تبرک: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[آذر]]|روز=[[۶]]|سال=[[۱۳۹۷]]|کاربر=E ebrahimi  }}
'''تَبَرُّک''': درخواست [[خیر]] و برکت از [[خداوند]]، از طریق یک موجود مبارک است.
'''تَبَرُّک''': درخواست [[خیر]] و برکت از [[خداوند]]، از طریق یک موجود مبارک است.



نسخهٔ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۲۰

تَبَرُّک: درخواست خیر و برکت از خداوند، از طریق یک موجود مبارک است.

در اصطلاح دینی تیمن و برکت خواستن به واسطه موجودی که در پیشگاه خداوند از مقام والایی برخوردار است. تبرک با توسل شباهت مفهومی و مصداقی دارند.

تبرک یا با لمس و تماس موجود متبرک، یا از طریق اشیائی که به موجودات متبرک شباهت دارند، تحقق پیدا می‌کند و گاهی هم صاحب برکت خودش به شخص برکت می‌بخشد بدون اینکه شخص آن را درخواست کرده باشد.

برکت علاوه بر اسلام در ادیان گذشته و در عهد عتیق درباره حضرت یعقوب و یوسف، حضرت موسی و حضرت عیسی(ع) آمده است. دیدگاه رایج میان مسلمانان بر این است که تبرک یک کار نیک و مقبولی است.


اما به باور وهابیان یک نوع عبادت شمرده شده و از آن جایی که عبادت امری توقیفی است بنابرین تبرک تنها در مورد اموری جایز می‌باشد که در کتاب و سنت دلیلی بر جواز آن باشد. در موارد دیگر تبرک بدعت و غیر مشروع است. اما در جواب وهابیان باید گفت که در عبادت نیت پرستش وجود دارد اما در تبرک‌جویی هرگز قصد پرستش موجود متبرک در میان نیست. تبرک از اموری است که در شرع مقدس بر جواز آن دلایل فراوانی وجود دارد و بدعت ناپسند به شمار نمی‌رود.

در قرآن کریم، سنت پیامبر(ص)، سیره اهل بیت(ع) و نیز در سیره صحابه و تابعین تبرک فراوان گزارش شده است. در مورد تبرک به پیامبر(ص) از تبرک به مو، ناخن و وسایل پیامبر و نیز تبرک به اماکن منسوب به پیامبر می‌توان سخن گفت. با توجه به ادله و شواهد گوناگون، اختصاص این امر به پیامبر(ص) درست نیست؛ چنانچه در رفتار مسلمانان تبرک به غیر پیامبر فراوان وجود دارد. حتی بنابر روایات خود حضرت به عرق پیشانی حضرت علی(ع) تبرک جسته است. به طور خلاصه باید گفت تبرک یک امر مجاز بوده و اختصاص به پیامبر(ص) یا امور مربوط به ایشان ندارد.


واژه‌شناسی

«تبرک» مصدر باب تفعّل از ریشه «ب ـ ر ـ ک» به معنای خیر کثیر و فزونی،[۱] سینه شتر،[۲] سعادت[۳] و ثبات[۴] است.

برخی معنای فراگیر برکت را فایده پایدار می‌دانند و باور دارند که این معنا با معانی دیگر آن سازگار است.[۵] برخی نیز اصل آن را «پایداری» دانسته، بر این باورند که دیگر معانی با آن نزدیک هستند.[۶] بعضی نیز اصل آن را فضل، خیر و افزونیِ مادی و معنوی می‌دانند.[۷]

آورده‌اند که این واژه در اصل، سامی و به معنای نزدیکی و قرابت است و از واژه‌های راه‌یافته در زبان عربی است.[۸]

معنای اصطلاحی

برکت در اصطلاح متون دینی، عبارت است از پدید آمدن خیر الهی در امور[۹] و فراوانی خیر و بسیار شدن آن[۱۰] که شامل امور خیر دنیوی و اخروی از جمله پاداش اعمال، امنیت و مایه دوری انسان از دنیا است.[۱۱]

تبرک همچنین عبارت است از تیمن[۱۲] و مبارک شمردن چیزی[۱۳] و در اصطلاح متون دینی، یعنی طلب برکت و خیر الهی[۱۴] که در یک موجود نهاده شده[۱۵] و خداوند برای او امتیازها و مقام‌هایی خاص قرار داده است،[۱۶] خواه این برکت مادی باشد و خواه معنوی.[۱۷]

رابطه تبرک و توسل

هم در توسل و هم در تبرک، انسان در پی دریافت خیری به واسطه یک موجود دیگر است. از این رو، این دو شباهت مفهومی و مصداقی فراوان با هم دارند؛ به ویژه آن جا که شخص در صدد دستیابی به خیر معنوی است. برخی باور دارند که حقیقت تبرک، توسل است؛ پس تفاوتی میان این دو نیست.

اما با فرض تفاوت این دو، توسل عبارت است از واسطه قرار دادن بزرگان دین در پیشگاه خداوند برای رسیدن به خواسته‌ای. تبرک نیز یعنی طلب خیر و برکت مادی و معنوی که خداوند در انسان‌ها یا اشیا قرار داده است.[۱۸]

شیوه‌های انتقال برکت

تبرک به سه‌گونه تحقق می‌یابد:[۱۹] گاه با تماس و لمس موجود مبارک صورت می‌پذیرد؛ همچون: لمس نمودن پیامبر[۲۰] یا اجزای جدا شده از بدن ایشان[۲۱] و یا اشیایی که با بدن وی تماس داشته است،[۲۲] استلام حجرالاسود و ارکان کعبه[۲۳] به دست زائران کعبه در مناسک حج و عمره، لمس ضریح یا صندوق قبر امامان معصوم و اولیای الهی، لمس جای پای پیامبر(ص) در سنگی در بخش جنوبی مسجدالحرام.[۲۴]

گاه در موارد مشابهت با موجودات و اشیای دارای برکت، آن شباهت افزون بر این‌که خود مایه برکت است، قدرت برکت‌دهی نیز دارد؛ همچون: طلب برکت از تصاویر مکه و مدینه که مسلمانان در خانه‌های خویش دارند یا تابوت‌واره‌های همانند قبر و تابوت امام حسین(ع) در مراسم تعزیه.[۲۵]

تبرک گاهی بر خواست و التفات شخصی استوار است. در این حالت، خداوند یا کسی که قدرت برکت‌بخشی دارد، آگاهانه کسی یا چیزی را متبرک می‌کند. ممکن است این کار تنها با بیان اراده یا با دست نهادن بر کسی یا چیزی و یا با دعای خیر و طلب برکت برای کسی یا چیزی صورت گیرد. در این حال، انتقال برکت به صورت ابتدایی و بدون درخواست شخص خواهان برکت است؛ همچون موردی که خداوند به یعقوب برکت داد[۲۶] و نیز اسحاق(ع) به پسرش یعقوب برکت بخشید[۲۷] و یعقوب(ع) با دعای خیر به پسرانش برکت بخشید و آن‌ها را مبارک ساخت[۲۸] و یا رسول خدا(ص) دختر و دامادش را متبرک نمود.[۲۹] وجه مشترک در این سه نوع، وجود التفات و اراده‌ای از سوی خداوند یا شخصی مقدس است که مایه برکت می‌شود.

