تکفیر

از ویکی حج

تکفیر نسبت دادن کفر به مسلمان یا گفتن جمله «کافر شدی» به او است.

عامل اصلی تکفیرها بیشتر تعصب مذهبی بوده است. گروه‌هایی از معتزله و اشاعره به سبب تعصب مذهبی، سخت یکدیگر را تکفیر می‌کردند؛ اما آموزه‌های اسلامی همواره مسلمانان را از تفرقه بازداشته و بر وحدت تاکید کرده است.

تحقق اسلام و مسلمانی با اظهار شهادتین صورت می‌گیرد و در سیره پیامبر(ص) نیز همین برای اثبات مسلمان بودن فرد کافی است و نشان می‌دهد که قلمرو ورود به اسلام پهناور است و با اقرار فرد به توحید و نبوت، باید به مسلمانی او حکم نمود. حتی پاره‌ای از فقیهان درباره فردی که شهادتین را بر زبان جاری کرده، اما قلباً آن را نپذیرفته، حکم به مسلمانی کرده‌اند.

برای شناخت مبانی مقوله تکفیر، به تقسیم کفر به اعتقادی و عملی باید توجه کرد. کفر عملی موجب بیرون آمدن از دین نیست؛ اما کفر اعتقادی که همان انکار ضروری دین است، فرد را از دین بیرون می‌کند. می‌توان گفت کفر عملی یعنی این‌که فرد گناه نماید، تنها او را متصف به فسق می‌کند. وهابیان که کفر اعتقادی را از کفر عملی تفکیک نکرده‌اند، مواردی چون ترک نماز را موجب کفر دانسته و به کافر بودن مسلمان تارک نماز، فتوا داده‌اند.

در فقه شیعیان، ضمن مخالفت با تکفیر، برای تکفیر‌ کننده مجازات در نظر گرفته‌اند. در باور فقیهان شیعه، نسبت دهنده کفر به مسلمان، باید تعزیر‌ شود. در سخنان بسیاری از دانشوران مذاهب اسلامی، بر پرهیز از تکفیر تاکید شده است. آنان با عبارات گوناگون، از طرد یکدیگر و نسبت دادن کفر و فسق به اهل قبله پرهیز داده و پیامدهای آن را هشدار داده‌اند. پس این تهمت که شیعیان دیگران را تکفیر می‌کنند، از اعتبار ساقط است.

می‌توان ضرورت پرهیز از تکفیر را به پشتوانه آیات و روایات، که از تکفیر کردن مسلمانان نهی کرده‌اند، استفاده نمود. تکفیر همواره موجب تفرقه میان مسلمانان و هتک حرمت آنان شده است.

در جزیرة العرب، باور تکفیر و سلفی‌گری به رهبری محمد بن عبدالوهاب رشد کرد. او دریافتی تنگ از اسلام را تبلیغ می‌کرد. سران آل سعود با محمد بن عبدالوهاب هم‌پیمان و همراه شدند و باور کردند که شرک سراسر جهان را فراگرفته و آن‌ها وظیفه دارند مشرکان را بکشند. آنان نبرد خود با مسلمانان را جهاد بر ضد شرک و بدعت خوانده‌اند. مهم‌ترین باورهای محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در پیروی از صحابه و تابعین سده دوم و سوم ق. و مخالفت با تاویل و گسترش مفهوم کفر و شرک خلاصه می‌گردد.

تعریف تکفیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

«تکفیر» از «ک ـ ف ـ ر» به معنای نهان کردن و پوشاندن است.[۱] اطلاق کفر به فرد از این‌رو است که حقیقت را نهان می‌کند یا با کفرورزی بر دل خود پوشش می‌نهد.[۲] در تحلیلی ویژه گفته‌اند: از آن‌جا که فرد حقایق و تاویل‌های دین خداوند را می‌پوشاند،[۳] به او کفر نسبت می‌یابد. کفر متضاد ایمان[۴] و در اصطلاح، انکار مطالبی است که پیامبر(ص) آورده است.[۵]

به دیگر سخن، انکار قطعیات و مسلمات دین، کفر است.[۶] گاه از این مسلمات با عنوان «ضروری دین» نام می‌برند.[۷] البته انکار ضروری دین اگر ملازم با انکار اصول دین گردد و فرد به این ملازمه عنایت داشته باشد، موجب کفر است.[۸]

ماهیت کفر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در تبیین ماهیت کفر، اختلاف‌نظر وجود دارد. گمان می‌رود این اختلاف از تفاوت در برداشت از خود مفهوم ایمان برمی‌خیزد.[۹] از دیدگاه خوارج که ایمان را تصدیق قلبی و اقرار زبانی و رفتاری می‌دانند، ارتکاب گناه، کفر است[۱۰] ؛ اما بیشتر متکلمان و فقیهان ایمان را تصدیق همراه اقرار می‌شمرند و رفتار را در شمار کمال و نه اصل ایمان می‌دانند.[۱۱] گویا همین تفاوت دیدگاه، زمینه تقسیم کفر به دو‌گونه اعتقادی و عملی را فراهم کرده است. توجه نکردن به این تفکیک، زمینه نظری تکفیر را شکل می‌دهد.

حکم به کفر مسلمانی که ضروری دین را انکار کرده، موضوع مبحث ارتداد و از دایره تکفیر بیرون است. فقیهان به تفصیل به مقوله ارتداد پرداخته‌اند و آن را «بیرون آمدن از دین» دانسته‌اند که با انکار ضروری دین تحقق می‌یابد و به دو‌گونه ملی و فطری تقسیم می‌شود. ارتداد فرد با وجود شرایطی چون بلوغ، عقل، اختیار و قصد[۱۲] و با اقرار خود او یا گواهی عادل اثبات می‌گردد[۱۳] و احکامی چون وجوب قتل و جدایی از همسر را برای وی به‌بار می‌آورد.[۱۴] احکام و مسائل ارتداد، جز برخی جزئیات، را همه فقیهان مذاهب اسلامی پذیرفته‌اند.[۱۵]

تکفیر، نسبت دادن کفر به مسلمان یا گفتن جمله «کافر شدی» به او است.[۱۶] [۱۷] پس با تکفیر، کسی از دیدگاه خود به دیگری نسبت کفر می‌دهد و او را کافر می‌داند.[۱۸] تکفیر به‌ویژه از این جهت که موجب طرد کردن دیگران است،[۱۹] در ماجرای ردّه در دوره خلافت ابوبکر، قتل عثمان، جنگ‌های دوره خلافت امام علی(ع)، فتنه ابن زبیر و رخداد حره پیشینه دارد. روش فرقه‌ها در طرد یکدیگر و نسبت کفر دادن به طرف مقابل، به رواج تکفیر انجامید.[۲۰] در دوره کنونی، وهابیان آشکارا تکفیر مسلمانان، به‌ویژه شیعیان، را با توجیه دینی همراه می‌کنند.[۲۱]

