، شامل بحرین و عمان، در دوران ساسانیان بخشی از سرزمین زیر سلطه ساسانیان به شمار میرفت و مرزبان ایرانی داشت.[۳] منابع تاریخی از حضور مرزبانهای ایرانی در شماری دیگر از نقاط شبه جزیره مانند کنده و حضرموت نیز خبر میدهند.[۴] بخشی از راههای بازرگانان ایرانی مانند راهی که عمان را بهیمن پیوند میداد، از درون شبه جزیره میگذشت و ایرانیان برای حفظ امنیت این راهها با قبایل عرب مناسباتی برقرار میکردند و برخی از این قبایل که از حمایت ایران برخوردار بودند، مراقبت از راهها را در برابر تجاوز دیگر قبایل بر عهده داشتند.[۵] نفوذ سیاسی و نظامی ایرانیان در شبه جزیره، با تصرف یمن در دوران خسرو انوشیروان (۵۳۱–۵۷۹م) به اوج رسید.[۶] بر پایه روایتهای موجود در منابع ادبی و تاریخی، روابط ایران و یمن را شاید بتوان تا دورانهای بسیار قدیمتر از آن نیز عقب برد.[۷] از هنگام تصرف یمن به سال ۵۷۰م. تا ورود اسلام به یمن، ایرانیان بر یمن حکومت داشتند و پس از پذیرش اسلام، از سوی پیامبر بر آن ناحیه ابقا شدند.[۸] شاهدی دیگر از حضور ایرانیان در نقاط گوناگون شبه جزیره، خبری است که ساخته شدن بندر جده را به ایرانیان نسبت میدهد. بر پایه این گزارش، علت بنای بندر جده، از میان رفتن بندر سیراف در خلیج فارس و کوچ بازرگانان ایرانی بهجده بود.[۹] درباره آنکه این بندر دقیقاً چه هنگام ساخته شده، آگاهی دقیقی در دست نیست. شاید بنای بندر جده همزمان با حضور ایرانیان در یمن بوده است. اما شماری از پژوهشگران حضور ایرانیان در جده را دیرینهتر دانستهاند.[۱۰] نبردهای ساسانیان و قبایل عرب، بخشی دیگر از تاریخ روابط سیاسی ایران با عربها در دوران باستان بود. نخستین گزارشهای تاریخی در این زمینه مربوط به حمله گروهی از قبایل عرب به شهرهای جنوب و جنوب غربی ایران در آغاز سلطنت شاپور دوم ساسانی (۳۱۰–۳۷۹م) و حمله تلافیجویانه و سرکوبگرانه شاپور به شبه جزیره و کوچاندن برخی از این قبایل به درون ایران از کرمان و اهواز و دیگر مناطق جنوب ایران است.[۱۱] نبردی دیگر که در آستانه ظهور اسلام میان ساسانیان و عربها روی داد و شهرت فراوان یافت، نبرد ذیقار بود که با شکست سپاهیان خسرو پرویز از اعراب بنیشیبان و متحدانش به سال ۲ق. /۶۱۰م. پایان یافت.[۱۲] مهمترین واسطه نفوذ سیاسی و فرهنگی ایرانیان در سرزمینهای شبه جزیره عربی، دولت حیره در شمال شرقی شبه جزیره عربی بود. حاکمان عرب حیره، دست نشانده ساسانیان و نگاهبان مرزهای ایران در برابر هجوم قبایل بیابانگرد و غارتگر عرب بودند و با دربار ایران ارتباط نزدیک داشتند. بسیاری از ایرانیان در حیره زندگی میکردند و دستههای نظامی ایرانیان در این شهر مستقر بودند. از سوی دیگر، دولت حیره با اعراب درون شبه جزیره نیز ارتباط داشت. رفت و آمد بازرگانان و شماری از اهل دانش حجاز همچون حرث بن کلده، نضر بن حارث، و اعشی بن قیس به حیره، از اسباب انتقال فرهنگ ایرانی به حجاز بود.[۱۳] در شماری از منابع ادبی، حتی از سفر شخصیتهای مهم قریش مانند ابوسفیان به دربار شاهان ایرانی سخن به میان آمده است.[۱۴] تأثیر موسیقی ایران بر موسیقی عرب حجاز و وجود کلمات فراوان فارسی در زبان عرب پیش از اسلام، از شواهد نفوذ فرهنگ ایران در حجاز است.[۱۵] دامنه نفوذ فرهنگ ایران در شبه جزیره عربی، به رواج ادیان ایرانی در نقاط گوناگون شبه جزیره نیز میرسید. حضور زرتشتیان در مناطق زیر نفوذ ایران، مانند بحرین و یمن، دور از انتظار نیست. اما منابع از نفوذ دین زرتشتی و مزدکی در حجاز و در میان قبایل تمیم و قریش نیز خبر دادهاند.[۱۶] درباره رابطه ایران و ایرانیان با حج و کعبه در دوران باستان، جز گزارش مسعودی در مروج الذهب درباره حجگزاری ایرانیان در دوران پادشاهان ساسانی، خبری دیگر در دست نیست. به گفته مسعودی، ایرانیان که خود را از نسل ابراهیم میدانستند، به کعبه احترام مینهادند و بهطواف آن میپرداختند. به گفته او، دو آهوی زرین که در سالهای پیش از اسلام به دست عبدالمطلب در محل چاه زمزم یافت شد، هدایای ساسان پسر بابک، جد ساسانیان، به کعبه بود. مسعودی برای توجیه این ادعا، به ناتوانی قبایل عرب برای فراهم آوردن چنان هدایای گرانبهایی اشاره کرده است.[۱۷] وی همچنین نامگذاری چاه زمزم را به زمزمه ایرانیان در هنگام زیارت کعبه بر سر این چاه نسبت داده و گویا به برخی مناسک مذهبی ایرانیان باستان نظر داشته و در تأیید سخن خود، پارهای از شعرهای دوران جاهلی را گزارش کرده است.[۱۸]
از ورود اسلام تا حمله مغول
پیشینه حضور ایرانیان در عرصه قدرت سیاسی در حرمین، به دوران خلافت عباسیان (۱۳۲–۶۵۶ق) بازمیگردد. همزمان با حضور ایرانیان در بسیاری از مناصب مهم در دوران خلافت عباسیان، نام آنان در مناصب حکومتی در حجاز و ریاست امور مربوط به حج نیز دیده میشود. هیثم بن معاویه عتکی (م. ۱۵۶ق) که منابع تاریخی او را از مردم خراسان دانستهاند، نخستین ایرانی است که به سال ۱۴۱ق. به امارت مکه و طائف منصوب شد.[۱۹] حسن بن سهل (م. ۲۳۶ق) وزیر مأمون، دومین ایرانی است که ولایت بر مکه و مدینه را هر چند به شکل غیر مستقیم عهدهدار بود. وی از جانب خلیفه، حکومت همه سرزمینهای جبال، جنوب ایران، عراق و حجاز را در اختیار داشت.[۲۰] حکومت عاملان ایرانی بر مکه و مدینه، در دوران خلفای پس از مأمون نیز ادامه یافت و طاهریان (۲۰۵–۲۷۸ق) و صفاریان (۲۴۷–۳۹۳ق) مدتی بر مکه حکم راندند. طاهریان نخستین حاکمان مستقل در خراسان و از ارکان دولت مأمون بودند و افزون بر حکومت خراسان، مدتی ریاست شرطه بغداد را بر عهده داشتند. به سال ۲۴۸ق. مستعین عباسی (حک: ۲۴۸–۲۵۲ق) اداره امور حرمین (عمل الحرمین) را به محمد بن عبدالله بن طاهر (م. ۲۴۸ق) واگذار کرد. وی پیش از آن نیز به سال ۲۴۶ق. امارت حج را بر عهده داشت و اموالی فراوان در مکه و مدینه انفاق کرد.[۲۱] خاندان ابوساج از دیگر ایرانیانی بودند که در حجاز مناصبی مهم داشتند. به سال ۲۴۲ق. خلیفه متوکل، دیوداد پسر دیودست، مشهور به ابوساج (م. ۲۶۶) را به راهداری مکه گماشت.[۲۲] بعدها ابوساج به دلیل همکاری با یعقوب لیث صفاری (حک: ۲۴۷–۲۶۵ق) بر ضد خلیفه مقتدر عباسی (حک: ۲۹۵–۳۲۰ق) مورد غضب خلیفه قرار گرفت.[۲۳] پس از مرگ یعقوب و اظهار اطاعت عمرو بن لیث (حک: ۲۶۵–۲۸۷ق) از خلیفه، ابوساج در سپاه عمرو بوده و در دوران بازگشت به بغداد وفات یافته است.[۲۴] در همین هنگام و با بهبود روابط خلیفه با عمرو بن لیث صفاری، خلیفه اداره امور حرمین (عمل الحرمین) را به عمرو واگذار کرد. به این ترتیب، یک سلسله ایرانی امارت بر حرمین را به عنوان امتیازی از خلیفه بر عهده گرفت. پس از مرگ ابوساج، عمرو بن لیث صفاری پسرش محمد (م. ۲۸۸ق) را در سال ۲۶۶ق. برای ولایت مکه برگزید.[۲۵] پس از محمد نیز برادرش یوسف بن ابی الساج حاکم مکه شد؛ اما به دلیل بدرفتاری با امیرالحاج و نبرد با او، اسیر و به بغداد برده شد.[۲۶] به سال ۲۶۹ق؛ که سپاه احمد ابنطولون، حاکم مصر (۲۵۴–۲۷۰ق) به مکه حمله کرد، ۲۳۰ تن از سواران نظامی عمرو بن لیث در مکه حضور داشتند و هارون بن محمد، حاکم مکه، با یاری آنان و حاجیان ایرانی توانست بر لشکر ابنطولون پیروز شود.[۲۷] چنین برمیآید که این گروه از نظامیان به سرپرستی نمایندهای از سوی عمرو بن لیث صفاری در مکه حضور داشتند. نویسنده تاریخ سیستان، به حضور این نماینده تصریح کرده و از خوانده شدن خطبه برای عمرو و نصب پرچم او در سمت راست منبر هنگام موسم حج خبر داده است.[۲۸] قدرت و نفوذ صفاریان بر مکه به دلیل بالا گرفتن دشمنی خلیفه معتمد عباسی (حک: ۲۵۶–۲۷۹ق) با عمرو، دوام چندان نداشت و به سال ۲۷۱ق. با برکناری او از حکومت خراسان به پایان رسید.[۲۹]
دوران آل بویه
حضور ایرانیان در تاریخ تحولات سیاسی منطقه حجاز، با غلبه دولت شیعی آلبویه (۳۲۰–۴۵۴ق) بر بغداد بیشتر شد. در سالهای پیش از حکومت آلبویه، مکه و مدینه زیر سلطه امیران دولت اخشیدی مصر (۳۲۳–۳۵۸ق) بود. بر پایه برخی گزارشهای تاریخی در همان سال ورود معزالدوله به بغداد (۳۳۴ق) در مکه به نام مطیع خلیفه عباسی و معزالدوله خطبه خوانده شد.[۳۰] ذکر نام خلیفه یا سلطان بر منبر و در خطبههای مکه، نشان سلطه او بر مکه و از عوامل مشروعیت خلفا و حکمرانان بود.[۳۱] از آن پس رقابتی سخت برای سلطه بر حرمین، میان دو دولت آل بویه و اخشیدیان درگرفت. این رقابت به نبرد میان کاروان حج عراق و کاروان حج مصر در مکه و موسم سالهای ۳۴۲ و ۳۴۳ و ۳۴۸ق. انجامید که با پیروزی کاروان عراقی و خوانده شدن خطبه به نام خلیفه عباسی و معزالدوله بویهی پایان یافت.[۳۲] اینگونه درگیریها موجب تعطیلی حج نمیشد؛ اما از آنجا که معمولاً در موسم حج صورت میگرفت، باعث آزار حاجیان بود. بعد از سرنگونی اخشیدیان به دست دولت فاطمیان مصر (۲۹۷–۵۶۷ق) به سال ۳۵۸ق. مکه و مدینه عرصه رویارویی حکومت آلبویه با دولت فاطمی مصر بود. در این دوران، سلطه فاطمیان و آلبویه به صورت پیاپی بر این دو شهر برقرار میشد. در سال ۳۵۸ق. امارت اشراف حسنی بر مکه پایه نهاده شد. اشراف حسنی هر چند در امارت خود بر مکه مستقل بودند، سلطه یکی از خلفای فاطمی یا حکمرانان بغداد را میپذیرفتند و به نام ایشان خطبه میخواندند و در عوض چشم به کمکهای مالی و حمایتهای نظامی آنان داشتند.[۳۳] در برخی از این سالها مانند ۳۵۶ و ۳۵۹ و ۳۶۸ق. خطبه مکه به نام خلفای عباسی و حکمرانان آلبویه خوانده شده است.[۳۴] در سالهای امارت شرفا بر مکه، حکومت عباسی و حکمرانان آلبویه معمولاً امارت حج را به نقبای علوی میسپردند تا با بهرهوری از رابطه خوب آنان با شرفا، منافع دولت آلبویه و خلافت عباسی را حفظ کنند.[۳۵] در این دوران، تلاش فاطمیان و آلبویه برای تسلط بر مکه به درگیریهای نظامی انجامید؛ از جمله در نبردی که به سال ۳۶۴ق. روی داد، لشکریان عضدالدوله دیلمی (۳۳۸–۳۷۲ق) لشکر فاطمیان را شکست دادند.[۳۶] به سال ۳۶۶ق. نیز محاصره مکه به دست لشکر فاطمیان، مردم مکه را به سختی انداخت و حاکم مکه را ناچار به خواندن خطبه به نام العزیز (حک: ۳۶۵–۳۸۶ق) خلیفه فاطمی کرد. با استیلای سپاه فاطمیان بر مکه به سال ۳۶۷ق. نیز خطبه به نام خلیفه فاطمی خوانده شد.[۳۷] درباره نقش حکومتهای سامانیان و غزنویان که همزمان با آلبویه در شرق ایران حکومت داشتند، در حجگزاری ایرانیان گزارشهای چندان در دست نیست. از گزارش منابع درباره هدایایی که نوح بن منصور سامانی (۳۶۵–۳۸۹ق) هر سال به مکه میفرستاد، میتوان دریافت که در این دوران، کاروانی از حوزه قدرت سامانیان به حج میرفته است.[۳۸] درباره حجگزاری در دوران غزنویان نیز مهمترین گزارشها مربوط به سال ۴۱۲ق. است. در این سال، در حالی که حج ایرانیان چند سالی تعطیل شده بود، محمود غزنوی کاروانی بزرگ را همراه سپاهی برای محافظت از آن بهحج فرستاد. سپس سفر حج ایرانیان از قلمرو غزنویان مدتی تعطیل بود تا اینکه به سال ۴۱۵ق. کاروانی دیگر از سوی غزنویان و با امارت حسنک وزیر به حج رفت.[۳۹] در نیمه اول سده پنجم ق. حرکت کاروان حج عراق جز در برخی سالها متوقف شد. گزارش توقف حرکت کاروان از سال ۴۰۷ق. در منابع یاد شده که تا سال ۴۵۷ق. ادامه داشته است. در بسیاری از سالها، کاروان حج عراق به دلیل تأخیر اهل خراسان (ایرانیان) از حرکت به سوی مکه بازمانده است.[۴۰] این گفته بدین معنا است که حاجیان ایرانی در این سالها به حج نمیرفتهاند و محمل عراق که منتظر ورود حاجیان ایرانی بوده، به دلیل گذشت زمان، از حج بازمیمانده است. درباره اینکه چرا کاروان حج خراسانی تأخیر داشته، آگاهی دقیق در دست نیست. در سالهای پایانی سده چهارم ق. با تضعیف آلبویه، هجوم قبایل راهزن عرب در راه حج بالا گرفت و گاهی همین مایه تعطیلی حج کاروان عراق بود.[۴۱] اما تعطیلی حج ایرانیان بیشتر مربوط به مسائل درونی و گویا درگیری پادشاهان محلی با یکدیگر بوده است. در اوایل سده پنجم ق. در حالی که به دلیل اختلافهای خاندان آلبویه در شهرهای مرکزی و غربی ایران آتش نبرد میان برادران و عموزادگان بویهی شعلهور بود، در شرق ایران، محمود غزنوی مشغول کشورگشایی در هند و دستاندازی به سرزمینهای زیر سلطه آلبویه بود.[۴۲] از دهه سوم سده پنجم ق. هجوم سلجوقیان به ایران، به عوامل ناامنی اوضاع درونی ایران افزوده شد.
دوران سلجوقیان
سلجوقیان (حک: ۴۳۱–۵۹۰ق): با تصرف بغداد به دست طغرل سلجوقی (۴۳۱–۴۵۵ق) به سال ۴۴۷ق. آلبویه جای خود را در کشمکش با فاطمیان بر سر نفوذ در مکه و مدینه، به حکومت سلجوقیان دادند. سلجوقیان سنی مذهب که خلافت عباسیان را به رسمیت میشناختند، خوانده شدن نام خلیفه فاطمی در خطبه مکه و مدینه را برنمیتافتند. طغرل، نخستین سلطان سلجوقی، در نامهای که برای خلیفه نوشت، انگیزه ورودش بهبغداد را بازگشایی راه حج، خدمت بهقبر نبی (ص) و حمله به مصر و برانداختن حکومت فاطمیان مصر اعلام کرد. مفاد همین نامه، سیاست دولت سلجوقیان در طول سالهای حکومت در برابر مکه و مدینه را بازمینماید. خود طغرل فرصتی برای اجرای این برنامهها نیافت؛ اما ستیز جانشینان او با خلافت فاطمی، در عرصه مبارزه برای سلطه بر حجاز ادامه یافت.[۴۳] گویا به دلیل ناپایداری سیاسی در نخستین سالهای قدرت این دولت، توقف کاروان حج تا سال ۴۵۶ق. ادامه یافت و در این سال نخستین کاروان حج به مکه راهی شد.[۴۴] به سال ۴۵۶ق. ابوالغنائم زینی (م. ۵۱۲ق) که امیر الحاج بود، از سوی سلطان آلبارسلان سلجوقی (۴۵۵–۴۶۵ق) و خلیفه المقتدی مأمور شد تا درباره قطع خطبه به نام فاطمیان، با محمد بن جعفر هاشمی (۴۵۵–۴۸۷ق) امیر مکه، مذاکره کند. وی در این مأموریت توفیق یافت و تا سال ۴۵۹ق. نام خلیفه فاطمی و سلطان سلجوقی در خطبه مکه جاری شد.[۴۵] هنگامی که بار دیگر به سال ۴۶۲ق. خطبه به نام عباسیان و آلبارسلان خوانده شد، شریف مکه سفیری به دربار آلبارسلان که در آن هنگام در ری بود، فرستاد تا خبر خطبه خواندن به نام خلیفه عباسی و حذف «حی علی خیر العمل» از اذان را به او برساند. آلبارسلان به سفیر سی هزار دینار پاداش داد و برای امیر مکه خلعت فرستاد و مبلغی سالانه برای مکه تعهد نمود. وی همچنین امیر مکه را تشویق کرد تا سلطه سلجوقیان بر مدینه را برقرار سازد و برای این کار پاداشی کلان به وی وعده داد.[۴۶] بدینترتیب، اوجگیری قدرت نظامی سلجوقیان باعث شد در بیشتر دوران امارت محمد بن جعفر (حک: ۴۵۵–۴۸۴ق) خطبه مکه به نام خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی خوانده شود.[۴۷] محمد بن جعفر به سال ۴۶۳ق. با حمایت نیروهای نظامی که همراه امیرالحاج عراق به مکه آمده بودند، به مدینه لشکر کشید و حسین بن مهنا، امیر مدینه، را از این شهر اخراج کرد.[۴۸] در مکه، کشمکش خلافت فاطمی و عباسی برای ذکر نامشان در خطبه ادامه داشت و خلیفه فاطمی چند سال از جمله در سالهای ۴۶۷ و ۴۷۰ و ۴۷۸ و ۴۷۹ق. توانست خطبه خواندن به نام خود را در مکه احیا کند.[۴۹] در دوران ملکشاه سلجوقی (حک: ۴۶۵–۴۸۵ق) نفوذ سلجوقیان بر مکه بدانجا رسید که به سال ۴۶۸ق. قرار نهاده شد که امیر مکه با خواهر ملکشاه ازدواج کند.[۵۰] به سال ۴۸۴ق. سپاهی از ترکمانان به دستور ملکشاه سلجوقی با هدف تسلط بر یمن به شبه جزیره رفت و مکه را مدتی تصرف کرد و سپس امیر مکه به دربار سلجوقیان در عراق گریخت.[۵۱] حضور نظامی سلجوقیان در مکه به همینجا پایان نیافت. به سال ۴۸۷ق. در پی امارت قاسم بن محمد بن جعفر (حک: ۴۸۷–۵۱۵ق) بر مکه پس از مرگ پدر و خطبه خواندن به نام خلفای فاطمی، سلطان برکیارق سلجوقی (حک: ۴۸۷–۴۹۸ق) سپاهی به فرماندهی اسپهبد بن ساوتکین به مکه فرستاد و سبب شد که امیر مکه بگریزد. قاسم با گردآوری نیرو توانست چند ماه بعد به مکه بازگردد و برای فاطمیان خطبه بخواند؛ اما سپس خود وی از سال ۴۸۹ق. خطبه خواندن برای حکمرانان سلجوقی را از سر گرفت.[۵۲] در سالهای پایانی حکومت سلجوقیان در صحنه سیاسی حجاز، کمتر نامی از حکمرانان سلجوقی برده میشود. آغاز اختلاف میان خلفای عباسی و سلجوقیان و افزایش قدرت خلفا سبب شد که از دخالت سلجوقیان در امور عراق و حجاز کاسته شود. این اختلافها از هنگام خلافت مسترشد (حک: ۵۱۲–۵۲۹ق) آغاز شد و در دوران المقتفی (حک: ۵۳۰–۵۵۵ق) و الناصر (حک: ۵۷۵–۶۲۲ق) به اوج رسید و به نبردهایی میان حکمرانان سلجوقی و خلفای عباسی انجامید.[۵۳] گزارشهای موجود از حجگزاری ایرانیان در سالهای پیش از حمله مغول، مربوط به سال ۶۰۹ق؛ و هنگام قدرت یافتن سلطان محمد خوارزمشاه (حک: ۵۹۶–۶۱۷ق) در ایران است. در این سال، خلیفه الناصر در کاروان حج پرچم و محمل جلالالدین اسماعیلی (حک: حدود ۶۰۹–۶۵۳ق) ملقب به تازه مسلمان را که رهبر اسماعیلیان در الموت بود، اما بهمذهب اهل سنت درآمد و با خلیفه دوستی کرد، بر پرچم خوارزمشاه پیش انداخت و محمد خوارزمشاه از این پیشآمد بسیار ناخرسند شد. یکی از بهانههای لشکرکشی بزرگ محمد خوارزمشاه به بغداد برای نبرد با خلیفه، همین رخداد بود.[۵۴] از این گزارش میتوان دریافت که در این سالها راهاندازی محمل عراقی به دست خلیفه بوده و از قلمرو زیر سلطه محمد خوارزمشاه نیز کاروان و محملی به حج فرستاده میشده است.
