حجابت، پرده‌داری و کلیدداری کعبه است، که به عنوان یک منصب به فردی واگزار می‌شد و در طول تاریخ وظایفی مانند خدمت‌گزاری، دربانی و گاه خبررسانی داشته است.

واژه

واژه «حجابت»، از ریشه «ح، ج، ب» به معنای منع[۱] یا ستر[۲] و واژه «حاجب» به معنای شخص پرده‌دار است[۳]؛ از این جهت به او حاجب می‌گویند که با پوشاندن شخص یا شیئ خاصی، دیدگان را از تماشای آن منع می‌کند و این وظیفه را بیشتر از راه دربانی انجام می‌دهد.[۴] «حَجَبیّ» به شخص حاجب اطلاق می‌گردد.[۵] البته پرده‌داری در کاربرد دیگر خود، تنها به منصب ساخت و تعویض پرده کعبه اختصاص دارد.[۶] که در برهه‌ای در اختیار مصر و امروزه با اشراف پادشاه عربستان انجام می‌شود.[۶]

سِدانت به معنای سرپرستی، کلیدداری و خدمت‌گزاری کعبه[۷] از ریشه «س، د، ن» به معنای پوشاندن[۸] نیز، به معنای حجابت به کار رفته است.[۹] گاه نیز با تردید در همانندی آن دو،[۱۰] تفاوت‌هایی میان این دو واژه گذاشته شده است[۱۱] چنانچه سدانت را به معنای پرده‌داری بدون نیاز به کسب اجازه از دیگران دانسته و حجابت را نیازمند به کسب اجازه شمرده‌اند.[۱۲]

اصطلاح «ولایة البیت» نیز، در اشعار جاهلیت به معنای حجابت به کار رفته است.[۱۳] این اصطلاح، در ادبیات قرآنی[یادداشت ۱][۱۴] به معنای حق اجازه یا جلوگیری از ورود زائران به مسجدالحرام است که از مشرکان سلب و تنها در اختیار پرهیزکاران نهاده شده است.[۱۵]

حجابت دربار بزرگان

حجابت، یکی از منصب‌های با اهمیتِ دربار پادشاهان و اشراف بوده است.[۱۶] نمونه‌هایی از استفاده از حاجب به معنای کارگزار دربار اشراف و بزرگان در دوره نخست ظهور اسلام در مدینه و سپس پایتخت‌های دیگر خلافت اسلامی[۱۷] و در زمان خلفای پس از حضرت محمد(ص)[۱۸] توسط بردگان[۱۹] به چشم می‌خورد.

در دوره خلفا

حاجب در دوره ابوبکر و عمر به عنوان خدمت‌گزار،[۲۰] دربان و هوادار[۲۱] و گاه خبررسان[۲۲] ایفای نقش می‌کرد. گاهی نیز از نفوذ اجتماعی خود به نفع مصالح شخصی سوء استفاده می‌کرد.[۲۳]

حاجب، در دوره عثمان با ارتقای رتبه، گاه به عنوان فرستاده ویژه خلیفه خدمت می‌کرد و برای پی‌گیری شکایت‌های مردم از والیان، به آن محل اعزام می‌شد.[۲۴] حاجب از راه نامه‌نگاری خلیفه را در جریان اوضاع حکمرانان قرار می‌داد.[۲۵] گاهی خمس را برای وی ارسال می‌کرد[۲۶] و مهر مخصوص خلیفه را نیز در اختیار داشت.[۲۷]

حجابت در دوره امام علی(ع) در نقش دربان،[۲۸] خدمتگزار[۲۹] و صاحب نفوذ در بیت المال[۳۰] بر عهده قنبر بود.[۳۱]

در دوره کوتاه خلافت امام حسن(ع) نیز حجابت را بر عهده سالم یا قنبر دانسته‌اند[۳۲] و برخی وجود چنین منصبی را در آن زمان انکار کرده‌اند.[۳۳]

برخی از اشراف یا بزرگان قوم نیز برای خود حاجبانی داشتند؛ برای نمونه، «ذکوان» را به عنوان حاجب عایشه معرفی کرده‌اند.[۳۴]

در دوره اومیان

با آغاز حکومت امویان و تبدیل دارالخلافه به دارالسلطنه، منصب حجابت گسترش یافته و از تشکیلات بزرگی برخوردار شد.[۳۵] برای نخستین بار در زمان حکمرانی عبدالملک بن مروان (۲۶-۸۶ق) به پرده‌داری پادشاهان نیز، «حجابت» گفته شد.[۳۶]

در دوره عباسیان

در دوره عباسیان روحیه اشرافیت و کناره‌گیری از رعیت به تدریج موجب شد حاجب از یک دربان، به واسطه‌ای میان دولت و ملت ارتقا یابد.[۳۷] در دوره موفق عباسی (م.۲۷۸ق) لقب «حاجب الحجاب» پدیدار شد[۳۸] که نشان از تشکیلات بزرگ حجابت دارد و برای مقتدر عباسی (م.۳۲۰ق) هفتصد حاجب ذکر کرده‌اند.[۳۹]

حجابت کعبه

حجابت یکی از سمت‌های مهم خادمان کعبه به شمار می‌رود.[۴۰]

پیشینه

کاربست حجابت در پرده‌داریِ عبادتخانه‌ها از پیشینه‌ای طولانی برخوردار است و نمونه آن در ادیان و فرهنگ‌های دیگر نیز به کار رفته است.[۴۱] به گزارشی پس از مرگ حضرت اسماعیل(ع) فرزندان او به خدمت‌گزاری آن گمارده شدند.[۴۲]

این منصب در دوره اسلامی ارزشی مضاعف یافت.[۴۳]

در قرآن و حدیث

قرآن به تصریح، نامی از منصب حجابت یا سدانت به میان نیاورده است؛ ولی آیاتی درباره خدمت به کعبه و پاکیزه کردن آن از آلودگی‌های ظاهری و باطنی وجود دارد. برای نمونه، آیه ﴿وَعَهِدْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهرَا بَیتِی لِلطائِفِینَ وَالْعَاکفِینَ وَالرکعِ السجُودِ ﴾[یادداشت ۲][۴۴] به حجابت حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) اشاره دارد.

