بنی هاشم
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Mo.ali.rezapour در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
مکان | بخشهای مرکزی شهر مکه و پیرامون کعبه |
---|---|
سرسلسله | عمرو ملقب به هاشم |
اشخاص مهم | هاشم، پیامبر اسلام(ص)، امام علی(ع)، جعفر بن ابیطالب، عقیل بن ابیطالب، طالب بن ابیطالب، عبدالمطلب، حمزه بن عبدالمطلب، عباس بن عبدالمطلب، ابولهب، ابوجهل، |
شاخهای از | قریش |
زیرشاخهها | آل علی(ع)، آل جعفر، آل عقیل، آل عباس، آل ابیطالب، آل حارث بن عبدالمطلب، آل ابیلهب، |
مهمترین اقدامات | پیمان حلف المطیبین، پیمان حلف الفضول، حمایت از پیامبر در دعوت به اسلام |
مناصب مهم | سقایت، رفادت |
مذهب | بتپرستی، اسلام |
بنیهاشم تیرهای شریف از قریش منسوب به هاشم بن عبدمناف بود.
سرسلسله بنیهاشم هاشم بن عبدمناف نام داشته که جایگاهی والا میان خویشاوندانش داشته و فردی اثرگذار بوده است. بنی هاشم جایگاهی بالا و اثرگذار هم پیش از اسلام و هم بعد از اسلام داشتند. آنها قبل از اسلام مناصبی از جمله سقایت و رفادت را عهدهدار بودند و همچنین در پیمان حلف المطیبین و پیمان حلف الفضول نقشآفرین بودند.
دوران بنیهاشم پس از اسلام به چند بخش تقسیم میشود که از زمان بعثت پیامبر(ص) بیشترین نقش را در حمایت پیامبر(ص) را داشتند به گونهای که بیشتر طوایف قریش از بیم خونخواهی بنیهاشم از آسیب رساندن به پیامبر(ص) هراس داشتند. در دوره بعد از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، برخی از بنی هاشم همچون علی(ع) و حمزه همراه رسول خدا(ص) به مدینه مهاجرت کردند و بخشی دیگر مانند ابولهب، عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث از مشهورترین ایشان بودند، همچنان در مکه و در صف مشرکان ماندند؛ در این دوران نیز گرایش مشرکان بنیهاشم به اسلام به موازات گسترش این آیین افزایش یافت و حمایت بیشتر افراد این طایفه از پیامبر(ص) همچون گذشته ادامه داشت.
و اما در دوره بعد از رحلت پیامبر سید بنیهاشم علی بن ابیطالب(ع) بود که به عنوان جانشین پیامبر(ص) از سوی رسول خدا(ص) معرفی شده بود؛ ولی برخی مهاجران و انصار در اجتماع سقیفه ابوبکر را جانشین پیامبر(ص) خواندند و این ستم را در حق امام علی(ع) روا داشتند.
احادیثی در باب فضیلت بنیهاشم، و این که آنها سادات اهل بهشت هستند، روایت شدهاند. به خاطر وجود همین فضائل، اشعار شاعران سروده شده و کتابهایی در باب فضائل بنی هاشم نوشته شده است.