شناخت مبانی تکفیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برای شناخت مبانی مقوله تکفیر، به تقسیم کفر به اعتقادی و عملی باید توجه کرد.[۲۲] کفر عملی موجب بیرون آمدن از دین نیست؛ اما کفر اعتقادی که همان انکار ضروری دین است، فرد را از دین بیرون می‌کند.[۲۳] می‌توان گفت کفر عملی یعنی این‌که فرد گناه نماید، تنها او را متصف به فسق می‌کند.[۲۴] کفران نعمت را نیز مصداقی از کفر عملی دانسته‌اند.[۲۵] وهابیان که کفر اعتقادی را از کفر عملی تفکیک نکرده‌اند، مواردی چون ترک نماز را موجب کفر دانسته و به کافر بودن مسلمان تارک نماز، فتوا داده‌اند.[۲۶]

دقت در مضمون روایات با تعبیر کفر و کافر، نشان می‌دهد که بسیاری از آن‌ها به کفر اعتقادی ارتباط ندارد. روایاتی چون «من ترک قتل الحیّات خشیة النار فقد کفر» درباره نکشتن مار یا «اِن الله یُنْزِلُ الغَیْثَ فیُصْبِحُ قومٌ به کافرین» در اشاره به کفران نعمت باران و یا «من رغب عن اَبیه فقد کفر» در زمینه بی‌توجهی به پدر، مربوط به کفر عملی است. کلمه کفر در آیه ﴿وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ (سوره آل‌عمران، آیه 97) نیز به کفر عملی اشاره دارد.[۲۷] بنابراین، تنها ارتکاب گناه موجب کفر نیست و نسبت دادن کفر به فرد گناهکار را مشروع و مجاز نمی‌کند و با تمسک به آن، نمی‌توان نسبت ناروا به مسلمانان داد.

برخی از متکلمان در مخالفت با تکفیر، به این مهم که نباید اهل قبله را تکفیر کرد، تمسک نموده‌اند[۲۸] ؛ زیرا همه پیشینیان با تکفیر اهل قبله، سخت مخالف بوده‌اند.[۲۹] آنان بر این باور بودند که گمراهی در عقیده، موجب جواز تکفیر نمی‌شود. از این‌رو، از تکفیر اهل تجسیم پرهیز می‌کردند.[۳۰]

مجازات تکفیر کننده نزد شیعه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در فقه شیعیان، ضمن مخالفت با تکفیر، برای تکفیر‌کننده مجازات در نظر گرفته‌اند. در باور فقیهان شیعه، نسبت دهنده کفر به مسلمان، باید تعزیر‌ شود.[۳۱] برخی بر آنند که در مسائل اختلافی، نباید کسی را تکفیر کرد.[۳۲] در سخنان بسیاری از دانشوران مذاهب اسلامی، بر پرهیز از تکفیر تاکید شده است. آنان با عبارات گوناگون، از طرد یکدیگر و نسبت دادن کفر و فسق به اهل قبله پرهیز داده و پیامدهای آن را هشدار داده‌اند.[۳۳] پس این تهمت که شیعیان دیگران را تکفیر می‌کنند، از اعتبار ساقط است.

تحقق اسلام و مسلمانی با اظهار شهادتین

تحقق اسلام و مسلمانی با اظهار شهادتین صورت می‌گیرد و در سیره پیامبر(ص) نیز همین مطلب برای اثبات مسلمان بودن فرد کافی است و نشان می‌دهد که قلمرو ورود به اسلام پهناور است و با اقرار فرد به توحید و نبوت، باید به مسلمانی او حکم نمود. حتی پاره‌ای از فقیهان درباره فردی که شهادتین را بر زبان جاری کرده، اما قلباً آن را نپذیرفته، حکم به مسلمانی کرده‌اند. شیعه ضمن مخالفت با تکفیر، برای تکفیر‌ کننده مجازات در نظر گرفته‌اند. در باور فقیهان شیعه، نسبت دهنده کفر به مسلمان، باید تعزیر‌ شود. در سخنان بسیاری از دانشوران مذاهب اسلامی، بر پرهیز از تکفیر تاکید شده است. پس این تهمت که شیعیان دیگران را تکفیر می‌کنند، از اعتبار ساقط است.

تکفیر نزد اهل‌سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به اهل‌سنت نسبت می‌دهند که میان تکفیر مطلق و معین، تفاوت نهاده‌اند[۳۴] ؛ به این معنا که نسبت دادن کفر به فرد ویژه را جز با وجود شرایط و فقدان موانع، نپذیرفته‌اند؛ اما تکفیر مطلق را که به گفتار و رفتار کافرانه، صرف‌نظر از گوینده آن تعلق می‌گیرد، مشروع می‌دانند.[۳۵] برای نمونه، گفتن این‌که هر کس به خلق قرآن یا خلق اعمال باور داشته باشد، کافر است،[۳۶] از نوع تکفیر مطلق است؛ زیرا کفر به شخص معین نسبت داده نشده است. از سخن آنان درباره شرایط تکفیر شامل بلوغ، عقل، اختیار و عرضه دلیل[۳۷] برمی‌آید که مقصودشان از شرایط تکفیر خاص همان شرایط یاد شده در مبحث ارتداد است[۳۸] که در آن اختلاف راه ندارد. حتی جواز تکفیر مطلق هم به‌سبب بازگشت به انکار ضروری دین و همان مسئله ارتداد است.

بر این اساس، بیرون از مبحث ارتداد، هیچ‌یک از مسلمانان شناخته شده به مشروعیت تکفیر باور ندارد؛ بلکه همگان با این پدیده مخالفت ورزیده و راه توجیه آن را بسته‌اند. از جمله، در انکار ضروریات دین یاد کرده‌اند که نه به صورت بدیهی و نه مستدل، نمی‌توان انکار ضروری دین را ثابت کرد.[۳۹] کسانی از عبارت «استحلال الحرام» بهره برده[۴۰] و گفته‌اند که تکفیر مسلمانی که بر گناه اصرار ورزد و به حلیت آن باور نداشته باشد، صحیح نیست.[۴۱] نیز اختلاف عقیدتی فرقه‌ها که به انکار ضروری دین نینجامد، موجب کفر نیست.[۴۲] همچنین نمی‌توان به فرد یا گروهی که در عقاید غلو کرده، نسبت کفر داد؛ زیرا به یقین همه حقیقت را نمی‌دانیم و بر گمان هم نباید تکیه کرد.[۴۳]

معیارهای محدود کردن تکفیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در ادامه معیارهایی برای محدود کردن تکفیر بیان می‌کنیم:

تحقق اسلام با شهادتین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تحقق اسلام و مسلمانی با اظهار شهادتین صورت می‌گیرد[۴۴] و در سیره پیامبر(ص) نیز همین برای اثبات مسلمان بودن فرد کافی است[۴۵] و نشان می‌دهد که قلمرو ورود به اسلام پهناور است و با اقرار فرد به توحید و نبوت، باید به مسلمانی او حکم نمود.[۴۶] بر پایه این روایت نبوی: «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا «لا اله الا الله محمد رسول الله فاذا قالوها فقد عصموا...» [۴۷] در امان بودن و محفوظ ماندن، از آثار اظهار شهادتین است.[۴۸] حتی پاره‌ای از فقیهان درباره فردی که شهادتین را بر زبان جاری کرده، اما قلباً آن را نپذیرفته، حکم به مسلمانی کرده‌اند.[۴۹] برخی نیز تصریح نموده‌اند که شهادتین هرچند با باور و رفتار هماهنگ نباشد، برای حکم به مسلمانی فرد، کافی است.[۵۰]