در آیاتی دیگر،[یادداشت ۳] صلاحیت آباد کردن مسجدالحرام را از مشرکان گرفته و این کار را تنها حق مؤمنان دانسته است. این آیات، درباره فخرفروشی برخی از تازه‌مسلمانان بر سر منصب حجابت نازل شد و ارزش ایمان و جهاد را از این منصب‌ها بالاتر دانست. مراد از تازه‌مسلمان‌ها عباس بن عبدالمطلب به عنوان صاحب سقایت، شیبة بن عثمان به عنوان صاحب حجابت و به روایتی همچنین حمزه به عنوان صاحب عمارت مسجد، یا عثمان بن طلحه بودند و مراد از مؤمن و مجاهد امام علی(ع) بود.[۴۵]

برخی، آیه ﴿إِن اللهَ یأْمُرُکمْ أَن تُؤدواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا ﴾[یادداشت ۴][۴۶] را ناظر به لزوم بازگرداندن کلیدهای کعبه به دست حاجبان پیشین آن می‌دانند.[۴۷]

در احادیث نیز، به منصب حجابت اشاره شده است. برای نمونه حضرت محمد(ص)، در خطبه‌ای هنگام فتح مکه در کنار کعبه، بر بطلان همه امتیازهای جاهلیت جز سقایت و حجابت تأکید کرد.[۴۸]


امروزه

البته پرده‌داری در کاربرد دیگر خود، تنها به منصب ساخت و تعویض پرده کعبه اختصاص دارد. که در برهه‌ای در اختیار مصر و امروزه با اشراف پادشاه عربستان انجام می‌شود.[۶]


از این رو حاجبان در سده‌های نخستین، جایگاه ویژه‌ای داشته و از طبقه اشراف جامعه به شمار می‌آمدند.[۴۹] پست حجابت گاه دارای کارکرد سیاسی نیز بوده و حاجبان در منازعات سیاسی دخالت داده می‌شدند[۵۰] و گاه خانه آنان به عنوان مأمنی برای مردم در جنگ‌ها به شمار می‌رفت.[۵۱] تفاخرها، نزاع‌ها، و گاه جنگ‌هایی که بر سر تصاحب حجابت صورت می‌گرفت، از خود میراث ادبی هنگفتی بر جا گذاشته است. تاریخ‌نویسان با تفصیل زیاد جزئیات این حوادث را نوشته‌اند و حماسه سازان نیز به حماسه سرایی دلاوری‌هایشان پرداختند.[۵۲]

حجابت تا پیش از قُصَی بن کِلاب

بر پایه قرآن،[یادداشت ۵][۴۴] نخستین حاجبان کعبه را حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) دانسته‌اند، که مأمور به پاکیزه کردن کعبه از پلیدی ظاهری و باطنی شدند.[۵۳] در زمان زندگی حضرت اسماعیل(ع)، منصب حجابت همچنان در اختیار او بود[۵۴] و پس از درگذشت او، فرزندش نابت[یادداشت ۶] و سپس «مُضاض بن عمرو» رهبر قبیله جُرهُم برعهده داشتند. بر پایه روایتی دیگر، نخست «قیدر بن اسماعیل(ع)»[یادداشت ۷][۵۵] و سپس «نبت بن قیدر» و سپس «تیمن بن نبت» و سپس «نابت بن هَمیسَع بن تیمن» و آنگاه جرهمیان والیان کعبه بودند.[۵۶] یعقوبی (م.بعد ۲۹۲ق) در جمع میان این دو روایت، جرهمیان را والیان مکه پس از نابت، و بنی اسماعیل(ع) را پیوسته حاجبان کعبه دانسته است. بر این پایه پس از نابت، امین و آنگاه یشجُب بن امین و همیسع و أدد و عدنان و معد، هر یک به ترتیب حاجبان کعبه بوده‌اند[۵۷] و حاکمان مکه، حارث بن مُضاض، عمرو بن حارث، مُعتسم بن ظلیم، حواس بن جَحش بن مُضاض، عداد بن صَداد، فَتحَص بن عداد و در نهایت حارث بن مضاض بن عمرو بوده‌اند.[۵۸]


در جریان انتقال حجابت به جرهمیان، مقاومتی از فرزندان اسماعیل به ثبت نرسیده است که شاید از این جهت باشد که آن‌ها از طرف مادر خویش، که همسر حضرت اسماعیل(ع) بود، منسوب به این قبیله بودند و از سویی جنگ در مکه را حرام می‌شمردند.[۵۹] برخی جمعیت کم بنی اسماعیل و عدم قدرت آن‌ها بر مقابله را علت سکوت آنها دانسته‌اند.[۶۰] این نظریه با واکنش منفی اسماعیل بن عمر بن کثیر(-۷۷۴ق) مواجه گردیده، بر این اعتقاد است که فرزندان اسماعیل در آن روز بسیار انبوه و نسبت به تصدی این منصب نیز لایق‌تر از جرهمیان بودند[۶۱] لیک منافاتی بین انبوهی بنی اسماعیل و ملاحظه‌کاری آن‌ها نسبت به خویشان خود با کمی جمعیت مقیم آن‌ها در مکه وجود ندارد؛ چه آنکه بسیاری از اسماعیلیان تا آن زمان از مکه مهاجرت کرده بودند و در بیابان‌های اطراف ساکن گردیده بودند.[۶۲]

در طول این مدت منصب حجابت میان نخست زادگان هر حاجب به ارث می‌رسید.[۶۳] پس از تسلط جرهمیان بر منصب حجابت کعبه قبیله قطوراء که به همراه جرهم از یمن به مکه مهاجرت نموده و در ناحیه جنوبی این شهر مستقر گردیده بودند به طمع این منصب به رهبری سَمَیدَع با جرهمیان و بنی‌اسماعیل به جنگ پرداختند. سرانجام این جنگ به نفع جرهم رقم خورد[۶۴] و استقرار آن‌ها بر منصب حجابت را برای مدتی طولانی تضمین نمود.[۶۵] پس از چندی حجابت و امارت از جرهم نیز رخت بر بست. درباره سرنوشت حجابت کعبه بعد از جرهمیان، سه روایت به چشم می‌خورد:

