پرش به محتوا

بنی هاشم

از ویکی حج
بنی‌هاشم
مکانبخش‌های مرکزی شهر مکه و پیرامون کعبه
سرسلسلهعمرو ملقب به هاشم
اشخاص مهمهاشم، پیامبر اسلام(ص)، امام علی(ع)، جعفر بن ابی‌طالب، عقیل بن ابی‌طالب، طالب بن ابی‌طالب، عبدالمطلب، حمزه بن عبدالمطلب، عباس بن عبدالمطلب، ابولهب، ابوجهل،
شاخه‌ای ازقریش
زیرشاخه‌هاآل علی(ع)، آل جعفر، آل عقیل، آل عباس، آل ابی‌طالب، آل حارث بن عبدالمطلب، آل ابی‌لهب،
مهم‎ترین اقداماتپیمان حلف المطیبین، پیمان حلف الفضول، حمایت از پیامبر در دعوت به اسلام
مناصب مهمسقایت، رفادت
مذهببت‌پرستی، اسلام

بنی‌هاشم تیره‌ای شریف از قریش منسوب به‌ هاشم بن عبدمناف بود.

سرسلسله بنی‌هاشم هاشم بن عبدمناف نام داشته که جایگاهی والا میان خویشاوندانش داشته و فردی اثرگذار بوده است. بنی هاشم جایگاهی بالا و اثرگذار هم پیش از اسلام و هم بعد از اسلام داشتند. آنها قبل از اسلام مناصبی از جمله سقایت و رفادت را عهده‌دار بودند و همچنین در پیمان حلف المطیبین و پیمان حلف الفضول نقش‌آفرین بودند.

دوران بنی‌هاشم پس از اسلام به چند بخش تقسیم می‌شود که از زمان بعثت پیامبر(ص) بیشترین نقش را در حمایت پیامبر(ص) را داشتند به گونه‌ای که بیشتر طوایف قریش از بیم خون‌خواهی بنی‌هاشم از آسیب رساندن به پیامبر(ص) هراس داشتند. در دوره بعد از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، برخی از بنی هاشم همچون علی(ع) و حمزه همراه رسول خدا(ص) به مدینه مهاجرت کردند و بخشی دیگر مانند ابولهب، عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث از مشهورترین ایشان بودند، همچنان در مکه و در صف مشرکان ماندند؛ در این دوران نیز گرایش مشرکان بنی‌هاشم به اسلام به موازات گسترش این آیین افزایش یافت و حمایت بیشتر افراد این طایفه از پیامبر(ص) همچون گذشته ادامه داشت.

و اما در دوره بعد از رحلت پیامبر سید بنی‌هاشم علی بن ابی‌طالب(ع) بود که به عنوان جانشین پیامبر(ص) از سوی رسول خدا(ص) معرفی شده بود؛ ولی برخی مهاجران و انصار در اجتماع سقیفه ابوبکر را جانشین پیامبر(ص) خواندند و این ستم را در حق امام علی(ع) روا داشتند.

احادیثی در باب فضیلت بنی‌هاشم، و این که آن‌ها سادات اهل بهشت هستند، روایت شده‌اند. به خاطر وجود همین فضائل، اشعار شاعران سروده شده و کتاب‌هایی در باب فضائل بنی هاشم نوشته شده است.

هاشم بن عبدمناف؛ سرسلسله بنی هاشم

سرسلسله طایفه بنی هاشم، هاشم بن عبدمَناف (458-483م.) نام داشته[۱] که چهارمین پسر عبدمناف[۲] بوده است.[۳] هاشم را فردی باهوش و خطیب توصیف کرده اند[۴] که در میان قریش شخصیتی دارای نفوذ بوده و حتی ریاست بر قریش را نیز به او نسبت داده‌اند.[۵]