اصل تکذیب پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معیار دیگر برای محدود کردن تکفیر، اصل تکذیب پیامبر(ص) است.[۵۱] ابوحامد غزالی (درگذشت 505ق.) مفهوم تکذیب را توضیح می‌دهد و برای آن مراتبی یاد می‌کند و بر آن است که جز با تکذیب صریح[۵۲] نمی‌توان به کسی نسبت کفر داد. او تکفیر را مقوله‌ای فقهی می‌داند که از دلیل شرعی یا اجتهاد برمی‌خیزد و هر کس که آن را به‌کار می‌برد، بر اصل قطعی تکذیب پیامبر(ص) تکیه می‌کند.[۵۳]

نهی آیات و روایات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گذشته از این مباحث نظری، تکفیر در آیات و روایات نهی شده است. می‌توان ضرورت پرهیز از تکفیر را به پشتوانه آیاتی چون: ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقی‏ اِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً﴾ (سوره نساء، آیه 94) ﴿وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ﴾ (سوره زمر، آیه 7) توضیح داد. مضمون آیه نخست، بیانگر اراده و امر تشریعی خداوند در پرهیز از انتساب کفر به دیگران است.[۵۴] در آیه دوم بیان می‌کند که خداوند به کفر بندگانش راضی نیست. کفر هرچند به علم خداوند تعلق می‌گیرد، بر خلاف اشاعره،[۵۵] به اراده و رضایت او تعلق نمی‌گیرد.[۵۶] از این‌رو، باید از نسبت دادن کفر به مسلمان که مورد اراده و رضایت خداوند نیست و از آن نهی کرده، پرهیز کرد.

بر پایه پاره‌ای روایات نبوی که برخی آن‌ها را صحیح دانسته‌اند،[۵۷] از تکفیر کردن مسلمانان نهی شده؛ زیرا هرکس «لا اله الا الله» گوید، مال و جانش در امان خواهد بود.[۵۸] نیز در روایت آمده است: «هم‌کیشان خود را تکفیر نکنید، حتی اگر گناهان بزرگ مرتکب شوند.»[۵۹] در برخی جوامع حدیثی، بابی با عنوان «اِثمُ مَن کَفَّر مُسلِماً» برای پرهیز دادن از تکفیر مسلمانان گشوده شده است.[۶۰]

از پیوند این دسته از روایات با احادیثی مانند «اذا قال الرجل لاخیه یا کافر فقد باء بها احدهما»[۶۱] یا «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ رَمَی مُؤْمِناً بِکُفْرٍ»[۶۲] و احادیثی که در موضوع شهادت، بدون ایجاد تفاوت میان شهادت حق و شهادت باطل، از نسبت دادن کفر به مسلمانان پرهیز می‌دهند،[۶۳] آشکار می‌شود که تکفیر کاری نکوهیده است.[۶۴] برخی در توضیح این روایات گفته‌اند که تکفیر روش متکبران روزگار جاهلیت بود و از این‌رو، پیامبر مسلمانان را از همانندی به آن‌ها بازداشته و پرهیز داده است.[۶۵] گاه نیز این روایات را این‌گونه توضیح داده‌اند که فرد با پذیرش اسلام از کفر بیرون می‌شوند و از این‌رو، نسبت دادن کفر به او صحیح نیست، زیرا این دو نسبت با هم جمع نمی‌شوند.[۶۶]

زمینه رواج تکفیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بررسی تکفیریه‌ها نشان می‌دهد که تکفیر همواره موجب تفرقه میان مسلمانان و هتک حرمت آنان شده است.[۶۷] عامل اصلی این تکفیرها بیشتر تعصب مذهبی بوده است. گروه‌هایی از معتزله و اشاعره به سبب تعصب مذهبی، سخت یکدیگر را تکفیر می‌کردند.[۶۸] اما آموزه‌های اسلامی همواره مسلمانان را از تفرقه بازداشته و بر وحدت تاکیدکرده است.[۶۹]

تفاوت دیدگاه درباره ارتکاب گناه بزرگ، دشنام به پیامبر(ص) و صحابه،[۷۰] تاویل نصوص،[۷۱] مخلوق بودن قرآن، رابطه صفات و ذات خداوند،[۷۲] رؤیت خداوند، عصمت پیامبران، و بدعت[۷۳] زمینه رواج تکفیر را فراهم کرد. بررسی منابع فرقه‌شناختی نشان می‌دهد که به کارگیری سلاح تکفیر، رفتاری رایج میان فرقه‌ها بوده است.[۷۴]

تاریخ تکفیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نخستین‌بار، رخداد ارتداد در خلافت ابوبکر موجب شد افرادی بسیار به جرم پرداخت نکردن زکات، تکفیر شوند.[۷۵] مسئله تکفیر پس از فتنه اول (قتل عثمان) رواج بسیار یافت و در‌ اندک زمانی میان گروه‌های مسلمان، به اوج رسید.[۷۶] چنان‌که از منابع فرقه‌شناسی برمی‌آید،[۷۷] خوارج بیشتر و پیشتر از دیگران این حربه را به صحنه سیاست کشاندند و هر موضع مخالف را گناه بزرگ و مرتکب آن را کافر می‌دانستند.[۷۸] در برابر، معتزله به اصل «منزلة بین المنزلتین» باور داشتند و نمی‌پذیرفتند که وضع گناهکار همانند کافر و منافق باشد.[۷۹] آورده‌اند که پیشینیان اهل‌سنت، وضع و حال مرتکب گناه بزرگ را به خدا وا‌گذار کرده‌اند[۸۰] یا باور داشته‌اند که داوری درباره سرنوشت فرد، بدعت است.[۸۱] در مسئله انکار امامت، بیشتر فقیهان و متکلمان امامی، اعتقاد به کفر منکران امامت را رد کرده و از اسلام و طهارت منکران امامت دفاع نموده‌اند.[۸۲]

کسانی از اهل حدیث در موضعی سختگیرانه، قَدَریه (معتقدان به خلق کارها به دست بندگان) و باورداران به خلق قرآن را کافر و قتلشان را واجب دانسته‌اند.[۸۳] در مسئله خلق قرآن، به «جهمیه» نسبت کفر داده‌اند.[۸۴] هنگامی که مسئله خلق قرآن به یکی از جدل‌های کلامی جامعه تبدیل شد، این تکفیرها رواج داشت.[۸۵] پیشوایان حنبلی در اختلاف‌ها و جدل‌های کلامی، فراوان به حربه تکفیر چنگ می‌زدند.[۸۶] در سده‌های پنجم و ششم ق. فضای تکفیر میان اشاعره و حنبلیان برقرار بود و گزارش‌های بسیار از نسبت دادن کفر به یکدیگر در میان آنان در دست است.[۸۷]