حمله مغول و دوران ایلخانان
با آغاز حمله مغول به شرق ایران (۶۱۶ق) گزارشهایی از قطع حرکت کاروان حاجیان از شهرهای ایران در سالهای ۶۱۷ و ۶۱۸ق. در دست است.[۵۵] با نفوذ مغولها به مناطق ایران و آغاز هجوم آنان به بغداد، کاروان حج عراق نیز از رفتن به حج بازماند.[۵۶] آنگاه که به سال ۶۳۴ق. مغولها قصد حمله به بغداد کردند، خلیفه عباسی از دانشوران فتوای قطع حج به دلیل اولویت نبرد با مغول را گرفت.[۵۷] پس از هفت سال، با سرد شدن آتش نبردها، حرکت کاروان عراق به سال ۶۴۰ق. از سر گرفته شد.[۵۸] از اینکه حضور ایرانیان در این سالها در کاروان حج عراقی چهاندازه بوده، آگاهی دقیق در دست نیست. به گزارش منابع تاریخ مکه، در دو دهه پایانی خلافت عباسی، در چندین سال، کاروان حج از عراق حرکت نکرد که عامل اصلی آن، نبردهای پراکنده با مغولان بود.[۵۹] هنگامی که مغولها بغداد را به سال ۶۵۶ق. تصرف کردند، حرکت کاروان حج از بغداد برای ده سال متوقف شد. گزارش نخستین سفر حج از عراق پس از این سال به۶۶۶ق. یا ۶۶۷ق. مربوط است که اباقا خان مغول به بغداد آمد و عطا ملک جوینی با گوشزد کردن اهمیت حج، توانست فرمانی برای بازگشایی راه حج از او بگیرد.[۶۰] از اینکه پس از آن، فرستادن کاروان حج بهطور منظم ادامه داشته یا نه، گزارشی در دست نیست.[۶۱] فرمانروایان نخست ایلخان مسلمان نبودند و به حج توجهی نداشتند. با این حال، گزارشهایی از سفر حج ایرانیان در دوران ایلخانان غیر مسلمان نیز در دست است. برای نمونه، در دوران ارغون (حک: ۶۸۳–۶۹۰ق) به سال ۶۸۸ق. کاروان بزرگی از حاجیان ایرانی از عراق به حج رفت که بسیاری از دانشوران و بزرگان ایران نیز در آن حضور داشتند.[۶۲] با مسلمان شدن ایلخانان، حجگزاری ایرانیان رونقی بیشتر یافت. از راهی شدن کاروان حج در دوران احمد تکودار (حک: ۶۸۱–۶۸۳ق) نخستین ایلخان مسلمان گزارشهایی در دست است. بر پایه این گزارشها، در این دوران، موقوفاتی برای حرمین شریفین وجود داشته که به دستور وی این موقوفات را گردآوری کرده و به مکه میفرستادهاند.[۶۳] در دوران غازان خان (حک: ۶۹۴–۷۰۳ق) دومین ایلخان مسلمان که کارهایی فراوان برای گسترش اسلام میان مغولان انجام داد، حجگزاری رونقی بیشتر یافت. غازان خان فرمانی برای تعظیم و تکریم سادات مکه و خادمان بیتالله صادر نمود و برای کعبه پردهای گرانبها فراهم کرد و همراه اموال بسیار برای انعام مکیان به مکه فرستاد. او به سال ۷۰۲ق. کاروانی شکوهمند را به حج فرستاد و برای حفظ امنیت آن، امیر قتلغ شاه را امیرالحاج کرد.[۶۴] نقش سیاسی ایران در مکه، در دوره دو تن از حکمرانان ایلخان یعنی اولجایتو معروف به خدابنده (حک: ۷۰۳–۷۱۶ق) و پسرش ابوسعید (حک: ۷۱۶–۷۳۶ق) از سر گرفته شد. در این دوران، قدرت اصلی در مکه از آن مملوکان مصر بود. در واپسین سال حکومت اولجایتو (حک: ۷۰۳–۷۱۶ق) امیر مکه، حمیضة بن ابی نمیکه با برادران خود برای امارت مکه اختلاف و رقابت داشت، برای یاری گرفتن از ایلخانان، نزد اولجایتو رفت. اولجایتو با راهی کردن سپاهی برای یاری حمیضه، رقابت دیرینه شرق و غرب جهان اسلام برای سیادت بر حجاز را از سر گرفت.[۶۵] منابع درباره موفقیت این سپاه اختلاف نظر دارند. به گفته شماری از منابع، این لشکر به دلیل مرگ ایلخان از انجام مأموریت بازماند.[۶۶] به گزارش شماری دیگر، حمیضه با حمایت سپاه ایلخانان بر مکه حاکم شد.[۶۷] بر پایه گزارشی دیگر، محمد بن عیسی، برادر مهنا، با متحدکردن قبایل عرب، به نبرد سپاه ایلخانان رفت و آنان را شکست داد.[۶۸] حمیضه به سال ۷۱۷ق. بر مکه حاکم بود و به نام سلطان ابوسعید پسر اولجایتو (حک: ۷۱۶–۷۳۶ق) که پس از مرگ پدر (۷۱۶ق) ایلخان شده بود، خطبه میخواند.[۶۹] ممالیک مصر سپاهی بزرگ به مکه روانه کردند و به عطیفه یاری دادند تا برادرش حمیضه را از آن شهر بیرون کند.[۷۰] ابوسعید، ایلخان جدید، که در پی ایجاد روابط مناسب با دولت مصر و کسب مشروعیت در میان دولتهای اسلامی بود، این درگیریها را دنبال نکرد و باب دوستی با دولت مصر را گشود. نمایندگانی از سوی ایران به مصر رفتند و نمایندگانی از مصر به ایران آمدند و عهدنامههایی میان دو دولت به امضا رسید که همکاری در زمینه حج و تأمین امنیت حاجیان، از مفاد آنها بود.[۷۱] حجگزاری ایرانیان پس از حمله مغول در دوران حکومت ابوسعید (حک: ۷۱۶–۷۳۶ق) به اوج رونق رسید. در این دوران، محمل عراقی با شکوه و عظمت راهی مکه میشد و شمار حاجیان بسیار فراوان بود.[۷۲] گزارشهای ابنبطوطه از کاروان عراق که در همین سالها به حج رفته، نشانگر رونق حجگزاری ایرانیان است. او از فراوانی حاجیان ایرانی و امکانات و سامان مناسب کاروان عراق خبر داده است.[۷۳] اهتمام ابوسعید ایلخان به امور حج، از جمله آراستن محمل عراق با گوهرهای گرانبها و حمایت از کاروان و حتی پرداخت خسارت وارد شده بر حاجیان بر اثر حمله دزدان، مورد توجه منابع قرار گرفته است.[۷۴] او به سال ۷۳۰ق. یک فیل همراه کاروان عراق به حجاز فرستاد. فاسی، تاریخنگار مشهور تاریخ مکه، از این رفتار تعجب کرده و دلیل آن را درنیافته است.[۷۵] برخی از پژوهندگان معاصر این کار را نمایشی سیاسی ـ تبلیغاتی برای برجسته نشاندادن حضور محمل عراق دانستهاند.[۷۶] از آنجا که رابطه سیاسی ابوسعید با ممالیک مصر خوب بود، کاروان حج عراق مورد حمایت مصریان نیز قرار میگرفت. هنگامی که به سال ۷۲۰ق. کاروان حاجیان با اموال بسیار راهی حج بود، مورد تعرض اعراب بادیهنشین قرار گرفت؛ اما این قبایل به احترام یا از بیم سلطان مصر که حامی کاروان ایران بود، به ایشان صدمهای نزدند.[۷۷] در همین سال، سلطان مصر برای امیران مغول شرکتکننده در حج هدایایی فرستاد و نام ابوسعید پس از سلطان مصر در خطبه مکه خوانده شد.[۷۸]
دوران فترت پس از ایلخانان
با مرگ ابوسعید ایلخان (سال۷۳۶ق) حرکت کاروان حج عراق متوقف شد و پس از۱۱ سال، به سال ۷۴۸ق. محمل عراق دیگر بار به حج رفت. از این سال، حج ایرانیان دورههای چند ساله تعطیلی را تجربه کرد که بیش از هر چیز برآمده از ناپایداری سیاسی در ایران به دلیل اختلاف حکومتهای محلی با یکدیگر و درگیریهای دامنهدار جانشینان پس از مرگ حاکم پیشین بود.[۷۹] از سال ۷۴۰ق. حدود یک سده عراق به دست آلجلایر (حک: ۷۴۰–۸۳۶ق) افتاد. در این دوران، تجهیز کاروان عراق بر عهده حکومت آلجلایر بود. حرکت کاروان عراق در این دوران منظم نبود و درگیری آلجلایر با همسایگان و نیز مشکلات داخلی، حج را به تعطیلی میکشاند. برای نمونه، از سال ۷۹۵ق. حرکت محمل عراق چند سال قطع شد که گویا به دلیل حمله تیمور به ایران بود.[۸۰] مرگ احمد بن اویس (۸۱۳ق) نیز باعث تعطیلی چند ساله حج شد.[۸۱] در برخی از سالهای حکومت جلایریان، کاروان عراقی از رونق فراوان برخوردار بود. از جمله در سالهای سلطنت اویس جلایری (حک: ۷۵۷–۷۷۶ق) کاروان عراقی بسیار پر شمار و با شکوه بود. در برخی سالهای دهه ۷۷۰ق. به دلیل حمایتهای مالی او از عجلان بن رمیثه (حک: ۷۶۲–۷۷۴ق) شریف مکه، نامش در خطبه مکه یاد میشد.[۸۲] از میان رفتن حکومت جلایریان به دست قرایوسف قراقویونلو (حک: ۸۱۰–۸۱۲ق) به سال ۸۱۳ق. مدتی اعزام کاروان حج عراق را به تعطیلی کشاند.[۸۳] اما از سال ۸۱۶ق. قرایوسف کاروان عراق را که ایرانیان نیز با آن همراه بودند، تجهیز کرد و به مکه فرستاد. در این سال، در خطبههای نماز مسجدالحرام، برای قرایوسف دعا کردند.[۸۴] از ۸۲۱ تا ۸۲۳ق. نبرد قرایوسف با شاهرخ تیموری و حاکم شام، باعث تعطیلی حج شد.[۸۵] درگذشت قرایوسف به سال ۸۲۳ق. نیز حج را مدتی با تعطیلی روبهرو کرد. این تعطیلی تا سال ۸۳۱ق؛ که امیر حله حسین بن علی بن اویس کاروان عراق را تجهیز کرد، ادامه داشت.[۸۶] از این هنگام تا دهه ۸۵۰ق؛ که گزارشهایی از حج محمل عراق به دستور احمد شاه پسر قرایوسف در دست است، خبری از حرکت کاروان عراق بازتاب نیافته است.[۸۷] به سال ۸۷۱ق. پس از نزدیک دو دهه، محمل عراق دیگر بار به راه افتاد و حرکت آن تا سال ۸۹۶ق. در دوران آق قویونلوها (۷۹۸–۹۱۴ق) و در دوره قدرت اوزون حسن (حک: ۸۷۲–۸۸۲ق) مدتی بدون وقفه ادامه داشت.[۸۸] اختلاف دولت آق قویونلو با مصر در دوران قدرت اوزون حسن، چند بار برای حاجیان ایرانی مشکل آفرید. برای نمونه، به سال ۸۷۶ق. بدین دلیل که محمل عراق میخواست بر محمل مصر پیشی بگیرد، اختلافهایی روی داد و به حاجیان عراقی توهین شد.[۸۹] سال بعد به دستور اوزون حسن برای کعبه جامهای دوختند که با کاروان عراقی به حجاز حمل شد. امیرالحاج که نخست به مدینه رفته بود، مردم مدینه را ناچار به خواندن خطبه به نام اوزون حسن کرد. این کار سبب اختلاف حاجیان کاروان عراق با شریف مکه و امیرالحاج مصر شد و امیرالحاج عراق به دستور او زندانی گشت و تا ششم ذیحجه به کاروان عراق اجازه ورود به مکه داده نشد.[۹۰] به سال ۸۸۰ق. نیز امیرالحاج مصری از ورود محمل همراه کاروان عراق به مکه پیشگیری کرد و تنها اجازه ورود حاجیان را داد. به سال ۸۸۱ق. نیز امیرالحاج مصری اجازه ورود محمل عراقی به مکه را نداد. کاروانیان محمل را در منطقه زاهر نهادند و تنها پس از پرداخت رشوه به امیرالحاج توانستند محمل را وارد عرفه کنند.[۹۱] با توجه به تعطیلی حرکت کاروان عراق در بسیاری از سالها و همچنین درگیری حکومتهای عراق با حاکمان مناطق ایران، این احتمال بسیار است که در موارد فراوان، حاجیان ایرانی از راه عراق به حج نرفته باشند. از مسیرهایی که دراین دوران مورد استفاده حاجیان ایرانی بوده، مسیر شام و مصر است. از اواخر این دوران، گویا به سال ۸۹۸ق. سفرنامهای در دست است که نویسنده آن همراه قافله مصر به حج رفته است.[۹۲] این دوران مقارن است با حکومت تیموریان (۷۷۱–۹۱۳ق) در قسمتی از مرکز و شرق ایران که شماری از آنان مانند شاهرخ تیموری (حک: ۸۱۱–۸۵۰ق) به امور حج و حرمین اهتمام فراوان داشتند. شاهرخ تیموری به حاکم مصر نامهای نوشت و از اینکه برخی حاجیان ایرانی نزدیک مصر دچار حمله راهزنان شدهاند و به شکایت آنان اعتنایی نشده است، گلایه کرد.[۹۳] این گزارش از حرکت کاروان حاجیان شرق و مرکز ایران از راه شام حکایت دارد. کاروانی دیگر که در این دوران از ایران به حج راهی میشد، کاروان حاجیان شیرازی بود. نخستین گزارش از حضور این کاروان مربوط به سال ۷۵۸ق. در دوران حکومت آلمظفر (حک: ۷۱۳–۷۹۵ق) در شیراز و مناطق مرکزی ایران است.[۹۴] از اینکه حاجیان چه مناطقی از ایران با کاروان شیراز همراه میشدند و حرکت این کاروان تا چه زمانی ادامه داشته، آگاهی در دست نیست. گزارش حضور این کاروان در سالهای۷۵۷، ۷۸۴، ۸۱۳، ۸۱۵ق. در منابع آمده است. مسیر حرکت این کاروان از راه احساء و قطیف بود.[۹۵]
دوران صفویه
در دوران صفویه، اختلافهای سیاسی ایران و عثمانی، در حجگزاری ایرانیان اثر فراوان داشت. مسیر حج ایرانیان از سرزمینهای زیر نظر دولت عثمانی میگذشت و سفر آنان به قلمرو دشمن، به ویژه هنگامی که آتش نبرد میان دو دولت برافروخته بود، با موانع و مشکلاتی روبهرو میشد. گزارشها حاکی از تعطیلی حج به دلیلهای سیاسی در برخی سالها بوده است؛ از جمله به سال۱۰۴۷ق؛ که نبرد صفوی با عثمانی جریان داشت، ایرانیان به فرمان سلطان عثمانی مراد چهارم (حک: ۱۰۳۲–۱۰۴۹ق) از مکه اخراج و برای چند سال از حجگزاری بازداشته شدند.[۹۶] شاه عباس صفوی (حک: ۹۹۵–۱۰۳۸ق) که حجگزاری ایرانیان را عامل سرازیر شدن پول بسیار به کشور دشمن میدید، سفر حج را مدتی ممنوع کرد.[۹۷] جز این موارد، گزارشهای مشخصی درباره قطع شدن حج ایرانیان در دوران صفویه در دست نیست. دولت عثمانی برای حفظ وجهه دینی خود به عنوان خادم حرمین، از ممنوع کردن حج ایرانیان پرهیز میکرد. اما با توجه به روابط ایران و عثمانی در این دوران، میتوان حدس زد که حجگزاری ایرانیان در زمانی که دو دولت در نبرد بودهاند، متوقف یا سخت محدود بوده است. توقف حج ایرانیان و مشکلات آنها را از نامههای دو دولت عثمانی و صفوی میتوان دریافت. در این نامهها به مشکلات حج ایرانیان و بسته بودن راه آنان اشاره و رسیدن به صلح برای آسایش حاجیان ضروری دانسته شده است.[۹۸] هنگامی که دولت ایران و عثمانی در صلح به سر میبردند، حجگزاری ایرانیان با آزادی و گستردگی بیشتر انجام میشده است. گزارشهایی از سفر پر شمار ایرانیان در برخی سالها و نیز سفر افراد، به ویژه بزرگان دولت صفوی ودانشوران شیعی و سکونت شماری از آنان در مکه و مدینه، در دوران صفویه در دست است.[۹۹] درباره رابطه دولت صفوی با حاکمان مکه نیز گزارشهای گونهگون در دست است. خبر اعلان جشن و پایکوبی شریف مکه به مناسبت پیروزی سلطان عثمانی بر شاه تهماسب صفوی (۹۴۱ و ۹۴۲ق) در منابع آمده است.[۱۰۰] اما گزارشهایی نیز در زمینه ارتباط خوب دولت صفوی با اشراف مکه یافت میشود. نامهای که شاه عباس دوم (حک: ۱۰۵۲–۱۰۷۷ق) به شریف مکه نوشته و در آن به بهبود روابط خود با اشراف مکه اشاره کرده، نشانهای از این روابط است.[۱۰۱] نیز گزارش پذیرایی شایان توجه شریف مکه از بزرگان حکومت صفوی حاضر در کاروان حج ایرانی در سال ۱۱۱۱ق. بدبینی و ناخرسندی شماری از تاریخنگاران سنی را برانگیخته است.[۱۰۲] آنچه در زمینه روابط صفویان با حجاز میدانیم، رابطه خوب دولت صفوی با خانوادههای شرفای شیعه مدینه، به ویژه از دوران شاه عباس کبیر (۹۹۶–۱۰۳۸ق) است. از این خاندانها اشراف بنو شدقم بودند که شماری از ایشان در دوران صفویه به ایران آمدند و مورد احترام شاهان صفوی قرار گرفتند. این دسته از شرفا با آمدن به ایران، افزون بر فراگیری علوم نزد دانشوران ایران، با دربار شاهان ارتباط مییافتند و هدایای بسیار دریافت میکردند و موقت یا دائم در ایران سکونت مییافتند. موقوفه بزرگی که در دوران شاه عباس کبیر به سادات مدینه اختصاص یافت و شامل نیمی از اجاره دکانها، کاروانسراها و حمام در میدان نقش جهان اصفهان بود، نشانه دلبستگی صفویان به سادات مدینه است.[۱۰۳] احساسات ضد ایرانی در میان مردم و دانشوران حجاز در آن دوران بیشتر بود و چنانکه خواهیم دید، همین به کشته شدن برخی ایرانیان در مکه انجامید. نویسندگان کتابهای تاریخ مکه نیز در این دوران از اینگونه احساسات دور نماندند و در آثار خود، اشارات فراوان به نبردهای دولت عثمانی با ایرانیان کردند و داستانهای دروغین درباره صفویان نقل نمودند و به شایعات ضد ایرانی و احساسات ضد شیعی دامن زدند.[۱۰۴] در همین فضای ضد صفوی بود که میر ویس افغانی در اواخر دوران صفویان توانست از دانشوران مکه بر ضد صفویان شیعه فتوا بگیرد و به حمله خود به اصفهان مشروعیت بخشد.[۱۰۵]
دوران افشاریه
دوران افشاریه (حک: ۱۱۴۸–۱۲۱۸ق) بیشتر به دلیل مذاکره نادرشاه (حک: ۱۱۴۸–۱۱۶۰ق) با حکمرانان عثمانی برای به رسمیت شناختن مذهب جعفری و برگزاری نماز شیعیان در مسجدالحرام، در تاریخ حجگزاری ایرانیان شهرت دارد. در مذاکرات صلح میان دو دولت، برقراری صلح از سوی نادرشاه وابسته به پذیرش شرایطی از سوی عثمانی بود. وی افزون بر درخواست پذیرش مذهب شیعه به عنوان مذهب پنجم، از سلطان عثمانی خواست یکی از ارکان مسجدالحرام به نماز شیعیان و به نام امام جعفر صادق(ع) اختصاص یابد. درخواست دیگر نادر شاه، تعیین امیرالحاج برای حاجیان ایرانی بود تا از آن پس ایرانیان نیز در کاروان شام امیرالحاجی ویژه خود داشته باشند.[۱۰۶] دولت عثمانی از برآوردن این درخواستها سرباز زد و تعیین امیرالحاج ایرانی را تنها در راه نجف پذیرفت.[۱۰۷] این مذاکرات چند بار دیگر نیز تکرار شد و سرانجام بینتیجه ماند. در عهدنامهای که میان دو دولت به سال ۱۱۵۹ق. بسته شد، بر حفظ سلامت و امنیت حاجیان ایرانی، خواه در راه بغداد و خواه در راه شام، تأکید گشت.[۱۰۸]
دوران قاجار
اختلافهای سیاسی و مذهبی میان ایران و عثمانی در دوران قاجاریه نیز کم و بیش ادامه یافت. این اختلافها جز در سالهای آغازین استقرار قاجاریه، باعث محدودیت حج ایرانیان نشد.[۱۰۹] در مذاکرات دولت قاجار با دولت عثمانی، موضوع حج ایرانیان یاد شده بود. ازجمله در برخی عهدنامههایی که در دوران فتحعلی شاه میان دو دولت بسته شد، تأمین امنیت حاجیان، رفتار مناسب و نگرفتن مالیات راه از حاجیان ایرانی، از سوی مقامهای عثمانی تعهد گشت.[۱۱۰] از مواردی که در دوران قاجار به تعطیلی و اختلال در حج انجامید و دولت ایران را به واکنش واداشت، ظهور حکومت وهابی آلسعود در نجد و تصرف شهرهای طائف و مکه و مدینه به سال ۱۲۱۷ق. بود که به تعطیلی حج از کشورهای اسلامی ازجمله ایران انجامید.[۱۱۱] در پی حمله نخست سعودیان به مکه و مدینه و کربلا و نجف (۱۲۱۶ق) فتحعلیخان قاجار (حک: ۱۲۱۲–۱۲۵۰ق) پادشاه وقت ایران، نامهای بهعبدالعزیز بن سعود نوشت و خواستار بازگرداندن اشیای ربوده شده از مکانهای مقدس عتبات عالیات و پرداخت دیه کشته شدگان شد و تهدید کرد در صورت خودداری از این کار، دولت ایران به درعیه حمله خواهد کرد.[۱۱۲] شاه ایران همچنین نامهای به حکمران بغداد نوشت و خواستار برخورد با وهابیان شد. سلیمان پاشا، حکمران بغداد، با دادن پاسخ مساعد، مسؤولیت جبران خسارات عتبات را بر عهده گرفت.[۱۱۳] افزون بر این، عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیخان (م. ۱۲۴۹ق) به سال ۱۲۳۵ق. از سوی فتحعلی شاه قاجار نامهای به محمدعلی پاشا، حاکم مصر (حک: ۱۲۲۰–۱۲۶۴ق) نوشت و در آن، بر لزوم برخورد سخت با وهابیان و حمله به حجاز و بازپسگیری مکه و مدینه و تصرف درعیه تأکید کرد. حیدر علی خان شیرازی که از ایران برای بردن این نامه مأمور شده بود، تا شکست کامل وهابیان به دست محمدعلی پاشا در مصر ماند و سپس به مکه رفت و از آنجا به ایران بازگشت.[۱۱۴] عنصر دیگر در روابط سیاسی ایران و حجاز، وجود اشراف مکه بود که هر چند زیر فرمان دولت عثمانی قرار داشتند، بر مکه و مدینه بهطور مستقل حکومت میکردند. در دوران قاجار، روابط اشراف مکه با ایرانیان خوب بود. برخی سفرنامههای قاجاری از احترام اشراف مکه به بزرگان ایرانی که به حج میرفتند، گزارش دادهاند.[۱۱۵] شرفای مکه از خاندان سادات بودند و از لحاظ مذهبی نزدیکیهایی با ایرانیان داشتند.[۱۱۶] نیز از جنبه سیاسی و مالی، به حفظ و گسترش روابط با ایرانیان دلبسته بودند. به همین دلیل، معمولاً گزارشهایی که از برخورد شرفای مکه با ایرانیان در دست است، از احترام آنان به ایرانیان حکایت دارد. ایرانیان همچنین در زمان برگزاری حج از امکانات ویژهای برخوردار بودند. مثلاً کنسول ایران در جده افزون بر حضور در منا و عرفات، پرچم ایران را بر چادر خود برمیافراشت و مانند دولت عثمانی و مصر، حق برگزاری آتشبازی در عرفات را داشت.[۱۱۷]
دوران پهلوی
در سالهای پایانی دولت قاجار، به دلیل وقوع جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸م. /۱۳۳۳–۱۳۳۶ق) و درگیر شدن خاورمیانه در این نبردها، به ویژه گسترش دامنه نبرد به عراق، حجگزاری ایرانیان و دیگر کشورهای منطقه به مدت پنج سال قطع شد. تنها به سال ۱۳۳۴ق. انگلیسیها که در آن هنگام کنترل عراق را به دست گرفته بودند، برای فراهم کردن امکان حج اعلان آمادگی کردند و گروهی از ایرانیان نیز به حج رفتند.[۱۱۸] اما باز شدن راه حج چندان دیری نپایید و مرحله جدیدی از تعطیلی در حج ایرانیان با تصرف حجاز به دست آلسعود آغاز شد. تصرف مکه و مدینه به دست عبدالعزیز سعودی (۱۳۴۴ق) و تشکیل پادشاهی حجاز و نجد در حجاز با شکلگیری سلطنت پهلوی و آغاز پادشاهی رضا پهلوی در ایران (۱۳۴۴ق. /۱۳۰۴ش) همزمان بود.[۱۱۹] با حاکمیت آلسعود در حجاز و ناآرامی اوضاع آن دیار و پخش خبر ویرانسازی مکانهای مقدس در مکه و مدینه، بسیاری از کشورهای مسلمان سفر حج شهروندان خود را ممنوع کردند.[۱۲۰] دولت ایران نیز به سال ۱۳۰۴ش. سفر حج ایرانیان به مکه و مدینه را ممنوع کرد و کنسولگریهای خود در کشورهای عراق، سوریه و مصر را مأمور پیشگیری از سفر ایرانیان به مکه نمود.[۱۲۱] دولت ایران همچنین در این سال ویرانسازی بقاع متبرکه بقیع را رسماً محکوم کرد.[۱۲۲] با تصویب مجلس شورای ملی به سال ۱۳۰۵ش. کمیسیونی از نمایندگان مجلس با نام کمیسیون حرمین شریفین تشکیل شد تا با همکاری دولت به بررسی اوضاع حرمین و تعیین تکلیف در این زمینه بپردازد.[۱۲۳] در ۱۴ شهریور ۱۳۰۴ش. دولت تعطیل عمومی اعلان کرد و مردم تهران در محکومیت ویرانسازی قبور بقیع راهپیمایی کردند.[۱۲۴] [۱۲۵] ممنوعیت سفر حج از سوی کشورهای اسلامی هم به مشروعیت آلسعود لطمه وارد میکرد و هم موجب ضرر مالی برای این کشور بود.[۱۲۶] آلسعود با ارسال نامههایی به کشورهای گوناگون از جمله ایران، بر امنیت کامل حجاز تأکید کردند و مسؤولیت حفظ امنیت حاجیان را بر عهده گرفتند و از همه کشورهای اسلامی خواستند تا نمایندگانی برای بررسی اوضاع حجاز و امنیت آن به حجاز بفرستند. ایران از نخستین کشورهایی بود که به این درخواست پاسخ داد و هیاتی را با مأموریت بررسی اوضاع حجاز ودیدار از بقاع متبرکه در مکه و مدینه به حجاز فرستاد.[۱۲۷] ممنوعیت حج از سوی دولت ایران تا سال ۱۳۰۷ش. ادامه یافت. در این مدت، حکومت ایران هنوز دولت سعودی را به رسمیت نشناخته بود. با وجود این، برخی ایرانیان از راههای غیررسمی به حج میرفتند و دولت ایران نیز در برخی سالها سفر ایرانیان را از راههایی جز راه عراق آزاد گذاشته بود. در برخی از این سالها، شمار حاجیان به حدود سه هزار تن نیز میرسید.[۱۲۸] به سال ۱۳۰۸ش. مذاکراتی میان دولت ایران و عربستان صورت گرفت که سرانجام به بهبود روابط آن دو انجامید. با ورود نمایندگان سعودی به ایران، دولت ایران در ۲۱ مرداد ۱۳۰۸ش. /۱۳۴۸ق. دولت حجاز را به رسمیت شناخت و عهدنامه مودت میان ایران و عربستان بسته شد. از بندهای این عهدنامه، تعهد عربستان برای تأمین امنیت و فراهم ساختن وسایل آسایش حاجیان ایرانی بود.[۱۲۹] از آن پس، روابط ایران و عربستان شتابان بهبود یافت. به سال ۱۳۱۱ش. شاهزاده فیصل بن سعود به ایران سفر کرد و با رضا شاه دیدار نمود. در همین سال، شش ناو جنگی ایران در رزمایش دوستانه وارد بندر جده شدند و مورد استقبال مقامهای سعودی قرار گرفتند.[۱۳۰] با آغاز جنگ جهانی دوم به سال ۱۹۴۵م. /۱۳۲۰ش؛ که با آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی همراه شد، وضعیت منطقه سخت رو به وخامت رفت و سفر حج به ویژه از راه عراق بسیار خطرناک گشت. از اینرو، مقامهای ایران صدور گذرنامه حج را در سال ۱۳۲۱ش. ممنوع کردند. با این حال، سفر حاجیان ایرانی به مکه و مدینه قطع نشد و به سال ۱۳۲۱ش. حدود ۱۶۰۰ تن و به سال ۱۳۲۲ش. حدود ۴۰۰۰ تن از حاجیان ایرانی از راه کویت و راههای دیگر به صورت غیرقانونی به حج رفتند. به دلیل نبود امکانات و درگیر بودن منطقه در نبرد، بسیاری از مسافران در میانه راه ناچار به بازگشت میشدند. در این سالها، به دلیل مشکلات مالی پدید آمده از جنگ جهانی، دولت ایران کنسولگری خود را در جده تعطیل کرد و دولت عربستان نیز به دلیل همین مشکلات، امکانات سازماندهی حاجیان را نداشت.[۱۳۱] در همان سال (۱۳۲۲ش) زائری ایرانی از مردم یزد به اتهام اهانت به حرم، دستگیر و اعدام شد. این زائر که ابوطالب یزدی نام داشت، به دلیل گرمی هوا درون مسجدالحرام دچار تهوع شد و مأموران حرم که میپنداشتند وی قصد آلوده ساختن حرم را داشته، او را دستگیر و پس از محاکمه اعدام کردند.[۱۳۲] [۱۳۳] دولت ایران به اجرای این حکم سخت اعتراض کرد و خواستار عذرخواهی عربستان سعودی شد. در نامهنگاریهای میان دو دولت، مقامهای سعودی صدور حکم اعدام را صحیح و آن را پشتوانه گواهی شاهدان و اعترافات مقتول دانستند. نامهنگاریها و نیز میانجیگری مصر برای حل اختلاف سودی نداشت و دولت ایران به سال ۱۳۲۳ش. در اعتراض به این رخداد، با کشور سعودی قطع رابطه نمود و حج ایرانیان را ممنوع کرد.[۱۳۴] تعطیلی حج تا سال ۱۳۲۷ش. ادامه یافت و در پی نامه عبدالعزیز سعودی، روابط ایران و عربستان از سر گرفته شد.[۱۳۵] سپس روابط سیاسی ایران و عربستان رو به بهبود رفت و مسائل سیاسی دخالتی در امور حج ایرانیان نداشت.