  1. عمرو بن لُحَی به کمک بنی اسماعیل یا بنی کنانه تیره‌ای از بنی اسماعیل و به روایتی بدون دخالت بنی اسماعیل به جنگ جرهمیان رفت و آن‌ها را برای همیشه شکست داد و از مکه اخراج نمود.[۶۶] این نزاع در زمان «أدد» جد عدنان روی داد.[۶۷] این گروه تیره خزاعه را که عمرو بن لحی جد یا رئیس آن است نیز تیره‌ای از بنی اسماعیل به شمار می‌آورند.[۶۸] لیک بسیاری از تاریخ‌نگاران، خزاعه را قبیله‌ای به جای مانده از قوم سبأ در جریان تخریب سد مأرب می‌دانند که به مکه مهاجرت نموده بودند.[۶۹] به هر رو پرده‌داری کعبه پس از جرهمیان به دست خزاعیان افتاد.
  2. با هلاکت جرهمیان به سبب بیماری یا غرق گشتن آن‌ها در سیل[۷۰] این سمت نخست در اختیار وَکیع بن سلَمه منسوب به قبیله أیاد از قبائل بنی اسماعیل[۷۱] قرار گرفت.[۷۲] وی شخصی راست پیشه و حکیم[۷۳] و از قاضیان معروف جاهلی به شمار می‌آمد.[۷۴]‏ پس از مرگ وی میان دو تیره مضر و إیاد از قبائل بنی اسماعیل اختلاف افتاد و با پافشاری دو تن از مضر به نام‌های عدوان و فهم، قبیله إیاد مجبور به کوچ شدند. آن‌ها پیش از کوچ نمودن رکن را مخفی نمودند. خزاعیان از این فرصت بهره جستند و به مضریان پیشنهاد دادند در عوض تحویل رکن منصب حجابت را در اختیار آن‌ها گذارند؛ و بدین ترتیب منصب حجابت از میان بنی اسماعیل خارج و در اختیار خزاعه قرار گرفت.[۷۵]
  3. با الهام از اشعار به جای مانده، پرده‌داری کعبه پس از جرهمیان نخست به عمرو بن حارث منسوب به قبیله غسان از قبائل ساکن شام[۷۶] و سپس خزاعیان رسید.[۷۷] ولی ابن هشام (-۲۱۸ق)عمرو بن حارث را فردی غبشانی از تیره‌های خزاعه دانسته و آخرین حلقه حاجبان خزاعی را حلیل بن حبشیه می‌خواند.[۷۸]

سبب زوال قدرت و هلاکت جرهمیان، ظلم نسبت به هدایا و نذورات کعبه و نیز تازه واردان به حرم امن الهی دانسته شده است.[۷۹] جرهمیان پرده‌داری را بدانجا رسانده بودند که در کعبه مرتکب فحشا می‌شدند. داستان إساف و نائله، مرد و زنی که در اثر ارتکاب زنا به دو سنگ مسخ شدند مربوط به این زمان است.[۸۰] آن‌ها در اثر ظلم و ستمی که روا داشتند پیوسته رو به کاستی نهادند و فرزندان اسماعیل که اکثر آن‌ها اینک در بیرون مکه زندگی می‌کردند رو به افزونی گذاردند و این خود سبب غلبه یافتن اسماعیلیان بر آن‌ها گردید و بدین سان برخی از جرهمیان به قبائل یمنی پیوسته و برخی میان مکه و یثرب سکنی گزیدند و رفته رفته به سبب بیماری هلاک گشتند[۸۱] و به روایتی پس از ملحق شدن به قبائل حبشی در اثر سیل هلاک گشتند.[۸۲] بر اساس روایت نخست، فسادپیشگی جرهم بود که باعث عکس العمل خزاعه و اعلام طرفداری یا بی‌طرفی بنی اسماعیل گشت. بنا به روایتی عامر، آخرین حاجب و رهبر جرهمیان پس از آن که خود را شکست خورده دید، توبه کنان به حجرالاسود متوسل شد اما کارگر نیفتاد.[۸۳]

با تسلط خزاعه بر منصب پرده‌داری، بت‌پرستی در مکه رواج یافت. در جریان سفر عمرو بن لُحَی به شام و مشاهده بت‌پرستی و استشفای از بتان، به رسم عرب که از سفرهای خود سوغاتی همراه می‌آوردند، برخی از آن بتان برگرفت و آن‌ها را در اطراف کعبه قرار داد. مکیان نیز بنا بر عادت پیشین خویش در تقدیس سنگ‌ها، این بار به تقدیس بتان روی آوردند.[۸۴] در زمان نضر بن کنانه هفتمین نواده عدنان خزاعیان به دست بنی اسماعیل از مکه اخراج شدند[۸۵] لیک گویا دیری نپایید که بازگشته و چون اکثر بنی اسماعیل در خارج از مکه مقیم بودند، نضر تاب مقابله در برابر آن‌ها نیاورد و در نهایت از میان دو منصب حجابت و سقایت، تنها به سقایت بسنده کرد.[۸۶] قبیله خزاعه به مدت سیصد سال حاجبان کعبه بودند.[۸۷]

حجابت از قُصَی بن کلاب تا ظهور اسلام

دومین تلاش بنی‌اسماعیل برای به تصدی حجابت به رهبری قصی به انجام رسید. وی پانزدهمین نواده عدنان و نام اصلیش زید است.[۸۸] وی را قصی از آن رو گویند که از زادگاه خویش دور مانده یا به دورترین نقطه عرب مسکن نموده بود[۸۹] و ناآگاه از اصل و نسب خود[۹۰] به همراه مادر و ناپدریش ربیعة بن حرام قُضاعی[۹۱] در شام ساکن گردیده بود. وی پس از چندی در ایام حج راهی مکه شد[۹۲] و نخست حبی دختر حلیل بن حبشیه رئیس وقت خُزاعه و کلیددار کعبه را خواستگاری کرد[۹۳] و حلیل چون از نسب وی با خبر می‌گردد از این وصلت استقبال نمود.[۹۴] قصی پس از وفات حلیل دعوی حجابت کرد که در چگونگی آن سه روایت وجود دارد:

