امرای مکه

از ویکی حج
مکه قدیم

اُمرای مکه، به حاکمان مکه از آغاز تاکنون اطلاق می‌گردد. امرا جمع امیر به معنای دستور دادن و در اصطلاح به سرپرست امور گفته می‌شود. از آن‌جا که شهر مکه با وجود کعبه و نیز ظهور اسلام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود، امارت آن نیز در بین مردم از توجه خاص برخوردار بوده است.

قبل از ظهور اسلام مکه به صورت قومی و قبیلگی اداره می‌شد؛ با این حال پس از بازسازی کعبه توسط حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل(ع) خاندان‌هایی بر مکه حکومت می‌کردند که مشهورترین آن‌ها پنج خاندان شامل حضرت اسماعیل و فرزندان، جرهمیان، ایاد بن نزار، خزاعه و قریش می‌باشد.

پس از فتح مکه پیامبر(ص) عَتّاب بن اُسَید اموی را که جوانی امانت‌دار بود امیر مکه قرار داد و سفارش همسایگان خداوند را به او کرد. در دوران خلافت ابوبکر عتاب همواره امیر مکه بود. در آن زمان امیر مکه گاهی امیرالحاج هم می‌شد. خلفای نخستین امیر مکه را از بین خاندان‌های مکه و از میان تیره‌های مشهور انتخاب می‌کردند.

در دوران امویان که 92 سال حکومت کردند، امیر مکه بیشتر از بنی امیه یا به ندرت هم از غیر امویان و از تیره های دیگر قریش انتخاب می‌کردند. امیران مکه در دوران اول عباسی، بیشتر از خویشاوندان خلفا انتخاب می‌شدند. دلیل گماشتن این افراد، اعمال سیاست بغداد در همه امور داخلی مکه بود. از ویژگی‌های دوره امویان وا‌گذاری مکه به شخصیت‌های توانمند نظامی سیاسی و حاکمان برجسته محلی است.

در دوران آل مروان بارزترین امیر مکه حجاج بن یوسف ثقفی است که هنگام محاصره مکه منجنیق به کعبه بست و آن را ویران کرد. وی مردی بسیار سفاک و خونریز بود.

دوران حکومت عباسیان به سه دوره تقسیم می‌شود. در دوره اول برای اولین بار مأمون از علویان برای امیری مکه برگزید که کاری استثنایی بود. ولی با قیام علویان در این دوران و برای پیشگیری از این قیام‌ها، عباسیان فقط از بنی عباس امیر انتخاب کردند. عباسیان در دورره اول حکومت خود خدمات عمرانی مانند: گسترش مسجدالحرام، تزیین کعبه و مقام ابراهیم، تهیه پرده برای کعبه و ... برای جلب نظر مسلمانان انجام دادند. در دوره دوم عباسیان به خاطر عدم توجه آنان به وضعیت اقتصادی مکه این شهر شاهد شورش‌های پیاپی بود. دوران سوم عباسیان با تسلط آل بویه و ضعف بنی عباس همراه بود؛ آل بویه با اخدشیان بر سر خطبه‌خوانی در حرمین شریفین ستیز داشتند.

در دوران فاطمیان مصر امارت مکه در دست اشراف (سادات) حسنی بود و آنها گاهی به نام خلیفه های فاطمی، گاهی به نام خلیفه عباسی و گاهی سلجوقیان خطبه می‌خواندند. در دوران ایوبیان عبارت «حی علی خیر العمل» که از زمان فاطمیان مرسوم شده بود، از اذان حرمین حذف کردند.

واژه‌شناسی

معنای لغوی و اصطلاحی

امرا جمع امیر از ریشه «ا‌ـ ‌م‌ـ ‌ر» به معنای فرمان دادن و از اَمرَ به معنای گفتن و دستور دادن است. در اصطلاح، امیر به کسی گفته می‌شود که سرپرستی امری را بر عهده گیرد.[۱] از برابرهای واژه امیر می‌توان به عامل، والی، سالار، زعیم، رئیس و حاکم اشاره کرد.[۲]

پیشینه

کاربرد این اصطلاح در دوران اسلامی درباره حاکمان شهرها، از جمله حجاز، به سده اول ق. بازمی‌گردد[۳] و در نامه‌ها و سخنان برخی اشخاص برجسته در خطاب به حاکمان حرمین، از جمله در سخن پیامبر خطاب به عتاب بن اسید[۴] امیر مکه و نیز امام حسین(ع) خطاب به ولید بن عتبه اموی، حاکم مدینه، به کار رفته است.[۵] در سده‌های پسین، به حاکم مکه، افزون بر امیر، صاحب مکه نیز گفته می‌شد؛ چنان‌که در دوران عباسیان (حک: 132-656ق.)، فاطمیان (حک: 297-567ق.)، ایوبیان (حک: 567-648ق.) [۶] و دولت ممالیک (حک: 648-923ق.) در منابع از عنوان صاحب مکه فراوان یاد شده است.[۷] در دوران کنونی نیز که آل سعود بر مکه تسلط دارند، از عنوان امیر برای حاکمان حرمین شریفین استفاده می‌شود.[۸]

جایگاه شهر مکه

مکه پیش از اسلام، افزون بر آن که به سبب وجود کعبه از قداست و جایگاهی والا برخوردار بود، از آن‌جا که در مسیر تجارت جنوب به شمال و رفت و آمد حاجیان به آن شهر قرار داشت، به کانون تجارت تبدیل شده بود و اهمیتی ویژه داشت. پس از اسلام نیز به علل یاد شده و نیز از این رو که مکّه محل ظهور اسلام و جایگاه پیشگامان این دین بود، مکانتی بلند داشت. از این رو، امارت آن شهر نزد عرب جاهلی و مسلمانان از جایگاهی ویژه برخوردار بوده است.

شمار امیران مکه از هنگام شکل‌گیری آن، جزئیات و انواع امارت و نیز وظایف امیران تا ظهور اسلام به طور دقیق مشخص نیست. اما از آن دوران، این شهر شاهد انواع امارت استکفایی، امارت خاصه، استیلایی، استنابه‌ای، افتخاری‌ و امارت شرف بوده است.

مبحث مربوط به امیران مکه را با توجه به گستره زمانی و خاندان‌های حکومت‌گر و نیز نفوذ قدرت‌های همجوار در امارت آن، می‌توان چنین تقسیم‌بندی کرد: امیران مکه پیش از اسلام شامل امارت قبایل جرهم، ایاد، خزاعه و قریش؛ و امیران مکه در دوره اسلامی شامل دوران نبوی، خلفای راشدین، بنی‌امیه، بنی‌عباس، امارت اشراف در دوران فاطمیان، ایوبیان، ممالیک و عثمانی و نیز امارت مکه در دوران آل سعود.

امارت مکه پیش از اسلام

مکه و به طور کلی حجاز، تا پیش از اسلام فاقد دولت بوده و با نظام قبیلگی اداره می‌شده است. با وجود این، در منابع، از زمان ساخته شدن یا بازسازی کعبه به دست ابراهیم و فرزندش اسماعیل(ع) از کسانی به عنوان حاکم، رئیس و حتی پادشاه مکه یاد شده است. جز امارت ابجد، عمالقه، جدیس و طسم[۹] که بیشتر به افسانه می‌ماند، خاندان‌هایی بر مکه حاکم بودند. مشهور‌ترین اینان شامل پنج خاندان و قبیله هستند که عبارتند از:

اسماعیل و فرزندانش

اسماعیل(ع) همراه پدرش در پی بازسازی[۱۰] یا ساخت کعبه، [۱۱] تولیت بیت الله الحرام و ریاست مکه را تا هنگام رحلت در اختیار داشت.[۱۲] مدت این تولیت دقیقاً دانسته نیست. طول عمر اسماعیل را 130سال دانسته‌اند. [۱۳] بر پایه برخی ‌گزارش‌ها، اسماعیل با دختری از جرهمی‌ها، از قبایل یمنی ساکن در مکّه، وصلت کرد و برخی نوادگانش بر مکه ریاست داشتند.[۱۴] شماری از تاریخ‌نگاران مدت ریاست اسماعیل و فرزندانش تا تسلط جرهم بر مکه را حدود دو سده دانسته‌اند.[۱۵] از فرزندان اسماعیل، نابت و قیدار در شمار متولیان کعبه یاد شده‌اند.[۱۶] بر پایه ‌گزارش فاسی، قیدار/ قیدر به معنای پادشاه است.[۱۷]