پیشینه برکت در متون دینی

پیشینه برکت جستن در متون دینی آمده است. در عهد عتیق، درباره احوال حضرت یعقوب و یوسف، از تبرّک سخن رفته است.[۳۰] در «ده فرمان» حضرت موسی آمده که روز هفتم و سبَّت (شنبه) را مبارک قرار داده است.[۳۱] در انجیل مرقس نیز بیان شده که حضرت مسیح(ع) با کشیدن دست بر سر کودکان، به آنان برکت می‌داد.[۳۲]

در میان بنی‌اسرائیل رسم بوده که برای تبرک جستن، با روغن زیتون متبرک، خود را روغن‌مالی می‌کردند. آورده‌اند که وجه تسمیه حضرت عیسی به مسیح، همین است که با روغن زیتون متبرک، مسح شده است.[۳۳]

مشروعیت تبرک

بر پایه دیدگاه رایج میان مسلمانان، زیارت قبور بزرگان و تبرک به آثار منسوب به ایشان، کاری پسندیده بوده است. برکت و مغفرت الهی به واسطه انبیا و اولیا نازل می‌گردد.[۳۴] در این فرایند، واسطه‌هایی از سوی خداوند قرار داده شده‌اند که ریشه آن، برکت خداوند است[۳۵] و امور مقدس که مسلمانان از آن‌ها برکت می‌طلبند، شانی مستقل از خداوند ندارند. از این رو، تبرک جستن از آن‌ها با شرک ملازم نیست.

بر خلاف این دیدگاه، به باور وهابیان، تبرک نوعی عبادت است؛ اما عبادت امری توقیفی است. پس تبرک جستن تنها در مواردی مانند نام خدا، قرآن، پیامبر در زمان زندگانی ایشان، و آثار مربوط به هنگام حیات پیامبر که دلیلی بر جواز آن‌ها در قرآن یا سنت پیامبر و صحابه یافت می‌شود، جایز است[۳۶] و در موارد دیگر که نصی بر جواز آن در قرآن و سنت در دست نیست و پیشینه‌ای میان سلف صالح وجود ندارد، تبرک غیر مشروع[۳۷] و بدعت[۳۸] است و هر بدعتی نیز ضلالت و گمراهی به شمار می‌رود.[۳۹] از این رو، استلام دو رکن پیرامون حجرالاسود، دیوارهای کعبه، مقام ابراهیم، صخره بیت‌المقدس، و قبرهای پیامبران و صالحان بدعت و نادرست است.[۴۰] از این رو، برخی از صحابه، لمس حجرالاسود را تنها به عنوان پیروی از رفتار پیامبر(ص) مفید می‌دانستند.[۴۱]

رد دیدگاه وهابیت

یکم. عبادت کاری است که به نیت پرستش خداوند انجام پذیرد؛ اما کسی که در صدد تبرک‌جویی از آثار بزرگان دین برمی‌آید، هرگز این افراد را دارای مقام الوهیت نمی‌داند و در تبرک‌جویی هرگز قصد عبادت ندارد. بنا بر این، کار او مصداق عبادت نیست[۴۲] تا با توحید در الوهیت و عبودیت منافات داشته باشد یا غلوآمیز قلمداد گردد. شاهد این سخن، نهی نکردن پیامبر از مواردی است که در محضر ایشان به دست صحابه انجام می‌گرفته،[۴۳] حال آن‌که ایشان از برخی الفاظ غلوآمیز منع می‌نمودند.[۴۴]

دوم. با وجود ادله و شواهد گوناگون بر جواز این کار، نمی‌توان آن را بدعت‌آمیز شمرد. از این گذشته، هر‌گونه بدعتی ناپسند و حرام نیست؛ بلکه بدعت ناپسند و حرام، امری جدید است که در دین درونی شود و دلیلی بر مشروعیت آن نباشد و با سنت سازگار نگردد.[۴۵] تبرک را که دارای ادله و شواهد گوناگون از سنت و سیره مسلمانان است، نمی‌توان بدعت ناپسند دانست؛ بلکه بر پایه نظر شافعی، بدعتی پسندیده است.[۴۶] در مواردی هم که نصی بر جواز در میان نیست، بر خلاف نظر وهابیان، اصل عملی مورد استناد، اصل اباحه است که بر پایه آن، هر کاری که دلیلی استوار بر عدم جواز و حرمتش در دست نباشد، مجاز و مباح است.[۴۷]

از دیدگاه فقیهان شیعی، طلب برکت از چیزهایی که در شرع از قداست، عظمت و طهارت برخوردارند، جایز و بلکه راجح و مستحب است.[۴۸] از دیدگاه ایشان، تبرک جستن به نام امامان(ع) با نوشتن بر کفن و جریدتین (دو تکه چوب تازه)[۴۹] و نیز به واسطه نام‌گذاری فرزندان به نام ایشان،[۵۰] قرار دادن تربت در قبر به قصد تبرک،[۵۱] تبرک به قرآن با نوشتن آن بر کفن[۵۲] و مس کلمات و حروف آن[۵۳] مستحب است.

تبرک به قبر پیامبر نزد اهل سنت

علما و فقیهان اهل سنت، میان جواز و استحباب و کراهت تبرک به قبر رسول خدا(ص) اختلاف نظر دارند.[۵۴] حکم به کراهت نیز شاید به علت ترس از منافات آن رفتار با ادب‌ورزی در حق پیامبر باشد.[۵۵] احمد بن حنبل تبرک به منبر و قبر پیامبر و بوسیدن آن را مجاز می‌داند.[۵۶] شهاب‌الدین خفاجی حنفی نیز به کراهت مس و بوسیدن و چسباندن سینه به قبر پیامبر(ص) باور دارد.[۵۷]


برخی از فقیهان شافعی همانند رملی شافعی، لمس قبر نبی، ولیّ خدا یا عالم و نیز سردرهای ورودی قبر اولیا و بوسیدن آن را به قصد تبرک مجاز می‌داند.[۵۸] محب‌الدین طبری شافعی نیز مس قبر و بوسیدن آن را جایز و موافق با سیره دانشوران و صالحان می‌شمرد.[۵۹]


زرقانی مالکی نیز باور دارد که بوسیدن قبر پیامبر(ص) به قصد تبرک ایرادی ندارد.[۶۰] حکم به جواز تبرک، مستند به قرآن، سنت پیامبر(ص) و سیره پیوسته اهل شریعت است. در مواردی که جواز و صحت برکت‌جویی مشکوک باشد، اصل اباحه پشتوانه حکم به جواز است.

