بنیلیث بن بکر
نسب | ابوحی لیث بن بکر بن عبدمناة |
---|---|
مکان | مکه، مدینه، بصره، کوفه، شام، مصر |
سرسلسله | لیث بن بکر |
اشخاص مهم | بلعاء بن قیس، فزارة بن ثور، ایاس بن بکیر، خالد بن بکیر، عاقل بن بکیر، عامر بن بکیر، نمیلة بن عبدالله، غالب بن عبدالله لیثی، ابو واقد لیثی، واثلة بن اسقع، قیس بن مسحر، عبدالله بن عمیر، صمیتة اللیثیه، قسیط بن اسامه، بکیر بن شداد، عامر بن واثله، قیس بن صقیر، حذیفة بن داب، متوکل بن عبدالله، عروة بن اذینه، نصر بن سیار، عبید بن عمیر، محمد بن عمرو لیثی |
جنگها | جنگهای فجار، فتح مکه، نبرد حنین، نبرد احد، نبرد بدر، نبرد بئر معونه، نبرد رجیع، نبرد خیبر، نبرد جمل، نبرد صفین، نبرد نهروان |
شاخهای از | بنیکنانه |
زیرشاخهها | بنیکلب، بنییعمر، بنیشجع، بنیسعد، قبیله قیس بن عامر، بنیعامر بن عوف، بنییعمر، بنیجندع، بنیعتواره، |
مناصب مهم | مدیریت امور مکه در جاهلیت |
مذهب | شرک و اسلام |
بنیلیث بن بکر از قبایل بزرگ عربستان و زیر مجموعه بنیکنانه از عرب عدنانی بودند.
بنیلیث در دوران جاهلیت بر امور مکه مدیریت داشت، و اجرای برخی از مناسک حج را برعهده داشتند، و بدعتها و تغییرهایی نیز در مراسم و مناسک حج پدید آوردند.
بنیلیث با دیگر طوایف و تیرههای همعصر خود جنگها و کشمکشهای گوناگون داشتند، و در برخی موارد این اختلافات تا دوران پیامبر نیز ادامه داشت.
بعد از دعوت پیامبر(ص) به اسلام برخی از بنیلیث به مخالفت با پیامبر برخاسته و در جنگها بر علیه مسلمانان، قریش را همراهی کردند، در فتح مکه نیز از کسانی بودند که در مقابل مسلمانان جنگیدند، و نقشه ترور پیامبر یکی دیگر از توطئههای آنان بود.
در مقابل آنان برخی از لیثیان دعوت رسول خدا(ص) را در آغازین روزهای بعثت پذیرفتند و با هجرت به مدینه و شرکت در جنگها حضرت را همراهی کردند.
نسبشناسی
بنیلیث قبیلهای از نسل ابوحی لیث بن بکر بن عبدمناة از زیرمجموعههای کنانه از عرب عدنانی بودند.[۱] افراد این قبیله به لیثی شهرت یافتند.[۲]
لیث پسرانی به نام سعد، جُنُدع، عامر، عبدالله و عدی داشت.[۳] از فرزندان آنها تیرهها و طوایفی پدید آمدند که بنیجندع و بنیسعد از شاخههای اصلی آنها بهشمار میآیند.[۴]
سکونتگاه
قبیله بنیلیث پیش از اسلام در پیرامون شهرهای مکه،[۵] مدینه[۶] و نقاطی از تهامه میزیستند.[۷]
گزارشها از سکونت تیرههای گوناگون این قبیله و اعضای آن در کُدید،[۸] وَدّان[۹] و یَنْبُع[۱۰] حکایت دارند.
کوه بلند شراة/سراة[۱۱] در عُسْفان[۱۲] و دو کوه بزرگ نهبان در تَهامه[۱۳] از کوهها و سکونتگاههای بنیلیث بود؛
شهرهای مکه،[۱۴] مدینه،[۱۵] بصره،[۱۶] کوفه[۱۷] و مناطقی از شام[۱۸] و مصر[۱۹] از اقامتگاههای برخی اعضای بنیلیث پس از ظهور اسلام بود.