تکفیر تاویل‌گران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مسئله تاویل دو صورت داشته است: یکی بیان جمله‌ای بود که نتیجه‌اش کفرآمیز به‌شمار می‌رفت؛ مانند این‌که در نفی زیادت صفات از ذات، برخی با کاربرد عبارت «خداوند عالم نیست»، علم خدا را نفی می‌کردند.[۸۸] مورد مهم‌تر، تاویل ظاهر آیات بود که به رواج تکفیر دامن می‌زد. گاه کتاب‌هایی در تکفیر تاویل‌گران می‌نوشتند[۸۹] و استدلال می‌کردند که چون تاویل‌گران همانند مشرکانند،[۹۰] کافرند[۹۱] ؛ اما بیشتر مسلمانان و متکلمان از تکفیر اهل تاویل دوری می‌گزیدند.[۹۲] آن‌ها بر این باور بودند که تاویلات و دیدگاه‌های منسوب به فرقه‌ها و مذاهب، در موارد بسیار، معانی متفاوت داشته و تنها با تاویل نمی‌توان صاحبان آن‌ها را تکفیر کرد.[۹۳] آورده‌اند که نبرد حضرت علی(ع) با خوارج، نبرد برای تاویل بوده است.[۹۴] اهل‌سنت، مخالفان حاضر در این جنگ‌ها را اهل بغی دانسته‌اند؛ ولی فقیهان امامی «بَغی» را به بغض امیرمؤمنان ملحق کرده و به کفر اهل بغی، باور یافته‌اند.[۹۵]

دیدگاه‌ها درباره دشنام دهنده به صحابه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در‌باره دشنام به صحابه، دیدگاه‌ها تعارض دارند. معمولاً دشنام به صحابه را گناهی بزرگ می‌دانستند که برخلاف باور خوارج، موجب کفر نیست.[۹۶] برخی، روایات مربوط به تکفیر دشنام دهنده به صحابه را ضعیف شمرده‌اند.[۹۷] آورده‌اند که احمد بن حنبل و شماری از اصحاب حدیث،[۹۸] بیزاری از صحابه را فقط بدعت می‌دانند.[۹۹] گاه دشنام ندادن و طعن نزدن به صحابه را جزئی از عقیده لازم یک مسلمان می‌دانستند.[۱۰۰] البته انکار اجماع‌های صحابه را موجب کفر و فسق نمی‌‌شمردند.[۱۰۱] مخالفان، تکفیر و دشنام صحابه را به شیعیان نسبت داده و به حدیثی ضعیف استناد کرده‌اند که طبق آن، پس از پیامبر، جز چند تن، همه صحابه مرتد شدند.[۱۰۲]

این اتهام را دانشوران شیعه سخت رد نموده و در پاسخ تصریح کرده‌اند که شیعیان به بسیاری از صحابه احترام ویژه می‌نهند و هیچ‌گاه آن‌ها را تکفیر یا تفسیق نمی‌کنند.[۱۰۳] شاید این اتهام از دیدگاه شیعیان درباره عدالت صحابه برخاسته باشد. در مسئله عدالت صحابه، شیعیان بر این باورند که دلیل روشنی بر عدالت همه صحابه که نام بسیاری از آن‌ها در منابع ثبت نشده، در دست نیست.[۱۰۴]

شروع اندیشه تکفیر در معاصران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اندیشه تکفیر از سده گذشته به سبب تحولات گوناگون، به ویژه سکولار شدن جامعه مصر،[۱۰۵] نخست در آن سرزمین و سپس در دیگر بوم‌های اسلامی رواج یافت. در میان دانشوران اثرگذار مصر، سید قطب (درگذشت 1387ق.) حامی‌ اندیشه تکفیر بود و خود، از ابوالاعلی مودودی، دانشور پاکستانی، اثر پذیرفته بود. موقعیت سید قطب در میان اسلام‌گرایان، در رواج تکفیر اثر نهاد.[۱۰۶] اندیشه تکفیر در مواضع جندالله، طلائع الجهاد و حزب التحریر الاسلامی مصر به فراوانی دیده شده است. اخوان المسلمین با‌ اندیشه تکفیر مخالف هستند و آن را نشانه غلو، تحجر و کوته‌بینی می‌دانند.[۱۰۷] میثاق‌نامه‌های سلفیان، فتاوا، و‌ اندیشه‌های تکفیری اسلام‌گرایانی که در مصر ظهور کردند و دست به ترور مخالفان زدند، در مجموعه‌ای دو جلدی با عنوان النبی المسلح گردآوری و نخستین‌بار به سال1991م. در لندن منتشر شد.[۱۰۸]

رشد سلفی‌گری در جزیرة العرب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در جزیرة العرب، شکلی دیگر از سلفی‌گری به رهبری محمد بن عبدالوهاب (درگذشت 1206ق.) رشد کرد. برخی او را که به آسانی مسلمانان را تکفیر می‌کرد، آورنده آیینی تازه دانسته‌اند.[۱۰۹] او دریافتی تنگ از اسلام را تبلیغ می‌کرد.[۱۱۰] سران آل سعود با محمد بن عبدالوهاب هم‌پیمان و همراه شدند و باور کردند که شرک سراسر جهان را فراگرفته و آن‌ها وظیفه دارند مشرکان را بکشند.[۱۱۱] سران سعودی در آغاز قیام و تصرف حجاز، در نامه به مسلمانان، به‌صراحت آن‌ها را مشرک خطاب می‌کردند.[۱۱۲] آنان نبرد خود با مسلمانان را جهاد بر ضد شرک و بدعت خوانده‌اند.[۱۱۳]

مهم‌ترین باورهای محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در پیروی از صحابه و تابعین سده دوم و سوم ق. و مخالفت با تاویل و گسترش مفهوم کفر و شرک خلاصه می‌گردد. محمد بن عبدالوهاب دریافتی متفاوت از قرآن داشت و به سیره فقیهان و مسلمانان بی‌اعتنا بود و بسیاری از رفتارهای دینی زمانه‌اش را شرک می‌دانست. او خون و مال زائران قبرهای صالحان را حلال و جایز شمرد.[۱۱۴] در باور او، هرکس به زیارت قبر پیامبر(ص) یا یکی از صالحان برود و از او حاجت بخواهد، این رفتار او شرک صریح است و باید توبه کند؛ وگرنه، باید کشته شود.[۱۱۵]

صراحت سخن محمد بن عبدالوهاب در مشرک خواندن مسلمانان به‌گونه‌ای است که جای هیچ توجیهی باقی ننهاده است. او بیش از 24 بار کلمه شرک و مشرکین و بیش از 25 بار کلمات کفر، الحاد، مرتد، منافق و بت‌پرست را در باره مسلمانان به‌کار برده است.[۱۱۶] در باور او، دعا، استغاثه، نذر و ذبح برای غیر خدا شرک اکبر است و همان‌گونه که نماز بی‌طهارت باطل است، عبادت با شرک هم توحید فرد را باطل می‌کند و او را سزاوار عذاب جاودان می‌نماید.