تبرک در قرآن کریم

قرآن کریم در چند آیه به موضوع تبرک پرداخته است. تبرک یعقوب(ع) به پیراهن یوسف(ع) یکی از این موارد است. هنگامی که یوسف به برادرانش گفت که پیراهنش را بر چشمان پدرشان بیفکنند: ﴿اذْهَبُواْ بِقَمِیصیِ هَذَا فَاَلْقُوهُ عَلیَ‌ وَجْهِ اَبیِ یَاْتِ بَصِیرًا﴾ (سوره یوسف، آیه 93) رحمت حق از مجرای پیراهن یوسف بر حضرت یعقوب جاری شد و یعقوب با برکت جستن از آن لباس،[۶۱] بینایی خود را بازیافت.[۶۲]

نمونه دیگر، تبرک بنی‌اسرائیل به تابوت موسی بوده است. این تابوت، صندوقی بود که در آن، امور متعلق به خاندان موسی و‌ هارون و الواح مقدس نازل شده بر موسی(ع) قرار داشت و موسی بن عمران(ع) آن را به یوشع بن نون سپرده بود.[۶۳] بنی‌اسرائیل این صندوق را که مایه آرامش آنان بوده است، بسیار مقدس می‌دانستند و در نبرد با بت‌پرستان آن را با خود حمل می‌نمودند:[۶۴] ﴿... التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسیَ‌ وَ ءَالُ هَرُونَ تحَمِلُهُ الْمَلَائکَةُ﴾ (سوره بقره، آیه 248) و به آن تبرک می‌جستند.[۶۵] این عمل ممکن است افزون بر تبرک، به قصد احترام و تعظیم نیز باشد؛ اما این قصد منافاتی با تبرک ندارد. پیدا است که حمل این تابوت به ویژه هنگام جنگ، جز به جهت تبرک و استمداد از آن وجهی نداشته است.[۶۶]

مقام ابراهیم نیز که اثر گام‌های حضرت ابراهیم(ع) بر آن قرار دارد، به همین سبب محل نماز خواندن مردم گشته است: ﴿وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ اَمْنًا وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ اِبْرَاهِمَ مُصَلیً...﴾ (سوره بقره، آیه 125)[۶۷] به جهت تماس آن سنگ با پای حضرت ابراهیم(ع) مردم به آن تبرک می‌جویند.[۶۸] از این روی، می‌توان گفت که تبرک به محل نشستن و نماز پیامبر اسلام نیز مجاز است. در روایتی، میان حجرالاسود و مقام ابراهیم مدفن شماری فراوان از پیامبران خوانده شده که به همین جهت، مبارک است.[۶۹]

تبرک در سنت نبوی

سنت پیامبر به عنوان یکی از پشتوانه‌های احکام شرعی، پشتوانه جواز تبرک‌جویی است. برخی روایات حکایت دارند که رسول خدا اصحاب را به این کار برمی‌انگیخت. متون تاریخی و حدیثی شیعه و سنی مواردی فراوان از این دست را گزارش نموده‌اند.[۷۰] برای نمونه، ایشان به اصحاب امر فرمود که از چاه ناقه صالح تبرک جوید. همین دلیل جواز تبرک به آثار پیامبران و صالحان است، اگر چه درگذشته باشند.[۷۱]

در شب ازدواج حضرت فاطمه(س) پیامبر پس از وضو، باقی‌مانده آب وضوی خویش را به سر و صورت و بدن حضرت زهرا و علی(ع) پاشید و از خداوند خواستار برکت برای ایشان و نسلشان شد.[۷۲] امام علی روایت نموده که به برکت پیامبر و مسح ایشان در نبرد خیبر گرفتار چشم‌درد و بیماری نشده است.[۷۳] آورد‌ه‌اند که پیامبر آب وضویش را بر فردی بیمار ریخت و او به برکت آن شفا یافت.[۷۴] در چند روایت گزارش شده که ایشان پس از انجام اعمال حج، موهای خویش را تراشید و آن‌ها را میان مسلمانان تقسیم نمود.[۷۵] نیز ایشان در شب معراج، در مکان‌های منسوب به پیامبران نماز خواند.[۷۶] پیامبر به هنگام دفن فاطمه بنت اسد، او را با لباس خودش کفن نمود[۷۷] و در قبر او خوابید تا به برکت ایشان سختی قبر بر وی آسان گردد.[۷۸] عبدالله بن ابیّ نیز از حضرت درخواست کرد که او را در لباسی که بر تن داشته‌، به خاک بسپارد.[۷۹] وی با این کار در پی تبرک به لباس رسول خدا و پیشگیری از عذاب الهی بوده است.

فرستاده قریش در رویداد صلح حدیبیه، اهتمام فراوان اصحاب برای تبرک به قطرات وضوی رسول خدا را حکایت می‌کند. این کار که در محضر حضرت اتفاق می‌افتاده، آن گاه که با عدم منع ایشان همراه می‌شود، می‌تواند ماخذ جواز برکت‌جویی قلمداد گردد. تبرک به آب وضوی رسول خدا و باقی‌مانده آن، نه تنها با نهی ایشان روبه‌رو نشد؛ بلکه گاه خود به اصحاب می‌فرمود که به آن آب تبرک جویند.[۸۰]

تبرک در سیره اهل بیت

در متون روایی و تاریخی، مواردی فراوان از تبرک‌جویی اهل بیت و امامان شیعه به پیامبر(ص) گزارش شده است. فاطمه، دختر پیامبر، پس از وفات ایشان بر مزارش حضور می‌یافت و خاک آن را به نشانه تبرک بر سر و صورت خویش می‌مالید.[۸۱] تبرک‌جویی به قبر شریف پیامبر، سیره پیوسته امامان معصوم و اهل بیت بوده است.


در منابع روایی، تبرک امام حسین،[۸۲] امام صادق،[۸۳] امام رضا[۸۴] و امام جواد(ع)[۸۵] به مزار پیامبر گزارش شده است. امام حسن(ع) نیز وصیت نمود که در صورت امکان، کنار مزار رسول خدا به خاک سپرده شود.[۸۶] تبرک امام صادق(ع) به عصای پیامبر[۸۷] و نیز تبرک حضرت علی به باقی‌مانده حنوط پیامبر[۸۸] شواهد دیگر این سیره است. از دیگر موارد برکت‌جویی اهل بیت، تبرک به سنگی در خانه حضرت زهرا است که محل نشستن ایشان بوده است.[۸۹]

تبرک در سیره صحابه و تابعین

صحابه نیز هم‌زمان با پیامبر و بعد از ایشان به وی تبرک می‌جستند. بررسی زندگانی پیامبر گرامی و چگونگی رفتار یاران ایشان حکایت از این دارد که مسلمانان در روزگار آغاز اسلام، به برکت‌جویی از وجود وی و امور متعلق به او اهتمام داشته‌اند.[۹۰] گاهی این اهتمام از سوی یک فرد چندان اوج می‌گرفت که گمان می‌رفت او مجنون شده است.[۹۱] از همین رو، صحابه به نگهداری آثار حضرت و بزرگداشت آن‌ها می‌پرداختند.

تبرک به ایشان افزون بر دریافت آثار معنوی و فیض الهی از مسیر غیر طبیعی، به انگیزه اظهار ارادت و محبت به پیامبر و اهل بیت ایشان، از سوی خداوند و پیامبر نیز توصیه شده است؛ زیرا احترام به پیامبران و اولیا و آثار ایشان از مصداق‌های بزرگداشت شعائر الهی است[۹۲] که قرآن بر آن تاکید کرده است: ﴿وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ (سوره حج، آیه 32) با دقت در موارد تبرک‌جویی اصحاب آشکار می‌شود که آنان افزون بر برکت‌جویی، در صدد بزرگداشت آن انسان بزرگ بوده‌اند. مواردی مانند تعظیم قبر و تربت مزار نبوی از سوی دختر پیامبر(ص)[۹۳] و امامان شیعه،[۹۴] بر چشم نهادن موی پیامبر به دست احمد بن حنبل، و خودداری امام شافعی از اسب‌سواری در مدینه به این دلیل که آن جا محل گام‌های رسول خدا بوده است،[۹۵] نشان می‌دهد که مسلمانان آغاز اسلام برای مکان‌ها و آثار منسوب به اولیای دین عظمتی خاص باور داشته‌اند و این تعظیم به واسطه انتساب به ولیّ خدا بوده است.