در شهرهای مدینه[۲۰] و بصره[۲۱] محلهای به نام آنها مشهور بوده است؛
اقتصاد
بر پایه گزارشهایی، اقتصاد بنیلیث بیشتر بر اساس کشاورزی و دامداری استوار بود؛ زیرا برخی سکونتگاههای آنها همچون تهامه از زمینهای حاصلخیز بود و چشمهها و آبهای فراوان داشت.[۲۲] آنان در سرزمین تهامه، نخلستانهای خرما و باغهای میوه و کشتزارهایی داشتند.[۲۳]
باورها و آداب
گزارشی روشن از پیشینه بتپرستی بنیلیث در دست نیست؛ اما از گزارشهایی که درباره پرستش بت هُبل به دست خزیمه،[۲۴] جدّ کنانه و نیز بت سعد به دست فرزندان کنانه[۲۵] موجود است، برمیآید که بنیلیث نیز چون نیای کنانی خود، همان بتها را میپرستیدند.
با توجه به پیوند نسبی بنیلیث با بنیکنانه، میتوان همان دین و باورها و آداب حجگزاری دوران جاهلیت بنیکنانه را به بنیلیث نیز نسبت داد. بر پایه برخی گزارشها، بنیکنانه افزون بر بتپرستی و شرکورزی، به فرزنددار بودن خداوند نیز باور داشتند.[۲۶]
آنها اجرای برخی مناسک و شعائر حج را برعهده داشتند[۲۷] و بر امور مکه مدیریت میکردند[۲۸] و بدعتها و تغییرهایی نیز در مراسم و مناسک حج پدید آوردند؛ از جمله تغییر ماههای حرام (نسیء)،[۲۹] ترک وقوف در عرفات[۳۰] و طواف با بدن عریان.[۳۱]
آنچه از آداب دوران جاهلیت بنیلیث بیش از همه شهرت دارد و در قرآن (سوره نور، آیه 61) نیز بازتاب یافته، مهماننوازی آنها است. گزارشها بر این نکته تاکید دارند که بنیلیث بدون مهمان غذا نمیخوردند.[۳۲]
آوردهاند که بنیلیث خوی مهماننوازی را از حضرت ابراهیم(ع) به ارث برده بودند.[۳۳] اما مسلمانانِ آنها با نزول آیه 61 سوره نور در عمل به این سنت مخیر شدند:[۳۴] ﴿... لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَاکُلُوا جَمیعاً اَو اَشتاتاً﴾؛ «بر شما گناهی نیست که گروهی یا جداگانه غذا بخورید.»
جنگها
بنیلیث با دیگر طوایف و تیرههای همعصر خود جنگها و کشمکشهای گوناگون داشتند. درگیری بنیلیث با قریش،[۳۵] هذیل،[۳۶] هوازن،[۳۷] خزاعه،[۳۸] بنیغفار،[۳۹] بنیضمره،[۴۰] بنودیل[۴۱] و همکاری آنها با بنیکنانه در نبردهای فجار، بخشی از تاختوتازهای این قوم در روزگار جاهلی بوده است؛
پیامدها و آثار درگیری و اختلاف بنیلیث با دیگر طایفهها، گاه تا هنگام حکومت پیامبر(ص) نیز ادامه مییافت. همین موجب میشد که او، خود، دخالت کند و دستورهایی را صادر نماید. از جمله در فتح مکه (8ق.) قبیله خزاعه، مردی از بنیلیث را از آنرو که یکی از خزاعه را در روزگار جاهلیت کشته بود، به قتل رساندند. پیامبر(ص) پس از این حادثه، سخنانی را در باب حرمت سرزمین مکه بیان کرد و به خویشاوندان مقتول دستور داد یا دیه بگیرند و یا قصاص کنند.[۴۲]
نیز آن گاه که پیامبر با یارانش از حنین برمیگشت، در ناحیه «لَیَّه» از سرزمینهای طائف[۴۳] مسجدی بنا کرد و پس از برپایی نماز در آنجا، دستور داد مردی از بنیلیث را به جرم کشتن مردی از قبیله هذیل قصاص کنند. این نخستین خونی بود که در اسلام قصاص شد.[۴۴]
بنیلیث و پیامبر(ص)
با آغاز دعوت عمومی پیامبر(ص) گروهی از بنیلیث با انکار پیامبر به مخالفت با او برخاستند. برخی در جنگها بر ضد پیامبر، قریش را همراهی کردند. شهادت حنظله غسیل الملائکه در نبرد اُحد (3ق.) به دست یکی از اینان صورت پذیرفت.[۴۵] نقشه ترور پیامبر به دست یکی از بنیلیث و بر اثر تحریک و تطمیع مشرکان قریش، از دیگر کوششهای این تیره بود.[۴۶]
گزارشهایی از رویارویی آنها با مسلمانان در فتح مکه و کشته شدن برخی از آنها حکایت دارند.[۴۷] پیامبر در این سال گروهی از مسلمانان را برای سرکوب بنوملوح، از شاخههای بنیلیث، فرستاد که به اسارت یک تن و یافتن غنایمی انجامید.[۴۸]
ایمان آورندگان بنیلیث
به رغم دشمنی بنیلیث با پیامبر، برخی از آنها دعوت او را در آغازین روزهای بعثت پذیرفتند و با هجرت به مدینه و شرکت در نبردهای بدر، بئر معونه، رجیع، اُحد، خیبر[۴۹] و حنین[۵۰] پیامبر را یاری کردند.