هاشم چهار پسر به نام‌های شَیبه (عبدالمطّلب)، أسد، عَمرو (ابوصَیفی)، نَضْله و همچنین پنج دختر داشت.[۶][۷][۸] پس از مرگ‌ هاشم، کودکی شَیبه در یثرب می‌گذشت. عمویش مطلب با اصرار فراوان توانست او را به مکه ببرد. او در آن شهر به عبدالمطلب شهرت یافت.[۹]

هاشم بن عبدمَناف دو منصب مهم در میان قریش یعنی سقایت یا آبدهی و رفادت به معنای مهمانی حاجیان با خوراک را برعهده داشت.[۱۰][۱۱] این مناصب پس از او به فرزندش عبدالمطلب و بنی هاشم رسید. بنی‌هاشم با بهره‌گیری از چاه‌های کر آدم، خم، عجون، ردم اعلی، بذر، سجله و سرانجام زمزم، در برطرف کردن کمبود آب در مکه به ویژه در موسم حج می‌کوشیدند.[۱۲]

عبدالمطلب

کوچک‌ترین فرزند‌ هاشم، عبدالمطلب، بعدها به بزرگ‌ترین و اثرگذارترین فرد قریش تبدیل شد. شخصیت عبدالمطلب در درجه نخست قریش را به خود جذب می‌کرد. او برخی سنت‌ها همچون تحنث (خلوت‌گزینی) در غار حراء، خضاب، و منع نکاح محارم را میان همه یا بخشی از قریش رواج داده بود.[۱۳]

پس از مرگ‌ هاشم، منصب سقایت و رفادت پس از کش و قوس هایی در اقوام به عبدالمطلب رسید. [۱۴]

پیمان حلف المطیبین

...

پیمان حلف الفضول

در پیمانی دیگر مشهور به «حلف الفضول»، بنی‌هاشم، بنی‌مطلب، بنی‌زهره، بنی‌اسد و بنی‌تَیم تعهد سپردند که نگذارند در مکه به کسی ستم شود.[۱۵] برخی افراد خاندان‌ هاشمی در دوران پیش از اسلام با یکدیگر پیمانی کوچک منعقد کردند. در این پیمان، عبدالمطلب با هفت تن از پسران خود و نیز ارقم پسر نضلة بن‌ هاشم و ضحاک و عمر پسران ابوصیفی بن‌ هاشم تعهد سپردند که یکدیگر را یاری کنند. آن‌ها این عهدنامه را در کعبه آویختند.[۱۶]

دشمنان بنی‌هاشم

بزرگ‌ترین دشمنان بنی‌هاشم درون قبیله قریش، تیره دیگر بنی‌عبدمناف یعنی بنی‌امیة بن عبدشمس بودند. ریشه این دشمنی را در حسادت عبدشمس به‌ هاشم جسته‌اند؛ اما نخستین دشمنی آشکار بنی‌امیه و بنی‌هاشم هنگامی رخ داد که امیه به نشانه قهر مکه را رها کرد و ده سال در شام اقامت گزید. این تنافر میان عبدالمطلب و حرب بن امیه نیز وجود داشت؛ به گونه‌ای که حتی نجاشی، حاکم حبشه، میانجیگری میان آن دو را نپذیرفت.[۱۷]

محل سکونت

پیش از اسلام، بنی‌هاشم و بنی‌امیه و دیگر سادات قریش در بخش‌های مرکزی شهر مکه و پیرامون کعبه که به بطحاء[۱۸] معروف بود، سکونت داشتند. همچنین بنی‌هاشم در مکه آبادی‌ای میان یک دره داشتند که از‌ هاشم به عبدالمطلب رسیده بود. عبدالمطلب در آن‌جا خانه‌ای داشت. وی در اواخر عمر خویش، پس از کم‌سو شدن دیدگانش، همه آن املاک را میان فرزندانش تقسیم کرد. پیامبر(ص) نیز سهم پدرش را دریافت کرد.[۱۹] این بخش از مکه به شعب ابی‌طالب معروف شد.