انقلاب اسلامی
حجگزاری ایرانیان پس از انقلاب، بیش از هر چیز زیر تأثیر روابط سیاسی پر نوسان ایران و عربستان قرار گرفت. در همان سالهای نخست انقلاب اسلامی ایران، با اینکه دو دولت موضع دشمنانه آشکاری در برابر هم نداشتند،[۱۳۶] تنشهایی میان حاجیان و مسؤولان حج ایرانی با پلیس عربستان ایجاد میشد.[۱۳۷] اختلافهای سیاسی ایران و عربستان در دوران جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، به دلیل حمایت عربستان از عراق بیشتر شد.[۱۳۸] اوج اختلاف دو کشور که به سال ۱۳۶۶ش. به قطع روابط سیاسی آن دو به مدت سه سال انجامید، به دلیل برگزاری مراسم برائت از مشرکین از جانب حاجیان ایرانی در موسم حج بود. مراسم برائت از مشرکین، راهپیمایی حاجیان ایرانی نزدیک ساختمان بعثه ایران در مکه بود که به فرمان امام خمینی از سال ۱۳۵۸ش. برگزار میشد. حاجیان شرکتکننده در این مراسم، با سر دادن شعار بر ضد دولتهای آمریکا و اسرائیل، از کارهای آنها اعلان بیزاری میکردند.[۱۳۹] از دیدگاه امام خمینی (ره) این مراسم بخش جداییناپذیر مراسم حج و اجرای دستور قرآن کریم و سنت پیامبر در اعلان برائت از مشرکین در حج سال نهم ق. بود.[۱۴۰] مقامهای عربستان تا سال ۱۳۶۶ش. اجازه برگزاری این مراسم را به ایرانیان میدادند؛ هر چند گاهی این مراسم با برخورد پلیس عربستان همراه میشد.[۱۴۱] اما به سال ۱۳۶۶ش. دولت عربستان با برگزاری مراسم مخالفت کرد و در روز برگزاری مراسم، پلیس عربستان به سوی حاجیان شرکتکننده تیراندازی نمود و ۴۰۰ تن را شهید کرد. این رخداد که میان ایرانیان به واقعه حج خونین مشهور شده، قطع کامل روابط سیاسی ایران و عربستان و تعطیلی حج ایرانیان را به مدت سه سال در پی داشت.[۱۴۲] به سال ۱۳۷۰ش. روابط سیاسی دو کشور از سر گرفته شد و پس از سه سال کاروان حج ایران به مکه رفت.[۱۴۳] از آن سال تاکنون مراسم برائت از مشرکین هر سال در موسم حج برگزار میشود؛ هر چند مقامهای عربستان معمولاً مخالفت خود را با آن اعلان مینمایند و حتی برخی از سالها انجام مراسم را ممنوع میکنند. به سال ۱۳۷۲ش. دولت عربستان اجازه برگزاری مراسم را در مکان معمول که نزدیک ساختمان بعثه جمهوری اسلامی بود، نداد. مسؤولان ایرانی این مراسم را هنگام وقوف در منا برگزار کردند. از آن هنگام، برائت از مشرکین در منا برگزار میشود.[۱۴۴] حج ایرانیان پس از انقلاب اسلامی ابعاد سیاسی تازهای یافته است. مردم و مسؤولان جمهوری اسلامی ایران از موسم حج و همایش مسلمانان جهان، برای تبلیغ آرمانهای انقلاب اسلامی در میان مسلمانان بهره میبرند و به این منظور روابطی پویا با حاجیان و مسؤولان حج دیگر کشورهای اسلامی برقرار میسازند و به برگزاری نشستها و همایشهای گوناگون درباره مسائل روز جهان اسلام میپردازند.[۱۴۵]
راههای حج ایرانیان
راه حج حاجیان ایرانی در طول تاریخ تغییرهای بسیار به خود دیده است. عوامل سیاسی و بسته شدن مرزها به دلیل نبرد میان حکومتها، قدرت یافتن راهزنان، عوامل طبیعی و آب و هوا، و نیز پیشرفت فناوری حمل و نقل از عوامل تغییر و تحول در راههای حج ایرانیان بوده است.
راه عراق
کهنترین و مهمترین راه حج ایرانیان، راه عراق بود. در سدههای نخستین اسلامی که ایران زیر نظر خلافت اسلامی و والیان عراق اداره میشد، مسافران مکه از نقاط گوناگون ایران به سوی شهرهای عراق راهی میشدند و از آنجا همراه کاروان عراق به سوی حجاز میرفتند. محل اجتماع ایرانیان در دوران حکومت امویان، شهر کوفه بود. پس از قدرت یافتن عباسیان و تأسیس شهر بغداد، کاروان عراقی از این شهر راهی مکه میشد.[۱۴۶] مسافران کاروان عراق در این راه که در طول تاریخ با عناوینی مانند درب زبیده، راه کوفه، راه نجد و راه جبل شناخته شده،[۱۴۷] از بغداد به کوفه و از آنجا به جنوب عراق میرفتند و با عبور از صحرای نفود و نجد و گذر از منازلی مانند قادسیه، عذیب، مغیثه، زباله، ثعلبیه، فید، حاجر و معدن النقره به حجاز میرسیدند و به مدینه یا مکه میرفتند.[۱۴۸] راه دیگر که از عراق به مکه میرفت، راه بصره بود که از بصره آغاز میشد و در معدن النقره به راه کوفه میپیوست.[۱۴۹] راه عراق برای حاجی ایرانی کوتاهترین راه بود؛ اما به دلیل وضعیت بد آب و هوایی و خطر همیشگی حمله راهزنان، بدترین راه حج نیز به شمار میرفت. در بیابانهای راه مکه، تهیه آب تنها از چاهها و برکههای محدود و شناخته شدهای میسر بود که میزان آب آنها همیشه به یکاندازه نبود و بعضی سالها کاروانیان را به دشواری میانداخت. نبود آب و وقوع طوفان در برخی سالها باعث توقف کاروان حج یا کشته شدن بسیاری از حاجیان میشد.[۱۵۰] حمله راهزنان و قبایل عرب به کاروان حاجیان، مشکل دیگر مسافران مکه در راه عراق بود که تا روزگار معاصر نیز ادامه داشته است. این راهزنان با حمله به کاروان حاجیان، گاه به کشتار و غارت میپرداختند و گاه در ازای دریافت اموال کاروانیان، به آنان اجازه بازگشت یا ادامه مسیر میدادند. رویارویی با این قبایل به نیروی نظامی نیاز داشت و در مواردی که پادشاهان و خلفا ضعیف بودند یا به دلیل مشکلات داخلی، به حج بها نمیدادند، قدرتنمایی این بادیهنشینان چنان بالا میگرفت که سفر حج را سالها به تعطیلی میکشاند.[۱۵۱] ناامنی حاصل از ظهور قرمطیان (۲۷۳–۴۷۰ق) یعنی پیروان ابوطاهر قرمطی در جزیرةالعرب نخستین مورد مهم راهزنی است که از سال ۲۹۴ق. آغاز شد و با حمله قرمطیان به مکه در سال ۳۱۶ق. به اوج رسید و حجگزاری ایرانیان و حرکت کاروان عراق را سالها با دشواری روبهرو کرد.[۱۵۲] حتی پیش از آن نیز حمله قبایل عرب به کاروان حاجیان از جمله به سال ۲۸۷ق. رخ داده بود.[۱۵۳] در هر دوره، یکی از قبایل عرب مانند بنو سلیم، طی، خفاجه و بنیحرب قدرتی بیشتر مییافت و مدتی عامل اصلی ناامنی در راه حج میشد.[۱۵۴] پس از تشکیل دولت صفوی در ایران و فراگیری مذهب تشیع در این سرزمین، راه عراق به دلیل وجود مزارهای امامان شیعه در عتبات برای ایرانیان اهمیتی بیشتر یافت. در این دوران، راه عراق در سرزمینهای زیر سلطه دولت عثمانی قرار داشت. حکومت عثمانی بر سرزمینهای جنوب عراق نظارت کامل نداشت و این سرزمینها معمولاً شاهد قدرت یافتن قبایل عرب بود. ناامنی، گرفتن مالیات فراوان از حاجیان در طول مسیر، و معطل کردن آنان به بهانههای گوناگون باعث میشد گاه عبور کاروانهای حج از این مسیر، از سوی شاهان ایران ممنوع شود. در نامهای که شاه عباس دوم به شریف مکه نوشت، به منع حاجیان برای عبور از راه بصره اشاره و بازگشایی راه حج وابسته به تعهد حاکم بصره و شریف مکه به برقراری امنیت در طول مسیر شده است.[۱۵۵] در دوران حکومت قاجار، راه عراق را بیشتر با عنوان راه نجد یا راه جبل میشناختند.[۱۵۶] از نیمه سده سیزدهم ق. دولتی نیمه مستقل در سرزمین نجد یا جبل با نام آلرشید (۱۲۵۲–۱۳۴۰ق) تشکیل شد. آلرشید مسؤولیت حفظ امنیت راه جبل را بر عهده داشتند و در برابر از کاروانداران مالیات میگرفتند.[۱۵۷] مسافران زیر نظر شخصی که از سوی او به عنوان امیرالحاج تعیین میشد، سفر میکردند.[۱۵۸] هر چند حاکمان آلرشید از اقتدار بسیاری برخوردار بودند، باز هم احتمال حمله راهزنان و قبایل در راه جبل بسیار بود.[۱۵۹] با این حال، مشکل اصلی راه جبل برای حاجی، نه حمله راهزنان، که بدرفتاری و زیادهخواهی خود حاکمان جبل بود. امیر جبل به بهانههای گوناگون بیش ازاندازه از مردم پول میگرفت و برای دریافت آن با مردم بدرفتاری میکرد.[۱۶۰] پول فراوان که امیر جبل از حملهداران طلب میکرد، باعث میشد حملهداران بیشتر به حاجی فشار بیاورند و به بهانههای گوناگون از او پول بگیرند. گاه حملهداران در شهرهای درون ایران یا در راه برگشت در مدینه، با حاجی بر مبلغی معین قرارداد میبستند و در میان بیابان که حاجی هیچکس را نداشت و به دلیل بلد نبودن راه کاملاً به حملهداران محتاج بود، بیش از توافق پیشین طلب میکردند.[۱۶۱] با وجود دریافت این مبالغ، خدمات ارائه شده به حاجی بسیار اندک بود و در برخی سالها به دلیل کمبود شتر، مسافران مدتها در مسیر معطل میشدند.[۱۶۲] رفتار عوامل امیر جبل، حملهدار، شتردار و عکام (خدمتکار) با حاجی، بسیار بد بود. گاه عکام و جمّال (اجاره دهنده شتر به کاروانیان) به دلیلهای گوناگون حاجی را به قصد کشت، کتک میزدند و اگر درخواستی اضافی داشت و مثلاً نان فراوان میخواست یا بیش از اندازه برای قضای حاجت میایستاد یا شترش بر زمینمیخورد، او را به باد فحش و ناسزا میگرفتند.[۱۶۳] اگر کسی از حاجیان در میانه راه میمرد، برای حمل جسدش از بستگانش پول فراوان طلب میکردند.[۱۶۴] اگر حاجی ناخوش و بیمار بود و نمیتوانست به راه ادامه دهد، برای آزاد کردن شتر در فرصتی او را در بیابان مینهادند و به دیگران خبر مرگ حاجی را میدادند.[۱۶۵] به دلیل این گونه مشکلات، راه جبل بدترین راه حج شناخته میشد و سفرنامههای حج دوران قاجاری لبریز از شرح مشکلات راه جبل است تا آنجا که برخی سفرنامهها مانند «تیر اجل در صدمات راه جبل» اصولاً برای تذکر سختیهای این راه و منع حاجیان از انتخاب این راه نوشته شدهاند.[۱۶۶] این وضعیت باعث شد که بعضی از دانشوران و شاهان قاجار، سفر از راه جبل را گاهی ممنوع کنند.[۱۶۷] در این زمانها، امیر جبل که به درآمد سفر حاجیان نیاز داشت، بهطور موقت خدماتی بهتر به حاجیان ارائه مینمود و برای لغو ممنوعیت با دولت ایران مذاکره میکرد.
راه احساء
از دیگر راههای حاجیان ایرانی که از صحراهای شبه جزیره میگذشت، راه احساء یا لحساء بود. احساء یا لحساء، سرزمینی در جنوب غرب خلیج فارس و نام قدیم آن بحرین بود.[۱۶۸] حاجیان ایرانی برای گذر از راه احساء معمولاً با عبور از عرض خلیج فارس، نخست به بحرین میرفتند و سپس با عبور از یمامه به حجاز میرسیدند. این راه از دیرباز مورد استفاده ایرانیان بوده است. ناصر خسرو هنگام بازگشت به ایران از مکه، به سال ۴۴۳ق. از این راه بهره برد. او از مکه به یمامه و سپس به احساء رفت و از آنجا به بصره و آبادان و سرزمینهای ایران سفر کرد.[۱۶۹] ابنبطوطه نیز به سال ۷۳۲ق. از راه احساء بهمکه رفت. او از بندر سیراف و با عبور از عرض خلیج فارس، به بحرین سفر کرد و از آنجا به احساء و یمامه و مکه رسید.[۱۷۰] سفر از راه خلیج فارس به بحرین و احساء در دوران صفویه رونقی بیشتر یافت و مورد استفاده برخی دانشوران شیعه ایرانی قرار گرفت.[۱۷۱]
راه شام
این راه از شهرهای شام آغاز میشد و با گذشتن از سرزمینهای سوریه و اردن امروزی و منازلی چون بصری، کرک، معان، عقبه، ذات حج، و تبوک به مدینه و مکه میرسید.[۱۷۲] این راه معمولاً مسیر اصلی ایرانیان نبود؛ اما در برخی دورهها بیشتر مورد استفاده ایرانیان قرار میگرفت. تا پیش از دوران صفویه، این راه یا از سوی افرادی که میخواستند در مسیر حج از بیتالمقدس یا مصر دیدن کنند، استفاده میشد یا هنگامی که راه عراق به دلیل خطر هجوم راهزنان بسته بود. با قدرت یافتن حکومت عثمانی در عراق و آناتولی و شبه جزیره، راه عراق اهمیت خود را از دست داد و راه شام به عنوان مسیر اصلی حج از سوی دولت عثمانی مورد توجه قرار گرفت. از این دوران، معمولاً ایرانیان از دو راه به شام میرفتند. راه معمول، عراق و بغداد و سپس کرکوک، موصل و عرفه بهحلب و دمشق بود. راه دیگر، شمال ایران و نخجوان و اردوباد و آناتولی و حلب و دمشق بود. نویسنده یک سفرنامه به جای مانده از دوران صفوی، از سفر کاروان رسمی یا بخشی از کاروان رسمی حاجیان ایرانی که با گروهی از تفنگداران حمایت میشدهاند، از این راه خبر داده است. این مسیر افزون بر اینکه کوهستانی و بسیار خطرناک و دشوار بود، در معرض حمله راهزنان نیز قرار داشت و دانسته نیست که چرا ایرانیان از این راه استفاده میکردند.[۱۷۳] راه شام برای مسافر ایرانی بسیار طولانیتر از راه عراق بود. با آنکه این راه با سربازان عثمانی محافظت میشد، همچنان احتمال حمله راهزنان وجود داشت. قسمتی از راه نیز از بیابانهای خشک عبور میکرد. افزون بر اینها، به دلیل اختلاف عثمانی با حکومتهای ایران، مسافر ایرانی دچار برخی مشکلات نیز بود؛ از جمله آنکه ناچار بود مالیات بیشتر بپردازد.[۱۷۴]
راه دریایی جنوب ایران
راه دریایی جنوب ایران نیز از راههای قدیم بود که از دوران صفویه و در پی رواج کشتیرانی اروپاییان در اقیانوس هند، رونقی بیشتر یافت. برای عبور از این راه، حاجیان در بنادر جنوبی ایران مانند بندر کنگ و بوشهر به کشتی مینشستند و با گذر از خلیج فارس و دریای عمان و اقیانوس هند و جنوب شبه جزیره عربی، وارد دریای سرخ میشدند و به بندر جده میرفتند.[۱۷۵] بهرهوری از این راه در دوران قاجار بیشتر شد. در این دوران، افزون بر بهرهوری از بنادر جنوب ایران، برخی از حاجیان نخست به عتبات میرفتند و پس از زیارت عتبات، از بصره به قصد جده سوار کشتی میشدند.[۱۷۶] راهی دیگر که در اوایل دوران پهلوی استفاده میشد، مسیر زمینی از ایران بهبمبئی و از آنجا با کشتی به سوی جده بود.[۱۷۷] سفر دریایی در این دوران معمولاً با کشتیهای اروپایی موجود در خلیج فارس انجام میشد و حاجیان بهرهوری از کشتیهای خارجی را که از لحاظ امکانات مناسبتر بودند، سفارش میکردند.[۱۷۸] کشتیهایی که حاجیان را جابهجا میکردند، معمولاً شلوغ بودند و همین باعث ناراحتی زائران میشد. مسافران برای انتخاب جای مناسب در کشتی و نیز از نظر بهداشتی بسیار در تنگنا بودند.[۱۷۹] راه طولانی دریایی که بیشتر با بیم از طوفان و غرق شدن میگذشت، برای حاجی دشوار بود.[۱۸۰] در دوران قاجار، برخی ایرانیان از جمله پسر حاجی زینالعابدین بازرگان شیرازی با خرید کشتی به حمل و نقل ایرانیان در این مسیر پرداختند.[۱۸۱] کشتی ایرانی دیگر که در منابع این دوره از آن یاد شده، احمدی خوانده میشد که به سال ۱۳۱۹ق. فعال بوده است.[۱۸۲]
راه استانبول
راه دیگر که تنها از دوران قاجاریه استفاده میشد، راه استانبول بود. ایرانیانی که این مسیر را انتخاب میکردند، معمولاً از شهرهای نیمه شمالی کشور به سوی انزلی راهی میشدند. در انزلی با کشتی به باکو میرفتند و از باکو به سوی باتوم یا یکی از دیگر بنادر دریای سیاه میرفتند. مسافرت در این مسیر پس از احداث راهآهن باکو تا باتوم بسیار رونق گرفت و مورد استفاده ایرانیان به ویژه ثروتمندان بود. مسافران معمولاً از باتوم با کشتی به استانبول میرفتند و از استانبول با کشتی بهاسکندریه در مصر رهسپار میشدند و سپس در خاک مصر به بندر سوئز میرسیدند و با کشتی به سوی جده راهی میگشتند. کسانی که قصد داشتند نخست بهمدینه بروند، در ینبع؛ و آنان که نخست به مکه میرفتند، در جده پیاده میشدند.[۱۸۳] احرام حاجیانی که با کشتی به جده میرفتند، همسو با میقات، درون کشتی انجام میشد. این حاجیان نیز مانند آنها که از جنوب ایران به دریای سرخ میآمدند، با مشکل کمبود آب در کشتی برای غسل و احرام رویارو بودند.[۱۸۴] مسافر راه استانبول با عبور از شهرهای امپراتوری روسیه و دولت عثمانی، با بخشی از پیشرفتهای فنی به ویژه در امر حمل و نقل آشنا میشد و برخی از جلوههای تمدن جدید غرب را تجربه میکرد. سفرنامههای این دوران شامل وصف پیشرفت تکنولوژیک، وضع اجتماعی و اقتصادی، سیمای شهرهای قفقاز و استانبول، و بیان تجربههای حاجیان از شرکت در مکانها و اجتماعاتی مانند تئاتر، پارک و تالار کنسرت است. در حقیقت، بخشی از تجربه آشنایی ایرانیان با مظاهر تمدن غرب، حاصل همین سفرها بوده است.[۱۸۵]
راه دریایی از بیروت
در دوران معاصر و پیش از رواج هواپیما، برای سفر به حج، راه دریایی بیروت مورد استفاده حاجیان ایرانی قرار میگرفت. در این مسیر، حاجیان ایرانی نخست از راه زمینی و با اتومبیل و قطار به عراق سفر و سپس بیروت سفر میکردند و با کشتیهای اروپایی به جده راهی میشدند. بهرهوری از راه دریایی بیروت تا مدتها ادامه داشت و در دوران پهلوی اول، از راههای اصلی حاجیان ایرانی بود. در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، سفیر ایران در جده برای حمل و نقل حاجیان ایرانی از بیروت به جده و بر عکس، با یک شرکت فرانسوی قراردادی امضا کرد.[۱۸۶] به سال ۱۳۲۷ش؛ که پس از جنگ جهانی دوم نخستین بار حج ایرانیان بهطور رسمی انجام شد، حدود دو هزار تن از جمعیت چهارده هزار نفری حاجیان ایرانی، از این راه به حج رفتند.[۱۸۷]
راه هوایی
از سال ۱۳۲۸ش. راه هوایی به راههای حج ایرانیان افزوده شد. در سالهای آغازین، مسیر هوایی میان ایران تا جده بهطور مستقیم وجود نداشت و حاجیان یا از راه زمینی یا با هواپیما از تهران به بغداد، بصره، بیروت یا شهرهای اردن و سوریه میرفتند و از فرودگاه این شهرها راهی جده میشدند.[۱۸۸] [۱۸۹] در سال ۱۳۲۷ش. حدود ۶۰۰ تن از ایرانیان با هواپیما به مکه رفتند.[۱۹۰] راه هوایی به تدریج رونق گرفت و پس از چندی پرواز مستقیم از ایران به جده برقرار و این راه به مسیر اصلی حج ایرانیان تبدیل شد و حجگزاری از راه زمینی ممنوع گشت. امروز نیز سفر حج ایرانیان تنها از راه هواپیما و با پروازهای مستقیم از ایران به شهرهای عربستان صورت میگیرد.
مشکلات مذهبی ایرانیان در حج
بخشی از دشواریهای حج ایرانیان از مسائل مربوط به راه حج و دشواریهای حاصل از اوضاع سیاسی، در بخشهای پیشین این مقاله گذشت. اینگونه مشکلات اختصاص به ایرانیان نداشت و مسلمانان دیگر سرزمینها نیز با چنین دشواریهایی روبهرو بودند. مشکل ویژه ایرانیان، مشکلات مذهبی بود که پس از فراگیری مذهب تشیع در پی تشکیل دولت صفوی در سده دهم ق. پیش روی آنان قرار گرفت. از این دوران، اختلافهای مذهبی مردم ایران با حاکمان عثمانی و مردم حجاز در موارد بسیار به آزار و حتی کشتار ایرانیان میانجامید. معمولاً آنچه بیشتر به این اختلافها دامن میزد، دشمنی سیاسی میان حکومت ایران و عثمانی بود.[۱۹۱] میزان تعصبات دینی در حجاز بهاندازهای بود که شایعاتی همچون اعتقاد شیعیان به نجس کردن کعبه در میان مردم رواج یافته بود.[۱۹۲] این اتهام چند بار دستاویز کشتار شیعیان قرار گرفت. برای نمونه، به سال ۱۰۸۸ق. پیدا شدن آلودگی همانند نجاست بر دیوار کعبه، بهانهای به دست متعصبان داد تا برخی شیعیان حاضر در مسجدالحرام را به گونهای دردناک با سنگ و چوب بکشند.[۱۹۳] در این رخداد، یکی از دانشوران ایرانی مجاور مکه به نام محمد مؤمن استرآبادی نیز کشته شد.[۱۹۴] از دیگر دانشوران ایرانی که در این دوران کشته شدند، زینالعابدین فرزند نورالدین بود.[۱۹۵] یک بار نیز یکی از دانشوران ایرانیتبار ساکن مکه به جرم دفاع از تشیع در مجلس درس، با اینکه قاضی حکم به برائت او داده بود، به دست متعصبان به قتل رسید.[۱۹۶] به سال ۱۱۴۳ق؛ که شیعیان ایرانی دیرتر از موسم به مکه رسیدند و ناچار شدند تا سال آینده در مکه بمانند، برخی مردم مکه با همکاری نیروهای نظامی به بهانه آلودهساختن حرم بر آنان شوریدند و آنها را از شهر بیرون راندند.[۱۹۷] اینگونه رفتارها نه تنها مردم عادی و دانشوران را آزار میداد، بلکه گریبان بزرگان سیاسی را نیز میگرفت. دولت عثمانی نگران تلاشهای جاسوسی حاجیان ایرانی بود، به ویژه اگر این حاجیان از بزرگان سیاسی ایران بودند.[۱۹۸] معصوم بیگ که مدتی مقام وکالت شاه تهماسب را داشت، به سال ۹۷۶ق. نزدیک مکه همراه برخی نزدیکانش به دست راهزنان کشته شد.[۱۹۹] شائبه سیاسی بودن این قتل درمنابع دوران صفوی آمده[۲۰۰] و امروزه نیز برخی محققان، قتل او را کاری سیاسی دانستهاند. گویا مقامهای عثمانی هدف سفر او را شوراندن گروههایی از جامعه بر ضد دولت عثمانی میدانستهاند.[۲۰۱] محمدهاشم پسر شاه نورالدین که در پی مشکلات سیاسی دربار به حج رفت و در مسجدالحرام به دلیل درگیری با اهل سنت کشته شد، نمونهای دیگر از این موارد است.[۲۰۲] از مواردی که در مکه برای حاجیان شیعه مشکل ساخت، مسئله اختلاف در رؤیت هلال ماه ذیحجه بود که به اختلاف در زمان عید قربان و وقوف میان شیعه و سنی میانجامید. شیعیان بر پایه مبانی فقهی در حکم رؤیت هلال باید به دانشوران شیعه اقتدا میکردند و در موارد فراوان، حکم دانشوران شیعه با علمای سنی حجاز متفاوت بود. معمولاً دانشوران اهل سنت حلول هلال ماه ذیحجه را یک روز زودتر از علمای شیعه اعلان میکردند. این موضوع از دوران صفویه باعث گرفتاری حاجیان ایرانی بود. در سالهایی که احتمال وقوع حج اکبر میرفت، یعنی روز عرفه همزمان با روز جمعه بود، مشکلات حاجیان ایرانی بیشتر میشد؛ زیرا این شائبه در میان بود که حاکمان سنی مذهب مکه تمایل داشتند حلول ماه را با یک روز اختلاف اعلان کنند تا روز عرفه با جمعه همزمان شود؛ زیرا در سال حج اکبر حضور حاجیان بسیار بیشتر میشد و منافع مالی فراوان در پی داشت.[۲۰۳] این مشکل از دوره صفویه تا روزگار معاصر ادامه داشت. به سال ۱۲۶۰ق. حاجیان ایرانی برای اینکه بتوانند یک روز بیشتر در عرفات بمانند، ۵۰۰ غازی به شریف مکه پرداختند که از حاجیان گردآوری شد.[۲۰۴] گاه نیز بدون دریافت پول، اجازه وقوف شیعیان در عرفات یک روز پس از دیگران داده میشد.[۲۰۵] معمولاً در صورت وجود یکی از بزرگان دولت ایران در کاروان حج، امکان وقوف در غیر روز اعلان شده از سوی اهل سنت برای حاجیان ایرانی فراهم میشد. به سال ۱۲۷۹ق؛ که حسامالسلطنه، یکی از بزرگان قاجار، به حج رفت و بسیار مورد احترام شریف مکه قرار گرفت، به دستور حسامالسلطنه، حاجیان شیعه یک روز پس از اهل سنت اعمال حج را انجام دادند و کسی اعتراضی نکرد.[۲۰۶] این مشکل در دوران پهلوی نیز ادامه داشت. در دوران حکومت آلسعود در عربستان، اجازه وقوف حاجیان شیعه در غیر وقت اعلان شده داده نمیشد. به سال ۱۳۷۱ق. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به حج رفت و در نامهای به پادشاه سعودی درخواست کرد تا اجازه وقوف ایرانیان با یک روز اختلاف در عرفه داده شود. این درخواست با مخالفت سرسختانه پادشاه عربستان روبهرو و موجب ناراحتی آیتالله کاشانی شد.[۲۰۷] با فتوای دانشوران شیعه از جمله آیتالله بروجردی درباره درستی اعمال حج در صورت عمل به اعلان رسمی حکومت عربستان در رؤیت هلال، از اختلاف در این زمینه کاسته شد.[۲۰۸] مشکلات شیعیان در مکه و مدینه به اینجا ختم نمیشد. حاجیان ایرانی در انجام اعمال مذهبی خود به ویژه در زیارت آزادانه حرم و مزارهای امامان در مدینه با دشواری فراوان روبهرو بودند. آنان با ورود به حجاز ناچار بودند نماز به روش شیعیان را تعطیل و بر شیوه تقیه، به امامان دیگر مذاهب اقتدا کنند. حتی گاه که دشمنی با شیعه اوج میگرفت، ایرانیان لباس عربی یا ترکی میپوشیدند.[۲۰۹] وضعیت برخورد با ایرانیان و شیعیان در مدینه بسیار بدتر از مکه بود و حاجیان شیعی برای زیارت بقیع و حتی مسجدالنبی آزادی نداشتند. در سفرنامههای قاجاری، بیش از هر چیز از رفتار بسیار بد مردم مدینه با شیعیان و ایرانیان گلایه شده است. مردم مدینه جان و مال ایرانیان را حلال میدانستند و اگر فرصتی مییافتند، در ضرب و شتم و حتی کشتار ایرانیان کوتاهی نمیکردند.[۲۱۰] حاجیان ایرانی حتی نمیتوانستند در مسجد مدینه بسیار توقف کنند و معمولاً از مسجد رانده میشدند.[۲۱۱] خادمان حرم نیز با ایرانیان بسیار بد رفتار میکردند و به بهانههای گوناگون آنان را به چوب میبستند؛ تا جایی که آنها ناچار بودند در میان دیگر گروهها به حرم بروند.[۲۱۲] همچین برای زیارت قبرهای بقیع نیز از حاجیان پول میگرفتند.[۲۱۳] این مشکلات معمولاً وجود داشت؛ اما گاه نیز در سفرنامههای ایرانی دوران قاجار از آسایش ایرانیان در انجام اعمال مذهبی بدون نیاز به تقیه به ویژه در مکه سخن رفته است. یکی از عوامل رفتار بهتر مکیان، حمایت شریف مکه از شیعیان و به ویژه ایرانیان بود. چنانکه پیشتر اشاره شد، شرفای مکه در برابر ایرانیان رفتاری احترامآمیز داشتند و برای جلب نظر بزرگانی که به حج میآمدند، با شیعیان خوشرفتاری میکردند.[۲۱۴]
اختلافات در دوران پهلوی
در دوران پهلوی نیز اختلاف مذهبی وهابیان با ایرانیها برای حاجیان ایرانی مشکلساز بود. در عصر پهلوی اول، در پی بهبود روابط ایران و عربستان به سال ۱۳۰۸ش. گزارشهایی از بدرفتاری مأموران حکومت سعودی با حاجیان ایرانی به ایران ارسال میشد. حتی به سال ۱۳۰۹ش. کمیسیونی در ایران برای بررسی شکایات حاجیان در این زمینه تشکیل گشت.[۲۱۵] بدترین این رخدادها چنانکه دیدیم، به قتل یکی از حاجیان ایرانی به بهانه آلودن مسجدالحرام به سال ۱۳۲۲ش؛ و قطع رابطه سیاسی و تعطیلی چند ساله حج ایرانیان انجامید. به سال ۱۳۲۷ش؛ که حاجیان ایرانی پس از چند سال دیگر بار به حج رفتند، مأموران سعودی باز هم دو تن از ایرانیان را به اتهام اهانت به مسجدالحرام دستگیر کردند که با دخالت امیرالحاج ایران آزاد شدند.[۲۱۶] برخوردهای مذهبی با ایرانیان در سالهای دیگر نیز ادامه یافت؛ از جمله به سال ۱۳۴۰ش. میان حاجیان ایرانی و خادمان مسجد نبوی برخوردی صورت گرفت که به دستگیری ۳۶ تن از حاجیان انجامید.[۲۱۷] از دوران پهلوی، دانشوران مذهبی ایران و مسؤولان برگزاری حج کوشیدند تا با آموزش از میزان برخوردهای ایرانیان با متعصبان حجاز بکاهند. از سال ۱۳۲۷ش. مسؤولان حج با تهیه جزوات و مذاکره با روحانیانی که در میان حاجیان بودند، سفارش کردند تا حاجیان از کارهای تحریککننده خودداری ورزند. در این سالها، کارهایی مانند استفاده حاجیان از مهر در نماز و بوسیدن ضریح مسجد پیامبر و خواندن زیارت برای قبور بقیع، مورد اختلاف بود. در صورت بوسیدن دیوارها، خادمان حرمین حاجی را به باد کتک میگرفتند. حاجیان ایرانی نمیتوانستند بلند اذان بگویند و در محل اقامت خود در مدینه این موضوع را رعایت میکردند. آنان معمولاً برای زیارت بقیع نیز محدودیت داشتند و باید در وقت مشخص از قبور دیدن میکردند. دانشوران شیعه ایران در این دوران، برای از میان بردن عوامل اختلاف میان ایرانیان و سنیهای وهابی میکوشیدند؛ از جمله بسیاری از دانشوران بزرگ که در حج حاضر بودند، در نماز جماعت مسجد شرکت میکردند.[۲۱۸] [۲۱۹] [۲۲۰] یکی از کارهای دانشوران ایران در این زمینه، صدور فتاوی دینی بود که مسائل مورد اختلاف را حل میکرد.[۲۲۱] اختلافهای مذهبی پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت و گاه درگیریهایی میان مردم ایران با نیروهای امنیتی عربستان صورت میگرفت که البته هیچگاه دامنهای گسترده نیافت. بازرسی افراد و بارهایشان در فرودگاه هنگام ورود به جده و گرفتن کتابهای مذهبی ویژه شیعه از زائران،[۲۲۲] پیشگیری از زیارت آزادانه بقیع،[۲۲۳] بدرفتاری مأموران سعودی با ایرانیان به دلیل برگزاری مناسک ویژه شیعه در حرم پیامبر و بقیع[۲۲۴] و… از موارد معمول در این دوران است. گاه نیز توهین به شیعیان و اعتقادات آنان در نمازهای جماعت و نماز جمعه بر زبان خطیبان جاری شده است.[۲۲۵] [۲۲۶] [۲۲۷] پس از انقلاب اسلامی تلاش مسؤولان ایرانی برای کاستن از اختلافهای حاجیان ایرانی و مسؤولان عربستان ادامه داشته است. بخشی از این تلاشها از راه ارتباطهای دیپلماتیک صورت گرفته و بخشی نیز با آموزش حاجیان ایرانی برای پرهیز از کارهای مورد اختلاف میان شیعه و سنی انجام شده است. عالمان شیعه با صدور فتواهایی کوشیدهاند تا از مشکلات حاجیان ایرانی بکاهند. از مسائل یاد شده در فقه امروز شیعی، لزوم تقیه مداراتی برای پیشگیری از درگیری میان ایرانیان و شرطه عربستان در موسم حج است. قبول نظر دولت عربستان در مسئله رؤیت هلال، تأکید بر استحباب شرکت در نماز جماعت در مساجد عربستان، درستی نماز در صورت استفاده نکردن از مهر، و حتی تحریم اعمالی که موجب وهن شیعیان و بروز اختلاف شود، از فتواهایی است که مراجع تقلید شیعه در این زمینه صادر کردهاند.[۲۲۸]
حجگزاری ایرانیان
حجگزاری ایرانیان در دوران مختلف، شیوهها و آداب خاصی داشته است.
