تفث

از ویکی حج

«تَفَثَ»، واژه‌ای قرآنی و برگرفته از آیه 29 سوره حج است. ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ...﴾

به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران معروف تفث، به معنى چرک، كثافت و زوائد بدن همچون ناخن و موهاى اضافى است. اهل تفسير، قضاء تفث را زايل نمودن آلودگى‌هاى بدن گفته‌اند كه در ايّام احرام بوجود می‌آيد از قبيل گرفتن ناخن، اصلاح مو، شستشو و ... .

به عبارت ديگر، قضاء تفث اشاره به برنامه «تقصير» دارد كه از مناسک حج محسوب مى‌شود. در روايات اسلامى و منابع فقهی اين جمله، به گرفتن ناخن، پاكيزه كردن بدن و كنار گذاشتن احرام تفسير شده است که در یک جمع‌بندی می‌توان آن را به معنای زدودن آلودگی‌های بدنی، قلبی و روحی دانست.

قضاء تفث بر اساس حديثى در ذیل آیه 29 سوره حج، به ملاقات امام تفسير شده است. اين حديث، ممكن است اشاره به يک نكته لطيف باشد كه زوّار خانه خدا بعد از انجام مناسک حج، همانگونه كه آلودگى‌هاى بدن را برطرف مى‌سازند، بايد آلودگى‌هاى روح و جان خود را با ملاقات امام و پيشواى خود بر طرف نمايند، به خصوص كه در بسيارى از اعصار، خلفاى جبار، اجازه چنين ملاقاتى را در شرائط عادى نمى‌دادند، و مراسم حج، بهترين فرصت براى رسيدن به اين هدف بود.


واژه‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تفث؛ واژه‌ای قرآنی به معنای آلودگی‌های برآمده از احرام است.

معنای لغوی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برای واژه «تَفَث» معانی گوناگون و گاه متضاد یاد شده است؛ از جمله:

چرک و آلودگی، چرک ناخن و مانند آن، زدودن چرک و آلودگی، ناخن گرفتن و ازاله مو، مناسک حج، حلق و تقصیر و ذبح و رمی، اعمال حج هنگام بیرون آمدن از احرام، محرمات احرام جز نکاح. [۱]

واژگان هم‌معنا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مهم‌ترین واژگان مرتبط یا هم‌معنا با تفث عبارتند از:

1. «شَعَث»، (پریشانی و ژولیدگی مو و روغن نزدن آن)؛ [۲]

2. «تُفّ»، (چرک زیر ناخن)؛ [۳][۴]

3. «تَفَل»، (آب دهان، بوی بد، به کار نبردن عطر، و پلیدی)؛ [۵]

4. «تَفْن»، (چرک). [۶]

معنای اصطلاحی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معنای اصلی «تفث» مطلق چرک و آلودگی است؛ چنان‌که در برخی روایات بدان اشاره شده است. [۷]این واژه در سخن بادیه‌نشینان و برخی اشعار عرب نیز به همین معنا به کار رفته است. [۸][۹]

نزدیکی مفهوم «تفث» با واژگانی چون تفّ، تفل و تفن هم مؤید این نکته است. بر این اساس، دیگر معانی یاد شده در منابع واژه‌شناسی، ناظر به مفهوم قرآنیِ تفث یا تفسیر تعبیر قرآنیِ «قضاء تفث» است، نه معنای لغوی آن.

واژه «قضاء» به معانی گوناگون به کار می‌رود؛ از جمله: انجام دادن و به پایان رساندن، محکم کردن، فارغ شدن، وصیت کردن، ساختن، حکم کردن، و فرمان دادن. [۱۰]

کاربرد قرآنی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در قرآن کریم، واژه تفث تنها یک بار در سوره حج و در ضمن آیات مناسک حج آمده است. در این آیه، خداوند حج‌گزاران را به «قضاء تفث» امر کرده است: ﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ...﴾ (سوره حجّ، آیه29) همین زمینه پرداختن به تفث در تفاسیر، روایات و فقه را فراهم کرده است.