امارت جرهمیان

قبیله جُرهم در شمار عرب قحطانی است که از یمن به پیرامون مکه کوچ کردند.[۱۸] در پی پیدایش آب زمزم، دو قبیله جرهم و قَطوراء، از عرب جنوبی در مکه ساکن شدند.[۱۹] محل سکونت جرهم در بخش بالای مکه و قُعَیقعان و مکان جای گرفتن قطورا در اجیاد و پایین مکه و نواحی آن بود. این هر دو قبیله از کسانی که از قلمرو ایشان وارد مکه می‌شدند، مالیات می‌گرفتند و ستیزی میان ایشان نبود[۲۰] تا این‌که برای تسلط بر تمام شهر مکه، کارشان به نبرد و خونریزی انجامید و با کشته شدن سُمیدع، بزرگ قطوراء [۲۱] آن‌ها به صلح با جرهم و ریاست آنان رضایت دادند.[۲۲] به ‌گزارش زبیر بن بکار، نخستین کسی که از جرهمیان ولایت و سرپرستی کعبه را بر عهده گرفت، فردی به نام مُضاض بن عمرو از نوادگان دختری اسماعیل(ع) بود.[۲۳] امارت او بر مکه در پی صلح قَطورا با جُرهمیان برپا گشت.[۲۴] در گزارش فاسی، ایاس بن جرهم نخستین کس از این قبیله دانسته شده که بر مکه حکومت یافت.[۲۵]

برخی مدت حکومت مضاض را حدود 100 سال یاد کرده‌اند.[۲۶] در پی درگذشت او، تولیت کعبه و نیز ریاست مکه بر عهده فرزندانش و بازماندگان آنان از عمرو بن مضاض (120سال)، حارث بن عمرو (حدود 100سال)، عمرو بن حارث (200سال) و مضاض بن عمرو اصغر (40 سال) قرار گرفت.[۲۷] بر پایه ‌گزارش دیگر، حارث بن مضاض بن عمرو از نوادگان جرهم، سرپرست قبیله خود و پدر حنفاء همسر اسماعیل(ع) بود که در پی مرگ فرزندان بزرگ اسماعیل و نیز پدرش مضاض، به ریاست مکه دست یافت.[۲۸]

مدت تسلط جرهم بر مکه را 300 یا 560 یا 600 سال دانسته‌اند.[۲۹] به ‌گزارش مسعودی، هنگامی که جرهمی‌ها با سُمیدع بن حوثر [۳۰] به نبرد پرداختند و شکست خوردند، ولایت کعبه به عَمالیق، از ساکنان پیشین مکه[۳۱] و سپس دیگر بار به جرهم رسید. شماری از پژوهشگران این دیدگاه‌ها را شاذ دانسته‌اند.[۳۲] عبدالله بن جدعان، از بزرگان تیره تَیم قریش، به گفته خود، قبر حارث بن مضاض اکبر را کنار دیگر حکمرانان جرهمی مکه در غاری در پیرامون مکه دیده که نام و مدت حکومت هر کدام بر لوحی مکتوب بوده است.[۳۳] از رویدادهای حکومت آنان، وقوع سیل و آسیب دیدن کعبه بود که جرهمیان آن را هم‌چون حالت پیشین بازسازی کردند.[۳۴] ساخت نخستین دَرِ کعبه را نیز به جرهم نسبت داده‌اند. [۳۵] فاسی بابی درباره خاندان جرهم و تولیت ایشان بر مکه و شاهان آن از این قبیله آورده و به اختلاف نظرها درباره آنان پرداخته است.[۳۶]

امارت ایاد بن نزار

نسب قبیله ایاد به عنوان قبیله‌ای بزرگ[۳۷] به نزار، جد هجدهم پیامبر، فرزند معد بن عدنان می‌رسد.[۳۸] مدت امارت آنان روشن نیست. گفته شده واپسین کس از ایادی‌ها که تولیت کعبه را بر عهده داشت، ثعلبة بن ایاد بود.[۳۹] بر پایه ‌گزارشی، نزار هنگام رحلت، تولیت کعبه را به ایاد سپرد و در پی او مدتی در دودمانش باقی ماند.[۴۰] سرانجام درگیری میان بنی‌ایاد با فرزندان مُضر، جد هفدهم پیامبر، به اخراج بنو ایاد از مکه انجامید و[۴۱] آنان در تهامه، بخشی از ساحل شرقی دریای سرخ، ساکن شدند.[۴۲] بنو ایاد پیش از ترک مکه، حجرالاسود را از کعبه جدا و در محلی دفن کردند[۴۳] ؛ اما قبیله خزاعه با آگاهی از پنهان‌گاه حجرالاسود، مضر را به پذیرش تولیت خزاعه بر کعبه واداشتند.[۴۴]

خزاعه

خزاعه از قبایل یمنی از فرزندان قحطان بودند که گویا در پی شکسته شدن سد مارب، از یمن به مکه کوچ کردند.[۴۵] هنگام دقیق این کوچ دانسته نیست. آنان در اواخر سده سوم یا آغاز سده چهارم پیش از میلاد، در نبردی سه روزه که گروهی از بنی‌کِنانه از قبایل عدنانی نیز آنان را یاری کردند، جرهم را شکست دادند و با راندن آنان از مکه، [۴۶] امارت آن شهر را در اختیارگرفتند. علت اقدام خزاعه بر ضد جرهم را ستمگری آنان بر زائران کعبه، سرقت هدایای کعبه و نیز حلال کردن برخی حرام‌ها دانسته‌اند.[۴۷] بزرگ خزاعه در این زمان، ربیعة بن حارثه بود که به امارت مکه دست یافت. خزاعه به پاس همکاری کنانه در اخراج جرهم، اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج همانند اجازه، افاضه و نسیء را به آنان وا‌گذار کردند. این اختیارات نوعی مرجعیت دینی و افتاء در امور حج را برای کنانی‌ها به ارمغان آورد.[۴۸]

از دیگر امیران مشهور خزاعه در مکه، عمرو بن لُحیّ، رئیس خزاعه، بود که جایگاهی والا در میان مردم داشت و سخن او برای مردم در حکم فرمان دین تلقی می‌شد. ثروت فراوان عمرو منشا برخی کارها در مکه بود. وی را نخستین کسی دانسته‌اند که حاجیان را اطعام نمود و در یک سال سه بُرد یمنی به یکایک حاجیان عرب بخشید. در منابع اسلامی، عمرو از این رو نکوهش شده که به عنوان نخستین کس، دین ابراهیم را تغییر داد و بت‌هایی را در پیرامون کعبه[۴۹] و نیز بت هبل را بر کعبه نصب کرد.[۵۰] در روایتی، پیامبر او را نخستین گسترش دهنده بت‌پرستی در جزیرة العرب خوانده است.[۵۱] افزون بر این، عمرو بن لحی، تلبیه ابراهیم(ع) را که به شکل «لبیک لاشریک لک لبیک» در میان مردم رواج داشت، به صورت تحریف شده «لبیک لا شریک لک الا شریکا هو لک تملکه و ما ملک» درآورد.[۵۲] گفتنی است که امور نسبت داده شده به عمرو، پشتوانه‌ای استوار ندارد. واپسین امیر مکه از خزاعه، حُلیل بن حُبشی خزاعی بود و در پی او ریاست مکه به قریش رسید.[۵۳]

قریش

پیش از قریش، شماری از نیاکان پیامبر همانند عدنان، جد بیستم[۵۴] و الیاس، جد شانزدهم[۵۵] بر مکه ریاست داشتند. در امارت خزاعه، نسل اسماعیل در سرزمین‌هایِ پیرامون حجاز پراکنده شدند. به گزارشی، ابومغیره قصیّ بن کلاب، جد چهارم پیامبر، که از نسل مُضر بود و در میان قبیله مادرش قُضاعه می‌زیست، در پی اجنبی خوانده شدنش از سوی فردی قضاعی، نسب خود را از مادرش شنید[۵۶] و به مکه بازگشت و با دختر حُلیل بن حبشی خزاعی که بر این شهر امارت داشت و کلید کعبه در اختیارش بود، ازدواج کرد.[۵۷] حلیل به هنگام مرگ، ولایت کعبه و کلید آن را به قصی تسلیم کرد.[۵۸] هر چند خزاعه حاضر به پذیرش این امر نشد، در نبردی که میان یاران قصی از بنی کِنانه، از عرب شمالی و از خویشاوندان قصی و قضاعه با خزاعه رخ داد، خزاعه شکست خورد و به سازش تن داد. با حکمیت یعمر بن عوف کنانی، قصی افزون بر ریاست مکه، تولیت و پرده‌داری کعبه را نیز بر عهده گرفت.[۵۹]