دعوت پیامبر از بنی هاشم

حمایت بنی‌هاشم از رسول خدا(ص) بیشترین نقش را در عدم توفیق دیگر تیره‌های قریش در آسیب رساندن به پیامبر(ص) داشت. از آن پس که پیغمبر(ص) ماموریت یافت تا خویشاوندان نزدیک خود شامل بنی‌هاشم و بنی‌مطلب را به اسلام فراخواند (سوره شعراء، 214)، به تدریج گروهی از آن‌ها این دعوت را پذیرفتند. برخی از آن‌ها نیز در برابر این فراخوان از خود ایستادگی نشان دادند. بدین‌ترتیب، میان فرزندان عبدالمطلب بر سر ایمان به پیامبر و پشتیبانی از او اختلاف پدید آمد.

در محرم سال هفتم بعثت، تیره‌های گوناگون قریش عهدنامه‌ای درباره قطع کامل ارتباط با بنی‌هاشم منعقد کردند. قریش تعهد سپردند که هرگز با بنی‌هاشم و بنی‌مطلب[۲۰] داد و ستد نکنند، با آن‌ها عقد نبندند و به خانه‌های ایشان وارد نشوند، مگر این‌که آن‌ها محمد(ص) را به قریشیان بسپارند تا او را بکشند.[۲۱] آنان پیمان خود را در صحیفه‌ای نوشتند و در کعبه نهادند.[۲۲]

مراسم نگارش این پیمان در مکانی به نام خیف بنی‌کنانه در اَبطَح مشهور به «عَصَب» در بالاترین نقطه مکه انجام پذیرفت.[۲۳] از آن پس مؤمن و کافر بنی‌هاشم[۲۴] جز ابولهب[۲۵] بطحاء را وانهادند و تا سه سال در شعب ابی‌طالب محاصره شدند و دشواری‌های فراوان را به جان خریدند؛ به گونه‌ای که گاهی صدای شیون کودکان گرسنه آن‌ها از درون دره به گوش می‌رسید.[۲۶] سرانجام به سال دهم بعثت[۲۷] مردانی از بنی‌عبدمناف و بنی‌قصی که زنانی از بنی‌هاشم آن‌ها را به دنیا آورده بودند، تصمیم به ابطال عهدنامه گرفتند.[۲۸]

...

اندکی پیش از فتح مکه، عباس بن عبدالمطلب مسلمان شد. پس از فتح مکه، وی از رسول خدا خواست تا پرده‌داری کعبه و آب دادن به حاجیان را به او واگذار کند. پیامبر(ص) کنار کعبه ایستاد و فرمود: هر خون، مال و عملی که در روزگار جاهلیت بوده، زیر پای ما است، مگر آب‌رسانی به حاجیان و سدانت کعبه که این دو را به اهلش وامی‌گذارم. بدین‌ترتیب، عباس این منصب را بار دیگر به دست آورد و پس از او عبدالله بن عباس و فرزندانش عهده‌دار این منصب بودند.[۲۹]

پس از رحلت پیامبر

سید بنی‌هاشم در این دوره علی بن ابی‌طالب(ع) بود.[۳۰] البته عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) نیز در نظام قبیله‌ای عرب منزلت داشت.[۳۱]

بنی‌هاشم پس از رویداد سقیفه در زمره کسانی بودند که حدود شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. سپس ابوبکر به رغم میل عمر، به میان جمع بنی‌هاشم شتافت[۳۲] و گویا همین را نشانه بیعت بنی‌هاشم با خلیفه شمردند.

