بنی‌کنانه

از ویکی حج
(تغییرمسیر از بني‌کنانه)
بنی‌کنانه
نسب ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکه
مکان مکه و مدینه و مناطقی گسترده از حجاز، تهامه و یمن
سرسلسله کنانة بن خزیمه
اشخاص مهم ابوذر غفاری، ابوالاسود دوئلی، انس بن ابواناس، عمرو بن عبدود، ربیعة بن مکدم، هشام بن خلف، علقمة بن مرحل، سلمی بن نوفل، صعب بن جثامه، حلیس بن علقمه، معن بن حرمله، صفوان بن امیه، مالک بن صخر، معاویة بن عروه
جنگ‌ها جنگ فجار، نبرد عتود، نبرد یوم شهوره، یوم کدید، یوم مشلل، جنگ احد، نبرد با قریش، نبرد خندق، سریه بنی‌جزیمه
شاخه‌ای از قبایل عرب عدنانی
زیرشاخه‌ها قریش، بنی‌بکر، بنی‌عامر، بنی‌لیث، بنی‌دوئل، بنی‌ضمره، بنی‌غفار، و بنی‌مدلج، بنی‌فراس، بنی‌حارث بن غنم، بنی‌عمرو، بنی‌نابغه، بنی‌فلاق، و بنی‌فقیم
مناصب مهم متولیان کعبه در دوره جاهلی، منصب فقه و افتاء
مذهب شرک و اسلام

بنی‌کنانه از متولیان کعبه در دوره جاهلی و از قبایل بزرگ عرب عدنانی در شبه‌جزیره عربستان است.

نسب این قبیله به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکه جد سیزدهم رسول خدا(ص)، که 14 فرزند پسر داشت می‌رسد. قریش از تیره‌های مهم کنانه است.

به‌جهت گستردگی قبیله کنانه و جایگاه ویژه آنان در جامعه، در بیشتر رخداد‌ها و اتفاقات دوران جاهلیت نقش داشته است، و به‌همین جهت بعدها روایاتی که به پیامبر(ص) نسبت داده شده، در فضیلت و برتری آن‌ها گزارش شده است.

با آغاز دعوت پیامبر(ص) به اسلام در مکه، بعضی از کنانیان مثل ابوذر غفاری، از اولین کسانی بودند که به اسلام گرویدند، و بعد از آن نیز دیگر کنانیان به حضرت ایمان آوردند. در مقابل نیز برخی از کنانیان اسلام نیاورده و حتی با مسلمانان و دیگر کنانیانی که ایمان می‌آوردند، رویارویی می‌کردند، گروهی با مشرکان مکه در نبرد احد همراهی کرده، و گروهی از آن‌ها از جمله عمرو بن عبدود در نبرد خندق در مقابل مسلمانان بودند.

قبیله بنی‌کنانه از کارگزاران خانه‌خدا به‌شمار می‌آمدند، و به‌همین دلیل آن‌ها را از بزرگان (وجهاء) مکه نیز شمرده‌اند،که توجه ویژه‌ای در حفظ کعبه و دور نگه‌داشتن آن از تجاوز و ستم می‏‌کوشیدند و افزون بر این، در برابر حرمت شکنی‌ کعبه می‌‏ایستادند.

نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌کنانه از مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکه می‏‌رسید. کنانة بن خزیمه، جد سیزدهم رسول خدا(ص)، پسرانی بسیار داشت که شمار آن‌ها به 14 تن می‏‌رسید.[۱]

تیره‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بعضی از ایشان منشا قبیله‏‌های کوچک و بزرگ دیگر شدند و کنانه را در مناطق گسترده از شبه جزیره عربستان گستراندند.

از نضر بن کنانه، قریش[۲] ؛

از عبدمناة بن کنانه، تیره‏‌هایی بزرگ چون بنی‌بکر، بنی‌عامر، بنی‌لیث، بنی‌دوئَل، بنی‌ضَمره، بنی‌غِفار، و بنی‌مَدْلِج؛

و از نسل مالک بن کنانه، تیره‏‌هایی همانند بنی‌فَراس، بنی‌حارث بن غَنَم، بنی‌عمرو، بنی‌نابغه، بنی‌فَلّاق، و بنی‌فُقَیم شکل گرفتند.

