تحفةالعراقین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' </ref>' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
==معرفی نویسنده== | ==معرفی نویسنده== | ||
[[خاقانی شروانی|افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرححالنگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفتهاند،<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ تذکره آتشکده، ص 24؛ خاقانی شروانی، ص 52-60.</ref> از بزرگان شعر فارسی در (سده ششمق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او بهدرستی معلوم نیست. | [[خاقانی شروانی|افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرححالنگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفتهاند،<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ تذکره آتشکده، ص 24؛ خاقانی شروانی، ص 52-60.</ref> از بزرگان شعر فارسی در (سده ششمق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او بهدرستی معلوم نیست. | ||
گویا وی در سال (520 ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص 41، 69، 146-157.</ref>گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافیالدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. | گویا وی در سال (520 ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص 41، 69، 146-157.</ref> گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافیالدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. | ||
<ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص 26، 216</ref> سپس مدتی نزد ابوالعلاء گنجوی فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیستساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540 ق.) به دربار [[منوچهر بن فریدون شروان شاه]] (حک: 514-555 ق.) راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش [[اخستان شروان شاه]] (حک: 555-575 ق.) درآمد. | <ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص 26، 216</ref> سپس مدتی نزد ابوالعلاء گنجوی فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیستساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540 ق.) به دربار [[منوچهر بن فریدون شروان شاه]] (حک: 514-555 ق.) راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش [[اخستان شروان شاه]] (حک: 555-575 ق.) درآمد. | ||
در آغاز [[خاقانی شروانی|«حقایقی»]] تخلص میکرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش [[مجیرالدین بیلقانی]] که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، میتوان از [[نظامی گنجوی]] و [[رشیدالدین]] و [[طواط]] که با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595 ق.) در تبریز درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.<ref>سخن و سخنوران، ص 642؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 776-782؛ خاقانی شروانی، ص 87.</ref> | در آغاز [[خاقانی شروانی|«حقایقی»]] تخلص میکرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش [[مجیرالدین بیلقانی]] که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، میتوان از [[نظامی گنجوی]] و [[رشیدالدین]] و [[طواط]] که با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595 ق.) در تبریز درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.<ref>سخن و سخنوران، ص 642؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 776-782؛ خاقانی شروانی، ص 87.</ref> | ||
===ویژگیهای شعر خاقانی=== | ===ویژگیهای شعر خاقانی=== | ||
خاقانی از بزرگترین قصیدهسرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیالپردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آنکه بیشتر در پیچیدگیهای بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.<ref>رخسار صبح، ص 175، 184؛ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 291.</ref>از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و [[منشآت]] او به نثر باقیمانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، [[حبسیه]]، [[مرثیه]]، [[زهد]] و [[عرفان]] و [[بزم]] و وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.<ref>خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 55-60؛ رخسار صبح، ص 199-204؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 780.</ref> | خاقانی از بزرگترین قصیدهسرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیالپردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آنکه بیشتر در پیچیدگیهای بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.<ref>رخسار صبح، ص 175، 184؛ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 291.</ref> از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و [[منشآت]] او به نثر باقیمانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، [[حبسیه]]، [[مرثیه]]، [[زهد]] و [[عرفان]] و [[بزم]] و وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.<ref>خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 55-60؛ رخسار صبح، ص 199-204؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 780.</ref> | ||
حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر (ص) اسلام نیز از مهمترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال (551 ق.) و بار دوم میانسالهای (569 و 570 ق.) و جز منظومه [[تحفةالعراقین]] چندین قصیده در وصف [[کعبه]] و مکه و مدینه و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونهها در ادب فارسی به شمار میروند.<ref>دیوان خاقانی، ص 88، 95-215، 368؛ رخسار صبح، ص 201؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 779-780.</ref>به دلیل چیرهدستی در ستایش [[پیامبر (ص)]]، او را [[حسان العجم]] لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.<ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 287؛ رخسار صبح، ص 5؛ دیوان خاقانی، ص 17، مقدمه.</ref>منظومه تحفةالعراقین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرارگرفته است.<ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، ص 1079، 1725، 1295.</ref> | حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر (ص) اسلام نیز از مهمترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال (551 ق.) و بار دوم میانسالهای (569 و 570 ق.) و جز منظومه [[تحفةالعراقین]] چندین قصیده در وصف [[کعبه]] و مکه و مدینه و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونهها در ادب فارسی به شمار میروند.<ref>دیوان خاقانی، ص 88، 95-215، 368؛ رخسار صبح، ص 201؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 779-780.</ref> به دلیل چیرهدستی در ستایش [[پیامبر (ص)]]، او را [[حسان العجم]] لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.<ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 287؛ رخسار صبح، ص 5؛ دیوان خاقانی، ص 17، مقدمه.</ref> منظومه تحفةالعراقین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرارگرفته است.<ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، ص 1079، 1725، 1295.</ref> | ||
===اثر حج در زندگی خاقانی=== | ===اثر حج در زندگی خاقانی=== | ||
سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با اینکه او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سالهای آغازین ورودش به دربار منوچهر شروان شاه موردتوجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه میگرفت، او را بهسرعت از موقعیت خود بهعنوان شاعری مدیحهسرا ناخشنود کرد.<ref>خاقانی شروانی، ص 239-245.</ref>وی در طرح و پرداخت اندیشههای عرفانی تا حدودی از [[سنایی]] که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و [[تصوف]] هیچگاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به [[عزلت]] کامل روی آورد.<ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 566؛ خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 57-60.</ref> | سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با اینکه او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سالهای آغازین ورودش به دربار منوچهر شروان شاه موردتوجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه میگرفت، او را بهسرعت از موقعیت خود بهعنوان شاعری مدیحهسرا ناخشنود کرد.<ref>خاقانی شروانی، ص 239-245.</ref> وی در طرح و پرداخت اندیشههای عرفانی تا حدودی از [[سنایی]] که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و [[تصوف]] هیچگاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به [[عزلت]] کامل روی آورد.<ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 566؛ خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 57-60.</ref> | ||
بیشتر شرححالنگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آوردهاند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهمترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر (ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا باهنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند.<ref>تحفةالعراقین، ص 171-173</ref> وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت میکرد و از درباریان دوری میگزید. اینگونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.<ref>تذکرة الشعرا، ص 34؛ تذکرة نتایج الافکار، ص 261؛ دیدار با کعبه جان، ص 17؛ سخن و سخنوران، ص 621</ref>آوردهاند که خاقانی آرزوی حجگزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروان شاه روبهرو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروان شاه اجازه حج یافت.<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ دیوان خاقانی، ص 18-20 مقدمه.</ref> | بیشتر شرححالنگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آوردهاند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهمترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر (ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا باهنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند.<ref>تحفةالعراقین، ص 171-173</ref> وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت میکرد و از درباریان دوری میگزید. اینگونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.<ref>تذکرة الشعرا، ص 34؛ تذکرة نتایج الافکار، ص 261؛ دیدار با کعبه جان، ص 17؛ سخن و سخنوران، ص 621</ref> آوردهاند که خاقانی آرزوی حجگزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروان شاه روبهرو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروان شاه اجازه حج یافت.<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ دیوان خاقانی، ص 18-20 مقدمه.</ref> | ||
==عنوان اصلی تحفةالعراقین== | ==عنوان اصلی تحفةالعراقین== | ||
عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آنچه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را [[تحفة الخواطر و زبدة الضمائر]] دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از اندیشههای اصلی خاقانی و شرححال او است، متناسب میدانند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 269-270.</ref>بازشناسی قدیمترین نسخه موجود از کتاب که در سال (593 ق.) یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان میدهد که نام اصلی این مثنوی ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبطشده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان میدهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.<ref>ختم الغرایب، ص 18-21، «مقدمه»، ص 1، 219.</ref> | عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آنچه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را [[تحفة الخواطر و زبدة الضمائر]] دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از اندیشههای اصلی خاقانی و شرححال او است، متناسب میدانند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 269-270.</ref> بازشناسی قدیمترین نسخه موجود از کتاب که در سال (593 ق.) یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان میدهد که نام اصلی این مثنوی ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبطشده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان میدهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.<ref>ختم الغرایب، ص 18-21، «مقدمه»، ص 1، 219.</ref> | ||
==علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین== | ==علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین== | ||
درباره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، بهخصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه [[عراق]] و [[شام]] را بس».<ref>تحفةالعراقین، ص 248</ref> دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنانکه برخی پژوهشگران گفتهاند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمینهای داخلی [[ایران]] شامل شهرهایی مانند [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[اصفهان]] و [[ری]] که بدان [[جبل]] نیز میگفتند) و [[خراسان]] نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل [[عبدالرزاق اصفهانی]] و سپس به [[عراق عرب]] تحفه فرستاده است.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 270، 271؛ جغرافیای تاریخی، ص 200.</ref>دلیل سادهتر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، صمو، مقدمه.</ref> | درباره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، بهخصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه [[عراق]] و [[شام]] را بس».<ref>تحفةالعراقین، ص 248</ref> دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنانکه برخی پژوهشگران گفتهاند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمینهای داخلی [[ایران]] شامل شهرهایی مانند [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[اصفهان]] و [[ری]] که بدان [[جبل]] نیز میگفتند) و [[خراسان]] نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل [[عبدالرزاق اصفهانی]] و سپس به [[عراق عرب]] تحفه فرستاده است.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 270، 271؛ جغرافیای تاریخی، ص 200.</ref> دلیل سادهتر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، صمو، مقدمه.</ref> | ||
==شیوهی نگارش کتاب== | ==شیوهی نگارش کتاب== | ||
مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیدههای او در این سفر است که در سال (551 ق.) به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص 626؛ رخسار صبح، ص 37.</ref>برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان میدهد و در آنها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یکجا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن [[استطاعت]] مالی ابراز ناخرسندی کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 140-141</ref> آگاهیهای موجود در تحفة العراقین درباره افراد و مکانها نیز آنقدر جزئی نیست که وجود آنها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-30؛ تحفةالعراقین، ص 31</ref> | مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیدههای او در این سفر است که در سال (551 ق.) به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص 626؛ رخسار صبح، ص 37.</ref> برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان میدهد و در آنها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یکجا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن [[استطاعت]] مالی ابراز ناخرسندی کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 140-141</ref> آگاهیهای موجود در تحفة العراقین درباره افراد و مکانها نیز آنقدر جزئی نیست که وجود آنها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-30؛ تحفةالعراقین، ص 31</ref> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخهای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمهای نگاشته و آن را به [[جمالالدین اصفهانی]]، وزیر [[موصل]]، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که بهیقین در کنار رود [[دجله]] در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخههای خطی تحفة العراقین وجود ندارد. بهاحتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخهای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شدهاند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-25، 53</ref> | با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخهای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمهای نگاشته و آن را به [[جمالالدین اصفهانی]]، وزیر [[موصل]]، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که بهیقین در کنار رود [[دجله]] در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخههای خطی تحفة العراقین وجود ندارد. بهاحتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخهای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شدهاند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-25، 53</ref> | ||
بااینهمه، نمیتوان سفرنامه بودن تحفةالعراقین را بهیقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن میدانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، ص «مب»، مقدمه.</ref>گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند میدانند که پیش از سفر حج آغازشده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال (522 ق.) به شکل نهایی درآمده است.<ref>ختم الغرایب، ص 29؛ خاقانی شروانی، ص 270؛ دیدار با کعبه جان، ص 145.</ref>بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقیمانده قسمتهایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز میتوان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است. | بااینهمه، نمیتوان سفرنامه بودن تحفةالعراقین را بهیقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن میدانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، ص «مب»، مقدمه.</ref> گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند میدانند که پیش از سفر حج آغازشده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال (522 ق.) به شکل نهایی درآمده است.<ref>ختم الغرایب، ص 29؛ خاقانی شروانی، ص 270؛ دیدار با کعبه جان، ص 145.</ref> بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقیمانده قسمتهایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز میتوان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است. | ||
==محتوای کتاب== | ==محتوای کتاب== | ||
تحفة العراقین در قالب مثنوی در [[بحر هزج مسدس اخرب مقبوض]] و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر (ص) پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 13-25</ref> در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده.<ref>تحفةالعراقین، ص 27-79</ref> و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 81-135</ref> در مقاله چهارم، به ستایش کعبه.<ref>تحفةالعراقین، ص 137-145</ref> و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر (ص) و مناجات با ایشان پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 147-176</ref> او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش [[جمالالدین موصلی]] و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهیهایی به دست داده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 177-248</ref> | تحفة العراقین در قالب مثنوی در [[بحر هزج مسدس اخرب مقبوض]] و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر (ص) پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 13-25</ref> در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده.<ref>تحفةالعراقین، ص 27-79</ref> و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 81-135</ref> در مقاله چهارم، به ستایش کعبه.<ref>تحفةالعراقین، ص 137-145</ref> و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر (ص) و مناجات با ایشان پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 147-176</ref> او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش [[جمالالدین موصلی]] و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهیهایی به دست داده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 177-248</ref> | ||
===مقالهی دوم کتاب=== | ===مقالهی دوم کتاب=== | ||
سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548 ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار [[سلطان محمد بن محمود سلجوقی]] (حک: 547-554 ق.) صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص 268، 272، 276؛ تحفةالعراقین، ص 32</ref> وی به وصف زیباییهای طبیعی سرزمین [[کهستان]] (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین گشای خونریز» (بهاحتمال، اشاره به [[اسماعیلیان نزاری]]) سخت گلایه کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 33-35</ref> و همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشهوران کهستان پرداخته و آنان را فریبکار دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 35-36</ref> | سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548 ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار [[سلطان محمد بن محمود سلجوقی]] (حک: 547-554 ق.) صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص 268، 272، 276؛ تحفةالعراقین، ص 32</ref> وی به وصف زیباییهای طبیعی سرزمین [[کهستان]] (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین گشای خونریز» (بهاحتمال، اشاره به [[اسماعیلیان نزاری]]) سخت گلایه کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 33-35</ref> و همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشهوران کهستان پرداخته و آنان را فریبکار دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 35-36</ref> | ||
خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، موردتوجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 38-41</ref> او که قصد نزدیک شدن به درباره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمانبر عهده [[جلالالدین درگزینی]] بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود.<ref>تحفةالعراقین، ص 42-46</ref> خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک [[غرور]] و [[خودبینی]] و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربیاندر داد.<ref>خاقانی شروانی، ص 271-273، 277؛ تحفةالعراقین، ص 47-48</ref> او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروان شاه حاضر بود درازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 50-53</ref> | خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، موردتوجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 38-41</ref> او که قصد نزدیک شدن به درباره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمانبر عهده [[جلالالدین درگزینی]] بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود.<ref>تحفةالعراقین، ص 42-46</ref> خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک [[غرور]] و [[خودبینی]] و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربیاندر داد.<ref>خاقانی شروانی، ص 271-273، 277؛ تحفةالعراقین، ص 47-48</ref> او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروان شاه حاضر بود درازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 50-53</ref> | ||
===مقالهی سوم کتاب=== | ===مقالهی سوم کتاب=== | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به [[بغداد]] و بارگاه خلیفه [[المقتفی بالله]] (حک: 530-555 ق.) برود. خاقانی در اینجا، افزون بر یادکرد زیباییهای طبیعی شهرها و راهها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 87-116</ref> وی در سفر حج خود مورداحترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار میآمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یادکرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.<ref>خاقانی شروانی، ص 314؛ تحفةالعراقین، ص 179</ref> خاقانی در وصف [[کوفه]] که مسافر حج باید در پی بغداد از آن میگذشت، به ستایش بارگاه [[امام علی (ع)]] پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشکآگین و بهشتآسا شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 117-119</ref> | آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به [[بغداد]] و بارگاه خلیفه [[المقتفی بالله]] (حک: 530-555 ق.) برود. خاقانی در اینجا، افزون بر یادکرد زیباییهای طبیعی شهرها و راهها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 87-116</ref> وی در سفر حج خود مورداحترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار میآمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یادکرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.<ref>خاقانی شروانی، ص 314؛ تحفةالعراقین، ص 179</ref> خاقانی در وصف [[کوفه]] که مسافر حج باید در پی بغداد از آن میگذشت، به ستایش بارگاه [[امام علی (ع)]] پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشکآگین و بهشتآسا شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 117-119</ref> | ||
====راه بیابانی حج==== | ====راه بیابانی حج==== | ||
با گذر از کوفه، سفر حاجی در [[راه بیابانی حج]] آغاز میشد. در تحفة العراقین از دشواریهای سفر بادیه که همه سفرنامه نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سرودههایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص 216.</ref>بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پستهای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است.<ref>تحفةالعراقین 119-120</ref> آب باران جمع شده در مشربهها و چاههای بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمانکننده استسقاء دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121</ref> وی که [[وادی بطحا]] را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمههای زبور و آواز مغنیان دلانگیزتر شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121-123</ref> | با گذر از کوفه، سفر حاجی در [[راه بیابانی حج]] آغاز میشد. در تحفة العراقین از دشواریهای سفر بادیه که همه سفرنامه نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سرودههایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص 216.</ref> بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پستهای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است.<ref>تحفةالعراقین 119-120</ref> آب باران جمع شده در مشربهها و چاههای بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمانکننده استسقاء دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121</ref> وی که [[وادی بطحا]] را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمههای زبور و آواز مغنیان دلانگیزتر شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121-123</ref> | ||
بیان خاقانی درباره مکانهای مکه، وصفهایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهیهای جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف [[ذات العرق]]، احرام گاه عراقیان و شرححال حاجیان و [[احرام بستن]] آنان، با زبانی شاعرانه به وصف [[دشت عرفات]] و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده.<ref>تحفةالعراقین، ص 123-127</ref> و سپس به وصف شاعرانه [[جبل الرحمه]]، [[مزدلفه]]، [[مشعرالحرام]]، [[جمره عقبه]]، [[منی]]، مکه، [[حجرالأسود]]، [[زمزم]]، [[ناودان کعبه]]، [[صفا]]، [[مروه]] و... پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 127-135</ref> | بیان خاقانی درباره مکانهای مکه، وصفهایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهیهای جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف [[ذات العرق]]، احرام گاه عراقیان و شرححال حاجیان و [[احرام بستن]] آنان، با زبانی شاعرانه به وصف [[دشت عرفات]] و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده.<ref>تحفةالعراقین، ص 123-127</ref> و سپس به وصف شاعرانه [[جبل الرحمه]]، [[مزدلفه]]، [[مشعرالحرام]]، [[جمره عقبه]]، [[منی]]، مکه، [[حجرالأسود]]، [[زمزم]]، [[ناودان کعبه]]، [[صفا]]، [[مروه]] و... پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 127-135</ref> | ||
===مقالهی چهارم=== | ===مقالهی چهارم=== | ||
در پی زیارت کعبه و اختصاص دادن مقاله چهارم به مدح آن، خاقانی سخن خود را درباره مدینه با وصف نخلستان مدینه آغاز کرده و به ستایش مدینه و [[مرقد پیامبر (ص)]] پرداخته و سخن را در مدح وی و راز و نیاز با او به درازا کشانده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 149-176</ref> | در پی زیارت کعبه و اختصاص دادن مقاله چهارم به مدح آن، خاقانی سخن خود را درباره مدینه با وصف نخلستان مدینه آغاز کرده و به ستایش مدینه و [[مرقد پیامبر (ص)]] پرداخته و سخن را در مدح وی و راز و نیاز با او به درازا کشانده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 149-176</ref> | ||
خاقانی در پی مدینه، از شام و موصل سخن گفته است. گویا در سفر خود از مدینه همراه با کاروان شام به آن دیار و سپس موصل رفته است. او شام را ستوده؛ اما از [[مصر]] به بدی یادکرده است. در این کار، وی تحت تأثیر اختلافی است که میان شاهان سلجوقی و خلیفه عباسی با حاکمان مصر یعنی [[فاطمیان]] (297-556 ق.) که واپسین سالهای قدرت خود را در مصر سپری میکردند، حاکم بوده است.<ref>خاقانی شروانی، ص 325-326؛ تحفةالعراقین، ص 179-182</ref> | خاقانی در پی مدینه، از شام و موصل سخن گفته است. گویا در سفر خود از مدینه همراه با کاروان شام به آن دیار و سپس موصل رفته است. او شام را ستوده؛ اما از [[مصر]] به بدی یادکرده است. در این کار، وی تحت تأثیر اختلافی است که میان شاهان سلجوقی و خلیفه عباسی با حاکمان مصر یعنی [[فاطمیان]] (297-556 ق.) که واپسین سالهای قدرت خود را در مصر سپری میکردند، حاکم بوده است.<ref>خاقانی شروانی، ص 325-326؛ تحفةالعراقین، ص 179-182</ref> | ||
