احمد احسائی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
حضور احسائی در [[ایران]] مخالفتهایی نیز در پی داشت. از جمله میتوان به مخالفت برخی از روحانیون [[قزوین]] در سفر زیارتی او به [[مشهد]] اشاره کرد.<ref>قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.</ref> [[ملامحمدتقی برغانی|ملامحمدتقی بَرَغانی]] (درگذشت ۱۲۶۳ق)، معروف به شهید ثالث از علماء بزرگ قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفتوگوی علمی میان آن دو بر سر [[معاد جسمانی]] و قانعنشدن برغانی از پاسخهای او صورت گرفت. انتشار این [[فتوا]] در میان علماء [[کربلا]] و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغهآمیز به او در واپسین سفرش به کربلا عرصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن [[حوزه علمیه|حوزههای علمیه]] نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> | حضور احسائی در [[ایران]] مخالفتهایی نیز در پی داشت. از جمله میتوان به مخالفت برخی از روحانیون [[قزوین]] در سفر زیارتی او به [[مشهد]] اشاره کرد.<ref>قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.</ref> [[ملامحمدتقی برغانی|ملامحمدتقی بَرَغانی]] (درگذشت ۱۲۶۳ق)، معروف به شهید ثالث از علماء بزرگ قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفتوگوی علمی میان آن دو بر سر [[معاد جسمانی]] و قانعنشدن برغانی از پاسخهای او صورت گرفت. انتشار این [[فتوا]] در میان علماء [[کربلا]] و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغهآمیز به او در واپسین سفرش به کربلا عرصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن [[حوزه علمیه|حوزههای علمیه]] نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> | ||
== سفر دوباره به قصد اقامت در حجاز == | |||
مخالفانش در پی انتشار برخی داستانها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانوادهاش برای زیارت خانه خدا و حرم [[پیامبر(ص)]] از راه صحرای [[شام]] به سوی [[حجاز]] حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.</ref> | مخالفانش در پی انتشار برخی داستانها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانوادهاش برای زیارت خانه خدا و حرم [[پیامبر(ص)]] از راه صحرای [[شام]] به سوی [[حجاز]] حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.</ref> | ||
==درگذشت و دفن در بقیع== | ===درگذشت و دفن در بقیع=== | ||
شیخ احمد اَحسائی در [[دمشق]] بیمار شد و با شدتیافتن بیماریاش در نزدیکی [[مدینه]]، در محلی به نام هدیه در روز یکشنبه ۲۱ [[ذیقعده]] سال ۱۲۴۱ق درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در [[قبرستان بقیع]]، پشت دیوار بقعه ا[[ئمه بقیع]] از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر [[بیت الاحزان]] به خاک سپرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.</ref> | شیخ احمد اَحسائی در [[دمشق]] بیمار شد و با شدتیافتن بیماریاش در نزدیکی [[مدینه]]، در محلی به نام هدیه در روز یکشنبه ۲۱ [[ذیقعده]] سال ۱۲۴۱ق درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در [[قبرستان بقیع]]، پشت دیوار بقعه ا[[ئمه بقیع]] از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر [[بیت الاحزان]] به خاک سپرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.</ref> | ||
نسخهٔ ۸ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۲
اطلاعات فردی | |
---|---|
لقب | شیخ احمد احسائی |
تاریخ تولد | رجب سال ۱۱۶۶ق |
زادگاه | الأحساء |
محل زندگی | نجف، کربلا، بصره، یزد، اصفهان، کرمانشاه، الأحساء |
تاریخ وفات | ۲۱ ذیقعده سال ۱۲۴۱ق |
محل دفن | قبرستان بقیع |
شهر وفات | مدینه |
اطلاعات علمی | |
استادان | محمد باقر وحید بهبهانی، سیدمهدی بحر العلوم، شیخ جعفر کاشف الغطاء |
محل تحصیل | کربلا، نجف |
تألیفات | شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر، کتاب جوامع الکلم |
احمد بن زین الدین مشهور به احمد اَحسائی (۱۱۶۶-۱۲۶۲ق)، از علماء شیعه و پیشوای فرقه شیخیه. وی در اَحساء منطقه شیعهنشین عربستان به دنیا آمد، در نجف، بصره، یزد، کرمانشاه و اصفهان سکونت کرد و سرانجام در مدینه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
او درباره معاد جسمانی، معراج پیامبر اسلام(ص)، نقش امام در آفرینش و زندگی امام زمان(ع) عقاید ویژه خود را داشت. برخی از علماء شیعه او را به جهت عقایدش تکفیر کردهاند. مهمترین کتابهای اَحسایی عبارتاند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.