برخی همچون پسران بکیر در نبردهای بدر، رجیع، بئر معونه و یمامه (12ق.) در روزگار خلیفه اول حضور داشتند. آوردهاند که عاقل بن بکیر در غزوه بدر شهید شد.[۵۱] خالد بن بکیر در غزوه رجیع به شهادت رسید.[۵۲] برپایه گزارشی، عامر بن بکیر در نبرد بئر معونه به شهادت رسید[۵۳] و ایاس بن بکیر در نبرد یمامه کشته شد.[۵۴] شجاعت و توان نظامی مسلمانان بنیلیث باعث شد که پیامبر از آنها در نبردهای گوناگون بهره گیرد و فرماندهی برخی سریهها را به آنها بسپارد.[۵۵]
مسلمانان بنیلیث در فتح مکه (8ق.) به پرچمداری صعب بن جثامه حضور داشتند.[۵۶] در این رخداد، پیامبر از خون فردی از بنیهاشم که در روزگار جاهلیت در ستیز بنیلیث و هذیل کشته شده بود، درگذشت و مسلمانان را از هرگونه انتقام پرهیز داد و آنان را به دریافت دیه یا قصاص قاتل سفارش کرد.[۵۷] برخی این رویداد را مربوط به سال دهم و حجة الوداع دانستهاند.[۵۸] برخی مفسران ذیل آیات 278-279 سوره بقره،[۵۹] 34 سوره نساء[۶۰] و 67 سوره مائده[۶۱] از این رویداد یاد کردهاند.
بنیلیث در دوره خلفا
از نقش بنیلیث در بیعت با خلیفه اول گزارشی در دست نیست. در روزگار خلیفه اول، با آغاز نبردهای ردّه، برخی از آنها زیر فرماندهی خالد بن ولید در نبرد یمامه (12ق.) حضور یافتند. کشته شدن ایاس بن بکیر در این نبرد، از این امر حکایت دارد.[۶۲]
خلیفه دوم، قسیط بن اسامه لیثی را برای آموزش قرآن به سوی بادیه (بادیة الشام) گسیل داشت.[۶۳] اُم کلیب از تیره بنیسعد، ابولؤلؤ قاتل عمر را با همان خنجری که عمر را کشته بود، به قتل رساند.[۶۴]
خلیفه سوم به سال 35 ق. یکی از مردان بنیلیث را در مدینه بهکار گمارد.[۶۵] بکیر بن شداد، از سواران و دلیران بنیلیث، در نبرد آذربایجان که در دوره عثمان رخ داد، شرکت کرد و در همین نبرد کشته شد.[۶۶]
در شورش بر ضد عثمان (35ق.) برخی از بنیلیث شرکت داشتند. عروة بن شُییم، از تیره بنیسعد و از شورشیان مصر، از جمله افرادی بود که بر کشتن عثمان اصرار داشت و در درگیری با مروان بن حکم او را زخم زد.[۶۷] برخی نیز همچون ابوطفیل عامر بن واثله لیثی بهرغم حضور در ماجرای قتل عثمان، از یاری او خودداری کرد.[۶۸] بر پایه گزارشی، مردی از بنیلیث گزارش قتل عثمان و همایش مردم برای بیعت با علی(ع) را به عایشه گزارش داد.[۶۹]
بنیلیث و امام علی(ع)
در دوران خلافت امام علی(ع) برخی از بنیلیث همراه او در نبردهای جمل، صفین و نهروان شرکت کردند.[۷۰] یکی از مردان بنیلیث که در نبرد جمل حضور داشت، با مشاهده هزیمت و فرار اصحاب جمل بهویژه قوم ازد که بیشترین آنها بودند، به سرایش شعری در این زمینه پرداخت و پیروزی سپاه امام علی(ع) بر اصحاب جمل را ستود.[۷۱]
قیس و بکر، پسران صُقیر بن حارث از تیره بنییعمر، دو تن از مردان بنیلیث بودند که در نبرد صفین در سپاه امام علی حضور داشتند و در این رخداد به شهادت رسیدند.[۷۲] دوستی و ارادت برخی از ایشان چون ابوطفیل عامر بن واثله[۷۳] و ام سنان دختر جثمه[۷۴] تا بدانجا بود که پس از شهادت امام، در حضور معاویه بر مهر علی پای فشردند.