از دیگر فرزندان کنانه نیز تیره‏‌هایی پدید آمدند که از شهرت چندان برخوردار نیستند.[۳]

گستردگی و جایگاه بنی‌کنانه در جاهلیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گستردگی قبیله کنانه و نقش و جایگاه آنان در رخدادهای دوران جاهلیت و پس از آن، سبب شد تا بعدها روایاتی در فضیلت و برتری آن‌ها گزارش شود. در برخی این روایت‌ها که به پیامبر نسبت داده شده، او کنانه را برگزیده نسل اسماعیل(ع) و قریش را برگزیده کنانه و‌ هاشم را برگزیده قریش دانسته است.[۴]

همچنین آن‌گاه که صعصعة بن ناجیه، بنی‌کنانه را به چشم و گوش مُضَر وصف کرد، پیامبر به تایید این سخن پرداخت.[۵] هرچند درستی این گزارش‌ها و نسبت آن به پیامبر جای درنگ دارد؛ بر فرض نادرستی چنین نقل‌هایی، باز هم نمی‌توان از اهمیت کنانه در مناسبات روزگار جاهلیت کاست؛

کنانی‌ها در دوران جاهلی در مناطقی گسترده از حجاز، تهامه و یمن[۶] از جمله مکه و پیرامون آن[۷] و مدینه[۸] پراکنده بودند.

مَجَنَّه بازاری در پیرامون مکه، به کنانی‌ها اختصاص داشته و از زمین‌های آن‌ها بوده است.[۹] این بازار پس از بازار عکاظ در 10 روز پایانی ماه ذی‌قعده برپا می‏‌شده و بر پایه گزارشی، به قبیله بنی‌دوئَل از کنانه تعلق داشته است.[۱۰]

آداب و باورها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خوی بخشندگی از ویژگی‌های کنانیان در دوران جاهلیت بود. سُلمی بن نَوْفل از بنی‌دوئَل در شمار بخشنده‌‏ترین عرب‌های جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت.[۱۱]

بنی‌کنانه به مهمان‌نوازی شهره بودند. آن‌ها رسم مهمان‌دوستی را از حضرت ابراهیم(ع) به ارث برده[۱۲] و خوردن و آشامیدن به‌تنهایی را بر خود حرام کرده بودند. چون سفره‌‏ای می‏‌گستردند، آن‏قدر می‏‌ماندند تا مهمانی فرارسد. این سنت آن‌ها در دوران اسلامی نیز ادامه داشت تا این‌که با فرود این فقره از آیه 61 سوره نور: ﴿... لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَاکُلوا جَمیعًا اَو اَشتاتًا...﴾ خداوند آن‌ها را در این رفتار مخیّر کرد.

همچنین آورده‌اند که مردی از بنی‌عتواره، از قبایل بنی‌ضمره کنانی، به نام الهادی برای راهنمایی و دعوت مهمانان به سوی خود، هرشب آتش می‌افروخت.[۱۳] کنار این دو خوی پسندیده، از دو باور ناروای بنی‌کنانه نیز یاد شده است: ‌

باور به فرزند داشتن خداوند[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌کنانه می‏‌پنداشتند فرشتگان دختران خدایند. آن‌ها با اصرار می‌گفتند: خدا با جنیان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است.[۱۴] خداوند در آیه 57 سوره نحل با اشاره به این‌باور نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانست: ﴿وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ﴾ برخی گزارش‌ها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه می‏‌دانند.[۱۵]

همچنین خداوند در آیه 158 سوره صافّات از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت گزارش داده و نسبت آن‌ها را با خود، نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته است، نه نسبت ولادت و فرزندی:[۱۶] ﴿وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ اِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾.

شرک ورزیدن به خداوند[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کنانی‌ها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی از آیین یگانه‌پرستی دست کشیده و با پرستش بت به شِرک‌وَرزی روی آورده بودند. بت «عُزّی» به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد می‏‌کردند.[۱۷] برخی مفسران ذیل آیه 19 سوره نجم به این امر اشاره کرده‌‏اند:[۱۸] ﴿اَفَرَاَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی﴾؛ «آیا بت لات و عزّی را دیدید؟»

پرستش بت «سُواع» در وادی نَعمان، نزدیک مکه[۱۹] و عبادت «هُبَل»[۲۰] از آیین‌های جاهلی بنی‌کنانه به شمار می‏‌رفت. خُزیمه، جد کنانه، نخستین کسی بود که بت هبل را درون کعبه نصب کرد.[۲۱]

مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام «سعد» داشتند.[۲۲] برخی این بت را از آنِ بنی‌بکر بن کنانه دانسته‌‏اند.[۲۳] بر پایه گزارش‌های موجود، هر قبیله‏‌ای که می‏‌خواست حج بگزارد، نزد بت خود می‏‌رفت و نماز می‌خواند و سپس تلبیه می‌گفت و روانه مکه می‏‌شد. تلبیه بنی‌کنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیوم یوم التعریف، یوم الدعاء و الوقوف.».[۲۴]

جنگ‌های‌ جاهلی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

درگیری‌های دوران جاهلیت بنی‌کنانه با دیگر قبایل، حتی ماه‌های حرام را هم در برمی‏‌گرفت.