اقوال مفسران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  • بیشتر مفسران، تفث را چرک یا آلودگی‌های برآمده از احرام و مقصود از قضاء تفث را زدودن این آلودگی‌ها با گرفتن ناخن‌ها و چرک‌های برآمده از آن، تراشیدن و کوتاه کردن موها، و مانند آن دانسته‌اند. شماری نیز قضاء تفث را کنایه از بیرون آمدن از احرام شمرده‌اند. [۱۱]
  • شماری از مفسران، تفث را مناسک حج و قضاء تفث را ادا کردن این مناسک معنا کرده‌اند. [۱۲] این تفسیر با این اشکال روبه‌رو است که در آیه پیشین از ذبح قربانی و در انتها از طواف سخن رفته و این دو کار با کلمه «ثُمَّ» به یکدیگر عطف شده‌اند. بر این اساس، تفث را نمی‌توان به معنای مناسک حج دانست، مگر این‌که عطف طواف به قضاء تفث از باب ذکر خاص پس از عام و مقصود از قضاء تفث، مناسک پس از ذبح باشد. [۱۳]
  • از دیدگاه برخی مفسران، مو، ناخن، کوتاه کردن شارب، و زدودن موی عانه و زیر بغل نیز از معانی تفث به شمار می‌روند. [۱۴]
  • برخی واژه‌شناسان تفث را برگرفته از ریشه‌ای عبری به معنای امساک و خودداری دانسته و مقصود از قضاء تفث را به پایان رساندن ممنوعیت‌های برآمده از احرام، یعنی بیرون آمدن از احرام، شمرده‌اند. [۱۵] در برابر، بعضی اصالت عبری این واژه را به پشتوانه اشتقاق‌های گوناگون آن در زبان عربی نپذیرفته‌اند. [۱۶]

واژه تفث در احادیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در احادیث، واژه تفث کمتر به صورت جداگانه آمده و تقریباً همواره در توضیح مفهوم قرآنی آن یاد شده است. در‌اندکی از روایات نیز که تفسیرگر آن آیه نیستند، تفث در ضمن تعبیر قرآنی (قضاء تفث) و در باره حج به کار رفته است.

برای نمونه، در حدیثی، قضاء تفث پس از ذبح قربانی آمده [۱۷] و در روایتی نبوی، همراه با پایان حج یاد شده است. [۱۸] البته در یک حدیث، تفث به صورت جداگانه کنار خَبَث به کار رفته و مقصود از آن، چرک و آلودگی است که زیر ناخن جمع می‌شود. [۱۹]

روایات تفسیر‌کننده تفث، در منابع حدیثی پراکنده‌اند. تنها شیخ صدوق بابی جداگانه به موضوع تفث و قضاء تفث اختصاص داده و روایات آن‌ها را یکجا گرد آورده است. [۲۰]

معانی گوناگون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در این احادیث، معانی گوناگون برای تفث یاد شده است؛ از جمله: گرفتن ناخن‌ها، رفع آلودگی‌ها، کنار نهادن احرام، چیدن موی شارب و ناخن و مانند آن، حلق، به کار نبردن بوی خوش، ژولیده مو بودن و استفاده نکردن از روغن سر. [۲۱] نیز بر پایه حدیثی، «بر زبان آوردن سخن زشت در حال احرام» از مصداق‌های تفث است. [۲۲]

در برخی احادیث، قضاء تفث به دیدار با امام معصوم، تفسیر شده است. [۲۳] تاییدگر این احادیث، روایاتی دیگرند که به پایان حج با زیارت کردن امامان، [۲۴] سرسپردن به ولایت آنان و اعلام آمادگی برای یاری دادن ایشان [۲۵] سفارش کرده‌اند یا دیدار با امام معصوم، را به منزله پایان حج قلمداد کرده‌اند.[۲۶]