وی بر این باور است که شرک اکبر در دو دوره، یکی روزگار جاهلیت و دیگری عصر کنونی، تحقق یافته است. شرک دوران جاهلیت تنها در عبادت بود و مشرکان فقط در خوشی‌ها به بت‌ها متوسل می‌شدند؛ اما مشرکان کنونی در همه حال به غیر خدا توسل می‌جویند و در شرک همیشگی به سر می‌برند.[۱۱۷] اشاره محمد بن عبدالوهاب به بسیاری از مسلمانان، به‌ویژه شیعیان، است که به زیارت قبرها می‌روند. به این ترتیب، با پیوند دادن کارهای مسلمانان با شرک اکبر، خون و مال و آبروی آن‌ها بر تکفیرگران حلال می‌گردد. وهابیان این باور او را با صراحت در آثار خود آورده، از آن دفاع می‌کنند.[۱۱۸]

پیروان محمد بن عبدالوهاب، خود را «سلفیه» یا «الموحد» می‌خوانند[۱۱۹] ؛ ولی نزد محققان و مستشرقان به وهابی شهرت یافته‌اند.[۱۲۰] آنان به صراحت از مقوله تکفیر دفاع می‌کنند و از آیه 74 سوره توبه: ﴿قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ﴾ این مفهوم را برداشت می‌کنند که خداوند کسانی از مسلمانان نماز‌گزار و حج‌‌گزار را که با پیامبر(ص) جهاد کرده، زکات می‌دادند، کافر خوانده‌اند و برآنند که خداوند اجازه بهره‌گیری از این تعبیر را داده است.[۱۲۱] این تحلیل چندان صحیح نیست؛ زیرا آیه درباره مسلمانان کافر شده، سخن نمی‌گوید؛ بلکه به منافقانی اشاره می‌کند که در دل ایمان ندارند. وانگهی علم خداوند به وجود مقتضی و نبود مانع، سبب بیان این سخن شده است؛ اما ما که چنین دانشی نداریم، نمی‌توانیم درباره دیگران داوری کنیم.

بر پایه این مبانی فکری، هیئت عالی افتای سعودی، شیعیان را تکفیر کرده است. در باور این عالمان، گوینده «یا علی و یا حسن و یا حسین» مشرک و از دین اسلام بیرون است. ذیل این فتوا، امضای این افراد به چشم می‌خورد: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، عبدالرزاق عفیفی، عبدالله بن غَدَیان، و عبدالله بن قعود. این‌گونه نظرها و استدلال‌ها در آثار و فتاوای وهابیان، فراوان یافت می‌گردد.[۱۲۲]

انتقاد دانشوران بر دیدگاه عبدالوهاب و ابن‌تیمیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

باورهای محمد بن عبدالوهاب از آغاز با انتقاد سخت دانشوران اسلامی روبه‌رو شد و برخی از نزدیکان او، از جمله استاد و برادرش سلیمان بن عبدالوهاب، باورهای او را با مبانی دین در تعارض شمردند و او را به‌سبب فتوا بر ضد مسلمانان نکوهیدند.[۱۲۳] سلیمان در رد نظر و فتوای برادرش گفته است: «توسل و زیارت در روزگار پیشوایان اهل‌سنت و پیش از احمد بن حنبل رواج داشت و هیچ‌یک از آنان مردم را به این سبب کافر و مرتد نمی‏‌دانست و سرزمین مسلمانان را سرزمین شرک یا دارالحرب نمی‌‏نامید.» [۱۲۴]

باورهای ابن تیمیه نیز که دیدگاه‌ها و فتاوای محمد بن عبدالوهاب از آن‌ها ریشه می‌گرفت،[۱۲۵] از همان آغاز با انکار دانشوران اهل سنت روبه‌رو شد.[۱۲۶] از جمله، شمس‌الدین ذهبی (درگذشت 748ق.) گفته است که ریشه دیدگاه‌های او در انتساب کفر به مسلمانان، از القائات دروغ‌گویان و بی‌‌سوادانی ریشه گرفته که روایات صحیح مسلم و بخاری در پرهیز از تکفیر را ضعیف قلمداد کرده‌اند.[۱۲۷] سُبکی (درگذشت 756م. ق.) ضمن مخالفت با ابن تیمیه، شبهات او را درباره زیارت و توسل و شفاعت پاسخ گفته و نشان داده که این مقولات نسبتی با شرک ندارند.[۱۲۸] نیز ابن حجر مکّی، ابن تیمیه را گمراه و بدعت‌گذار و غیر معتدل خوانده است.[۱۲۹]

توجیه دیدگاه‌های عبدالوهاب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به تدریج دیدگاه‌های تکفیری محمد بن عبدالوهاب و فتاوای تند او مبنای رفتار گروه‌های تکفیری شد که سعودیان از آنان حمایت می‌کردند. همین سبب‌ اندوه و ناخرسندی متفکران و واکنش مسلمانان گشت. وهابیان، به‌ویژه متاخرین آن‌ها، از مشکلات دیدگاه‌های بنیان‌گذار وهابیت آگاه گشتند و با شیوه‌های گوناگون در صدد بازسازی افکار محمد بن عبدالوهاب و حذف‌ اندیشه تکفیر هستند. آنان حتی در مقدمه کتاب‌های محمد بن عبدالوهاب می‌کوشند تا چهره خشن و تکفیری او را نفی کنند. یک توجیه آن‌ها این است که تکفیر در دیدگاه او تنها به موارد کفر شمرده شده در اجماع مسلمانان، اختصاص دارد.[۱۳۰] کتاب مصباح الظلام فی الرد علی من کذب علی الشیخ الامام و نسبه الی تکفیر اهل الایمان و الاسلام[۱۳۱] نمونه‌ای از توجه وهابیان جدید به این معضل است که گریبان آن‌ها را گرفته است.