جنگ‌های فجار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نبردهای فجار از نبردهای عرب جاهلی در ماه‌های حرام بود که به‌‌دلیل شکستن حرمت ماه‌های حرام، به این نام مشهور شد. این جنگ‌ها چهار بار رخ داد که بنی‌کنانه در سه نوبت آن شرکت داشتند.

فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیس بن عیلان[۲۵] یا میان کنانه و هوازن، از شاخه‌های قیس بن عیلان، درگرفت.[۲۶]

فجار دوم، میان قریش و کنانه[۲۷] یا میان قیس و کنانه رخ داد.[۲۸]

در فجار سوم، بنی‌کنانه با تیره‏ای از هوازن[۲۹] یا با قریش درگیر شدند.[۳۰]

نبرد با قریش[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نبرد کنانه با قریش در ذات نکیف[۳۱] و یوم مشلل[۳۲] و درگیری بنی‌ضمره کنانی با قریش[۳۳] از دیگر ستیزهای بنی‌کنانه در روزگار جاهلیت بوده است.

نبردهای دیگر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در نبرد یوم شَهوره، بنی‌‏ضمره از تیره‏‌های بنی‌کنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نام بنی‌دوئَل و بنی‌لیث درگیر شدند. این جنگ از بزرگ‏ترین نبردهای کنانه شمرده شده است.[۳۴]

بنی‌کنانه چندین‌بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله نبرد عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد.[۳۵] درگیری بنی‏‌فراس، تیره‌‏ای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید، نبردی دیگر بود که به یوم کدید شهرت یافت.[۳۶]

کنانی‌ها و کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌کنانه به‌ویژه در برهه‌ای از دوره جاهلی، به‌ خدمت‌رسانی کعبه مشغول بودند و از کارگزاران خانه‌خدا به‌شمار می‌آمدند. به‌همین دلیل آن‌ها را از بزرگان (وجهاء) مکه نیز شمرده‌اند.[۳۷]

تلاش در حفظ احترام کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گزارش‌ها از توجه و اهتمام فراوان بنی‌کنانه به امور کعبه حکایت دارند. آن‌ها در حفظ کعبه و دور نگه‌داشتن آن از تجاوز و ستم می‏‌کوشیدند و افزون بر این، در برابر حرمت شکنی‌ کعبه می‌‏ایستادند.

از جمله آن‌گاه که قبیله جُرْهُم در مکه به ستمگری روی آوردند و برخی حرام‌ها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم ورزیدند و هدایای آن‌ها برای کعبه را به سرقت بردند، گروهی از بنی‌کنانه با خزاعی‌ها همدست شدند و با این قبیله جنگیدند و آن‌ها را از مکه راندند.[۳۸]

عمرو بن لُحَی، رهبر خزاعی‌ها، پس از آن که با یاری بنی‌کنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد، اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانی‌ها واگذار نمود. اجازه به مردم در روز عرفه، افاضه و نسئ از جمله اختیاراتی بود که پس از تسلط خزاعی‌ها بر مکه به بنی‌کنانه داده شد.

این اختیارات موجب شد که کنانی‌ها در این مقطع، مرجع دینی عرب جاهلی به‌شمار آیند و منصب فقه و افتاء در امور حج را به دست گیرند.[۳۹]

تأسیس مناصب مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره‌‏های بعد، قُصَی بن کِلاب کنانی برای پایان دادن به تسلط خزاعی‌ها، با یاری بعضی از بنی‌کنانه بر مکه دست یافت و مالک و کلیددار آن شد.

وی پس از پیروزی بر خزاعیان، تیره‏‌های منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گرد هم آورد و برای اداره امور مکه، این مناصب را تأسیس کرد:[۴۰] حجابت، رَفادت، سَقایت، نَدوه، لَواء و قِیادت؛

رویارویی با ابراهه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر این، رفتارهای بازدارنده کنانی‌ها در برابر لشکرکشی ابرهه به مکه، از دغدغه آنان برای پاسداری از کعبه گزارش می‌دهد. برخی از این رفتارها، بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود. از جمله آن‌گاه که یکی از مردان بنی‌کنانه به عبادتگاه ساختگی ابرهه در یمن بی حرمتی کرد، ابرهه سخت برآشفت و حمله‌ای گسترده را برای ویرانی خانه خدا تدارک دید.

