بنی‌امیه تیره‌ای مشهور از قریش، صاحب منصب در حرمین شریفین و موجب حرمت‌شکنی در آن دو بودند.

بنی‌امیه
نام کامل خاندان بنی‌امیه
نسب امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی
سرسلسله امیة بن عبدشمس
مکان قبیله مکه
شاخه‌ای از قریش
مذهب مشرک، اسلام
محل حکومت حرمین شریفین
مدت حکومت حدود ۹۰ سال
جنگ‌ها نبرد عُکاظ، جنگ بدر، جنگ احد، جنگ احزاب
اشخاص مهم حرب، ابوحرب، سفیان، ابوسفیان، معاویة بن ابی‌سفیان، یزید بن معاویه، معاویة بن یزید، عبدالملک بن مروان، هشام بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک
مهم‎ترین اقدامات حکومت بر جهان اسلام از سال 41 قمری تا 132 قمری
مناصب مهم تجارت، قیادت

بنی‌امیه تیره‌ای از قریش که از نسل امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی هستند و نسبشان به عبدمناف جد سوم پیامبر(ص) می‌رسد. آنها ساکن پیرامون کعبه بوده و در دوران جاهلی از تاجران قریش بودند. آنها قبل از پیامبر(ص) با بنی‌هاشم رقابت و اختلاف داشتند و با برخاستن پیامبر(ص) از میان بنی‌هاشم بر حسادت آنان افروخته شد و نزاع و دشمنی با پیامبر(ص)، به رهبری ابوسفیان روز افزون گردید، از همین روی برای مهار دعوت پیامبر(ص) دست به اقداماتی زدند که از جمله آنها ایجاد جنگ‌های متعدد با مسلمانان بود، تا اینکه با فتح مکه همه آنها به ناچار مسلمان شدند و در غزوات پیامبر(ص) شرکت داشتند و از جمله کارگزاران پیامبر(ص) در مناطق مختلف قرار گرفتند.

بنی‌امیه در زمان خلفا با حکومت همراه شدند و جایگاه و منزلتی یافتند و زمینه حکومتشان توسط خلفا ایجاد شد و با روی کار آمدن عثمان که اموی بود عملا حکومت را در دست گرفتند و تا قیام عباسیان پابرجا بودند.

امویان جز در خلافت کوتاه مدت ابن‌زبیر و استیلاء کوتاه خوارج ازارقه، بر حرمین شریفین تسلط داشتند و در مدت حکومتشان، برخی اقدامات فاجعه بار مثل فاجعه حره و غارت و کشتار مردم مدینه، همچنین حمله به مکه و به آتش کشیدن کعبه در زمان حکومت یزید بن معاویه را می توان ذکر کرد.

نسب‌شناسی

بنی‌امیه تیره‌ای ثروتمند، قدرتمند، پر جمعیت و دارای نفوذ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسیار در آستانه ظهور اسلام در مکه و سپس در جهان اسلام بودند و جز چند سال، در طول حکومتشان (41-132ق.) بر حرمین تسلط داشتند.

بنی‌امیه از نسل امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی هستند[۱] که نسبشان به عبدمناف جد سوم پیامبر(ص) می‌رسد.[۲]

از میان فرزندان عبدشمس، یعنی امیه اکبر، امیه اصغر، نوفل، عبدامیه، حبیب، ربیعه، عبدالعزی و عبدالله، نسل امیه اکبر به بنی‌امیه شهرت دارند.[۳]

افزون بر قریش، میان عرب قحطانی نیز تیره‌ای با نام بنی‌امیة بن زید بن قیس از زیر مجموعه‌های اوس یافت می‌شود[۴] که البته غیر مشهورند.

اصالت امیه

بر پایه گزارشی، امیه برده‌ای رومی بود که عبدشمس با ملحق ساختن او به خود، وی را فرزند خویش خواند.[۵] برخی این سخن امیرمؤمنان علی(ع): «لیس الصریح کاللصیق: [۶] پاکیزه‌نسب مانند چسبیده شده نیست» را مؤید همین مطلب می‌دانند. امام این سخن را در پاسخ نامه معاویه نوشت که افتخار می‌کرد از فرزندان عبدمناف است.[۷]

درباره فساد اخلاقی امیه، در منابع گزارشی بازتاب یافته است. بر پایه گزارشی، او همسرش را به ازدواج پسرش ابوعمرو در آورد که عقبة بن ابی‌معیط بن امیه نتیجه آن ازدواج بود.[۸]

فرزندان امیه

فرزندان امیه به دو گروه «عنابس» و «اعیاص» تقسیم شده‌اند. حرب، ابوحرب، سفیان، ابوسفیان[۹] و بر پایه گزارشی، عمرو و ابوعمرو[۱۰]به سبب مقاومتشان در نبرد عُکاظ، از جنگ‌های فجار، به عنابس (جمع عنبسه به معنای شیر) شناخته می‌شدند.[۱۱]

آل ابی‌سفیان

از میان عنابس، تنها نسل حرب ادامه یافت.[۱۲] معاویة بن ابی‌سفیان و جانشینانش، یزید و معاویة بن یزید، که از سال 41 تا 64 ق. بر جهان اسلام حکومت کردند، از عنابس[۱۳] و به «آل ابی‌سفیان» مشهور بودند.

عنابس بعدها به زیر مجموعه‌هایی تقسیم شدند. تیره‌های بنوابان بن عثمان، بنوحیدر بن ولید، و بنوخالد بن یزید بن معاویه از آن جمله هستند.[۱۴]

اعیاص

عاص (عاصی)، ابوالعاص (ابوالعاصی)، عیص (عیصی)، ابوالعیص و عویص به دلیل تشابه در نام، به اعیاص شهرت یافتند.[۱۵]

از عیص[۱۶] و عویص نسلی باقی نماند.[۱۷] شاخه مروانیان بنی‌امیه که از سال 64 تا 132ق. حکومت کردند، از اعیاص بودند.[۱۸]

بنی‌امیه پیش از اسلام

آن‌ها به سبب سکونت در پیرامون کعبه، از قریش بطائح بودند؛ در برابر قریش ظواهر که در اطراف مکه سکونت داشتند.[۱۹]

بنی‌امیه تا آستانه ظهور اسلام به عنوان بنی‌عبدشمس (عَبشَمی) شناخته می‌شدند[۲۰]و هنوز هویت مستقل نیافته بودند.

تاجران قریش

آن‌ها در دوران جاهلی، از تاجران و توانگران قریش بودند. عبدشمس، جد بزرگ آنان، عامل پیمان تجارت قریش با حبشه[۲۱] یا عراق[۲۲] و در زمره اصحاب ایلاف بود.[۲۳] ابوسفیان (صخر) پسر حرب نیز در آستانه ظهور اسلام به عنوان رئیس کاروان‌های تجاری قریش با شام داد و ستد داشت.[۲۴]

مناصب

بنی‌امیه از میان مناصب مکه، قیادت (فرماندهی در نبردها و کاروان‌های تجارت) را که به دست قصی بن کلاب، جد چهارم پیامبر، در کنار برخی دیگر از مناصب پدید آمده بود، پس از عبدشمس و امیه به صورت موروثی در اختیار داشتند.[۲۵]

شخصیت‌های معروف

حرب بن امیه در نبرد فجار، فرمانده سپاه قریش بود.[۲۶] پس از او فرزندش ابوسفیان عهده‌دار این منصب شد.[۲۷] حرب و ابوسفیان از داوران قریش شمرده شده‌اند.[۲۸]

از دیگر شخصیت‌های معروف آن‌ها در این عصر، ابواُحیحه سعید بن عاص بن امیه است که وی را از دشمنان سرسخت پیامبر و از استهزاء‌کنندگان او برشمرده‌اند.[۲۹]

حضور در پیمان حلف المطیبین

بنی‌امیه به عنوان بخشی از بنی‌عبدمناف در درگیری این تیره با بنی‌عبدالدار و هم‌پیمانانشان برای تصدی مناصب کعبه که به انعقاد پیمان حلف المطیبین انجامید، حضور داشتند.[۳۰]

نزول سوره تکاثر

از رقابت و فخرفروشی بنی‌عبدمناف با بنی‌سهم، از تیره‌های قریش، درباره شمار جمعیت تیره‌هایشان یاد شده و نزول سوره تکاثر را مربوط به این رویداد دانسته‌اند.[۳۱]

ستیز میان امیه و بنی‌زهره

منابع از ستیز میان امیه و بنی‌زهره به سبب چشم‌چرانی امیه نسبت به کنیزان وهب بن عبدمناف یاد کرده‌اند و آورده‌اند که بنی‌عبدمناف که از رقیبشان قدرتمندتر بودند، تصمیم گرفتند که بنی‌زهره را از مکه بیرون کنند. این تصمیم با مخالفت بنی‌سهم، از تیره‌های قریش و خویشاوند بنی‌زهره، به نتیجه نرسید.[۳۲] از این روز با نام «یوم عِزّ الرَکب» (روز صلح) یاد شده است.[۳۳]

ستیز بنی‌امیه با بنی‌مخزوم

نیز منابع از ستیز بنی‌امیه با بنی‌مخزوم، از دیگر شاخه‌های پر نفوذ قریش، گزارشی کوتاه و مبهم ارائه کرده‌اند. بر این اساس، فردی از کِنانه، هم‌پیمان مخزومی‌ها، با فردی از بنی‌زبید، هم‌پیمان بنی‌امیه، به تفاخر پرداختند. سپس گروهی از دو طرف همراه هم‌پیمانان خود کنار حِجر اسماعیل گرد آمدند و برتری خود را به رخ یکدیگر کشیدند. با اوج گرفتن ستیز، برای داوری نزد یکی از کاهنان به نام سطیح رفتند و او به سود بنی‌مخزوم حکم کرد.[۳۴] از ستیز بنی‌امیه با بنی‌عدی بن کعب نیز گزارشی در دست است.[۳۵]

رقابت بنی‌امیه با بنی‌هاشم

رقابت بنی‌امیه با بنی‌هاشم از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین رخدادهای این خاندان است که ریشه آن به رقابت امیه، سر سلسله این خاندان، با‌ هاشم بازمی‌گردد. امیه که گویا به سبب کوشش‌های شایسته عمویش‌ هاشم در منصب سقایت و رفادت، به منزلت اجتماعی والای او رشک می‌برد، [۳۶] در رقابت با او تلاش‌هایی چون اطعام حاجیان انجام داد. سرانجام آن دو اختلاف خود را نزد کاهنی از خزاعه برای داوری بردند و تعهد سپردند تا در صورت محکومیت 50 شتر را در مکه نحر نمایند و مردم را اطعام کنند و نیز 10 سال از آن شهر بیرون روند.[۳۷] با داوری کاهن به نفع‌ هاشم، امیه به شام تبعید شد.[۳۸]