تاریخچه
سرسلسله طایفه بنی هاشم، هاشم بن عبدمَناف (458-483م.) (نیای دوم پیامبر) نام داشته[۱] که چهارمین پسر عبدمناف بوده است[۲].[۳] هاشم را فردی باهوش و خطیب توصیف کردهاند[۴] که در میان قریش شخصیتی با نفوذ بوده و حتی ریاست بر قریش را نیز به او نسبت دادهاند.[۵]
هاشم چهار پسر به نامهای شَیبه (عبدالمطّلب)، أسد، عَمرو (ابوصَیفی)، نَضْله و همچنین پنج دختر داشت.[۶][۷][۸]
هاشم بن عبدمَناف دو منصب مهم در میان قریش یعنی سقایت یا آبدهی و رفادت به معنای مهمانی حاجیان با خوراک را برعهده داشت.[۹][۱۰] این مناصب پس از او به فرزندش عبدالمطلب و بنی هاشم رسید. بنیهاشم با بهرهگیری از چاههای کر آدم، خم، عجون، ردم اعلی، بذر، سجله و سرانجام زمزم، در برطرف کردن کمبود آب در مکه به ویژه در موسم حج میکوشیدند.[۱۱] کوچکترین فرزند هاشم، عبدالمطلب، بعدها به بزرگترین و اثرگذارترین فرد قریش تبدیل شد. شخصیت عبدالمطلب در درجه نخست قریش را به خود جذب میکرد. او برخی سنتها همچون تحنث (خلوتگزینی) در غار حراء، خضاب، و منع نکاح محارم را میان همه یا بخشی از قریش رواج داده بود.[۱۲] پس از مرگ هاشم، منصب سقایت و رفادت پس از کش و قوس هایی در اقوام به عبدالمطلب رسید. [۱۳] وی در دورة ریاست خود چاه زمزم را بار دیگر حفر و برخی رسوم جاهلی را الغا کرد و به سبب خصلتهای بزرگمنشانه نزد مردم مکه حرمت یافت و در سختیها و رویدادهای دشوار همه به سراغ او میآمدند (برای نمونه رجوع کنید به داستان حملة ابرهه به مکه و دیدار عبدالمطلب با او در طبری، ج 1، ص 441)
بنی هاشم پیش از اسلام با دیگر قبایل پیمان هایی بستند. از جمله پیمان حِلْفُ الْفُضول که در آن بنیهاشم، بنیمطلب، بنیزهره، بنیاسد و بنیتَیم تعهد سپردند که نگذارند در مکه به کسی ستم شود.[۱۴]
محل سکونت
پیش از اسلام، بنیهاشم و بنیامیه و دیگر سادات قریش در بخشهای مرکزی شهر مکه و پیرامون کعبه که به بطحاء[۱۵] معروف بود، سکونت داشتند. همچنین بنیهاشم در مکه آبادیای میان یک دره داشتند که از هاشم به عبدالمطلب رسیده بود. عبدالمطلب در آنجا خانهای داشت. وی در اواخر عمر خویش، پس از کمسو شدن دیدگانش، همه آن املاک را میان فرزندانش تقسیم کرد. پیامبر(ص) نیز سهم پدرش را دریافت کرد.[۱۶] این بخش از مکه به شعب ابیطالب معروف شد.
دعوت پیامبر از بنی هاشم
بعد از عبدالمطلب (پدربزرگ پیامبر)، فرزندان او با عنوان بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شناخته میشدند.به نوشتة مورّخان و مفسّران، بعد از نزول آیة «وَاَنْذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبینَ» (شعراء: 214) که آغاز دعوت آشکار پیامبر بود، حضرت محمد ص، بنیعبدالمطلب را گرد آورد و رسماً آنان را به پذیرش دینش فراخواند (طبری، ج 1، ص 542). اگرچه همة افراد بنیهاشم و بنیعبدالمطلب در قبول دعوت پیامبر یکسان نبودند و حتی بسیاری از آنان تا بعد از فتح مکه ایمان نیاوردند، ولی همه (به استثنای ابولهب) در برابر واکنشهای منفی سران قریش و در مقابله با آزارهای مکیان به پیامبر و مسلمانان، به حمایت از رسول اکرم برخاستند.[۱۷]
در سال هفتم بعثت، تیرههای گوناگون قریش عهدنامهای درباره قطع کامل ارتباط با بنیهاشم منعقد کردند.[۱۸] قریش تعهد سپردند که هرگز با بنیهاشم و بنیمطلب[۱۹] داد و ستد نکنند و به تحریم اقتصادی و اجتماعی بنیهاشم دست زدند. [۲۰][۲۱] بنیهاشم، جز ابولهب[۲۲]، در پاسخ به این تحریم، راهیِ شعب ابیطالب شدند و سه سال در تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند[۲۳]، تا آنکه میان بزرگان قریش در ادامة تحریم اختلاف افتاد و تحریم شکست[۲۴] [۲۵](طبری، ج 1، ص 549 ـ553).بعد از هجرت، گذشته از فداکاریهای افراد بنیهاشم برای استقرار اسلام و پیشتاز بودن آنان در دفاع از اسلام و شرکت در غزوهها، آن تعداد از بنیهاشم که در مکه بودند، نیز غالباً از همراهی با نقشههای مشرکان مکه برای جنگ با مسلمانان امتناع داشتند.[۲۶]