  1. وی - احتمالاً بر اساس وصیت حلیل نسبت به جانشینی وی[۹۵]- نخست با برادرش زهرة بن کلاب و مردان بنی کنانه و قریش و سپس با برادر ناتنی‌اش رزاح بن ربیعه از سران قبیله قضاعه گفت‌وگو کرد و زهره و قضاعه که پیشتر حمایت خود را اعلام داشته بودند[۹۶] به همراه بنی اسماعیل به یاری وی برخاستند.[۹۷] سپس به جنگ با صوفه رفته و آن‌ها را شکست می‌دهد[۹۸] و بدین ترتیب یکی از متحدان خزاعه[۹۹] را از میان برداشت. پس از آنها این حق به بنی سعد بن زیاد از آل صفوان و به نقلی ابوسیارة واگذار شد.[۱۰۰] با شکست ایشان اینک نوبت به خزاعه و بنی بکر رسید. در این زمان خزاعه نیز به همان سرنوشت جرهمیان دچار آمده و بسیاری از ایشان در اثر قحطی و مشکلات زندگی مجبور به مهاجرت به ظهران گردیدند.[۱۰۱] قصی در جنگ سختی با ایشان، پیروزی نسبی را به چنگ می‌آورد و در جریان حکمیت یعمر بن عوف، ولایت بر مکه و حجابت کعبه به وی واگذار می‌گردد و قصی و هم‌پیمانانش بر خلاف خزاعیان از پرداخت دیه کشتگان معاف می‌شوند.[۱۰۲]
  2. ابن سعد (-۲۳۰ق) به جریان معامله منصب حجابت اشاره نموده است. در این جریان قصی، منصب حجابت را در عوض سبوح می از محترش (مخترش[۱۰۳]) بن حلیل جانشین پدر که اینک از سرپیچی خزاعه از دستوراتش ناخرسند بود، می‌خرد[۱۰۴] و بدین ترتیب جنگی رخ نمی‌دهد.[۱۰۵] طبق این روایت حلیل در زمان حیات خود کلید را در اختیار دخترش گذارده بود و مخترش و گاه قصی کعبه را باز و بسته می‌کردند. پس از مرگ حلیل، مخترش کلید کعبه را در اختیار می‌گیرد لیک به درخواست قصی یا با بذل مال و مقداری شراب از سوی وی، آن را در اختیار قصی قرار می‌دهد.[۱۰۶] در روایتی نزدیک به این مضمون، حلیل به هنگام مرگ خویش کلید کعبه را به دخترش و همسر قصی سپرد تا به همراهی ابو غبشان و عبدالدار، کلید را به مخترش برساند. در آن زمان خزاعیان در اثر مرگ و میر بسیار و بیماری به ظهران کوچ نموده و تنها حلیل به همراه مخترش و تنی چند از خزاعه در مکه باقی مانده بودند. قصی با حسن استفاده از فرصت به دست آمده همسرش را قانع می‌سازد تا کلید را به فرزندش عبدالدار سپارد و سپس ابو غبشان را با مبلغی ناچیز قانع می‌سازد تا خبر جانشین واقعی حلیل را از دیگران مخفی بدارد.[۱۰۷] لیک به عقیده برخی، ابو غبشان کنیه مخترش است[۱۰۸] یا آن که حبی جانشین حلیل و ابو غبشان دستیار وی بوده است.[۱۰۹]
  3. بلاذری (-۲۷۹ق) با جمع بین دو روایت گذشته بر این باور است که خزاعه پس از آگاهی از جریان واگذاری حجابت به قصی، اقدام به جنگ می‌کنند.[۱۱۰]

در زمان قصی چندین دستیار حاجب برای پاسداری از کعبه تعیین گشت.[۱۱۱] پس از قصی نوبت به فرزند وی عبدالدار و سپس پسرش عثمان و پس از او نوادگانش عبدالعُزی بن عثمان، أبی طلحه عبدالله بن عبدالعُزی و طلحة بن ابی طلحة می‌رسد.[۱۱۲] عبدالدار برادر بزرگ‌تر عبد مناف جد اعلای پیامبر اکرم(ص) به شمار می‌رود و با وجود ضعف عقلانی[۱۱۳] و برتری عبد مناف[۱۱۴] این منصب به جهت همسانی با سایر برادران تفویض گشت.[۱۱۵] وانگهی وی مورد علاقه زیاد قصی و نخست زاده او بود[۱۱۶] و شاید این انتخاب بدان خاطر بود که حلیل، عبدالدار را وصی در رساندن کلید به مخترش[۱۱۷] یا جانشین خود در تولی حجابت[۱۱۸] پذیرفته بود.

به هر رو این انتخاب، موجب پدید آمدن تنش میان فرزندان دو برادر می‌گردد. گرچه برخی دلیل بروز این نزاع را دو منصب رفادت و سقایتی دانسته‌اند که عبدالدار پس از مرگ قصی آن را از برادرش عبد بن قصی گرفته بود.[۱۱۹] این اختلاف در زمانی به وقوع پیوست که عبدالمطلب تنها نخست زاده‌اش حارث را داشت.[۱۲۰] در یک سر بنی عبد مناف (هاشم، مطلب و نوفل) و متحدان آنان از بنی اسد و بنی زهره و بنی تیم و بنی حارث، و در طرف دیگر بنی عبدالدار و متحدانشان بنی مخزوم، بنی سَهم، بنی جُمَح، و بنی عَدِی قرار گرفتند.[۱۲۱] پیش از جنگ، هر دو جناح با آدابی خاص پیمانی سخت بر حمایت از یکدیگر بستند.[۱۲۲] کاربست اصطلاحات أحلاف، و لعَقَة الدم درباره بنی عبدالدار مربوط به این مراسم است. خوشبختانه کار به جنگ نیانجامید و با مصالحه میان مناصب و تقسیم آنها فیصله یافت و حجابت هم‌چنان در میان خاندان عبدالدار باقی ماند.[۱۲۳]

حجابت در دوره اسلامی

بعد از فتح مکه پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت کلید از عثمان بن طلحه[۱۲۴] و پاکیزه نمودن کعبه، به وی و به نقلی به شیبة بن عثمان یا هر دوی آن‌ها یا نخست به عثمان بن طلحه و سپس شیبه بازگرداند.[۱۲۵] به عقیده برخی عثمان بن طلحه از این منصب به نفع شیبه صرف نظر نمود.[۱۲۶] زیرا بی‌شک شیبه در زمان خلافت عمر حاجب کعبه به شمار می‌آمد.[۱۲۷]

پیامبر اکرم(ص) با تفویض این منصب به وی بر همیشگی بودن این حق برای بنی أبی طلحه[۱۲۸] و به نقلی بنی طلحه[۱۲۹] تأکید ورزیده، فرمود: جز ظالم آن را بازنستاند[۱۳۰] و به حاجب توصیه فرمود از نذورات کعبه سوء استفاده ننماید[۱۳۱] و مسؤولیت خطیر امانت الهی بودن کعبه را به وی گوشزد نمود.[۱۳۲]