شماری از پژوهشگران این گزارش را به افسانه تشبیه و آن را انکار کرده و عدم گزارش آن از سوی تاریخ‌نگارانی چون یعقوبی، ابن‌هشام و مسعودی را دلیل جعلی بودن آن دانسته‌اند.[۳۹]

همانند این گزارش درباره رقابت و حسادت حرب بن امیه به عبدالمطلب و محکومیت حرب در داوری میان آن دو نیز در دست است.[۴۰]

همزاد بودن عبدشمس با‌ هاشم

بر پایه گزارشی، عبدشمس با‌ هاشم، جد اعلای پیامبر، همزاد بود و هنگام تولد، انگشت یکی بر پیشانی دیگر چسبیده بود. هنگام جداسازی آن دو، خون جاری شد[۴۱] و این زمینه دشمنی میان فرزندان آن‌ها را فراهم آورد.[۴۲]

هم‌پیمانان بنی‌امیه

بنی‌امیه در درگیری‌ها و اختلافات میان خاندان‌های بنی‌عبدمناف از پشتیبانی بنی‌نوفل بن عبدمناف[۴۳] و نیز برخی از بنی‌عبدشمس، هم‌پیمان بنی‌امیه، مانند عتبه و شیبه فرزندان ربیعة بن عبدشمس برخوردار بودند.[۴۴] در برابر، بنی‌مطلب بن عبدمناف کنار بنی‌هاشم قرار داشتند. در محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابی‌طالب چنین آرایشی مشاهده می‌شد.[۴۵]

بنی‌امیه به رغم روابط خصومت‌آمیز و رقابت با بنی‌هاشم، گاه پیوندهایی با بنی‌هاشم داشتند. ازدواج‌ ام‌جمیل خواهر ابوسفیان با ابولهب عموی پیامبر از آن جمله است.[۴۶]

مناسبات بنی‌امیه با پیامبر

برخاستن پیامبر از بنی‌هاشم، رشک برخی تیره‌های قریش مانند بنی‌امیه و بنی‌مخزوم را برانگیخت؛ زیرا آن‌ها بعثت پیامبر را سبب برتری موقعیت بنی‌هاشم ارزیابی کردند و بر پایه تعصب قبیله‌ای و از سر حسادت و رقابت، به رهبری ابوسفیان که در آن هنگام بزرگ بنی‌امیه به شمار می‌آمد، در برابر دعوت رسول خدا واکنشی سخت نشان دادند. رد پای سران بنی‌امیه را در بیشتر کوشش‌های قریش بر ضد پیامبر می‌توان یافت.

تلاش برای مهار دعوت پیامبر

پس از آغاز رسالت وی، آن‌ها با همراهی دیگر قریش از هیچ کوششی برای مهار یا انحراف دعوت پیامبر فروگذار نکردند.

گفت‌وگو با ابوطالب برای بازداشتن رسول خدا از دعوت خود، [۴۷] پیشگیری از طواف مسلمانان، [۴۸] محاصره اقتصادی بنی‌هاشم و مسلمانان در شعب ابی‌طالب[۴۹] و توطئه قتل پیامبر(ص) [۵۰] از این کوشش‌ها است.

دشمنان پیامبر

نام برخی از بنی‌امیه میان مقتسمین (بازدارندگان حاجیان از دیدار با پیامبر(ص)) [۵۱] مانند حنظلة بن ابی‌سفیان و هم‌پیمانانشان به چشم می‌خورد.[۵۲]

از میان امویان، ابوسفیان، عقبة بن ابی‌معیط، ابواُحیحه، معاویة بن مغیرة بن ابی‌العاص (از مقتولان پس از غزوه احد[۵۳] مروان و پدرش حکم بن ابی‌العاص (تبعیدی رسول خدا به طائف)[۵۴] و نیز‌ ام‌جمیل خواهر ابوسفیان[۵۵] از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر(ص) بودند.

بر پایه گزارشی، رسول خدا بنی‌امیه را از بدترین و شرورترین عرب[۵۶] و دشمن‏‌ترین آن‌ها در برابر بنی‌هاشم معرفی کرد.[۵۷]

مسلمانان بنی‌امیه

به رغم مواضع ستیزآمیز بنی‌امیه با رسول خدا، چند تن از آنان در سال‌های نخست دعوت پیامبر مسلمان شدند. خالد از پیشگامان در اسلام و از کاتبان پیامبر(ص) [۵۸] و عمرو فرزندان سعید بن عاص، [۵۹] ابوحذیفة بن عتبه، [۶۰] عثمان بن عفان و‌ ام‌حبیبه دختر ابوسفیان، از همسران پیامبر، از آن جمله هستند.[۶۱]

اینان و برخی هم‌پیمانانشان مانند بنی‌جحش به حبشه هجرت کردند.[۶۲] ام‌کلثوم دختر عقبة بن ابی‌معیط نیز پس از حدیبیه (6/7ق.) به مدینه هجرت کرد.[۶۳]

دشمنی بنی‌امیه پس از هجرت

دشمنی بنی‌امیه در پی هجرت پیامبر به یثرب ادامه یافت. آن‌ها پس از پیمان عقبه دوم (13 بعثت) و هجرت مسلمانان به آن شهر، اموال بنی‌جحش از هم‌پیمانان خود را مصادره کردند.[۶۴] ابوسفیان رئیس بنی‌امیه نیز با ارسال نامه‌ای به یثرب، انصار را به سبب پناه دادن به رسول خدا نکوهش کرد.[۶۵]

نقشه ترور رسول خدا از سوی ابوسفیان پس از غزوه بنی‌نضیر (4ق.) از دیگر کوشش‌های آن‌ها بود که به نتیجه نرسید.[۶۶]

بنی‌امیه در دوره مدنی پیامبر، در همه توطئه‌ها و کوشش‌های نظامی و سیاسی بر ضد او میدان‌دار بودند.

حاضران در نبرد بدر

ابوسفیان رهبری و فرماندهی قریش را جز در نبرد بدر (2ق.) که وی به عنوان رئیس کاروان تجاری قریش به شام غایب بود، بر عهده داشت.[۶۷]

در این غزوه نیز که در غیاب ابوسفیان رخ داد، کسانی از بنی‌عبدشمس و بنی‌امیه و هم‌پیمانانشان شرکت داشتند[۶۸] و چند تن از آن‌ها مانند حنظلة بن ابی‌سفیان، [۶۹] عقبة بن ابی‌معیط، [۷۰] عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، ولید بن عتبه، و نیز عاص و عبیده پسران سعید بن عاص[۷۱] به قتل رسیدند و 12 تن از آنان از جمله عمرو بن ابی‌سفیان[۷۲] و حارث بن ابی‌وجزه[۷۳] و ابوالعاص بن ربیع عبشمی[۷۴] به اسارت درآمدند.[۷۵] ابن‌هشام اسیران هم‌پیمان او را هفت تن یاد کرده است.[۷۶]

شدت دشمنی پس از غزوه بدر

این نبرد دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم را از این‌رو که برخی از آن‌ها به دست امام علی(ع) کشته شده بودند، شدت بخشید و کینه آن‌ها تا زمان‌های بعد نیز باقی ماند.

پس از غزوه بدر، روابط بنی‌امیه با پیامبر وارد مرحله‌ای تازه‌ای شد؛ زیرا کشته شدن بزرگانی از بنی‌مخزوم و بنی‌عبدشمس و برخی دیگر از تیره‌های قریش، به ابوسفیان این امکان را داد تا افزون بر رهبری بنی‌امیه، به رهبری قریش هم برسد.[۷۷] وی به عنوان وارث منصب قیادت، در نبردهایی بزرگ مانند اُحد[۷۸] و احزاب[۷۹] هدایت سپاه قریش را بر عهده داشت.

همسر او هند دختر عتبه در نبرد احد نقشی مهم در به شهادت رساندن حمزه عموی پیامبر ایفا کرد.

بر پایه سخنی، یکی از امویان مدعی به شهادت رساندن او بود.[۸۰] گفته‌اند معاویة بن مغیرة بن ابی‌العاص اموی جسد حمزه را مُثْله کرد.[۸۱]

مصالحه با پیامبر

ابوسفیان بزرگ امویان که نقش اصلی را در فرماندهی احزاب (5ق.) داشت، پس از ناکامی در آن نبرد[۸۲] به ناچار همراه قریش تن به مصالحه با پیامبر(ص) در غزوه حدیبیه (6ق.) داد.[۸۳] پس از نقض این پیمان از سوی قریش، ابوسفیان تلاش‌هایی از جمله سفر به مدینه، برای تجدید پیمان با رسول خدا به کار بست.

اقدامات پیامبر در فتح مکه

بی‌نتیجه ماندن این کوشش‌ها به فتح مکه به سال هشتم ق. انجامید.[۸۴] پیامبر در این غزوه با توجه به نفوذ ابوسفیان، خانه او را از مکان‌هایی خواند که مردم با پناهنده شدن به آن‌ها، در امان خواهند بود.[۸۵]

نیز درباره بنی‌امیه گذشت فراوان نشان داد و با صدور فرمان عفو عمومی، قریش از جمله بنی‌امیه را با عنوان «طُلَقاء» (آزاد شدگان) مخاطب ساخت.[۸۶] بدین ترتیب، بنی‌امیه پس از 21 سال موضع‌گیری ستیزآمیز بر ضد پیامبر، با او بیعت کردند و مسلمان شدند.

بنی‌امیه در غزوه‌های حُنین و طائف[۸۷] که پس از فتح مکه انجام شد، حضور داشتند.

در نبرد حُنین، پیامبر به چند تن از چهره‌های اموی مانند ابوسفیان و پسرانش یزید و معاویه، [۸۸] طُلیق بن سفیان بن امیه و فرزندش حکیم بن طلیق[۸۹] و خالد بن اسید، غنایمی برای تالیف قلوب آن‌ها بخشید. از این‌رو، آن‌ها را در شمار «مؤلفة قلوبهم» دانسته‌اند.[۹۰]

کارگزاران پیامبر

سپس پیامبر از میان بنی‌امیه افرادی را به عنوان کارگزار خود در شهرها و مناطق گوناگون برگزید.