اندکی پیش از فتح مکه، عباس بن عبدالمطلب مسلمان شد. پس از فتح مکه، وی از رسول خدا خواست تا پردهداری کعبه و آب دادن به حاجیان را به او واگذار کند. پیامبر(ص) کنار کعبه ایستاد و فرمود: هر خون، مال و عملی که در روزگار جاهلیت بوده، زیر پای ما است، مگر آبرسانی به حاجیان و سدانت کعبه که این دو را به اهلش وامیگذارم. بدینترتیب، عباس این منصب را بار دیگر به دست آورد و پس از او عبدالله بن عباس و فرزندانش عهدهدار این منصب بودند.[۲۷]
پس از رحلت پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر، علی بن ابیطالب(ع) سید بنی هاشم تلقی میشد.[۲۸] البته عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) نیز در نظام قبیلهای عرب منزلت داشت.[۲۹] بنیهاشم پس از رویداد سقیفه در زمره کسانی بودند که حدود شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. سپس ابوبکر به رغم میل عمر، به میان جمع بنیهاشم شتافت[۳۰] و گویا همین را نشانه بیعت بنیهاشم با خلیفه شمردند. تقسیم بنیهاشم به تیرههای فرعی بیشتر در این دوره نمود یافته است. این تیرهها عبارتند از: آل ابیطالب، آل عباس، آل حارث بن عبدالمطلب، و آل ابیلهب.[۳۱]
بزرگترین دشمنان بنیهاشم درون قبیله قریش، تیره دیگر بنیعبدمناف یعنی بنیامیة بودند که از نسل بن امیّةبن عبدشمس، برادرزادة هاشم بن عبدمناف بودند. ریشه این دشمنی را در حسادت عبدشمس به هاشم جستهاند؛ نخستین دشمنی آشکار بنیامیه و بنیهاشم هنگامی رخ داد امیّةبن عبدشمس، مایل بود به همان مکانت اجتماعی هاشم نایل شود ولی تلاشهای متکلّفانهاش بیاثر ماند و سرانجام درپی یک داوری، امیّه ناگزیر از ترک مکه شد و ده سال در شام زیست و به این ترتیب ریاست قریش برای هاشم تثبیت شد. این واقعه در ایجاد نقار و جدایی بین بنیهاشم و بنیامیّه مؤثر بوده است (طبری، محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک ، بیروت 1408/1988ج 1، ص 504ـ505)..[۳۲]
با انتخاب عثمان برای خلافت، افرادی از بنیامیه قدرت یافتند و زمینههای احیای عصبیّت قومی و انتقامجویی پدید آمد.[۳۳]
افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام، گسترش ظلم و تعدی حاکمان اموی، بروز کشمکشهای داخلی و ضعف و از همگسستگی ارکان حکومت، و بویژه وقوع حادثة کربلا، به پیدایی جنبشها و حرکتهای ضداموی در نیمة اول قرن دوم انجامید. گرایش روزافزون مردم به اهل بیت پیامبر صلّیاللّه علیه و آله و سلّم و امتناع اهل بیت علیهمالسلام از پذیرش درخواست آنان برای قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس، عموی پیامبر، که داعیة حکومت داشتند، پدید آورد. عباسیان با توجه بهحرمت اجتماعی «بنیهاشم» و با استناد به برخی احادیث که از پیامبر در تکریم بنیهاشم روایت شده بود (رجوع کنید به ابنسعد، ج 1، ص 20؛ مجلسی، ج 93، ص 234)، از همان آغاز در بزرگنمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و از 111 تحت لوای «دعوت هاشمی» فعالیت کردند (یعقوبی، ج 2، ص 319). زمینههای اجتماعی نزاع بنیامیه و بنیهاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود.[۳۴]