سازماندهی حج در گذشته
سفر حج ایرانیان تا پیش از رواج وسایل حمل و نقل جدید، در قالب کاروانهای محلی صورت میگرفت. در این کاروانها، معمولاً شماری از اهالی یک شهر و روستا گرد میآمدند و به راهنمایی یک ساربان و قافلهدار که به آن «حملهدار» گفته میشد، به سوی سرزمین حجاز راهی میشدند. حملهداران کسانی بودند که به سازماندهی کاروانهای حج در شهرهای ایران میپرداختند و راهنمایی حاجیان، تهیه محل اسکان، فراهم نمودن مرکب، و مذاکره و ارتباط با امیران و حاکمان محلی را در برابر پولی که از حاجیان میگرفتند، بر عهده داشتند.[۲۲۹] گاه نیز یک کاروان حج تنها از برخی دوستان و بستگان و با اسباب سفر محدود تشکیل میشد.[۲۳۰] مرکب اصلی سفر در کاروان حج به ویژه در صحراهای شبه جزیره عربی شتر بود. کاروانیان معمولاً شتر را از شترداران (جمّالها) اجاره میکردند. کسانی که پولی بیشتر داشتند، بر کجاوه مینشستند. معمولاً هر فرد یک شتر برای آب و یک شتر برای بار کرایه میکرد. برخی حاجیان نیز به صورت پیاده و بدون شتر سفر مینمودند؛ چنانکه در سفرنامههای دوران قاجار آمده است. افزون بر کارواندار و شتردار، عکامها که خدمتگزاران حاجیان بودند، آنان را در برابر گرفتن پولی همراهی میکردند و برخی کارها را از جمله گذاردن بار بر شتر، گردآوری هیزم برای آتش، گرفتن افسار شتر، گردآوری آب در منازل سفر، پختن نان و… بر عهده داشتند.[۲۳۱] کاروانهای حج بیشتر شکل محلی داشت. اهالی یک شهر کاروانی جداگانه داشتند که در کاروان شام یا عراق ادغام میشد. شماری از اهل محل یا بستگان و دوستان، هسته اصلی کاروانهای یک شهر را تشکیل میدادند. این شکل از همراهی افراد آشنا و بستگان تا دوران معاصر نیز ادامه داشت و حتی امروزه نیز حاجیان معمولاً با بستگان خود مسافرت میکنند. کاروان هر شهر در مکه و مدینه بهطور متحد حرکت میکردند و حتی در مکه نیز در طول سالها مطوفانی ویژه داشتند. برای نمونه، مطوف حاجیان شیراز با مطوف حاجیان اصفهان متفاوت بود.[۲۳۲] درباره اینکه حرکت کاروانها از چه نقطهای در یک سرزمین آغاز میشده و محل جمع شدن افراد محلی برای تشکیل یک کاروان بزرگ کجا بوده و با هر کاروان چند تن همراه بودهاند، آگاهیهای دقیق در دست نیست. به درستی نمیدانیم که آیا کاروانهای هر منطقه، زیر نظر حاکم بوده است یا نه؟ اما پیدا است که در موارد بسیار، به دلیل اشتغال شاهان به امور دیگر، ساماندهی حاجیان در قالب کاروانها زیر نظر پادشاه نبوده و کاروان حج نیز مانند دیگر کاروانها با جمع شدن خود مردم سامان مییافته است. اما گاه ساماندهی کاروان حج زیر نظر حکمرانان انجام میشد که گزارشهای آن در کتابهای تاریخ آمده است. مردم از شهرها و روستاهای پیرامون به این کاروان میپیوستند یا با رسیدن کاروان به هر یک از شهرها، دلبستگان حج با آن همراه میشدند. این کاروانها معمولاً با نظامیانی همراهی میشد تا در برابر راهزنان از حاجیان محافظت کنند. در کاروانهای دولتی، معمولاً فردی به عنوان امیرالحاج (در تاریخ بیهقی: «سالار حاجیان» و در سفرنامه به جا مانده از دوره صفویه: «عجم آقاسی») که از بزرگان حکومت بود، انتخاب میشد.[۲۳۳] پادشاهان چون تصمیم به آمادهسازی و راهی کردن کاروان حج میگرفتند، جارچیان را به سراسر مملکت میفرستادند و اعلان میکردند که پادشاه قصد دارد کاروان حج را با ساز و برگ راهی حجاز کند و هرکس میخواهد، میتواند خود را آماده سفر نماید. منشیان نیز نامههایی به والیان شهرها میفرستادند و این موضوع را خبر میدادند.[۲۳۴] معمولاً اینگونه دستورها با این وعده همراه بود که به فرمان پادشاه، والیان و راهداران از حاجیان هیچ مالیات و باج و خراج نخواهند گرفت.[۲۳۵] آمادهسازی و راهاندازی کاروانهای حج و بازگشایی راه آن، برای پادشاهان مایه فخر و نشانهای از اسلامدوستی و وسیله کسب مشروعیت بود. از اینرو، آنگاه که در دوران محمود غزنوی (۳۸۸–۴۲۱ق) سفر حج مدتی تعطیل شد، برخی بزرگان حکومت نزد سلطان رفتند و لزوم بازگشایی راه حج را به «پادشاه اسلام» گوشزد کردند. سلطان اعلان سفر حج کرد و سی هزار دینار برای هزینه سفر و پرداختن به راهزنان اختصاص داد. مردم بسیار که از نقاط گوناگون جمع شده بودند، با کاروان حج به سرپرستی قاضیالقضات محمد ناصحی راهی مکه شدند و به سال ۴۱۲ق. حج گزاردند.[۲۳۶] حضور بزرگان حکومت در کاروان حج برای حاجیان نعمتهای بسیار داشت. بزرگان دولت به بهبود وضع حاجیان میپرداختند و به شکایات و نارضایتیهای مردم رسیدگی میکردند. نیز به دلیل حضور آنان، امکانات امنیتی بهتری آماده میشد و همچنین حکمرانان سرزمینهای میان راه به کاروانیان احترامی بیشتر مینهادند. برای نمونه، بسیاری از مشکلات مذهبی که ایرانیان شیعه در دوران قاجار با مردم و حاکمان حجاز داشتند، به دلیل همراهی اشرافزادگان و بزرگان دولت قاجار از میان میرفت.[۲۳۷] حکمرانان همچنین در تسهیل کارهای حاجیان و کاستن از بار مالیاتها و مشکلات کاروانهای حج و نیز در مبارزه با راهزنان میکوشیدند. بدر بن حسنویه کُرد که در کردستان حکومت داشت (۳۷۰–۴۰۵ق) با پرداخت پنج هزار دینار به راهزنان، آسایش کاروانیان حج را تضمین کرد. او همچنین مالی فراوان را به اشراف مکه و مدینه بخشید و تا آنگاه که زنده بود، به این روش ادامه داد.[۲۳۸] ابوسعید ایلخان نیز یک بار که کاروان حج مورد غارت قبایل عرب قرار گرفت، دو برابر خسارت را به کاروانیان پرداخت کرد. با وجود اهمیتی که پادشاهان برای حج باور داشتند، جز اندکی از پادشاهان و حاکمان ایران، مانند خلف بن احمد لیثی حاکم سیستان (حک: ۳۵۲–۳۹۳ق)، غیاثالدین از حاکمان آلکرت (حک: ۷۰۷–۷۲۹ق)، و محمدرضا شاه پهلوی فرصت حجگزاری نیافتند. چنین برمیآید که مهمترین دلیل حج نرفتن شاهان ایران، دوری راه و احتمال شورش مخالفان و مدعیان سلطنت در نبودِ پادشاه و نیز اشتغال همیشگی پادشاهان به نبرد بود که فرصت حجگزاری را از آنان میگرفت.[۲۳۹] دوری راه حج، برای این سفر کارکردهای سیاسی نیز ساخت. فرستادن مخالفان سیاسی به سفر حج، یکی از انواع تبعید بود. موارد بسیار از حجگزاری درباریان و امیرانی که در دربار مورد غضب قرار میگرفتند، گزارش شده است. در این موارد، یا شاه اینگونه افراد را به حج میفرستاد و اصطلاحاً به او رخصت حج میداد یا خود فرد که جانش در خطر بود و موقعیت خود را از دست رفته میدید، با کسب اجازه از شاه به سوی حج راهی میشد و گاه در حجاز باقی میماند.[۲۴۰] در دوران قاجار، کنسولگری ایران در جده افتتاح شد. با اینکه کنسول ایران در ساماندهی حاجیان ایرانی نقش داشته و برخی سفرنامهها از خدمات این کنسولگری در حمایت از ایرانیان شیعه خبر دادهاند،[۲۴۱] بیشتر سفرنامههای قاجاری از رفتار کنسولگری با شهروندان ایرانی، به ویژه دریافت پول از حاجیان به بهانههای گوناگون، شکایت کردهاند. در آغاز ورود مسافر، کنسولگری گذرنامه او را میگرفت و در پی دریافت مبلغی بازپس میداد.[۲۴۲] بخشی از کرایه حمل و نقل که حاجیان به شترداران میدادند، سهم کنسولگری بود[۲۴۳] و کنسول با حمالان و شترداران و کاروانداران برای گرفتن پول بیشتر از حاجی همدست بود.[۲۴۴] کنسولگری اموال حاجیان متوفی را تصرف میکرد و برای صدور اجازه دفن متوفی پول اضافه میگرفت، به نوشته برخی، با گرفتن رشوه از کاروانداران، هنگام اختلاف میان حاجی و کارواندار، به سود کارواندار رای میداد[۲۴۵] و حتی گاه با دزدان همدستی داشت.[۲۴۶] کنسولگری در مکه نیز از مردم پول میگرفت و گاهی اجازه حرکت از مکه را به حاجیان نمیداد.[۲۴۷] کنسول ایران به سبب دریافت پول، جان حاجیان را به خطر میانداخت. برای نمونه، در سالی که افشار ارومی در حج حضور داشت، با اینکه راه جبل از سوی دولت ایران ممنوع شده بود، نایب کنسول ایران با گرفتن مبلغی کلان از امیر جبل، اجازه عبور ایرانیان از جبل را داد و حملهداران با تبلیغ و تشویق، مردم را از این راه حرکت دادند.[۲۴۸]
ساماندهی حج در دوران معاصر
تا سالهای نخست پس از بازگشایی حج به سال ۱۳۲۷ش. دخالت دولت در امور حج محدود به صدور گذرنامه برای حاجیان و پیگیری امور حاجیان به دست کنسولگری ایران در جده بود. از سال ۱۳۲۷ش. نخستین بار هیاتی برای سرپرستی حاجیان ایرانی تشکیل شد و یک امیرالحاج برای حاجیان ایرانی انتخاب شد که برای انجام امور حاجیان همراه آنان به مکه و مدینه میرفت.[۲۴۹] روند ساماندهی حاجیان در دوره پهلوی دوم چنین بود که خواستار حج با حضور در کمیسیونی که هر سال دو ماه از ۲۵ رمضان تا ۲۱ شوال فعالیت میکرد، گواهی سلامت جسمی و استطاعت مالی میگرفت. سپس از شهربانی تقاضای گذرنامه میکرد. افراد این کمیسیون که در تهران و برخی شهرستانهای بزرگ تشکیل میشد، معمولاً چند تن از مسؤولان ادارات مانند رئیس بهداری و رئیس بانک ملی و دو تن از معتمدان محلی بودند و زیر نظر فرماندار کار میکردند. این کمیسیون در هر سال راههای حج آن سال و بهای بلیتهای وسایل نقلیه را تعیین میکرد.[۲۵۰] خواستار حج پس از تقاضای گذرنامه باید در یکی از کاروانهای حج ثبت نام میکرد. البته در این سالها امکان سفر فردی به حج نیز وجود داشت.[۲۵۱] این کاروانها در واقع موسسات موقتی بودند که به دست حملهداران قدیم و آشنایان به امور حج اداره میشدند. آنها بلیت هواپیما را فراهم میکردند و در مدینه و مکه، وظیفه اسکان و حمل و نقل و آمادهسازی غذای حاجیان را بر عهده داشتند. خدمات هر یک از کاروانها متفاوت بود و بخشی از مشکلات حج مربوط به خدمات نامناسب برخی از همین کاروانها بود. گاه آنها برای سود بیشتر، بیش از اندازه حاجی با خود میبردند؛ در حالی که امکانات مناسب برای پذیرایی از ایشان را نداشتند.[۲۵۲] [۲۵۳] تا پیش از ساماندهی حج به دست سازمان اوقاف به سال ۱۳۵۱ش. مسائل مربوط به حج با انتقادهای فراوان از سوی مردم رویارو بود. در سالهای آغازین، نبود امکانات مناسب برای حمل و نقل و نداشتن برنامه مشخص، از جمله این مشکلات بود.[۲۵۴] بخشی از نارضایتیها درباره امور حج نیز به برخورد مسؤولان با حاجیان مربوط میشد. افزون بر اینکه گرفتن مجوز و گذرنامه حج طولانی و وقتگیر بود، برخوردی که با حاجیان در فرودگاه صورت میگرفت، آنان را ناخرسند میکرد. در فرودگاه مهرآباد، برای حاجیان جایگاهی ویژه با نام آشیانه حاجیان فراهم شده بود که امکانات مناسب نداشت. جدا کردن حاجیان از دیگر مسافران که به گفته نویسندگان آن دوره به دلیل نامرتب بودن ظاهر حاجیان و اسباب و اثاثیه آنان بود، از انتقادهای برخی نویسندگان بوده است.[۲۵۵] نبود مسکن مناسب برای حاجیان، از مهمترین مشکلات حاجیان بود. در مدینه کاروانها معمولاً با اجاره بخشی از باغ صفا، حاجیان را بدون امکانات مناسب، در چادر اسکان میدادند.[۲۵۶] نبود امکانات مناسب بهداشتی و درمانی نیز از دیگر مشکلاتی است که در سفرنامههای پیش از دهه پنجاه به آن اشاره شده است.[۲۵۷] نبود امکانات حمل و نقل مناسب برای حاجیان ایرانی در عربستان به ویژه در راه مدینه و مکه که در زمان احرام نباید زیر سقف باشند، مشکل دیگر حاجیان بود. در سالهای نخستین حج ایرانیان در دوران پهلوی دوم، مسافران ایرانی به دلیل کافی نبودن اتوبوسهای بدون سقف، ناچار بودند از کامیونهای باری استفاده کنند که از لحاظ ایمنی بسیار خطرناک بود و چند بار به کشته شدن حاجیان انجامید.[۲۵۸]
سازمان اوقاف و امور خیریه
از سال ۱۳۵۱ش. تحولی اساسی در حجگزاری ایرانیان رخ داد که به بهبود وضعیت حاجیان ایرانی و ایجاد نظم و ترتیب در امر حجگزاری انجامید. در این سال، وظیفه ساماندهی حاجیان و انجام امور حج به سازمان اوقاف محول شد.[۲۵۹] بر پایه قانونی که تصویب شد، شورای عالی حج در محل سازمان اوقاف و به ریاست رئیس این سازمان به کار پرداخت.[۲۶۰] به سال ۱۳۵۱ش. کاروانداران حج به عنوان مباشر زیر نظر سازمان اوقاف درآمدند و تعهدهای کاروانها درباره خوراک و مسکن زیر نظر سازمان قرار گرفت.[۲۶۱] از سال ۱۳۵۲ش. خود سازمان حج به تشکیل کاروانهای حج پرداخت و کاروانداران قدیم را به عنوان کارمند سازمان استخدام کرد.[۲۶۲] با این تغییر، امور حج ایرانیان کاملاً دولتی شد و به شکل متمرکز انجام گرفت. خواستاران حج با مراجعه به مساجد تعیین شده در هر یک از روستاها و شهرها، برای انجام حج ثبت نام میکردند و با رفتن به بانک وجوه لازم را میپرداختند. گرفتن گذرنامه و بلیت مسافرت بر عهده سازمان اوقاف بود که حاجیان را در کاروانها تقسیمبندی و مسکن و غذای آنان را در حرمین فراهم میکرد. معاینات پزشکی پیش از حج نیز با برنامهریزی سازمان اوقاف انجام میشد و محل و هنگام حضور فرد برای این معاینات با نامه به آگاهی او میرسید تا از گرد آمدن افراد در مراکز بهداشتی پیشگیری شود.