عتاب بن اسید (8-10ق.) در مکه، [۹۱] عمرو بن سعید بن عاص در وادی القری[۹۲] و پسرانش ابان و خالد بن سعید در مناطقی از یمن[۹۳] یا بحرین[۹۴] و ابوسفیان به عنوان مامور گردآوری خراج نجران، از آن جمله هستند.[۹۵]

سکونت بنی‌امیه در مناطق مختلف

پس از فتح مکه، برخی از بنی‌امیه به مدینه مهاجرت کردند.

در پایان خلافت عثمان (حک: 23-35ق.) که خود از امویان بود، شمار بنی‌امیه با موالی او در این شهر حدود 1000 تن دانسته شده است.[۹۶]

با گسترش فتوحات، بنی‌امیه افزون بر شام، محل حکمرانی یزید بن ابی‌سفیان و برادرش معاویه و جانشینان وی، [۹۷] در عراق[۹۸] و مناطقی از شمال آفریقا[۹۹] نیز حضور یافتند.

از دومین نیمه سده دوم ق. یکی از مراکز عمده گرد آمدن آن‌ها‌ اندلس بود. امویان در آن جا حکومتی تاسیس کردند که نزدیک به سه سده پابرجا بود.[۱۰۰]

آیات تطبیق‌شده با بنی‌امیه

مفسران آیاتی از قرآن را بر ویژگی‌ها و رفتار و کردار بنی‌امیه تطبیق کرده یا آن‌ها را سبب نزول این آیات دانسته‌اند. این آیات هم مکی و هم مدنی هستند.[۱۰۱]

«شجره ملعونه» در آیه 60 سوره اسراء[۱۰۲] و ( لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ) در آیه 3 سوره قدر که بر طول مدت حکومت بنی‌امیه تطبیق شده، [۱۰۳] از آن جمله هستند.

البته برخی آیات را تنها درباره بعضی از بنی‌امیه مانند ابوسفیان دانسته‌اند؛ چنان‌که در سبب نزول افزون بر 25 آیه از او یاد شده که همه آن‌ها بر نقش منفی وی در برابر پیامبر تاکید دارند. درباره حکم بن ابی‌العاص اموی نیز آیاتی نازل شده است.[۱۰۴]

روایات وارده درباره بنی‌امیه

افزون بر آیات، روایاتی از پیامبر(ص) درباره بنی‌امیه همانند «ویل لبنی‌امیه»[۱۰۵] گزارش شده که زمان صدور آن به طور دقیق روشن نیست.

اگر این سخنان پیش از اسلام آوردن آن‌ها باشد، تاییدی بر دشمنی پیشین آن‌ها با رسول خدا است. این احتمال نیز وجود دارد که پیشگویی او درباره رفتار بنی‌امیه در زمان‌های بعد باشد، چنان که این سخن حضرت را می‌توان ناظر بر عملکرد بنی‌امیه در دوره‌های پسین دانست: «هرگاه فرزندان ابوالعاص به شمار 30 یا 40 تن برسند، سرزمین‌های خدا را چون مِلْک شخصی زیر فرمان و بندگان خدا را چاکران و دین خدا را به دغل‌بازی خواهند گرفت.» [۱۰۶]

ƒبنی‌امیه در دوره خلفای نخستین

بنی‌امیه در دوره خلفای نخستین نقش موثری داشتند.

مخالفت ابوسفیان با خلافت ابوبکر

ابوسفیان پس از خلافت یافتن ابوبکر، به مخالفت با او پرداخت و به امام علی(ع) پیشنهاد مخالفت بر ضد وی را داد و به پشتیبانی بنی‌امیه و قریش از او و تامین منابع مالی و نیروی انسانی تعهد سپرد؛ اما آگاهی امام از نیّت سوء او[۱۰۷] این توطئه را ناکام گذاشت.

جذب بنی‌امیه با دستگاه خلافت

ابوبکر با پیشنهاد عمر که خطر ابوسفیان را گوشزد کرد، با بخشیدن زکات نجران به ابوسفیان که خود وی گرد آورده بود، او را با خود همراه کرد.[۱۰۸]

به‌کارگیری یزید بن ابی‌سفیان به عنوان فرمانده بخشی از سپاه مسلمانان در شامات[۱۰۹] و نیز کاتب قرار دادن عثمان از چهره‌های اموی در خلافت ابوبکر[۱۱۰] را می‌توان از امتیازهای کسب شده بنی‌امیه برای همکاری با دستگاه خلافت به شمار آورد.

منزلت‌یافتن در خلافت عمر

بنی‌امیه در خلافت عمر دارای منزلت بودند؛ چنان‌که دو تن از فرزندان ابوسفیان در شمار کارگزاران او قرار داشتند.

پس از مرگ یزید بن ابی‌سفیان، به جای او برادرش معاویه امیر شامات شد[۱۱۱] و این موجب گشت تا بنی‌امیه موقعیت خود را در بخشی از حاکمیت استوار کنند.

توجه ویژه عمر به معاویه سبب شد تا وی بعدها تسلط خود بر مردم را برآمده از منزلتش نزد این خلیفه معرفی کند.[۱۱۲] عمر به رغم مشاطره اموال کارگزارانش، [۱۱۳] از معاویه بازخواست نکرد. از این‌رو، به نظر می‌رسد عمر در دوران خلافتش نتوانست یا نخواست با استبداد و فزون‌خواهی معاویه رویارویی کند. بدین‌سان، وی زمینه را برای حکومت امویان فراهم ساخت.

به‌حکومت رسیدن بنی‌امیه

خلیفه دوم به رغم آگاهی از تمایلات قبیله‌ای عثمان و هراس در این زمینه، وی را از اعضای شورای شش نفره خلافت قرار داد.[۱۱۴]

بنی‌امیه هنگام تشکیل این شورا برای انتخاب خلیفه، در حمایت از عثمان و رقابت با بنی‌هاشم با افرادی چون عمار که از علی(ع) حمایت می‌کرد، به بحث پرداختند و وی را دشنام دادند.[۱۱۵]

ابوسفیان در آغاز خلافت عثمان با این باور که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است، [۱۱۶] به بنی‌امیه سفارش کرد که خلافت را همچون گوی به افراد بنی‌امیه بسپارند و نگذارند از این خاندان بیرون رود.[۱۱۷]

پیامد انتخاب عثمان، قدرت‌گیری بیشتر امویان بود. آن‌ها در روزگار عثمان، هم بیت المال را در دست گرفتند و هم شمشیر سلطان را که حاکی از قبضه همه امور سیاسی، نظامی و مالی دستگاه خلافت بود.[۱۱۸]

این خلیفه با اتکا به بنی‌امیه، صحابه گرانقدری چون ابوذر، عمار و ابن‌مسعود را آزرد.[۱۱۹] سرانجام عملکرد نامناسب کارگزاران عثمان که بیشتر از خویشاوندان وی بودند، میان مسلمانان نارضایتی برانگیخت و منجر به قیام و گرد آمدن آن‌ها بر ضد عثمان در مدینه شد. در این رخداد، بر خلاف معاویه که در اعزام نیرو برای حمایت از عثمان و بر خلاف دستور وی تعلل کرد، [۱۲۰] امویان ساکن در آن شهر از عثمان حمایت کردند و حتی با طولانی شدن محاصره، تصمیم گرفتند عثمان را شبانه به مکه بفرستند که با آگاهی قیام‌کنندگان، تدبیرشان نافرجام ماند.[۱۲۱]

با قتل عثمان، برخی از بنی‌امیه ساکن در مدینه، بیمناکانه نخست به‌ ام‌حبیبه دختر ابوسفیان و همسر رسول خدا پناه بردند[۱۲۲] و سپس به شام[۱۲۳] یا مکه گریختند.[۱۲۴]

مناسبات بنی‌امیه با امام علی

در آغاز خلافت امام علی، برخی از چهره‌های مشهور اموی مانند مروان، سعید بن عاص، ولید بن عقبه و معاویه[۱۲۵] از بیعت با امیرمؤمنان(ع) خودداری کردند و شماری از امویان در مکه نزد عبدالله بن حضرمی، هم پیمان بنی‌عبدشمس و کارگزار عثمان در آن شهر، رفتند و پس از پیوستن عبدالله بن عامر حکمران عثمان بر بصره به جمع آنان، خونخواهی عثمان را بهانه کردند[۱۲۶] و نبرد جمل را به سرکردگی عایشه و طلحه و زبیر برپا نمودند.

برخی از بنی‌امیه در این نبرد سوگند یاد کردند تا امام علی(ع) را به شهادت برسانند.[۱۲۷] صدور فرمان عفو عمومی امام علی، موجب نجات مروان بن حکم اموی شد که مشاور و داماد عثمان و از نقش‌آفرینان در جمل بود و امام از دستیابی کوتاه مدت وی به حکومت در آینده خبر داد.[۱۲۸]

یاری معاویه بر ضد امام

امویان ساکن در حجاز در پایان نبرد جمل در شام به معاویه پیوستند و او را در کوشش‌هایش بر ضد امام، از جمله نبرد صفین، یاری کردند.[۱۲۹]

توصیف امویان در کلام امام علی

امیرمؤمنان فتنه آن‌ها را مخوف‌ترین فتنه‌ها[۱۳۰] و امویان را آفت امت اسلامی معرفی کرد[۱۳۱] و اسلام آوردن آنان را بر پایه اکراه دانست.[۱۳۲]

او از آن‌ها با تعابیری چون مکارترین و فاجرترین یاد کرد[۱۳۳] و از بنی‌هاشم با تعبیر افصح، اصبح، انصح و اسمح یاد نمود.[۱۳۴] نیز در نامه‌ای به معاویه، پلشتی‌های بنی‌امیه را یادآور شد.[۱۳۵]

حکومت امویان

(حک: 41-132ق.) بنی‌امیه که با دسیسه‌هایی زمینه صلح با امام حسن(ع) را فراهم ساخته بودند، بر همه قلمرو اسلامی چیره شدند.