انواع تبرک به پیامبر

تبرک‌جویی مسلمانان به رسول خدا بر سه‌گونه بوده است: تبرک به اجزایی از بدن ایشان، تبرک به اشیای متعلق به ایشان، و تبرک به مکان‌های مرتبط با ایشان.

تبرک به موی پیامبر

یکی از اشیای مورد اهتمام مسلمانان در تبرک[۹۶] موهای پیامبر(ص) بوده است. اصحاب موی سر ایشان را برای تبرک و تیمن[۹۷] نزد خویش نگاه می‌داشتند.[۹۸] آورده‌اند هنگامی که رسول خدا موی سرش را اصلاح می‌کرد، اصحاب گرد او می‌گشتند و هر تار مویی که بر زمین می‌افتاد، برای تبرک برمی‌داشتند.[۹۹] خالد بن ولید برای تبرک و به امید پیروزی، در جنگ‌ها پیشانی‌بندی می‌بست که چند تار از موهای رسول خدا در آن قرار داشت.[۱۰۰] احمد بن حنبل نیز به موی پیامبر تبرک می‌جسته است.[۱۰۱] تبرک به عرق ایشان هم میان اصحاب گزارش شده است. تبرک انس بن مالک[۱۰۲] و امّ سلیم[۱۰۳] به عرق ایشان از گزارش‌های معتبر در این زمینه است.

تبرک به ناخن پیامبر

ناخن رسول خدا[۱۰۴] که گاهی ایشان آن را برای تبرک میان اصحاب تقسیم می‌نمود،[۱۰۵] باقی‌مانده آب آشامیدنی[۱۰۶] ایشان،[۱۰۷] آب بئر بضاعه[۱۰۸] که با آشامیدن پیامبر متبرک شده است، و آب وضوی پیامبر از موارد تبرک‌جویی اصحاب بوده است.[۱۰۹] حتی گاه اصحاب آب وضوی پیامبر را می‌نوشیدند.[۱۱۰] آورده‌اند که صحابه دهانه مشکی را که پیامبر از آن آب آشامیده بود، بریدند و به قصد تبرک بردند.[۱۱۱] در منابع تاریخی، نام 20 چشمه و چاه آمده که با آشامیدن پیامبر متبرّک شده و مورد اهتمام اصحاب بوده‌اند.[۱۱۲]

تبرک به وسایل پیامبر

وسیله‌های متعلق به پیامبر نیز مورد تبرک بوده است.[۱۱۳] لباس،[۱۱۴] عبا،[۱۱۵] عمامه،[۱۱۶] کفش[۱۱۷] و سجاده نبوی[۱۱۸] از جمله این موارد است. مسلمانان حتی به دستی که در بیعت با رسول خدا با ایشان در تماس بوده، تبرک می‌جستند.[۱۱۹]

تبرک به اماکن منسوب به پیامبر

مسلمانان آغاز اسلام به مکان‌هایی که با پیامبر نسبت داشت و ایشان در آن جا نماز خوانده[۱۲۰] یا نشسته بود،[۱۲۱] تبرک می‌جستند. آنان کوشیدند تا فهرست مکان‌هایی را که پیامبر بر آن گام نهاده بود، ثبت کنند. حتی در آغاز اسلام، برای زیارت مسجد قبا، درست همان کوچه‌ها و راه‌هایی را طی می‌کردند که رسول خدا پیموده بود.[۱۲۲] فهرست این مکان‌ها در سده سوم ق. به دست فاکهی با عنوان «المواضع التی دخلها رسول الله» ثبت گشته[۱۲۳] و در برخی منابع دیگر یاد گشته است.[۱۲۴]

عبدالله بن عمر اهتمامی ویژه به این امر داشت و در مکان‌های منسوب به پیامبر(ص) نماز می‌خواند.[۱۲۵] البته برخی از مخالفان تبرک‌جویی، این کار وی را بر پایه اجتهاد شخصی می‌دانند. اما بعضی بر پایه همین روایات و نقل‌ها بر آنند که پی‌جویی آثار پیامبر(ص) و تبرک به آن مستحب است.[۱۲۶]

مکان‌های متبرک پیامبر در مکه

برخی از این مکان‌ها که در مکه قرار داشته‌اند، عبارتند از:

محل تولد[۱۲۷] و جایی که پیامبر شترهای خود را در حج قربانی می‌کرد[۱۲۸]؛ مسجد محل آغاز هجرت پیامبر از مکه و نیز مسجد بنا شده در آن منطقه[۱۲۹]؛ مسجد الغنم که پس از فتح مکه، مشرکان در آن جا با پیامبر بیعت کردند[۱۳۰]؛ مسجد خَیْف که محل خطبه حجة الوداع[۱۳۱] و نماز 700 پیامبر است[۱۳۲] و به نماز خواندن در آن بسیار سفارش شده است[۱۳۳]؛ مسجد ردم الاعلی؛ مسجد مختفی؛ خانه‌ ام‌هانی؛ مسجدی در راه ذی‌طوی؛ مسجد عُرَیض[۱۳۴]؛ خانه خدیجه(س) که مکان تولد فاطمه زهرا(س) بوده است؛[۱۳۵] خانه ارقم بن ابی‌ارقم که محل پنهان شدن مسلمانان از هجوم مشرکان مکه بوده[۱۳۶]؛ مسجد الغدیر در مکان خواندن خطبه غدیر[۱۳۷]؛ مسجد الجن، جایگاه بیعت جنیان با پیامبر[۱۳۸]؛ سنگ در نزدیک قبة الوحی در مسجدالحرام که به پیغمبر سلام نموده است[۱۳۹]؛ سنگی نزدیک مکه که پیامبر در بازگشت از عمره روی آن استراحت نموده است[۱۴۰]؛ سنگی در گوشه مسجدالحرام که نقش گام‌های مبارک پیامبر بر آن قرار داشته است.[۱۴۱]

با وجود این پشتوانه‌ها و سیره پیوسته و قطعی مسلمانان در برکت‌جویی، شماری از وهابیان باور دارند که تبرک جستن هنگام زندگانی پیامبر اسلام(ص) به دلیل رفتار صحابه و عدم منع پیامبر مشروع بوده است؛ اما پس از وفات ایشان، صحابه و مسلمانان به صورت مطلق این رفتار را ترک نمودند. بنا بر این، برکت‌جویی ویژه دوران حیات پیامبر(ص) بوده که ولایت ایشان بر مسلمانان جریان داشته[۱۴۲]؛ اما پس از وفات او جایز نیست.[۱۴۳]

افزون بر پشتوانه‌های یاد شده، پاسخ دیگر آن است که پیامبر اسلام(ص) دارای زندگانی برزخی است و بر پایه برخی روایات، ایشان سلام افراد به خود را می‌شنود و پاسخ می‌دهد.[۱۴۴] پس ولایت او منحصر به هنگام حیاتش نیست و پس از وفاتش نیز جریان دارد. شواهد تاریخی نیز نشان می‌دهند که تبرک‌جویی همواره پس از وفات پیامبر مورد اهتمام اصحاب و تابعین بوده است.[۱۴۵]

مکان‌های متبرک پیامبر در مدینه

یکی از دیگر مکان‌های متبرک مدینه، منبر[۱۴۶] و روضه نبوی است که دعا خواندن کنار آن از آداب دینی مورد اتفاق مسلمانان بوده است.[۱۴۷] مسلمانان تربت پیامبر را برای تبرک برمی‌داشتند. این کار به‌اندازه‌ای رواج یافت که عایشه دستور داد دیواری پیشاپیش قبر پیامبر بنا نهند.[۱۴۸]