قصی تیره‌های گوناگون قریش را که در پیرامون مکه پراکنده بودند، گرد آورد و برای آن‌ها در مکه مکان‌هایی مشخص کرد. از این رو، او را «مُجمع» و به این دسته از قریش در برابر قریش ظواهر یعنی ساکنان پیرامون مکّه، «قریش بِِطاح» گفتند.[۶۰] از دیگر تلاش‌های قصی، تاسیس دارالنَدوه (مجلس مشورتی قریش)[۶۱] و تقسیم مناصب بیت الله الحرام و مکه میان فرزندانش بود.[۶۲] امارت قصی در مکه را حدود میانه سده پنجم میلادی دانسته‌اند.[۶۳]

پس از درگذشت قصی تا ظهور اسلام، ریاست مکه در اختیار نسل او بود. البته در مکه حاکمیتی متمرکز وجود نداشت و مناصب آن شهر میان برخی تیره‌های قریشی تقسیم شده بود؛ اما ریاست مکه از آن فرزندان قصی بود. از رویدادهای مهم این دوران، رقابت بنی‌عبدالدار و بنی‌عبد منافبر سر مناصب مکه بود که موجب پدید آمدن دو پیمان حلف المطیبین و حلف الاحلاف شد.[۶۴] برخی ‌گزارش‌ها از انتقال ریاست مکه به عبد مناف در پی وفات قصی خبر می‌دهد.[۶۵] همچنین شماری از منابع، از تلاش‌های قصی در خرید زمین‌های مکه و تقسیم آن میان قریش یاد کرده‌اند که ثمره آن، گسترش و آبادانی مکه و نیز ایجاد پیمان میان خزاعه و قریش بود که امنیت مکه را در پی داشت.[۶۶] با ریاست ‌هاشم، جد دوم رسول خدا، بر مکه، برادرزاده‌اش امیه به رقابت با او پرداخت که برای امیه دستاوردی نداشت. ‌هاشم در دوران ریاستش بر مکه، با برپایی دو سفر زمستانی و تابستانی و بستن پیمان با شامیان، تجارت را گسترش داد.[۶۷] امارت مکه در پی ‌هاشم، به برادرش مطلب و سپس فرزندش عبدالمطلب رسید.[۶۸] در این دوران، میان او و عموزادگان اموی‌اش همچنان رقابت وجود داشت. اما جایگاه او در شرف و ریاست و وجاهت در قریش چندان بود که عموزادگانش توانایی برابری با او را نداشتند. از رویدادهای دوران امارت او بر مکه، حفر زمزم و لشکرکشی ابرهه به مکه بود.[۶۹]

در آستانه ظهور اسلام، ابوطالب بر مکه و بنی‌هاشم ریاست داشت.[۷۰] در پی رحلت ابوطالب به سال دهم بعثت، گزارشی از ریاست مکه در دست نیست. شاید بتوان حدس زد که در این سال‌ها، بزرگ امویان، ابوسفیان، در پی کشته شدن کسانی مانند ابوجهل مخزومی و دیگر سران قریش در نبرد بدر[۷۱] و نیز فقدان چهره‌های ‌هاشمی در مکه، ریاست را کنار منصب موروثی «قیادت» (فرماندهی قریش در نبردها) در دست داشته است. یاد کردنی است که عبد مناف، ‌هاشم و عبدالمطلب به عنوان نیاکان پیامبر، همراه ریاست مکه، مناصبی مهم چون سقایت (آب دادن به حجاج)[۷۲] و رفادت (پذیرایی از حجاج)[۷۳] را نیز بر عهده داشتند.

امیران مکه در دوران نبوی

پس از فتح مکه به سال هشتم ق. پیامبر(ص) عَتّاب بن اُسَید اموی، جوانی تقریبا 20 ساله و درستکار و امانتدار را بر مکه امیر کرد و خطاب به وی فرمود: «من تو را بر همسایگان خداوند امیر کردم؛ پس با آن‌ها به نیکی رفتارکن! »[۷۴] بر پایه ‌گزارشی، مراسم حج در آن سال نیز به سرپرستی عتاب انجام شد. از این رو، برخی او را نخستین امیرالحاج در تاریخ اسلام دانسته‌اند.[۷۵] از این پس، امیر مکه گاهی امیرالحاج نیز بوده است؛ چنان‌که در دوران ابوبکر، عتاب بن اسید اموی افزون بر امارت مکه، امیرالحاج نیز بود.[۷۶] به ‌گزارش ابن سعد، پیامبر پیش از عتاب و قبل از عزیمت به غزوه طائف، امارت مکه را به هُبیرة بن شِبل عِجلانی ثقفی اعطا کرد[۷۷] و در پی بازگشت از این غزوه، عتاب را ولایت داد.[۷۸] برخی نیز از امارت معاذ بن جبل انصاری به سال هشتم ق. و هنگام عزیمت رسول الله به حنین یاد کرده‌اند که ماموریت داشت به مکیان قرآن و احکام را آموزش دهد.[۷۹] البته مشهور است که عتاب نخستین امیر مکه در دوران اسلامی است و کسانی مانند معاذ وظایفی دیگر داشته‌اند.

امیران مکه در دوران خلفای نخستین

(11-40ق.) با عنایت به اهمیت فراوان امارت مکه، خلفا می‌کوشیدند تا فردی خوش‌نام را امیر شهر انتخاب کنند. امیران مکه در دوران خلفا بیشتر از خاندان‌های مکّه، آن هم از تیره‌های مشهور مانند بنی‌عبد شمس، بنی‌مخزوم، بنی‌هاشم، خزاعه و بنی‌تیم انتخاب می‌شدند. امام علی(ع) نخستین بار امیری از انصار را بر مکه منصوب کرد.[۸۰]

در خلافت ابوبکر (11-13ق.)، عتاب بن اسید همچنان امیر مکه بود که هم‌زمان با مرگ ابوبکر (13ق.) درگذشت.[۸۱] بر خلاف مشهور، برخی حرث/ حارث بن نوفل را نیز از امیران مکه در این هنگام دانسته‌اند.[۸۲]

در آغاز خلافت عمر (13-23ق.) امیر مکه، مُحرز بن حارثه از بنی عبد شمس بود که پیشتر از سوی عتاب به عنوان جانشین در سفرهایش تعیین شده بود. البته چندی بعد، خود عمر او را برکنار کرد.[۸۳] در پی او، امیران مکه در دوران عمر عبارت بودند از: قُنفذ بن عُمیر بن جُدعان تیمی، [۸۴] نافع بن عبد حارث خزاعی، احمد بن خالد بن عاص مخزومی، طارق بن مرتفع/ مریفع کِنانی، و حارث بن نوفل بن حارث از بنی‌هاشم.[۸۵] حارث در عهد نبوی برخی کارهای مکه را عهده‌دار بود و در دوران خلفا امیر مکه شد.[۸۶] میانگین دوره امارت مکه در عهد این خلیفه کمتر از دو سال بود که شاید دلیل آن را بتوان در سختگیری وی برکار‌گزارانش یا بیم از قدرت یافتن آنان دانست.

با نگاهی به نَسَب امیران نصب شده عمر در مکه می‌توان فهمید که او این افراد را از تیره‌های مشهور قریش انتخاب کرده که نسبت به دیگر تیره‌های قریش از نفوذ بیشتر برخوردار بودند. وی از کار‌گزاری موالی بر مکه اکراه داشت. در سفرش به مکه، هنگامی که نافع بن حارث برای استقبال از عمر، از مکه بیرون آمد و غلام خویش، عبدالرحمن بن ابزی خزاعی، را جانشین خود قرار داد، خلیفه بر نافع خرده گرفت و او را برکنار نمود و خالد بن عاص مخزومی را امیر کرد.[۸۷]

امیران مکه در دوران عثمان

(23-35ق.) مکه در این هنگام، بر خلاف برخی شهرها، دورانی آرام را سپری کرد. مهم‌ترین دلیل آن را فقدان اقتدار امیران انتصابی عثمان در این شهر، در مقایسه با دیگر شهر‌ها دانسته‌اند؛ زیرا خاندان‌های برجسته مکه با بزرگان مهاجران در مدینه ارتباط داشتند و ‌گزارش‌ها و شکایت‌ها به سرعت میان دو شهر رد و بدل و گاه موجب برکناری امیر مکه می‌شد. شاهد این سخن، گزینش امیران متعدد بر این شهر است.[۸۸] امیران مکه در دوران عثمان، عبارتند از: علی بن عدی بن ربیعه از بنی عبد شمس، احمد بن خالد بن عاص از بنی‌مخزوم، حارث بن نوفل از بنی عبدالمطلب، عبدالله بن خالد بن اسید از بنی‌عبد شمس، عبدالله بن عامر حَضرمی، نفیع بن عبد حارث از خزاعه، و خالد بن سعید مخزومی.[۸۹]

امیران مکه در دوران امام علی

با آغاز خلافت امیر مؤمنان، ایشان خالد بن سعید مخزومی را که کار‌گزار عثمان بر مکه بود، برکنار نمود و حارث بن رِبعی بن بلدمه انصاری، معروف به ابوقتاده از بنی‌سلمة بن سعد خزرجی، از بزرگان انصار را به امارت برگزید.[۹۰] شماری از محققان[۹۱] به اشتباه و بر خلاف مشهور، ابوفضاله انصاری بدری را کار‌گزار ایشان دانسته‌اند.

