جنگ بنی‌قریظه

از ویکی حج

جنگ بنی‌قریظه بین بنی‌قریظه از قبایل ثروتمند و توانگر یهودی ساکن در مدینه و مسلمانان در سال پنجم هجری درگرفت. در سال پنجم هجری که جنگ احزاب اتفاق افتاد، بنی‌قریظه پیمان‌نامه‌ای را که با پیامبر بسته بودند را پاره کرده و از دشمنان حمایت کردند، بعد از پایان جنگ و فرار دشمنان، بنی‌قریظه تنها ماند. به‌دلیل خیانتی که بر مسلمانان کردند و خطری که از جانب آنها مسلمانان را تهدید می‌کرد، پیامبر بلافاصله بعد از پایان جنگ احزاب، دستور غزوه بنی‌قریظه را داده و آنان را محاصره کردند.


بعد از محاصره بنی‌قریظه‌، آنها پیشنهاد صلح دادند و بعد از مذاکره با پیامبر در نهایت، حضرت پیشنهاد صلح را قبول کرده و داوری بین خودشان را به سعد بن معاذ سپردند. در رابطه با فرجام و سرانجام بنی‌قریظه‌ تحلیل‌های مختلفی شده است، عده‌ای قتل و مجازات آنان را گزارش کرده‌اند و عده‌ای دیگر با ذکر شواهد و قراینی درباره شمار کشته شدگان و نحوه برخورد با بنی‌قریظه اظهار تردید کرده‌‏اند.

معرفی بنی‌قریظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌قریظه در دوران پیامبر(ص) از یهودیان ساکن یثرب بودند که بر پایه سخن مشهور، نسبشان از طریق خزرج بن صَریح به‌ هارون بن عمران(ع) می‌رسد.[۱]

زمینه شکل‌گیری جنگ[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در سال پنجم ق. پس از توطئه بنی‌نضیر و قریش برای متحد کردن قبایل در برابر پیامبر(ص)، حیی بن اخطب، رئیس بنی‌نضیر، برای شوراندن بنی‌قریظه از درون مدینه بر ضد مسلمانان نزد آن‌ها رفت.[۲] وی نخست با غزال بن سَمْوال، از بزرگان بنی‌قریظه[۳] و پس از او با کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، برای پیمان‌شکنی با پیامبر گفت‌وگو کرد که نتیجه‏‌ای نداشت.[۴]

اما با اصرار حیی و دادن تضمین وی به بنی‌قریظه و پیشنهاد دادن به آن‌ها برای گرفتن گروگان از قریش و غَطفان، از قبایل شرکت کننده در احزاب، موجب شد تا کعب که گویا تا پیش از این از تبعات پیمان‌شکنی آگاه بود، عهدنامه خود با رسول خدا(ص) را نقض کند.[۵]

پیامبر(ص) پس از دریافت گزارش نقض عهد آنان، سعد بن معاذ اوسی، از هم‌پیمانان پیشین بنی‌قریظه، را همراه کسانی نزد کعب فرستاد تا آن‌ها را به پایبندی به عهدشان وادارد؛ اما نمایندگان رسول خدا با دشنام یهود به پیامبر و خود او روبه‌رو شدند.[۶] از این‌رو، خیانت بنی‌قریظه بر او آشکار شد.

بنی‌قریظه پس از پیمان‏شکنی، برای تقویت سپاه احزاب، محموله‌‏ای شامل 20 بار شتر آذوقه برای مشرکان فرستادند که در مسیر، برخی از انصار آن را مصادره کردند و نزد پیامبر(ص) آوردند.[۷] برخی مفسران[۸] آیه 117 سوره آل‌عمران: ﴿مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ...﴾ را بر بنی‌قریظه و دیگر قبایل شرکت کننده در سپاه احزاب تطبیق کرده‌‏اند؛