شمار حاجیان ایرانی در دوره پهلوی
شمار حاجیان ایرانی در برخی سالهای دوره پهلوی[۲۶۳] سال شمار حاجیان (هزار نفر) ۱۳۲۷ش. ۱۴ ۱۳۴۰ش. ۱۲ ۱۳۴۱ش. ۱۱ ۱۳۴۲ش. ۱۷ ۱۳۴۳ش. ۱۶ ۱۳۴۴ش. ۲۴ ۱۳۴۵ش. ۲۷ ۱۳۴۶ش. ۱۵ ۱۳۴۷ش. ۹ ۱۳۴۸ش. ۵/۸ ۱۳۴۹ش. ۲۷ ۱۳۵۰ش. ۳۱ ۱۳۵۱ش. ۴۳
سازمان حج و زیارت
با وقوع انقلاب اسلامی به سال ۱۳۵۷ش. تغییرهایی در ساماندهی امور حج رخ داد. سازمان حج که پیش از انقلاب اسلامی بخشی از سازمان اوقاف بود، به سال ۱۳۵۸ش. از این سازمان جدا شد و بهطور مستقل زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به کار خود ادامه داد. در سال ۱۳۶۳ش. این سازمان بار دیگر در تشکیلات سازمان اوقاف و امور خیریه ادغام شد و به سال ۱۳۷۰ش. دیگر بار از آن جدا گشت و تا امروز با نام سازمان حج و زیارت زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به کار خود ادامه میدهد.[۲۶۴] امروزه در ایران با اعلام مقامهای سازمان، داوطلبان سفر حج در بانکها ثبت نام میکنند. به دلیل بسیار بودن شمار خواستاران حج در ایران، مدت انتظار برای اعزام تا چند سال ممکن است طول بکشد.[۲۶۵] فراهمسازی همه مقدمات حج بر عهده سازمان حج و زیارت است.[۲۶۶] حاجیان در کاروانهایی که بهطور متمرکز زیر نظر سازمان اداره میشوند، تقسیمبندی میگردند. مدیران کاروانها با آزمونهایی انتخاب و در سازمان حج آموزش داده میشوند.[۲۶۷] تهیه و تعیین محل اسکان حاجیان ایرانی در حرمین و برنامهریزی زمان حضور ایرانیان در هر یک از شهرهای مکه و مدینه، بر عهده سازمان است. همچنین با همکاری مسؤولان حج عربستان، پروازها و حمل و نقل حاجیان ایرانی در عربستان برنامهریزی میشود.[۲۶۸] تهیه غذا به صورت متمرکز در مکه و مدینه صورت میگیرد و میان کاروانها توزیع میگردد.[۲۶۹] در ایام حج، هیئت پزشکی که زیر نظر سازمان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران و با هماهنگی سازمان حج تلاش میکند، خدمات پزشکی کاملی به حاجیان ارائه مینماید. هر یک از کاروانها را یک پزشک همراهی میکند. در مکه و مدینه، بیمارستانهای ویژه ایرانیان تأسیس میگردد و در ایام تشریق نیز بیمارستان صحرایی در عرفات و منی بر پا میشود.[۲۷۰] در ایران، ساماندهی خواستاران عمره مفرده و اعزام آنان با همکاری شرکتهای خصوصی زیر نظر سازمان حج و زیارت انجام میشود. برای عمره نیز خواستاران در فراخوانهای عمومی در بانکها ثبت نام میکنند و با تأخیری چند ساله به حج میروند. شمار خواستاران سفر عمره در ایران بسیار فراوان است و به سال ۱۳۹۱ش. شمار عمرهگزاران ایرانی به بیش از ۷۰۰/۰۰ تن در سال رسیده است.[۲۷۱]
شمار حاجیان ایرانی پس از انقلاب اسلامی
شمار حاجیان ایرانی در برخی سالهای پس از انقلاب اسلامی سال تعداد حاجیان (هزار نفر) ۱۳۶۳ش. 154958[۲۷۲] ۱۳۷۰ش. ۱۱۰ ۱۳۷۱ش. 118617[۲۷۳] ۱۳۷۲ش. 115000[۲۷۴] ۱۳۷۳ش. ۱۱۳۰۰۰ ۱۳۷۹ش. 87800[۲۷۵] ۱۳۸۱ش. ۸۸۵۰۰ ۱۳۸۲ش. 96103[۲۷۶] ۱۳۸۳ش. 97080[۲۷۷] ۱۳۸۴ش. ۸۹۷۱۶ ۱۳۸۵ش. 99860[۲۷۸] ۱۳۸۶ش. 102020[۲۷۹] ۱۳۸۷ش. ۱۰۴ ۱۳۸۸ش. 65000[۲۸۰] ۱۳۸۹ش. 94471[۲۸۱]
بعثه حج جمهوری اسلامی
بعثه حج سازمانی دیگر است که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی و با ریاست امیرالحاج ایران که نماینده رهبری در میان حاجیان ایرانی است، اداره میشود. مسؤولیت اصلی این سازمان، برنامهریزی و تصمیمگیری در زمینه امور مذهبی و فرهنگی و آموزش حاجیان ایرانی در طول سفر حج و ساماندهی و انجام برنامههای مطالعاتی و تحقیقاتی و تبلیغی مربوط به امور حج و حرمین شریفین در ایران است.[۲۸۲] بعثه حج همچنین بر حسن اجرای مراسم حج به دست سازمان حج و زیارت و فراهمسازی آسایش حاجیان نظارت دارد.[۲۸۳] انتخاب، آموزش و ساماندهی روحانیان کاروانها از مهمترین وظایف این سازمان است. در هر کاروان حج ایرانی، دستکم یک روحانی برای تعلیم امور حج و مدیریت و اجرای برنامههای فرهنگی حضور دارد.[۲۸۴] آموزش حاجیان پیش از سفر و در حین آن، وظیفه دیگر این سازمان است. هر سال پیش از آغاز موسم حج، جلسات آموزشی برگزار میشود و افراد یک کاروان با جمع شدن کنار هم، افزون بر آموزش مناسک حج، با مسائل جاری سفر حج آشنا میشوند.[۲۸۵] علاوه بر تشکیل کلاسها و حضور روحانی در هر کاروان، کتابها، کتابچهها، و نرمافزارهای آموزشی به همت مرکز تحقیقات حج تهیه میشود که همه مسائل مورد نیاز حاجیان ایرانی در آنها تشریح میشود. بعثه همچنین با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در تهیه برنامههای آموزشی درباره حج همکاری دارد.[۲۸۶] چنانکه گفته شد، بعثه رهبری جمهوری اسلامی وظیفه مطالعات و تحقیقات درباره حج و حرمین شریفین را بر عهده دارد. پژوهشکده حج از زیر مجموعههای این سازمان است که به تحقیقات و آموزش درباره امور مربوط به حج میپردازد. از کارهای بعثه در این زمینه، انتشار کتابها و نشریات متفاوت در سطوح تحقیقاتی و تبلیغی با موضوع حج و حرمین است. نشریات میقات، زیارت، صفا، مروه و خبرنامه زائر که در میان حاجیان در عربستان منتشر میشود، از نشریات مرتبط با موضوع حج و زیارت است که به همت این سازمان تهیه میشود. همچنین یک انتشارات تخصصی زیر نظر این سازمان با نام نشر مشعر به چاپ کتابهای مربوط به حج و حرمین میپردازد.[۲۸۷] برنامهریزی و اجرای مراسم مذهبی ایرانیان در حرمین و اجرای کارهای فرهنگی و تبلیغی در موسم حج، از جمله برگزاری نشستها و همایشها با موضوعات سیاسی و فرهنگی و دیدار با نمایندگان بعثه دیگر کشورهای اسلامی، از دیگر برنامههای بعثه حج جمهوری اسلامی ایران است.[۲۸۸] افزون بر بعثه رهبری جمهوری اسلامی، بعثه دیگر مراجع تقلید ایرانی نیز در موسم حج در مکه و مدینه بر پا میشوند و به مقلدان خود خدمات مذهبی ارائه میکنند. هر سال تقریباً ۱۷ بعثه از سوی عالمان ایرانی به حج میروند.[۲۸۹]
آداب و رسوم حج ایرانیان
سفر حج نزد ایرانیان از اهمیت فراوان برخوردار بوده و حاجیان پس از بازگشت از مکه، در جامعه از احترام فراوان بهره داشته و مورد اعتماد مردم و بازرگانان بودهاند.[۲۹۰] امروزه نیز اشتیاق فراوان ایرانیان به حجگزاری باعث شده که خواستاران حج و عمره در هر نوبت ثبت نام به میلیونها تن برسد و امکان حجگزاری و سفر عمره تنها پس از چند سال برای ثبت نام کنندگان فراهم شود. در زمانهای پیشین، با وجود احترام و اهمیتی که ایرانیان برای سفر حج باور داشتند، شاید مهمترین ویژگی این سفر در ذهن ایرانیان، دوری و دشواری راه بود. دشواری راه حج در ادبیات فارسی بازتابی گسترده یافته و این سفر را به نمادی برای تحمل دشواری در راه رسیدن به معشوق تبدیل کرده است. برخی از این سرودهها حالت ضربالمثل گرفتهاند؛ همچون: «جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط/ که خارهای مغیلان حریر میآید» و «چون عشق حرم باشد، سهل است بیابانها».[۲۹۱] از آنجا که احتمال مرگ و میر در راه حج بسیار بوده، مسافر حج معمولاً پیش از سفر، از دوستان و نزدیکانش حلالیت میطلبید. تعیین طالع سعد برای آغاز سفر و گرفتن استخاره برای زمان آغاز حرکت، کاری بود که بسیاری از حاجیان پیش از سفر برای تعیین هنگام سفر انجام میدادند و اگر نتیجه استخاره بد بود، سفر را تا سال بعد به تعویق میانداختند و سال بعد دیگر بار استخاره میکردند. مسافران گاه حتی در تعیین مسیرهای حرکت در میانه راه نیز استخاره میکردند.[۲۹۲] سفر حج هزینه فراوان داشت. اگر حاجی تنها سفر میکرد، باید هزینه خانواده خود را دست کم برای یک سال تهیه مینمود و سپس راهی سفر حج میشد. این استطاعت مالی برای حاجیان به آسانی حاصل نمیشد و حجگزاری همیشه ویژه توانگران بود.[۲۹۳] همین موضوع سبب رواج پارهای از ضربالمثلهای کنایهآمیز درباره حاجیان در میان مردم بود که به بیعدالتی اجتماعی در توزیع ثروت در جامعه اعتراض میکردند. درونمایه این ضربالمثلها و همانندهای آنها در ادبیات منظوم و منثور، مخالفت با ریاکاری و دل خوش کردن به ظواهر شریعت است؛ ضربالمثلهایی چون: «انگور بدزد شیره کن/ خرجی راه مکه کن»؛ «حاجی را از شکمش باید شناخت»؛ «سه دزد بیصدا دارم الهی/ حاجی و مشهدی و کربلایی»؛ «افزون ز هزار کعبه باشد یک دل»؛ «دل به دست آور که حج اکبر است».[۲۹۴] در ادبیات مکتوب حج، آنچه از میراث گذشتگان تا پیش از دوران معاصر برای ما باقی مانده، بیشتر درباره حجگزاری ثروتمندان است. به ویژه در دوران حکومت قاجار، بیشتر سفرنامهها از آنِ اشراف است. از حجگزاری طبقه فرودست ایرانی، گزارشی چندان در دست نیست؛ جز آنچه در داستانهای مربوط به حجگزاری عارفان و صوفیان آمده است. صوفیان معمولاً بر پایهاندیشه توکل، بدون زاد و توشه در راه دشوار حج گام مینهادند و گاه روزهای فراوان گرسنگی را تحمل میکردند.[۲۹۵] اما امروزه حجگزاری اختصاصی به ثروتمندان ندارد و بسیاری از مردم طبقه متوسط جامعه نیز به حج میروند. رفتن به مکانهای زیارتی در طول مسیر حج به ویژه تا پیش از دوران معاصر که مسافرتها از راه زمینی انجام میشد، بسیار رواج داشته است. کاروانهای حج در مسیر خود، مزار بزرگان صوفیه و عالمان و صالحان را زیارت میکردند.[۲۹۶] ایرانیان شیعه مذهب پایبند بودند که در راه حج، قبور امامان در عراق را زیارت کنند و ثواب حج و زیارت امامان را در یک سفر جمع نمایند.[۲۹۷] گروهی از مردم ایران زیارت مشهد امام رضا(ع) در خراسان را نیز پیش یا پس از سفر حج خود به جا میآوردهاند.[۲۹۸] از آداب سفر حج در ایران، بدرقه و استقبال حاجیان بوده است که در نقاط گوناگون ایران با آداب و رسوم محلی آمیخته شده و امروزه نیز کم و بیش اجرا میشود. در گذشته، بستگان و آشنایان حاجی تا قسمتی از بیرون شهر یا روستای محل اقامت حاجی یا گاه تا نخستین آبادی یا شهرهای دورتر، او را بدرقه و در آنجا وداع میکردند. در دوران معاصر نیز بدرقهکنندگان تا محل گرد آمدن و حرکت حاجیان مانند اداره درشکه یا گاراژ اتومبیل، او را همراهی میکردند.[۲۹۹] از آنجا که معمولاً شماری از مردم یک محل یا روستا با هم سفر مینمودند، شمار این بدرقهکنندگان بسیار فراوان بوده است؛ به حدی که روبوسی و خداحافظی با همه افراد گاه موجب خستگی و آزار حاجی میشد.[۳۰۰] هنگام استقبال از حاجی نیز مردم معمولاً به بیرون از شهر میرفتند. برخی نزدیکان حاجی گاه به شهرهای سر راه وی و حتی شهرهای مرزی ایران سفر میکردند و آنجا منتظر ورود حاجیان میماندند.[۳۰۱] [۳۰۲] مراسم استقبال از حاجیان برای مردم شهر اهمیت فراوان داشته و با شادی بسیار و جشن همراه بوده است. در گلستان سعدی حکایتی است که نشان میدهد گاه والیان شهر به یُمن ورود حاجیان و سلامت آنان، زندانیان را آزاد میکردهاند. داستانی دیگر در گلستان سعدی، ماجرای فردی را حکایت میکند که برای کسب احترام حاکم خود را حاجی خواند و با حاجیان به شهر وارد شد. این نیز نشانگر احترام بسیار حاجی هنگام بازگشت به زادگاه خود است.[۳۰۳] افزون بر همشهریهای حاجی، مردم شهرهای سر راه که عبور کاروان حاجیان را میدیدند، شادی میکردند و به آنان خوشآمد میگفتند.[۳۰۴] امروزه بستگان و نزدیکان حاجی معمولاً تا فرودگاه به بدرقه یا استقبال او میروند. گاه برخی بستگان برای بدرقه حاجی از نقاط دور به فرودگاه محل اعزام وی میروند.[۳۰۵] دوستان و آشنایان حاجی با نصب پارچهنوشتههایی در پیرامون منزل وی، ورود او را تبریک میگویند. در روز ورود حاجی نیز افزون بر گروهی که به بدرقه او میروند، شماری در منزل منتظر ورودش میمانند و با قربانیکردن و فرستادن صلوات از وی استقبال میکنند. حاجی پس از بازگشت از حج، بستگان و آشنایان را به یک مهمانی دعوت کرده، به آنان ولیمه میدهد. حاجیان ایرانی معمولاً به آوردن سوغاتی از سفر مکه پایبندی دارند. این سوغاتیها شامل هدیههای مذهبی مانند آب زمزم و نیز دیگر سوغاتیهایی است که از بازار مکه و مدینه خریداری میشود و برای یادبود به افراد دور و نزدیک فامیل داده میشود.[۳۰۶]
ویژگیهای ایرانیان در حج
درباره ویژگیهای ایرانیان در حج و رفتارهای خاص آنها، به چند موضوع میتوان اشاره کرد. کهنترین منبعی که درباره آداب و رفتار ایرانیان در حج سخن گفته، سفرنامه ابنجبیر است که از شور و شوق ایرانیان برای زیارت کعبه خبر داده که در سال حضور او بسیار پرشمار بودهاند. با ورود ایرانیان به مکه، دیگر امکان ورود به درون خانه خدا برای ابنجبیر پیش نیامده و ازدحام ایرانیان بهاندازهای بوده که تلفشدن حاجیان زیر دست و پا احتمال فراوان داشته است. او همچنین از تعویض پوشش چوبین روی سنگ مقام با پوشش آهنین به مناسبت ورود حاجیان ایرانی و از بیم نابود شدن سنگ به دلیل ازدحام ایرانیان برای لمس آن گزارش میدهد. سبقت جستن برای روشن کردن شمع در مکه و مدینه، از آدابی بوده که به احترام مکه و مدینه رواج داشته و به گفته ابنجبیر، ایرانیان در آن سالها، در انجام این کار از دیگران پیشی میگرفتهاند. به گفته او، مسجدالحرام در مدت اقامت ایرانیان شبها کاملاً روشن بود؛ زیرا هر یک از ایرانیان شمع و مشعلی در دست داشت و حتی برخی شمعها به قدری بزرگ بود که آن را روی دوش حمل میکردند.[۳۰۷] پنج سده پس از ابنجبیر، نویسندهای روسی که در آستانه سده بیستم م. (۱۸۹۸م) به حج رفته، حاجیان ایرانی را از نظر ابراز احساسات فراوان هنگام انجام اعمال حج، ممتاز دانسته و به سر و صدای حاجیان ایرانی، گریههای آنان و همچنین رفتار آنان در بوسیدن و لمس کردن در و دیوار مسجدالحرام اشاره کرده است.[۳۰۸] پس از دوران صفویه، حضور ایرانیان به دلیل تفاوت مذهب با دیگر مسلمانان، جلوههایی ویژه یافت. سفرنامهنویسان از آداب ویژه ایرانیان در حرمین سخن گفتهاند. مهمترین این آداب، پایبندی ایرانیان به زیارت قبور امامان در بقیع بوده است. مشکلاتی که حاجیان ایرانی در این زمینه داشتند، در بخشهای دیگر این مقاله به میان آمده است. امروزه نیز رفتار ایرانیان در پایبندی و دلبستگی به زیارت بقیع در مدینه، آنان را از دیگر حاجیان متمایز میکند؛ هر چند به دلیل مخالفت پلیس عربستان، ایرانیان امکان بوسیدن مکانها و خواندن زیارت برای قبور یا نماز گزاردن در بقیع را ندارند. برگزاری مراسم دعای کمیل که دو شب جمعه در مدینه در جوار بقیع با حضور زائران ایرانی به صورت رسمی برگزار میشود، از ویژگیهای زیارت آنان در موسم حج است.[۳۰۹] از دیگر ویژگیهای حج ایرانیان که در مکه و مدینه، آنان را متمایز میساخت و گاه دردسرهایی برایشان پدیدمیآورد، مراسم عزاداری در محرمالحرام بود. گاه حضور ایرانیان در مکه و مدینه تا پس از ماه ذیحجه و آغاز ماه محرم ادامه داشت و در این هنگام، ایرانیان به برگزاری مراسم عزاداری در خانههای خود و منازل ایرانیان ساکن در حجاز میپرداختند. گزارشهای این گونه مراسم در برخی سفرنامههای ایرانی دوران قاجار بازتاب یافته است.[۳۱۰] ایرانیان همچنین در موسم حج ارتباطی ویژه با اقلیت شیعیان ساکن در مدینه که نخاوله خوانده میشوند، برقرار میکردند و امروزه نیز این ارتباط برقرار است. ایرانیان از دوران قاجار افزون بر دیدار با نخاوله، در خانه آنان در مدینه ساکن میشدند و از آنجا که این گروه از طبقه فقیر مدینه بودند، ایرانیان به روشهای گوناگون به آنان یاری مالی میرساندند.[۳۱۱]
ایرانیان و آبادانی حرمین
خدمت به حرمین به ویژه ساخت بناهای دارای سود همگانی و بازسازی بناهای مقدس حرمین، همواره مورد توجه پادشاهان و مردم ایران بوده است. کهنترین گزارشها از ارسال هدایا به دست حاکمان ایران پس از اسلام، مربوط به حجگزاری طاهر بن عبدالله بن طاهر (م. ۲۴۸ق) و اهدای قفلی زرین بهکعبه از سوی او است که از هزار مثقال طلا ساخته شده بود. محمد بن عبدالله بن طاهر از دیگر اعضای خاندان طاهریان که به سال ۲۴۶ق. امیرالحاج بود، نیز در این سال اموالی فراوان میان مردم مکه و مدینه انفاق کرد.[۳۱۲] گزارش دیگر که از اهتمام شاهان ایرانی در خدمت به حرمین در دست است، مربوط به هدایایی است که نوح بن منصور سامانی (حک: ۳۶۵–۳۸۷ق) هر سال به دست وزیرش احمد خوارزمی به حرمین میفرستاد.[۳۱۳] از میان حکمرانان آلبویه، نام عضدالدوله به دلیل خدماتش در آبادانی راههای حج، بازسازی چاههای آب در مسیر حاجیان، یاری به مجاوران مکه و مدینه، فراهم ساختن جامه کعبه که از دیبای شوشتر بود و در این شهر بافته میشد، و نیز ساختن دیواری برای مدینه با هدف پیشگیری از حمله راهزنان در تاریخ حرمین ثبت شده است.[۳۱۴]
هدایای پادشاهان غزنوی
درباره هدایای پادشاهان غزنوی (۳۶۶–۵۸۲ق) به حرمین، منابع از تهیه جامهای برای کعبه به فرمان محمود غزنوی (۳۸۸–۴۲۱ق) گزارش میدهند که بعدها در دوران سلجوقیان به دستور خواجه نظامالملک طوسی و به دست ابونصر استرآبادی به سال ۴۶۶ق. به مکه برده و بر دیوار کعبه نصب شد.[۳۱۵] ابراهیم بن مسعود بن محمود بن سبکتکین (م. ۴۸۱ق) از دیگر شاهان غزنوی است که هر سال قرآنی به خط خود مینوشت و برای مکه وقف میکرد و همراه هدایای دیگر به مکه میفرستاد.[۳۱۶] در میان پادشاهان سلجوقی نیز نام ملکشاه (۴۶۵–۴۸۵ق) فرزند آلبارسلان به دلیل توجه فراوان به حج شهرت دارد. او به ساختمان منارهها و چاهها در راه مکه پرداخت و مالیات بر کاروانیان حج را برانداخت.[۳۱۷] ایلخانان نیز پس از قبول اسلام به حج اهمیت فراوان میدادند. چنانکه پیشتر گذشت، در دوران احمد تکودار، حاصل موقوفات حرمین در ایران گردآوری و به مکه فرستاده شد و غازان خان نیز جامهای برای کعبه فراهم کرد و اموالی فراوان برای انفاق در مکه به حج فرستاد. ابوسعید ایلخان نیز همراه کاروانیان اموال بسیار برای انفاق در مکه راهی میکرد. امیران و وزیران ابوسعید نیز در توجه به حج با او شریک بودند. به سال ۷۱۸ق. علیشاه وزیر ابوسعید که به تازگی جای خواجه رشیدالدین را گرفته بود، دو قفل زرین آراسته با گوهرها و سنگهای قیمتی برای نصب بر در کعبه همراه کاروان فرستاد.[۳۱۸] از آن مهمتر، کار بازان بود که به نیابت از چوپان، امیر مقتدر ایلخانی، به ساختن نهری برای رساندن آب به مکه پرداخت که بعدها به نهر بازان شناخته شد.[۳۱۹] ساختن مدرسهای در مدینه که به نام او مدرسه چوپانیه/ جوبانیه خوانده میشد، از دیگر کارهای عمرانی چوپان در حرمین است. جسد وی را پس از مرگ برای دفن همراه کاروان حج به سال ۷۲۸ق. به مدینه فرستادند.[۳۲۰]
موقوفات آلمظفر
نام سلسله آل مظفر نیز به دلیل موقوفات شاه شجاع (حک: ۷۵۹–۷۶۵ق) در تاریخ حرمین ماندگار شده است. شاه شجاع در مکه کاروانسرایی ساخت و کتابهایی را برای آن وقف کرد.[۳۲۱] مسؤول کارهای شاه شجاع در مکه، محمد بن اسحق شیرازی بود که از دانشوران دوران خود به شمار میرفت و در دانش طب دستی توانمند داشت و ۳۰ سال در مکه مجاور بود و به اخلاق نیکو شهرت داشت.[۳۲۲]
هدیه شاهرخ تیموری
از میان هدایای پادشاهان ایرانی به حرمین، جامهای که شاهرخ تیموری در سال ۸۴۸ق. به مکه فرستاد، در تاریخ بازتاب فراوان داشته است. این جامه که در یزد بافته شده بود، به دست هیاتی از بزرگان دولت تیموری به مصر فرستاده شد و سپس آن را به مکه بردند و بر کعبه آویختند. تهیه پوشش کعبه بهطور سنتی بر عهده مصریان بود و این افتخاری به شمار میرفت که مصریان نمیخواستند از دست بدهند. شاهرخ تیموری به ملکالاشرف برسبای نامه نوشت تا اجازه فرستادن جامه کعبه را بگیرد. اما ملکالاشرف (حک: ۸۲۵–۸۴۲ق) در پاسخ، تهیه جامه کعبه را ویژه مصریان دانست. با مرگ ملکالاشرف به سال ۸۴۱ق؛ و نشستن الملک الظاهر (حک: ۸۴۲–۸۵۷ق) به جای او، روابط حکومت مصر با شاهرخ تیموری بهبود یافت و اجازه نصب پرده کعبه به شاهرخ داده شد.[۳۲۳]
هدایای پادشاهان صفوی
از موقوفهای که در دوران شاه عباس صفوی برای سادات مدینه وقف شد، پیش از این سخن گفتیم. از دیگر هدایای پادشاهان صفوی به حرمین، باید از یک شمامه (گوی مرکب از مواد خوشبوکننده) یاد کرد که سلطان حسین صفوی به سال ۱۱۱۹ق. برای نصب در حجره پیامبر به مدینه فرستاد. این شمامه ارزش بسیار فراوان داشت و با طلا و الماس و یاقوت تزیین شده بود؛ اما به دلیل سهلانگاری خادمان حرم، از میان رفت.[۳۲۴]
هدایای شاهان قاجار
گزارشهایی درباره هدایای شاهان قاجار در زمینه امور حج و حرمین نیز در دست است که از جمله آنها، یاری مظفرالدین شاه (حک: ۱۳۱۳–۱۳۲۴ق) به راهآهن حجاز است. دولت عثمانی برای ساخت راهآهن حجاز که دمشق را به مدینه متصل میکرد، از حکومتهای کشورهای اسلامی یاری مالی خواست و شاه ایران ۵۰ هزار لیره عثمانی برای انجام این طرح یاری کرد.[۳۲۵]
در دوران پهلوی
در دوران پهلوی، پیشنهادی از سوی مسؤولان دولت ایران برای ساختن سایبانی در بقیع برای زائران به مسؤولان عربستان ارائه شد که به دلیل مخالفت دولت سعودی به نتیجه نرسید. به سال ۱۳۷۸ش. نیز پیشنهادی مشابه از مسؤولان جمهوری اسلامی ایران برای ساختن سایهبان و سنگفرش کردن قبرستان با هزینه دولت ایران به مسؤولان سعودی ارائه شد که بیپاسخ ماند.[۳۲۶] [۳۲۷] افزون بر اینها، معمولاً هر سال از گلاب ایران برای شستشوی کعبه استفاده میکنند.[۳۲۸]
خدمت بازرگانان و ثروتمندان
خدمت به حرمین، اختصاص به شاهان نداشت. افزون بر پادشاهان، نام بسیاری از بازرگانان و ثروتمندان ایرانی نیز به دلیل خدمت به اهل حرمین یا ساخت بناهای عمومی یا بازسازی برخی بناهای مقدس حرمین، در تاریخ ثبت شده است. ابراهیم بن محمد بن علی، معروف به ابونصر فارسی استرآبادی (م. ۴۶۶ق) از افرادی است که به دلیل فراوانی تلاشهای خیرخواهانهاش در مکه و مدینه، به لقب مغیثالحرمین نامبردار شد. علی بن محمد بن علی، برادر ابونصر، نیز در این کارها با او همکاری داشته است. برخی او را فرستاده آلبارسلان شاه سلجوقی به شمار آوردهاند. پرداخت سی هزار دینار به حاکم مکه که برای بازسازی بخشهایی از مسجدالحرام و بازسازی نهر زبیده هزینه شد، بازسازی مسجد هلیجه، تهیه جامه کعبه، نقرهکاری ناودان کعبه، و بخشش فراوان به فقیران مکه و مدینه از خدمات او به حرمین است.[۳۲۹] ابراهیم بن حسین فارسی، معروف به رامشت (م. ۵۳۴ق) از دیگر بازرگانان و ثروتمندان ایرانی ساکن مکه است که به دلیل کارهای عمرانیاش در مکه و مدینه، از شهرت فراوان برخوردار است. کاروانسرایی که او به سال ۵۲۹ق. در مکه ساخت و برای صوفیان و فقیران وقف کرد، سدهها به نام کاروانسرای رامشت خوانده میشد. به سال ۵۳۲ق. هنگامی که جامه کعبه از سوی خلیفه عباسی به مکه نرسید، رامشت فارسی با پول خود جامهای برای کعبه فراهم کرد که هجده هزار دینار ارزش داشت. او همچنین ناودانی برای کعبه و حطیمی برای امام حنبلیان ساخت.[۳۳۰] محمد بن علی بن ابی منصور اصفهانی، معروف به جواد اصفهانی (م. ۵۵۹ق) که وزیر اتابک قطبالدین زنگی، حاکم سلجوقی موصل، بود، ایرانی دیگری است که به دلیل فراوانی خیرات و انفاقهایش به الجواد شناخته شد. نوسازی مسجد خیف در منا، تزیین کعبه با طلا، بازسازی مسجدی بر کوه عرفات، ساختن برکهها، بازسازی قناتها، ساختن دیواری برای شهر مدینه، بازسازی بخشهایی از مسجد نبوی، و انفاق اموال فراوان از کارهای نیک او است. هنگامی که جواد اصفهانی درگذشت، پیکرش را به مکه و مدینه بردند و در مدینه به خاک سپردند.[۳۳۱] خاندان ورامینی از خاندانهای سرشناس ایرانی در دوران سلجوقیان بود. ابوسعد ورامینی که معمار حرمین لقب داشت و نیز پسرش حسین، بناهای فراوان از جمله مدرسه و مسجد در مکه و مدینه ساختند.[۳۳۲] از دیگر افرادی که در مکه و مدینه کاروانسرا یا مدرسهای را وقف کردند، میتوان به افراد زیر اشاره کرد: ابراهیم بن محمد بن ابراهیم اصفهانی (م. ۷۵۶ق) معروف به العز اصفهانی به سال ۷۴۹ق. کاروانسرایی را برای فقیران در مکه ساخت.[۳۳۳] امیر زینالدین فرامرز محمود افزری یک کاروانسرا و یک دارالمؤذنین در مکه برای صوفیان غریب وقف کرد.[۳۳۴] عبدالعزیز بن علی بن عثمان اصفهانی، معروف به عجمی (م. ۷۶۴ق) مکانی را برای زائرانی که در راه مانده بودند، وقف نمود.[۳۳۵] محمد بن علی گیلانی، معروف به خواجه پیر محمد گیلانی (زاده ۸۰۸ق) در مکه کاروانسرایی ساخت.[۳۳۶] خدمات عمرانی ایرانیان در حرمین، تنها به ساختن کاروانسرا محدود نشده است. نام دانیال بن علی بن سلیمان لرستانی (م. ۷۵۰ق) به دلیل همکاری در ساخت چشمه بازان،[۳۳۷] عبدالله بن ابیبکر کردی به دلیل وقف کتابهای بسیار برای کاروانسرای ربیع رامشت،[۳۳۸] حسین بن احمد بن محمد گیلانی معروف به ابنقاوان برای بازسازی چاه غرس در مدینه و ساختن مسجدی نزدیک آن،[۳۳۹] و محمد بن محمد کازرونی معروف به خواجه امام برای بازسازی و صاف کردن راه کوههای جبل و ثور[۳۴۰] در منابع تاریخی ثبت شده است. گزارشی که ابنجبیر از بازسازی چاه زمزم به دست یک ایرانی ناشناس ارائه میکند، نشان میدهد که نام همه ایرانیانی که در بازسازی حرمین شریفین نقش داشتهاند، در منابع تاریخی ثبت نشده است.[۳۴۱]
در دوران معاصر
در دوران معاصر نیز شماری از ایرانیان در کارهای مربوط به آبادانی حرمین نقش داشتهاند. از آن جمله باید از محمد کمالپور، مهندس ایرانی، که در ۱۳۴۴ش. به ریاض رفت و در راهاندازی سازمان نقشهبرداری عربستان و تهیه نخستین نقشه هوایی از شهر مکه نقش داشت و نیز محمدعلی شهرستانی (زاده۱۳۱۱ش) مهندس عمران که طرحهایی برای اجرا در صحرای عرفات داد، نام برد.