امام علی(ع) در پی مدتی کوتاه، ابوقتاده را از امارت مکه برکنار و به جای او قُثم بن عباس بن عبدالمطلب را نصب کرد.[۹۲] حضور ابوقتاده در نبردهای جمل، صفین و نهروان در رکاب ایشان[۹۳] مؤید کوتاهی زمان امارت او در مکه است. برخی آغاز امارت قثم بر مکه را سال 38ق. دانسته[۹۴] و از تداوم امارت او تا سال بعد خبر داده‌اند.[۹۵] عملکرد وی در مکه را رضایت‌بخش خوانده‌اند. از جلمه، آورده‌اند که او اموالی فراوان را برای اصلاح امور در مکه به کار گرفت‌.[۹۶] به باور سباعی، اگر حکومت قثم بر مکه استمرار می‌یافت، آن شهر در مدار صلاح باقی می‌ماند[۹۷] ؛ به ویژه که مسؤولیت‌های سنگین امام علی، کمتر فرصت پرداختن به مسائل مکه را می‌داد.

در امارت قثم، معاویه، یزید بن شجره رهاوی را همراه لشکری به مکه اعزام کرد (39ق.) تا قثم را اخراج نماید و از مردم مکه برای معاویه بیعت گیرد. او بدین کار توفیق نیافت و در پی مراسم حج، دیگر بار قثم امارت مکه را بر عهده گرفت تا این‌که بسر بن ارطاة عامری، از فرماندهان معاویه، در آستانه شهادت امام علی(ع) به سال 40ق. با یورش به مکه آن را تصرف کرد[۹۸] و در خطبه‌ای معاویه را سزاوار خلافت دانست و به اجبار از مردم برای وی بیعت گرفت.[۹۹] سلطه بسر بن ارطاة بر مکه را می‌توان نمونه‌ای از امارت استیلایی در این دوره دانست.

حضور بسر در مکه طولی نکشید؛ زیرا جاریه/ حارثة بن قدامه تمیمی از تیره بنی‌سعد تمیم با 2000 تن از سوی امام علی(ع) مامور سرکوب فتنه بُسر شد.[۱۰۰] با نزدیک شدن جاریه به مکه، بسر به شام گریخت.[۱۰۱] او هنگام بازگشت، شیبة بن عثمان عبدری، از پرده‌داران کعبه، را جانشین خود در مکه کرد.[۱۰۲] جاریه در پی تصرف مکه، هنگامی که خبر شهادت امام علی و بیعت مردم عراق با امام حسن(ع) را دریافت کرد، از اهل مکه برای ایشان بیعت گرفت.[۱۰۳] از امارت معبد بن عباس بر مکه در دوران امام علی(ع) نیز ‌گزارشی در دست است.[۱۰۴]

امارت مکه در دوره امویان

(حک: 41-132ق.) در حکومت حدود 92 ساله امویان، امویان امیران شهر را بر می‌گزیدند، جز نُه سال در دوران عبدالله بن زبیر (حک: 64-73ق.) که وی مکه را مرکز خلافت خود قرار داد[۱۰۵] و نیز برهه‌ای کوتاه به سال 139ق. که خوارج ازارقه، مکه را تسخیر کردند و ابوحمزه خارجی بر آن شهر تسلط یافت.[۱۰۶]

امویان معمولا خویشاوندانشان را برای این مسؤولیت برمی‌گزیدند؛ چنان‌که امیران انتخابی برخی خلفای اموی همانند معاویه، بیشتر از امویان بودند. دیگر خلفای اموی نیز در صورت انتخاب امیری از غیر بنی‌امیه، می‌کوشیدند وی را از میان تیره‌های مشهور قریش برگزینند. امیران مکه بیشتر از میان امویان و مخزومی‌ها منصوب می‌شدند. حضور رقبا و برخی فعالان سیاسی در مکه، اهتمام امویان به این شهر را دوچندان کرده بود. حکومت مکه در دوران اموی، بر خلاف برخی دوره‌های پسین، از مدینه جدا بود. البته گاه شهرهای پیرامونی مکه مانند طائف و جده، به امارت مکه ضمیمه می‌شدند.

در دوران بنی‌امیه، برخی امیران مکه فردی با عنوان حاجب برمی‌گزیدند ‌که کارش مراقبت از اموال او در سرزمین‌های فتح شده و نیز انتقال شکایات بود. نیز ‌تعدادی نیروی شامی در اختیار داشت تا در ابطح، جایی میان منا و مکه، مراقب اوضاع باشد. همچنین کاتبانی داشت که بخشش‌های مردم را ثبت و ضبط می‌کرد. نیز در این روزگار، ساختمانی ویژه بیت المال کنار ‌دارالندوه ساخته شد. برخی امیران مکه در این دوران کسانی را به نیابت از خود در قضاوت و برگزاری نماز جماعت به کار می‌گرفتند. نیز سازمان بَرید و راه ارتباطی مکه با شام به عنوان مرکز خلافت را گسترش دادند.[۱۰۷]

دوران معاویه

(41-60ق.) در این دوره، بیشتر امیران مکه از بنی‌امیه بودند که می‌توان آنان را چنین فهرست کرد: عتبة بن ابی‌سفیان (برادر معاویه)، مروان بن حکم، سعید بن عاص، عبدالله بن خالد بن اسید، عمرو بن سعید بن عاص، ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان، عثمان بن محمد بن ابی‌سفیان. اینان همگی به بنی‌امیه نسب می‌بردند. دیگر امیران مکه از این قرار بودند: عبدالرحمن بن زید بن خطاب عدوی، حارث بن خالد بن عاص مخزومی، یحیی بن حکیم بن صفوان جُمحی، حارث بن عبدالله بن ابی‌ربیعه. برخی امارت حارث بن خالد را به نیابت از عمرو دانسته‌اند.[۱۰۸] امارت عتبه بر مکه از این رو که وی در این هنگام حکمران مصر یا طائف بوده[۱۰۹] بعید است.

ناتوانی برخی امیران مکه در قانع کردن مخالفان ولایت‌عهدی یزید به سال 49ق. معاویه را واداشت تا خود با سفر به حرمین[۱۱۰] و تهدید بزرگان، از مردم برای یزید بیعت بگیرد.[۱۱۱]

دوران خلافت یزید

(61-64ق.) نخستین امیر مکه، عمرو بن سعید بن عاص بود. از رخدادهای مهم مکه در این دوران آن بود که امام حسین(ع) در پی خودداری از بیعت با یزید، چند ماه در مکه حضور یافت. هنگام عزیمت به عراق، عمرو بن سعید برای امام امان‌نامه نوشت؛ اما امام نپذیرفت.[۱۱۲] نیز عمرو تلاش کرد تا تلاش‌های ابن زبیر را در مکه با جدیت و در عین حال مدارا محدود کند؛ اما به رغم گماردن جاسوسانی در ورودی‌های شهر، کاری از پیش نبرد.[۱۱۳] عمرو به دستور یزید به عنوان امیر مدینه رهسپار این شهر شد و حارث بن خالد بن عاص مخزومی را جانشین خود در مکه قرار داد.[۱۱۴]