شیبه تا آن روز اسلام نیاورده بود[۱۳۳] و همین امر باعث تردید برخی در صحت تفویض حجابت به وی شده است.[۱۳۴] اسلام عثمان نیز مربوط به صلح حدیبیه[۱۳۵] و به باور برخی پس از دریافت کلید از پیامبر اسلام(ص) بود. دیدگاه اخیر با مخالفت ابن حجر (- ۸۵۲ق) مواجه شده است.[۱۳۶]

در جریان استرداد کلید کعبه به بنی عبدالدار، برخی به تمایل بنی‌هاشم برای به دست آوردن این منصب و مخالفت پیامبر اکرم(ص) اشاره نموده‌اند که فرمود: امروز روز نیکی و وفا است[۱۳۷]و در نقل دیگر در پاسخ عباس عموی خویش به ترجیح منصب سقایت بر حجابت اشارت نمود.[۱۳۸] برخی نیز به اعطای این منصب به عباس و بازستانده شدن آن از وی اشارت نموده‌اند.[۱۳۹]

با تصریح پیامبر بر جاودانی ماندن حجابت در میان بنی طلحه این منصب همچنان در بین خاندان بنی شیبه که منسوب به شیبة بن عثمان هستند[۱۴۰] به جای مانده است.[۱۴۱] تاریخ نام برخی از این کلیدداران که معروف به«حجبی» بودند را بازگو نموده است. افرادی چون مسلم بن شیبه که پس از وفات پدر در سال ۵۹ق.[۱۴۲] عهده‌دار این منصب گشت و از صحابه به شمار آمده،[۱۴۳] ابوالمحاسن محمد بن علی الشیبی (-۸۳۷ق) فقیه شافعی و قاضی مکه و صاحب کتاب تمثال الأمثال،[۱۴۴] و نیز محمد بن زین العابدین بن محمد (-۱۲۵۳ق) صاحب کتاب مناسک الحج و سادن امروزین کعبه نیز عبدالعزیز الشیبی از خاندان بنی شیبه می‌باشد.[۱۴۵]

حاجب کعبه بر باز و بسته نمودن درب کعبه و اجازه دخول به کعبه ولایت دارد. وی گاه از ورود خواص حکومت نیز جلوگیری می‌نمود. در داستان اعتراض عایشه به پیامبر اکرم(ص) مبنی بر ممانعت شیبه از ورود وی به داخل کعبه، پس از توضیح قانع کننده شیبه، پیامبر به همسرش پیشنهاد می‌دهد که به داخل حجر درآید که حجر نیز از کعبه است.[۱۴۶]

برخی از امور کعبه نیز بر عهده وی است. به عنوان مثال شیبة بن عثمان پرده‌های کعبه را که میراث جاهلیت به حساب می‌آمد برگرفت.[۱۴۷] و پول آن را صدقه داد.[۱۴۸] البته برگرفتن پرده از کعبه در زمان مهدی عباسی منوط به اجازه خلیفه بوده است.[۱۴۹] سادن، امروزه نیز مسؤولیت تعویض و شستشوی پرده کعبه و تعطیر آن را عهده‌دار است.[۱۵۰]

حاجبان گاه به سلیقه خود در معماری کعبه دست می‌بردند و به آراستگی ظاهری کعبه می‌پرداختند. به عنوان نمونه در سال ۴۳۰ق. حاجبان کعبه با الهام از بازسازی عبدالله بن زبیر بر اساس روایت عایشه، حجرالاسود را داخل دیوار کعبه جای دادند و پوششی از نقره بر گرد آن ساختند.[۱۵۱]


کتاب‌شناسی

بیشترین کاربرد حجابت در ادبیات اسلامی به حجابت کعبه اختصاص دارد. فارغ از اطلاعات موجود در کتاب‌های مفصل تاریخی، تک نگاره‌هایی نیز در زمینه حجابت کعبه وجود دارد؛ برای نمونه، رساله الحجابة جاحظ در باب آداب حجابت نگاشته شده است.[۴۱]