تیره‌های بنی‌هاشم پس از پیامبر

تقسیم بنی‌هاشم به تیره‌های فرعی بیشتر در این دوره نمود یافته است. این تیره‌ها عبارتند از: آل ابی‌طالب، آل عباس، آل حارث بن عبدالمطلب، و آل ابی‌لهب.[۳۳]


در روزگار خلافت علی(ع) سه تن از فرزندان عباس صاحب منصب شدند. عبدالله از یاران نزدیک امام علی(ع) بود. عبیدالله حکمران یمن،[۳۴] قثم حاکم مدینه، و معبد زمامدار مکه شدند.[۳۵] عبیدالله در رویارویی امام حسن(ع) با معاویه، خیانتکارانه به اردوگاه معاویه پیوست.[۳۶]

در قیام سال 61ق. امام حسین(ع) معروف به رخداد طف، برخی فرزندان غیر فاطمی علی(ع) شامل ابوبکر، محمد، جعفر، عثمان، عبدالله و ابوالفضل عباس معروف به سقا[۳۷] و شماری از فرزندان حسن بن علی(ع) شامل عبدالله، قاسم و ابوبکر همراه عمویشان حسین(ع) در کربلا به شهادت رسیدند.[۳۸]

در دوره بنی‌امیه مروانی (حک: 65-132ق.) برخی علویان همچون زید بن علی در روزگار هشام بن عبدالملک (حک: 105-125ق.) دست به قیام زدند.

تیره بنی‌عباس نیز از آغاز سده دوم ق. با شعار الرضا من آل محمد(ص) توانستند اعتماد بسیاری از مسلمانان را به خود جلب کنند و به قدرت دست یابند.[۳۹]

از میان تیره‌های بنی‌هاشم، آل ابی‌لهب گویا به سبب انتسابشان به او همواره مورد طعن بوده‌اند. فضل بن عباس بن عتبة بن ابی‌لهب در پاسخ به طعنه همسرش به سبب جدش ابولهب، به او گفت: جد ما‌ هاشم است. اگر خشمگین هستی، چهره‌ات را خراش ده![۴۰] او در شعری قومش بنی‌هاشم را ستوده است.[۴۱]

فضایل بنی‌هاشم

بنی‌هاشم دست‌کم پس از فراگیر شدن دین اسلام به سبب آن‌که رسول خدا(ص) از آن‌ها بود، از جایگاهی والا میان مسلمانان برخوردار بوده‌اند. بر پایه روایتی منسوب به پیغمبر(ص) طایفه بنی‌هاشم به سبب رسالت او برگزیده از میان قریش است.[۴۲]

احادیثی در باب فضیلت بنی‌هاشم،[۴۳] استحباب عیادت بیماران خاندان‌ هاشم[۴۴] و این‌که آن‌ها سادات اهل بهشت هستند،[۴۵] روایت شده‌اند.

حرمت صدقه

از دیدگاه فقهی، خداوند صدقه را بر بنی‌هاشم به‌طور کلی حرام کرده است.[۴۶] آن‌ها شامل آل علی(ع)، آل جعفر، آل عقیل و آل عباس هستند.[۴۷] پیامبر(ص) سهم ذوی القربی را به بنی‌هاشم و بنی‌مطلب می‌داد و به بنی‌عبدشمس و بنی‌نوفل پرداخت نمی‌کرد و می‌فرمود: بنی‌هاشم و بنی‌مطلب یک طایفه هستند و در روزگار جاهلیت و نیز اسلام از یکدیگر جدا نشده‌اند.[۴۸]

بهترین تیره

ابن‌عباس، بنی‌هاشم را بهترین تیره بنی‌عبدمناف و بنی‌عبدالمطلب را بهترین تیره از بنی‌هاشم دانسته است.[۴۹] البته شمار بنی‌هاشم از غیر طریق عبدالمطلب چندان قابل توجه نیست. اعتقاد به برتری بنی‌هاشم حتی در روزگاری که از مناصب کلیدی سیاسی محروم مانده بودند، نیز به گونه‌ای نمود یافته است.