یزید به سال 62 یا 63ق. ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان را به امارت مکه برگزید. در امارت او ابن‌زبیر حرکت خود را آغاز کرد؛ اما با واکنش یزید رویارو شد. او با اعزام لشکری که فرماندهی آن را مسلم (مسرف) بن عقبه مری و در پی مرگش حُصین بن نمیر بر عهده داشت، مکه را محاصره کرد و کعبه را به منجنیق بست که موجب آتش گرفتن پرده کعبه و ویرانی دیوار آن شد. با مرگ یزید به سال 64ق. حصین به شام بازگشت.[۱۱۵] از عثمان بن محمد بن ابی‌سفیان، حارث بن خالد مخزومی، عبدالرحمن بن زید بن خطاب، و یحیی بن حکیم نیز به عنوان امیران انتصابی بر مکه از سوی یزید یاد شده است.[۱۱۶] عبدالرحمن به سال 63ق. از سوی یزید بن معاویه مدتی حکمران مکه گشت؛ اما در پی حرکت عبدالله بن زبیر و ناتوانی عبدالرحمن در مهار وی، برکنار شد.[۱۱۷]

خلأ قدرت در پی مرگ یزید (64ق.) موجب گسیختن قلمرو امویان شد و هر بخش آن در تصرف گروهی درآمد. نقطه اوج این گسیختگی را می‌توان در برافراشته شدن چهار پرچم در مراسم حج سال 68ق. برای «خوارج»، «ابن‌حنفیه»، «ابن‌زبیر» و «بنی‌امیه» دید.[۱۱۸]

دوران ابن زبیر

پس از مرگ یزید، مردم مکه با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت کردند و او تا سال 73ق. این شهر را مرکز خلافت خود قرار داد. بدین ترتیب، در خلافت کوتاه مدت مروان بن حکم در شام، یعنی کمتر از یک سال و حدود هشت سال از خلافت فرزندش عبدالملک بن مروان (65-73ق.) دست امویان از مکه کوتاه شد.[۱۱۹]

ابن زبیر تشکیلاتی ویژه مانند اداره پلیس امروزی در مکه پدید آورد و کسانی را برای نظارت بر امنیت عمومی و نیز بازار گماشت. همچنین سرعت بَرید با استفاده از چهارپایان تیزرو بیشتر شد.[۱۲۰]

از مشکلات ابن‌زبیر، در‌گیری نیروهای وی با خوارج و نیز شیعیان به رهبری مختار ثقفی در عراق بود. در این حال، عبدالملک بن مروان، ابن‌زبیر را به حال خود رها ساخت و در انتظار ماند تا نیروهای وی در این درگیری‌ها تضعیف شوند. سپس عبدالملک نخست نیروهای زبیری در عراق به رهبری مصعب بن زبیر را شکست داد و با ارسال پول برای رؤسا و مراکز رهبری زبیری‌ها در حجاز که زمینه کناره‌گیری آن‌ها از ابن زبیر را فراهم کرد، [۱۲۱] حجاج بن یوسف ثقفی را مامور دفع شورش ابن زبیر در مکه کرد. در همین حال، بزرگان شام به سبب حرمت مکه حاضر به پذیرش چنین اقدامی نبودند.[۱۲۲] حجاج توانست در مدت محاصره مکه که برخی آن را هشت ماه و هفده روز دانسته‌اند، [۱۲۳] ضمن به منجنیق بستن کعبه و مسجدالحرام و کشتن ابن زبیر به سال 73ق. حجاز را دیگر بار زیر سلطه امویان درآورد.[۱۲۴]

حجاج پس از کشته شدن عبدالله بن زبیر، وارد مکه شد و از مردم برای عبدالملک بیعت گرفت.[۱۲۵]

دوره آل مروان

آنان تا پایان حکومت بنی‌امیه به سال 132ق. بیست و یک تن را بر مکه امیر کردند که تاریخ‌نگاران درباره برخی اختلاف نظر دارند. به باور سباعی، بهترین فهرست که بتوان به آن اعتماد نمود، همان است که فاسی ارائه کرده است.[۱۲۶] از ویژگی‌های این دوره، وا‌گذاری مکه به شخصیت‌های توانمند نظامی سیاسی و حاکمان برجسته محلی است.

حجاج بن یوسف نخستین امیر انتصابی از سوی عبدالملک بر حجاز بود. امارت او بر مکه به سال 73ق. آغاز شد و تا سال 75ق. ادامه یافت.[۱۲۷] وی در این سال‌ها امیرالحاج نیز بود.[۱۲۸] این امیر در مدت امارتش بر مکه، کعبه را به دستور عبدالملک بازسازی نمود و با تفکیک حِجر اسماعیل از کعبه، [۱۲۹] آن را با ابریشم پوشاند.[۱۳۰] نیز نردبان داخلی کعبه را بازسازی کرد و اتاقکی برای آن در نظر گرفت[۱۳۱] و سدهایی در پیرامون مکه برای ذخیره آب ساخت.[۱۳۲]

در خلافت عبدالملک بن مروان (حک: 65-85ق.) افزون بر حجاج بن یوسف، دیگر امیران مکه عبارت بودند از: مسلمة بن عبدالملک، حارث بن خالد مخزومی، [۱۳۳] خالد بن عبدالله قسری، عبدالله بن سفیان مخزومی، عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد، نافع بن علقمه کنانی، یحیی بن حکم بن ابی‌العاص، هشام بن اسماعیل مخزومی، ابان بن عثمان، قیس بن مخرمه.[۱۳۴] از میان این افراد، حارث بن خالد در دوران یزید بن معاویه نیز برای مدتی کوتاه امیر مکه بود.[۱۳۵]

ولید بن عبدالملک

(حک: 85-95ق.) امیران مکه در این دوره، دو تن بودند: عمر بن عبدالعزیز، خالد بن عبدالله قسری*. در دوره امارت عمر بن عبدالعزیز، برخی عراقی‌ها از ستم حجاج بن یوسف ثقفی در مکه به او پناه بردند. بر اثر بدگویی حجاج، ولید بن عبدالملک، عمر را از امارت آن شهر برکنار نمود و خالد بن عبدالله قسری را بدان منصب گماشت. آغاز امارت وی بر مکه مورد اختلاف است. برخی آن را در پی فتنه ابن زبیر و به سال 75ق. و شماری به سال 89ق. در دوران خلافت ولید بن عبدالملک دانسته‌اند.[۱۳۶] طبری سال 91ق. را آغاز امارت او دانسته و مدت آن را پنج سال نوشته است.[۱۳۷] سال 91/94ق. نیز زمان آغاز امارت خالد یاد شده است.[۱۳۸] وی تا سال 96ق. امیر مکه بود. از برخی ‌گزارش‌ها برمی‌آید که او دو بار به امارت آن شهر رسیده است.[۱۳۹]

در امارت خالد، نخستین بار صف‌های نماز جماعت به صورت دایره‌وار پیرامون کعبه تشکیل شد.[۱۴۰] نیز اخراج عراقی‌ها از مکه به دستور ولید، [۱۴۱] دستگیری سعید بن جبیر و فرستادن او نزد حجاج در عراق که منجر به گردن زدن سعید شد، [۱۴۲] جدایی ‌انداختن میان مردان و زنان در حال طواف، [۱۴۳] تذهیب (طلاکاری) کعبه، [۱۴۴] و ساختن برکه‌ای برای وضو گرفتن با جاری ساختن آب چاهی از تلاش‌های او است. خالد نخستین بار در رمضان کسی را روی کوه ابوقبیس گماشت که هنگام طلوع فجر، با صدای بلند مردم را از ادامه خوردن و آشامیدن باز‌دارد.[۱۴۵] برخورد تند او با عبدالله بن شیبه، از پرده‌داران کعبه، برای گشودن در کعبه به هنگام نامعمول[۱۴۶] و نیز سبّ امام علی(ع) بر منبر از کارهای ناپسند خالد در دوران امارتش بر مکه بود.[۱۴۷]

دوران خلافت دیگر مروانیان

در خلافت کوتاه مدت سلیمان بن عبدالملک (حک: 96-99ق.)، خالد بن عبدالله قسری از امارت مکه برکنار و طلحة بن داود حضرمی و در پی او عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد بر مکه امارت یافتند.[۱۴۸]

در خلافت عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.) به رغم آن‌که خلافت وی دو سال بیشتر دوام نیافت، امیران مکه پنج تن بودند که دلایل کوتاهی دوره امارت آنان دانسته نیست. عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد، محمد بن طلحة بن عبدالله، عروة بن عیاض نوفلی، عبدالله بن قیس بن مخرمه، و عثمان بن عبدالله بن سراقه را امیران مکه در این دوران دانسته‌اند. سخن طبری نشان می‌دهد که در خلافت عمر بن عبدالعزیز، تنها عبدالعزیز بن عبدالله امیر مکه بوده است.[۱۴۹] این خلیفه به عبدالعزیز دستور داده بود تا مردم درهای خانه‌هایشان را به روی حاجیان باز بگذارند و از کرایه دادن آن‌ها خودداری کنند و خانه‌های ساخته شده در منا نیز تخریب شوند. از این رو، مردم به صورت پنهانی خانه‌هایشان را اجاره می‌دادند.[۱۵۰]