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص191؛ مفردات، ص433-434؛ لسان العرب، ج5، ص144-146، «کفر.
  2. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص191؛ مفردات، ص434؛ لسان العرب، ج5، ص144-146.
  3. رسائل اخوان الصفا، ج3، ص61-63.
  4. معجم الفروق اللغویه، ص454-455؛ الکافی، ج1، ص21؛ تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص512، 517؛ قس: اوائل المقالات، ص48.
  5. شرح المواقف، ج8، ص331-332؛ ارشاد الطالبین، ص437.
  6. مجموعة رسائل الامام الغزالی، ص239؛ ابکار الافکار، ج5، ص26-28؛ مصطلحات الامام الفخر الرازی، ص617.
  7. قس: الروضة البهیه، ج9، ص334؛ اوثق الوسائل، ص238؛ رسائل و مسائل، ج3، ص336-337.
  8. نک: بحر الفوائد، ج1، ص283؛ دانشنامه کلام اسلامی، ج1، ص222؛ رسائل و مسائل، ج3، ص340.
  9. نک: ترتیب و تقریب شرح العقیدة الطحاویه، ص303.
  10. ابکار الافکار، ج5، ص29.
  11. الفصل، ج2، ص209-210؛ ابکار الافکار، ج5، ص8؛ ارشاد الطالبین، ص440-442.
  12. المبسوط، ج8، ص71-73؛ شرائع الاسلام، ج4، ص962؛ الروضة البهیه، ج9، ص341.
  13. نک: الاشباه و النظائر، ص160؛ مرآة العقول، ج7، ص162؛ حق الیقین، ص576-578.
  14. التهذیب، ج8، ص91؛ الاشباه و النظائر، ص159؛ جواهر الکلام، ج41، ص605.
  15. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص443-444.
  16. المصباح، ج2، ص535، «کفر.
  17. المفهم، ج2، ص17-18؛ نک: الاشباه و النظائر، ص158-160.
  18. لسان العرب، ج5، ص146؛ المفهم، ج2، ص17-18.
  19. نک: دائرة المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ص240.
  20. نک: مجموعة رسائل الامام الغزالی، ص240.
  21. نک: رسائل و مقالات، ص211.
  22. تقریب و ترتیب شرح العقیدة الطحاویه، ص296-299.
  23. مقالات الاسلامیین، ص132، 141؛ ابکار الافکار، ج5، ص25-27؛ مرآة العقول، ج10، ص157.
  24. شرح المقاصد، ج2، ص270؛ ابکار الافکار، ج5، ص26؛ تبصرة العوام، ص47.
  25. نک: المفهم، ج2، ص18.
  26. خطر الوهابی، ص197.
  27. التبیان، ج2، ص538؛ نیز نک، ج8، ص275.
  28. الابانه، اشعری، ص26؛ اتحاف السائل، ج26، ص3.
  29. شرح المقاصد، ج2، ص267-270؛ شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج6، ص1129.
  30. الموطا، ج3، ص404.
  31. المقنعه، ص796؛ السرائر، ج3، ص529.
  32. الروضة البهیه، ج9، ص335.
  33. فی ظل اصول الاسلام، ص20-22.
  34. اتحاف السائل، ج26، ص11-12؛ ترتیب و تقریب شرح العقیدة الطحاویه، ص3203؛ نک: البحر الرائق، ج1، ص342-343.
  35. اعتقاد اهل السنه، ج1، ص28؛ قس: الفتاوی الهندیه، ج2، ص269-283.
  36. نک: الابانه، ابن بطه، ج5، ص317-364؛ الذخیره، ج12، ص29.
  37. الذخیره، ج12، ص29-30؛ التکفیر و ضوابطه، ص263.
  38. التنبیه، ص230-231؛ قس: شرائع الاسلام، ج4، ص962؛ نک: الاشباه و النظائر، ص158-160؛ الروضة البهیه، ج9، ص341.
  39. تلخیص المحصل، ص405.
  40. الابانه، اشعری، ص26؛ اصول الدین، ج1، ص301؛ اتحاف السائل، ج26، ص13؛ قس: البحر الرائق، ج1، ص342-343.
  41. نک: اصول السنه، ص50-53؛ اتحاف السائل، ج26، ص14-15؛ نک: من لا یحضره الفقیه، ج3، ص566؛ نک: وسائل الشیعه، ج18، ص125.
  42. التحصیل، ص16.
  43. الاقتصاد، ص135.
  44. العروة الوثقی، ج1، ص273.
  45. الشفاء، ج2، ص10؛ الایمان و الکفر، ص108-109.
  46. الخلاف، ج1، ص551.
  47. الابانه، ابن بطه، ج2، ص762-763؛ السنن الکبری، ج3، ص367.
  48. الاقتصاد، ص135.
  49. العروة الوثقی، ج1، ص273؛ اوثق الوسائل، ص239.
  50. المیزان، ج18، ص328؛ العروة الوثقی، ج1، ص273.
  51. الاشباه و النظائر، ص159.
  52. الاقتصاد، ص133-138؛ نک: الابانه، ابن بطه، ج2، ص762-763.
  53. الاقتصاد، ص134.
  54. نک: دانشنامه کلام اسلامی، ج1، ص220.
  55. نک: الاربعین، ص6؛ استقصاء النظر، ص37.
  56. تصحیح اعتقادات، ص48-50؛ الاحتجاج، ج2، ص254-255؛ نک: الوافی، ج1، ص521.
  57. الایمان و الکفر، ص63-64.
  58. صحیح البخاری، ج2، ص110؛ صحیح مسلم، ج1، ص38.
  59. کنز العمال، ج1، ص215؛ لسان المیزان، ج3، ص133؛ ج6، ص225.
  60. المفهم، ج2، ص17.
  61. صحیح مسلم، ج1، ص57؛ صحیح البخاری، ج7، ص97.
  62. بحار الانوار، ج69، ص209.
  63. نک: کنز العمال، ج7، ص20؛ مسند ابی عوانه، ص32؛ الوافی، ج8، ص1182.
  64. نک: البیان و التحصیل، ج9، ص173-174.
  65. المفهم، ج2، ص18-19.
  66. شرح مشکل الآثار، ج7، ص306.
  67. اصل الشیعة و اصولها، ص19؛ نک: خطورة التسرع فی التکفیر، ص6-7.
  68. الایمان و الکفر، ص58-59؛ رسائل و مقالات، ج1، ص221.
  69. فی ظل اصول الاسلام، ص18-19.
  70. الاشباه و النظائر، ج1، ص159.
  71. نک: شرح کتاب الفقه الاکبر، ص278-279؛ العقیدة و علم الکلام، ص74.
  72. حوار مع الشیخ صالح الدرویش، ج1، ص111.
  73. الاعتصام، ص454؛ الایمان و الکفر، ص5.
  74. الفرق بین الفرق، ص115؛ اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص39، 44، 46-47، 51، 56، 60.
  75. الرده، ص167-170؛ اسد الغابه، ج4، ص31.
  76. نک: تقریب المعارف، ص292.
  77. مقالات الاسلامیین، ج1، ص84-85؛ الفرق بین الفرق، ص55، 67؛ نک: تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص624.
  78. الفرق بین الفرق، ص64، 66؛ بحار الانوار، ج33، ص373.
  79. ابکار الافکار، ج5، ص26، تبصرة العوام، ص47؛ انوار الملکوت، ص180.
  80. ظاهرة التکفیر، ص87.
  81. اصول السنه، ص182.
  82. مستند الشیعه، ج6، ص271؛ معتمد الشیعه، ص80.
  83. نک: کتاب القدر، ص180-205، 221؛ شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج1، ص172.
  84. الابانه، ابن بطه، ج5، ص214-215، 297؛ تاریخ التراث العربی، ج1، جزء4، ص21-23.
  85. الابانه، ابن بطه، ج5، ص315-317.
  86. حوار مع الشیخ صالح الدرویش، ج1، ص108-111.
  87. الابانه، اشعری، ص20؛ الملل و النحل، ج1، ص316؛ ج2، ص257-258.
  88. نک: شرح الشفاء، ج2، ص529.
  89. الفرق بین الفرق، ص115.
  90. ایثار الحق، ص376-378.
  91. الانتصار، ج1، ص87؛ الکاشف الامین، ج3، ص275؛ شرح الشفاء، ج2، ص503-504، 529.
  92. شرح الشفاء، ج2، ص529؛ المبدا و المعاد، ص404؛ من العقیدة الی الثوره، ج4، ص313.
  93. ابکار الافکار، ج5، ص101، 106.
  94. بدائع الصنائع، ج7، ص140؛ السنه، ج1، ص151؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج14، ص373.
  95. بحار الانوار، ج32، ص324، 327.
  96. التعلیقات علی شرح العقائد العضدیه، ص126.
  97. الموطا، ج3، ص404.
  98. شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج1، ص169.
  99. اصول السنه، ص54.
  100. اصول الدین، ص297.
  101. جلاء العینین، ص296.
  102. الاختصاص، ص6، 10؛ بحار الانوار، ج22، ص333؛ اضواء علی عقائد الشیعه، ص522.
  103. حوار مع الشیخ صالح الدرویش، ج1، ص107-108؛ الایمان و الکفر، ص68-69.
  104. الملل و النحل، ج6، ص406-414؛ رسائل و مقالات، ص401.
  105. تاریخ و تمدن اسلامی، ش13، ص169-170، «سلفیان تکفیری یا الجهادیون».
  106. التکفیر و ضوابطه، ص38-45.
  107. دائرة المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ص241.
  108. تاریخ و تمدن اسلامی، ش13، ص174، «سلفیان تکفیری یا الجهادیون.
  109. خطر الوهابی، ص54-58.