آورده‌اند که چون صحابه به مسجدالنبی وارد می‌شدند، قسمتی از منبر را که کنار قبر پیامبر بود، می‌گرفتند و رو به قبله دعا می‌کردند.[۱۴۹] هنگامی که مردم مدینه از خشکسالی شکایت داشتند، به سفارش عایشه، سوراخی بالای روضه پیامبر گشودند و به برکت قبر پیامبر بر مردم باران بارید.[۱۵۰]

این‌که ابوبکر و عمر خواستند کنار قبر پیامبر به خاک سپرده شوند، جز متبرک شدن به ایشان وجهی نداشته است.[۱۵۱] از دیگر مکان‌های متبرک مدینه، می‌توان به این موارد اشاره کرد: غار ثور، غار حراء،[۱۵۲] مسجد شجره که محل احرام پیامبر بوده است،[۱۵۳] مسجد الاجابه که پیامبر در بازگشت از عمره در آن نماز خوانده بود و مردم آن را برای تبرک می‌بوسند،[۱۵۴] مسجد البغله، مسجد الفتح،[۱۵۵] مسجد قبا که نماز در آن پاداش فراوان دارد،[۱۵۶] مشربه‌ ام‌ابراهیم،[۱۵۷] مسجد فضیخ، قبور شهیدان احد، مسجد احزاب یا فتح،[۱۵۸] مسجد عتبان بن مالک.[۱۵۹]

تبرک به این مکان‌ها که یا پس از وفات پیامبر بنا شده‌اند و یا پس از ایشان بازسازی گشته‌اند، دلیل بطلان دیدگاه شماری از وهابیان است که باور دارند تبرک پس از وفات پیامبر تنها در باره آثاری مجاز است که با بدن پیامبر تماس داشته و صحابه نیز به این موارد تبرک می‌جستند.[۱۶۰]


آن‌ها تبرک به مواردی مانند در و دیوار مسجدالحرام و مسجدالنبی و نیز ضریح نبوی را جایز نمی‌شمرند[۱۶۱] و این کار را در زمره رفتار بت‌پرستان و مشرکان می‌دانند.[۱۶۲] اما چنان‌که گفتیم، ادله و شواهد آشکار بر جواز تبرک به آثار نبوی پس از زندگانی ایشان، حتی در مواردی که با بدن پیامبر در تماس نبوده، دلالت دارند. فتوای احمد بن حنبل در جواز مسح منبر و روضه نبوی نیز این سخن را تایید می‌کند.[۱۶۳]

نکته مغفول در نظر این گروه، تفاوت برکت‌جویی مسلمانان با کار مشرکان است. قصد مسلمانان در زیارت قبور و بارگاه اولیای دین، خود صاحب قبر و بارگاه است، نه سنگ و خاک و دیوار. اما مشرکان به خود بت‌ها نظر دارند. ابوایوب انصاری در پاسخ به اعتراض مروان در باره قرار دادن صورتش بر قبر نبوی، بیان کرد که قصدش زیارت پیامبر است، نه زیارت سنگ و خاک.[۱۶۴]

تبرک‌جویی به غیر پیامبر

مسلمانان افزون بر تبرک به پیامبر(ص)، به افراد یا چیزهای دیگر نیز تبرک می‌جسته‌اند. این رفتار در روزگار خود پیامبر نیز انجام می‌گرفته است. آورده‌اند که پیامبر(ص) به عرق پیشانی حضرت علی(ع) تبرّک جسته است.[۱۶۵]

موارد دیگر تبرک به غیر پیامبر، عبارتند از: قرآن کریم،[۱۶۶] حجرالاسود،[۱۶۷] پرچم امام حسن و امام حسین(ع)، شمشیر جعفر طیار، قرآن منسوب به علی بن ابی‌طالب(ع)، پرده کعبه،[۱۶۸] غذای اهل بیت(ع)،[۱۶۹] امام حسین(ع)، عباس بن عبدالمطلب، علی بن ابی‌طالب(ع)،[۱۷۰] نیم‌خورده مؤمن،[۱۷۱] آب فرات،[۱۷۲] آب زمزم،[۱۷۳] خاک مدینه،[۱۷۴] خانه عقیل بن ابی‌طالب، مسجد کوفه.[۱۷۵]

تبرک به قبور غیر پیامبر

تبرک به قبور نیز در میان مسلمانان منحصر به قبر پیامبر نبوده است. آنان به قبرهای صحابه و تابعین و صالحان نیز متبرک می‌شدند.[۱۷۶] سبکی باور دارد که از دیدگاه دین، حتی تبرک به قبرهای برخی از اموات صالح جایز است.[۱۷۷] شماری از موارد تبرک‌جویی صحابه و تابعین عبارتند از:

تربت امام حسین(ع)[۱۷۸] و نیز مزارهای این افراد: علی بن موسی الرضا(ع)،[۱۷۹] موسی بن جعفر(ع)،[۱۸۰] حمزة بن عبدالمطلب در منطقه احد،[۱۸۱] بلال حبشی در شام،[۱۸۲] ابوایوب انصاری در استانبول،[۱۸۳] سیده نفیسه[۱۸۴] در مصر، سعید بن جبیر در واسط میان بصره و کوفه،[۱۸۵] ابوعوانه از دانشمندان حدیث در اسفراین.[۱۸۶] همچنین در عسقلان جایی به نام «مشهد راس الحسین» دارای ضریح و مسجدی است که برخی باور دارند سر مبارک امام حسین در آن جا است و مردم سرزمین‌های گوناگون به آن تبرک می‌جویند.[۱۸۷]

قبرهای افرادی صالح در منطقه لوشه[۱۸۸] و شیخ صالح قطب‌الدین بختیار کعکی در دهلی[۱۸۹] نیز مورد تبرک بوده است.

عدم اختصاص تبرک به پیامبر

با این ادله و شواهد، اختصاص تبرک به پیامبر(ص)[۱۹۰] نادرست است. نیز نمی‌توان ادعا کرد که صحابه به سبب پیشگیری از افتادن در شرک[۱۹۱] و غلو[۱۹۲] از تبرک‌جویی به غیر پیامبر خودداری می‌نمودند.[۱۹۳] از همین روی، شماری از فقیهان اهل سنت فتوا داده‌اند که تبرک به آثار صالحان[۱۹۴] و قبر نبوی و مکان‌های مشرفه[۱۹۵] جایز است و حتی بوسیدن دست و پای صالحان و دانشوران نیز در باور برخی از دانشمندان اهل سنت جایز شمرده شده است.[۱۹۶]

علی بن میمون از امام شافعی گزارش می‌کند که او به ابوحنیفه متبرک می‌شده و برای گزاردن حاجت نزد قبر او می‌آمده است.[۱۹۷] نیز آورده‌اند که احمد بن حنبل لباس امام شافعی را شست و آب بازمانده از آن را نوشید.[۱۹۸]

تبرک سفیان ثوری، از افراد مورد احترام اهل سنت، به عمرو بن قیس[۱۹۹] و نیز تبرک به لباس و خاک قدم ابواسحاق شیرازی در منابع روایی و تاریخی گزارش شده است.[۲۰۰] در تشییع جنازه ابن‌تیمیه نیز برخی به جنازه او تبرک می‌جستند.[۲۰۱]

برای مطالعه بیشتر

  • تبرک الصحابة بآثار رسول الله، محمد طاهر کردی مکی؛
  • التبرک، علی احمدی میانجی؛
  • التبرک المشروع و التبرک الممنوع، علی بن نفیع علیانی؛
  • التبرک انواعه و احکامه، ناصر بن عبدالرحمن جدیع؛
  • تبرک و قبور، سید حسن طاهری خرم‌آبادی؛
  • التوسل بالنبی(ص) و التبرک بآثاره، مرتضی عسکری؛
  • اقناع المؤمنین بتبرک الصالحین، عثمان بن شیخ شافعی؛
  • وهابیت و تبرک، علی اصغر رضوانی.