یزید بن عبدالملک (حک: 101-105ق.) نخست عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد بن اسید و در پی او عبدالرحمن بن ضحاک را به سال 103ق. به امارت مکه برگزید. سبب برکناری او خواستگاری تهدیدآمیزش از فاطمه دختر امام حسین(ع) و شکایت او نزد یزید دانسته شده است.[۱۵۱] عبدالرحمن امارت مدینه را نیز بر عهده داشت. عبدالواحد بن زیاد نصری، ابراهیم بن هشام مخزومی، و خالد بن عبدالملک نیز از امیران دوران خلافت یزید بودند.[۱۵۲]

هشام بن عبدالملک (حک: 105-125ق.) این افراد را امیر مکه انتخاب کرد: عبدالواحد بن زیاد نصری، ابراهیم بن هشام مخزومی، محمد بن هشام مخزومی، نافع بن علقمه کنانی. برخی محمد بن ابی‌بکر بن حزم و یوسف بن محمد بن یوسف را نیز از امیران مکه دانسته‌اند.[۱۵۳]

در خلافت ولید بن یزید (حک: 125-127ق.) یوسف بن محمد بن یوسف ثقفی امیر مکه و مدینه بود. وی به دستور خلیفه، ابراهیم بن هشام بن عبدالملک[۱۵۴] و برادرش محمد بن هشام را در مکه دستگیر نمود و به شام فرستاد و آن دو همراه خالد بن عبدالله قسری، از امیران پیشین مکه، بر اثر شلاق خوردن و شکنجه به سال 126ق. جان سپردند.[۱۵۵] رقابت و اختلاف خاندان اموی در این دوران به اوج رسید.

یزید بن ولید (حک: 127ق.) در خلافت کوتاه خود در حدود 5 ماه، کسی را به امارت مکه انتخاب نکرد و همچنان عبدالعزیز بن عمر امیر مکه بود. مروان بن محمد (حک: 127-132ق.) واپسین خلیفه اموی، نخست عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز و در پی او عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک، ولید بن عروه، محمد بن عبدالملک بن مروان، و یوسف بن عروة بن محمد را به امارت مکه برگزید.[۱۵۶]

در امارت عبدالواحد، در حالی که امویان بیشتر نیروی خود را برای سر و سامان دادن به اوضاع عراق و خراسان و سرکوب دعوت عباسی صرف می‌کردند، ابوحمزه خارجی در ذی حجه سال 129ق. به مکه یورش آورد و با گریختن عبدالواحد، شهر بدون درگیری به تصرف ابوحمزه درآمد. چنین برمی‌آید که اباضیان مکه نیز به جنبش درآمده و زمینه‌های ورود نیروهای ابوحمزه به مکه را فراهم کرده بودند.[۱۵۷] در حدود چهل روزی که ابوحمزه در مکه مستقر بود، افرادی دیگر نیز به او پیوستند و شهر طائف هم به وی تسلیم شد. پس از پایان مراسم حج، حکمران اموی مدینه، عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک، سپاهی با شش تا هشت هزار تن به نبرد ابوحمزه روانه کرد که به شکست سپاه اموی و گریختن آنان انجامید.[۱۵۸] در رویارویی پسین که در جمادی ‌الاولی130ق. رخ داد، خوارج شکست خوردند و ابوحمزه همراه سی‌نفر از یارانش که زنده مانده بودند، به مکه گریخت. در آن‌جا نیز وی مورد حمله نیروهای اموی به فرماندهی ابن‌عطیه قرار گرفت و در حالی که بیمار بود، به قتل رسید و یارانش کشته و اسیر گشتند.[۱۵۹]

مردم مکه که به سبب این لشکرکشی‌ها و تعطیلی بازار سالانه عُکاظ، وضع اقتصادی خود را در خطر می‌دیدند و نیز آنان را گروهی منحرف می‌دانستند، همچون مردم مدینه از سقوط خوارج استقبال کردند. ‌اندکی بعد، ابن‌عطیه در راه بازگشت به مکه پس از تسخیر یمن، به دست دو تن از خوارج کشته شد.[۱۶۰] بدین ترتیب، مروان واپسین خلیفه اموی توانست یکی از سرسخت‌ترین جریان‌های مخالف نظام اموی را سرکوب سازد.

امارت مکه در دوران اول عباسی

(132-656ق.) امیران مکه در دوران اول عباسی، بیشتر از خویشاوندان خلفا انتخاب می‌شدند. دلیل گماشتن این افراد، اعمال سیاست بغداد در همه امور داخلی مکه بود؛ زیرا آن شهر به عنوان کانون مهم دینی برای خلفای عباسی جلوه می‌کرد. از این رو، خلفا اهتمام فراوان به تسلط کامل بر آن داشتند. البته مامون عباسی برای مکه چند امیر علوی نیز برگزید که در این دوران کاری استثنایی به شمار می‌رود. چنین برمی‌آید که هدف او از این کار، خشنود ساختن بخشی از شیعیان بوده است شاید نیز مامون خط سیر آنان را با دیگر علویان متفاوت می‌دانسته است.[۱۶۱] عبیدالله بن حسن بن عبیدالله علوی از علویانی است که مامون آنان را امیر حرمین ساخت.[۱۶۲]

در این دوران، گاه امارت مکه مستقل بود و گاه با امارت مدینه همراه می‌شد.[۱۶۳] به سال 196ق. داود بن عیسی عباسی امارت مدینه را نیز عهده‌دار گشت و فرزندش سلیمان را به نیابت از خود بر آن شهر منصوب کرد.[۱۶۴] برخی امیران افزون بر مکه، بر طائف و جده نیز هم‌زمان حکومت داشتند.[۱۶۵] از دل‌مشغولی‌های امیران مکه در این دوران، قیام علویان بود که خود را برای خلافت شایسته‌تر شمرده، بنی‌عباس را غاصب حکومت می‌دانستند. از این رو، با فراهم شدن کوچک‌ترین زمینه برای قیام، از خاستگاه خود در مدینه، حرکت خویش را آغاز می‌کردند. قیام‌های نفس زکیه به سال 145ق، [۱۶۶] حسین بن علی حسنی (شهید فخ) در سال 169ق، [۱۶۷] ابن طباطبا به سال199ق.، [۱۶۸] محمد بن صالح بن عبدالله [۱۶۹] و محمد بن یوسف بن ابراهیم در سال 252ق.[۱۷۰] از آن شمار هستند.

پس از قیام نفس زکیه، عباسیان هوشیار شدند و امارت مکه را جز به خاندان عباسی نسپردند تا بتوانند از شورش علویان پیشگیری کنند. آنان همچنین اصرار داشتند که حکومت طائف و جده را همراه مکه کنند تا دایره نفوذ آن امیر را برای همه بلادی که از نظر آنان وضعی خاص داشت، گسترش دهند.[۱۷۱]

در اواخر این دوران و با نفوذ ترکان در دستگاه خلافت، شماری از آنان به امارت مکه دست یافتند. ایتاخ، از فرماندهان ترک، از آن جمله است.[۱۷۲] برخی ایرانیان همانند حسن بن سهل، برادر فضل بن سهل وزیر مقتول مامون، در همین دوره از سوی مامون امیر مکه شدند.[۱۷۳] این دسته از امیران که از آنان به عنوان امیر مباشرتی می‌توان یاد کرد، کسانی را برای اداره مکه انتخاب می‌کردند.