  110. الوهابیه، ص12.
  111. خطر الوهابی، ص79.
  112. رحلة فتح الله الصائغ الحلبی، ص246.
  113. کشف الارتیاب، ص136.
  114. نک: کشف الشبهات، ص58؛ نک: الایمان و الکفر، ص106-107.
  115. زیارة القبور، ص30-31.
  116. کشف الارتیاب، ص134؛ نک: الدرر السنیه، ج1، ص46؛ خلاصة الکلام، ص229-330.
  117. اصول الایمان، ص27.
  118. ظاهرة التکفیر، ص67.
  119. تاریخ و تمدن اسلامی، ش13، ص167، «سلفیان تکفیری یا الجهادیون.
  120. الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص91.
  121. رسالة فی رد مذهب الوهابیه، ص69-70.
  122. نک: خطر الوهابی، ص195-196؛ فتاوی اللجنه، ج3، ص57.
  123. فتنة الوهابیه، ص9.
  124. الصواعق الالهیه، ص38؛ خطر الوهابی، ص61-62.
  125. الوهابیه، ص48-49.
  126. الوهابیه، ص36-43.
  127. السیف الصقیل، ص218-219.
  128. شفاء السقام، ص257-260.
  129. الفتاوی الحدیثیه، ص84.
  130. اصول الایمان، ص25-26.
  131. المملکة العربیة السعودیة فی مائة عام، ج7، ص539.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تكفير (1).
  • الابانة عن اصول الدیانه: ابوالحسن الاشعری (درگذشت 324ق.)، به کوشش فوقیه حسین، قاهره، دار الانصار، 1397ق.
  • الابانة عن شریعة الفرقة الناجیه: عبیدالله بن محمد ابن بطه (درگذشت 387ق.)، به کوشش الاثیوبی، ریاض، دار الرایه، 1415ق.
  • ابکار الافکار فی اصول الدین: سیف الدین الآمدی (درگذشت 623ق.)، به کوشش احمد محمد مهدی، قاهره، دار الکتب، 1423ق.
  • اتحاف السائل (شرح العقیدة الطحاویه): صالح بن عبدالعزیز.
  • الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (درگذشت 520ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق.
  • الاختصاص: المفید (درگذشت 413ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • الاربعین فی اصول الدین: الغزالی (درگذشت 505ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409ق.
  • ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین: الفاضل المقداد (درگذشت 826ق.)، به کوشش رجایی، مکتبة النجفی، 1405ق.
  • استقصاء النظر فی القضاء و القدر: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش محمد حسینی، مشهد، دار الانباء، 1418ق.
  • اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
  • الاشباه و النظائر: زین الدین بن نجیم المصری (درگذشت 970ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
  • اصل الشیعة و اصولها: آل کاشف الغطاء (درگذشت 1373ق.)، به کوشش علاء آل جعفر، قم، مؤسسه امام علی(ع)، 1415ق.
  • اصول الایمان: محمد بن عبدالوهاب (درگذشت 1206ق.)، به کوشش فیصل الجوابره، السعودیه، وزارة الشؤون الاسلامیة والاوقاف.
  • اصول الدین: احمد بن محمد الغزنوی (درگذشت 593ق.)، به کوشش الدواعق، بیروت، دار البشائر، 1419ق.
  • اصول السنه: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، السعودیه، دار المنار، 1411ق.
  • اضواء علی عقائد الشیعه: السبحانی، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1421ق.
  • الاعتصام: ابواسحق الشاطبی (درگذشت 790ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1420ق.
  • اعتقاد اهل السنه: ابوبکر بن قاسم الرحبی، 2003-2004م.
  • اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین: الفخر الرازی (درگذشت 606ق.)، به کوشش علی سامی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • الاقتصاد فی الاعتقاد: الغزالی (درگذشت 505ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
  • الانتصار عن علماء الامصار: یحیی بن حمزة الحسینی (درگذشت 749ق.)، به کوشش عبدالوهاب، مؤسسة الامام زید الثقافیه.
  • انوار الملکوت فی شرح الیاقوت: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش نجمی، قم، 1363ش.
  • اوائل المقالات: المفید (درگذشت 413ق.)، به کوشش الانصاری، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • اوثق الوسائل فی شرح الرسائل: موسی بن جعفر التبریزی (درگذشت 1305ق.)، قم، انتشارات کتبی نجفی، 1397ق.
  • ایثار الحق علی الخلق: محمد بن ابراهیم الحسنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1987م.
  • الایمان و الکفر فی الکتاب و السنه: جعفر السبحانی.
  • بحار الانوار: المجلسی (درگذشت 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البحر الرائق: ابونجیم المصری (درگذشت 970ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • بحر الفوائد: محمد بن ابراهیم البخاری (درگذشت 380ق.)، به کوشش محمد حسن و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (درگذشت 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
  • البیان و التحصیل: محمد بن احمد القرطبی (درگذشت 1408ق.)، به کوشش محمد حجی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1408ق.
  • تاریخ التراث العربی: فؤاد سزگین (درگذشت 1924م.)، ترجمه: محمود فهمی، قم، کتابخانه نجفی، 1412ق.
  • تاریخ و تمدن اسلامی (دو فصلنامه): تهران، دانشگاه آزاد اسلامی.
  • تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام: سید مرتضی بن داعی الرازی (درگذشت قرن6ق.)، تهران، اساطیر، 1364ش.
  • التبیان: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • التحصیل فی اصول الدین: سعید فوده.
  • تصحیح اعتقادات الامامیه: المفید (درگذشت 413ق.)، به کوشش درگاهی، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • تعظیم قدر الصلاة: محمد بن نصر المروزی، به کوشش الفریوانی، مدینه، مکتبة الدار، 1406ق.
  • تقریب المعارف: ابوالصلاح الحلبی (درگذشت 447ق.)، به کوشش فارس تبریزیان، مرکز الابحاث العقائدیه.
  • تقریب و ترتیب شرح العقیدة الطحاویه: ابن ابی‌العز الحنفی، به کوشش الفوزی، جده، دار المجد، 1423ق.
  • التکفیر و ضوابطه: ابراهیم بن عامر، کویت، غراس، 1430ق.
  • تلخیص المحصل: نصیر الدین الطوسی (درگذشت 672ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق.
  • التنبیه فی الفقه الشافعی: ابراهیم بن علی الفیروزآبادی (درگذشت 476ق.)، به کوشش احمد حیدر، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
  • جلاء العینین فی محاکمة الاحمدین: الآلوسی (درگذشت 1270ق.)، به کوشش صبح المدنی، قاهره، دار المدنی.
  • جواهر الکلام: النجفی (درگذشت 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • حق الیقین: الشبر (درگذشت 1220ق.)، قم، انوار الهدی، 1424ق.
  • حوار مع الشیخ صالح الدرویش: جعفر السبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1382ش.
  • خطر الوهابی ثلاث رسائل ضد الوهابیه: به کوشش صالح الوردانی.
  • خطورة الشرع فی التکفیر: جماعة من العلماء، وزارة الاوقاف السعودیه.
  • خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (درگذشت 1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق.
  • الخلاف: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
  • دانشنامه کلام اسلامی: جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1387ش.
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
  • دائرة المعارف جهان نوین اسلام: جان ال اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق: طارمی و دیگران، تهران، نشر کتاب مرجع، 1388ش.