مشاهیر بنیلیث
بنیلیث که به تیرهها و طوایف گوناگون گسترش یافته بودند، در دو دوره جاهلیت و اسلام چهرههایی بنام داشتند. بعضی از آنها در روزگار جاهلیت به ریاست، بلاغت، خطابه، شعر و جنگآوری شهره بودهاند و برخی در دوره اسلام با درآمدن به این دین، در عرصههای آموزش قرآن، فرماندهی، فقاهت، قضاوت، حدیث، شعر و ادب نامآور شدند.
مشاهیر جاهلی
از مشاهیر جاهلی بنیلیث میتوان به این نمونهها اشاره کرد:
بلعاء بن قیس: از بنییعمر، تیرهای بزرگ از بنیلیث بود و در بعضی نبردهای دوران جاهلیت، بنیلیث را رهبری کرد. وی از سواران و دلیران بنیلیث و در زمره شاعران این قبیله بهشمار میآمد.[۷۵] برادرش، جثامه/کثامه، پس از مرگ بلعاء جانشین او شد و رهبری بنیلیث را در نبرد یوم الحُریره، چهارمین نبرد از نبردهای فجار، برعهده گرفت.[۷۶]
فزارة بن ثور: از دیگر رهبران بنیلیث از تیره بنییعمر بود و در نبرد یوم العریش، بنیکنانه را فرماندهی کرد.[۷۷]
مشاهیر دوره اسلامی
مشاهیر بنیلیث در دوره اسلامی بدین شرح هستند:
ایاس، خالد، عاقل و عامر
ایاس، خالد، عاقل و عامر، پسران بُکیر، از تیره بنیسعد و نخستین مسلمانانی بودند که در دار ارقم در مکه به دین اسلام گرویدند و همگی در این راه به شهادت رسیدند.[۷۸]
نمیلة بن عبدالله
نمیلة بن عبدالله: وی از بنیکلب و در شمار نخستین مسلمانان بنیلیث بود. او که از یاران پیامبر بهشمار میآمد، در بعضی غزوهها جانشین او شد. او در غزوه فتح مکه، همقبیله خود، مقیس بن صحابه، را که مرتد شده بود، به فرمان پیامبر کشت.[۷۹]
غالب بن عبدالله لیثی
غالب بن عبدالله لیثی: وی از تیره بنیکلب[۸۰] و در زمره یاران پیامبر بهشمار میآمد. او فرماندهی مسلمانان را در چندین سریه برعهده داشت. برخی او را غالب بن فضاله گفتهاند.[۸۱] پیامبر(ص) در ماه رمضان سال هفتم ق. وی را به فرماندهی 300 تن از مسلمانان گمارد و به سوی بنیعوال و بنیثعلبه در منطقه میفعه فرستاد.[۸۲] او به سال هشتم ق. فرماندهی برخی مسلمانان را در نبرد با بنوملوح بر عهده داشت.[۸۳]
پیامبر(ص) در غزوه بنیلحیان وی را به جای خود در مدینه نشاند. او در واپسین سریهای که به سوی اهل فدک فرستاده شد، به شهادت رسید.[۸۴]
ابو واقد لیثی
ابو واقد لیثی: نام او حارث بن عوف یا حارث بن مالک و یا عوف بن حارث بود و از تیره بنیشِجع بهشمار میآمد. وی از نخستین مسلمانان بنیلیث بود[۸۵] که در غزوه فتح مکه و حنین، پرچم این قبیله را بر دوش داشت.[۸۶] پیامبر در نبرد تبوک، ابوواقد را به میان قبیلهاش بنیلیث فرستاد تا برای این نبرد نیرو بطلبد.[۸۷] وی به سال 68 ق. در مکه درگذشت و در قبرستان مهاجران دفن شد.[۸۸]
واثلة بن اسقع
واثلة بن اسقع/ اصقع: وی از یاران پیامبر(ص) بود که 98 سال زیست و تا سال 85ق. زنده بود.[۸۹] او که از تیره بنیسعد بود، پیش از نبرد تبوک به اسلام گروید و از اصحاب صفّه بهشمار میآمد. بعدها به شام رفت و همانجا مُرد. خالد بن ولید او را به فرماندهی سواران دمشق گمارد.