شبیخون بر مسلمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از دیگر کارهای بنی‌قریظه، شبیخون زدن آنان[۹] به برخی از سرزمین‌های مسلمان‌نشین مدینه در نزدیکی سکونت‌گاه‌های یهود بود که افزون بر ایجاد خلل در رفت و آمد مسلمانان، هراس زنان و کودکان را در پی داشت.[۱۰]

تهاجم به کوشک رفاعه که به قتل یکی از یهود به دست صفیه دختر عبدالمطلب انجامید، از آن جمله است.[۱۱] چنین کارهایی موجب شد تا پیامبر برای خنثی‌سازی هجوم آن‌ها، دو گروه 200 نفری و 300 نفری را به فرماندهی سلمة بن اسلم و زید بن حارثه، برای پاسداری از شهر مامور کند.[۱۲]

این تدبیر موجب تضعیف سپاه مدافع خندق شد.[۱۳] برپایه گزارشی، بنی‌قریظه برای تهاجم شبانه به مدینه، از مشرکان تقاضای 200 جنگجو کرده بودند که مشرکان آن را نپذیرفتند.[۱۴]

فرمان جنگ با بنی‌قریظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از پایان نبرد خندق، پیامبر به فرمان الهی و در پاسخ به خیانت و پیمان‌شکنی بنی‌قریظه در نبرد احزاب که در حساس‌‏ترین وضعیت صورت گرفت، مامور سرکوب آن‌ها شد.[۱۵] او به مسلمانان دستور داد تا بدون نهادن سلاح بر زمین، نماز عصر را کنار دژهای بنی‌قریظه برپا کنند.[۱۶]

زمان غزوه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منابع درباره زمان این غزوه، به رغم اتفاق نظر درباره وقوع آن پس از غزوه خندق، اختلاف دارند. برخی نبرد خندق را به سال چهارم ق.[۱۷] و بعضی به سال پنجم ق. دانسته‌اند.[۱۸] سخن دوم میان تاریخ‌نگاران و سیره‌نویسان از شهرت بیشتر برخوردار است.

مقدمات جنگ[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در غزوه بنی‌قریظه، شمار سپاه مسلمانان 3000 تن[۱۹] و پرچم‌دارشان امام علی(ع) بود.[۲۰] پیامبر از آن پس که ابن‌ ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد،[۲۱] با شتاب حرکت کرد و نماز عصر را کنار دژهای بنی‌قریظه برپا کرد.[۲۲]

مکان نماز پیامبر در مدت محاصره یهود، به مسجد بنی‌قریظه مشهور است که در شرق مسجد فضیخ، نزدیک حرّه شرقی قرار دارد.[۲۳]

محاصره بنی‌قریظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌قریظه با رسیدن علی(ع) برابر دژهای آنان، به دشنام دادن به مسلمانان و پیامبر و همسران او پرداختند.[۲۴] اما پیامبر پس از دعوت بنی‌قریظه به اسلام[۲۵] و پاسخ منفی آن‌ها، اقدام به محاصره آنان کرد که مدت آن 14، 15 یا 25 روز[۲۶] گزارش شده است.

در مدت این محاصره، چند تن از مسلمانان به شهادت رسیدند یا درگذشتند. خلاد بن سوید با پرتاب سنگی از سوی بنی‌قریظه به شهادت رسید.[۲۷] ابوسنان بن محصن اسدی نیز در ایام محاصره بنی‌قریظه درگذشت و در گورستان بنی‌قریظه به خاک سپرده شد.[۲۸]

بنی‌قریظه پس از تداوم محاصره و احساس ضعف در برابر مسلمانان، به نباش بن قیس[۲۹] یا غزال بن شمویل/شمول[۳۰] ماموریت دادند تا از پیامبر(ص) بخواهد که آن‌ها همانند یهود بنی‌نضیر اجازه داشته باشند با برداشتن اموال منقولشان از مدینه کوچ کنند؛ اما چون با مخالفت رسول خدا روبه‌رو شدند، پیشنهاد ترک اموال و نجات جان خود و خانواده‌‏هایشان را دادند.