خاقانی در تحفة العراقین جز مدح سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی، به مناسبت سخن درباره هر شهر و دیار، به ستایش گروهی از اهل علم یا بزرگان آن پرداخته است. در همدان از [[سید علاءالدوله فخرالدین عرب شاه]] (م. 584 ق) که رئیس همدان و از سادات نامدار دوران سلجوقیان بود و [[نقابت]] علویان را بر عهده داشت<ref>نک: راحة الصدور، ص 45</ref>و نیز سه پسر او به نامهای مجدالدین خلیل، فخرالدین و عمادالدین به نیکی سخن رانده است. | خاقانی در تحفة العراقین جز مدح سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی، به مناسبت سخن درباره هر شهر و دیار، به ستایش گروهی از اهل علم یا بزرگان آن پرداخته است. در همدان از [[سید علاءالدوله فخرالدین عرب شاه]] (م. 584 ق) که رئیس همدان و از سادات نامدار دوران سلجوقیان بود و [[نقابت]] علویان را بر عهده داشت<ref>نک: راحة الصدور، ص 45</ref> و نیز سه پسر او به نامهای مجدالدین خلیل، فخرالدین و عمادالدین به نیکی سخن رانده است. | ||
<ref>تحفةالعراقین، ص 94-98</ref> ازجمله اهل علم همدان نیز [[کافیالدین احمد]] قاضی همدان، [[مجدالدین ابوالقاسم بن جعفر قزوینی]]، [[مجدالدین ابوجعفر]]، [[امامالدین ابوالعلاء حسن بن احمد عطار]](م. 569) و [[علاءالدین رازی]] را ستوده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 99-104</ref> در بغداد به مدح [[شهابالدین ابونصر یوسف دمشقی]] و برادرش فخرالدین و [[ابوالحسن محمد بن مبارک]] (م. 552)، [[فخرالدین احمد ذوالمناقب]]، [[ضیاءالدین امام ابو نجیب]]، [[عزالدین ابوالفضل محمد سعید اشعری]].<ref>تحفةالعراقین، ص 114-116</ref> و در شام به مدح [[ضیاءالدین عمر نسوی]] پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 197</ref> | <ref>تحفةالعراقین، ص 94-98</ref> ازجمله اهل علم همدان نیز [[کافیالدین احمد]] قاضی همدان، [[مجدالدین ابوالقاسم بن جعفر قزوینی]]، [[مجدالدین ابوجعفر]]، [[امامالدین ابوالعلاء حسن بن احمد عطار]](م. 569) و [[علاءالدین رازی]] را ستوده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 99-104</ref> در بغداد به مدح [[شهابالدین ابونصر یوسف دمشقی]] و برادرش فخرالدین و [[ابوالحسن محمد بن مبارک]] (م. 552)، [[فخرالدین احمد ذوالمناقب]]، [[ضیاءالدین امام ابو نجیب]]، [[عزالدین ابوالفضل محمد سعید اشعری]].<ref>تحفةالعراقین، ص 114-116</ref> و در شام به مدح [[ضیاءالدین عمر نسوی]] پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 197</ref> | ||
خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمالالدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 182-197</ref> جمالالدین اصفهانی شخصیت ممتاز و مورداحترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی و به سخاوتمندی نام بردار بود و به دلیل ساختن بناهای عامالمنفعه و به ویژه بازسازی برخی ساختمانهای کعبه که خاقانی در اشعار خود به آنها اشارهکرده، با لقب «[[جواد اصفهانی]]»* خوانده میشد.<ref>العقد الثمین، ج 2، ص 308-312</ref>.<ref>تحفةالعراقین، ص 192</ref> | خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمالالدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 182-197</ref> جمالالدین اصفهانی شخصیت ممتاز و مورداحترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی و به سخاوتمندی نام بردار بود و به دلیل ساختن بناهای عامالمنفعه و به ویژه بازسازی برخی ساختمانهای کعبه که خاقانی در اشعار خود به آنها اشارهکرده، با لقب «[[جواد اصفهانی]]»* خوانده میشد.<ref>العقد الثمین، ج 2، ص 308-312</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص 192</ref> | ||
===بخش پایانی کتاب=== | ===بخش پایانی کتاب=== | ||
پایانبخش این مثنوی، آگاهیهایی سودمند درباره رخدادهای زندگی خاقانی است. در این بخش، خاقانی با گلایه از اوضاع زندگی خود، به مدح و شکرگزاری از پدر و مادرش پرداخته و از عمویش [[کافیالدین علی بن عثمان]] و پسرعمویش [[وحیدالدین عثمان بن عمر]] به نیکی و بزرگی یادکرده و از سالهای علمآموزی نزد آن دو سخن رانده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 210-225</ref> | پایانبخش این مثنوی، آگاهیهایی سودمند درباره رخدادهای زندگی خاقانی است. در این بخش، خاقانی با گلایه از اوضاع زندگی خود، به مدح و شکرگزاری از پدر و مادرش پرداخته و از عمویش [[کافیالدین علی بن عثمان]] و پسرعمویش [[وحیدالدین عثمان بن عمر]] به نیکی و بزرگی یادکرده و از سالهای علمآموزی نزد آن دو سخن رانده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 210-225</ref> | ||
==چاپهای کتاب== | ==چاپهای کتاب== | ||
کهنترین چاپهای تحفة العراقین آنها است که در هند به شکل سنگی به چاپ رسیده است. از این کتاب، پنج نسخه در قرن (نوزدهم م.) در اکبرآباد، لکنهو و لاهور به چاپ رسیده است. نخستین چاپ سربی تحفة العراقین به سال (1954 م.) در مجموعه [[کلیات ابجدی]] و ضمن شرحی است که [[میر محمد اسماعیلخان ابجدی]] بر این منظومه نگاشته و در لکنهوی هند به چاپ رسیده است. | کهنترین چاپهای تحفة العراقین آنها است که در هند به شکل سنگی به چاپ رسیده است. از این کتاب، پنج نسخه در قرن (نوزدهم م.) در اکبرآباد، لکنهو و لاهور به چاپ رسیده است. نخستین چاپ سربی تحفة العراقین به سال (1954 م.) در مجموعه [[کلیات ابجدی]] و ضمن شرحی است که [[میر محمد اسماعیلخان ابجدی]] بر این منظومه نگاشته و در لکنهوی هند به چاپ رسیده است. |
نسخهٔ ۴ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۴۴
پدید آورندگان | |
---|---|
نویسنده | خاقانی شروانی |
تصحیح | علی صفری آق قلعه |
تاریخ نگارش | (551 ق.) |
محتوا | |
موضوع | سفرنامه |
سبک | ادبی |
زبان | فارسی |
نشر | |
تعداد جلد | 1 |
تعداد صفحات | 830 |
قطع | وزیری |
ناشر | میراث مکتوب |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | (1387 ش.) |
تحفةالعراقین سفرنامه منظوم حج سروده خاقانی شروانی شاعر سده ششم قمری است. او شاعری را نزد ابوالعلاء گنجوی یاد گرفت و بعدها با میانجیگری او به دربار شروان شاهراه یافت. خاقانی در سال (595 ق.) در شهر تبریز درگذشت. شعر خاقانی شعری بسیار فنی است و در برخی موارد پیچیدگیهای بیانی باعث شده تا محتوای اشعار دور از دسترس قرار گیرد.
سفر حج در زندگی خاقانی نقطهی عطفی است چراکه در اثر آن بهکلی متحول شده و رویهی قبلی خود را کنار گذاشته و یک زندگی نو را شروع میکند؛ و حتی به خاطر این کار مورد غضب حاکم وقت قرار میگیرد چراکه قبلاً با وی خیلی مرتبط بوده ولی بعد از حج ارتباطش را با وی بسیار کم میکند.
در مورد عنوان اصلی این کتاب اختلافنظر بین علما وجود دارد ولی نظری که مشهور است این است که اسم اصلی آن ختم الغرائب بوده است؛ اما در مورد اینکه چراکه آن را تحفةالعراقین نامیدهاند دلیلی جز حدس و گمان در دسترس نیست. در مورد نگارش این کتاب نیز عدهای از علما بر این باورند که خاقانی این کتاب را قبل از سفر حج نوشته و نه در حین آن ولی عدهای به دلیل وجود برخی ابیات میگویند بعد از سفر حج نگاشته شده وعدهای بر این باورند که مدت نگارش آن طولانی بوده و از آغاز سفر شروعشده و تا آخر آن ادامه داشته است.
تحفة العراقین که در قالب مثنوی و در شش مقاله سروده شده، شرح دو سفر خاقانی، یکی به عراق عجم و دیگری به حجاز، بهقصد حج است. این موضوع با حواشی شاعرانه فراوان ازجمله مناجاتها و مدح شخصیتهای سیاسی و علمی و نیز شرحی مختصر از زندگی خصوصی خاقانی همراه است.