زندگی و سفرها
احمد فرزند زین الدین بن ابراهیم بن صقر اَحسائی از قبیله بنیخالد، تیرهای از قریش، است.[۱] وی در رجب سال ۱۱۶۶ق. در روستای مُطَیرِف در منطقه شیعهنشین «الاَحساء» در شرق عربستان کنونی زاده شد.[۲]
مهاجرت به عراق
احمد اَحسائی در پنجسالگی قرآن را نزد پدرش و رسالههای اَجرومیه و عوامل در نحو را نزد شیخ محمد بن محسن احسائی در زادگاهش آموخت[۳] و تا ۲۰ سالگی علوم دینی متداول را همانجا فراگرفت.
وی همزمان با آشوبهای ناشی از هجوم عبدالعزیز، حاکم سعودی، به احساء، در سال ۱۱۸۶ق. به عراق مهاجرت کرد و در شهر نجف ساکن شد. او پیوسته میان دو شهر نجف و کربلا برای شرکت در درس علمائی چون محمدباقر وحید بهبهانی (درگذشت ۱۲۰۵ق)، سیدمهدی بحر العلوم (درگذشت ۱۲۱۲ق) و جعفر کاشف الغطاء (درگذشت ۱۲۲۸ق) رفت و آمد میکرد[۴]
احسایی در پی شیوع بیماری طاعون در عراق، به زادگاه خود بازگشت و پس از ازدواج، همراه خانوادهاش در سال ۱۲۰۸ق. به بحرین رفت. او بار دیگر در سال ۱۲۱۲ق. رهسپار عراق شد و در پیرامون بصره سکنا گزید.[۵]
سکونت در یزد
احسایی در سال ۱۲۲۱ق. به زیارت کربلا و نجف راهی گشت و سپس برای زیارت امام رضا(ع)، با خانواده و گروهی عازم خراسان شد. در بازگشت از خراسان، به درخواست مردم یزد در آنجا سکونت گزید.[۶] شهرت وی شهرهای بسیار را تحث تأثیر قرار داد. فتحعلی شاه قاجار برای دیدار با او نامهای به حاکم یزد نوشت و از وی خواست تا زمینه سفر احسائی را به پایتخت فراهم سازد. شیخ احمد در پی اصرار شاه راهی تهران و با استقبال گرم او روبهرو شد. او با این استدلال که حضورش در پایتخت مشکلات حکومت را دو چندان خواهد کرد، درخواست سکونت در پایتخت را نپذیرفت[۷] و با حمایت شاهزادگان قاجار به یزد بازگشت.[۸]
اقامت در کرمانشاه
احسائی در سال ۱۲۲۹ق. با وجود ناخرسندی مردم و حاکم یزد، به قصد زیارت عتبات مقدسه ، یزد را ترک گفت و در راه با استقبال مردم اصفهان و کرمانشاه روبهرو شد. او درخواست محمدعلی میرزا، فرزند فتحعلی شاه را برای اقامت در کرمانشاه پذیرفت. اقامت وی در کرمانشاه حدود ده سال به درازا انجامید.