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص143؛ المصباح، ج2، ص121، «حجب».
  2. الصحاح، ج1، ص107؛ المحکم و المحیط، ج3، ص92، «حجب».
  3. العین، ج3، ص86، «حجب».
  4. المحکم و المحیط، ج8، ص453، «سدن».
  5. صحیح مسلم، ج2، ص966.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ آثار اسلامی مکه و مدینه، ص96-103.
  7. تهذیب اللغه، ج12، ص253؛ کتاب الافعال، ج2، ص144؛ النهایه، ج1، ص340، «سدن».
  8. العین، ج7، ص228؛ تهذیب اللغه، ج12، ص253؛ معجم مقاییس اللغه، ج3، ص150، «سدن».
  9. المصنّف، ج9، ص281-282؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص36؛ ج3، ص410؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص878.
  10. نک: معجم مقاییس اللغه، ج3، ص150، «سدن».
  11. انساب الاشراف، ج1، ص55؛ المنتظم، ج2، ص216؛ البدایة و النهایه، ج2، ص210.
  12. لسان العرب، ج13، ص207، «سدن»؛ المفصل، ج13، ص207.
  13. الاصابه، ج4، ص444.
  14. سوره انفال(۸)، آیه ۳۴.
  15. المیزان، ج9، ص72.
  16. تاریخ خلیفه، ص141؛ المحبر، ص259؛ صبح الاعشی، ج5، ص296.
  17. صبح الاعشی، ج5، ص423.
  18. الطبقات، ج3، ص237؛ تاریخ الطبری، ج4، ص187، 189؛ الاصابه، ج6، ص546.
  19. المحبر، ص258ـ259؛ صبح الاعشی، ج5، ص422-423.
  20. الطبقات، ج3، ص237؛ تاریخ الطبری، ج4، ص187، 189؛ الاصابه، ج6، ص546.
  21. الطبقات، ج3، ص218؛ المعرفة و التاریخ، ج2، ص474؛ انساب الاشراف، ج10، ص340.
  22. صبح الاعشی، ج5، ص422.
  23. انساب الاشراف، ج6، ص139.
  24. انساب الاشراف، ج6، ص171.
  25. انساب الاشراف، ج13، ص15.
  26. البدایه و النهایه، ج6، ص350.
  27. انساب الاشراف، ج6، ص181.
  28. نک: مقاتل الطالبیین، ص20؛ البدایة و النهایه، ج9، ص132.
  29. الغارات، ج1، ص106؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص211؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص643.
  30. الغارات، ج1، ص55ـ57.
  31. تاریخ دمشق، ج49، ص291؛ صبح الاعشی، ج5، ص423.
  32. التنبیه و الاشراف، ص261.
  33. صبح الأعشی، ج3، ص296.
  34. الطبقات، ج8، ص60؛ البدایة و النهایه، ج8، ص93.
  35. انساب الاشراف، ج9، ص116؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص358-360 و برای آگاهی بیشتر نک: EI (The Encyclopaedia of Islam), hadjib.
  36. صبح الاعشی، ج4، ص20.
  37. تاریخ ابن خلدون، ج1، ص358-360.
  38. نک: شذرات‌الذهب، ج4، ص190؛ الاعلام، ج3، ص341.
  39. البدایة و النهایه، ج10، ص100؛ صبح الاعشی، ج4، ص20.
  40. نک: انساب الاشراف، ج1، ص59؛ تاریخ الطبری، ج2، ص258-260.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ البدایة و النهایه، ج2، ص58؛ البلدان، ص617؛ البدء و التاریخ، ج6، ص104.
  42. اخبار مکه، ج1، ص80-82؛ امتاع الاسماع، ج3، ص392-293.
  43. المحبر، ص241.
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ سوره بقره(۲)، آیه ۱۲۵؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۱۹.
  45. تفسیر مقاتل، ج2، ص163؛ قس: تفسیر قمی، ج1، ص284؛ جامع البیان، ج10، ص68؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83.
  46. سوره نساء(۴)، آیه ۵۸؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۸۷.
  47. المنمق، ص287؛ انساب الاشراف، ج1، ص59؛ ج4، ص23؛ ج9، ص403؛ احکام القرآن، ج2، ص259.
  48. المصنّف، ج9، ص281؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص11، 36، 410؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص878.
  49. معجم قبائل العرب، ج1، ص30.
  50. تاریخ الطبری، ج8، ص377؛ المنتظم، ج10، ص27.
  51. انساب الاشراف، ج7، ص126.
  52. السیرة النبویه، ج1، ص128؛ المنمق، ص284، 290؛ انساب الاشراف، ج1، ص56.
  53. تفسیر مقاتل، ج1، ص138؛ جامع البیان، ج1، ص423-424؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج1، ص227-228؛ تفسیر قمی، ج1، ص59.
  54. البدء و التاریخ، ج4، ص124.
  55. تاریخ الطبری، ج1، ص314؛ المنتظم، ج1، ص304.
  56. السیرة النبویه، ج1، ص111؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ قس: انساب الاشراف، ج1، ص12.
  57. تاریخ یعقوبی، ج1، ص223-222.
  58. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  59. السیرة النبویه، ج1، ص113.
  60. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ المنتظم، ج2، ص321.
  61. البدایة و النهایه، ج2، ص184.
  62. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  63. المنتظم، ج2، ص321.
  64. السیرة النبویه، ج1، ص112؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ البدء و التاریخ، ج4، ص124.
  65. البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  66. الاصنام، ص8؛ المنمق، ص287-288؛ قس: السیرة النبویه، ج1، ص113؛ البدایة و النهایه، ج2، ص187.
  67. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  68. البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  69. انساب الاشراف، ج1، ص12؛ تاریخ بلعمی، ج3، ص7؛ البدایة و النهایه، ج2، ص156.
  70. المنمق، ص282-283؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  71. المنمق، ص283-284.
  72. المنمق، ص283؛ الاعلام، ج8، ص117.
  73. المحبر، ص136.
  74. الاعلام، ج8، ص117.
  75. المنمق، ص284-285؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  76. الانساب، ج10، ص42.
  77. المنتظم، ج2، ص322؛ الکامل، ج2، ص43.
  78. السیرة النبویه، ج1، ص117؛ انساب الاشراف، ج1، ص55.