قیس بن مسحر و ابن عمیر
قیس بن مسحّر: از شاعران بنیلیث و از یاران پیامبر بود.[۹۰]
ابوحبیب عبدالله بن عمیر: از قبیله قیس بن عامر و از یاران پیامبر بود. پدرش عمیر در نبرد خیبر پایش را از دست داد. پیامبر دربارهاش گفت: پایت از تو به سوی بهشت پیشی گرفت.[۹۱]
صمیتة اللیثیه و قسیط
صمیتة اللیثیه: از زنان بنیلیث بود که در کودکی یتیم گشت و در پناه پیامبر بزرگ شد. وی از یاران پیامبر بهشمار میرفت و از او روایت کرده است.[۹۲]
قُسیط بن اسامه: از بنیعامر بن عوف بود که خلیفه دوم او را به سوی اهل بادیه فرستاد تا به آنها قرآن بیاموزد.[۹۳]
بکیر بن شداد و عامر بن واثلة
بکیر بن شداد: از سوارکاران و رزمندگان تیره بنییعمر در دوره اسلامی بود. وی در روزگار خلافت عثمان در نبرد آذربایجان شرکت کرد و بر پایه گزارشی، در همین نبرد کشته شد.[۹۴]
ابوطفیل عامر بن واثلة بن عبدالله: از قبیله بنیسعد و فردی فقیه بود. وی که از دوستاران امام علی(ع) بهشمار میآمد، دوستی خود با او را در گفتوگو با معاویه ابراز کرد و بر این دوستی اصرار ورزید.[۹۵]
قیس و بکر
قیس و بکر پسران صُقیر: آن دو از تیره بنییعمر بودند و همراه حضرت علی(ع) در نبرد صفین حضور داشتند و در آن به شهادت رسیدند.[۹۶]
حذیفه و سلیمان
حذیفه و سلیمان پسران داب: آن دو از تیره بنییعمر بودند و به سال 63 ق. در رخداد حرّه کشته شدند.[۹۷]
متوکل و عروه
متوکل بن عبدالله: از شاعران بنیلیث در دوره اسلامی و از تیره بنییعمر بهشمار میرفت.[۹۸]
عروة بن اذینه: از تیره بنییعمر و شاعر و محدث بود.[۹۹]
نصر، عبید و محمد بن عمرو
نصر بن سیار: از شاعران و خطیبان بنیلیث در سده دوم ق. بود. وی از تیره بنیجندع برخاست و به سال 120 ق. از سوی هشام بن عبدالملک به حکومت خراسان منصوب شد. وی واپسین حکمران خراسان از سوی بنیامیه بود.[۱۰۰]
عَبید بن عمیر: از بنیجندع و فقیه و قاضی اهل بصره بهشمار میآمد. پسرش عبدالله بن عبید نیز فقیه بود.[۱۰۱]
محمد بن عمرو بن علقمه: از تیره بنیعتواره و فقیه بود. وی در محله بنیلیث مدینه خانه داشت و به سال 144ق. درگذشت.[۱۰۲]
پانویس
- ↑ جامع انساب قبائل العرب، ص124؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1019-1020.
- ↑ الانساب، ج11، ص241؛ الاستیعاب، ج2، ص434.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص194-195؛ انساب الاشراف، ج11، ص85.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص98؛ المعارف، ص409؛ الانساب، ج3، ص346.
- ↑ جامع انساب قبائل العرب، ص124؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1020.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج7، ص374.