نگاشتههای ایرانیان درباره حج و حرمین
از همان سدههای نخستین اسلامی، ایرانیان نیروی فکری پویا و کارآمدی برای پیشرفت علوم اسلامی فراهم آوردند. ایرانیان در نگارش آثار ماندگار در موضوع حج و حرمین بهزبان عربی و فارسی در حوزه تاریخ و جغرافیای حرمین، فقه حج و ادبیات منظوم و منثور با موضوع حرمین و حج نقشی ارزنده ایفا کردند. ایرانیان در نگارش آثار در حوزه جغرافیای سرزمینهای اسلامی، پیشگام بودند. در آثار جغرافیایی دانشوران مسلمان، افزون بر اینکه راههای مسافرتی از مسیرهای حج معرفی میشد، بخشی از کتاب به شناخت شهرهای مکه و مدینه و دیگر نقاط شبه جزیره اختصاص داشت. از نخستین کتابهایی که در زمینه جغرافیای عمومی جهان اسلام نگاشته شده و بخش عمدهای از آن اختصاص به شناسایی راههای مکه دارد، المسالک و الممالک نوشته ابنخردادبه، جغرافینگار مشهور ایرانی، است.[۳۴۲] احمد بن عمر بن رسته، دیگر جغرافیدانی است که در کتاب خود با عنوان الاعلاق النفیسه که در حدود سال ۲۹۰ق. نگاشته است، افزون بر اینکه به تاریخ بنای کعبه و جغرافیای مکه و مدینه پرداخته، راههای مکه را نیز معرفی کرده است.[۳۴۳] بحث از جغرافیای حرمین و راههای آن در دیگر آثار جغرافیایی ایرانیان مسلمان از جمله البلدان ابن فقیه همدانی و المسالک و الممالک ابراهیم بن محمد استخری یافت میشود.[۳۴۴] ایرانیان در نگارش کتابهایی با موضوع ویژه جغرافیا و تاریخ محلی مکه و مدینه نیز جایگاهی برجسته داشتهاند. یکی از کهنترین آثار در جغرافیای حجاز و شناسایی راهها و معالم مکه و مدینه، نوشته ابواسحق حربی (زاده ۱۹۸ق. در مرو) است که با عنوان کتاب المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره به چاپ رسیده است.[۳۴۵] از دیگر آثاری که در تاریخ محلی حجاز به دست ایرانیان نگاشته شده، باید از این آثار یاد کرد: تاریخ مکه یا اخبار مکه نوشته عبدالرحمن بن ابوحاتم رازی،[۳۴۶] زبدة الاعمال و خلاصة الافعال نوشته سعدالله بن عمر اسفراینی (م. ۷۸۶ق)،[۳۴۷] مهیج الغرام الی البلد الحرام و اثارة الحجون الی زیارة الحجون در تاریخ و فضائل مکه و کتاب المغانم المطابه در تاریخ مدینه، هر سه نوشته محمد بن یعقوب شیرازی فیروزآبادی (۷۲۹–۸۱۷ق)،[۳۴۸] الایجاز فی اخطار الحجاز نوشته عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی (۵۵۷–۶۲۳ق)،[۳۴۹] المرور بین العلمین فی مفاخرة الحرمین نوشته علی بن محمد زرندی (۷۷۶ق)،[۳۵۰] تاریخ فی حوادث مکه نوشته عبدالملک بن جمالالدین عصامی اسفرایینی مشهور به ملا عصام (۱۰۳۷)، تحدید الاماکن الشریفة فی مکة و بیان مساحتها نوشته باقر بن غلام علی تستری (۱۳۲۷ق).[۳۵۱] در ادبیات منظوم و منثور فارسی نیز موضوعات مربوط به حج و حرمین جایگاهی مهم دارد. در قلمرو نثر فارسی، سفرنامه ناصر خسرو که نمونه درخشانی از نثر فارسی در سده پنجم ق. به شمار میرود، کهنترین سفرنامه حج در زبان فارسی است. ناصر خسرو در این سفرنامه، گزارشی از سفر خود به حج در سالهای ۴۳۷ تا ۴۴۴ق. ارائه کرده و آگاهیهایی فراوان از جغرافیای مکه و مدینه و راههای حج در اختیار خواننده قرار داده است.[۳۵۲]
سفرنامههای حج
سفرنامهنویسی به نثر فارسی در سدههای پسین چندان رونقی نداشت. تنها سفرنامههای حج منثور که در این دوران به فارسی نگاشته شده، کتابی است از ابوالاشرف یزدی (م. ۷۶۲ق) با عنوان حجازیه و سفرنامهای دیگر با عنوان بیان واقع نوشته عبدالکریم کشمیری که هر چند قرار بوده سفرنامه حج باشد، بخشی عمده از آن، تاریخ رویدادهای دوران سلطنت نادر شاه افشار است.[۳۵۳] این سفرنامهها تنها گزارشهای سفر حج در نثر فارسی تا دوران قاجاریه نیست. گزارشهای پر شمار کوتاه از سفر بزرگان حکومت و دانشمندان و نامآوران در میانه کتابهای گوناگون تاریخی و ادبی و تذکرهها نگاشته شده است. کتابهای شرح حال دانشوران به ویژه صوفیان نیز از سفر حج بسیاری از صوفیان و برخی عوالم عرفانی آنان در این سفر گزارش میدهد. نیز بسیاری از نویسندگان گزارشی مختصر از سفر حج خود را در کتابهای خود نگاشتهاند.[۳۵۴] دوران اوج رونق سفرنامهنویسی در ادبیات فارسی در سدههای دوازدهم و سیزدهم ق. همزمان با حکومت قاجاریه بود. افزایش سفرهای ایرانیان به دیگر نقاط جهان و تاثیرپذیری از شیوه مرسوم سفرنامهنویسی در غرب، از عوامل رشد سفرنامهنگاری در ایران به شمار میرود. سفر حج از انگیزههای مهم طبقهای از اهل قلم و اشراف قاجاری برای نوشتن سفرنامه بود. از اینرو، دهها سفرنامه حج قاجاری از آن دوران در دست است که افزون بر آگاهیهای فراوان درباره شیوه حجگزاری ایرانیان، بخشی از تاریخ ایران و حرمین را در دوران قاجاریه بازتاب بخشیدهاند.[۳۵۵] از مهمترین این سفرنامهها باید بهسفرنامه فرهاد میرزا، امینالدوله، میرزا علیخان اعتماد السلطنه، تذکرة الطریق نوشته میرزا داود میر وظایف، حسامالسلطنه، محمد حسین فراهانی، و نایبالصدر شیرازی اشاره کرد.
حجنامههای ادبی
بزرگداشت حج و حرمین در قلمرو ادبیات منظوم فارسی نیز جایگاهی بلند داشته است. افزون بر سرودههای بسیاری که به وصف و مدح حرمین اختصاص یافته و در آثار بیشتر شاعران پارسیگوی دیده میشود، حجنامههای منظوم نیز از شاعران باقی مانده است.[۳۵۶] سنایی و خاقانی دو تن از شاعرانی هستند که بزرگداشت حج و حرمین در آثارشان جایگاهی ممتاز یافته است. سنایی در قصاید خود گزارشهایی از سفر حج که سرآغاز تحول معنوی وی نیز بوده، ارائه کرده است. خاقانی شروانی نیز افزون بر قصاید بسیار در مدح مکه و مدینه، منظومهای با نام تحفة العراقین در شرح سفرش به حج (۵۶۹ق) از خود باقی نهاده است.[۳۵۷] از دیگر حجنامههای منظوم ادب فارسی، باید بهمنظومه فتوحالحرمین نوشته محییالدین لاری (م۹۳۳ق) اشاره کرد که در آن، افزون بر دریافتهای عرفانی خود، به معرفی مشاهد و معالم حرمین پرداخته و نیز سفرنامه منظوم حسین ابیوردی، شاعر سده دهم ق؛ و از دبیران دربار تیموری و شیبانیان ازبک، که در آن به شرح سفر حج خود با کاوان شام پرداخته و همچنین سفرنامه سروده یکی از زنان درباری دوران صفوی که شامل شرحی مفصل و دقیق از سفر کاروانیان است.[۳۵۸] حج و حرمین شریفین در دوران معاصر نیز در ادبیات مکتوب منظوم و منثور فارسی جایگاهی بسیار والا داشته است. سفرنامههای گوناگون به قلم فرهیختگان ایرانی نگاشته شده که یا راهنمایی برای حج گزاران یا بیانی ادیبانه از تجربه معنوی نویسنده بودهاند. از مهمترین این سفرنامهها باید به کتاب خسی در میقاتنوشته جلال آلاحمد، به سوی خدا میرویم نوشته آیتالله طالقانی، با من به خانه خدا بیایید نوشته محمدرضا خلیلی عراقی، و ارمغان حجاز نوشته منوچهر سالور اشاره کرد.[۳۵۹] نگارش آثار پژوهشی در موضوعات گوناگون مربوط به حج و حرمین نیز در دوران معاصر و به ویژه پس از انقلاب اسلامی، بسیار رشد یافته است. از قدیمترین آثار پژوهشی در تاریخ و جغرافیای مکه و مدینه، دو کتاب مدینهشناسی نوشته محمدباقر نجفی و حرمین شریفین نوشته حسین قرهچانلو را میتوان نام برد. آثار رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ، که در مقالات و کتابهای خود بخشهایی از تاریخ حجگزاری ایرانیان را بررسی نموده و به تصحیح بسیاری از سفرنامههای حج پرداخته، از مهمترین این موارد است.[۳۶۰] چنانکه پیشتر اشاره شد، بخشی از سازمان بعثه حج ایران وظیفه پژوهش در زمینه حج و حرمین را بر عهده دارد. اکنون کتابها و نشریات گوناگون با موضوع مسائل فقهی، اجتماعی، و سیاسی حج و نیز تاریخ و جغرافیای حرمین، به همت این سازمان به چاپ رسیده است.[۳۶۱] توجه به نقش اجتماعی ـ سیاسی حج در جامعه اسلامی، عرصهای جدید در پژوهشهای مربوط به حج است که در دوران معاصر مورد توجه اندیشمندان اسلامی قرار گرفت. علی شریعتی از مهمترین پیشگامان نگارش آثاری در این زمینه در ایران و جهان اسلام بود.[۳۶۲] دیدگاههای امام خمینی و آیتالله خامنهای و دیگر مسؤولان حج نظام جمهوری اسلامی ایران که به صورت مجموعههایی مکتوب چاپ شده، از دیگر آثاری است که مراسم حج را نه تنها به منزله عملی عبادی، بلکه به عنوان گردهمایی سیاسی و اجتماعی و بهترین فرصت برای بهرهبرداری از اتحاد جامعه اسلامی جهت رسیدن به اهداف اسلامی ارزیابی میکند.[۳۶۳] اسرار و معارف عرفانی حج و شرح فلسفه و اهداف معرفتی و اخلاقی و اجتماعی اعمال و مناسک حج، عرصه گسترده دیگری است که نویسندگان ایرانی آثاری فراوان در زمینه آن آفریدهاند. از مشهورترین این آثار میتوان از کتابهای آیتالله عبدالله جوادی آملی یاد کرد.[۳۶۴]
مجاورت ایرانیان در مکه و مدینه
علاقه به زندگی در جوار حرم الهی و اعتقاد به فضیلت آن، انگیزه مهم ایرانیان برای مهاجرت به حرمین و ساکن شدن در مکه و مدینه بوده است. این باور که مدفون شدگان در حرمین، بیحساب به بهشت میروند، حتی در میان عامه مردم رواج داشته است.[۳۶۵] انگیزه سفر به حرمین برای دانشوران که امید بهره بردن از محیط علمی مکه و مدینه را داشتند، دو چندان بود. سفر حج بخشی از زندگی بیشتر علما، فقیهان و متصوفه ایرانی بوده است. مجاورت ایرانیان در حرمین، مختص دانشوران نبود. بسیاری از مردم عادی و نیز بازرگانان و ثروتمندان در مکه و مدینه ساکن میشدند یا بارها به آنجا سفر میکردند. چنانکه دیدیم، گروهی از همین بازرگانان و ثروتمندان و حتی دانشورانی که توانایی مالی داشتند، با مشارکت در ساختن بناهای سودمند برای همگان یا بازسازی بخشهایی از حرمین، در آبادانی مکه و مدینه نقش داشتند. سفر دانشوران ایران به مکه و مدینه از نخستین سدههای اسلامی رواج داشت. بسیاری از طالبان علوم دینی بخشی از زندگی خود را در مکه و مدینه میگذراندند یا بارها به این شهرها سفر میکردند. برخی نیز در این شهرها ساکن میشدند و برای همیشه در آن میماندند.
سدههای هفتم تا نهم ق
سفر دانشوران از سراسر سرزمینهای اسلامی به مکه و مدینه رونق فراوان داشت. پس از حمله مغول و تصرف بغداد، شهرهای مکه و مدینه از مراکز علمی جهان اسلام بود و بسیاری از دانشوران را به سوی خود میکشاند. در این دوران، شرححالنامههای مهم و مفصلی از اهالی مکه و مدینه مانند العقد الثمین و التحفة اللطیفه نگاشته شد که نام بسیاری از این دانشوران در آنها ثبت شده است. بسیاری از دانشوران ایرانی مجاور حرمین، جایگاهی بلند در عرصه علمی حرمین یافتند و به مناصبی مهم در مکه و مدینه رسیدند. گاه فرزندان یکی از دانشوران ایرانی ساکن در مکه و مدینه، راه پدر را ادامه میدادند و به این ترتیب یک خاندان ایرانی برای چند سده در عرصه علمی یا اجتماعی مکه و مدینه شهرت مییافت. مشهورترین این خاندانها در مکه، خاندان طبری بود. خاندان طبری از سده هفتم ق. در مکه شهرتی فراوان یافت. دانشورانی بزرگ از این خاندان، افزون بر نگاشتن کتابهای فراوان، عهدهدار مناصب مهم مذهبی مانند قضاوت شدند. احمد بن عبدالله بن محمد، معروف بهمحبالدین طبری (۶۱۵–۶۹۴ق) نخستین فردی است که از نظر علمی شهرت فراوان یافت. او کتابهای بسیار در تفسیر، حدیث، قرآن، تاریخ، اعلام و فضائل مکه نگاشت. فرزندش محمد بن احمد بن عبدالله، معروف بهجمالالدین طبری (۶۳۶–۶۹۵ق) نیز افزون بر تدریس و تعلیم در مکه و نگارش کتابی در تاریخ آن، به منصب قضاوت این شهر رسید.[۳۶۶] بسیاری از زنان خاندان طبری نیز از نظر علمی منزلتی برجسته یافتند.[۳۶۷]
از سده هشتم ق
خاندان زرندی در مدینه از شهرت فراوان برخوردار گشت. آنان فرزندان عزالدین یوسف بن حسن زرندی بودند.[۳۶۸] یکی از فرزندان وی، نورالدین علی بود که قضاوت و حسبه مدینه را بر عهده داشت.[۳۶۹] منصب قضاوت در خاندان علی بن یوسف ماندگار شد. فتحالدین محمد پسر علی بن یوسف، یوسف پسر فتحالدین، محمد بن عبدالوهاب بن علی بن یوسف[۳۷۰] و پس از او فرزندان محمد بن عبدالوهاب یکی پس از دیگری قضاوت حنفیان مدینه را عهدهدار بودند.[۳۷۱] جالب اینکه اعضای این خاندان ارتباطشان را با زادگاهشان حفظ کردند و گاه به ایران سفر مینمودند. خاندان شوشتری، دیگر خاندان ایرانی بود که به احمد بن عثمان بن عبدالغنی (م. ۷۳۷ق) نسب میرساند که فردی صوفی و زاهد بود. خاندان کازرونی از دیگر خاندانهای ایرانی، به محمد بن روزبه منسوب بود و در دوران محمد بن احمد، یعنی نوه او که قاضی شافعیان بود، به شهرت رسید.[۳۷۲] جز خاندانهایی که گفته شد، برخی ایرانیان مجاور مکه از بزرگان علمی و دینی حرمین بودند و مناصبی چون قضاوت، شیخوخت حرم و امامت نمازهای جماعت را بر عهده داشتند. از ایرانیانی که به مقام شیخ الحرمی در مکه رسیدند، باید به محمد بن ابراهیم بن منذر نیشابوری (م. ۳۰۹/۳۱۸ق)،[۳۷۳] سعد بن علی بن محمد بن علی بن حسین زنجانی (م. ۴۷۰ق)، محمد بن ابراهیم بن یوسف نیشابوری (م. ۳۴۸ق)،[۳۷۴] سعید بن منصور معروف به ابوعثمان خراسانی،[۳۷۵] و عبدالجبار بن ابراهیم بن ابی عمرو معروف بهابونصر اصفهانی (زاده ۴۶۸ق)[۳۷۶] اشاره کرد. از ایرانیانی که به مقام قضاوت در مکه یا مدینه رسیدند، میتوان از احمد بن محمد بن عبدالله نیشابوری (م. ۳۵۱ق)،[۳۷۷] طاهر بن محمد بن طاهر بن سعید ابوالمظفر بروجردی (وفات ۵۲۸)،[۳۷۸] عبدالملک بن ابی مسلم بن ابی نصر نهاوندی،[۳۷۹] علی بن داود بن علی گیلانی (م. ۸۴۲)،[۳۸۰] و سعید بن محمد زرندی (م. 874)[۳۸۱] نام برد. برخی دانشوران ایرانی نیز امامت نمازهای مذاهب گوناگون به ویژه حنفی و شافعی را در مسجدالحرام یا مسجدالنبی بر عهده داشتند. زاهر بن رستم اصفهانی (م. ۶۰۹ق)،[۳۸۲] علی بن یوسف بن ابوبکر سگزی (م. ۶۷۵ق) و پسرش عبدالله بن علی بن یوسف (زاده۶۲۳ق)،[۳۸۳] محمد بن ابیبکر طوسی (م. ۵۹۸ق)،[۳۸۴] و عبدالمحسن بن ابیعُمید ابهری[۳۸۵] از این دسته هستند. نام گروهی دیگر از دانشوران و صوفیان ایرانی مجاور مکه و مدینه در منابع آمده که منصب دینی و شهرت فراوان نداشتهاند؛ همچون: محمد بن هبة الله بن محمد شیرازی،[۳۸۶] احمد بن محمد بن احمد گیلانی،[۳۸۷] علی بن احمد شیرازی (۷۸۸–۸۶۱ق)،[۳۸۸] محمد بن احمد بن ابی بکر خراسانی (م. ۵۴۲ق)،[۳۸۹] محمد بن علی بن حسین همدانی (م. ۳۹۳ق)،[۳۹۰] محمد بن یحیی بن منصور جنزی نیشابوری (م. ۵۴۹ق)،[۳۹۱] احمد بن احمد بن اسحق دندانقانی (زاده پیش از ۴۹۰ق)،[۳۹۲] ابراهیم بن محمد ابوالقاسم نصرآبادی (م. ۳۶۹ق)،[۳۹۳] سید حسین حسنی خلخالی (م. ۱۰۱۴ق).[۳۹۴] گروهی از ایرانیان ساکن در مکه و مدینه، به خدمات دیگر در حرمین مشغول بودند. برای نمونه، میتوان از حسن عجمی خادم قبه حمزه،[۳۹۵] حسین بن علی بن رستم شیرازی و فرزندش حسن از سقایان مسجد نبوی، ابراهیم بن حسین شیرازی دربان (بوّاب) حرم شریف نبوی (زنده در ۷۶۹ق) نام برد.[۳۹۶] حضور ایرانیان به ویژه کازرونیها در سمت مؤذن در حرمین بسیار چشمگیر بوده است. بسیاری از مؤذنان حرم در سدههای هشتم و نهم ق. از خانوادههای کازرونی بودهاند.[۳۹۷] سفر ایرانیان به مکه و مدینه حتی پس از روی کار آمدن دولت صفویه در ایران ادامه داشت. با اینکه بدرفتاری مردم حجاز با ایرانیان شیعی جان آنان را به خطر میانداخت، بسیاری از دانشوران شیعی ایرانی سالها در مکه ساکن گشتند و برخی از ایشان در فتنههای برخاسته از تعصب دینی کشته شدند.[۳۹۸] از این افراد، میتوان اینان را نام برد: سیدحسین حسینی خلخالی، شمسالدین حسین بن محمد شیرازی، حسین بن محمدعلی خراسانی، زینالعابدین بن نورالدین بن مقصود کاشی، محمد مؤمن استرآبادی، معینالدین عبدکی استرآبادی، زینالدین بن محمد (م. ۱۰۷۴ق)،[۳۹۹] علی بن نظام الدین احمد بن میر محمد معصوم حسینی دشتکی (۱۰۵۲–۱۱۲۰ق).[۴۰۰]
پیوند به بیرون
ایران؛ علومی، محمدعلی، مجله ادبیات داستانی، تابستان و پاییز ۱۳۷۸ - شماره ۵۱ (۶ صفحه - از ۱۸۰ تا ۱۸۵)
پانویس
- ↑ ایران از آغاز تا اسلام، ص1-8؛ کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، ص11؛ مرکز آمار ایران، گزیده نتایج سرشماری1390.
- ↑ نک: کلیات جغرافیای طبیعی، ص56-59.
- ↑ فتوح البلدان، ص85؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج1، ص159، 173.
- ↑ فتوح البلدان، ص292؛ تاریخ سنی الملوک، ص108؛ معجم البلدان، ج3، ص266؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج1، ص157.
- ↑ تاریخ و فرهنگ ایران، ج1، ص176-177؛ راههای نفوذ فارسی، ص214.
- ↑ الاخبار الطوال، ص64؛ تاریخ طبری، ج2، ص105.
- ↑ تاریخ و فرهنگ ایران، ج3، ص89-111.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص656-657؛ تاریخ ایرانیان و عربها، ص248-253؛ ایران در زمان ساسانیان، ص495.
- ↑ تاریخ المستبصر، ج1، ص55-56؛ مجلة العرب، ج2، ص195، «مورّخو مدینة جده.
- ↑ تاریخ و فرهنگ ایران، ج3، ص136.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص55-61؛ غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ص517-520.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص193-211؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص215؛ تاریخ ایران باستان، پیرنیا، ج4، ص2818.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص300؛ الشعر و الشعراء، ج1، ص251؛ تاریخ مختصر الدول، ص92؛ ایران در زمان ساسانیان، ص107؛ راههای نفوذ فارسی، ص149، 155؛ بررسیهای تاریخی، سال اول، ش3، ص87، «نفوذ سیاسی و فرهنگی و معنوی ایرانیان در عربستان هنگام ظهور.
- ↑ العقد الفرید، ج1، ص288.
- ↑ بررسیهای تاریخی، سال اول، ش3، ص85-88؛ راههای نفوذ فارسی، ص122، 159.
- ↑ فتوح البلدان، ص85؛ الاعلاق النفیسه، ص217؛ البدء و التاریخ، ج4، ص31؛ المفصل، ج6، ص693.
- ↑ مروج الذهب، ج1، ص265-266؛ معجم البلدان، ج3، ص148.
- ↑ مروج الذهب، ج1، ص265؛ البدء و التاریخ، ج4، ص83؛ معجم البلدان، ج3، ص148.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص511؛ الکامل، ج5، ص507.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص527؛ تاریخ امراء المدینة المنوره، ص160؛ العقد الثمین، ج1، ص169؛ شفاء الغرام، ج1، ص316.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص221، 258؛ المنتظم، ج11، ص341؛ العقد الثمین، ج1، ص169.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص210، 353.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص516، 519.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص549؛ احیاء الملوک، ص60.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج9، ص549، 553؛ الکامل، ج6، ص333؛ تاریخ سیستان، ص234.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص8؛ العقد الثمین، ج7، ص487.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص652-653.
- ↑ تاریخ سیستان، ص238-239.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص7؛ الکامل، ج7، ص413-414.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص129؛ اتحاف الوری، ج2، ص392؛ تاریخ مکه، ص173-176.
- ↑ تاریخ مکه، ص194.
- ↑ تجارب الامم، ج6، ص195؛ الکامل، ج8، ص506، 509؛ اتحاف الوری، ج2، ص398؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص129.
- ↑ التنافس السلجوقی، ص13، 33.
- ↑ الکامل، ج8، ص612؛ اتحاف الوری، ج2، ص404، 416؛ درر الفوائد المنظمه، ص245.
- ↑ مکه و علاقاتها الخارجیه، ص86-87؛ تاریخ مکه، ص195.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص412.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130؛ اتحاف الوری، ج2، ص413-416.
- ↑ ترجمه تاریخ یمینی، ص36.
- ↑ الکامل، ج9، ص325، 341؛ اتحاف الوری، ج2، ص447، 450-451.
- ↑ الکامل، ج9، ص325، 356، 363، 370، 432؛ اتحاف الوری، ج2، ص444-457.
- ↑ نک: اتحاف الوری، ج2، ص428-433؛ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج1، ص185.
- ↑ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج1، ص202-212.
- ↑ تاریخ دولة آل سلجوق، ص19؛ الکامل، ج9، ص609؛ التنافس السلجوقی، ص26-30.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص132؛ اتحاف الوری، ج2، ص470.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص470-471؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص132.
- ↑ الکامل، ج10، ص61؛ اتحاف الوری، ج2، ص472-473.
- ↑ التنافس السلجوقی، ص60.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص133؛ التنافس السلجوقی، ص44.
- ↑ المنتظم، ج16، ص167، 190؛ الکامل، ج10، ص97-98؛ اتحاف الوری، ج2، ص477، 479، 483-484.
- ↑ المنتظم، ج16، ص171.
- ↑ زبدة التواریخ، ص104؛ الکامل، ج10، ص200، 204؛ اتحاف الوری، ج2، ص485؛ التنافس السلجوقی، ص61-63.
- ↑ الکامل، ج10، ص239-240؛ اتحاف الوری، ج2، ص359، 487؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص133؛ التنافس السلجوقی، ص68.
- ↑ تاریخ دولة آل سلجوق، ص149، 337-338؛ تاریخ گزیده، ص358؛ راحة الصدور، ص205؛ تاریخ ایران کمبریج، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانیان، ج5، ص165-166.
- ↑ تاریخ جهانگشای جوینی، ج2، ص96؛ جامع التواریخ، ص171، 173.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص31-32؛ تاریخ مغول در ایران، ص28؛ تاریخ مغول، ص25.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص51-52، 55.
- ↑ البدایة و النهایه، ج13، ص145؛ اتحاف الوری، ج3، ص52.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص59.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص403-404.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص92؛ شفاء الغرام، ج2، ص404؛ دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص399-400.
- ↑ نک: اتحاف الوری، ج3، ص99-120.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص192؛ اتحاف الوری، ج3، ص119-120؛ تحریر تاریخ وصاف، ص135.
- ↑ تحریر تاریخ وصاف، ص69؛ تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص499.
- ↑ تحریر تاریخ وصاف، ص215؛ دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص464.
- ↑ تاریخ ابی الفداء، ج2، ص425؛ اتحاف الوری، ج3، ص156-157؛ العقد الثمین، ج4، ص240-241؛ تاریخ اولجایتو، ص199-200.
- ↑ البدایة و النهایه، ج14، ص76، 78.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص200.
- ↑ تاریخ ابی الفداء، ج2، ص426؛ اتحاف الوری، ج3، ص156.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص158؛ العقد الثمین، ج4، ص241.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص159، 167-168.
- ↑ تاریخ ابی الفداء، ج3، ص446؛ تاریخ مغول، ص347.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص171، 181.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج2، ص411-412.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص167، 171.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص416.
- ↑ تاریخ مکه، ص269.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص171.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص171.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص417.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص390؛ درر الفوائد المنظمه، ص315؛ درباره حکومت آل جلایر، نک: تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجار، ص594-601.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص482.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص422.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص482؛ تاریخ حبیب السیر، ج4، ص577؛ تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجار، ص652-653.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص510؛ شفاء الغرام، ج2، ص431؛ درر الفوائد المنظمه، ص320.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص434-435؛ درر الفوائد المنظمه، ص321.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص574؛ ج4، ص23؛ درر الفوائد المنظمه، ص321-325.
- ↑ درر الفوائد المنظمه، ص330-331.
- ↑ درر الفوائد المنظمه، ص332-344؛ درباره حکومت آق قویونلوها، نک: تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص655-660.
- ↑ درر الفوائد المنظمه، ص337.
- ↑ اتحاف الوری، ج4، ص558؛ درر الفوائد المنظمه، ص337؛ تحصیل المرام، ج2، ص765-766.