سفر به حج
به سال ۱۲۳۲ق. همراه فرزندش شیخ عبدالله و جمعی از یاران عازم حج شد. در اواخر ماه شعبان آن سال در مسیر حج از راه صحرای شام به دمشق رفت و ماه رمضان را در آنجا سپری کرد. سپس در نیمه ماه شوال راهی مدینه گشت و در ۲۴ ذیقعده در مسجد شجره احرام بست و برای انجام مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.[۹]
سفر به اصفهان
پس از مرگ دولتشاه، حاکم کرمانشاه در سال ۱۲۳۷ق. و گسترش وبا و قحطی، احسائی کرمانشاه را به قصد زیارت دیگر بار امام رضا(ع) ترک کرد و با گذشتن از قم، قزوین و دیگر شهرهای مسیر وارد مشهد شد و از آنجا به یزد و سپس اصفهان رفت که از بزرگترین مراکز علمی بود و فلسفه و حکمت در آن رونق داشت. گزارشهایی از رونق درسهای او در این شهر[۱۰] و استقبال علما و مردم اصفهان از وی حکایت دارند.[۱۱]
مخالفتها با احسایی
حضور احسائی در ایران مخالفتهایی نیز در پی داشت. از جمله میتوان به مخالفت برخی از روحانیون قزوین در سفر زیارتی او به مشهد اشاره کرد.[۱۲] ملامحمدتقی بَرَغانی (درگذشت ۱۲۶۳ق)، معروف به شهید ثالث از علماء بزرگ قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفتوگوی علمی میان آن دو بر سر معاد جسمانی و قانعنشدن برغانی از پاسخهای او صورت گرفت. انتشار این فتوا در میان علماء کربلا و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغهآمیز به او در واپسین سفرش به کربلا عرصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن حوزههای علمیه نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.[۱۳]
سفر دوباره به قصد اقامت در حجاز
مخالفانش در پی انتشار برخی داستانها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانوادهاش برای زیارت خانه خدا و حرم پیامبر(ص) از راه صحرای شام به سوی حجاز حرکت کرد.[۱۴]
درگذشت و دفن در بقیع
شیخ احمد اَحسائی در دمشق بیمار شد و با شدتیافتن بیماریاش در نزدیکی مدینه، در محلی به نام هدیه در روز یکشنبه ۲۱ ذیقعده سال ۱۲۴۱ق درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در قبرستان بقیع، پشت دیوار بقعه ائمه بقیع از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر بیت الاحزان به خاک سپرد.[۱۵]
فرهادمیرزا معتمد الدوله (درگذشت ۱۳۰۵ق) در سفرنامه حج خود، درباره آرامگاه وی مینویسد: «در خارج بقعه مبارکه [ائمه بقیع] قبر شیخ احمد بحرینی [احسایی] است. سنگ نازکی بر بالای قبر او بوده که شکسته شده؛ معلوم نشد که از نازکی شکسته یا کسی عمداً شکسته است.»[۱۶]
به نظر میرسد تا پیش از تخریب بقاع متبرک بقیع به دست وهابیان، قبر احسائی مشخص و بر آن محَجری از آهن و سنگ لوحی بوده است.[۱۷]
حج در آثار احسائی
از احسائی افزون بر ۱۳۸ اثر در موضوعات متنوع بر جای ماند. این آثار شامل ۱۱۵ رساله، پنج خطبه و ۳۵ فایده است که در ۳۱ مجلد چاپ و منتشر شده است.[۱۸] ده جلد از آن در دست نیست. مشهورترین آثار او عبارتاند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.[۱۹]
او در چند رساله در کتاب جوامع الکلم به احکام و موضوع حج پرداخته و به پرسشهایی در این زمینه پاسخ داده است.
ازجمله در رساله قطیفیه، به میقات اهل مدینه و جواز تأخیر احرام از میقات، برتری اقامت در مکه یا مدینه، بقا یا عدم بقای وجوب ذبح در صورت تبدیل حج تَمَتُّع به حج اِفراد، پهنشدن زمین از زیر کعبه، معنای مخزون بودن بادها در ارکان کعبه، و معنای فرورفتن عهد و میثاق در حجرالاسود پرداخته است.[۲۰] نیز در رساله صالحیه فساد یا عدم فساد حج تمتع در صورت ارتکاب آمیزش را بررسی کرده[۲۱] و در رسالهای در پاسخ شیخ علی عُرَیضی، استفسار از حد استطاعت حج را به بحث گذاشته است.[۲۲]
دیدگاههای احسائی
پارهای از باورها و اندیشههای اَحسائی که او را از دیگران تمایز میبخشد و به عنوان پایهگذار مکتب فکری جدید در مذهب شیعه معرفی میکند، چنین است
معاد جسمانی
مفهوم معاد نزد عامه علماء شیعه آن است که روزی جانهای مردگان به بدنی بازمیگردند که همه ویژگیهای این جهانی آنها را دارد.[۲۳] اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه برزخ و فاصله میان عالم مُلک و جهان اجسام و دنیا) بازمیگردد و بازگشت روح در کالبدی لطیف صورت میپذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب میشود؛ ولی لطیفتر از جسم دنیایی است.[۲۴]
معراج جسمانی
به اتفاق متکلمان شیعه، پیامبر اسلام(ص) با جسم خاکی خویش به آسمانها و عرش و بهشت رضوان عروج کرد.[۲۵] احسائی همانند ایشان جسمانی بودن معراج پیامبر(ص) را باور دارد؛ اما بر آن است که پیامبر در هر فلک از افلاک آسمانی به هنگام حرکت به سوی عرش برین، جسمی متناسب با جرم آن فلک یافت تا خرق و التیامی لازم نباشد و ورود به افلاک گوناگون برای پیکر وی مشکلی پدید نیاورد.[۲۶] او همچون معاد جسمانی، عروج پیامبر را با جسم هورقلیایی تصویر میکند.[۲۷]
جایگاه امام در آفرینش
بر پایه آثار احسائی، امامت مقامی است متصل به مقام رسالت است و هرچه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد امامان معصوم(ع) حفظ شده است. او چهارده معصوم را معانی خداوند میداند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندیاند.[۲۸] وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میشمرد[۲۹] و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازقاند.[۳۰] به باور او اصول دین چهار تا هستند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دین نیستند.[۳۱]
زندگی مهدی(ع) در هورقلیا
اَحسائی همانند دیگر علماء شیعه، وجود و ظهور امام زمان(ع) را از اصول مسلم و ضروری دین میداند؛[۳۲] اما برخلاف آنان، معتقد است که زندگی و بقای او نه در این جهان، بلکه در عالم هورقلیا تحقق دارد.[۳۳]
پانویس
- ↑ دلیل المتحیرین، ص۱۳؛ ریحانة الادب، ج۱، ص۷۸.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ شیخیگری بابیگری، ص۱۲.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۸؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۲.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۱۸-۱۹.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸، ۳۳-۳۵؛ شیخیگری بابیگری، ص۲۱.