  79. السیرة النبویه، ج1، ص113-114؛ اخبار مکه، ج1، ص80.
  80. المنمق، ص282؛ المنتظم، ج2، ص321؛ البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  81. انساب الاشراف، ج1، ص12.
  82. المنمق، ص283؛ المنتظم، ج2، ص322.
  83. المنتظم، ج2، ص322.
  84. الاصنام، ص8؛ المنمق، ص288؛ قس: الاعلام، ج5، ص84.
  85. تاریخ الطبری، ج2، ص271ـ272؛ المسالک و الممالک، ج1، ص384-388؛ معجم البلدان، ج5، ص186.
  86. تاریخ بلعمی، ج3، ص7.
  87. مروج الذهب، ج2، ص32.
  88. السیرة النبویه، ج1، ص117؛ المعارف، ص70.
  89. الطبقات‏، ج1، ص55؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  90. الطبقات، ج1، ص55؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص237.
  91. السیرة النبویه، ج1، ص118؛ الطبقات، ج1، ص55، 57؛ المنمق، ص82.
  92. الطبقات، ج1، ص55-56؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص237.
  93. السیرة النبویه، ج1، ص117.
  94. الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ الطبری، ج2، ص255.
  95. السیرة النبویه، ج1، ص118؛ الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  96. الطبقات، ج1، ص56؛ المنمق، ص82-83.
  97. السیرة النبویه، ج1، ص117-118؛ الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  98. السیرة النبویه، ج1، ص123؛ الطبقات، ج1، ص56.
  99. المنمق، ص81، 83.
  100. السیرة النبویه، ج1، ص119-120؛ تاریخ الطبری، ج2، ص259؛ مروج الذهب، ج2، ص30.
  101. المنمق، ص285-286.
  102. السیرة النبویه، ج1، ص123-124؛ الطبقات، ج1، ص57؛ تاریخ الطبری، ج2، ص257-258.
  103. المنمق، ص285-286.
  104. الطبقات، ج1، ص56.
  105. انساب الاشراف، ج1، ص56.
  106. انساب الاشراف، ج1، ص55؛ مروج الذهب، ج2، ص32.
  107. المنمق، ص285-287؛ قس: تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  108. انساب الاشراف، ج1، ص55ـ56.
  109. تاریخ الطبری، ج2، ص256.
  110. انساب الاشراف، ج1، ص55ـ56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ تاریخ الطبری، ج2، ص256.
  111. تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  112. انساب الاشراف، ج1، ص59.
  113. المنمق، ص390؛ المحبر، ص379.
  114. البدایة و النهایه، ج2، ص209.
  115. المنمق، ص188.
  116. تاریخ الطبری، ج2، ص259؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
  117. المنمق، ص286.
  118. تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  119. انساب الاشراف، ج1، ص61ـ62.
  120. تاریخ یعقوبی، ج1، ص247-248.
  121. السیرة النبویه، ج1، ص130-131؛ الطبقات، ج1، ص64، 209؛ قس: تاریخ یعقوبی، ج1، ص248.
  122. السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166.
  123. السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166.
  124. المغازی، ج2، ص833؛ السیرة النبویه، ج2، ص411؛ الطبقات، ج2، ص104.
  125. المغازی، ج2، ص837-838؛ الاستیعاب، ج2، ص712؛ البدء و التاریخ، ج4، ص110.
  126. التحریر و التنویر، ج4، ص161.
  127. تاریخ الاسلام، ج4، ص82.
  128. المغازی، ج2، ص838؛ الطبقات، ج2، ص104؛ الاستیعاب، ج2، ص713.
  129. المعجم الاوسط، ج1، ص155ـ156؛ المعجم الکبیر، ج11، ص98.
  130. المغازی، ج2، ص837-838؛ السیرة النبویه، ج2، ص412؛ المعجم الاوسط، ج1، ص155ـ156.
  131. المغازی، ج2، ص837-838؛ السیرة النبویه، ج2، ص104، 412.
  132. تاریخ الاسلام، ج4، ص82.
  133. المغازی، ج3، ص909؛ السیرة النبویه، ج2، ص444؛ انساب الاشراف، ج1، ص464-465.
  134. تاریخ الاسلام، ج2، ص551.
  135. الاستیعاب، ج3، ص1034؛ البدایة و النهایه، ج3، ص17.
  136. الاصابه، ج4، ص373.
  137. السیرة النبویه، ج2، ص412؛ عیون الاثر، ج2، ص227؛ البدایة و النهایه، ج4، ص301.
  138. الطبقات، ج4، ص18.
  139. انساب الاشراف، ج9، ص403.
  140. تاریخ الاسلام، ج4، ص238.
  141. الاعلام، ج3، ص181.
  142. شذرات الذهب، ج1، ص268.
  143. الاصابه، ج6، ص85.
  144. الاعلام، ج6، ص287.
  145. الاعلام، ج6، ص133.
  146. مسند الامام احمد بن حنبل، ج6، ص67.
  147. المفصل، ج12، ص20.
  148. مجموعة الحدیث، ج4، ص66.
  149. تاریخ الطبری، ج8، ص133؛ تاریخ الاسلام، ج9، ص371.
  150. نک: الجامع اللطیف، ص107؛ تحصیل المرام، ج1، ص255.
  151. تاریخ الاسلام، ج25، ص47.
  1. ﴿وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾ و چه چيزى مانع آنان است كه خدا عذابشان نكند، در حالى كه [مردم مؤمن را] از ورود به مسجدالحرام [و عبادت در آن] با آنكه متولّيان آن نيستند، بازمى دارند؛ متولّيانِ [شايسته و واقعىِ ] اين [مكان مقدس] فقط پرهيزكارانند، ولى بيشتر مشركان نمى دانند [كه تولّيت آنجا شايستۀ آنان نيست.]
  2. و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه: خانه‌ام را براى طواف‌كنندگان و اعتكاف‌كنندگان و ركوع‌كنندگان و سجده‌گزاران [از هر آلودگى ظاهرى و باطنى] پاكيزه كنيد!
  3. سوره توبه(۹)، آیات ۱۷-۱۹.
  4. خدا قاطعانه به شما فرمان مى‌دهد كه: امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد!
  5. ﴿وَعَهِدْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهرَا بَیتِی لِلطائِفِینَ وَالْعَاکفِینَ وَالرکعِ السجُودِ ﴾ و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه: خانه‌ام را براى طواف‌كنندگان و اعتكاف‌كنندگان و ركوع‌كنندگان و سجده‌گزاران [از هر آلودگى ظاهرى و باطنى] پاكيزه كنيد!
  6. نبت.
  7. قیذار یا قیدار بن اسماعیل(ع).