مقصود از این ملاقات در هنگام حضور، دیدار با امام معصوم، برای آموختن معارف و احکام و اعلام ولایت و یاری او است. در زمان غیبت، مقصود از آن، زیارت قبر امامان، برای تجدید عهد و طلب یاری و شفاعت از آنان است. [۲۷]

وجه جمع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این روایات با احادیث پیشین منافاتی ندارند؛ زیرا مقصود از قضاء تفث بر پایه تفاسیر پیشین، تطهیر بدن از آلودگی‌های ظاهری است و مقصود از این تفسیر، تطهیر قلب از آلودگی‌های باطنی مانند جهل و گمراهی است. [۲۸] برخی از محدثان، تفث را اعم از آلودگی‌های جسمی، معنوی، دنیوی و اخروی شمرده‌اند. [۲۹]

بعضی نیز بزرگ‌ترین آلودگی‌های روحی را جهل و گمراهی و اخلاق ناپسند دانسته‌اند که با دیدار امام معصوم، زدوده می‌شود. [۳۰] از این رو، همچنان که پس از گزاردن مناسک حج، آلودگی‌های ظاهری و جسمی احرام باید زدوده شود، زدودن آلودگی‌های باطنی و روحی هم با شیوه‌هایی چون دیدار با امام معصوم، لازم است. [۳۱]

دلیل تفاوت در تعابیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

می‌‌‌‌توان گفت که این تفاوت در تعابیر روایات، بدین سبب است که در برخی از آن‌ها، معنای تفث و در شماری دیگر، معنای قضاء تفث یاد شده و این دو مجازاً یا به سبب اشتباه راوی، به یکدیگر نسبت داده شده‌اند؛ چنان‌که در شماری از این روایات، تنها تفسیر آیه آمده و روشن نشده که این تفسیر، توضیحِ معنای تفث است یا قضاء تفث.

وانگهی هر یک از این احادیث، مصداقی از موارد تفث را توضیح داده، بدون آن‌که در صدد بیان معنای لغوی آن باشد؛ چنان‌که در برخی از این روایات [۳۲] تصریح شده که آن معنا تنها یکی از مصداق‌های تفث است. می‌توان نتیجه گرفت که همه این معانی در واقع به یک معنا بازمی‌گردد که «مطلق چرک و آلودگی برآمده از احرام» است. گویا به همین سبب، شیخ صدوق همه این روایات را سازگار با یکدیگر شمرده و همه معانی یاد شده در آن‌ها را پذیرفته است. [۳۳]

کاربرد در منابع فقهی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در منابع فقهی، تفث در دو مبحث یاد شده است.

در مبحث طهارت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کاربرد نخست که نادر به شمار می‌رود، در مبحث طهارت است که تفث کنار خَبَث و حَدَث به کار رفته و قضاء تفث در شمار ازاله خبث و رفع حدث یاد شده است. [۳۴] در پاره‌ای منابع، پس از ابواب طهارات ثلاث (وضو و غسل و تیمم) در بابی با عنوان «قضاء التفث و التزیّن» به احکام نظافت و پاکیزگی پرداخته شده است. [۳۵]

در ابواب حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کاربرد دوم که رواج دارد، استناد به آیه یاد شده و روایات ذیل آن در ابواب گوناگون حج است. [۳۶]

در این ابواب، برای اثبات احکام متعدد به روایات یاد شده استناد گشته است؛ از جمله در وجوب حلق و تقصیر، [۳۷] حرمت کاربرد بوی خوش [۳۸] و فسوق [۳۹] و جدال [۴۰] بر احرام‌گزار، ضرورت حفظ زبان در حال احرام، [۴۱] و استحباب زیارت قبر پیامبر(ص) و امامان، پس از گزاردن فریضه حج. [۴۲]

دیدگاه‌های فقهی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منابع فقهی و حدیثی، بیشتر به روایات تفث در ابواب یاد شده اکتفا کرده و از آن‌ها برداشت فقهی نداشته‌اند. تنها پاره‌ای منابع به تعارض ظاهری روایات پرداخته و در صدد رفع آن برآمده‌اند.