وی پیش از اعزام سپاهش کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهش دعوت کند؛ اما برخی کنانی‌ها او را کشتند. ابرهه با شنیدن این خبر، در حمله به مکه، سرعت و شدت بیشتر بخشید.[۴۱] کنانی‌ها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه، خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برتر سپاه ابرهه، دست از نبرد کشیدند.[۴۲]

پیشگیری از جا‌‌به‌جایی حجرالاسود[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از کارهای دیگر بنی‌کنانه در نگهداری کعبه، پیشگیری از جا‌‌به‌جایی حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند تا اعراب را از حج بیت‌الله الحرام در مکه به صنعا بکشانند؛ اما بنی‌کنانه با همبستگی خود به رویارویی با آن‌ها برخاسته، بعضی را کشتند و برخی را اسیر کردند. گویا این گروه از سران قبایل و ملوک یمنی بودند که به آن‌ها «ملوک اربعه» می‌گفتند؛ ولی نامی از آن‌ها برده نشده است. پیامبر(ص) بعدها این گروه را نفرین کرد.[۴۳]

بدعت‌های کنانیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آورده‌اند که بدعت‌ها و تحریف‌ها و تعصب فراوان بنی‌کنانه در پاسداری کعبه و اهتمام به مناسک حج، ریشه در این داشت که حُمْسی بودند. بنی‌کنانه کنار قریش و برخی قبایل دیگر، از حمس به‌شمار می‏‌آمدند. حمسی‌ها در امور مکه و آیین‌های حج، خود را از دیگران برتر می‏‌پنداشتند. از این‌رو، بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت می‌دادند و جابه‌جایی ماه‌های حرام، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود می‌‏دانستند.[۴۴] بسیاری از بدعت‌ها و تغییرها در آیین‌ها و مناسک حج، به حمسیان و از جمله کنانیان نسبت داده شده است:

تغییر در ماه‌های حرام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تغییر در ماه‌های حرام (نسیء): جابه‏‌جایی ماه‌های حرام از اختیاراتی بود که پس از تسلط خزاعی‌ها بر مکه، به بنی‌کنانه واگذار شد. کنانی‌ها که از این پس فتوا دهندگان عرب جاهلی به‌شمار می‌آمدند، حرمت پیاپی سه ماه ذی‌قعده، ذی‌حجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه نبردهای خود می‏‌دانستند.

از این رو، در موسم حج با اعلام جابه‏‌جایی ماه‌ها و تاخیر‌ انداختن ماه محرم، توالی سه ماه حرام را از میان ‏بردند. این بدعت را که از آن به «نَسیء» یاد شده است، حذیفه از بنی‌مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند.[۴۵]

جز گزارشی که قبیله بنی‌کنانه را پایه‏‌گذار این بدعت شمرده است،[۴۶] دیگر گزارش‌ها تنها مردی از کنانه را بدعت‏‌گذار معرفی کرده و نامی از وی نبرده‌‏اند.[۴۷] اما برخی با ذکر نام افرادی از کنانه، آن‌ها را پایه‌گذار این بدعت شمرده‌اند.[۴۸]

با پیدایش اسلام، این بدعت کنانی‌ها برچیده شد و حرمت سه ماه حرام به حالت نخست خود بازگشت. خداوند با نزول آیه 37 سوره توبه نسی‏ء و به تاخیر افکندن ماه‌های حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد: ﴿اِنَّمَا النَّسـِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامًا ویُحَرِّمونَهُ عامًا لِیواطِوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُیِّنَ لَهُم سوءُ اَعملِهِم واللهُ لا یَهدِی القَومَ الکفِرین‌﴾.

برخی شخصیت‌های کنانه در بدعت جاهلی نسیء نقش اساسی داشتند؛ از جمله جنادة بن عوف معروف به ابوثمامه، از بنی‌فقیم تیره‌ای از بنی‌مالک کنانی، که از مجریان بدعت نسیء در مدت 40 سال بود. هم‌قبیله او «قلع» هفت سال و «امیه» 11 سال این سنت را ادامه دادند. نخستین فردی که از این قبیله عهده‌دار این منصب جاهلی بود، حذیفة بن عبد بن فقیم نام داشت.