- ↑ اتحاف الوری، ج4، ص604-605؛ الدر الکمین، ج1، ص115؛ درر الفوائد المنظمه، ص338.
- ↑ سفرنامه منظوم حج، ص85.
- ↑ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص146-148.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص272؛ درر الفوائد المنظمه، ص310؛ درباره حکومت آل مظفر، نک: تاریخ ایران کمبریج، دوره تیموریان، ص21-26.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص272، 491، 500.
- ↑ منائح الکرم، ج4، ص181-182.
- ↑ سفرنامه کروسینسکی، ص25؛ تاریخ منتظم ناصری، ج2، ص1037.
- ↑ اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال 1038 تا 1105، ص29؛ شاه طهماسب صفوی، ص203-237؛ نک: از شیخ صفی تا شاه صفی، ص213.
- ↑ منائح الکرم، ج5، ص256، 265؛ وقایع السنین، ص553؛ صفویه در عرصه دین، ج2، ص844-850؛ خلاصة التواریخ، ج1، ص313، 440، 811؛ تذکرة تحفه سامی، ص33.
- ↑ نیل المنی، ج2، ص582، 609.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر11، ص70-71.
- ↑ منائح الکرم، ج5، ص255-256.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر11، ص76-77؛ مهاجران آل ابوطالب، ص146، 646-647.
- ↑ نک: الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص277-281.
- ↑ جهانگشای نادری، ص447-448؛ تاریخ منتظم ناصری، ج2، ص1048؛ انقراض سلسله صفویه، ص76.
- ↑ تاریخ جهانگشای نادری، ص350؛ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران دوره افشاریه، ص89، 93، 148؛ ایران در زمان نادر شاه، ص332.
- ↑ تاریخ جهانگشای نادری، ص397.
- ↑ تاریخ جهانگشای نادری، ص496، 530؛ عالمآرای نادری، ج3، ص885-887.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر8، ص180.
- ↑ تاریخ منتظم ناصری، ج3، ص1560-1561، 1682؛ درباره جنگهای ایران و عثمانی در دوران قاجار، نک: ایران در دوره سلطنت قاجار، ص105-114.
- ↑ تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص221؛ تاریخ مکه، ص495.
- ↑ مجمع التواریخ، ص151؛ ناسخ التواریخ، ج1، ص118-119؛ فارسنامه ناصری، ج1، ص682-684.
- ↑ تاریخ منتظم ناصری، ج3، ص1465؛ ناسخ التواریخ، ج1، ص118-119.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج1، ص319؛ تاریخ ذوالقرنین، ص523-524.
- ↑ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص200؛ پنجاه سفرنامه، ج7، ص294، 299.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص297.
- ↑ میقات حج، ش48، ص25-28، «چند نامه از کارپرداز جده.
- ↑ خاطرات سفر مکه، ص49.
- ↑ سلسلههای اسلامی جدید، ص231، 543.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص60.
- ↑ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص54.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص67.
- ↑ اطلاعات، سال اول، ش44؛ تخریب و بازسازی بقیع، ص63.
- ↑ مجله خواندنیها، سال4، ش27، ص15-17، «تظاهرات مردم تهران.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص109-114.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص21، «مقدمه.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص26، «مقدمه»، ص61، 65؛ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص55؛ علاقات السعودیة الایرانیه، ص103.
- ↑ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص58-59.
- ↑ اطلاعات، سال4، ش753، 810، 831، 841؛ اسناد روابط ایران و عربستان، ص75.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص33، «مقدمه»، 95؛ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص69.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص99-100؛ روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج10، ص8017، 9 802.
- ↑ مجله خواندنیها، سال 4، ش26، ص3-5، «از تهران تا مکه.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص104؛ ابوطالب یزدی شهید مروه، ص13.
- ↑ روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج10، ص8017؛ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص84-85؛ اسناد روابط ایران وعربستان، ص107-124.
- ↑ اسناد روابط ایران و عربستان، ص39، «مقدمه»، 130-131.
- ↑ مروری بر روابط ایران و عربستان، ص21-22.
- ↑ خاطرات حج، ص97.
- ↑ مروری بر روابط ایران و عربستان، ص31-32.
- ↑ گلواژههای حج و عمره، ص111.
- ↑ فریاد برائت، ص4.
- ↑ خاطرات حج، ص96-97.
- ↑ سیمای حج، صاول؛ آشنایی با عربستان، ص68-70.
- ↑ سیمای حج در سال 70، صاول، «مقدمه.
- ↑ مروری بر روابط ایران و عربستان، ص95-96؛ با کاروان عشق، ص171؛ یار کجاست، ص104-107؛ سیمای حج، ص174.
- ↑ نک: سیمای حج، ص66؛ با کاروان ابراهیم، ص71؛ با کاروان عشق، ص245؛ با کاروان صفا، ص368، 383، 397.
- ↑ راه حج، ص12.
- ↑ نک: الکامل، ج8، ص147؛ درب زبیده، ص65؛ نک: فارسنامه ناصری، ج1، ص710؛ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص171.
- ↑ المناسک، ص269-356؛ المسالک و الممالک، ص125-127؛ البلدان، ص150؛ رحلة ابن جبیر، ص162-163.
- ↑ المسالک و الممالک، ص146-147؛ احسن التقاسیم، ج1، ص361؛ الخراج، ص84؛ جغرافیای حافظ ابرو، ج1، ص232.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص150؛ ج9، ص150، 501؛ ج10، ص139؛ الکامل، ج7، ص34؛ ج9، ص205؛ درب زبیده، ص99-100.
- ↑ درب زبیده، ص91-98.
- ↑ تاریخ طبری، ج11، ص22، 119؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص129.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص74؛ اتحاف الوری، ج2، ص355.
- ↑ تجارب الامم، ج7، ص515؛ الکامل، ج8، ص574؛ ج9، ص69، 105، 205، 236؛ درب زبیده، ص92-98.
- ↑ سفرنامه شاردن، ج2، ص616؛ نک: احیاء الملوک، ص479؛ مقالات تاریخی، دفتر11، ص62-68.
- ↑ نک: سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص171؛ تذکرة الطریق، ص22؛ سفرنامه فرهاد میرزا، ص196.
- ↑ خاطرات سرهارد فورد، ص13.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر8، ص187.
- ↑ به سویام القری، ص242، 244؛ تذکرة الطریق، ص50.
- ↑ حدیث قافلهها، ص113-114.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر9، ص16-20؛ سفرنامه مکه معظمه، ص185؛ حدیث قافلهها، ص204.
- ↑ سفرنامه مکه معظمه، ص186، 189.
- ↑ سفرنامه مکه معظمه، ص196-198.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر9، ص23-25.
- ↑ نک: سفرنامه مکه معظمه، ص195-197.
- ↑ مقالات تاریخی، دفتر9، ص16.
- ↑ سفرنامه مکه معظمه، ص158.
- ↑ احسن التقاسیم، ص93؛ معجم البلدان، ج1، ص112؛ جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، ج1، ص234.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص147-152.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج2، ص151-154.
- ↑ نک: تاریخ و سفرنامه حزین، ص243؛ تاریخ عالمآرای عباسی، ج1، ص156.
- ↑ درباره راه شام، نک: الحقیقة و المجاز، ج3، ص387-411.
- ↑ سفرنامه منظوم حج، ص41-62؛ بیان واقع، ص130-135؛ مقالات تاریخی، دفتر8، ص194-196؛ تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص173-176.
- ↑ عالمآرای نادری، ج3، ص887؛ اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از 1105 تا 1135، ص174؛ بیان واقع، ص150- 151.
- ↑ تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص192-194؛ مقالات تاریخی، دفتر8، ص183؛ وقایع السنین، ص557؛ تاریخ و سفرنامه حزین، ص241.
- ↑ نک: شرح زندگانی من، ج2، ص80؛ فارسنامه ناصری، ج1، ص27؛ روزنامه سفر حج، ص45-62.
- ↑ میقات حج، ش54، ص1492، «حجگزاری در سالهای آغازین انقلاب.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج1، ص596؛ سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی، ص66، 77؛ نک: خاطرات سفر مکه، ص62.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج2، ص476-479؛ ج8، ص30؛ ج4، ص420.
- ↑ روزنامه سفر حج، ص57.
- ↑ حدیث قافلهها، ص101.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص255.
- ↑ سفرنامه فرهاد میرزا، ص19-127؛ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص57-158؛ سفرنامه امین الدوله، ص58-156؛ پنجاه سفرنامه، ج6، ص18؛ ج7، ص200.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص251؛ سفرنامه فرهاد میرزا، ص164.
- ↑ سفرنامه میرزا داود وزیر وظایف، ص77-78؛ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص112-113؛ پنجاه سفرنامه، ج7، ص194، 197، 204-209.
- ↑ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص71.
- ↑ میقات حج، ش51، ص170، 185، «خاطرات سرپرست حجاج در سفر سال 1327ش.».
- ↑ مجله خاطرات وحید، ش7، اردیبهشت1351، ص38، «مقدمات عزیمت به مکه.
- ↑ خاطرات زیارت خانه خدا، ص35، 39؛ خاطرات سفر حج، ص12؛ به سوی خدا میرویم، ص105، 113؛ سفرنامه حج و راهنمای حاج، ص9.
- ↑ میقات حج، ش51، ص170، 185.
- ↑ نک: صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص827-828.
- ↑ تاریخ مکه، ص422.
- ↑ منائح الکرم، ج4، ص488.
- ↑ وقایع السنین، ص534؛ خلاصة الاثر، ج3، ص432-433؛ صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص839.
- ↑ ریاض العلماء، ج2، ص399.
- ↑ نیل المنی، ج2، ص763-764.
- ↑ تاریخ مکه، ص422.
- ↑ صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص828.
- ↑ تکملة الاخبار، ص131؛ خلاصة التواریخ، ج1، ص559-560.
- ↑ جواهر الاخبار، ص232؛ تاریخ عالمآرای عباسی، ج1، ص161.
- ↑ نک: تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص106-110.
- ↑ تذکره صفویه کرمان، ص469؛ تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص111.
- ↑ صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج2، ص835-836؛ پنجاه سفرنامه، ج4، ص106.
- ↑ به سویام القری، ص245.
- ↑ تذکرة الطریق، ص93؛ نک: حرفی از هزاران کهاندر عبارت آمد، ص121-122.
- ↑ سفرنامه مکه حسام السلطنه، ص118-120.
- ↑ میقات حج، ش43، ص67، «سفر حج مرحوم آیتالله کاشانی.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص7؛ خسی در میقات، ص64.
- ↑ حدیث قافلهها، ص111؛ نک: سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص199.
- ↑ حدیث قافلهها، ص110؛ سفرنامه مکه معظمه، ص170-171.
- ↑ تذکرة الطریق، ص123؛ حدیث قافلهها، ص111.
- ↑ به سویام القری، ص249.
- ↑ به سویام القری، ص249؛ حدیث قافلهها، ص111.
- ↑ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، ص237؛ پنجاه سفرنامه، ج1، ص625-626؛ ج7، ص294؛ سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی، ص148.
- ↑ روابط سیاسی ایران و عربستان، ص69-70.
- ↑ مجله خواندنیها، سال9، ش3، ص2؛ ش4، ص8.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص217-218.
- ↑ مجله خواندنیها، سال9، ش2، ص27، «مصاحبه با نخستین حاجی ایرانی.
- ↑ میقات حج، ش51، ص178-179، «خاطرات سرپرست حجاج در سفر حج سال 1327ش.»؛ خاطرات وحید، ش7، ص37، «مقدمات عزیمت مکه.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص213، 229.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص159-160.
- ↑ یار کجاست، ص20-21؛ در حریم کعبه، ص141؛ میقات حج، ش15، ص155، «حج 75 از دیدگاه نماینده محترم ولی فقیه و امیر الحاج.
- ↑ یار کجاست، ص52؛ نک: راهی به سوی خدا، ص282؛ حج 27، ص104.
- ↑ میقات حج، ش18، ص172، «نامه رئیس سازمان حج و زیارت به وزیر حج عربستان.
- ↑ میقات حج، ش30، ص71، «مصاحبه با آیتاللههاشمی رفسنجانی.
- ↑ ش18، ص172، «نامه رئیس سازمان حج و زیارت به وزیر عربستان.
- ↑ ش15، ص154؛ شنیدنیهای سفر حج، ص93.
- ↑ میقات حج، ش30، ص151-175، «تقیه مداراتی.
- ↑ نک: مقالات تاریخی، دفتر9، ص16-17؛ لغتنامه، ج6، ص8084، «حملدار.
- ↑ نک: حیات یحیی، ج1، ص68.
- ↑ روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج2، ص1509؛ سفرنامه فرهاد میرزا، ص160؛ حدیث قافلهها، ص202؛ به سویام القری، ص241، 279؛ پنجاه سفرنامه، ج5، ص436.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج5، ص412؛ ج6، ص78.
- ↑ تاریخ بیهقی، ج3، ص1151؛ احسن التواریخ، ج2، ص748؛ روضات الجنات، ج1، ص513-516؛ سفرنامه منظوم حج، ص45.
- ↑ تاریخ عالمآرای امینی، ص222-223.
- ↑ تاریخ عالمآرای امینی، ص222-224.
- ↑ الکامل، ج9، ص325؛ دستور الکاتب، ج1، ص374.
- ↑ نک: به سویام القری، ص240؛ مقالات تاریخی، دفتر8، ص210-212.
- ↑ تجارب الامم، ج7، ص339؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص687-688.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج9، ص221؛ پیراسته تاریخنامه هرات، ص166؛ با من به خانه خدا بیایید، ص225؛ ترجمه تاریخ یمینی، ص41.
- ↑ تاریخ بخارا، ص346؛ جامع مفیدی، ج3، ص247؛ تاریخ گیلان، ص213؛ احیاء الملوک، ص121؛ تاریخ سلسله سلجوقی، ص89.
- ↑ حدیث قافلهها، ص110.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص263-264؛ ج5، ص403، 406.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص263-264.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج5، ص410-411.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج7، ص291.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج5، ص409.
- ↑ سفرنامه میرزا داود میروظایف، ص140.
- ↑ سفرنامه مکه معظمه، ص158.
- ↑ مجله وحید، ش 6، ص18، «کشته شدن ابوطالب یزدی و بقیه موارد.
- ↑ روزنامه رسمی کشور، مصوبه هیئت وزیران مورخه 28/1/ 1333.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص79؛ خاطرات سفر مکه، ص202-203.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص82؛ میقات حج، ش48، ص186، «مصاحبه با آیتالله محمد علی فیض.
- ↑ کارنامه حج1351، ص10-11.
- ↑ به سوی خدا میرویم، ص71-72.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص131؛ خسی در میقات، ص10-11؛ کارنامه حج 1351، ص12.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص169-170.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص313-314.
- ↑ با من به خانه بیایید، ص365-366، 378.
- ↑ کارنامه حج 1351، ص5؛ کارنامه حج 1352، ص14-15.
- ↑ کارنامه حج 1352، ص15.
- ↑ کارنامه حج 1351، ص23-26، 72-77؛ کارنامه حج 1352، ص20.
- ↑ کارنامه حج1352، ص60-61.
- ↑ کارنامه حج1352، ص159.
- ↑ مدیران و عوامل خدماتی، ص14-15.
- ↑ با کاروان صفا، ص337-338.
- ↑ همراه با حج 1381، ص10؛ میقات حج، ش20، ص172-173، «حج و زیارت، انتقال تشکیلات مدیریتی، خط مشیها و وظایف.
- ↑ با کاروان صفا، ص340.
- ↑ نک: با کاروان صفا، ص348؛ حج 25، ص101؛ همراه زائران حج تمتع2، ص79-80.
- ↑ حج 27، ص43.
- ↑ با کاروان صفا در سال 82، ص181-182، 215، 321؛ حج 28، ص118، 165؛ با کاروان عشق، ص331-342.
- ↑ http://www.hajnews.ir/View. aspx?/L6/u33UyWArk/tjUmAeH sDQ3B4OzIlOY7OD9UOOG5rwDBNgYcVcnQ=.
- ↑ مکتب اسلام، سال 1363، ش8، ص24.
- ↑ با کاروان ابراهیم، ص273.
- ↑ با کاروان عشق، ص53.
- ↑ میقات حج، ش37، ص159، «گفتگو با نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی.
- ↑ با کاروان صفا، ص23.
- ↑ حج 25، ص28.
- ↑ حج 27، ص39-40.
- ↑ حج 28، ص81.
- ↑ حج30، ص160.
- ↑ رهیافتگان، ص32.
- ↑ همراه با حج 1381، ص11.
- ↑ حج 27، ص112.
- ↑ همراه با حج 1381، ص11؛ با کاروان ابراهیم در حج 71، ص28-31؛ حج 26، ص363.
- ↑ حج 26، ص412.
- ↑ با کاروان ابراهیم در حج 71، ص26-27؛ با کاروان صفا در سال 82، ص53؛ حج 26، ص414؛ حج 28، ص59-61.
- ↑ با کاروان صفا در سال 82، ص37؛ حج26، ص44؛ حج28، ص348-349.
- ↑ نک: حج 26، ص409؛ حج 27، ص219-222، 236-251؛ حج 28، ص119، 130، 154، 177، 206-207.
- ↑ حج 25، ص547-548؛ حج 28، ص348.
- ↑ سفرنامه کازاما، ص113.
- ↑ فرهنگ امثال سخن، ج1، ص273، 328.
- ↑ سفرنامه فرهاد میرزا، ص19؛ خاطرات سفر مکه، ص5؛ پنجاه سفرنامه، ج7، ص165؛ سفرنامه میرزا داود میروظایف، ص23.
- ↑ قابوس نامه، ص16.
- ↑ فرهنگ امثال سخن، ج1، ص16، 85، 119، 346، 682.
- ↑ نک: گلستان سعدی، ص58، 124.
- ↑ تاریخ بیهق، ص188-189.
- ↑ تاریخ حجگزاری ایرانیان، ص178، 318.
- ↑ نک: زبور آل داود، ص136-137.
- ↑ خاطرات سفر مکه، ص6.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج8، ص760-761.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج6، ص137؛ ج8، ص822؛ میراث شهاب، ش41-42، ص21-22، «روزنگار استقبال از حجاج.
- ↑ سفرنامه مکه معظمه، ص259.
- ↑ گلستان سعدی، ص42.
- ↑ سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی، ص180.
- ↑ با من به خانه خدا بیایید، ص129.
- ↑ ای قوم به حج رفته، ص11، 18-21؛ آداب سفر حج، ص227؛ زمزم، ص108؛ سفرهای زیارتی در فرهنگ مردم، ص176.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص107-108، 128-129، 139، 141.
- ↑ الرحلة السریه، ص124، 297.
- ↑ نک: با کاروان ابراهیم، ص146-147؛ با کاروان عشق، ص297-298؛ حج25، ص63.
- ↑ پنجاه سفرنامه، ج5، ص480؛ نک: تذکرة الطریق، ص123.
- ↑ سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی، ص147-148؛ پنجاه سفرنامه، ج4، ص154؛ ج5، ص482؛ سفرنامه میرزا داود میروظایف، ص157.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص221؛ اتحاف الوری، ج2، ص290، 325.
- ↑ ترجمه تاریخ یمینی، ص36.
- ↑ تجارب الامم، ج6، ص457؛ احسن التقاسیم، ص254؛ وفاء الوفاء، ج3، ص106؛ مآثر الملوک، ص117.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص476.
- ↑ الکامل، ج10، ص167.
- ↑ تاریخ دولة آل سلجوق، ص228؛ الکامل، ج10، ص213؛ سلجوقنامه، ص32.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص160-161.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص182؛ روضة الصفا، ج5، ص4381؛ العقد الثمین، ج1، ص126.
- ↑ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص213؛ روضة الصفا، ج5، ص4380-4381؛ وفاء الوفاء، ج3، ص26.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص3-4؛ تاریخ آل مظفر، ص96.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص409-410.
- ↑ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص632؛ جامع مفیدی، ج3، ص156؛ النجوم الزاهره، ج15، ص52، 364-365.
- ↑ منائح الکرم، ج5، ص433-434.
- ↑ تاریخ مکه، ص579؛ التاریخ الشامل، ج3، ص13.
- ↑ میقات حج، ش46، ص166-167، «تخریب بقیع به روایت اسناد.
- ↑ ش30، ص70، «مصاحبه با آیتاللههاشمی رفسنجانی.
- ↑ حج25، ص45؛ گلواژههای حج و عمره، ص462.
- ↑ العقد الثمین، ج3، ص261-262؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص256-257.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص504-505؛ شفاء الغرام، ج1، ص609؛ العقد الثمین، ج4، ص385-386.
- ↑ الکامل، ج11، ص306-308؛ العقد الثمین، ج2، ص212؛ وفاء الوفاء، ج3، ص9، 155.
- ↑ نک: مجالس المومنین، ج1، ص94؛ نک: آثار الوزراء، ص358؛ نقض، ص200، 222-223.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص238؛ العقد الثمین، ج3، ص239-240.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص31؛ العقد الثمین، ج6، ص363.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص454.
- ↑ الدر الکمین، ج1، ص216.
- ↑ العقد الثمین، ج4، ص343.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص116.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج2، ص337.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص322-323.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص93-94.
- ↑ المسالک و الممالک، ص125-150؛ تاریخ نوشتههای جغرافیایی، ص120.
- ↑ تاریخ نوشتههای جغرافیایی، ص129-130؛ الاعلاق النفیسه، ص24-73.
- ↑ تاریخ نوشتههای جغرافیایی، ص128؛ المسالک و الممالک، ص15-18؛ البلدان، ابن فقیه، ص74-85.
- ↑ المناسک، ص16و 281 به بعد.
- ↑ الاعلان بالتوبیخ، ص281.
- ↑ الاعلان بالتوبیخ، ص281؛ معجم ما الف عن مکه، ص46-47.
- ↑ الاعلان بالتوبیخ، ص282؛ معجم ما الف عن مکه، ص179؛ التاریخ و المورخون، ص90، 95.
- ↑ کشف الظنون، ج1، ص210.
- ↑ معجم ما الف عن مکه، ص110.
- ↑ معجم ما الف عن مکه، ص68.
- ↑ نک: سفرنامه ناصر خسرو.
- ↑ بیان واقع، ص5-114؛ معجم ما کتب فی الحج، ص126.
- ↑ نک: وقایع السنین، ص552-558؛ تذکره صفویه کرمان، ص469، 476؛ احیاء الملوک، ص477.
- ↑ نک: پنجاه سفرنامه؛ نک: چهل سال تاریخ ایران، ج1، ص173.
- ↑ نک: حج در ادب فارسی، ص201-248.
- ↑ نک: دیوان سنایی؛ تحفة العراقین، ص81-176؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص776-779؛ ج3، ص555.
- ↑ نک: مثنوی فتوح الحرمین؛ سفرنامه منظوم حج، ص25-81، 85-90.
- ↑ نک: کتابشناسی حج و زیارت، ص141-245؛ کتابنامه حج، ص31، 48.
- ↑ کتابشناسی حج و زیارت، ص55، 79، 89.
- ↑ آیینه آثار، ص139.
- ↑ نک: ضیوف الرحمن، ص57-65؛ کتابشناسی حج و زیارت، ص299-300.
- ↑ نک: آیینه آثار، ص20، 62؛ کتابشناسی حج و زیارت، ص575-578.
- ↑ کتابشناسی حج و زیارت، ص273-330.
- ↑ کتاب کوچه، ج5، ص1886.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص294؛ ج3، ص61؛ التاریخ و المورخون، ص53-58.
- ↑ العقد الثمین، ج8، ص223-224، 234.
- ↑ نصیحة المشاور، ص111-114.
- ↑ نصیحة المشاور، ص114؛ التحفة اللطیفه، ج5، ص194.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج6، ص332-333.
- ↑ الدر الکمین، ج2، ص751؛ ج1، ص392.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج6، ص23-28، 150؛ نصیحة المشاور، ص121.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص406؛ اتحاف الوری، ج2، ص368.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج3، ص782؛ العقد الثمین، ج1، ص408.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج10، ص586.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص324-325.
- ↑ العقد الثمین، ج3، ص145؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص408.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص59-60.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص516.
- ↑ الدر الکمین، ج2، ص1025-1027.
- ↑ الدر الکمین، ج2، ص751-752.
- ↑ العقد الثمین، ج4، ص426-427؛ اتحاف الوری، ج3، ص17.
- ↑ العقد الثمین، ج6، ص277؛ ج5، ص214.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص434.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص493.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص380.
- ↑ الدر الکمین، ص515.
- ↑ الدر الکمین، ص991-992.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص288.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص150.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص389.
- ↑ العقد الثمین، ج3، ص12.
- ↑ اثارة الترغیب، ج1، ص214.
- ↑ خلاصة الاثر، ج2، ص122.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج2، ص333.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج2، ص298، 350-351؛ العقد الثمین، ج3، ص211.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص145، 214، 250؛ ج3، ص52، 419؛ ج4، ص387.
- ↑ میقات حج، ش4، ص27، «حجاج شیعی در دوره صفویه.
- ↑ الذریعه، ج9، ق2، ص410؛ ج4، ص19؛ ج1، ص196، 252؛ ج7، ص56؛ امل الآمل، ج2، ص166.
- ↑ الذریعه، ج9، ق3، ص754.