پیوند به بیرون

پانویس

  1. لسان العرب، ج10، ص395-396، «برک.
  2. مفردات، ص44، «برک.
  3. نک: قاموس قرآن، ج1، ص189.
  4. معجم مقاییس اللغه، ج1، ص227؛ الصحاح، ص1574، «برک.
  5. قاموس قرآن، ج1، ص190.
  6. معجم مقاییس اللغه، ج1، ص227.
  7. التحقیق، ج1، ص259، «برک.
  8. واژه‌های دخیل، ص135-136.
  9. مفردات، ص44؛ المیزان، ج7، ص280-281.
  10. تفسیر قرطبی، ج4، ص139.
  11. نک: احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص102.
  12. لسان العرب، ج10، ص396؛ النهایه، ج5، ص302، «یمن.
  13. لغت‌نامه، ج1، ص6367.
  14. نک: تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص334.
  15. الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج10، ص69.
  16. سلفی‌گری و پاسخ به شبهات، ص434.
  17. التبرک، جدیع، ص43.
  18. الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج10، ص69.
  19. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج14، «تبرک».
  20. الاصابه، ج1، ص53.
  21. صحیح مسلم، ج7، ص81-82.
  22. صحیح مسلم، ج7، ص79-80.
  23. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص336.
  24. سفرنامه ناصر خسرو، ص128.
  25. نخل‌گردانی، ص23-32
  26. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 32: 30؛کتاب مقدس، سفر پیدایش، 28: 1-4.
  27. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 27: 8-40.
  28. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.
  29. ازالة الخفاء، ج2، ص254.
  30. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.
  31. کتاب مقدس، سفر خروج، 20: 8-11.
  32. کتاب مقدس، مرقس، 10: 13-16.
  33. المیزان، ج3، ص194.
  34. مجموعه آثار مطهری، ج1، ص259، «عدل الهی.
  35. مجموعه آثار مطهری، ج1، ص261-262، «عدل الهی.
  36. التبرک، جدیع، ص329، 343، 401.
  37. العبودیه، ص72؛ التبرک، جدیع، ص329-332.
  38. اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص193؛ التبرک، جدیع، ص426-427؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص336-337.
  39. صحیح مسلم، ج3، ص11.
  40. زیارة القبور، ج1، ص31؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص79؛ نک: التبرک، جدیع، ص426-428؛ التبرک، جدیع، ص449-453؛ التبرک، جدیع، ص458-460.
  41. مسند احمد، ج2، ص3.
  42. تهذیب الاصول، ج1، ص147.
  43. التبرک، جدیع، ص244.
  44. التوحید، ص106-108.
  45. جامع العلوم و الحکم، ج2، ص127.
  46. جامع العلوم و الحکم، ج2، ص131.
  47. کشف الارتیاب، ص82.
  48. فرهنگ فقه، ج2، ص335.
  49. جواهر الکلام، ج4، ص225-241.
  50. جواهر الکلام، ج31، ص254.
  51. مختلف الشیعه، ج2، ص312؛ جواهر الکلام، ج4، ص304.
  52. جواهر الکلام، ج31، ص254؛ مستمسک العروه، ج4، ص182.
  53. مصباح الهدی، ج3، ص170.
  54. نک: الغدیر، ج5، ص146-155.
  55. کشف الارتیاب، ص344-345؛ الغدیر، ج5، ص146.
  56. العلل، ج2، ص492.
  57. الغدیر، ج5، ص153.
  58. نک: الغدیر، ج5، ص222.
  59. نک: الغدیر، ج5، ص223.
  60. شرح الزرقانی علی المواهب، ج12، ص215.
  61. توحید در قرآن، ص534.
  62. البحر المحیط، ج6، ص324؛ تبیین القرآن، ج2، ص57.
  63. نمونه، ج2، ص240.
  64. مجمع البیان، ج2، ص614-615؛ الدر المنثور، ج1، ص314-315.
  65. تفسیر قمی، ج1، ص81-82.
  66. نک: فی ظلال التوحید، ص294.
  67. مجمع البیان، ج1، ص383؛ آلاء الرحمن، ج1، ص125.
  68. کشف الارتیاب، ص341-343.
  69. احسن الحدیث، ج1، ص243.
  70. نک: التبرک، میانجی، ص42-62.
  71. تفسیر قرطبی، ج10، ص47؛ مواهب الجلیل، ج1، ص68.
  72. ینابیع الموده، ج2، ص63.
  73. ینابیع الموده، ج1، ص153.
  74. صحیح البخاری، ج1، ص56-57.
  75. نک: السنن الکبری، ج2، ص42؛ فضائل الخمسه، ج1، ص21؛ البدایة و النهایه، ج5، ص189.
  76. سبل الهدی، ج3، ص80-81.
  77. المستدرک، ج3، ص108؛ المعجم الکبیر، ج24، ص352.
  78. جامع الاحادیث، ج32، ص42؛ المستدرک، ج3، ص116.
  79. تفسیر سمرقندی، ج2، ص79.
  80. صحیح البخاری، ج1، ص56.
  81. وفاء الوفاء، ج4، ص217؛ احقاق الحق، ج10، ص435.
  82. الفتوح، ج5، ص18-19؛ بحار الانوار، ج44، ص328.
  83. بحار الانوار، ج97، ص150-153.
  84. بحار الانوار، ج80، ص314؛ ج93، ص153.
  85. نک: الکافی، ج1، ص353؛ بحار الانوار، ج50، ص68.
  86. فضائل الخمسه، ج3، ص256.
  87. الکنی و الالقاب، ج1، ص27.
  88. المستدرک، ج1، ص361.
  89. وفاء الوفاء، ج2، ص58.
  90. تبرک الصحابه، ص15-17.
  91. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص213.
  92. البراهین الجلیه، ص57.
  93. المغنی، ج2، ص410.
  94. الفتوح، ج5، ص18-19؛ بحار الانوار، ج44، ص328.
  95. ترتیب المدارک، ج2، ص53.
  96. صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82.
  97. صحیح مسلم، ج7، ص79؛ صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82.
  98. فتح الباری، ج6، ص148.
  99. بحار الانوار، ج17، ص32.