پس از او پسرش قلع، سپس عباد بن قلع، قلع بن عباد، امیة بن قلع، عوف بن امیه و در نهایت جناده، این سنت جاهلی را پی گرفتند.[۴۹]

ترک وقوف در عرفه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کنانی‌ها در موسم حج از سر همراهی با قریش در مکه می‏‌ماندند و به عرفات نمی‌‏رفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی ‏دانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند.

این بدعت که تا پس از ظهور اسلام نیز ادامه داشت، با نزول آیات 198-199 سوره بقره از میان برداشته شد. خداوند در این آیه همگی را دستور داد تا در عرفات وقوف کنند و از آن‌جا به مشعر الحرام روند و سپس به مِنا کوچ کنند: ﴿... فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ... * ثُمَّ اَفیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾.

طواف با بدن برهنه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن عسکر در تفسیر آیه 28 سوره اعراف بنی‌کنانه را از کسانی شمرده است که برهنه طواف می‌کردند.[۵۰] طبرسی نیز در تفسیر همین آیه، چنین بدعتی را به حُمسی‌ها نسبت داده که کنانیان هم از ایشان بوده‌اند.[۵۱] در گزارشی دیگر آمده است که بنی‌عامر بن صعصعه، از قبایل حُمسی، بدون لباس طواف می‌کردند.[۵۲]

از این سه گزارش برمی‌آید که حُمسی‌ها، از جمله بنی‌کنانه، چنین بدعتی را مرتکب شده، طواف را برهنه انجام می‌دادند. به فرض که چنین طوافی از حُمسیان و بنی‌کنانه سر نزده باشد، آن‌ها را باید از مسببان و پایه‌گذاران این بدعت شمرد؛ زیرا قانونی را وضع کرده بودند که بر پایه آن، هر غیر حُمسی تنها در لباس حُمسیان می‌توانست طواف کند.

بر پایه این قانون، اگر کسی به لباس حُمسی دسترس نداشت یا از فراهم کردن آن ناتوان بود، بایستی برهنه طواف بگزارد و چنانچه به ناچار با لباس خود طواف می‌کرد، می‌بایست پس از طواف آن را به دور‌اندازد و هرگز خودش یا کسی دیگر از آن استفاده نکند.[۵۳]

کنانی‌ها و اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با آغاز دعوت پیامبر(ص) به یگانه‌پرستی در مکه، بعضی اعضای بنی‌کنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند.

روی آوردن به اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر(ص) بود.[۵۴] همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنی‌‏لیث، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه «دار ارقم» به اسلام گرویدند.[۵۵]

پس از ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنی‌هاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه «خیف کنانه» هم‌سوگند شدند که با بنی‏‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا آن‌ها را ناچار سازند که پیامبر را تحویل دهند.[۵۶]

پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه نیز افرادی‌ اندک از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند. آورده‌‏اند که مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر(ص) درآمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه، به قصد دیدار او رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. در این زمینه آیه ﴿... و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ...﴾ (سوره نساء، آیه 100) نازل شد.[۵۷]

در گزارشی دیگر آمده که برخی کنانی‌ها نزد پیامبر(ص) آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آن‌ها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. پس از این رویداد، آیه 33 سوره مائده نازل شد[۵۸] و این‌گونه رفتار را محاربه و فساد شمرد و سزای محاربان و مفسدان را در دنیا اعدام یا بر صلیب آویخته شدن یا قطع عضو یا تبعید و در آخرت عذابی بزرگ معرفی کرد؛

برخی دیگر از تیره‌‏های کنانی در سال نهم ق. معروف به «عام الوفود» کنار دیگر هیئت‌ها و گروه‌ها نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. در این میان، می‏‌توان به هیئت‌های بنی‌علیم به ریاست قُطن و انس پسران حارثه، بنی‌لیث به ریاست صَعب بن جُثامه، و بنی‌بُکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد.[۵۹] بر این اساس، بیشتر کنانیان تا سال‌های پایانی زندگانی پیامبر(ص) مسلمان نشده بودند.