مقالهی دوم این سفرنامه در مورد سفر خاقانی است به عراق عجم که برای نزدیک شدن به دربار سلجوقی و برای رهایی از شر شروان شاه سروده شده است. مقالهی سوم این کتاب که شرح سفر حج از آن آغاز میشود به وصف راه حج و اتفاقاتی که بر سر نویسنده خواهد آمد و بزرگان که در مسیر با آنها مواجه خواهد شد پرداخته است. در مقالهی چهارم نیز به وصف مکه و مدینه پرداختهشده است. بخش پایانی کتاب هم بخش از زندگینامهی خاقانی است. این کتاب برای اولین بار در هند بهصورت سنگی چاپ شد.
معرفی نویسنده
افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان که شرححالنگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفتهاند،[۱] از بزرگان شعر فارسی در (سده ششمق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او بهدرستی معلوم نیست.
گویا وی در سال (520 ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.[۲] گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش کافیالدین عمر بن عثمان که طبیب و حکیم بود، تربیت شد.
[۳] سپس مدتی نزد ابوالعلاء گنجوی فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیستساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540 ق.) به دربار منوچهر بن فریدون شروان شاه (حک: 514-555 ق.) راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش اخستان شروان شاه (حک: 555-575 ق.) درآمد.
در آغاز «حقایقی» تخلص میکرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش مجیرالدین بیلقانی که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، میتوان از نظامی گنجوی و رشیدالدین و طواط که با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595 ق.) در تبریز درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.[۴]
ویژگیهای شعر خاقانی
خاقانی از بزرگترین قصیدهسرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیالپردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آنکه بیشتر در پیچیدگیهای بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.[۵] از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و منشآت او به نثر باقیمانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، حبسیه، مرثیه، زهد و عرفان و بزم و وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.[۶]
حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر (ص) اسلام نیز از مهمترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال (551 ق.) و بار دوم میانسالهای (569 و 570 ق.) و جز منظومه تحفةالعراقین چندین قصیده در وصف کعبه و مکه و مدینه و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونهها در ادب فارسی به شمار میروند.[۷] به دلیل چیرهدستی در ستایش پیامبر (ص)، او را حسان العجم لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.[۸] منظومه تحفةالعراقین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرارگرفته است.[۹]
اثر حج در زندگی خاقانی
سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با اینکه او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سالهای آغازین ورودش به دربار منوچهر شروان شاه موردتوجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه میگرفت، او را بهسرعت از موقعیت خود بهعنوان شاعری مدیحهسرا ناخشنود کرد.[۱۰] وی در طرح و پرداخت اندیشههای عرفانی تا حدودی از سنایی که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و تصوف هیچگاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به عزلت کامل روی آورد.[۱۱]
بیشتر شرححالنگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آوردهاند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهمترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر (ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا باهنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند.[۱۲] وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت میکرد و از درباریان دوری میگزید. اینگونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.[۱۳] آوردهاند که خاقانی آرزوی حجگزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروان شاه روبهرو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروان شاه اجازه حج یافت.[۱۴]
عنوان اصلی تحفةالعراقین
عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آنچه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از اندیشههای اصلی خاقانی و شرححال او است، متناسب میدانند.[۱۵] بازشناسی قدیمترین نسخه موجود از کتاب که در سال (593 ق.) یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان میدهد که نام اصلی این مثنوی ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبطشده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان میدهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.[۱۶]
علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین
درباره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، بهخصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه عراق و شام را بس».[۱۷] دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنانکه برخی پژوهشگران گفتهاند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمینهای داخلی ایران شامل شهرهایی مانند کرمانشاه، همدان، اصفهان و ری که بدان جبل نیز میگفتند) و خراسان نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل عبدالرزاق اصفهانی و سپس به عراق عرب تحفه فرستاده است.[۱۸] دلیل سادهتر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.[۱۹]
شیوهی نگارش کتاب
مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیدههای او در این سفر است که در سال (551 ق.) به پایان رسیده است.[۲۰] برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان میدهد و در آنها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یکجا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن استطاعت مالی ابراز ناخرسندی کرده است.[۲۱] آگاهیهای موجود در تحفة العراقین درباره افراد و مکانها نیز آنقدر جزئی نیست که وجود آنها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.[۲۲]
برخی از پژوهشگران شکل روایت خاقانی در این منظومه را نیز تأیید این نظر دانستهاند. خاقانی در اثر خود سخنی از سفرش به حج به میان نیاورده است. او که منظومه را خطاب به آفتاب سروده، آفتاب را دعوت کرده تا از آسمان به زمین بیاید و به سفر در زمین پردازد و به حج رود. بدین ترتیب، ادامه تحفة العراقین شرح سفر حجی است که به شکلی شاعرانه به آفتاب نسبت دادهشده است؛ گویی خاقانی که خود پیشتر راه حج را طی کرده، آفتاب را به این سفر دعوت و منازلی را که در طول راه طی خواهد کرد، برایش وصف میکند و به ستایش کسانی که در شهرها خواهد دید، میپردازد.
با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخهای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمهای نگاشته و آن را به جمالالدین اصفهانی، وزیر موصل، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که بهیقین در کنار رود دجله در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخههای خطی تحفة العراقین وجود ندارد. بهاحتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخهای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شدهاند.[۲۳]
بااینهمه، نمیتوان سفرنامه بودن تحفةالعراقین را بهیقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن میدانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.[۲۴] گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند میدانند که پیش از سفر حج آغازشده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال (522 ق.) به شکل نهایی درآمده است.[۲۵] بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقیمانده قسمتهایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز میتوان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است.