سلطنت معاویه

معاویه پایه‌گذار حکومتی شد که با دوره‌های پیش تفاوت‌های آشکار داشت و شباهتی میان آن و سیره پیامبر(ص) و حتی دو خلیفه اول دیده نمی‌شد. از این‌رو، دولت او را نه خلافت بلکه سلطنت دانسته‌اند.[۱۳۶]

در دوران سلطه حدود 90 ساله امویان، 14 تن حکومت کردند که از میان آن‌ها معاویه و عبدالملک بن مروان و هشام بن عبدالملک به دلیل طولانی بودن حکومتشان (هر یک حدود 20 سال)[۱۳۷] و عمر بن عبدالعزیز به سبب اتخاذ سیاست‌های اصلاحی همانند ممنوع ساختن سب و لعن امام علی و بازگرداندن فدک به اهل بیت[۱۳۸] از شهرت بیشتر برخوردارند. حکومت امویان شاخصه‌هایی چون تبدیل نظام خلافت به نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیض‌آمیز با غیر عرب و موالی، بی‌عدالتی[۱۳۹] و ستم بر رعیت به ویژه مخالفان، قداست بخشیدن به خلیفه و دستگاه خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی، و حمایت از مرجئه داشت.[۱۴۰]

در حکومت آن‌ها، دیوان‌های جدید با الهام از تشکیلات ایرانیان و رومیان تاسیس شد یا گسترش یافت. دیوان بَرید (پست امروزین)، خاتم (مهر) و رسائل از آن جمله هستند.[۱۴۱] در این دوره، با پدید آمدن منصب حجابت، دسترسی مردم به حاکم دشوار گشت.[۱۴۲]

فتوحات امویان

امویان مناطق بسیار را در شرق و غرب قلمرو اسلام فتح کردند. در حکومت ولید بن عبدالملک (85-95ق.) مسلمانان به فرماندهی قتیبة بن مسلم باهلی، در آسیای مرکزی بر قبایلی از ترکان چیره شدند و مناطق گسترده را فتح کردند.[۱۴۳] در غرب نیز دامنه فتوحات آن‌ها از شمال آفریقا به غرب اروپا و اسپانیا و جنوب فرانسه و‌ اندلس به سال 92ق. رسید.[۱۴۴]

چالش‌های امویان

از چالش‌های داخلی پیش روی امویان در طول حکومت آنان، تلاش‌های سیاسی علویان، شیعیان و خوارج و در اواخر حکومت آن‌ها عباسیان بود که حرکت‌هایی را برضد بنی‌امیه به راه‌ انداختند. قیام امام حسین(ع)، شورش ابن‌زبیر (حک: 64-73ق.)، قیام توابین (65ق.)، مختار (66-67ق.)، زید بن علی (122ق.)، یحیی بن زید، عبدالله بن معاویه و قیام‌های خوارج از جمله قیام ابوحمزه خارجی و تسلط کوتاه مدت وی بر حرمین شریفین به سال 129ق. از آن جمله است.

سقوط حکومت اموی

سرانجام طومار حکومت بنی‌امیه را نهضت عباسیان با تکیه بر قوای خراسانی و با شعار «الرضا من آل محمد»[۱۴۵] به سال 132ق. دَر هم پیچید.

با سقوط حکومت اموی، بسیاری از بنی‌امیه به دست عباسیان کشته شدند[۱۴۶] و یکی از امویان به نام عبدالرحمن بن معاویه از شام به‌ اندلس گریخت و به سال 138ق. حکومتی تاسیس کرد[۱۴۷] که به حکومت امویان‌ اندلس شهرت یافت و تا 422ق. حدود سه سده دوام آورد.[۱۴۸]

امویان و حرمین شریفین

امویان به حرمین شریفین از این‌رو که برخی تلاشگران سیاسی و رقبای بنی‌امیه در آن جا حضور داشتند و نیز برای کسب مشروعیت، اهتمام داشتند تا با بهره‌گیری از فضاهای سیاسی و عبادی حج افزون بر احراز مشروعیت دینی، به قوام حکومت خویش بیفزایند؛ جز در خلافت کوتاه مدت ابن‌زبیر (65-73ق.) که بر حجاز و دیگر مناطق قلمرو اسلامی جز شام و مصر حکم می‌راند[۱۴۹] و نیز به سال 129ق. که خوارج ازارقه مدتی کوتاه بر آن استیلاء یافتند، این امویان بودند که بر حرمین تسلط داشتند. در مدت حکومت ایشان، حرمین شاهد رویدادهایی مهم و تکان‌دهنده بود.

حضور مخالفان اموی در مدینه و حمایت‌های آن‌ها از امام علی برای آن‌ها اهمیت داشت.[۱۵۰] با توجه به خطر جدی حرمین برای امویان، آن‌ها می‌کوشیدند تا از قداست حرمین بکاهند. شاید کوشش آن‌ها برای تبدیل مکه و مدینه به مرکز لهو و لعب و بها دادن به رقاصان و کنیزکان آوازه‌خوان، در این مسیر صورت می‌گرفت. یزید بن عبدالملک (حک: 101-105ق.) و پسرش ولید (حک: 126ق.) از آن جمله هستند.[۱۵۱]

سیاست بنی‌امیه در مدت حکومتشان به کارگیری خویشاوندانشان یا تیره‌های مهم قریش مانند بنی‌مخزوم برای اداره حرمین بود.

حاکمان اموی

امویان با گسترش دیوان برید و راه ارتباطی حجاز با شام، [۱۵۲] در اشراف کامل بر حرمین کوشیدند. برخی خلفای اموی کوشش‌هایی در این دو شهر مقدس انجام دادند که عبارتند از.

معاویه

معاویه (حک: 41-60ق.)، معاویه به سال 39ق. در دوران خلافت امام علی(ع) سپاهی را به فرماندهی بُسر بن ارطاه به حجاز گسیل داشت که با غارت و تهدید، برای معاویه بیعت گرفت.[۱۵۳]

بُسر پس از ورود به مدینه، با تهدید مردم بر منبر مسجد نبوی[۱۵۴] و کشتار شماری[۱۵۵] از آن‌ها به قصد خون‌خواهی عثمان بیعت گرفت[۱۵۶] و همه مردم مدینه را به بهانه قتل عثمان تهدید به کشتار کرد.[۱۵۷]

بر پایه گزارشی، بسر پس از تسلط بر مدینه، خانه ابوایوب، میزبان پیامبر، را به آتش کشید[۱۵۸] و ابوهریره را به عنوان حاکم آن شهر منصوب کرد. بسر سپس به مکه رفت و از مردم آن شهر برای معاویه بیعت گرفت.[۱۵۹]

حضور در مراسم حج

معاویه دو بار در سال‌های 44 و51ق. در مراسم حج حضور یافت.[۱۶۰]

وی امیران مکه را بیشتر از میان امویان مانند مروان بن حکم، سعید بن عاص، عبدالله بن خالد بن اسید، عمرو بن سعید بن عاص، عتبة بن ابی‌سفیان، ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان، و عثمان بن محمد بن ابی‌سفیان[۱۶۱] برگزید.

او با سفر به مکه به سال 56ق. مشکل مخالفت برخی بزرگان آن شهر با ولایت‌عهدی پسرش یزید را حل کرد.[۱۶۲]

اقدامات در مکه

معاویه کوشش‌هایی سودمند همانند جاری ساختن چند چشمه در حرم انجام داد.[۱۶۳]

چاهی در عُسفان و چاه شوذب، از موالی معاویه، از آن جمله هستند.[۱۶۴] وی همچنین کعبه را با پارچه‌های قباطی که از مصر آورده شده بود، پوشاند.[۱۶۵]

در این دوره، از آن‌جا که برخی از سنگ نشانه‌های حرم (انصاب) از میان رفته بود، معاویه در نامه‌ای به مروان بن حکم، امیر مدینه، به وی دستور داد تا در صورت زنده بودن کُرز بن علقمه خزرجی که در مدینه می‌زیست، وی را مامور بازسازی انصاب کند.[۱۶۶]

اقدامات در مدینه

از کوشش‌های معاویه در مدینه این بود که به سال 50ق. قصد انتقال عصا و منبر پیامبر به شام را داشت؛ اما خورشید گرفتگی[۱۶۷] و یا سخنان برخی صحابه مانند جابر و ابوهریره، او را از تصمیمش منصرف کرد.[۱۶۸]

او شش پله بر منبر رسول خدا افزود.[۱۶۹]

همچنین در مدینه سدهایی ساخت؛ از جمله سدی میان مَدینه و رحضیه، سدی به نام عنتر نزدیک کوه عیر نزدیک ذوالحلیفه و سدی نزدیک به صَبِر.[۱۷۰]

به گزارش سمهودی، مروان به دستور معاویه، از جنوب مدینه قناتی را به سوی شمال آن شهر کنار کوه احد جاری ساخت. در این میان، بدن برخی شهدای احد بیرون آمد و فرزندانشان به دفن آن‌ها پرداختند.[۱۷۱]

بر پایه گزارشی دیگر، در سال 49ق. که سیل اجساد برخی شهدای احد را نمایان کرد، آن‌ها در جای دیگر دفن شدند.[۱۷۲] همچنین مروان با حفر قنات از پشت مسجد قبا، چشمه معروف به زرقاء را تا کنار مسجدالنبی روان ساخت.[۱۷۳]

به گزارشی، معاویه مروان بن حکم را مامور کرد تا حُش کوکب را که عثمان در آن مدفون بود، به بقیع ملحق سازد.[۱۷۴] شماری از منابع این کار را به عثمان (حک: 23-35ق.) [۱۷۵] و برخی بدون نام بردن از معاویه، آن را به بنی‌امیه نسبت داده‌اند.[۱۷۶] نیز آن‌ها سنگی را که به دست پیامبر بر قبر عثمان بن مظعون جمحی، از مسلمانان پیشگام، قرار گرفته بود، بر روی قبر عثمان بن عفان نهادند.[۱۷۷]

از دیگر کارهای معاویه، دستور سنگفرش کردن بِلاط، بازار تا ورودی مسجد نبوی، و زمین‌های پیرامونی آن بود که به دست مروان در میان سال‌های 42 تا 48ق. صورت پذیرفت.[۱۷۸]

یزید

یزید (حک: 61-64ق.)، در دوران حکومت کوتاه او رویدادهایی مهم همچون ماجرای عاشورا، سرکوب قیام مردم مدینه (قیام حره) و حمله به مکه برای سرکوب ابن‌زبیر رخ داد که هر سه را می‌توان از علل سقوط امویان دانست.

شاید یزید به سبب این بحران‌ها فرصت انجام حج را نیافت.