پیمان کنانیان مدینه با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از استقرار پیامبر(ص) در مدینه، به سبب وجود سکونت‌گاه‌هایی بسیار از قبایل کنانه نزدیک مدینه، برخی از ایشان با رسول خدا(ص) پیمان عدم تعرض بستند و از همراهی با قریش روی گرداندند. بر پایه صلح‌نامه‌‏ای که میان رسول خدا و شماری از بنی‌کنانه در غزوه ابواء بسته شد، آن‌ها تعهد سپردند تا از هر‌گونه تجهیز بر ضد مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند.[۶۰]

بر پایه چنین تعهدی، دسته‌‏ای از بنی‌کنانه در نبرد بدر موضع بی‌طرفانه گرفتند و مشرکان قریش را یاری نکردند. برخی مفسران ذیل آیه 48 سوره انفال از پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بی‌طرفی آن‌ها در نبرد بدر که موجب نگرانی قریش شده بود، یادکرده‌اند.[۶۱] شاید از همین روی، خداوند با نزول آیه 8 سوره ممتحنه مسلمانان را از نیکی و انصاف به این گروه از کنانیان باز نداشت.[۶۲]

حضور در سپاه مشرکان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر این، برخی گزارش‌ها از حضور مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد[۶۳] و نیز گروهی از آن‌ها از جمله عمرو بن عبدود در خندق[۶۴] گزارش داده‌‏اند.

به نظر می‏‌رسد که واپسین رویارویی مسلمانان با کنانی‌ها در سریّه بنی‌جُزیمه بود که پس از فتح مکه رخ داد. خالد بن ولید در این سریّه بسیاری از افراد این تیره را به ناحق کشت.[۶۵]

استواری در پیمان با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در سال نهم ق. و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه پیشگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک هم‌پیمان با پیامبر(ص) که بیشتر کنانی بودند، نمی‌‏شد. از این‌رو، ذیل برخی آیات سوره توبه، از پایبندی آنان به پیمان‌هایشان سخن به میان آمده است. برابر گزارش‌هایی که ذیل آیه 7 سوره توبه در دست است، بنی‌ضمره[۶۶] و بنی‌بکر[۶۷] از تیره‏‌های مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و دیگر گروه‌ها عهد نشکستند.

همچنین از اخباری که ذیل آیه 4 همین سوره آمده است، دانسته می‏‌شود که مقصود از ﴿اِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ...﴾ گروه‌هایی از بنی‌کنانه شامل بنی‌ضمره و بنی‌مدلج بوده‌اند. آن‌ها از هم‌پیمانان پیامبر بودند و بر پیمان خود استوار ماندند.[۶۸]

همراهی با پیامبر در جنگ‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نبردهای خیبر،[۶۹] حنین،[۷۰] فتح مکه[۷۱] و چندین غزوه و سریه دیگر از میدان‌هایی بود که‌اندک مسلمانان کنانه در آن‌ها شرکت کردند؛ اعتماد پیامبر(ص) به بعضی از مسلمانان بنی‌کنانه چنان بود که چون برای حج یا غزوه‌‏ای به بیرون از مدینه می‏‌رفت، کسی از کنانی‌ها را در جای خود می‏‌نشاند.

عویف بن اضبط،[۷۲] کلثوم بن حصین[۷۳] و سباع بن عرفطه[۷۴] از این افراد بودند.

پیامبر(ص) از برخی مسلمانان کنانی از جمله عمرو بن امیه ضمری برای اجرای ماموریت‌های ویژه مانند قتل ابوسفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفر بن ابی‌طالب، و بازگرداندن جنازه خبیب بن عدی، از یاران پیامبر کمک می‌گرفت.

مشاهیر کنانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

قبیله بزرگ بنی‌کنانه به سبب گستردگی و انشعاب قبایل گوناگون از آن، در روزگار جاهلیت و اسلام، چهره‏‌هایی بنام در زمینه‌‏های گوناگون داشته‌ است.

رهبران سیاسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بعضی از آنان رهبر سیاسی یا نظامی قبیله خود بوده‌‏اند؛ همچون: ابونوفل معاویة بن عروة،[۷۵] مالک بن صخر از بنی‌ضمره،[۷۶] صفوان بن امیه،[۷۷] معن بن حرمله از بنی‌مدلج،[۷۸] حُلَیس بن علقمه از بنی‌حارث بن عبدمناة،[۷۹] صعب بن جثامه لیثی، و عدی بن شراحیل.[۸۰]

در ویژگی اخلاقی و رفتاری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گروهی در ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری همانند بخشندگی، مهمان‌دوستی، دلیری و شرافت شهره بودند؛ ازجمله: سُلمی بن نوفل،[۸۱] علقمة بن مرحل،[۸۲] ابواناس،[۸۳] ابومالک بن کلثوم،[۸۴] و هشام بن خلف از بنی‌فراس.[۸۵]

رزمندگان و سواران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شماری همچون علقمة بن مرحل،[۸۶] ربیعة بن مکدم از بنی‌فراس،[۸۷] و عمرو بن عبدود[۸۸] از رزمندگان و سواران نامی بنی‌کنانه در زمانه خود به‌شمار می‏‌آمدند.