  100. تاریخ الخمیس، ج2، ص151؛ سبل الهدی، ج2، ص16.
  101. صفة الصفوه، ج1، ص547.
  102. صحیح البخاری، ج7، ص140.
  103. صحیح البخاری، ج7، ص140؛ فتح الباری، ج6، ص417؛ صحیح مسلم، ج7، ص81.
  104. دلائل النبوه، ج5، ص441.
  105. المواهب اللدنیه، ج3، ص495.
  106. الطبقات، ج1، ص184.
  107. صحیح البخاری، ج6، ص252-253؛ فتح الباری، ج10، ص85، 89.
  108. مفاهیم یجب ان تصحح، ص220.
  109. بحار الانوار، ج17، ص32.
  110. اسد الغابه، ج2، ص258؛اسد الغابه، ج5، ص634.
  111. الاستیعاب، ج4، ص1907.
  112. وفاء الوفاء، ج3، ص119-150.
  113. التبرک، میانجی، ص123، 171.
  114. صحیح البخاری، ج7، ص42؛ صحیح مسلم، ج7، ص116.
  115. التبرک، میانجی، ص177؛ اسد الغابه، ج3، ص154؛ الاصابه، ج4، ص68.
  116. السنن الکبری، ج5، ص476؛ اکمال الکمال، ص283.
  117. صحیح البخاری، ج8، ص113.
  118. نک: التبرک، میانجی، ص25.
  119. مجمع الزوائد، ج9، ص325؛ فتح الباری، ج6، ص148.
  120. صحیح البخاری، ج1، ص124؛ اسد الغابه، ج3، ص227.
  121. فتح الباری، ج1، ص426.
  122. تاریخ المدینه، ج1، ص56-57.
  123. اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص91.
  124. وفاء الوفاء، ج3، ص5-7.
  125. نک: صحیح البخاری، ج1، ص124؛ البدایة و النهایه، ج5، ص149-150.
  126. فتح الباری، ج1، ص471.
  127. شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیه، ج1، ص258.
  128. صحیح البخاری، ج6، ص236.
  129. آثار اسلامی، ص158.
  130. آثار اسلامی، ص150.
  131. الکافی، ج1، ص403؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص270.
  132. الکافی، ج4، ص214.
  133. الکافی، ج4، ص519؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص230.
  134. آثار اسلامی، ص99-104، 228.
  135. آثار اسلامی، ص125.
  136. اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص14.
  137. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص229.
  138. آثار اسلامی، ص93.
  139. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص379-380.
  140. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص382.
  141. سفرنامه ناصر خسرو، ص128.
  142. الاعتصام، ص294-296.
  143. حکم الجدیرة بالاذاعه، ص46.
  144. شفاء السقام، ص119؛ مفاهیم یجب ان تصحح، ص71.
  145. صحیح البخاری، ج4، ص46.
  146. الکافی، ج4، ص553؛ الجواب الباهر، ج1، ص73؛ الشفاء، ج2، ص57.
  147. وسائل الشیعه، ج14، ص344.
  148. وفاء الوفاء، ج1، ص94.
  149. الشفاء، ج2، ص86.
  150. وفاء الوفاء، ج2، ص115.
  151. کشف الارتیاب، ص344؛ التبرک، میانجی، ص157.
  152. بحار الانوار، ج57، ص223.
  153. الکافی، ج4، ص248.
  154. آثار اسلامی، ص142.
  155. وسائل الشیعه، ج4، ص309.
  156. وسائل الشیعه، ج5، ص285-286.
  157. الکافی، ج4، ص560.
  158. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص229.
  159. آثار اسلامی، ص207-208.
  160. التبرک، جدیع، ص252.
  161. التبرک و التوسل، ص40-41.
  162. نک: کشف الارتیاب، ص342-343.
  163. العلل و معرفة الرجال، ج2، ص492.
  164. المستدرک، ج4، ص515.
  165. شرح نهج البلاغه، ج9، ص169؛ المناقب، ص85.
  166. کنز العمال، ج1، ص519.
  167. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص330.
  168. الکافی، ج4، ص229؛ آثار اسلامی، ص70.
  169. دعائم الاسلام، ج2، ص104؛ مستدرک الوسائل، ج16، ص329.
  170. السجود علی الارض، ص132.
  171. وسائل الشیعه، ج25، ص263.
  172. وسائل الشیعه، ج14، ص404-407.
  173. بحار الانوار، ج96، ص244-245.
  174. وفاء الوفاء، ج1، ص68.
  175. بحار الانوار، ج97، ص396.
  176. التبرک، بیاتی، ج5، ص11.
  177. شفاء السقام، ص196.
  178. التبرک، میانجی، ص267.
  179. تهذیب التهذیب، ج7، ص339.
  180. وفیات الاعیان، ج5، ص310.
  181. وفاء الوفاء، ج1، ص96.
  182. رحلة ابن جبیر، ص226؛ جغرافیای حافظ ابرو، ج1، ص335.
  183. اسد الغابه، ج2، ص82.
  184. المواهب اللدنیه، ج2، ص688.
  185. شذرات الذهب، ج1، ص386.
  186. مسالک الابصار، ج5، ص460.
  187. آثار البلاد، ص222؛ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص205.
  188. آثار البلاد، ص502.
  189. رحلة ابن بطوطه، ج3، ص113.
  190. الاعتصام، ص294-296.
  191. التحذیر من تعظیم الآثار، ج1، ص26-27؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص337-338.
  192. الحکم الجدیرة بالاذاعه، ص46؛ التبرک، جدیع، ص268.
  193. الاعتصام، ص295؛ الحکم الجدیرة بالاذاعه، ص46.
  194. صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82؛ فتح الباری، ج10، ص277.
  195. عمدة القاری، ج9، ص241.
  196. عمدة القاری، ج9، ص241.
  197. الاصول الاربعة فی تردید الوهابیه، ص35.
  198. عمدة القاری، ج9، ص241.
  199. التذکرة فی احوال الموتی، ص476.
  200. طبقات الشافعیة الکبری، ج4، ص219-220.
  201. البدایة و النهایه، ج14، ص135-136