- ↑ المنمق، ص113؛ معجم البلدان، ج5، ص314-315.
- ↑ المغازی، ج2، ص750؛ عیون الاثر، ج2، ص193؛ معجم معالم الحجاز، ج7، ص204-206.
- ↑ الطبقات، خلیفه، ص67؛ معجم البلدان، ج5، ص365؛ معجم معالم الحجاز، ج9، ص132-134.
- ↑ المنتظم، ج1، ص142؛ تاریخ ابن خلدون، ج6، ص8؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1020.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج2، ص702.
- ↑ معجم ما استعجم، ج3، ص786؛ مراصد الاطلاع، ج2، ص788؛ معجم معالم الحجاز، ج5، ص27، 29-30؛ ج6، ص99-102.
- ↑ معجم ما استعجم، ج3، ص1052؛ معجم البلدان، ج5، ص314-315؛ معجم معالم الحجاز، ج9، ص97-98.
- ↑ الطبقات، خلیفه، ص68-69.
- ↑ الطبقات، خلیفه، ص216؛ تاریخ المدینه، ج1، ص247، 262، 268؛ الانساب، ج5، ص267.
- ↑ الطبقات، خلیفه، ص67-68؛ الکامل، ج5، ص563؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص245.
- ↑ البلدان، ص253؛ الاستیعاب، ج4، ص1696؛ اسد الغابه، ج1، ص285.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج7، ص288؛ الانساب، ج11، ص241.
- ↑ معجم البلدان، ج3، ص22؛ صبح الاعشی، ج1، ص404؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1020.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج5، ص44-45؛ تاریخ المدینه، ج1، ص247.
- ↑ الکامل، ج5، ص563.
- ↑ معجم معالم الحجاز، ج2، ص47.
- ↑ معجم البلدان، ج5، ص314-315؛ معجم معالم الحجاز، ج10، ص37.
- ↑ الاصنام، ص28.
- ↑ الاصنام، ص37.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج10، ص116؛ ج15، ص134-135؛ المیزان، ج12، ص275.
- ↑ المفصل، ج4، ص15.
- ↑ المفصل، ج4، ص43-44.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص141-144.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص398-400.
- ↑ الکامل، ج1، ص452.
- ↑ تفسیر بغوی، ج3، ص358؛ کشف الاسرار، ج6، ص568؛ مجمع البیان، ج7، ص274.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج12، ص317.
- ↑ اسباب النزول، ص223-224؛ تفسیر بغوی، ج3، ص358؛ مجمعالبیان، ج7، ص274.
- ↑ المحبر، ص246؛ المنمق، ص113-123.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج4، ص35؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص15-16.
- ↑ المنمق، ص184؛ الاغانی، ج22، ص307-310.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص86؛ تفسیر بغوی، ج4، ص536؛ جامع انساب قبائل العرب، ص124.
- ↑ الاغانی، ج22، ص307-308.
- ↑ المنمق، ص132-135.
- ↑ الاغانی، ج22، ص309.
- ↑ صحیح البخاری، ج8، ص38؛ دلائل النبوه، ج5، ص84.
- ↑ معجم البلدان، ج5، ص30.
- ↑ المغازی، ج3، ص924؛ تاریخ طبری، ج2، ص83؛ معجم معالم الحجاز، ج1، ص183.
- ↑ النسب، ص224؛ انساب الاشراف، ج11، ص95.
- ↑ کنز العمال، ج12، ص394.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص92.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص198؛ المغازی، ج2، ص750-751؛ المنتظم، ج3، ص314-315.
- ↑ المغازی، ج2، ص695.
- ↑ المغازی، ج3، ص919.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص32.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص99.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص98.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص99.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج2، ص198؛ المغازی، ج2، ص750؛ انساب الاشراف، ج11، ص104.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص79.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج4، ص35.
- ↑ السیرة النبویه، ج4، ص1022.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص211؛ روض الجنان، ج4، ص109.
- ↑ الدر المنثور، ج2، ص156.
- ↑ تفسیر قمی، ج1، ص171.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص99.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص94.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص99.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص398.
- ↑ النسب، ص223؛ انساب الاشراف، ج11، ص87؛ الاشتقاق، ص171.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص100؛ تاریخ طبری، ج4، ص394.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص202-203؛ النسب، ص225؛ انساب الاشراف، ج11، ص97.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص448.