پیامبر که تجربه خیانت دیگر بار بنی‌نضیر را داشت، جز به تسلیم بدون قید و شرط آن‌ها راضی نبود.[۳۱]

رایزنی با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، با یقین یافتن به بدتر شدن اوضاع و برای رهایی از وضعیت موجود،[۳۲] به قریظی‌ها پیشنهادهایی سه‌گانه ارائه کرد: تصدیق پیامبر(ص) و پذیرش اسلام، کشتن زنان و کودکان خود و سپس نبرد با مسلمانان و یا حمله به آن‌ها در شب‌شنبه و غافلگیر کردن مسلمانان. اما این پیشنهادها پذیرفته نشد.[۳۳]

پس از آن، یهود از پیامبر تقاضا کردند تا هم‌پیمان اوسی خودشان، ابولُبابه، را برای رایزنی درباره تسلیم شدنشان نزد آن‌ها بفرستد. این تصمیم حاکی از امیدواری آن‌ها برای مذاکره و حل بن‌بست به دست هم‌پیمانان اوسی آن‌ها بود.

با موافقت رسول خدا، ابولبابه نزد آن‌ها رفت و با سفارش به او برای تسلیم شدن، در پرتو عواطف و احساسات کودکان و زنان بنی‌قریظه، با اشاره به گردن و حلق خود، به آن‌ها فهماند که در صورت تسلیم شدن، به حکم پیامبر(ص) کشته خواهند شد. از دیدگاه برخی مفسران، اقدام ابولبابه خیانت به پیامبر تلقی شد و نزول آیه 27 سوره انفال به این امر ارتباط دارد.[۳۴]

تسلیم شدن بنی‌قریظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برپایه گزارشی، پیش از تسلیم شدن بنی‌قریظه، برخی از یهود بنی‌هَدل همانند اسد بن عبید، اسید بن سعیه، و ثعلبة بن سعیه که از بستگان بنی‌قریظه بودند، مسلمان شدند و نجات یافتند. برخی آیه 113 سوره آل‌عمران را با این رویداد مرتبط دانسته‌اند.[۳۵]

عمرو بن سعد قرظی نیز در واپسین شب محاصره، با پناهنده شدن به مسجدالنبی اسلام آورد.[۳۶] سرانجام بنی‌قریظه به ناچار و بدون قید و شرط تسلیم شدند. برخی از سیره‌نویسان علت تسلیم شدن آن‌ها را افزون بر وحشتی که خداوند در دل آنان افکنده بود، برخورد قاطعانه امام علی(ع) دانسته‌اند که با نزدیک شدن به آنان، اعلان کرد که یا دژهای آن‌ها را فتح خواهد کرد و یا خود شهید خواهد شد.[۳۷]

پس از تسلیم شدن بنی‌قریظه، قبیله اوس از پیامبر خواستند که آن‌ها را به‌سبب هم‌پیمان بودن با ایشان ببخشد. برخی آورده‌اند که خود بنی‌قریظه اوسی‌ها را برای داوری میان آن‌ها فراخواندند. سپس سعد بن معاذ اوسی به پیشنهاد پیامبر(ص)[۳۸] یا به درخواست بنی‌قریظه، به‌عنوان داور معرفی شد.[۳۹]

در این هنگام، سعد مصمم بود بدون توجه به سرزنش احتمالی، هر حکمی را که بنی‌قریظه بدان سزاوار است، اعلام کند.[۴۰] از این‌رو، وی با تعهد گرفتن از بنی‌قریظه و مسلمانان درباره تن دادن به حکم او، اعلام کرد که مردان بنی‌قریظه کشته و زنان و کودکانشان اسیر شوند و اموالشان تقسیم گردد.[۴۱]