محتوای کتاب
تحفة العراقین در قالب مثنوی در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر (ص) پرداخته است.[۲۶] در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده.[۲۷] و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است.[۲۸] در مقاله چهارم، به ستایش کعبه.[۲۹] و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر (ص) و مناجات با ایشان پرداخته است.[۳۰] او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش جمالالدین موصلی و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهیهایی به دست داده است.[۳۱]
مقالهی دوم کتاب
سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548 ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار سلطان محمد بن محمود سلجوقی (حک: 547-554 ق.) صورت گرفته است.[۳۲] وی به وصف زیباییهای طبیعی سرزمین کهستان (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین گشای خونریز» (بهاحتمال، اشاره به اسماعیلیان نزاری) سخت گلایه کرده است.[۳۳] و همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشهوران کهستان پرداخته و آنان را فریبکار دانسته است.[۳۴]
خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، موردتوجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت.[۳۵] او که قصد نزدیک شدن به درباره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمانبر عهده جلالالدین درگزینی بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود.[۳۶] خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک غرور و خودبینی و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربیاندر داد.[۳۷] او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروان شاه حاضر بود درازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت.[۳۸]
مقالهی سوم کتاب
شرح سفر حج از مقاله سوم آغاز میشود؛ جایی که خاقانی آفتاب را به سفر در زمین فراخوانده و در ادامه ازآنچه در سفر از سر خواهد گذراند و سرزمینهایی که خواهد دید و بزرگانی که به حضورشان خواهد رفت، برایش شرح داده است. نخستین منزل سفر حج آفتاب، لشکرگاه سلطان محمد بن محمود سلجوقی بوده که در آن هنگام یعنی میانهسال (551 ق.) در اردوگاهی نزدیک همدان اقامت داشته است.
آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به بغداد و بارگاه خلیفه المقتفی بالله (حک: 530-555 ق.) برود. خاقانی در اینجا، افزون بر یادکرد زیباییهای طبیعی شهرها و راهها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است.[۳۹] وی در سفر حج خود مورداحترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار میآمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یادکرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.[۴۰] خاقانی در وصف کوفه که مسافر حج باید در پی بغداد از آن میگذشت، به ستایش بارگاه امام علی (ع) پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشکآگین و بهشتآسا شمرده است.[۴۱]
راه بیابانی حج
با گذر از کوفه، سفر حاجی در راه بیابانی حج آغاز میشد. در تحفة العراقین از دشواریهای سفر بادیه که همه سفرنامه نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سرودههایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.[۴۲] بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پستهای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است.[۴۳] آب باران جمع شده در مشربهها و چاههای بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمانکننده استسقاء دانسته است.[۴۴] وی که وادی بطحا را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمههای زبور و آواز مغنیان دلانگیزتر شمرده است.[۴۵]
بیان خاقانی درباره مکانهای مکه، وصفهایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهیهای جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف ذات العرق، احرام گاه عراقیان و شرححال حاجیان و احرام بستن آنان، با زبانی شاعرانه به وصف دشت عرفات و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده.[۴۶] و سپس به وصف شاعرانه جبل الرحمه، مزدلفه، مشعرالحرام، جمره عقبه، منی، مکه، حجرالأسود، زمزم، ناودان کعبه، صفا، مروه و... پرداخته است.[۴۷]
مقالهی چهارم
در پی زیارت کعبه و اختصاص دادن مقاله چهارم به مدح آن، خاقانی سخن خود را درباره مدینه با وصف نخلستان مدینه آغاز کرده و به ستایش مدینه و مرقد پیامبر (ص) پرداخته و سخن را در مدح وی و راز و نیاز با او به درازا کشانده است.[۴۸]
خاقانی در پی مدینه، از شام و موصل سخن گفته است. گویا در سفر خود از مدینه همراه با کاروان شام به آن دیار و سپس موصل رفته است. او شام را ستوده؛ اما از مصر به بدی یادکرده است. در این کار، وی تحت تأثیر اختلافی است که میان شاهان سلجوقی و خلیفه عباسی با حاکمان مصر یعنی فاطمیان (297-556 ق.) که واپسین سالهای قدرت خود را در مصر سپری میکردند، حاکم بوده است.[۴۹]
خاقانی در تحفة العراقین جز مدح سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی، به مناسبت سخن درباره هر شهر و دیار، به ستایش گروهی از اهل علم یا بزرگان آن پرداخته است. در همدان از سید علاءالدوله فخرالدین عرب شاه (م. 584 ق) که رئیس همدان و از سادات نامدار دوران سلجوقیان بود و نقابت علویان را بر عهده داشت[۵۰] و نیز سه پسر او به نامهای مجدالدین خلیل، فخرالدین و عمادالدین به نیکی سخن رانده است.
[۵۱] ازجمله اهل علم همدان نیز کافیالدین احمد قاضی همدان، مجدالدین ابوالقاسم بن جعفر قزوینی، مجدالدین ابوجعفر، امامالدین ابوالعلاء حسن بن احمد عطار(م. 569) و علاءالدین رازی را ستوده است.[۵۲] در بغداد به مدح شهابالدین ابونصر یوسف دمشقی و برادرش فخرالدین و ابوالحسن محمد بن مبارک (م. 552)، فخرالدین احمد ذوالمناقب، ضیاءالدین امام ابو نجیب، عزالدین ابوالفضل محمد سعید اشعری.[۵۳] و در شام به مدح ضیاءالدین عمر نسوی پرداخته است.[۵۴]
خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمالالدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است.[۵۵] جمالالدین اصفهانی شخصیت ممتاز و مورداحترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی و به سخاوتمندی نام بردار بود و به دلیل ساختن بناهای عامالمنفعه و به ویژه بازسازی برخی ساختمانهای کعبه که خاقانی در اشعار خود به آنها اشارهکرده، با لقب «جواد اصفهانی»* خوانده میشد.[۵۶] .[۵۷]
بخش پایانی کتاب
پایانبخش این مثنوی، آگاهیهایی سودمند درباره رخدادهای زندگی خاقانی است. در این بخش، خاقانی با گلایه از اوضاع زندگی خود، به مدح و شکرگزاری از پدر و مادرش پرداخته و از عمویش کافیالدین علی بن عثمان و پسرعمویش وحیدالدین عثمان بن عمر به نیکی و بزرگی یادکرده و از سالهای علمآموزی نزد آن دو سخن رانده است.[۵۸]
چاپهای کتاب
کهنترین چاپهای تحفة العراقین آنها است که در هند به شکل سنگی به چاپ رسیده است. از این کتاب، پنج نسخه در قرن (نوزدهم م.) در اکبرآباد، لکنهو و لاهور به چاپ رسیده است. نخستین چاپ سربی تحفة العراقین به سال (1954 م.) در مجموعه کلیات ابجدی و ضمن شرحی است که میر محمد اسماعیلخان ابجدی بر این منظومه نگاشته و در لکنهوی هند به چاپ رسیده است.