برای نمونه، فیض کاشانی همه معانی یاد شده در روایات را به تنظیف و تطهیر، خواه ظاهری و خواه باطنی، برگردانده است. [۴۳]

علامه مجلسی نیز پس از تقسیم‌بندی روایات یاد شده، مقتضای جمع میان همه آن‌ها را این دانسته که قضاء تفث به معنای زدودن آلودگی‌های بدنی، قلبی و روحی شمرده شود. [۴۴]

درباره سفارش روایات به دیدار با امام معصوم، نیز برخی تاکید کرده‌اند که هر چند منطوق این روایات به زیارت امام در حال زندگانی ایشان بازمی‌گردد، به پشتوانه روایات متعدد، این حکم شامل زیارت آرامگاه‌های پیامبر(ص) و امامان، پس از وفات آنان نیز می‌شود. [۴۵] از این ‌رو، فقیهان امامی زیارت حرم نبوی و قبرهای شریف امامان، را پس از فریضه حج، تکمیل‌کننده حج [۴۶] و مستحب مؤکّد [۴۷] یا واجب [۴۸] دانسته‌اند.

قضاء تفث نزد اهل سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شماری از فقیهان اهل سنت نیز برای اثبات وجوب برخی مناسک حج، به همان آیه استناد کرده‌اند. از این میان، شماری مقصود از قضاء تفث را حلق یا تقصیر [۴۹] و برخی مقصود از آن را رمی دانسته‌اند. [۵۰] بعضی نیز این آیه را دلیل بر استحباب پریشانی و ژولیدگی مو برای حج‌‌گزار قلمداد کرده‌اند. [۵۱] مالکیان هم القاء تفث (رفع آلودگی‌ها) را از محرمات احرام و موجب کفاره شمرده‌اند. [۵۲]