پیامبر حکم سعد را تایید کرد و درباره آن فرمود: سعد آن‌چه را خدا از فراز آسمان‌ها حکم داده بود، اعلام کرد.[۴۲] سعد که در نبرد خندق زخمی شده بود، پس از این حکمیت بر اثر همان زخم به شهادت رسید.[۴۳]

فرجام بنی‌قریظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برپایه گزارش برخی از سیره‌نویسان که مایه نقد و تردید محققان گشته، مردان آن‌ها بر پایه حکم تورات که سزای پیمان‌شکنی را قتل می‌دانست، کشته شدند.[۴۴] شمار مقتولان 400،[۴۵]450 ،[۴۶] 600 یا 700[۴۷] تن گزارش شده است.

طبرسی و برخی دیگر بیشترین شمار را 800 تا 900 تن گفته‌‏اند.[۴۸] از زنان آن‌ها نیز تنها نباته/بنانه کشته شد؛ زیرا وی به تحریک همسرش با پرتاب سنگی موجب شهادت خلاد بن سوید شده بود.[۴۹] برخی مدت مجازات او را سه روز دانسته‌اند.[۵۰]

عدم قتل و مجازات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

درباره فرجام بنی‌قریظه تحلیل‌های گوناگون ارائه شده است. به رغم استحقاق کشته شدن آن‌ها از این‌رو که در وضعیتی ناگوار به مسلمانان خیانت کرده و به یاری احزاب پرداخته بودند، شماری از پژوهشگران با ذکر شواهد و قراینی درباره شمار کشته شدگان و نحوه برخورد با بنی‌قریظه اظهار تردید کرده‌‏اند.

بعضی شمار مقتولان را آن‌هم با این شمار و در یک یا سه روز به دست امام علی(ع) یا همراهی زبیر[۵۱] بعید دانسته و اخبار این کشتار را ساخته و پرداخته قبیله خزرج دانسته‏‌اند که می‏‌خواستند وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجی‌ها بوده است؛ زیرا پیامبر برخلاف پذیرفتن شفاعت آن‌ها درباره بنی‌نضیر، شفاعت اوس درباره بنی‌قریظه را نپذیرفت.[۵۲]

برخی کشتار آن‌ها را خلاف سیره پیامبر دانسته و به پشتوانه آمار و ارقام متفاوت این غزوه و مقایسه آن با تلفات دیگر نبردهای پیامبر، به نقد گزارش‌های سیره‌‏نویسان پرداخته‏‌اند.[۵۳]

به باور ولید عرفات، کشتار بنی‌قریظه از این‌رو پذیرفتنی نیست که اولاً قرآن به این شمار مقتول اشاره‌ای نکرده است. ثانیاً مقصّر بودن رؤسای آنان، موجب نمی‌شد که همگی قتل عام شوند. از این‌رو، مطابق قاعده قرآنی ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری﴾ کشتن آنان خلاف اسلام بوده است. ثالثاً کشته شدن چند صد تن در بازار مدینه بدون اشاره صریح منابع به موضع قتل آن‌ها و نیز برجای نماندن اثر چنین اقدامی، بر این تردید می‌افزاید. رابعاً اگر چنین کشتاری رخ داده بود، مبنای فقهی فقیهان قرار می‏‌گرفت.

خامساً از میان بنی‌قریظه تنها نام چند از بزرگانشان ثبت شده و از نام دیگران گزارشی نیست.[۵۴]

به باور برخی، داستان قتل عام بنی‌قریظه را ابن اسحاق از یهود گرفته و سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران بعد از او برگرفته‌‏اند. افزون بر آن، راویان این رخداد نیز چون محمد بن کعب و عطیه، از یهودیان قرظی مسلمان شده هستند و بعید نیست که جانب‌دارانه سخن گفته باشند.[۵۵]