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل حجابت.
  • آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، تهران، انتشارات مشعر، ۱۳۸۶ش.
  • احکام القرآن، احمد بن علی الجصاص ( -۳۷۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار، محمد بن عبدالله الازرقی( -۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح ملحس، مکه، دارالثقافه، ۱۴۱۵ق.
  • الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، یوسف بن عبدالله ابن عبدالبر (۳۶۸-۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۲۹ق.
  • الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر العسقلانی (۷۷۳-۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • الاصنام، تنکیس الاصنام (تاریخ پرستش تازیان پیش از پدیده اسلام). هشام بن محمد الکلبی ( -۲۰۴ق.)، تحقیق احمد زکی پاشا، ترجمه محمد رضا جلالی نائینی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش.
  • الاعلام، خیر الدین بن محمود الزرکلی ( -۱۳۹۶ق.)، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹م.
  • امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علی المقریزی ( -۸۴۵ق.) به کوشش محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
  • الانباء فی تاریخ الخلفاء، محمد بن علی ابن العمرانی (۵۸۰ ش)، به کوشش قاسم السامرائی، القاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق.
  • انساب الاشراف، احمد بن یحیی البلاذری ( -۲۷۹ق.)، تحقیق سهیل صادق زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  • الانساب، عبدالکریم السمعانی ( -۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
  • البدء والتاریخ، المطهر المقدسی ( -۳۵۵ق.)، تحقیق سمیر شمس، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م.
  • البدایه و النهایه فی التاریخ، اسماعیل بن عمر بن کثیر (۷۰۰-۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبه المعارف، ۱۴۱۱ق.
  • البلدان، ابن الفقیه احمد بن محمد بن اسحاق ( -۳۶۵ق.)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۶ق.
  • تاریخ ابن خلدون (ال‍ع‍ب‍ر و دی‍وان ال‍م‍ب‍ت‍داء و ال‍خ‍ب‍ر ف‍ی ای‍ام ال‍ع‍رب و ال‍ع‍ج‍م و ال‍ب‍رب‍ر و م‍ن ع‍اص‍ره‍م م‍ن ذوی ال‍س‍ل‍طان الاک‍ب‍ر)، عبدالرحمن بن محمد عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون ( -۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده و سهیل صادق زکار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۸ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، شمس‌الدین محمد بن احمد الذهبی ( -۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
  • تاریخ بلعمی (تاریخنامه طبری)، محمد بن جریر الطبری، ترجمه محمد بن محمد بلعمی ( -۳۲۵ق.)، به کوشش محمد روشن، سروش، ۱۳۷۸ش. و البرز، ۱۳۷۳ش.
  • تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط( -۲۴۰ق.)، به تحقیق مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، محمد بن جریر الطبری (۲۲۴-۳۱۰ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ مدینه دمشق، علی بن الحسن ابن عساکر ( -۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب الیعقوبی ( -۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • التحریر والتنویر، محمد بن الطاهر بن عاشور ( -۱۳۹۳ق.)، بیروت، موسسه التاریخ، ۱۴۲۱ق.
  • تحصیل المرام ف‍ی اخ‍ب‍ار ال‍ب‍ی‍ت ال‍ح‍رام و ال‍م‍ش‍اع‍ر ال‍ع‍ظام و م‍ک‍ه و ال‍ح‍رم و ولات‍ه‍ا ال‍ف‍خ‍ام، محمد بن احمد الصباغ ( -۱۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالملک بن عبدالله بن دهیش، مکه، مکتبه الاسدی، ۱۴۲۴ق.
  • تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، عبدالرحمن بن محمد ابن ابی حاتم ( -۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبه العصریه، ۱۴۱۹ق.
  • تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی ( -۳۲۰ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۸۰ق.
  • تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی ( -۳۰۷ق.)، به کوشش سید طیب موسوی جزائری، قم، انتشارات دارالکتاب، ۱۴۰۴ق.
  • تفسیر مقاتل بن سلیمان، ( -۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
  • التنبیه و الاشراف، علی بن الحسین المسعودی ( -۳۴۶ق.)، بیروت، دارالصعب، بی‌تا.
  • تهذیب اللغه، الازهری ( -۳۷۰ق.)، به کوشش محمد عوض، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۲۰۰۰م.
  • جامع البیان عن تاویل ای القرآن (تفسیر الطبری)، محمد بن جریر الطبری (۲۲۴-۳۱۰ق.)، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
  • الجامع اللطیف فی فضل مکه و اهلها و بناء البیت الشریف، محمد ابن ظهیره ( -۹۸۶ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۲۳ق.
  • سنن ابن ماجه، محمد بن زید الربعی ابن ماجه ( -۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق.
  • السیرة النبویه و آثار المحمدیه، زینی دحلان ( -۱۳۰۴ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • شَذَراتُ الذَهَب فی اخبار من ذَهَب، عبدالحی بن عماد ( -۱۰۸۹ق.)، به کوشش عبدالقادر الارنووط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
  • صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، احمد بن علی قلقشندی ( -۸۲۱ق.)، به کوشش سهیل صادق زکار، دمشق، وزاره الثقافه، ۱۹۸۱م.
  • الصحاح (تاج اللغه وصحاح العربیه)، اسماعیل بن حماد الجوهری ( -۳۹۳ق.)، به کوشش احمد عبدالغفور العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
  • صحیح مسلم بشرح النووی (ال‍م‍ن‍ه‍اج ف‍ی ش‍رح ص‍ح‍ی‍ح م‍س‍ل‍م ب‍ن ال‍ح‍ج‍اج)، یحیی بن شرف النووی (۶۳۱-۶۷۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الطبقات الکبری، محمد بن سعد ( -۲۳۰ق.)، بیروت، دارالصادر، ۱۴۰۹ق.
  • العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی ( -۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
  • عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر (السیره النبویه)، فتح‌الدین محمد ابن سید الناس ( -۷۳۴ق.)، به کوشش ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۴ق.
  • الغارات، ابراهیم بن محمد الثقفی ( -۲۸۳ق.)، به کوشش سید جلال الدین محدث ارموی، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۶ش.
  • الکامل فی التاریخ، علی بن محمد ابن الاثیر (۵۵۵-۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • کتاب الافعال، علی ابن القطاع ( -۵۱۵ق.)، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق.
  • لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (۶۳۰-۷۱۱ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • مجموعة الحدیث علی ابواب الفقه، محمد بن عبدالوهاب ( -۱۲۰۶ق.)، به کوشش خلیل ابراهیم، الریاض، جامعة الامام محمد بن مسعود، ۱۴۰۴ق.
  • المحبر، محمد بن حبیب ( -۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
  • المحکم و المحیط الاعظم، علی بن اسماعیل ابن سیده ( -۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰م.
  • مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین المسعودی ( -۳۴۶ق.)، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۰۹ق.
  • مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (م۲۴۱ق.)، قاهره، مؤسسة القرطبه.
  • المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، احمد بن محمد بن علی، الفیومی ( -۷۷۰ق.)، قم، دارالهجره، ۱۴۰۵ق.
  • المصنّف، عبدالرزاق الصنعانی ( -۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
  • المعارف، ابن قتیبه دینوری (۲۱۳-۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، انتشارات شریف الرضی، ۱۳۷۳ش.
  • المعجم الاوسط، سلیمان بن احمد الطبرانی (۲۶۰-۳۶۰ق.)، تحقیق طارق بن عوض الله و عبدالحسن بن ابراهیم الحسینی، قاهره، دارالحرمین، ۱۴۱۵ق.
  • معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله الحموی ( -۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
  • المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد الطبرانی (۲۶۰-۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
  • معجم قبائل العرب القدیمه و الحدیثه، عمر رضا کحاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
  • معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس ( -۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۰۴ق.
  • المعرفة والتاریخ، یعقوب بن سفیان الفسوی ( -۲۷۷ق.)، به کوشش العمری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق.
  • المغازی، محمد بن عمر الواقدی ( -۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، موسسه الاعلمی، ۱۴۰۹ق.
  • المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی عبیدی (۱۳۲۴-۱۴۰۸ق.)، بیروت، دارالساقی، ۱۴۲۲ق.
  • مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی ( -۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دارالکتاب، ۱۳۸۵ق.
  • المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، عبدالرحمن بن علی ابن الجوزی ( -۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا و نعیم زرزور، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
  • المنمق فی اخبار قریش، محمد بن حبیب ( -۲۴۵ق.)، به کوشش خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
  • المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی (۱۲۸۲-۱۳۶۰ش.)، بیروت، موسسه الاعلمی، ۱۳۹۳ق.
  • النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر ( -۶۰۶ق.)، به کوشش طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۴ش.
  • وقعة صفین، ابن مزاحم المنقری ( -۲۱۲ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.