- ↑ شیخ احمد احسائی، ص۳۲.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۵۱؛ شیخیگری بابیگری، ص۵۱.
- ↑ قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.
- ↑ قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.
- ↑ سفرنامه فرهاد میرزا، ص۱۴۱.
- ↑ نک: سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی، ص۲۳۱.
- ↑ روضات الجنات، ج۱، ص۲۲۰؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۹۱-۵۹۳؛ دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۳۲؛ فهرست کتب، ج۲، ص۸۲؛ الشیخیة نشأتها، ص۳۷۵-۳۸۹.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۹۱.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۵۱، ۲۷۳.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۶۳.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۶۹.
- ↑ حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.
- ↑ شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.
- ↑ نک: مکیال المکارم، ج۲، ص۹۲.
- ↑ جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۵۵.
- ↑ جوامع الکلم، ج۲، ص۱۰۳.
منابع
- اجازات شیخ احمد احسائی: حسین محفوظ، نجف.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- بدایة المعارف الالهیه: محسن خرازی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
- تاریخ کربلا و حائر حسین: عبدالجواد کلیددار، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
- جوامع الکلم: شیخ احمد احسائی، تهران، ۱۲۷۲ق.
- حقائق الایمان: الشهید الثانی (م.۹۶۶ق.)، به کوشش رجایی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق.
- دلیل المتحیرین: سید کاظم رشتی، ترجمه: محمد رضی بن محمد رضا، عسکر سلیمانیان.
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م.۱۳۸۹ق.)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.
- رساله شرح احوال شیخ اجل احمد احسائی: شیخ احمد احسائی.
- روضات الجنات فی احوال العلماء السادات: محمد باقر موسوی خوانساری (م.۱۳۱۳ق.)، تهران، مکتبة اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق.
- ریحانة الادب: محمد علی مدرس تبریزی، تهران، خیام، ۱۳۷۴ش.
- سفرنامه فرهاد میرزا: فرهاد میرزا معتمد الدوله، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۶۶ش.
- شرح الزیارة الجامعه: شیخ احمد احسائی، بیروت، دار المفید، ۱۴۲۰ق.
- سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی: فراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، فردوسی، ۱۳۶۲ش.
- شرح العرشیه: شیخ احمد احسائی، ایران، ۱۲۷۱ق.
- شهداء الفضیله: عبدالحسین بن احمد الامینی التبریزی (م.۱۳۹۰ق.)، قم، دار الشهاب.
- شیخ احمد احسایی: مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران، بنگاه مطبوعاتی علمی، ۱۳۳۴ق.
- الشیخیة نشأتها و تطورها و مصادر دراستها: محمد حسن آل طالقانی، بیروت، آمال للمطبوعات، ۱۴۲۰ق.
- شیخیگری بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع: مرتضی مدرسی چهاردهی.
- فهرست کتب مشایخ عظام: ابوالقاسم خان ابراهیمی، کرمان.
- قصص العلماء: میرزا محمد تنکابنی، بیروت، دار المحجه، ۱۴۱۴ق.
- مکیال المکارم: محمد تقی الموسوی الاصفهانی (م.۱۳۴۸ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، الاعلمی، ۱۴۲۱ق.
- هدایة الطالبین: محمد کریم کرمانی، ۱۳۸۰ق.