قتل و مجازات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در برابر این نظریه، محققان دیگر کشتن یهود بنی‌قریظه را سازگار با عقل و منطق دانسته و سزای آن‌ها را که در حساس‌‏ترین وضعیت پیمان‌‏شکنی کردند، جز کشتار نشمرده‌اند[۵۶]؛ زیرا موجودیت سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل پیرامون داشت و پیمان‏شکنی مکرر و چشم‌پوشی رسول خدا از پیمان‌‏شکنان، زمینه را برای نقض عهدهای دیگر مهیا می‏‌کرد.[۵۷]

افزون بر آن، می‌توان به‌دلیل‌هایی دیگر اشاره کرد؛ همچون: تعهد آن‌ها به پیامبر درباره ریخته شدن خونشان در صورت پیمان‌شکنی،[۵۸] پذیرش داوری سعد بن معاذ از سوی خود بنی‌قریظه،[۵۹] و جاری ساختن حکم «سابّ النبی» بر آن‌ها.[۶۰] آیات 26-27 سوره احزاب نیز بیانگر تایید اعدام مردان بنی‌قریظه است: ﴿... فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَاْسِرُونَ فَریقاً﴾.[۶۱]

غنایم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیامبر در پی فراغت از غزوه بنی‌قریظه، خمس غنیمت‌ها و اسیران را جدا ساخت و باقی‌مانده را میان جنگجویان مسلمان بخش کرد. برای سواره نظام سه سهم (دو سهم برای اسب و یک سهم برای صاحبش) و برای پیاده نظام یک سهم در نظر گرفت.[۶۲]

واقدی[۶۳] شمار سواره نظام را 36 و یعقوبی 38[۶۴] تن دانسته‌اند. به موجب گزارشی، سلاح‌هایی که در این غزوه به غنیمت گرفته شد، شامل 1500 شمشیر، 300 زره و 1000 نیزه بوده است.[۶۵]

تعداد اسیران به اختلاف 170،[۶۶] 171، 700 و 750[۶۷] تن گزارش شده است. این آمار حاکی از کمی جنگجویان بنی‌قریظه است.

بر پایه سخنی، پیامبر از میان اسیران، شش دختر را به مساکین بنی‌هاشم تملیک و خود نیز ریحانه دختر شمعون بن زید[۶۸] یا دختر عمرو بن خناقه[۶۹] را به تملک خود درآورد[۷۰] که تا رحلت پیامب(ص) در ملک او قرار داشت.[۷۱]

گزارش‌ها درباره دیگر اسیران متفاوت است. سخنی حاکی از فروش آن‌ها در نجد[۷۲] برای فراهم کردن اسب و سلاح برای مسلمانان[۷۳] و به گزارش برخی، حکایت‌گر تقسیم آن‌ها میان جنگجویان حاضر در غزوه بنی‌قریظه است.[۷۴]

مفسران مقصود از (ارض) در آیه ﴿وَ اَوْرَثَکُمْ اَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ وَ اَرْضاً لَمْ تَطَؤُها﴾ (سوره احزاب، آیه 27) را سرزمین و املاک یهود بنی‌قریظه، شامل عِقار و نفیل، برقه، مُثیب و اعواف و متعلق به خنافه از بنی‌قریظه دانسته‌اند.[۷۵]

بر پایه گزارشی، پیامبر اعواف، برقه، مُثیب، دلال، حسنی، صافیه، و مَشربه‌ ام ابراهیم را به سال هفتم ق. وقف کرد.[۷۶] مقصود از اموال در آیه یاد شده نیز اثاث، چارپایان، سلاح و درهم و دینار بنی‌قریظه است.[۷۷]