به سال 60ق.عمرو بن سعید اموی و به سال 61 و 62ق. ولید بن عقبه از امیران مکه، امیر الحاج بودند. از تلاش‌های عمرو، محدود کردن تحرک ابن‌زبیر بود که با موفقیت همراه نشد.[۱۷۹] ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان از دیگر امیران مکه در این عصر بود. در اواخر حکومت یزید (64ق.) به سبب تحرکات ابن زبیر در مکه، مردم شام امکان حضور در آن شهر و موسم را نیافتند.[۱۸۰]

فاجعه حره

از کارهای فاجعه‌آمیز یزید در حرمین، فرستادن لشکری به مدینه (63ق.) به فرماندهی مسلم (مسرف) بن عقبه مری، محاصره و راهیابی به شهر، غارت و کشتار مردم مدینه[۱۸۱] و تجاوز به نوامیس بود که فاجعه حره نام یافت.[۱۸۲]

علت این اقدام، قیام مردم مدینه بر ضد حکومت یزید و اخراج بنی‌امیه از شهر و نیز کینه امویان از انصار به دلیل حضور آن‌ها کنار امام علی(ع) در نبرد جمل[۱۸۳] و صفین[۱۸۴] بود که خشم معاویه و امویان را برانگیخته بود. از این‌رو، معاویه هنگام مرگ به یزید سفارش کرد تا در صورت فراهم شدن زمینه مناسب، از مردم مدینه انتقام گیرد و مسلم بن عقبه مری را مامور این کار کند.[۱۸۵]

گرایش برخی قیام‌کنندگان مدینه به ابن‌زبیر و ناسازگاری با یزید، علت دیگر حمله سپاه یزید به مدینه بود.

یزید پیش از فاجعه حره، عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، را مامور دستگیری ابن‌زبیر کرد و او 400 تن را بدین منظور به فرماندهی عمرو بن زبیر به مکه فرستاد.[۱۸۶] در نبردی کوتاه، فرمانده نیروهای اموی به اسارت نیروهای ابن‌زبیر درآمد.[۱۸۷] پس از رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم ابن زبیر، وی با خلع[۱۸۸] یزید، همراهی مردم مدینه را نیز به دست آورد[۱۸۹] و موجب راندن امویان از مدینه شد.[۱۹۰] از این‌رو، یزید مسلم بن عقبه را مامور حمله به مدینه کرد. وی در 28 ذی‌حجه سال 63ق. با مردم مدینه جنگید[۱۹۱] و پس از پیروزی، به دستور یزید سه روز مدینه را در اختیار سپاه خود قرار داد[۱۹۲] و سپس از مردم شهر به عنوان بردگان یزید بیعت گرفت.[۱۹۳]

بر پایه گزارشی، در این فاجعه 1700 تن از بزرگان انصار و مهاجر و از دیگر مردم ده هزار تن کشته شدند.[۱۹۴]

حمله به مکه

این سپاه پس از مرگ مسلم که در مسیر لشکرکشی به مکه روی داد، به فرماندهی حُصَین بن نُمَیر کِنْدی[۱۹۵] مکه را محاصره کرد و کعبه را به منجنیق بست که پیامد آن آتش گرفتن پرده کعبه و ویران شدن دیوار آن بود.

با مرگ یزید به سال 64ق. حصین به شام بازگشت و بدین ترتیب، محاصره 64 روزه مکه شکسته شد[۱۹۶] و از این هنگام خلافت ابن‌زبیر آغاز شد و حدود نه سال تا 73ق. ادامه یافت.

اقدامات یزید در مکه

بر پایه گزارش‌هایی، به دستور یزید، خانه خدا با پارچه ابریشمی پوشانده شد. از او به عنوان کسی نام برده‌اند که برای کعبه خواجگانی را تعیین کرد.[۱۹۷] برخی این کار را به ابن‌زبیر یا افراد دیگر نسبت داده‌اند.[۱۹۸]

معاویة بن یزید

پس از مرگ یزید، فرزندش معاویة بن یزید (حک: 64ق.) از این‌رو که ابن زبیر بر حرمین تسلط داشت، در آن‌جا نفوذ نیافت. نیز حکومت وی ناپایدار بود و حدود 40 روز یا 2 ماه برقرار ماند.[۱۹۹]

با کناره‌گیری معاویه از خلافت، حکومت از شاخه آل ابی‌سفیان به آل مروان انتقال یافت. نخستین خلیفه از این خاندان یعنی مروان بن حکم (حک: 65ق.) به سبب رویارویی با هواداران ابن‌زبیر در شام، فرصت نیافت در حرمین کوششی انجام دهد.[۲۰۰]

عبدالملک بن مروان

عبدالملک بن مروان (حک: 65-85ق.)، این خلیفه تا سال 73ق. از این‌رو که ابن زبیر بر مکه تسلط داشت و نیز به سبب قیام مختار و خوارج در عراق و بخش‌هایی از ایران، نتوانست به حرمین بپردازد.

منع از حج‌گذاری

او شامیان را به سبب بیم از گرایش آن‌ها به ابن‌زبیر در ایام حج و بیعت با او، از رفتن به حج بازمی‌داشت و در پاسخ به اعتراض ایشان، با یاری فتوای ابن‌شهاب زهری، از فقیهان شام و عالمان دربار، آن‌ها را به حج گزاردن در بیت المقدس و طواف پیرامون قبه‌ای که به دستور این خلیفه در مسجدالاقصی ساخته شده بود، تشویق می‌کرد. از این‌رو، شامیان اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان در همان‌جا انجام می‌دادند.[۲۰۱]

تسلط بر عراق

عبدالملک پس از تسلط بر عراق، هم‌زمان با تطمیع بزرگان و مراکز رهبری زبیریان در حجاز، [۲۰۲] حجاج بن یوسف ثقفی را به سال 73ق. مامور سرکوب ابن‌زبیر در مکه کرد.

بزرگان شام به پاس حرمت مکه، حاضر به پذیرش چنین کاری نبودند.[۲۰۳] حجاج پس از محاصره طولانی مکه که مدت آن‌را هشت ماه و 17 روز دانسته‌اند[۲۰۴] و با کشتن ابن‌زبیر به سال 73ق. توانست حجاز را دوباره زیر سلطه امویان درآورد.[۲۰۵]

فجایع ایام محاصره مکه

از فجایع ایام محاصره مکه، نصب منجنیق بر کوه‌های پیرامون مسجدالحرام بود که به کعبه سنگ افکند و به آن آسیب زد.[۲۰۶] افزون بر فروریختن دیوار مشرف بر چاه زمزم، کناره‌های کعبه نیز ویران[۲۰۷] و حجرالاسود از جای خود کنده شد.[۲۰۸]

استفاده از گلوله‌های آتشین نیز پرده کعبه را سوزاند.[۲۰۹]

اقدامات حجاج در مکه

حجاج سه سال (73-75ق.) افزون بر امارت حج، [۲۱۰] بر مکه و مدینه و حجاز نیز حکمرانی داشت.[۲۱۱]

وی در مدت امارتش، به دستور عبدالملک، کعبه را به سال 74ق. به صورت پیش از بازسازی ابن‌زبیر، بازسازی کرد.[۲۱۲]

تفکیک حِجر اسماعیل از کعبه، [۲۱۳] پوشاندن کعبه با ابریشم، [۲۱۴] بازسازی نردبان داخلی کعبه و ایجاد اتاقکی برای آن (باب التوبه)[۲۱۵] و نیز تعمیر چاهی در مکه به نام یاقوته و احداث سدهایی در پیرامون مکه برای ذخیره آب، از جمله کوشش‌های حجاج در مکه بود.[۲۱۶]

به دستور عبدالملک، حجاج در دوم کعبه (در غربی) را مسدود نمود[۲۱۷] و در بیت را از سطح زمین بالاتر برد[۲۱۸] و ستون میانی را از پایین تا بالا با ورقی از طلا پوشاند.[۲۱۹]

عبدالملک همچنین دو سایبان و دو قدح شیشه‌ای به کعبه اهدا کرد. وی پس از جاری شدن سیل در مکه (80ق.) به کارگزارش دستور داد تا در کم‌ترین زمان، بر کوچه‌ها سیل‌بند احداث کند. وی بدین منظور فردی نصرانی را روانه مکه کرد تا سیل‌بند مسجدالحرام را بسازد. احداث سیل‌بند بنی‌قراد معروف به بنی‌جمح و نیز سیل‌بندی در پایین شهر مکه و همچنین سیل‌بند سرای اویس در نحر الوادی از دیگر کارهایی است که به دستور عبدالملک در مکه انجام شد.[۲۲۰]

وی به سال 75ق. چند تن از کهنسالان خزاعه، قریش و بنی‌بکر را مامور تجدید انصاب و نشانه‌های ویران شده حرم کرد.[۲۲۱]

خلافت فرزندان

در دوران خلافت وی، فرزندش مسلمة بن عبدالملک، حارث بن خالد مخزومی[۲۲۲] و خالد بن عبدالله قسری[۲۲۳] بر مکه حکمرانی داشتند.

سال حج‌گذاری

عبدالملک بن مروان به سال 75ق. حج گزارد.[۲۲۴]

اقدامات در مکه و مدینه

عبدالملک به سال 65ق. حُبیش بن دلجه را برای حمله به مدینه تجهیز کرد که کاری از پیش نبرد.[۲۲۵]

پس از تسخیر مکه، حجاج بن یوسف را امیر مدینه کرد.

او با انصار رفتار ناشایست در پیش گرفت و آن‌ها را قاتلان عثمان خواند و بر دست و گردن بزرگان انصاری به سان بردگان داغ نهاد.[۲۲۶]

وی مدینه را از آلوده‌ترین شهر‌ها و ساکنانش را خیانتکار‌ترین افراد به عبدالملک خواند. نیز احترام مردم مدینه به منبر و قبر مطهر رسول خدا را به سخره و ریشخند گرفت و سوگند خورد که اگر سفارش‌های خلیفه نبود، مدینه را ویران می‌کرد.[۲۲۷]

ولید بن عبدالملک

ولید بن عبدالملک (حک: 85-96ق.)، ولید که در دوران حکومتش با بحران جدی روبه‌رو نبود، در قیاس با دیگر امویان، بیشترین کوشش‌ را در حرمین انجام داد.