شایسته جانشینی پیامبر

پس از رحلت پیامبر(ص) گروهی از مسلمانان، بنی‌هاشم را شایسته جانشینی وی می‌دانستند. از این‌رو، خالد بن سعید چند روزی از بیعت با ابوبکر سر باززد.[۵۰] ابان بن سعید بن عاص اموی نیز از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنی‌هاشم چه خواهند کرد.[۵۱] عمر پس از تاسیس دیوان، اهل بدر و سپس بنی‌هاشم و هم‌پیمانان سنتی آن‌ها، بنی‌مطلب، را مقدم داشت.[۵۲]

پس از روی کارآمدن امویان، تفاخر میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه به آن‌جا رسید که موالی آل‌هاشم نیز بر بنی‌امیه فخر می‌فروختند و کارشان به ستیز انجامید.[۵۳] حتی به لحاظ جمعیت نیز بنی‌هاشم را پرشمارتر از بنی‌امیه دانسته‌اند.[۵۴]

این‌ اندیشه که بنی‌هاشم به دلیل قرابت نَسَبی با رسول خدا(ص) شایستگی ذاتی برای مقام خلافت را دارند، در آغاز سده دوم ق. میان بسیاری از مسلمانان رسوخ داشته است.

از دیدگاه برخی، تفاوتی میان تیره‌ها و شاخه‌های بنی‌هاشم وجود نداشت. خطبه سدیف بن میمون، شاعر بنی‌هاشم،[۵۵] در مکه در روزی که داود بن علی‌ هاشمی این شهر را از دست بنی‌امیه بیرون کرد، در بر دارنده فرازهایی مهم است.[۵۶]

اعتبار در درون خاندان

در درون خاندان نیز گاهی افرادی تنها به دلیل داشتن جایگاهی در سلسله نسب، اعتبار اجتماعی می‌یافتند. عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب را به دلیل آن که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر علوی بود، عبدالله محض می‌خواندند.[۵۷] همچنین عبدالصمد بن علی بن عبدالله بن عباس‌ هاشمی را «قُعدُد بنی‌هاشم» می‌خواندند؛ زیرا با کمترین واسطه به جدّ بزرگ‌تر می‌رسید.[۵۸]

توجه به بنی‌هاشم به‌ویژه پیامبر(ص) تا‌ اندازه‌ای بود که در خرید و فروش خانه‌های آن‌ها از سوی حاکمان و والیان و حتی در معماری و شهرسازی مکه تاثیر داشته است.

در روزگار امویان، حجاج بن یوسف برادرش ابویوسف محمد را مامور کرد که خانه عبدالمطلب را به یکصد هزار درهم از بنی‌عبدالمطلب بخرد و آن را بازسازی کند. از آن پس مردم مکه آن را خانه ابی‌یوسف نامیدند.[۵۹]

باب بنی‌هاشم

یکی از درهای مسجدالحرام «باب بنی‌هاشم» نام داشت و پرچمی سبز بر آن افراشته بودند.[۶۰] این دروازه در برابر بطحاء و وادی بکّه قرار داشته است.

به سال 167ق. مهدی خلیفه عباسی (حک: 158-169ق.) کار نوسازی و افزایش فضای مسجدالحرام را انجام داد. او فرمان داد که معماران ساختمان مسجد را به گونه‌ای طراحی کنند که خانه کعبه در وسط قرار گیرد. در نتیجه این کار، بر وسعت باب بنی‌هاشم افزوده شد.[۶۱] این در را «باب عباس بن عبدالمطلب» نیز می‌گفتند؛ زیرا از یک سوی در برابر خانه عباس بن عبدالمطلب قرار داشته است.

نماز بر جنازه‌ها در آن مکان برپا می‌شده است.[۶۲]

ستایش از بنی‌هاشم

بسیاری از شاعران و نویسندگان مسلمان نیز در ستایش بنی‌هاشم از یکدیگر سبقت می‌جستند.