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تبرک.
  • آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛
  • آثار البلاد: زكريا بن محمد القزويني (م.682ق.)، ترجمه: ميرزا جهانگير، تهران، امير كبير، 1373ش؛
  • آلاء الرحمن: البلاغي (م.1352ق.)، تهران، بعثت، 1420ق؛
  • احسن الحديث: سيد علي اكبر قرشي، تهران، بنياد بعثت، 1366ق؛
  • احقاق الحق: نورالله الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليقات: شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛
  • احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد عطاء، لبنان، دار الفكر؛
  • اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛
  • اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛
  • ارشاد الاذهان الي تفسير القرآن: محمد سبزواري (م.1409ق.)، بيروت، دار التعارف، 1419ق؛
  • ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: ولي الله محدث دهلوي، پاکستان، سهيل اکيديمي، 1396ق؛
  • اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛
  • الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛
  • الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • الاصول الاربعة في ترديد الوهابيه: حکيم معراج الدين (م.1346ق.)، به کوشش مولوي، استانبول، اشيق؛
  • الاعتصام: الشاطبي (م.790ق.)، به كوشش عبدالرزاق المهدي، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق؛
  • اقتضاء الصراط المستقيم: ابن تيميه (م.728ق.)، به کوشش ناصر عبدالکريم، بيروت، دار عالم الکتاب، 1419ق؛
  • بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛
  • البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛
  • البحر المديد: ابن عجيبه (م.1224ق.)، به كوشش القرشي، قاهره، حسن عباس زكي، 1419ق؛
  • البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛
  • البراهين الجليلة في رفع تشکيکات الوهابيه: محمد حسن قزويني، قاهره، 1397ق؛
  • تاريخ الخميس: حسين الدياربكري (م.966ق.)، بيروت، مؤسسة شعبان، 1283ق؛
  • تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛
  • تبرک الصحابه: محمد طاهر بن عبدالقادر، جده، دار المنهاج، 1433ق؛
  • التبرک: صباح البياتي، مرکز الابحاث العقائديه؛
  • التبرك: علي الاحمدي الميانجي، تهران، مشعر، 1422ق؛
  • التبرک انواعه و احکامه: ناصر بن عبدالرحمن الجديع، رياض، مکتبة الرشد، 1421ق؛
  • التبرک و التوسل و الصلح مع العدوّ الصيهوني: فتح الله بن تقي النجار، تهران، مشعر، 1428؛
  • تبيين القرآن: سيد محمد الشيرازي، کربلا، المجتبي، 1389ق؛
  • التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛
  • التحذير من تعظيم الآثار غير المشروعه: عبدالمحسن بن حمد العباد البدر، مصر، دار الحديثه، 1425ق؛
  • التذکرة في احوال الموتي و امور الآخره: قرطبي، المکتبة الاسلاميه؛
  • ترتيب المدارک: قاضي عياض (م.544ق.)، به کوشش گروهي از نويسندگان، مغرب، مطبعة فضالة المحمديه، 1981م؛
  • تسنيم: جوادي آملي، قم، اسراء، 1378ش؛
  • تسهيل العقيدة الاسلاميه: عبدالله بن عبدالعزيز الجبرين، رياض، دار العصيمي؛
  • تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛
  • تفسير الجلالين: جلال الدين المحلي (م.864ق.)، جلال الدين السيوطي (م.911ق.)، بيروت، النور، 1416ق؛
  • تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛
  • التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛
  • تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛
  • تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛
  • تفسير شاهي (آيات الاحكام): ابوالفتح جرجاني (م.976ق.)، به كوشش اشراقي، تهران، نويد، 1362ش؛
  • تفسير شريف لاهيجي: شريف لاهيجي (م.1088ق.)، به كوشش حسيني و آيتي، انتشارات علمي، 1363ش؛
  • تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛
  • توحيد در قرآن: جوادي آملي، قم، اسراء، 1383ش؛
  • التوحيد: صالح بن فوزان، رياض، وزارت اوقاف، 1423ق؛
  • تهذيب الاصول: تقريرات بحث امام خميني1، السبحاني، تهران، نشر آثار امام، 1423ق؛
  • تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش مصطفي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • جامع الاحاديث: جلال الدين السيوطي (م.911ق.)؛
  • جامع العلوم و الحکم: عبدالرحمن السلامي (م.795ق.)، به کوشش الارنؤوط و ابراهيم باجس، بيروت، الرساله، 1408ق؛
  • جغرافياي حافظ ابرو: عبدالله حافظ ابرو (م.833ق.)، به کوشش سجادي، تهران، ميراث مکتوب، 1375ش؛
  • جلاء الافهام في الصلاة و السلام علي خير الانام: ابن قيم الجوزيه (م.751ق.)، به کوشش الارنؤوط، کويت، دار العروبه، 1407ق؛
  • الجواب الباهر لزوار المقابر: ابن تيميه (م.728ق.)؛
  • جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گرجي، تهران، 1378ش؛
  • جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛
  • حکم الجديرة بالاذاعه: عبدالرحمن السلامي (م.795ق.)، به کوشش الارنؤوط، دمشق، دار المأمون، 1990م؛
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛
  • الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛
  • دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛
  • دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛
  • رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش التازي، الرباط، المملكة المغربيه، 1417ق؛
  • رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛
  • روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش عبدالباري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور: ابن تيميه (م.728ق.)، رياض، ادارة العامه، 1410ق؛
  • سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛
  • السجود علي الارض: علي احمدي، بيروت، مرکز جواد، 1414ق؛
  • سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش؛
  • سلفي‌گري و پاسخ به شبهات: علي اصغر رضواني، قم، مسجد جمکران، 1384ش؛
  • سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛
  • السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛
  • سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛
  • شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛
  • شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه: محمد الزرقاني (م.1122ق.)، قاهره، دار الکتب العلميه، 1417ق؛
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛
  • شفاء السقام: تقي الدين السبكي (م.756ق.)، به كوشش الحسيني الجلالي، 1419ق؛
  • الشفاء بتعريف حقوق المصطفي9: قاضي عياض (م.544ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛
  • الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛
  • صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛
  • صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛
  • صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛
  • صفة الصفوة: ابوالفرج الجوزي (م.597ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛
  • طبقات الشافعية الکبري: تاج‌ الدين السبکي (م.771ق.)، به کوشش الطناحي و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، 1413ق؛
  • الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛
  • العبوديه: ابن تيميه (م.728ق.)، به کوشش الشاويش، بيروت، المکتب الاسلامي، 1426ق؛
  • العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل (م.241ق.)، به کوشش وصي ‌الله، بيروت، المکتب الاسلامي، 1408ق؛
  • عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛
  • الغدير: الاميني (م.1390ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366ش؛
  • فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛
  • فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار ابن كثير، 1414ق؛
  • الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛
  • فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت: سيد محمود شاهرودي، قم، دائرة المعارف فقه اسلامي، 1382ش؛
  • فضائل الخمسة من الصحاح الستة و غيرها: مرتضي حسيني فيروزآبادي، بيروت، اعلمي، 1393ق؛
  • في ظلال التوحيد: جعفر سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق7، 1412ق؛
  • قاموس قرآن: علي اكبر قرشي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371ش؛
  • الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛
  • كتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛
  • كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛
  • كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش الدمياطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛
  • الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش؛
  • لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
  • لغت‌نامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
  • مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛
  • مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛
  • مجموع الفتاوي: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش عبدالرحمن، مكتبة ابن تيميه؛
  • مجموعه آثار: مرتضي مطهري (م.1358ش.)، تهران، صدرا، 1377ش؛
  • مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛
  • مسالک الابصار في ممالک الامصار: احمد العمري (م.749ق.)، به کوشش الشاذلي، ابوظبي، المجمع الثقافي، 1423ق؛
  • مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت:، 1408ق؛
  • المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛
  • مستمسك العروة الوثقي: سيد محسن حكيم (م.1390ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1404ق؛
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛
  • مصباح الهدي في شرح العروة الوثقي: ميرزا محمد تقي آملي، تهران، ناشر: مؤلف، 1380ش؛
  • المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛
  • معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛
  • المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛
  • مفاهيم يجب ان تصحح: سيد محمد بن علوي المالکي الحسني، دبي، دائرة الاوقاف و الشؤون الاسلاميه، 1415ق؛
  • مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛
  • من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛
  • المناقب: الخوارزمي (م.568ق.)، به كوشش مالك محمودي، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛
  • مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛
  • المواهب اللدنيه: القسطلاني (م.923ق.)، قاهره، المکتبة التوفيقيه؛
  • الموسوعة الفقهيه: كويت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلاميه، 1410ق؛
  • الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛
  • نخل‌گرداني: علي بلوکباشي، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، 1380ش؛
  • نمونه: مكارم شيرازي و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛
  • النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به کوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛
  • واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدره‌اي، توس، 1372ش؛
  • وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت، 1412ق؛
  • وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش خالد عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛
  • وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛
  • ينابيع الموده: القندوزي (م.1294ق).