  • الدرر السنیه: احمد زینی دحلان (درگذشت 1304ق.)، استانبول، مکتبة ایشیق، 1396ق.
  • الذخیره: احمد بن ادریس القرافی، به کوشش حجی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1994م.
  • رحلة فتح الله الصائغ: فتح الله الصائغ، به کوشش یوسف شلحد، دمشق، دار الطلاس، 1991م.
  • الرده: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1410ق.
  • رسالة فی رد مذهب الوهابیه: محمد العصار (درگذشت 1356ق.)، به کوشش نعمان النصری.
  • رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا: بیروت، دار صادر.
  • رسائل و مسائل: احمد النراقی (درگذشت 1245ق.)، به کوشش استادی، سلمان فارسی، 1380ش.
  • رسائل و مقالات: جعفر السبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق7.
  • الروضة البهیة فی شرح اللمعه: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، به کوشش کلانتر، قم، مکتبة الداوری، 1410ق.
  • زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور: احمد بن عبدالحلیم الحرانی (درگذشت 728ق.)، ریاض، دار طیبه.
  • السرائر: ابن ادریس (درگذشت 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
  • السنن الکبری: البیهقی (درگذشت 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • السنه: احمد بن محمد الخلّال (درگذشت 311ق.)، به کوشش الزهرانی، ریاض، دار الرایه، 1410ق.
  • السیف الصقیل: تقی الدین السبکی (درگذشت 756ق.) .
  • شرائع الاسلام: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق.
  • شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعه: هبة الله بن الحسن اللالکائی، به کوشش الغامدی، دار طیبه، 1426ق.
  • شرح الشفاء: ملا علی القاری (درگذشت 1014ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
  • شرح المقاصد: التفتازانی (درگذشت 793ق.)، پاکستان، دار المعارف النعمانیه، 1401ق.
  • شرح المواقف: الایجی علی بن محمد الجرجانی (درگذشت 816ق.)، قم، الرضی، 1325ق.
  • شرح کتاب الفقه الاکبر: ملا علی القاری (درگذشت 1014ق.)، تعلیق: علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1428ق.
  • شرح مشکل الآثار: احمد الطحاوی (درگذشت 321ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرساله، 1408ق.
  • شفاء السقام: تقی الدین السبکی (درگذشت 756ق.)، به کوشش الحسینی الجلالی، 1419ق.
  • الشفاء بتعریف حقوق المصطفی: قاضی عیاض (درگذشت 544ق.)، عمان، دار الفیحاء، 1407ق.
  • الشیخ محمد بن عبدالوهاب حیاته و دعوته: ناصر بن ابراهیم التویم، وزارة الشؤون الاسلامیة و الاوقاف.
  • صبح الاعشی: احمد القلقشندی (درگذشت 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
  • صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
  • صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیه: سلیمان بن عبدالوهاب (درگذشت 1209ق.) .
  • ظاهرة التکفیر تاریخها خطرها اسبابها و علاجها: محمد احمد، مکه، دار المطبوعات الحدیثه، 1412ق.
  • العروة الوثقی: سید محمد کاظم یزدی (درگذشت 1337ق.)، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • العقیدة و علم الکلام: محمد زاهد الکوثری، به کوشش الکوثری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1425ق.
  • الفتاوی الحدیثه: احمد بن حجر الهیتمی (درگذشت 974ق.)، دار الفکر.
  • فتاوی اللجنة الدائمه: به کوشش احمد بن عبدالرزاق الدویش، الرئاسة العامة للبحوث العلمیه و الافتاء.
  • الفتاوی الهندیه: نظام الدین و گروهی از علما، دار الفکر، 1411ق.
  • فتنة الوهابیه: احمد بن زینی دحلان (درگذشت 1304ق.)، 1978م.
  • الفرق بین الفرق: عبدالقاهر البغدادی (درگذشت 429ق.)، بیروت، دار الآفاق الجدیده، 1977م.
  • الفصل فی الملل: ابن حزم (درگذشت 456ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • فی ظل اصول الاسلام: جعفر السبحانی، به کوشش الهادی، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1414ق.
  • الکاشف الامین عن جواهر العقد الثمین: محمد بن یحیی مراعس، عمان، مؤسسة الامام زید بن علی.
  • کتاب القدر: جعفر بن محمد الفریابی (درگذشت 301ق.)، به کوشش عبدالله بن حمد، اضواء السلف، 1418ق.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • کشف الارتیاب: سید محسن الامین (درگذشت 1371ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، 1382ق.
  • کشف الشبهات: محمد بن عبدالوهاب (درگذشت 1206ق.)، مکتب الرس.
  • کنز العمال: المتقی الهندی (درگذشت 975ق.)، به کوشش الدمیاطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
  • لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، اعلمی، 1390ق.
  • المبدا و المعاد: صدر المتالهین (درگذشت 1050ق.)، تهران، انجمن حکمت، 1354ش.
  • المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
  • مجموعه رسائل الامام الغزالی: الغزالی (درگذشت 505ق.)، بیروت، دار الفکر، 1416ق.
  • مرآة العقول: المجلسی (درگذشت 1111ق.)، به کوشش رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.
  • مستند الشیعه: احمد النراقی (درگذشت 1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق.
  • مسند ابی‌عوانه: یعقوب بن اسحق الاسفراینی (درگذشت 316ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • المصباح المنیر: القیومی (درگذشت 770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق.
  • مصطلحات الامام الفخر الرازی: سمیح دغیم، بیروت، ناشرون، 2001م.
  • معتمد الشیعة فی احکام الشریعه: محمد مهدی النراقی (درگذشت 1209ق.)، النشر الاسلامی، 1422ق.
  • معجم الفروق اللغویه: ابوهلال العسکری (درگذشت 395ق.)، قم، انتشارات اسلامی، 1412ق.
  • معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
  • مفردات: الراغب (درگذشت 425ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دار القلم، 1412ق.
  • مقالات الاسلامیین: ابوالحسن الاشعری (درگذشت 324ق.)، به کوشش نعیم زرزور، المکتبة العصریه، 1426ق.
  • المقنعه: المفید (درگذشت 413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
  • الملل و النحل: السبحانی، قم، نشر اسلامی، 1420ق.
  • المملکة العربیة السعودیة فی مئة عام: الریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1428ق.
  • من العقیدة الی الثوره: حسن الحنفی، به کوشش گروهی از محققان، قاهره، مکتبة مدبولی.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • المنفم لما اشکل من تلخیص کتاب مسلم: احمد بن عمر القرطبی.
  • الموطّا: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.
  • المیزان: الطباطبائی (درگذشت 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
  • الوافی: الفیض الکاشانی (درگذشت 1091ق.)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(ع)، 1406ق.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (درگذشت 1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
  • الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیه: جعفر السبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1426ق.