اباحه یا وجوب تفث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه این تحلیل معنایی در باره «قضاء تفث» که معنای آن زدودن چرک و دستیابی به پاکیزگی ظاهری است، امر در آیه (ثُمَّ لْیَقْضُوا) از باب فرمانی است که پس از بازداشتن (حَظر) داده شده و معنای اباحه دارد؛ زیرا در مناسک حج، کارهایی چون گرفتن ناخن و چیدن مو که بر احرام‌گزار حرام هستند، پس از پایان مناسک حج، جایز به شمار می‌روند، نه واجب. [۵۳] ولی اگر مقصود از قضاء تفث را گزاردن مناسک حج یا انجام دادن سبب‌های تحلل مانند حلق و تقصیر بدانیم، امر در آیه بر وجوب دلالت دارد؛ زیرا گزاردن مناسک یاد شده برای بیرون آمدن از احرام، واجب است. [۵۴]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. معجم مقاییس اللغه، ج1، ص350؛ مفردات، ص165؛ لسان العرب، ج2، ص120، «تفث».
  2. تهذیب اللغه، ج1، ص259؛ لسان العرب، ج2، ص160؛ تاج العروس، ج3، ص176، «شعث».
  3. العین، ج8، ص108، «التف».
  4. لسان العرب، ج9، ص17؛ تاج العروس، ج12، ص100، «تفف».
  5. العین، ج8، ص123؛ الصحاح، ج4، ص1644؛ معجم مقاییس اللغه، ج1، ص349، «تفل».
  6. لسان العرب، ج13، ص72؛ تاج العروس، ج18، ص88.
  7. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص485.
  8. تهذیب اللغه، ج14، ص189-190، «تفث».
  9. تفسیر قرطبی، ج12، ص50.
  10. العین، ج5، ص185؛ الصحاح، ج6، ص2463-2464؛ معجم مقاییس اللغه، ج5، ص99، «قضی».
  11. الکشاف، ج3، ص153؛ تفسیر بغوی، ج3، ص336؛ مجمع البیان، ج7، ص130.
  12. جامع البیان، ج17، ص109؛ تفسیر ثعلبی، ج7، ص19؛ التبیان، ج7، ص310-311.
  13. کنز العرفان، ج1، ص270.
  14. جامع البیان، ج17، ص109-110؛ احکام القرآن، ج5، ص73.
  15. التحقیق، ج1، ص389-390، «تفث».
  16. المعجم فی فقه لغة القرآن، ج7، ص790.
  17. علل الشرائع، ج2، ص443؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص197.
  18. سنن ابی داود، ج1، ص436؛ سنن الترمذی، ج2، ص189؛ سنن النسائی، ج5، ص264.
  19. المعجم الکبیر، ج4، ص184.
  20. معانی الاخبار، ص338-340؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص483-486.
  21. الکافی، ج4، ص503-504؛ معانی الاخبار، ص338-339؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص485.
  22. الکافی، ج4، ص338؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص333-334.
  23. الکافی، ج4، ص549؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص484-486.
  24. علل الشرائع، ج2، ص459.
  25. الکافی، ج1، ص392؛ ج4، ص549؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص558.
  26. الکافی، ج4، ص549؛ علل الشرائع، ج2، ص459.
  27. روضة المتقین، ج5، ص313-314.
  28. الصافی، ج3، ص376؛ الوافی، ج2، ص116؛ مرآة العقول، ج4، ص287.
  29. لوامع صاحبقرانی، ج8، ص254.
  30. بحار الانوار، ج24، ص360.
  31. بحار الانوار، ج24، ص360.
  32. الکافی، ج4، ص338؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص333.
  33. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص486.
  34. الوافی، ج6، ص10-13؛ النخبه، ص47.
  35. الوافی، ج6، ص589.
  36. منتهی المطلب، ج2، ص783، 811، 845؛ الحدائق، ج15، ص415-416، 456-457؛ ج17، ص402؛ جواهر الکلام، ج18، ص319، 359؛ ج20، ص82.
  37. غنیة النزوع، ص192؛ جامع الخلاف و الوفاق، ص218-219؛ ذخیرة المعاد، ج2، ص680-681.
  38. منتهی المطلب، ج2، ص783؛ الحدائق، ج15، ص415-416؛ جواهر الکلام، ج18، ص319.
  39. منتهی المطلب، ج2، ص845؛ الحدائق، ج15، ص456-457؛ جواهر الکلام، ج18، ص359.
  40. منتهی المطلب، ج2، ص811؛ ذخیرة المعاد، ج2، ص593؛ وسائل الشیعة، ج12، ص465.
  41. الوافی، ج13، ص666؛ ج14، ص1207.
  42. الحدائق، ج17، ص402-403؛ سداد العباد، ص400؛ جواهر الکلام، ج20، ص82.
  43. الوافی، ج14، ص1207.
  44. مرآة العقول، ج18، ص248؛ ج17، ص275.
  45. روضة المتقین، ج5، ص362؛ الوافی، ج14، ص1320-1321؛ الحدائق، ج17، ص403.
  46. روضة المتقین، ج5، ص362؛ دلیل الناسک، ص493-495.
  47. وسائل الشیعه، ج14، ص320-325؛ الحدائق، ج17، ص401؛ جواهر الکلام، ج20، ص79-82.
  48. علل الشرائع، ج2، ص459-460.
  49. المبسوط، ج4، ص21، 70؛ بدائع الصنائع، ج2، ص140، 158؛ شرح الزرکشی، ج3، ص264.
  50. الحاوی الکبیر، ج4، ص186.
  51. المجموع، ج7، ص358.
  52. الفواکه الدوانی، ج1، ص367، 369؛ الثمر الدانی، ج1، ص381-382.
  53. احکام القرآن، ج5، ص73؛ قوانین الاصول، ص89-90؛ هدایة المسترشدین، ج1، ص665-666.
  54. تذکرة الفقهاء، ج8، ص333؛ زبدة البیان، ص240؛ مدارک الاحکام، ج8، ص88.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تفث.
  • احکام القرآن: الجصاص (م. 370ق.)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (م. 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
  • تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • التحقیق: المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
  • تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، آل البیت، 1414ق.
  • تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م. 510ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
  • تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م. 427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • تهذیب اللغه: الازهری (م. 370ق.)، به کوشش محمد مرعب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 2001م.
  • الثمر الدانی: الآبی الازهری (م. 1330ق.)، بیروت، المکتبة الثقافیه.
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
  • جامع الخلاف و الوفاق: علی بن محمد القمی (م. قرن7ق.)، به کوشش حسنی، قم، زمینه‌سازان ظهور امام عصر، 1379ش.
  • جواهر الکلام: النجفی (م. 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الحاوی الکبیر: الماوردی (م 450ق.)، به کوشش علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (م. 1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش.
  • دلیل ناسک: سید محسن حکیم (م. 1390ق.)، به کوشش طباطبایی، نجف، دار الحکمه، 1416ق.
  • ذخیرة المعاد: محمد باقر السبزواری (م. 1090ق.)، آل البیت.
  • روضة المتقین: محمد تقی المجلسی (م. 1070ق.)، به کوشش موسوی و اشتهاردی، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1396ق.
  • زبدة البیان: المقدس الاردبیلی (م. 993ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
  • سداد العباد: حسین آل عصفور (م. 1216ق.)، به کوشش آل عصفور، قم، محلاتی، 1421ق.
  • سنن ابی‌داود: السجستانی (م. 275ق.)، به کوشش سعید اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
  • سنن الترمذی: الترمذی (م. 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
  • سنن النسائی: النسائی (م. 303ق.)، بیروت، دار الفکر، 1348ق.
  • شرح الزرکشی: الزرکشی (م. 794ق.)، دار العبیکان، 1413ق.
  • الصافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق.
  • الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
  • علل الشرائع: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق.
  • العین: خلیل (م. 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق.
  • غنیة النزوع: ابن زهرة الحلبی (م. 585ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق7، 1417ق.
  • الفواکه الدوانی: احمد بن غنیم (م. 1126ق.)، دار الفکر، 1415ق.
  • قوانین الاصول: میرزا ابوالقاسم القمی (م. 1231ق.)، سنگی.
  • الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • الکشاف: الزمخشری (م. 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
  • کنز العرفان فی فقه القرآن: الفاضل المقداد (م. 826ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، مرتضوی، 1373ش.
  • کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • لوامع صاحبقرانی: محمد تقی مجلسی (م. 1070ق.)، قم، اسماعیلیان، 1414ق.
  • المبسوط: السرخسی (م. 483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مدارک الاحکام: سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م. 1009ق.)، قم، آل البیت، 1410ق.
  • مرآة العقول: المجلسی (م. 1111ق.)، به کوشش رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.
  • مسالک الافهام الی آیات الاحکام: فاضل الجواد الکاظمی (م. 1065ق.)، به کوشش شریف‌زاده، تهران، مرتضوی، 1365ش.
  • معانی الاخبار: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، انتشارات اسلامی، 1361ش.
  • المعجم الکبیر: الطبرانی (م. 360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • المعجم فی فقه لغة القرآن: محمد واعظ‌‌زاده و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1419ق.
  • معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م. 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
  • مفردات: الراغب (م. 425ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دار القلم، 1412ق.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • منتهی المطلب: العلامة الحلی (م. 726ق.)، چاپ سنگی.
  • النخبة فی الحکمة العلمیه: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، به کوشش انصاری، تهران، سازمان تبلیغات، 1418ق.
  • الوافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیر المؤمنین7، 1406ق.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (م. 1104ق.)، قم، آل البیت، 1412ق.
  • هدایة المسترشدین: شیخ محمد تقی الرازی (م. 1248ق.)، قم، النشر الاسلامی.