خدمات عمرانی عباسیان در مکه

عباسیان در طول حکومت دراز مدت خود، برای جلب نظر مسلمانان، تلاش‌های عمرانی بسیار در مکه به دست امیران آن شهر انجام دادند. برخی تلاش‌های آنان عبارتند از: گسترش مسجدالحرام، تزئین کعبه و طلاکاری نمودن در آن، فرستادن هدایای گران‌بها برای آویختن در کعبه، [۱۷۴] تهیه پرده برای کعبه، [۱۷۵] تزئین مقام ابراهیم، تعمیر و بازسازی چاه زمزم، گسترش در مطاف، تعمیر حِجر اسماعیل، کشیدن چشمه و احداث برکه‌ها در مکه.[۱۷۶]

در میان خلفای عباسی، گسترش و تعمیرات دوره ابوجعفر منصور و مهدی عباسی به لحاظ گستردگی از اهمیتی بیشتر برخوردار بود.[۱۷۷] این تلاش‌ها بیشتر در دوران اول عباسیان (حک: 132-234ق.) انجام پذیرفت. از ویژگی‌های این دوره می‌توان به نیرومندی و اقتدار دستگاه خلافت و تمرکز قدرت در دست خلفا و حضور پررنگ ایرانیان در تشکیلات اداری اشاره کرد.[۱۷۸]

سفاح (132-136ق.) وی نخستین خلیفه عباسی بود که نخست به سال 132ق. مکه را در اختیار عمویش داود بن علی بن عبدالله عباسی نهاد و به او دستور داد تا برخی آثار اموی در مکه مانند مخزن آب ساخته شده به دست خالد بن عبدالله قسری را از میان ببرد. سفاح در پی برکناری داود، دایی خود، زیاد بن عبیدالله حارثی را به امارت مکه منصوب کرد که تا سال 136ق. بر آن شهر امیر بود. در همین سال، وی برکنار گشت و عباس بن عبدالله بن معبد عباسی تا زمان مرگ سفاح، امیر مکه شد. عمر بن عبدالحمید بن عبدالرحمن عدوی را نیز از امیران انتصابی سفاح دانسته‌اند.[۱۷۹]

منصور عباسی (136-158ق.) امیران مکه در دوران خلافت او عبارت بودند از: عباس بن عبدالله بن معبد عباسی و زیاد بن عبیدالله حارثی. وی تا 141ق. امیر مکه بود و به دستور منصور با خریدن خانه‌های مجاور سمت شمال و غرب مسجد آن را گسترش داد و به دو برابر دوران بنی‌امیه رساند.[۱۸۰] وی همچنین در پی تخریب ‌دار القضاء (خانه عمر بن خطاب) و تبدیل آن به میدان، در ضلع غربی مسجد دری گشود که به نام خودش مشهور گشت.[۱۸۱]

از دیگر امیران این دوره، می‌توان به هیثم بن معاویه تا سال 143ق. و سری بن عبدالله بن حارث تا 145ق. اشاره کرد.[۱۸۲] در این سال، نفس زکیه در پی تسلط بر مدینه، سپاهی را روانه مکه کرد که موجب فرار امیر مکه سری بن عبدالله شد و یکی از علویان به نام حسن بن معاویه علوی[۱۸۳] یا فرزند او محمد بن حسن[۱۸۴] به امارت مکه رسید. اما در پی مدتی کوتاه قیام نفس زکیه سرکوب شد و عباسیان دیگر بار بر مکه تسلط یافتند[۱۸۵] و امارت سری بن عبدالله استمرار یافت. به سال 146ق. او نیز برکنار و عبدالصمد بن علی بن عبدالله، عموی منصور، امیر مکه و مدینه شد که امارتش تا 149 یا 150ق. یا 157ق. ادامه یافت.[۱۸۶] محمد فرزند ابراهیم امام عباسی واپسین امیر انتصابی منصور بر مکه بود که تا سال 158ق. امارت کرد. منصور نخستین کسی بود که بر چاه زمزم پنجره نهاد و زمینش را با سنگ مرمر فرش کرد.[۱۸۷]

در دوران خلافت مهدی (حک: 158-168ق.)، ابراهیم بن یحیی بن محمد تا 161ق.[۱۸۸] و جعفر بن سلیمان بن علی تا 166ق. و عبیدالله بن قُثَم بن عبدالله[۱۸۹] و محمد بن ابراهیم برای بار دوم به امارت مکه دست یافتند.[۱۹۰] از دیگر امیران مکه، زیاد بن عبیدالله حارثی برای بار دوم بود که باب بنی‌جمح به دست او ساخته شد.[۱۹۱] مهدی در ایام خلافت خود دو بار به سال‌های 160 و 164ق. مسجدالحرام را گسترش داد.[۱۹۲]

هادی (حک: 169-170ق.) وی نخست عبیدالله بن قثم بن عبدالله عباسی را امیر مکه کرد.[۱۹۳] در امارت او، حسین بن علی (شهید فخ) به سال 169ق. در مدینه قیام نمود و در پی تسلط بر آن، به مکه عزیمت کرد؛ اما از سپاه عباسی شکست خورد و به شهادت رسید[۱۹۴] و بدین ترتیب، عباسیان بار سوم به مکه دست یافتند. سپس محمد بن عبدالرحمن سفیانی امیر مکه شد.[۱۹۵]

در دوران خلافت ‌هارون الرشید (170-193ق.) افراد زیر به امارت رسیدند که ترتیب دقیق آن‌ها مشخص نیست: احمد بن اسماعیل بن علی، حماد بربری، سلیمان بن جعفر بن سلیمان، عباس بن محمد بن ابراهیم، عبیدالله بن قثم، علی بن موسی، فضل بن عباس بن محمد، محمد بن عبدالله بن سعد، و موسی بن عیسی.[۱۹۶] در این دوران، به دستور‌هارون، حاکم مکه مناره‌ای برای مؤذنان بر بالای سقف مسجد ساخت.[۱۹۷]

در دوران خلافت امین (حک: 193-198ق.) داود بن عیسی بن موسی عباسی امیر حرمین شد.[۱۹۸] وی در مکه ماند و پسرش را به نیابت از خود به مدینه فرستاد.[۱۹۹] هنگامی که امین از او خواست تا عهدنامه ‌هارون را که به کعبه آویخته شده بود، پاره کند و مامون را از ولایتعهدی برکنار نماید، برآشفت و در پی گرد آوردن مکیان و با حمایت آنان، امین را از خلافت برکنار ساخت و برای مامون از آنان بیعت گرفت.[۲۰۰] وی به دستور امین برکنار شد.

به سال 194ق. سالم بن جراح، کارگزار امین عباسی (حک: 193-198ق.) 18000 دینار را که امین برای او فرستاده بود، برای طلاپوش کردن در ورودی کعبه هزینه کرد. وی پوشش پیشین را که حدود 28000 مثقال بود، برکند و سکه‌های ارسالی را به آن افزود و در کعبه را با صفحه طلا پوشاند. همچنین دو حلقه طلایی برای آن در ساخت و میخ‌هایی با روکش طلا بر آستانه و گوشه‌های آن کوبید.[۲۰۱]

با غلبه مامون (حک: 198-218ق.) بر امین، وی به پاداش آن چه داود انجام داده بود، او را دیگر بار بر امارت مکه و مدینه منصوب کرد.[۲۰۲] وی تا سال 199ق. امیر این دو شهر بود.[۲۰۳] در امارت داود، حسین بن حسن علوی معروف به افطس که از سوی ابوالسرایا، صاحب دعوت طباطبا در عراق، به امارت مکه اعزام شده بود، این شهر را تصرف کرد و به سال 200ق. در پی شنیدن خبر قتل ابوالسرایا، برای محمد دیباج، از فرزندان امام صادق(ع)، در مکه بیعت گرفت. از کارهای او در مکه، کندن جامه‌های پیشین کعبه و پوشاندن دو جامه ارسالی ابوالسرایا بر آن بود. بر این جامه‌ها نوشته شده بود: «تهیه شده به دستور ابوالسرایا تا به جای جامه ستم‌پیشگان عباسی پوشانده شود و خانه خدا تطهیر گردد». [۲۰۴] استیلای افطس چندان دوام نیافت و مامون لشکری فرستاد که سپاه علوی را شکست داد و بر مکه چیره شد.[۲۰۵] بدین ترتیب، بار چهارم عباسیان بر مکه چیره شدند و عیسی بن یزید جلودی فرمانده سپاه مامون به امارت مکه رسید و در پی او یزید بن حنظله مخزومی یا محمد بن جلود امیر شد.[۲۰۶]

به سال 202ق. ابراهیم موسی بن جعفر از یمن آمد و بر مکه چیره شد. برخی وی را حاکم انتصابی مامون دانسته‌اند.[۲۰۷] هارون بن مسیب، حمدون بن علی بن عیسی، صالح بن عباس، سلیمان بن عبدالله، محمد بن سلیمان، حسن بن سهل، محمد بن ‌هارون و عبیدالله بن حسن علوی از دیگر امیران مکه بودند. امارت عبیدالله تا سال 209 یا 218ق. ادامه داشته است.[۲۰۸]