ادیبان و شاعران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ادیبان و شاعرانی نیز میان این قبیله بوده‌اند که می‌توان از ابواناس دوئلی و فرزندش انس[۸۹] و نیز ابوالاسود دوئلی،[۹۰] بنیان‌گذار دانش نحو، نام برد.

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. جمهرة النسب، ج1، ص180-193؛ انساب الاشراف، ج11، ص83؛ سبائک الذهب، ص264-265.
  2. جمهرة النسب، ج1، ص193؛ النسب، ص221؛ المفصل، ج4، ص26.
  3. النسب، ص221-225؛ انساب الاشراف، ج11، ص83-147؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص996-997.
  4. نک: الامالی، ص246؛ بحار الانوار، ج16، ص333، 335.
  5. المنمق، ص20-25.
  6. النسب، ص221؛ انساب الاشراف، ج11، ص83-145؛ سبائک الذهب، ص265.
  7. انساب الاشراف، ج11، ص138؛ جامع انساب قبائل العرب، ص124؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص996-997، 1019-1020.
  8. سیر اعلام النبلاء، ج7، ص374.
  9. اخبار مکه، ج1، ص190.
  10. معجم البلدان، ج5، ص58-59.
  11. جمهرة النسب، ج1، ص211؛ المحبر، ص141؛ انساب الاشراف، ج11، ص107.
  12. تفسیر قرطبی، ج12، ص317.
  13. سبائک الذهب، ص272.
  14. تفسیر قرطبی، ج15، ص134-135.
  15. تفسیر قرطبی، ج10، ص116.
  16. المیزان، ج17، ص173.
  17. السیرة النبویه، ج1، ص55؛ اخبار مکه، ج1، ص126؛ المفصل، ج6، ص237.
  18. تفسیر قرطبی، ج17، ص99؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص272.
  19. المحبر، ص316؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص255؛ الاعلام، ج5، ص234.
  20. المحبر، ص318؛ الاعلام، ج5، ص234.
  21. الاصنام، ص28.
  22. الاصنام، ص28؛ السیرة النبویه، ج1، ص53.
  23. تاریخ یعقوبی، ج1، ص255.
  24. تاریخ یعقوبی، ج1، ص255.
  25. السیرة النبویه، ج1، ص119؛ المحبر، ص196؛ المنمق، ص160-161.
  26. معجم قبائل العرب، ج3، ص996-997.
  27. المنمق، ص161؛ سبائک الذهب، ص449؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص996-997.
  28. المعارف، ص603-604.
  29. سبائک الذهب، ص449.
  30. معجم قبائل العرب، ج3، ص997.
  31. المحبر، ص246؛ المنمق، ص113-115.
  32. المحبر، ص246.
  33. المنمق، ص123-125.
  34. جمهرة النسب، ج1، ص208؛ المنمق، ص132-133؛ انساب الاشراف، ج11، ص106.
  35. معجم قبائل العرب، ج3، ص997.
  36. انساب الاشراف، ج11، ص138-140.
  37. المفصل، ج4، ص91.
  38. السیرة النبویه، ج1، ص74.
  39. المفصل، ج4، ص15، 91.
  40. اخبار مکه، ج1، ص103-107؛ المفصل، ج4، ص43-45.
  41. المفصل، ج3، ص508-510.
  42. السیرة النبویه، ج1، ص30-31.
  43. الاخبار الطوال، ص39؛ المفصل، ج4، ص16-17.
  44. السیرة النبویه، ج1، ص28-29؛ اخبار مکه، ج1، ص177-179؛ المحبر، ص156.
  45. انساب الاشراف، ج11، ص141-144؛ المحبر، ص156-157؛ السیرة النبویه، ج1، ص28-29.
  46. الکشاف، ج2، ص270.
  47. تفسیر قمی، ج1، ص290؛ جامع البیان، ج10، ص169؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج6، ص1794.
  48. المحبر، ص156-157؛ اخبار مکه، ج1، ص182-183؛ مجمع البیان، ج5، ص45.
  49. النسب، ص223؛ انساب الاشراف، ج11، ص141- 144.
  50. التکمیل و الاتمام، ص148-149.
  51. مجمع البیان، ج4، ص633.
  52. اخبار مکه، ج1، ص182؛ المحبر، ص181.
  53. السیرة النبویه، ج1، ص202.
  54. جمهرة النسب، ج1، ص220؛ انساب الاشراف، ج11، ص124-128.
  55. جمهرة النسب، ج1، ص203-205؛ انساب الاشراف، ج11، ص98-99.
  56. جمهرة النسب، ج2، ص192.
  57. جامع البیان، ج5، ص326.
  58. روض الجنان، ج6، ص355.
  59. تاریخ یعقوبی، ج2، ص61.
  60. المغازی، ج1، ص11-12.
  61. جامع البیان، ج10، ص25-27؛ مجمع البیان، ج4، ص844-845؛ تفسیر بیضاوی، ج3، ص113.
  62. البحر المحیط، ج10، ص156.
  63. المغازی، ج1، ص203؛ سیره ابن اسحق، ص322-323؛ المحبر، ص246.
  64. المغازی، ج2، ص455؛ المحبر، ص246؛ الاشتقاق، ص110.
  65. المغازی، ج3، ص883؛ جمهرة النسب، ج1، ص228؛ انساب الاشراف، ج11، ص135-136.
  66. الکشاف، ج2، ص176.
  67. جامع البیان، ج10، ص107.