پیامدهای غزوه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

غزوه بنی‌قریظه که در اواخر ذی‌قعده سال پنجم ق. آغاز شده بود،[۷۸] در روز پنجشنبه هفت روز گذشته از ذی‌حجه پایان یافت.[۷۹] از پیامدهای آن می‌توان به پاک شدن جبهه داخلی از یهود پیمان‌‏شکن، تقویت نیروی مالی مسلمانان با غنیمت‌های قابل توجّه این غزوه، فروریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه، هموار شدن راه پیروزی آینده، و استوار ساختن موقعیت حکومت اسلامی اشاره کرد.[۸۰]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص12؛ البدء و التاریخ، ج4، ص129؛ الانساب، ج4، ص475.
  2. المغازی، ج2، ص454؛ تاریخ طبری، ج2، ص225.
  3. المغازی، ج2، ص455.
  4. المغازی، ج2، ص458؛ دلائل النبوه، ج3، ص428.
  5. المغازی، ج2، ص457؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص51-52؛ دلائل النبوه، ج3، ص401.
  6. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص706؛ دلائل النبوه، ج3، ص403.
  7. السیرة الحلبیه، ج2، ص647.
  8. غرر التبیان، ص228.
  9. المغازی، ج2، ص462.
  10. المغازی، ج2، ص451، 474.
  11. المغازی، ج2، ص462-463.
  12. الطبقات، ج2، ص51؛ المغازی، ج2، ص460.
  13. الطبقات، ج2، ص51-52؛ المغازی، ج2، ص459-461.
  14. الطبقات، ج2، ص53.
  15. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص715-717؛ الطبقات، ج2، ص57؛ انساب الاشراف، ج1، ص433.
  16. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52؛ تاریخ طبری، ج2، ص246.
  17. المحبر، ص10؛ اعلام الوری، ج1، ص190؛ البدایة و النهایه، ج4، ص94.
  18. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص699؛ الطبقات، ج2، ص50.
  19. المغازی، ج2، ص522؛ الطبقات، ج2، ص57.
  20. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص716؛ الطبقات، ج2، ص57.
  21. المغازی، ج2، ص496؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص716؛ الطبقات، ج2، ص57.
  22. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52؛ تاریخ طبری، ج2، ص246.
  23. التحفة اللطیفه، ج1، ص231؛ المعالم الاثیره، ص253.
  24. مجمع البیان، ج1، ص286.
  25. المصنف، ج5، ص216.
  26. المغازی، ج2، ص496؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص717؛ الطبقات، ج2، ص76؛ المحبر، ص113.
  27. المغازی، ج2، ص517؛ تاریخ طبری، ج2، ص253.
  28. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص733.
  29. المغازی، ج2، ص501.
  30. تفسیر قمی، ج2، ص190.
  31. المغازی، ج2، ص501.
  32. المغازی، ج2، ص501.
  33. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص717؛ تاریخ طبری، ج2، ص446-447؛ جامع البیان، ج21، ص182-183.
  34. تفسیر قرطبی، ج7، ص394؛ الدر المنثور، ج3، ص178.
  35. جامع البیان، ج4، ص71؛ ج21، ص183؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج3، ص232؛ تاریخ طبری، ج2، ص248.
  36. اسد الغابه، ج4، ص107.
  37. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ الارشاد، ج1، ص113.
  38. المغازی، ج2، ص510؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص720.
  39. مجمع البیان، ج8، ص149.
  40. جامع البیان، ج21، ص184.
  41. المغازی، ج2، ص512؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ جامع البیان، ج21، ص184.
  42. تفسیر قمی، ج2، ص191.
  43. تاریخ المدینه، ج1، ص125.
  44. المغازی، ج2، ص512-513؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721.
  45. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص570.
  46. مجمع البیان، ج8، ص553.
  47. المغازی، ج2، ص518.
  48. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ تاریخ طبری، ج2، ص250.
  49. المغازی، ج2، ص517؛ تاریخ طبری، ج2، ص254.
  50. تفسیر قمی، ج2، ص192.
  51. المغازی، ج2، ص513؛ تاریخ طبری، ج2، ص593.
  52. تاریخ تحلیلی اسلام، ص199-200.
  53. تاریخ تحلیلی اسلام، ص199-201؛ تاریخ صدر اسلام، ص178-179.
  54. بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ، ص787-793.
  55. المغازی، ج2، ص517؛ نک: پیامبر و یهود حجاز، ص164-197.