اقدامات ولید در مکه

در مکه، برخی از این تلاش‌ها در روزگار حکمرانی خالد بن عبدالله قسری (به اختلاف، بین سال‌های 75 تا 96ق.) بر آن شهر انجام شد.[۲۲۸] ساختن برکه‌ای برای وضو با جاری ساختن آب از پیرامون مکه، [۲۲۹] تشکیل صف‌های نماز جماعت به صورت دایره‌ای پیرامون کعبه برای نخستین بار، [۲۳۰] اخراج عراقی‌ها از مکه به دستور ولید، [۲۳۱] و جدا ساختن مردان و زنان در حال طواف[۲۳۲] از کارهای او است.

خالد نخستین بار در ماه رمضان کسی را روی کوه ابوقبیس گماشت که با صدای بلند مردم را از هنگام طلوع فجر آگاه کند.[۲۳۳]

خالد در دوران امارتش بر مکه دستور داد تا بر منبر به امام علی(ع) دشنام دهند. نیز مردم را به اطاعت از بنی‌امیه برانگیخته، می‌گفت: اگر بدانم که این حیوانات زبان داشته باشند و از امویان اطاعت نکنند، آن‌ها را از حرم بیرون می‌کنم.[۲۳۴]

ولید در سال 93 ق. 36000 دینار برای خالد بن عبدالله قسری، حکمران خود در مکه، فرستاد تا در کعبه را طلاپوش سازد.[۲۳۵] نیز سقف مسجدالحرام را ویران و بنای جدیدی روی پله‌ها و ستون‌هایی با زینت فسفساء، نوعی کاشی رنگارنگ، احداث کرد و ایوان‌هایی برای مسجد ساخت.[۲۳۶]

درون مسجد را هم با سنگ‌های مرمر که از مصر و شام آورده بودند، سنگفرش شد. وی همچنین دو هلال و یک تخت طلا به کعبه اهدا کرد.[۲۳۷]

اقدامات ولید در مدینه

از کارهای ولید در مدینه، ویران کردن خانه امام علی و فاطمه(س) در شرق مسجد نبوی[۲۳۸] و نیز حجره‌های همسران پیامبر و خرید منازل پشت مسجد و پیرامون آن در مساحت 200 ذراع در 200 ذراع[۲۳۹] و افزودن آن‌ها به مسجد بود.[۲۴۰] ا

این کارها را به دستور او عمر بن عبدالعزیز که در این هنگام امیر حرمین بود، انجام داد. وی مسجد را با کاشی‌های ارسالی امپراتور روم که ولید از او درخواست کرده بود، زینت بخشید.[۲۴۱]

سال حج‌گذاری ولید

ولید در سال‌های 78، [۲۴۲] 79[۲۴۳] و 91ق. حج گزارد.[۲۴۴]

سلیمان بن عبدالملک

سلیمان بن عبدالملک (حک: 96-99ق.)، از این خلیفه اقدامی ویژه در حرمین به ثبت نرسیده، جز آن که خالد بن عبدالله قسری را از حکمرانی مکه برکنار و طلحة بن داود حضرمی و سپس عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد را امیر مکه کرد.[۲۴۵]

خالد در دوران امارتش بر مکه، با عبدالله بن شیبه، از پرده‌داران کعبه، که در کعبه را در وقت غیر معمول باز کرده بود، برخوردی تند نمود و بر پایه گزارشی، به ضرب و شتم وی پرداخت که با شکایت پرده‌دار به خلیفه، خالد قصاص شد.[۲۴۶]

سال حج‌گذاری سلیمان

سلیمان به سال 98ق. حج به جا آورد.[۲۴۷]

عمر بن عبدالعزیز

عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.)، این خلیفه به عبدالعزیز بن خالد، امیر خود در مکه، نوشت تا از کرایه دادن خانه‌های مکه پیشگیری کند و خانه‌های ساخته شده در منا را ویران نماید؛ زیرا همه مکان‌های مکه، مسجد به شمار می‌آیند و نباید اجاره داده شوند. از این‌رو، مردم به صورت پنهان خانه‌هایشان را اجاره می‌دادند.[۲۴۸]

عمر بن عبدالعزیز برای پیشگیری از ورود چارپایان به درون مسجد نبوی، زنجیری بر باب الرحمه نصب کرد که آثار آن بر کناره‌های در تا سده نهم ق. برجا بود.[۲۴۹]

دیگر خلفای اموی

از کوشش‌های خلفای پسین بنی‌امیه در حرمین، نشانی نیست، جز آن‌که از حج‌گزاری هشام بن عبدالملک به سال 106ق.[۲۵۰] و تصمیم ولید بن یزید (حک: 125-127ق.) برای ساختن اتاقکی بر بام کعبه که در آن به نوشیدن شراب بپردازد، [۲۵۱] گزارشی در دست است.

نیز در دوران خلافت مروان بن محمد (حک: 127-132ق.) واپسین خلیفه اموی، ابوحمزه خارجی به سال 129ق. به مکه هجوم برد و با گریختن امیر اموی آن، عبدالواحد، شهر بدون درگیری به تصرف ابوحمزه درآمد[۲۵۲] و وی حدود 40 روز در مکه ماند. با پایان یافتن موسم حج، میان حکمران اموی و ابوحمزه نبردی رخ داد که منجر به شکست سپاه اموی و گریختن آن‌ها شد.[۲۵۳] اما نبرد بعد در جمادی‌الاولی 130ق. به شکست خوارج و فرار آن‌ها و قتل ابوحمزه انجامید.[۲۵۴]

امویان در حرمین صاحب منازل، باغ‌ها و املاک گوناگون بودند؛ از جمله باغی که معاویه در برابر یکصد هزار درهم از حسان بن ثابت شاعر در مدینه خرید و قصر بنی‌حُدَیله، از تیره‌های خزرج[۲۵۵] را در آن بنا کرد که چاه حاء در میان آن قرار داشت.[۲۵۶]

در دوران حکومت بنی‌امیه، حدود 30 تن بر مدینه حکم راندند که بسیاری از آن‌ها اموی و از خویشاوندان یا تیره‌های مشهور قریش مانند بنی‌مخزوم بودند.

پیوند به بیرون

امیه بنی امیه، طباطبایی، سید محمد حسین، مجله مکتب تشییع، اردیبهشت 1339 - شماره 4 (32 صفحه - از 289 تا 320)

بنی امیه در تاریخ، فقیهی، علی اصغر، مجله مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، شماره 87 (54 صفحه - از 3 تا 56)