به نقل منابع تاریخی بیعت عباسیان، با تکیه بر عنوان «بیعت هاشمی» صورت گرفت، با این توجیه که خلافت حق بنیهاشم است و عباسیان نیز از این خانداناند (طبری، ج 4، ص 111، 382ـ383، 545، 575). رویهمرفته، تا پایان دورة عباسی، اصطلاح بنیهاشم بیشتر برای افراد بنیعباس به کار میرفت، بهطوری که مراد از بنیهاشم، افراد بنیعباس در برابر آلابیطالب و آلعلی بود (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج 4، ص 385، 516، 620، 667)، اما پیش از این دوره، وقتی کمیت * بن زید اسدی (متوفی 126) «هاشمیات» خود را سرود، مراد او ذکر مصائب اولاد علی بود (رجوع کنید به امینی، ج 2، ص 180ـ195). امروزه نیز در ایران، اصطلاح بنیهاشم به همین معنی به کار میرود.[۳۵]
فضایل بنیهاشم
بنیهاشم دستکم پس از فراگیر شدن دین اسلام به سبب آنکه رسول خدا(ص) از آنها بود، از جایگاهی والا میان مسلمانان برخوردار بودهاند. بر پایه روایتی منسوب به پیغمبر(ص) طایفه بنیهاشم به سبب رسالت او برگزیده از میان قریش است.[۳۶] احادیثی در باب فضیلت بنیهاشم،[۳۷] استحباب عیادت بیماران خاندان هاشم[۳۸] و اینکه آنها سادات اهل بهشت هستند،[۳۹] روایت شدهاند. ابنعباس، بنیهاشم را بهترین تیره بنیعبدمناف و بنیعبدالمطلب را بهترین تیره از بنیهاشم دانسته است.[۴۰] پس از رحلت پیامبر(ص) گروهی از مسلمانان، بنیهاشم را شایسته جانشینی وی میدانستند. از اینرو، خالد بن سعید چند روزی از بیعت با ابوبکر سر باز زد.[۴۱] ابان بن سعید بن عاص اموی نیز از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنیهاشم چه خواهند کرد.[۴۲] عمر پس از تاسیس دیوان، اهل بدر و سپس بنیهاشم و همپیمانان سنتی آنها، بنیمطلب، را مقدم داشت.[۴۳]
حرمت صدقه
بنیهاشم در فقه نیز موضوع برخی از احکاماند. بخشی از خمس * به فرزندان هاشم، از طریق عبدالمطلب، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص، زکات * به آنان نمیرسد (نجفی، ج 15، ص 406ـ415، ج 16، ص 104؛ زحیلی، ج 2، ص 883 ـ884).
از دیدگاه فقهی، خداوند صدقه را بر بنیهاشم بهطور کلی حرام کرده است.[۴۴] آنها شامل آل علی(ع)، آل جعفر، آل عقیل و آل عباس هستند.[۴۵] پیامبر(ص) سهم ذوی القربی را به بنیهاشم و بنیمطلب میداد و به بنیعبدشمس و بنینوفل پرداخت نمیکرد و میفرمود: بنیهاشم و بنیمطلب یک طایفه هستند و در روزگار جاهلیت و نیز اسلام از یکدیگر جدا نشدهاند.[۴۶]
باب بنیهاشم در مسجدالنبی
یکی از درهای مسجدالحرام باب بنیهاشم نام داشت و پرچمی سبز بر آن افراشته بودند.[۴۷] این دروازه در برابر بطحاء و وادی بکّه قرار داشته است.
به سال 167ق. مهدی خلیفه عباسی (حک: 158-169ق.) کار نوسازی و افزایش فضای مسجدالحرام را انجام داد. او فرمان داد که معماران ساختمان مسجد را به گونهای طراحی کنند که خانه کعبه در وسط قرار گیرد. در نتیجه این کار، بر وسعت باب بنیهاشم افزوده شد.[۴۸] این در را «باب عباس بن عبدالمطلب» نیز میگفتند؛ زیرا از یک سوی در برابر خانه عباس بن عبدالمطلب قرار داشته است. نماز بر جنازهها در آن مکان برپا میشده است.[۴۹]
پانویس
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص504؛ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص75-76.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج1، ص135؛ السیرة النبویه، ج1، ص94، 233.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص62، 64.
- ↑ الاکتفاء، ج1، ص19.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص75-76، 78.
- ↑ الاغانی، ج22، ص67.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص235.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص80.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص111.