  56. تاریخ پیامبر اسلام، ج3، ص354-355.
  57. تاریخ سیاسی اسلام، ص527.
  58. تاریخ پیامبر اسلام، ج3، ص354.
  59. مجمع البیان، ج8، ص149؛ اعلام الوری، ج1، ص196.
  60. احکام القرآن، ج3، ص111؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص49؛ ج8، ص82-83.
  61. تفسیر قمی، ج2، ص189؛ جامع البیان، ج21، ص180؛ مجمع البیان، ج8، ص147.
  62. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص724؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  63. المغازی، ج2، ص521.
  64. تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  65. المغازی، ج2، ص510؛ الطبقات، ج2، ص57.
  66. مجمع البیان، ج8، ص150؛ غرر التبیان، ص420.
  67. المغازی، ج2، ص518.
  68. اسد الغابه، ج6، ص120.
  69. البدایة و النهایه، ج5، ص305؛ تاریخ طبری، ج11، ص596؛ نهایة الارب، ج17، ص195.
  70. المحبر، ص93-94؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج4، ص604؛ سبل الهدی، ج11، ص219.
  71. الطبقات، ج8، ص103؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص52-53.
  72. المحبر، ص93؛ تاریخ طبری، ج2، ص253.
  73. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص725؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  74. فتوح البلدان، ص30.
  75. تاریخ المدینه، ج1، ص175، 212.
  76. تاریخ المدینه، ص175.
  77. فتح القدیر، ج4، ص274.
  78. المغازی، ج2، ص496؛ انساب الاشراف، ج1، ص433؛ المحبر، ص113.
  79. الطبقات، ج2، ص58؛ فتوح البلدان، ص30.
  80. نمونه، ج17، ص275.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی قریظه.
  • احکام القرآن: الجصاص (درگذشت 370ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
  • الارشاد: المفید (درگذشت 413ق.)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
  • اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی.
  • اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، قم، آل البیت:، 1417ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
  • بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ (مجموعه مقالات): ولید عرفات.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • پیامبر(ص) و یهود حجاز: مصطفی صادقی، به کوشش پژوهشکده تاریخ و سیره، قم، بوستان کتاب، 1382ش.
  • تاریخ پیامبر اسلام: عباس صفایی حائری، قم، مسجد مقدس جمکران، 1381ش.
  • تاریخ تحلیلی اسلام: محمود طباطبایی اردکانی، تهران، اساطیر، 1377ش.
  • تاریخ سیاسی اسلام: رسول جعفریان، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1373ش.
  • تاریخ صدر اسلام: اصغر منتظر القائم، دانشگاه اصفهان، 1377ش.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1365ق.
  • دلائل النبوه: اسماعیل الاصفهانی (درگذشت 535ق.)، به کوشش مساعد بن سلیمان، دارالعاصمه.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (درگذشت 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • السیرة الحلبیه: الحلبی (درگذشت 1044ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1400ق.
  • السیرة النبویه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفه، 1396ق.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
  • غرر التبیان: بدر الدین الحموی (درگذشت 733ق.)، به کوشش عبدالجواد، دمشق، دارقتیبه، 1410ق.
  • فتح القدیر: الشوکانی (درگذشت 1250ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
  • فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت 279ق.)، بیروت، دارالهلال، 1988م.
  • کشف الاسرار: میبدی (درگذشت 520ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361ش.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دارالقلم، 1411ق.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • نمونه: مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • نهایة الارب: احمد النویری (درگذشت 733ق.)، قاهره، دارالکتب و الوثائق، 1423ق.
  • النهایه: مبارک ابن اثیر (درگذشت 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.