پانویس

  1. انساب الاشراف، ج5، ص7؛ جمهرة انساب العرب، ص74.
  2. المعارف، ص72-74؛ النسب، ص198-199.
  3. النسب، ص198-199؛ جمهرة انساب العرب، ص78.
  4. جمهرة انساب العرب، ص471؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص46.
  5. تاریخ یعقوبی، ج2، ص216؛ البدایة و النهایه، ج8، ص21؛ شرح نهج البلاغه، ج15، ص233.
  6. نهج البلاغه، خطبه17.
  7. بحار الانوار، ج33، ص107.
  8. المنمق ص48؛ المعارف، ص318-319.
  9. المنمق، ص140؛ جمهرة النسب، ص38؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص42-43.
  10. النسب، ص199؛ جمهرة انساب العرب، ص78؛ تاج العروس، ج8، ص378، «عموس.
  11. العقد الفرید، ج3، ص316؛ الکامل، ج1، ص594.
  12. جمهرة النسب، ص38؛ المنمق، ص140.
  13. جمهرة النسب، ص38.
  14. معجم قبائل العرب، ج1، ص1، 322، 329؛ الاعلام، ج2، ص291.
  15. المعارف، ص73-74؛ جمهرة انساب العرب، ص78.
  16. المعارف، ص74.
  17. جمهرة انساب العرب، ص78.
  18. النسب، ص199؛ تاج العروس، ج9، ص315، «عیص.
  19. المحبر، ص167؛ مروج الذهب، ج2، ص32.
  20. لسان العرب، ج6، ص114، «شمس؛ القاموس المحیط، ج2، ص224، «شئس.
  21. الطبقات، ج1، ص61؛ المحبر، ص163؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص244.
  22. مبهمات القرآن، ج2، ص746.
  23. المحبر، ص162-163؛ تفسیر قرطبی، ج20، ص204؛ مبهمات القرآن، ج2، ص745.
  24. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص115؛ المعارف، ص575؛ الاستیعاب، ج4، ص240.
  25. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص115؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص2.
  26. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص115.
  27. تاریخ ابن خلدون، ج3، ص2.
  28. المحبر، ص132.
  29. المحبر، ص165؛ المنمق، ص120؛ بهج الصباغه، ج2، ص212.
  30. المنمق، ص33؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص248؛ المفصل، ج4، ص58.
  31. اسباب النزول، ص305؛ مجمع البیان، ج10، ص811؛ تفسیر بغوی، ج5، ص298.
  32. النزاع و التخاصم، ص41.
  33. انساب الاشراف، ج10، ص271-272.
  34. المنمق، ص106-104.
  35. المنمق، ص94.
  36. المنمق، ص97؛ تاریخ طبری، ج2، ص253؛ المنتظم، ج2، ص212.
  37. الطبقات، ج1، ص62؛ المنتظم، ج2، ص212-213.
  38. الطبقات، ج1، ص62؛ تاریخ طبری، ج2، ص253؛ المنتظم، ج2، ص213.
  39. نک: تاریخ صدر اسلام، ص95.
  40. انساب الاشراف، ج1، ص80-81؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص249؛ تاریخ طبری، ج2، ص253.
  41. تاریخ طبری، ج2، ص252.
  42. نک: النزاع و التخاصم، ص41.
  43. تاریخ طبری، ج2، ص247-249.
  44. المحبر، ص160.
  45. تاریخ یعقوبی، ج2، ص31.
  46. السیرة النبویه، ج1، ص354-355؛ الطبقات، ج8، ص40-41؛ النزاع و التخاصم، ص58.
  47. جامع البیان، ج7، ص265؛ اسباب النزول، ص144؛ روض الجنان، ج7، ص297-298.
  48. الدر المنثور، ج6، ص40-43.
  49. السیرة النبویه، ج1، ص376؛ انساب الاشراف، ج1، ص265.
  50. السیرة النبویه، ج2، ص480-481؛ تاریخ طبری، ج2، ص370-372.
  51. مجمع البیان، ج6، ص549؛ تفسیر قرطبی، ج10، ص58.
  52. المحبر، ص160.
  53. السیرة النبویه، ج2، ص104؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص78؛ اسد الغابه، ج6، ص293.
  54. الفتن، ص72.
  55. السیرة النبویه، ج2، ص355.
  56. سبل الهدی، ج10، ص123؛ ینابیع الموده، ج2، ص76؛ النصائح الکافیه، ص139.
  57. المستدرک، ج4، ص487؛ ینابیع الموده، ج2، ص469؛ سبل الهدی، ج10، ص152.
  58. تاریخ یعقوبی، ج2، ص23؛ تاریخ طبری، ج2، ص317.
  59. الطبقات، ج4، ص75-76؛ تاریخ دمشق، ج6، ص129؛ ج46، ص24.
  60. انساب الاشراف، ج9، ص368-369؛ تاریخ طبری، ج2، ص331؛ الاستیعاب، ج4، ص1631.
  61. السیرة النبویه، ج1، ص323؛ تاریخ طبری، ج2، ص331.
  62. السیرة النبویه، ج1، ص324.
  63. تاریخ خلیفه، ص52؛ تاریخ المدینه، ج2، ص494؛ عیون الاثر، ج2، ص123.
  64. السیرة النبویه، ج1، ص499؛ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص245؛ المنمق، ص238.
  65. المحبر، ص271.
  66. الطبقات، ج2، ص72؛ تاریخ دمشق، ج45، ص426؛ البدایة و النهایه، ج4، ص69.
  67. السیرة النبویه، ج1، ص619؛ انساب الاشراف، ج5، ص11-12.
  68. الآحاد و المثانی، ج1، ص262.
  69. السیرة النبویه، ج1، ص708؛ الارشاد، ج1، ص69.
  70. النزاع و التخاصم، ص42.
  71. تاریخ دمشق، ج6، ص129؛ شرح نهج البلاغه، ج15، ص199.
  72. اسد الغابه، ج1، ص227؛ شرح نهج البلاغه، ج14، ص200.
  73. السیرة النبویه، ج2، ص4.
  74. السیرة النبویه، ج1، ص653.
  75. سبل الهدی، ج4، ص78.
  76. السیرة النبویه، ج2، ص4.
  77. شرح نهج البلاغه، ج1، ص334؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص3.
  78. الطبقات، ج2، ص28؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص47؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص3.
  79. الطبقات، ج2، ص50؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص50؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص3.
  80. فتوح البلدان، ص107.
  81. النزاع و التخاصم، ص56.
  82. السیرة النبویه، ج2، ص215؛ التنبیه و الاشراف، ص216.
  83. نک: الطبقات، ج2، ص72-74؛ البدایة و النهایه، ج4، ص164-165.
  84. السیرة النبویه، ج2، ص397.
  85. الطبقات، ج2، ص103؛ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص235-236؛ الاستیعاب، ج4، ص240.
  86. الثقات، ج2، ص56؛ تاریخ طبری، ج3، ص61؛ البدایة و النهایه، ج4، ص344.
  87. السیرة النبویه، ج2، ص486؛ الارشاد، ج1، ص145.
  88. الطبقات، ج7، ص285.
  89. النسب، ص201؛ جمهرة انساب العرب، ص79.
  90. المغازی، ج3، ص944؛ السیرة النبویه، ج2، ص488؛ تاریخ خلیفه، ص55.
  91. تاریخ یعقوبی، ج2، ص122؛ الانساب ج1، ص159؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص49.
  92. فتوح البلدان، ص44؛ تاریخ دمشق، ج46، ص24-25.
  93. انساب الاشراف، ج2، ص189؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص122؛ تاریخ طبری، ج3، ص388.
  94. النزاع و التخاصم، ص72؛ تاریخ دمشق، ج6، ص137.
  95. انساب الاشراف، ج2، ص190؛ المحبر، ص126؛ اسد الغابه، ج2، ص392.
  96. المنتظم، ج6، ص12.
  97. الطبقات، ج2، ص272؛ ج3، ص236؛ ج7، ص285؛ معجم البلدان، ج2، ص135.
  98. فتوح البلدان، ص395.
  99. معجم البلدان، ج2، ص155؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1094؛ ج1، ص43.
  100. معجم البلدان، ج2، ص155؛ تاریخ دمشق، ج55، ص80؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص43.
  101. نک: دائرة المعارف قرآن کریم، ج6، ص132-157.
  102. التفسیر الکبیر، ج20، ص236-237؛ الدر المنثور، ج5، ص308-309؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص297.
  103. تفسیر ابن کثیر، ج4، ص566؛ شواهد التنزیل، ج2، ص458.
  104. مجمع البیان، ج7، ص236؛ بحار الانوار، ج18، ص62-63.
  105. تاریخ المدینه، ج2، ص600؛ اسد الغابه، ج1، ص28؛ الاصابه، ج2، ص104؛ ینابیع الموده، ج2، ص84.
  106. المعجم الصغیر، ج2، ص135؛ المستدرک، ج4، ص480؛ بحار الانوار، ج18، ص126.
  107. انساب الاشراف، ج2، ص271؛ تاریخ طبری، ج3، ص209.
  108. العقد الفرید، ج4، ص240؛ شرح نهج البلاغه، ج2، ص44.
  109. فتوح البلدان، ص134؛ تاریخ طبری، ج3، ص387.
  110. تاریخ دمشق، ج39، ص185؛ المحبر، ص377.
  111. فتوح البلدان، ص166-167؛ تاریخ دمشق، ج59، ص111.
  112. نک: انساب الاشراف، ج5، ص17.
  113. تاریخ یعقوبی، ج2، ص157.
  114. تاریخ المدینه، ج3، ص1095.
  115. تاریخ طبری، ج4، ص233؛ البدء و التاریخ، ج5، ص191.
  116. شرح نهج البلاغه، ج2، ص44-45.
  117. الاغانی، ج6، ص371.
  118. الامام علی صوت العدالة الانسانیه، ج4، ص27-28؛ الفتنة الکبری، ج1، ص119-120.
  119. الامامة و السیاسه، ج1، ص51؛ تاریخ المدینه، ج3، ص1099.
  120. الجمل، ص73.
  121. الجمل، ص75.
  122. الغدیر، ج9، ص198.
  123. تاریخ طبری، ج4، ص430؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص607.
  124. تاریخ طبری، ج4، ص433؛ الکامل، ج3، ص192.
  125. تاریخ طبری، ج4، ص450.
  126. تاریخ طبری، ج4، ص450.
  127. تاریخ طبری، ج4، ص562.
  128. الطبقات، ج5، ص32؛ ربیع الابرار، ج5، ص192؛ الفخری، ص121.
  129. مروج الذهب، ج2، ص388.
  130. الغارات، ج1، ص10؛ ج2، ص677؛ کنز العمال، ج11، ص364.
  131. شرح الاخبار، ج2، ص529؛ کنز العمال، ج11، ص364.
  132. نهج البلاغه، نامه 454.
  133. المنمق، ص41؛ العقد الفرید، ج3، ص315؛ النزاع و التخاصم، ص70.
  134. المنمق، ص41؛ انساب الاشراف، ج4، ص429.
  135. نهج البلاغه، نامه 28.
  136. نک: نظام اداری مسلمانان، ص26.
  137. الاخبار الطوال، ص346، 325.
  138. مروج الذهب، ج3، ص184؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص305-306.
  139. نک: مروج الذهب، ج3، ص232.
  140. نک: تاریخ اجتماعی ایران، ج10، ص44.
  141. تجارب السلف، ص59.
  142. تاریخ ابن خلدون، ج1، ص296.
  143. تاریخ خلیفه، ص225؛ مشاهیر علماء الامصار، ص238؛ الثقات، ج7، ص366.
  144. فتوح البلدان، ص228.
  145. انساب الاشراف، ج4، ص109.
  146. الامامة و السیاسه، ج2، ص166-168؛ المحبر، ص485؛ الاغانی، ج4، ص343-351.
  147. تاریخ الاسلام، ج8، ص362.
  148. التنبیه و الاشراف، ص285.
  149. تاریخ الاسلام، ج6، ص137؛ البدایة و النهایه، ج9، ص62.
  150. نک: التاریخ الشامل، ج1، ص435-438؛ فصول من تاریخ المدینه، ص22.
  151. الاغانی، ج8، ص353.
  152. تاریخ مکه، ص172.
  153. تاریخ یعقوبی، ج2، ص197-198؛ الغارات، ج2، ص603-607؛ انساب الاشراف، ج3، ص210.
  154. مروج الذهب، ج3، ص21.
  155. تاریخ طبری، ج5، ص139.
  156. مروج الذهب، ج3، ص22؛ تاریخ دمشق، ج59، ص119.
  157. انساب الاشراف، ج3، ص211؛ مروج الذهب، ج3، ص21.
  158. الغارات، ج2، ص603-604؛ الفتوح، ج4، ص232؛ شرح نهج البلاغه، ج2، ص10.
  159. الغارات، ج2، ص607؛ تاریخ طبری، ج5، ص139-140.
  160. مروج الذهب، ج4، ص303.
  161. نک: شفاء الغرام، ج2، ص194 به بعد.
  162. تاریخ طبری، ج5، ص301-303؛ البدایة و النهایه، ج8، ص78-79.
  163. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص227.
  164. مراصد الاطلاع، ج1، ص142؛ معجم البلدان، ج1، ص302.
  165. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص501-502.
  166. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص122؛ الاصابه، ج5، ص436.
  167. مروج الذهب، ج3، ص26.
  168. تاریخ طبری، ج5، ص239.
  169. تاریخ طبری، ج5، ص239.
  170. حجاز در صدر اسلام، ص140.
  171. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص190؛ وفاء الوفاء، ج3، ص115، 149-150.
  172. تاریخ المدینه، ج1، ص127-128.
  173. وفاء الوفاء، ج3، ص150؛ المعالم الاثیره، ص204.
  174. الدرة الثمینه، ص168؛ شرح نهج البلاغه، ج10، ص7؛ وفاء الوفاء، ج3، ص98-99.
  175. تاریخ دمشق، ج39، ص520.
  176. تاریخ المدینه، ج1، ص113.
  177. وفاء الوفاء، ج3، ص84.
  178. آثار المدینه، ص144.
  179. الطبقات، ج5، ص141؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص198؛ الکامل، ج4، ص99.
  180. نک: مروج الذهب، ج4، ص303.
  181. تاریخ یعقوبی، ج2، ص250؛ الامامة و السیاسه، ج1، ص236؛ تاریخ طبری، ج5، ص495.
  182. البدایة و النهایه، ج8، ص221؛ وفاء الوفاء، ج1، ص102.
  183. تاریخ خلیفه، ص138.
  184. الاخبار الطوال، ص146؛ انساب الاشراف، ج5، ص61-62.
  185. تاریخ خلیفه، ص182؛ تاریخ طبری، ج5، ص495؛ تاریخ دمشق، ج58، ص104.
  186. الطبقات، ج5، ص181؛ انساب الاشراف، ج5، ص328-329؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص198-199.
  187. الطبقات، ج5، ص141؛ انساب الاشراف، ج5، ص330-331.
  188. انساب الاشراف، ج5، ص318؛ البدء و التاریخ، ج6، ص18.
  189. انساب الاشراف، ج5، ص347.
  190. الطبقات، ج5، ص141، 149؛ البدایة و النهایه، ج8، ص212.
  191. المنتظم، ج6، ص16.
  192. تاریخ دمشق، ج39، ص350؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص25.
  193. تاریخ خلیفه، ص183؛ مروج الذهب، ج3، ص69-70.
  194. الامامة و السیاسه، ج1، ص237؛ الروض الانف، ج6، ص254.
  195. انساب الاشراف، ج5، ص355؛ تاریخ خلیفه، ص195؛ معجم البلدان، ج2، ص249.
  196. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص65، 196-198.
  197. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص253؛ التاریخ القویم، ج4، ص26-27.
  198. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص253؛ الاوائل، ص55.
  199. الامامة و السیاسه، ج2، ص17-18؛ انساب الاشراف، ج5، ص380؛ البدایة و النهایه، ج13، ص232.
  200. نک: الاصابه، ج6، ص204؛ البدایة و النهایه، ج8، ص239-240.
  201. تاریخ یعقوبی، ج2، ص261؛ البدایة و النهایه، ج8، ص280.
  202. تاریخ مکه، ص145.
  203. تاریخ حبیب السیر، ج2، ص149.
  204. تاریخ طبری، ج6، ص174-175؛ المنتظم، ج6، ص124.
  205. المعارف، ص355؛ جمهرة انساب العرب، ص145.
  206. تاریخ خلیفه، ص206؛ الانباء، ص50؛ البدایة و النهایه، ج8، ص329.
  207. الفتوح، ج6، ص340؛ حیاة الحیوان، ج2، ص59.
  208. تاریخ الاسلام، ج5، ص315.
  209. الفتوح، ج6، ص340؛ نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص203.
  210. تاریخ یعقوبی، ج2، ص281؛ المحبر، ص24.
  211. مروج الذهب، ج3، ص115.
  212. البدایة و النهایه، ج8، ص250؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص315؛ شفاء الغرام، ج1، ص157-161.
  213. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص210؛ الروض المعطار، ص94، 139، 499.
  214. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص253؛ البدء و التاریخ، ج4، ص84.
  215. الروض المعطار، ص499.
  216. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص224، 281-282.
  217. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص210؛ الروض المعطار، ص499.
  218. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص289؛ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص229.
  219. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص224؛ التاریخ القویم، ج3، ص472.
  220. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص168-169.
  221. المغازی، ج2، ص842؛ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص130؛ اتحاف الوری، ج2، ص105.
  222. نسب قریش، ص313.
  223. شفاء الغرام، ج2، ص199.
  224. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص193؛ تاریخ دمشق، ج12، ص118؛ البدایة و النهایه، ج9، ص9.
  225. الامامة و السیاسه، ج2، ص24.
  226. تاریخ طبری، ج6، ص195؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص317-318؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص265-266.
  227. انساب الاشراف، ج7، ص136؛ الکامل، ج4، ص359.
  228. تاریخ خلیفه، ص234؛ الکامل، ج4، ص536.
  229. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص107-108.
  230. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص65؛ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص107.
  231. تاریخ یعقوبی، ج2، ص290.
  232. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص20؛ اخبار مکه، فاکهی، ج1، ص251.
  233. تاریخ مکه، ص177.
  234. تاریخ مکه، ص150-151.
  235. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص211؛ اتحاف الوری، ج2، ص248.
  236. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص502.
  237. نک: تاریخ عمارة المسجد الحرام، ص23.
  238. وفاء الوفاء، ج2، ص89-90؛ بهجة النفوس، ج1، ص527-528.
  239. وفاء الوفاء، ج2، ص52-53.
  240. سبل الهدی، ج3، ص384؛ البدایة و النهایه، ج9، ص75.
  241. تاریخ یعقوبی، ج2، ص284.
  242. البدایة و النهایه، ج9، ص22.
  243. انساب الاشراف، ج10، ص234.
  244. الاخبار الطوال، ص328.
  245. تاریخ خلیفه، ص247؛ تاریخ طبری، ج6، ص522.
  246. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص168-169؛ اتحاف الوری، ج2، ص124-125.
  247. الامامة و السیاسه، ج2، ص119.
  248. فتوح البلدان، ص52؛ شفاء الغرام، ج2، ص204.
  249. وفاء الوفاء، ج2، ص226.
  250. انساب الاشراف، ج10، ص456؛ تاریخ الاسلام، ج7، ص441.
  251. تاریخ یعقوبی، ج2، ص331؛ تاریخ طبری، ج7، ص209؛ المنتظم، ج7، ص236.
  252. انساب الاشراف، ج9، ص289؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص167.
  253. انساب الاشراف، ج9، ص296-304؛ البدایة و النهایه، ج10، ص35؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص167.
  254. انساب الاشراف، ج9، ص297؛ تاریخ خلیفه، ص314-316؛ مروج الذهب، ج3، ص242.
  255. تهذیب الکمال، ج2، ص262.
  256. تاریخ المدینه، ج1، ص345؛ معجم ما استعجم، ج2، ص413.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌امیه.

آثار المدینة المنوره: عبدالقدوس الانصاری، المکتبة العلمیه، 1406ق.

الآحاد و المثانی: ابن ابی‌عاصم (م. 287ق.)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، 1411ق.

اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، 1408ق.

الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.

اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.

اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.

الارشاد: المفید (م. 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.

اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، قاهره، الحلبی و شرکاه، 1388ق.

الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.

اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.

الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.

الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.

الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.

الامام علی صوت العدالة الانسانیه: جورج جرداق، بیروت، دار و مکتبة الحیاة، 1970م.

الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.

الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (580 ش)، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، 1419ق.

انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.

الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، 1408ق.

الاوائل: ابوهلال العسکری (م. 395ق.)، دار البشیر، 1408ق.

بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م.

البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.

بهجة النفوس و الاسرار: عبدالله المرجانی (م. 699ق.)، به کوشش محمد عبدالوهاب، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 2002م.

بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه: محمد تقی التستری، تهران، امیر کبیر، 1376ش.

تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.

تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق.

تاریخ اجتماعی ایران: مرتضی راوندی، تهران، نگاه، 1382ش.

تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.

التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، 1414ق.

التاریخ القویم: محمد طاهر الکردی، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1420ق.

تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (م. 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش.

تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.

تاریخ صدر اسلام: غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، سمت، 1378ش.

تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

تاریخ عمارة المسجدالحرام: حسین عبدالله باسلامه، جده، تهامه، 1400ق.

تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.

تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م. 1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش.

تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.

تجارب السلف: هندوشاه صاحبی نخجوانی (م. 730ق.)، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، 1357ش.

التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.

تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق.

تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م. 510ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.

تفسیر العیاشی: العیاشی (م. 320ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.

تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.

التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م. 606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.

التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.

تهذیب الکمال: المزی (م. 742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق.

الثقات: ابن حبان (م. 354ق.)، الکتب الثقافیه، 1393ق.

جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

الجمل و النصرة لسید العتره: المفید (م. 413ق.)، قم، مکتبة الداوری.

جمهرة النسب: ابن الکلبی (م. 204ق.)، به کوشش ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.

جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.

حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه: آیتی، مشعر، 1375ش.

حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م. 808ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.

دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1386ش.

الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار الفکر، 1414ق.

الدرة الثمینة فی اخبار المدینه: محمد ابن النجار (م. 643ق.)، به کوشش صلاح الدین، مرکز بحوث و دراسات المدینه، 1427ق.

ربیع الابرار: الزمخشری (م. 538ق.)، به کوشش عبدالامیر، بیروت، اعلمی، 1412ق.

الروض الانف: السهیلی (م. 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.

روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م. 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.

الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م. 900ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، 1984م.

سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.

سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.

السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.

شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار: النعمان المغربی (م. 363ق.)، به کوشش جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414ق.

شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.

شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.

شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (م. 506ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.

الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.

العقد الفرید: احمد بن عبدربه (م. 328ق.)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی.

عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق.

الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م. 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.

الغدیر: الامینی (م. 1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش.

الفتن: نعیم بن حماد المروزی (م. 228ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.

الفتنة الکبری: طه حسین، قاهره، دار المعارف.

فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، 1956م.

الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.

فخری: ابن الطقطقی (م. 709ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم، 1418ق.

فصول من تاریخ المدینه: علی حافظ، شرکة المدینة المنوره، 1405ق.

القاموس المحیط: الفیروزآبادی (م. 817ق.)، بیروت، دار العلم.

الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.

کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.

لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.

مبهمات القرآن: بلنسی (م. 782ق.)، به کوشش القاسمی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1411ق.

مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.

المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.

مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م. 739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق.

مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.

المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.

مشاهیر علماء الامصار: ابن حبان (م. 354ق.)، به کوشش مرزوق علی، دار الوفاء، 1411ق.

المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.

المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.

معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.

المعجم الصغیر: الطبرانی (م. 360ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.

معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.

معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.

المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.

المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.

المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.

المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.

موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق.

النزاع و التخاصم: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش حسین مونس، قاهره، دار المعارف.

نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (م. 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف.

النسب: ابن سلّام الهروی (م. 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دار الفکر، 1410ق.

النصائح الکافیه: السید محمد بن عقیل (م. 1350ق.)، قم، دار الثقافه، 1412ق.

نظام ادارای مسلمانان در صدر اسلام: عبدالحی کتانی، ترجمه: ذکاوتی، سمت، 1384ش.

نهج البلاغه: صبحی صالح، تهران، دار الاسوه، 1415ق.

وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.

ینابیع الموده: القندوزی (م. 1294ق.)، به کوشش حسینی، تهران، اسوه، 1416ق.