منابع
- آثار الوزراء: سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی، به کوشش حسینی ارموی، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۴ش؛
- آداب سفر حج: سید علی قاضی عسکر؛
- آشنایی با عربستان: عبدالله نصیری، تهران، مشعر، ۱۳۸۷ش؛
- آیینه آثار (فهرست آثار منتشر شده بعثه): مرکز تحقیقات حج، تهران، مشعر، ۱۳۸۷ش؛
- ابوطالب یزدی شهید مروه: سید علی قاضی عسکر، تهران، مشعر، ۱۳۸۸ش؛
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. ۸۸۵ق)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، ۱۴۰۸ق؛
- اثارة الترغیب: محمد بن اسحق الخوارزمی (م. ۸۲۷ق)، به کوشش الذهبی، مکه، مکتبه نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۸ق؛
- احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (م. ۳۸۰ق)، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق؛
- احسن التواریخ: حسن بیگ روملو (م. ۹۸۵ق)، به کوشش نوایی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۴ش؛
- احیاء الملوک تاریخ سیستان تا عصر صفوی: ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین سیستانی (م. قرن۱۰ق)، به کوشش ستوده، تهران، ۱۳۸۳ش؛
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛
- از شیخ صفی تا شاه صفی: سید حسن بن مرتضی استرآبادی (م. قرن۱۲ق)، به کوشش اشراقی، تهران، نشر علمی، ۱۳۶۶ش؛
- اسناد روابط ایران و عربستان: علی محقق، تهران، مرکز اسناد وزارت امور خارجه، ۱۳۷۹ش؛
- اسناد و مکاتبات تاریخی ایران (دوره افشاریه): به کوشش محمد رضا نصیری، گیلان، جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۴ش؛
- اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل: به کوشش نوایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۶ش؛
- اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال ۱۰۳۸ تا ۱۱۰۵ق.: به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۶۰ش؛
- اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال ۱۱۰۵ تا ۱۱۳۵ق.: به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش؛
- اشکانیان: دیاکونف، ترجمه: کریم کشاورز، تهران، پیام، ۱۳۷۸ش؛
- الاعلاق النفیسه: ابن رسته (م. قرن۳ق)، بیروت، دار صادر، ۱۸۹۲م؛
- الاعلام باعلام بیت الله الحرام: محمد بن احمد النهروالی (م. ۹۹۰ق)، به کوشش علی محمد، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۲۵ق؛
- الاعلان بالتوبیخ: شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، به کوشش فرانز روز، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
- امل الآمل: الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ق)، نجف اشرف، مکتبة الاندلس، ۱۳۸۵ش؛
- انقراض سلسله صفویه: لارنس لاکهارت (م. قرن۲۰م)، ترجمه: اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳ش؛
- ایران از آغاز تا اسلام: رومن گیرشمن، ترجمه: معین، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۹ش؛
- ایران بین دو انقلاب: یرواندآبراهامیان، ترجمه: محمدی و فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۷ش؛
- ایران در دوره سلطنت قاجار: علی اصغر شمیم، تهران، بهزاد، ۱۳۸۷ش؛
- ایران در زمان ساسانیان: آرتور کریستین سن، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۸ش؛
- ایران در زمان نادر شاه: مینورسکی، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۷ش؛
- ایران در قرن بیستم: ژان پیردیگار و برنارد هورکادیان رشار، ترجمه: عبدالرضا مهدوی، تهران، البرز، ۱۳۷۸ش؛
- ای قوم به حج رفته: جواد مجابی، تهران، نشر موج، ۱۳۵۲ش؛
- با کاروان ابراهیم در حج۷۱: رسول جعفریان و محمد علی خسروی؛
- با کاروان صفا در سال ۸۲: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش؛
- با کاروان عشق: مهدوی راد و جعفریان، گزارشی از فعالیتهای بعثه مقام معظم رهبری و سازمان حج و زیارت؛
- با من به خانه خدا بیایید: محمد رضا خلیلی عراقی، تهران، شرکت طبع کتاب، ۱۳۴۰ش؛
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف؛
- بررسیهای تاریخی مجله تاریخ و تحقیقات ایرانشناسی: مدیر مسئول: مهندس جهانگیر قائم مقامی، تهران، ستاد بزرگ ارتشتاران اداره سوم؛
- البلدان: ابن الفقیه (م. ۳۶۵ق)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۶ق؛
- البلدان: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛
- به سویام القری: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۷۳ش؛
- به سوی خدا میرویم: سید محمود طالقانی، تهران، مشعر، ۱۳۸۱ش؛
- بیان واقع سرگذشت احوال نادر شاه و سفرهای مصنف: خواجه عبدالکریم بن خواجه عاقبت محمود کشمیری، دانشگاه پنجاب لاهور، ۱۹۷۰م؛
- پنجاه سفرنامه حج قاجاری: به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر علم، ۱۳۸۹ش؛
- پیراسته تاریخنامه هرات: سیف بن محمد سیفی الهروی (م. ۷۲۱ق)، به کوشش محمد آصف، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۱ش؛
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. ۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛
- تاریخ ابی الفداء (المختصر فی اخبار البشر): اسماعیل بن ابی الفداء (م. ۷۳۲ق)، به کوشش محمود دیوب، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛
- تاریخ ادبیات در ایران: ذبیح الله صفا، تهران، فردوس، ۱۳۷۸ش؛
- تاریخ امراء المدینه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان، ۱۴۱۷ق؛
- التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق؛
- تاریخ المستبصر (صفة بلاد الیمن و مکة و بعض الحجاز): یوسف ابن مجاور (م. ۶۹۰ق)، به کوشش ممدوح حسن، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۹۹۶م؛
- تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد القاشانی (م. ۷۳۸ق)، به کوشش همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴ش؛
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه: حسن پیرنیا و عباس اقبال، تهران، خیام، ۱۳۸۰ش؛
- تاریخ ایران باستان: اردشیر خدادادیان، تهران، سخن، ۱۳۸۳ش؛
- تاریخ ایران باستان: حسن پیرنیا، دنیای کتاب، ۱۳۷۵ش؛
- تاریخ ایران باستان: دیاکونف، ترجمه: روحی ارباب، تهران، ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش؛
- تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی: برتولد اشپولر، ترجمه: جواد فلاطوری ومریم میراحمدی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳ش؛
- تاریخ ایران کمبریج دوره صفویان: ترجمه: یعقوب آژند، تهران، جامی، ۱۳۸۰ش؛
- تاریخ ایران کمبریج دوره پهلوی: پیتر آوری، گاوین همیلی و چارلز ملوین، ترجمه: تیمور قادری، تهران، مهتاب، آبفام، ۱۳۸۸ش؛
- تاریخ ایران کمبریج از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان: ترجمه: انوشه، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۲ش؛
- تاریخ ایران کمبریج از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان: باسورث، لمبتون و باسانی و دیگران، ترجمه: انوشه، امیرکبیر، ۱۳۹۰ش؛
- تاریخ ایران کمبریج دوره تیموریان: ترجمه: آژند، تهران، جامی، ۱۳۷۹ش؛
- تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان: تئودور نولدکه، ترجمه: عباسی و زریاب، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش؛
- تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (م. ۹۴۲ق)، به کوشش سیاقی، خیام، ۱۳۸۰ش؛
- تاریخ آل مظفر: محمود کتبی (م. قرن ۹ق)، به کوشش نوایی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴ش؛
- تاریخ بخارا: محمد بن جعفر نرشخی (م. ۳۴۸ق)، به کوشش رضوی، تهران، توس، ۱۳۶۳ش؛
- تاریخ بیهقی: محمد بن حسین بیهقی (م. ۴۷۰ق)، به کوشش خلیل خطیب، تهران، مهتاب، ۱۳۷۴ش؛
- تاریخ تحلیلی اسلام از آغاز تا نیمه نخست سده چهارم: سید جعفر شهیدی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۸۳ش؛
- تاریخ تیموریان به روایت کمبریج: ترجمه: یعقوب آژند، تهران، جامی، ۱۳۷۹ش؛
- تاریخ جهانگشای جوینی: عطاملک بن محمد جوینی (م. ۶۸۱ق)، به کوشش قزوینی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۵ش؛
- تاریخ جهانگشای نادری: مهدی خان استرآبادی (م. ۱۱۸۰ق)، دنیای کتاب، ۱۳۶۸ش؛
- تاریخ حجگزاری ایرانیان: اسرا دوغان، تهران، مشعر، ۱۳۸۹ش؛
- تاریخ دولة آل سلجوق: محمد بن حامد اصفهانی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش یحیی مراد، بیروت، دار العلمیه، ۱۴۲۵ق؛
- تاریخ ذوالقرنین: میرزا فضل الله شیرازی خاوری (م. ۱۲۶۶ق)، به کوشش افشارفر، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۸۰ش؛
- تاریخ سلاجقه یا مسامرة الاخبار: محمود بن محمد آقسرایی، به کوشش عثمان توران، تهران، اساطیر، ۱۳۶۲ش؛
- تاریخ سلسله سلجوقی: فتح بن علی بنداری اصفهانی (م. ۶۴۳ق)، ترجمه: جلیلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۶ش؛
- تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء: حمزة بن الحسن الاصفهانی، بیروت، مکتبة الحیاة؛
- تاریخ سیستان: ناشناس (م. قرن۵ق)، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش؛
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- تاریخ عالمآرای امینی: فضل الله روزبهان خنجی (م. قرن۱۰ق)، به کوشش عشیق، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۲ش؛
- تاریخ عالمآرای عباسی: اسکندر بیگ ترکمان (م. ۱۰۴۳ق)، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲؛
- تاریخ گزیده: حمدالله مستوفی (م. ۷۵۰ق. )، به کوشش نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴ش؛
- تاریخ گیلان: ملا عبدالفتاح فومنی گیلانی (م. قرن۱۱ق)، به کوشش ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ش؛
- تاریخ ماد: دیاکونف، ترجمه: کریم کشاورز، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۵۷ش؛
- تاریخ مختصر الدول: غریغوریوس الملطی ابن العبری، قاهره، دار الآفاق العربیه، ۱۴۲۱ق؛
- تاریخ مردم ایران: عبدالحسین زرینکوب، امیرکبیر، ۱۳۷۳ش؛
- تاریخ مشروطه ایران: احمد کسروی (م. ۱۳۲۴ش)، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۳ش؛
- تاریخ مغول در ایران: برتولد اشپولر، ترجمه: میرآفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶ش؛
- تاریخ مغول: عباس اقبال آشتیانی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۸۴ش؛
- تاریخ مکه: احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق؛
- تاریخ منتظم ناصری: محمد حسن خان اعتماد السلطنه (م. ۱۳۱۳ق)، به کوشش رضوانی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۷ش؛
- تاریخ نگارستان: قاضی احمد بن محمد غفاری کاشانی (م. ۹۷۵ق)، به کوشش مدرس گیلانی، تهران، کتابفروشی حافظ، ۱۴۱۴ق؛
- تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلام: ایگناتی یولیانوویچ کراچوفسکی، ترجمه: پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹ش؛
- تاریخ و سفرنامه حزین: محمد علی حزین لاهیجی (م. ۱۱۸۰ق)، به کوشش دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۵ش؛
- تاریخ و فرهنگ ایران: محمد مهدی ملایری، تهران، توس، ۱۳۷۹ش؛
- التاریخ و المورخون: محمد الحبیب الهیله، مکه، موسسة الفرقان، ۱۹۹۴م؛
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش؛
- تحریر تاریخ وصاف: عبدالمحمد آیتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۸۳ش؛
- تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م. ۱۳۲۱ق)، به کوشش ابن دهیش، ۱۴۲۴ق؛
- تحفة العراقین (ختم الغرایب): خاقانی شروانی (م. قرن۶ق)، به کوشش صفری آققلعه، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ش؛
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، به کوشش القسطلانی، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۳۰ق؛
- تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد: سید علی قاضی عسکر، تهران، مشعر، ۱۳۸۴ش؛
- تذکرة الاولیاء: عطار نیشابوری (م. ۶۱۸ق)، به کوشش آرام، تهران، گنجینه، ۱۳۸۷ش؛
- تذکرة الطریق فی مصائب حجاج بیت الله العتیق: محمد عبدالحسین کربلایی (م. قرن۱۳ق)، به کوشش جعفریان و اسرا دوغان، قم، مورخ، ۱۳۸۶ش؛
- تذکره تحفه سامی: سام میرزا صفوی، به کوشش همایون فرخ، کتب ایران؛
- تذکره صفویه کرمان: میر محمد سعید مشیزی، به کوشش باستانی پاریزی، نشر علم، ۱۳۶۹ش؛
- تذکرة الحفّاظ: الذهبی (م. ۷۴۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- ترجمه تاریخ یمینی: ابوالشرف ناصح جرفادقانی (م. قرن۷ق)، به کوشش جعفر شعار، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۴ش؛
- تکملة الاخبار: عبدی بیگ شیرازی نویدی، به کوشش نوایی، تهران، نشر نی، ۱۳۶۹ش؛
- التنافس السلجوقی الفاطمی علی بلاد الحجاز و امرة الحج: سلیمان الخرابشه، اردن، بخش تاریخ دانشگاه یرموک، ۱۹۹۹م؛
- جامع التواریخ اسماعیلیان: رشید الدین فضل الله همدانی (م. ۷۱۸ق)، به کوشش روشن، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ش؛
- جامع مفیدی: محمد مفید مستوفی بافقی (م. قرن۱۱ق)، به کوشش افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۸۵ش؛
- جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی: حسین قرهچانلو، تهران، سمت، ۱۳۸۰ش؛
- جغرافیای حافظ ابرو: عبدالله حافظ ابرو خوافی (م. ۸۳۳ق)، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۵ش؛
- جواهر الاخبار: بوداق منشی قزوینی (م. قرن۱۰ق)، به کوشش محسن بهرام نژاد، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ش؛
- جهانگشای نادری: مهدی خان استرآبادی (م. ۱۱۸۰ق)، به کوشش انوار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۷ش؛
- چهل سال تاریخ ایران: حسین محبوبی اردکانی، به کوشش افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۷۴ش؛
- حج ۲۵: رضا مختاری، گزارشی از حجگزاری ۱۴۲۵ق. ۱۳۸۳ش؛
- حج ۲۶: محمد حسین رجبی، گزارشی از حجگزاری ۱۴۲۶ق. ۱۳۸۴ش؛
- حج ۲۷: حسن مهدویان، گزارشی از حجگزاری ۱۴۲۷ق. ۱۳۸۵ش؛
- حج ۲۸: رضا بابایی و علی اکبر جوانفکر، تهران، ۱۳۸۷ش؛
- حج ۳۰: سید جواد ورعی و جواد منصوری، تهران، مشعر؛
- حج در ادب فارسی: خلیل الله یزدانی، تهران، مشعر، ۱۳۷۹ش؛
- حدیث قافلهها: به کوشش سید علی قاضی عسکر، دانشپژوه، ۱۳۸۲ش؛
- حرفی از هزاران کهاندر عبارت آمد: حاج محمد تقی جورابچی، به کوشش قیصری، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۸۶ش؛
- الحقیقة و المجاز فی رحلة بلاد الشام و مصر و الحجاز: عبدالغنی بن اسماعیل بن عبدالغنی بن اسماعیل (م. ۱۱۴۳ق)، به کوشش ریاض عبدالحمید، دمشق، دار المعرفه، ۱۴۱۹ق؛
- حیات یحیی: یحیی دولتآبادی، تهران، عطار، ۱۳۷۱ش؛
- خاطرات حج: محمد عظیمی، مؤسسه مطبوعاتی دهخدا، ۱۳۶۳ش؛
- خاطرات زیارت خانه خدا و عتبات عالیات در خدمت راهنما: محمد رضا خانی، به کوشش پاکگوهر و موسوی سعیدی، خواجه، ۱۳۶۶ش؛
- خاطرات سرهارد فورد: سرهارد فورد (م. قرن۱۹م)، ترجمه: مانی صالحی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۶ش؛
- خاطرات سفر حج: سلطان حسین تابنده گنابادی، تهران، تابان، ۱۳۷۸ق؛
- خاطرات سفر مکه: احمد هدایتی و محمدعلی هدایتی، تهران، ۱۳۴۳ش؛
- الخراج و صناعة الکتابه: قدامة بن جعفر (م. ۳۲۸ق)، بغداد، دار الرشید، ۱۹۸۱م؛
- خسی در میقات: جلال آل احمد، قم، کتاب سعدی، ۱۳۶۹ش؛
- خلاصة الاثر: محمد امین المحبی (م. ۱۱۱۱ق)، بیروت، دار صادر؛
- خلاصة التواریخ: قاضی احمد بن شرف الدین الحسینی القمی (م. ۱۰۱۵ق)، به کوشش اشرافی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ش؛
- الدر الکمین بذیل العقد الثمین: عمر بن فهد المکی (م. ۵۵۸ق)، به کوشش ابن دهیش، مکه، دار خضر، ۱۴۲۱ق؛
- در حریم کعبه: سید محمد باقر حجتی، تهران، مشعر، ۱۳۸۴ش؛
- درب زبیدة طریق الحج من الکوفة الی مکة المکرمة: سعد عبدالعزیز سعد الراشد، الریاض، دار الوطن، ۱۴۱۴ق؛
- درر الفوائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد بن الجزیری (م. ۹۷۷ق)، قاهره، المطبعة السلفیه، ۱۳۸۴ق؛
- دره نادره تاریخ عصر نادر شاه: مهدی خان استرآبادی (م. ۱۱۸۰ق)، به کوشش شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴ش؛
- دستور الکاتب فی تعیین المراتب: محمد بن هندوشاه نخجوانی (م. قرن۸ق)، به کوشش علیزاده، آذربایجان، فرهنگستان علوم شوروی، ۱۹۷۶م؛
- دین و دولت در ایران عهد مغول: شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱ش؛
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م. ۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق؛
- راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق: محمد الراوندی (م. قرن۶ق)، به کوشش اقبال و مینوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴ش؛
- راه حج: رسول جعفریان، تهران، زیتون سبز، ۱۳۸۹ش؛
- راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی: آذرتاش آذرنوش، تهران، توس، ۱۳۷۴ش؛
- راهی به سوی خدا: بتول جامع نایینی، قم، تسنیم، ۱۳۸۵ش؛
- رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م. ۷۷۹ق)، به کوشش التازی، رباط، المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق؛
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م. ۶۱۴ق)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م؛
- الرحلة السریة للعقید الروسی: عبدالعزیز دولتشین، الدار العربیة للموسوعات، ۱۴۲۸ق؛
- روابط سیاسی ایران و عربستان در سده بیستم: حمید احمدی، تهران، وزارت امورخارجه، ۱۳۸۶ش؛
- روزنامه خاطرات عین السلطنة: قهرمان میرزا سالور عین السلطنة (م. ۱۳۵۰ق)، به کوشش سالور و افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۷۴ش؛
- روزنامه رسمی کشور: سایت قوه قضاییه (www.dastour.ir)؛
- روزنامه سفر حج عتبات عالیات و دربار ناصری ۱۳۰۹–۱۳۱۲ق.: حاجیه خانم علوی کرمانی، به کوشش جعفریان، قم، مورخ، ۱۳۸۶ش؛
- روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات: محمد زمچی اسفزازی (م. ۸۹۹ق)، به کوشش سید محمد کاظم، دانشگاه تهران، ۱۳۳۸ش؛
- روضة الصفا: محمد بن خاوند شاه، میرخواند (م. ۹۰۳ق)، به کوشش کیانفر، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش؛
- ره یافتگان، گزارش عملیات حج تمتع ۱۳۸۹ش.: روابط عمومی سازمان حج و زیارت، ۱۳۹۰ش؛
- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء: عبدالله افندی اصفهانی (قرن۱۲ق)، به کوشش حسینی و مرعشی، قم، خیام، ۱۴۰۱ق؛
- ریشههای انقلاب اسلامی: نیکی آر. کدی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، قم، نشر قلم، ۱۳۶۹ش؛
- زبدة التواریخ: علی بن ناصر حسینی (م. ۶۲۲ق)، ترجمه: روح اللهی، به کوشش نورالدین، تهران، ایل شاهسون بغدادی، ۱۳۸۰ش؛
- زبور آل داود:هاشم میرزا سلطان (م. ۱۲۳۶ق)، به کوشش نوایی، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۹ش؛
- زمزم تاریخچه، تحولات، آثار: محمد تقی رهبر، تهران، مشعر، ۱۳۸۲ش؛
- زین الاخبار: عبدالحی بن ضحاک گردیزی (م. ۴۴۳ق)، به کوشش حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش؛
- سفرنامه امین الدوله: علی خان صدر اعظم، به کوشش کاظمیه، توس، ۱۳۵۴ش؛
- سفرنامه حاج ایاز خان قشقایی به مکه، مدینه و عتبات عالیات: به کوشش شاکری، مرکز اسناد شورای اسلامی، ۱۳۸۸ش؛
- سفرنامه حج و راهنمای حاج: حسین ذوالقدر شجاعی، تهران، خرمی، ۱۳۳۴ش؛
- سفرنامه شاردن: شوالیه شاردن، ترجمه: یغمایی، توس، ۱۳۷۴ش؛
- سفرنامه فرهاد میرزا: فرهاد میرزا، به کوشش طباطبایی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۶۶ش؛
- سفرنامه کازاما نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران: آکی یوکازا، ترجمه:هاشم رجبزاده، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۰ش؛
- سفرنامه کروسینسکی یادداشتهای کشیش لهستانی عصر صفوی: ترجمه: عبدالرزاق دنبلی مفتون، به کوشش میراحمدی، تهران، ۱۳۶۳ش؛
- سفرنامه مکه دلیل الانام فی سبیل زیارة بیت الله الحرام: سلطان مراد حسام السلطنه (م. ۱۳۰۰ق)، به کوشش جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۷۴ش؛
- سفرنامه مکه معظمه: عبدالحسین افشار ارومی، به کوشش جعفریان، نشر علم، ۱۳۸۶ش؛
- سفرنامه منظوم حج: بانویی اصفهانی (نیمه اول قرن۱۲ق)، به کوشش جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۷۴ش؛
- سفرنامه میرزا داود میروظایف: داود میروظایف، به کوشش قاضی عسکر، مشعر، ۱۳۸۸ش؛
- سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی (۱۳۰۲–۱۳۰۳ق): به کوشش مسعود گلزاری، تهران، فردوسی، ۱۳۶۲ش؛
- سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م. ۴۸۱ق)، تهران، زوّار، ۱۳۸۱ش؛
- سفرهای زیارتی در فرهنگ مردم: سید علی رضاهاشمی، تهران، مشعر، ۱۳۸۸ش؛
- سلجوقنامه: خواجه امام ظهیر الدین نیشابوری، تهران، خاور، ۱۳۳۲ش؛
- سلسلههای اسلامی جدید راهنمای گاهشماری و تبارشناسی: ادمون کلیفورد باسورث، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران، مرکز باستانشناسی اسلام و ایران، ۱۳۸۱ش؛
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛
- سیمای حج در سال ۷۰: سرهنگی و گیویان و بهبودی، تهران، مشعر، ۱۳۷۱ش؛
- شاه طهماسب صفوی: عبدالحسین نوایی، تهران، ارغوان، ۱۳۶۸ش؛
- شرح زندگانی من: عبدالله مستوفی (م. ۱۳۲۹ق)، تهران، زوار، ۱۳۸۴ش؛
- الشعر و الشعراء: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق)، قاهره، دار الحدیث، ۱۴۲۳ق؛
- شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م؛
- شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی: محسن میلانی، ترجمه: عطارزاده، تهران، گام نو، ۱۳۸۳ش؛
- شنیدنیهای سفر حج: محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، ۱۳۸۲ش؛
- صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست: رسول جعفریان، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۹ش؛
- ضیوف الرحمن الحج: روبرت بیانکی و سعید محمد الاسعد، الریاض، العبیکان، ۱۴۲۸ق؛
- عالمآرای نادری: محمدکاظم مروی وزیر مرو، به کوشش ریاحی، تهران، نشر علمی، ۱۳۷۴ش؛
- العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق؛
- العقد الفرید: احمد بن عبد ربه (م. ۳۲۸ق)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛
- علاقات السعودیة الایرانیه ۱۹۲۲–۱۹۸۲: سعید محمد بادیب، لندن، دار الساقی، ۱۹۹۴م؛
- غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم: ابومنصور ثعالبی، به کوشش زتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م؛
- فارسنامه ناصری: حسن حسینی فسایی (م. ۱۳۱۶ق)، به کوشش رستگار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲ش؛
- فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛
- فرهنگ امثال سخن: حسن انوری ودیگران، تهران، سخن، ۱۳۸۴ش؛
- فریاد برائت پیام حضرت امام خمینی به حجاج بیت الله الحرام ذیحجه سال۱۴۰۷ق. / مرداد۱۳۶۶ش.: وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۶ش؛
- قابوسنامه: کیکاووس قابوس بن وشمگیر زیاری، تهران، طهوری؛
- کارنامه حج۱۳۵۱ش. گزارش سازمان اوقاف: سازمان اوقاف، فروردین ۱۳۵۲ش؛
- کارنامه حج۱۳۵۲ش. گزارش سازمان اوقاف: سازمان اوقاف، فروردین ۱۳۵۳ش؛
- کتاب کوچه: احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، مازیار، ۱۳۷۸ش؛
- کتابشناسی حج و زیارت: اباذر نصر اصفهانی، تهران، مشعر، ۱۳۹۰ش؛
- کتابنامه حج: محمد حسن بکایی، مشعر، ۱۳۷۴ش؛
- کشف الظنون: حاجی خلیفه (م. ۱۰۶۷ق)، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷م؛
- کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران: عزیز الله بیات، تهران، سپهر، ۱۳۷۳ش؛
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛
- گلواژههای حج و عمره: علیرضا بصیری، تهران، مشعر، ۱۳۸۷ش؛
- گلستان سعدی نسخه علمی و انتقادی: به کوشش برات زنجانی، تهران، سپهر، ۱۳۷۳ش؛
- لغتنامه: دهخدا (م. ۱۳۳۴ش) و دیگران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش؛
- مآثر الملوک: غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر (م. ۹۴۲ق)، تهران، رسا، ۱۳۷۲ش؛
- مثنوی فتوح الحرمین: محیی الدین لاری (م. ۹۳۳ق)، به کوشش جعفریان، قم، انصاریان، ۱۳۷۳ش؛
- مجالس المومنین: سید نورالله شوشتری (م. ۱۰۱۹ق)، تهران، کتابفروشی اسلامی، ۱۳۵۴ش؛
- مجلة العرب: حمد الجاسر، ریاض، دار الیمام؛
- مجله خاطرات وحید (دو ماهنامه): تهران، صاحب امتیاز و مدیر مسئول: سیف الله وحیدنیا؛
- مجله خواندنیها: تهران، بنگاه زربخش؛
- مجمع التواریخ: محمد خلیل مرعشی صفوی (م. ۱۳۲۰ق)، به کوشش اقبال آشتیانی، تهران، کتابخانه طهوری و سنایی، ۱۳۶۲ش؛
- مدیران و عوامل خدماتی: حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت؛
- مرکز آمار ایران: گزیده نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن۱۳۹۰ش. تهران، دفتر ریاست روابط عمومی و همکاریهای بینالملل؛
- مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛
- مروری بر روابط ایران و عربستان در دو دهه اخیر: بهرام اخوان کاظمی، سازمان تبلیغات، ۱۳۷۳ش؛
- المسالک و الممالک: عبیدالله بن خرداذبه (م. ۳۰۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۰۸ق؛
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛
- معجم ما الف عن مکة المکرمه: عبدالعزیز السنیدی، الریاض، دار الملک عبدالعزیز، ۱۴۲۹ق؛
- معجم ما کتب فی الحج و الزیاره: عبدالجبار الرفاعی، تهران، مشعر، ۱۴۲۷ق؛
- المفصل: جواد علی، دانشگاه بغداد، ۱۴۱۳ق؛
- مقالات تاریخی: رسول جعفریان، قم، دلیل ما، ۱۳۸۷–۱۳۸۸ش؛
- مکة و علاقاتها الخارجیه۳۰۱–۴۸۷ق.: احمد عمر الزیلعی، الدار العربیة للموسوعات، ۱۴۲۵ق؛
- مکتب اسلام (ماهنامه): قم، مؤسسه مکتب اسلام؛
- منائح الکرم: علی بن تاج الدین السنجاری (م. ۱۱۲۵ق)، به کوشش المصری، مکه، جامعة ام القری، ۱۴۱۹ق؛
- المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره: ابواسحق الحربی (م. ۲۸۵ق)، به کوشش محمد بن حیان، دار الیمامه، ۱۴۲۰ق؛
- المنتظم: ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛
- مهاجران آل ابوطالب: ابراهیم بن ناصر بن طباطبا، ترجمه: عطایی، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش؛
- میراث باستانی ایران: ریچارد ن. فرای، ترجمه: رجبنیا، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳ش؛
- میراث شهاب: قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی؛
- میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت؛
- ناسخ التواریخ، قاجاریه: محمد تقی لسان الملک سپهر (م. ۱۲۹۷ق)، به کوشش کیانفر، تهران، اساطیر، ۱۳۸۶ش؛
- النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق)، به کوشش طرخان، الهیئة المصریه، ۱۳۹۱ق؛
- نصیحة المشاور (تاریخ المدینة المنوره): ابن فرحون (م. ۷۶۹ق)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثفافة الدینیه، ۱۴۲۷ق؛
- نقض: عبدالجلیل قزوینی رازی، تهران، انجمن آثار علمی، ۱۳۵۸ش؛
- نیل المنی بذیل بلوغ القری: جارالله محمد بن فهد المکی (م. ۹۵۴ق)، به کوشش الهیله، الفرقان، ۱۴۲۰ق؛
- وفاء الوفاء: السمهودی (م. ۹۱۱ق)، به کوشش السامرائی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۲ق؛
- وقایع السنین و الاعوام: سید عبدالحسین الحسینی خاتونآبادی (م. ۱۱۰۵ق)، به کوشش بهبودی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲ش؛
- همراه با حج۱۳۸۱: سازمان حج و زیارت، ۱۳۸۱ش؛
- همراه زائران حج تمتع۲: مرکز تحقیقات حج، تهران، مشعر؛
- یار کجاست (سفرنامه حج): رحیم مخدومی، حوزه هنری سازمان تبلیغات، ۱۳۷۳ش.