ابوعبدالله بن ابی‌خصال قصیده‌ای به نام «معراج المناقب و منهاج الحسب الثاقب» سروده و آن را به محمد(ص)‌ هاشمی ابطحی که خاتم رسولان است، پیشکش کرده است.[۶۳]

ابوالبرکات سعدی تونسی در سروده‌اش یقین می‌ورزد که اگر پس از مردنش در بقیع در مدینه طیبه به خاک سپرده شود، در حمایت صاحب آرامگاه یعنی پیامبر(ص) برانگیخته شده از خاندان‌ هاشم قرار خواهد داشت.[۶۴]

ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین نام و شرح حال حدود 300 تن از مردان خاندان ابوطالب را که تا سال 313ق. به قتل رسیده‌اند و کسانی را که به قتل آنان همت گماشته‌اند، آورده است. او اذعان کرده که شاید شماری فراوان از نام‌های خاندان ابوطالب در اثرش نیامده باشد و این بدان سبب است که گزارش آن‌ها به او نرسیده است؛ زیرا این خاندان در مشرق و مغرب پراکنده‌اند.[۶۵]

همچنین ابن‌شهرآشوب مازندرانی (م. 588ق.) کتابی به نام مناقب آل ابی‌طالب نگاشته است.

در سده نهم ق. ابن‌عنبه (م. 828ق.) کتابی با نام عمدة الطالب فی انساب آل ابی‌طالب نگاشت.