- ↑ تاریخ طبری، ج11، ص652؛ ج4، ص557؛ انساب الاشراف، ج11، ص91.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص512.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص91.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص202-203؛ النسب، ص225؛ انساب الاشراف، ج11، ص97-98.
- ↑ العقد الفرید، ج1، ص349-351.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص196؛ انساب الاشراف، ج11، ص88؛ الاشتقاق، ص171.
- ↑ النسب، ص223؛ انساب الاشراف، ج11، ص89؛ معجم البلدان، ج2، ص250.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص198؛ انساب الاشراف، ج11، ص91-92.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص98-99؛ تاریخ خلیفه، ص32؛ الطبقات، ابن سعد، ج3، ص295-298.
- ↑ المغازی، ج2، ص860-861؛ انساب الاشراف، ج11، ص92-94.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص198.
- ↑ تفسیر بغوی، ج1، ص466؛ تفسیر قرطبی، ج5، ص337.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج2، ص119.
- ↑ المغازی، ج2، ص750؛ انساب الاشراف، ج1، ص487؛ المنتظم، ج4، ص314.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص198.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1774؛ الاصابه، ج7، ص370.
- ↑ المغازی، ج2، ص820؛ ج3، ص896؛ انساب الاشراف، ج11، ص96.
- ↑ المغازی، ج3، ص990؛ المنتظم، ج6، ص71.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص96؛ الاستیعاب، ج4، ص1774.
- ↑ المعارف، ص341؛ انساب الاشراف، ج11، ص100.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص201.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص97.
- ↑ معجم الکبیر، ج24، ص331؛ تهذیب التهذیب، ج12، ص383.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص94.
- ↑ النسب، ص223؛ انساب الاشراف، ج11، ص87؛ الاشتقاق، ص171.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص202-203؛ النسب، ص225؛ انساب الاشراف، ج11، ص97-98.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص91.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص91.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص198؛ النسب، ص224؛ انساب الاشراف، ج11، ص92.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص91؛ المنتظم، ج7، ص190.
- ↑ البیان و التبیین، ج1، ص62؛ المقتضب، ص79؛ الکامل، ج14، ص82.
- ↑ النسب، ص225؛ انساب الاشراف، ج11، ص102.
- ↑ جمهرة النسب، ج1، ص202؛ انساب الاشراف، ج11، ص97.
منابع
- اسباب النزول: الواحدی (درگذشت 468ق.)، قاهره، الحلبی و شرکاه، 1388ق.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاشتقاق: ابن درید (درگذشت 321ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، 1411ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (درگذشت 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (درگذشت 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- البلدان: ابن الفقیه (درگذشت 365ق.)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
- البیان و التبیین: الجاحظ (درگذشت 255ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1423ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (درگذشت 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (درگذشت 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- تفسیر القمی: القمی (درگذشت 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق.
- تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، دار الفکر، 1404ق.
- جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- جامع انساب قبائل العرب: سلطان طریخم المذهن، قطر، دار الثقافه.
- جمهرة النسب: ابن الکلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش العظم، دمشق، دار الیقظة العربیه.
- الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (درگذشت 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق.
- صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (درگذشت 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
- صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- العقد الفرید: احمد بن عبدربه (درگذشت 328ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1404ق.
- عیون الاثر: ابن سید الناس (درگذشت 734ق.)، بیروت، دار القلم، 1414ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- کشف الاسرار: میبدی (درگذشت 520ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361ش.
- کنز العمال: المتقی الهندی (درگذشت 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
- المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
- مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (درگذشت 739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- المعارف: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، 1373ش.
- معالم التنزیل: البغوی (درگذشت 510ق.)، به کوشش خالد عبدالرحمن، بیروت، دار المعرفه.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- المعجم الکبیر: الطبرانی (درگذشت 360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (درگذشت 487ق.)، به کوشش السقا، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- معجم معالم الحجاز: عاتق بن غیث البلادی، دار مکه، 1404ق.
- المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المفصل: جواد علی، 1413ق.
- المقتضب: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، دار العربیه، 1987م.
- المنتظم: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- المیزان: الطباطبائی (درگذشت 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
- النسب: ابن سلّام الهروی (درگذشت 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دار الفکر، 1410ق.