  68. مجمع البیان، ج5، ص15؛ روض الجنان، ج9، ص178.
  69. انساب الاشراف، ج11، ص129-130، 134.
  70. انساب الاشراف، ج11، ص129-130.
  71. المغازی، ج2، ص820.
  72. جمهرة النسب، ص226؛ انساب الاشراف، ج11، ص109.
  73. مسند احمد، ج1، ص266؛ المستدرک، ج3، ص593.
  74. جمهرة النسب، ج1، ص216؛ انساب الاشراف، ج11، ص132.
  75. جمهرة النسب، ج1، ص208؛ انساب الاشراف، ج11، ص106.
  76. جمهرة النسب، ج1 ص215؛ انساب الاشراف، ج11، ص120.
  77. المحبر، ص133.
  78. جمهرة النسب، ج1، ص226؛ انساب الاشراف، ج11، ص134.
  79. جمهرة النسب، ج1، ص229-230؛ انساب الاشراف، ج11، ص137؛ النسب، ص223.
  80. تاریخ یعقوبی، ج2، ص79.
  81. جمهرة النسب، ج1، ص211؛ انساب الاشراف، ج11، ص107؛ المحبر، ص141.
  82. انساب الاشراف، ج11، ص107.
  83. جمهرة النسب، ج1، ص211؛ انساب الاشراف، ج11، ص107-108.
  84. جمهرة النسب، ج1، ص226؛ انساب الاشراف، ج11، ص134.
  85. انساب الاشراف، ج11، ص146.
  86. انساب الاشراف، ج11، ص107.
  87. الاشتقاق، ص311؛ سبائک الذهب، ص265.
  88. الاشتقاق، ص110.
  89. جمهرة النسب، ج1، ص211؛ انساب الاشراف، ج11، ص107-109.
  90. جمهرة النسب، ج1، ص212؛ انساب الاشراف، ج11، ص110-118؛ سبائک الذهب، ص271.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی کنانه.
  • الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (درگذشت 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
  • اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • الاشتقاق: ابن درید (درگذشت 321ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، 1411ق.
  • الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش.
  • الاعلام: الزرکلی (درگذشت 1389ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
  • الامالی: الطوسی (درگذشت 460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (درگذشت 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (درگذشت 754ق.)، بیروت، دار الفکر، 1412ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
  • تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی‌حاتم (درگذشت 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل): البیضاوی (درگذشت 685ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الفکر، 1416ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
  • تفسیر القمی: القمی (درگذشت 307ق.)، به کوشش الجزائری، لبنان، دار السرور، 1411ق.
  • التکمیل و الاتمام: ابن عسکر (درگذشت 637ق.)، به کوشش اسماعیل مروه، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1418ق.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • جامع انساب قبائل العرب: سلطان طریخم المذهن السرحانی، قطر، دار الثقافه.
  • جمهرة النسب: هشام بن محمد کلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش العظم، دمشق، دار الیقظة العربیه.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • سبائک الذهب: محمد امین سویدی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • سیره ابن اسحق (السیر و المغازی): ابن اسحق (درگذشت 151ق.)، به کوشش سهیل زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1368ش.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
  • الکشاف: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
  • مستدرک الوسائل: النوری (درگذشت 1320ق.)، بیروت، آل البیت:، 1408ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • المعارف: ابن قتیبه (درگذشت 376ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
  • معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
  • المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.
  • المنمق: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
  • المیزان: الطباطبائی (درگذشت 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
  • النسب: ابن سلّام الهروی (درگذشت 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دار الفکر، 1410ق.