پیوند به بیرون

موسسه دائرة المعارف الاسلامی، دانشنامه جهان اسلام، مقاله بنی هاشم

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، مقاله بنی هاشم

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج1، ص504؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص75-76.
  2. الآحاد و المثانی، ج1، ص135؛ السیرة النبویه، ج1، ص94، 233.
  3. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص62، 64.
  4. الاکتفاء، ج1، ص19.
  5. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص75-76، 78.
  6. الاغانی، ج22، ص67.
  7. السیرة النبویه، ج1، ص235.
  8. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص80.
  9. الاکتفاء، ج1، ص19.
  10. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص111.
  11. المنمق، ص42.
  12. اخبار مکه، ازرقی، ص111-113.
  13. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص86-87؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10؛ الکامل، ج2، ص15.
  14. تاریخ طبری، ج1، ص503؛ السیرة الحلبیه، ج1، ص23.
  15. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص128.
  16. الطبقات، ابن‌سعد، ص85.
  17. تاریخ طبری، ج1، ص505.
  18. معجم البلدان، ج1، ص444.
  19. معجم البلدان، ج3، ص347؛ سبل الهدی، ج2، ص382.
  20. سیره ابن‌اسحق، ص156.
  21. سیره ابن‌اسحق، ص156.
  22. التحفة اللطیفه، ج1، ص11.
  23. السیرة الحلبیه، ج3، ص498؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص253.
  24. زاد المعاد، ج3، ص30.
  25. السیرة النبویه، ج2، ص196؛ تاریخ طبری، ج2، ص336.
  26. سیره ابن‌اسحق، ص159.
  27. التحفة اللطیفه، ج1، ص11.
  28. البدایة و النهایه، ج3، ص84-85.
  29. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص113-114.
  30. الریاض النضره، ج1، ص305؛ السیرة الحلبیه، ج2، ص339.
  31. السیرة النبویه، ج2، ص288؛ اسد الغابه، ج3، ص60-61.
  32. الریاض النضره، ج2، ص195، 214، 217-218.
  33. الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص94.
  34. انساب الاشراف، ج4، ص78؛ اسد الغابه، ج3، ص420.
  35. تاریخ طبری، ج3، ص5؛ الکامل، ج3، ص204؛ جمهرة انساب العرب، ص18.
  36. انساب الاشراف، ج3، ص291-292.
  37. تاریخ طبری، ج3، ص343؛ عمدة الطالب، ص356.
  38. مروج الذهب، ج3، ص61-62.
  39. نک: اخبار الدولة العباسیه.
  40. تاریخ دمشق، ج48، ص341؛ لسان العرب، ج6، ص299.
  41. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص263.
  42. وسیلة الاسلام، ص35.
  43. ذخائر العقبی، ص14.
  44. ذخائر العقبی، ص15.
  45. ذخائر العقبی، ص15.
  46. السرائر، ج1، ص457.
  47. ذخائر العقبی، ص16.
  48. زادالمعاد، ج3، ص104؛ ج5، ص81.
  49. السیرة الحلبیه، ج1، ص46.
  50. الاکتفاء، ج3، ص109.
  51. التحفة اللطیفه، ج1، ص59-60.
  52. التراتیب الاداریه، ج1، ص225.
  53. تاریخ دمشق، ج37، ص487.
  54. اعلام النبوه، ص215.
  55. لسان العرب، ج1، ص615.
  56. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص148.
  57. نک: مقاتل الطالبیین، ص166؛ عمدة الطالب، ص101.
  58. لسان العرب، ج3، ص357، «قعد.
  59. السیرة الحلبیه، ج1، ص101.
  60. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص173.
  61. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص173.
  62. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص202.
  63. الاکتفاء، ج1، ص21.
  64. التحفة اللطیفه، ج1، ص206.
  65. مقاتل الطالبیین، ص24-25.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده است از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌هاشم.
  • اخبار الدولة العباسیه: ناشناخته (م. قرن3ق.)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، 1391ق.
  • اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن‌دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
  • اسد الغابه: ابن‌اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
  • الاصابه: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
  • اعلام النبوه: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، 1409ق.
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
  • الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص): سلیمان بن موسی الحمیری (م. 634ق.)، به کوشش محمد عزالدین، بیروت، عالم الکتب، 1417ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
  • الآحاد و المثانی: ابن‌ابی‌عاصم (م. 287ق.)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، 1411ق.
  • البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
  • البدایة و النهایه: ابن‌کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن‌عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • التراتیب الاداریه: محمد عبدالحی الکتانی (م. 1382ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
  • التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • جمهرة انساب العرب: ابن‌حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الدرر فی اختصار المغازی والسیر: ابن‌عبدالبر (م. 463ق.) .
  • ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م. 694ق.)، قاهره، دار الکتاب المصریه، 1356ق.
  • الروض الانف: السهیلی (م. 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
  • الریاض النضره: احمد بن عبدالله الطبری (م. 694ق.)، به کوشش حمیری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1996م.
  • زاد المعاد: ابن‌قیم الجوزیه (م. 751ق.)، بیروت، الرساله.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • السرائر: ابن‌ادریس (م. 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
  • السیرة الحلبیه: الحلبی (م. 1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق.
  • السیرة النبویه: ابن‌هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش طه عبدالرؤوف، بیروت، دار الجیل، 1411ق.
  • سیره ابن‌اسحق (السیر و المغازی): ابن‌اسحق (م. 151ق.)، به کوشش زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1368ش.
  • الطبقات الکبری: ابن‌سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
  • الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • عمدة الطالب: ابن‌عنبه (م. 828ق.)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المطبعة الحیدریه، 1380ق.
  • الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (م. 538ق.)، به کوشش البجاوی و ابوالفضل ابراهیم، لبنان، دار المعرفه.
  • فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
  • الکامل فی التاریخ: ابن‌اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
  • لسان العرب: ابن‌منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م. 739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
  • مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش مفید محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • مسالک الابصار: احمد بن یحیی (م. 749ق.)، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق.
  • المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
  • معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
  • معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
  • مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
  • مناقب آل ابی‌طالب: ابن‌شهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق.
  • المنمق: ابن‌حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
  • وسیلة الاسلام بالنبی: احمد بن الخطیب ابن‌قنفذ (م. 810ق.)، به کوشش المحامی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1404ق.