نخستین تصحیح انتقادی این منظومه را دکتر یحیی قریب در دهه (30 ش.) به دست داد که در چاپخانه سپهر به چاپ رسید و بعدها به همت انتشارات امیرکبیر در سال (1357 ش.) تجدید چاپ شد. چاپ بعدی منظومه، تصویر نسخه خطی یافت شده در کتابخانه ملی اتریش بود که به شکل نسخه برگردان با مقدمه ایرج افشار در سال (1385 ش.) به همت انتشارات میراث مکتوب و با همکاری انتشارات فرهنگستان علوم اتریش در تهران به چاپ رسید. در دهه (هشتاد ش.) دو تصحیح دیگر از این کتاب منتشر شد. تصحیح دکتر یوسف عالی عباسآباد از این کتاب را انتشارات سخن در سال (1386 ش.) با عنوان ختم الغرائب به چاپ رساند. به سال (1387 ش.) تصحیح علی صفری آق قلعه به دست انتشارات میراث مکتوب در 830 صفحه در قطع وزیری با عنوان تحفة العراقین (ختم الغرائب) به چاپ رسید که نسخه مورد مراجعه در این مقاله بوده است.
پانویس
- ↑ تذکرة الشعراء، ص 63؛ تذکره آتشکده، ص 24؛ خاقانی شروانی، ص 52-60.
- ↑ خاقانی شروانی، ص 41، 69، 146-157.
- ↑ تحفةالعراقین، مقدمه، ص 26، 216
- ↑ سخن و سخنوران، ص 642؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 776-782؛ خاقانی شروانی، ص 87.
- ↑ رخسار صبح، ص 175، 184؛ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 291.
- ↑ خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 55-60؛ رخسار صبح، ص 199-204؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 780.
- ↑ دیوان خاقانی، ص 88، 95-215، 368؛ رخسار صبح، ص 201؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 779-780.
- ↑ تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص 287؛ رخسار صبح، ص 5؛ دیوان خاقانی، ص 17، مقدمه.
- ↑ تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، ص 1079، 1725، 1295.
- ↑ خاقانی شروانی، ص 239-245.
- ↑ تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 566؛ خاقانی شاعر دیرآشنا، ص 57-60.
- ↑ تحفةالعراقین، ص 171-173
- ↑ تذکرة الشعرا، ص 34؛ تذکرة نتایج الافکار، ص 261؛ دیدار با کعبه جان، ص 17؛ سخن و سخنوران، ص 621
- ↑ تذکرة الشعراء، ص 63؛ دیوان خاقانی، ص 18-20 مقدمه.
- ↑ مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 269-270.
- ↑ ختم الغرایب، ص 18-21، «مقدمه»، ص 1، 219.
- ↑ تحفةالعراقین، ص 248
- ↑ مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 270، 271؛ جغرافیای تاریخی، ص 200.
- ↑ مثنوی تحفة العراقین، صمو، مقدمه.
- ↑ سخن و سخنوران، ص 626؛ رخسار صبح، ص 37.
- ↑ تحفةالعراقین، ص 140-141
- ↑ مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-30؛ تحفةالعراقین، ص 31
- ↑ مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-25، 53
- ↑ مثنوی تحفة العراقین، ص «مب»، مقدمه.
- ↑ ختم الغرایب، ص 29؛ خاقانی شروانی، ص 270؛ دیدار با کعبه جان، ص 145.
- ↑ تحفةالعراقین، ص 13-25
- ↑ تحفةالعراقین، ص 27-79
- ↑ تحفةالعراقین، ص 81-135
- ↑ تحفةالعراقین، ص 137-145
- ↑ تحفةالعراقین، ص 147-176
- ↑ تحفةالعراقین، ص 177-248
- ↑ خاقانی شروانی، ص 268، 272، 276؛ تحفةالعراقین، ص 32
- ↑ تحفةالعراقین، ص 33-35
- ↑ تحفةالعراقین، ص 35-36
- ↑ تحفةالعراقین، ص 38-41
- ↑ تحفةالعراقین، ص 42-46
- ↑ خاقانی شروانی، ص 271-273، 277؛ تحفةالعراقین، ص 47-48
- ↑ تحفةالعراقین، ص 50-53
- ↑ تحفةالعراقین، ص 87-116
- ↑ خاقانی شروانی، ص 314؛ تحفةالعراقین، ص 179
- ↑ تحفةالعراقین، ص 117-119
- ↑ نک: حج در ادب فارسی، ص 216.
- ↑ تحفةالعراقین 119-120
- ↑ تحفةالعراقین، ص 121
- ↑ تحفةالعراقین، ص 121-123
- ↑ تحفةالعراقین، ص 123-127
- ↑ تحفةالعراقین، ص 127-135
- ↑ تحفةالعراقین، ص 149-176
- ↑ خاقانی شروانی، ص 325-326؛ تحفةالعراقین، ص 179-182
- ↑ نک: راحة الصدور، ص 45
- ↑ تحفةالعراقین، ص 94-98
- ↑ تحفةالعراقین، ص 99-104
- ↑ تحفةالعراقین، ص 114-116
- ↑ تحفةالعراقین، ص 197
- ↑ تحفةالعراقین، ص 182-197
- ↑ العقد الثمین، ج 2، ص 308-312
- ↑ تحفةالعراقین، ص 192
- ↑ تحفةالعراقین، ص 210-225
منابع
*تذكرة الشعراء . *تذكره آتشكده . *خاقاني شرواني . *سخن و سخنوران . *تاريخ ادبيات در ایران . *رخسار صبح . *تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان . *خاقاني شاعر ديرآشنا . *ديوان خاقاني . *تذكرة نتايج الافكار . *ديدار با كعبه جان . *مقدمه تحفة الخواطر . *ختم الغرايب . *مثنوي تحفة العراقين . *حج در ادب فارسي . *راحة الصدور . *العقد الثمين .