- ↑ المنمق، ص42.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ص111-113.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص86-87؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10؛ الکامل، ج2، ص15.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص503؛ السیرة الحلبیه، ج1، ص23.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص128.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص444.
- ↑ معجم البلدان، ج3، ص347؛ سبل الهدی، ج2، ص382.
- ↑ جمعی از محققان، «بنی هاشم»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۴، ذیل مدخل.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج3، ص498؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص253.
- ↑ سیره ابناسحق، ص156.
- ↑ سیره ابناسحق، ص156.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص11.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص196؛ تاریخ طبری، ج2، ص336.
- ↑ سیره ابناسحق، ص159.
- ↑ البدایة و النهایه، ج3، ص84-85.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص11.
- ↑ جمعی از محققان، «بنی هاشم»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۴، ذیل مدخل.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص113-114.
- ↑ الریاض النضره، ج1، ص305؛ السیرة الحلبیه، ج2، ص339.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص288؛ اسد الغابه، ج3، ص60-61.
- ↑ الریاض النضره، ج2، ص195، 214، 217-218.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص94.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص505.
- ↑ جمعی از محققان، «بنی هاشم»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۴، ذیل مدخل.
- ↑ جمعی از محققان، «بنی هاشم»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۴، ذیل مدخل.
- ↑ جمعی از محققان، «بنی هاشم»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۴، ذیل مدخل.
- ↑ وسیلة الاسلام، ص35.
- ↑ ذخائر العقبی، ص14.
- ↑ ذخائر العقبی، ص15.
- ↑ ذخائر العقبی، ص15.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج1، ص46.
- ↑ الاکتفاء، ج3، ص109.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص59-60.
- ↑ التراتیب الاداریه، ج1، ص225.
- ↑ السرائر، ج1، ص457.
- ↑ ذخائر العقبی، ص16.
- ↑ زادالمعاد، ج3، ص104؛ ج5، ص81.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص173.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص173.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص202.
منابع

- اخبار الدولة العباسیه: ناشناخته (م. قرن3ق.)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، 1391ق.
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابندهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
- اسد الغابه: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاصابه: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اعلام النبوه: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، 1409ق.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
- الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص): سلیمان بن موسی الحمیری (م. 634ق.)، به کوشش محمد عزالدین، بیروت، عالم الکتب، 1417ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الآحاد و المثانی: ابنابیعاصم (م. 287ق.)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، 1411ق.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابنعساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- التراتیب الاداریه: محمد عبدالحی الکتانی (م. 1382ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الدرر فی اختصار المغازی والسیر: ابنعبدالبر (م. 463ق.) .
- ذخائر العقبی: احمد بن عبدالله الطبری (م. 694ق.)، قاهره، دار الکتاب المصریه، 1356ق.
- الروض الانف: السهیلی (م. 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
- الریاض النضره: احمد بن عبدالله الطبری (م. 694ق.)، به کوشش حمیری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1996م.
- زاد المعاد: ابنقیم الجوزیه (م. 751ق.)، بیروت، الرساله.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- السرائر: ابنادریس (م. 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
- السیرة الحلبیه: الحلبی (م. 1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق.
- السیرة النبویه: ابنهشام (م. 213/218ق.)، به کوشش طه عبدالرؤوف، بیروت، دار الجیل، 1411ق.
- سیره ابناسحق (السیر و المغازی): ابناسحق (م. 151ق.)، به کوشش زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1368ش.
- الطبقات الکبری: ابنسعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- عمدة الطالب: ابنعنبه (م. 828ق.)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المطبعة الحیدریه، 1380ق.
- الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (م. 538ق.)، به کوشش البجاوی و ابوالفضل ابراهیم، لبنان، دار المعرفه.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الکامل فی التاریخ: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- لسان العرب: ابنمنظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م. 739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش مفید محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- مسالک الابصار: احمد بن یحیی (م. 749ق.)، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
- مناقب آل ابیطالب: ابنشهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق.
- المنمق: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- وسیلة الاسلام بالنبی: احمد بن الخطیب ابنقنفذ (م. 810ق.)، به کوشش المحامی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1404ق.