در روزگار معتصم (حک: 218-227ق.) امارت مکه نخست در اختیار صالح بن عباس و در پی او به سال 226ق. بر عهده اشناس ترکی، از فرماندهان خلیفه، قرار گرفت. او محمد بن داود را جانشین خود قرار داد. وی تا مرگ معتصم بر این منصب باقی بود. این خلیفه به سال 219ق. به طاهر بن عبدالله که امیر مکه بود، دستور داد تا چراغ‌ها (نفاطات) در مازمان (تنگه میان مزدلفه و عرفه) در شب عید قربان و هنگام بازگشت حاجیان روشن شود. این امیر نخستین کسی است که این کار را آغاز کرد و سپس چنین خدمتی رسم گردید.[۲۰۹] در خلافت واثق (حک: 227-232ق.) محمد بن داود بن عیسی عباسی به نیابت از اشناس ترکی، امیر مکه بود.[۲۱۰]

امارت مکه در دوران دوم عباسی

(حک: 234-334ق.) این دوره که با تسلط ترکان بر دستگاه خلافت شناخته می‌شود، با خلافت متوکل آغاز شد و در دوران مستکفی خاتمه یافت. از ویژگی‌های این دوران، تجزیه قلمرو خلافت و پدید آمدن حکومت‌هایی مانند صفاریان (254-298ق.) و سامانیان (261-389ق.) در شرق قلمرو خلافت و تشکیل حکومت‌هایی در مصر و شام مانند بنی‌طولون (حک: 254-323ق.) [۲۱۱] و اخشیدیان (حک: 330-358) بود که کوشیدند با استیلا بر مکه، از آن برای تقویت پایگاه معنوی خود میان مسلمانان بهره گیرند.

طاهریان (205-259ق.) از حکومت‌هایی بودند که از سوی خلیفه عباسی، عهده‌دار امور حرمین به صورت تشریفاتی شدند. امارت محمد بن عبدالله طاهری در 248ق. به حکم مستعین عباسی از آن جمله است.[۲۱۲]

طولونیان مصر از دیگر سلسله‌هایی هستند که در این دوران، برای کسب مشروعیت نزد مسلمانان، با ارسال صدقات و هدایا برای نفوذ در مکه تلاش ‌کردند.[۲۱۳] آنان برای حذف رقیبشان یعنی طاهریان، فردی به نام ماطعان را به سال 257ق. با هزار سوار همراه کاروان حاجیان مصر به مکه فرستادند و به او ماموریت دادند که در مراسم حج به صورت مسلح حضور یابد تا طاهریان وادار به عقب‌نشینی شوند. پیامد این حرکت، شکست طولونیان بود.[۲۱۴]

رقابت طولونیان در مکه در پی تشکیل دولت صفاریان به دست یعقوب لیث (حک: 247-265ق.) در ایران نیز استمرار یافت. هنگامی که عمرو بن لیث صفاری از سوی خلیفه معتمد عباسی (حک: 259-356ق.) افزون بر حکومت قلمرو خویش، منصب عمل ‌الحرمین را نیز به صورت تشریفاتی دریافت کرد، [۲۱۵] این رقابت سخت‌تر شد. به سال 267ق. نماینده ابن طولون در مکه از نماینده عمرو شکست خورد و پرچم عمرو در سمت راست منبر مسجد ابراهیم خلیل نصب شد.[۲۱۶] نیز ابن طولون به سال 269ق. سپاهی را به مکه فرستاد. اما ‌هارون بن محمد ‌هاشمی، کارگزار مکه، در برابر وی مقاومت کرد و با یاری سپاهیان عمرو بن لیث، بر لشکر ابن ‌طولون چیره شد و آن‌ها را از مکه بیرون راند. آن گاه، ابن طولون در مسجدالحرام لعن شد.[۲۱۷]

در این هنگام، مکه افزون بر رقابت خاندان‌ها و حکومت‌ها، صحنه کشاکش بسیاری از مخالفان و شورشیان بر ضد خلافت بود. از جمله آنان علویان بودند که تصرف مکه را عاملی مهم در سرنگونی خلافت عباسی می‌شمردند. اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم علوی در همین دوره، به سال 251ق. مدتی کوتاه بر مکه چیره شد.[۲۱۸]

در این دوره و حتی چند سال پیش از آن، با شکسته شدن صولت و شوکت خلفا نزد مردم و نیز به سبب بی‌توجهی آنان به مردم حجاز به دلیل بحران‌های رخ داده در بغداد، حج عراقیان تعطیل گشت. این وضعیت بر اقتصاد حجاز اثر نهاد و قبایل بادیه‌نشین مانند بنی‌سلیم از تبار سُلیم بن منصور بن عِکرمه، از عرب عدنانی[۲۱۹] را در سال 230ق. به غارتگری واداشت و همین سرآغاز غارتگری‌های دیگر شد. تا مدتی طولانی، قبیله حرب، میان مکه و مدینه، به تاخت و تاز پرداختند و با سلب امنیت عمومی، سبب دل‌مشغولی حاکمان شدند.[۲۲۰] به سال 1105ق. شریف سعد بن زید (م1116ق.) با این قبیله که بر ضد او شوریده بودند، در حال مبارزه بود.[۲۲۱] عثمانی‌ها وی را از این رو که نتوانسته بود رهزنان را براند، سرزنش نمودند.[۲۲۲]

بی توجهی به وضعیت اقتصادی

بی توجهی خلفای عباسی به وضعیت اقتصادی مکه عامل شورش‌های پیاپی گشت و به دلیل بحران‌های پدید آمده در بغداد، حج عراقی‌ها به تعطیلی کشانده شد. این وضع بر اقتصاد حجاز تاثیر نهاد و سبب تعیین مالیات از سوی حاکمان شد. بحران‌های یاد شده موجب کاهش ساکنان مکه و مهاجرت بسیاری از دانشوران به نقاط دیگر گشت که از پیامدهای آن، رکود علم و ادب و هنر در این شهر بود.[۲۲۳]

در دوران خلافت متوکل (234ق.) علی بن عیسی بن جعفر عباسی تا 239ق. امیر مکه بود. با درگذشت او، به ترتیب عبدالله بن محمد بن داود، عبدالصمد بن موسی و محمد بن سلیمان بن عبدالله که همگی از بنی‌عباس بودند، به امارت مکه دست یافتند.[۲۲۴] همچنین متوکل ولایت مکه را به فرزندش منتصر تفویض کرد که گویا نوعی ولایت شَرَف (ولایت از راه دور) بوده است و به جای او برخی فرماندهان متوکل، امارت را بر عهده داشتند. ایتاخ، از فرماندهان ترک، یکی از آنان بود که افزون بر امارت حرمین و امارت حج، امارت هر سرزمینی که وی بدان وارد ‌می‌شد، نیز به وی ‌سپرده گشت.[۲۲۵] پس از چندی وی از امارت حرمین برکنار گشت[۲۲۶] و در پی بازگشت از حج، به‌ فرمان‌ متوکل، به بند افتاد و از تشنگی‌ جان‌ سپرد.[۲۲۷] برخی از امارت ایتاخ تا قتل متوکل به سال 247ق. و نیز در دوران خلافت تقریبا شش ماهه پسرش منتصر سخن گفته‌اند.[۲۲۸]

مستعین (حک: 248-252ق.) نخست عبدالصمد بن موسی عباسی را در 249ق و سپس جعفر بن فضل عباسی را به سال 250ق. به امارت مکه گمارد.[۲۲۹] در امارت جعفر، اسماعیل بن یوسف از سادات حسنی به سال 251ق. با شکست دادن جعفر و گریزاندن وی، بر مکه چیره شد و در پی 50 روز مدینه را نیز تسخیر کرد و پس از بازگشت به مکه، به استوار کردن حصار شهر پرداخت. او به سال 252ق. به بیماری آبله مرد و بار دیگر مکه به دست عباسیان افتاد و مستعین فرزندش عباس را به امارت حرمین گماشت.[۲۳۰] امارت عباس و در پی او محمد بن عبدالله بن طاهر، تلفیقی نبود.[۲۳۱]

معتز (حک: 252-255ق.) عیسی بن محمد بن اسماعیل مخزومی را امیر مکه کرد.

از احمد بن منصور عباسی، با لقب کعب البقر، نیز به عنوان امیر مکه در این دوران یاد کرده‌اند.[۲۳۲]

در دوران خلافت مهتدی (حک: 255-256ق.) علی بن حسن ‌هاشمی 256ق. امیر مکه بود.[۲۳۳] گویند وی نخستین کسی است که میان زنان و مردان در مسجدالحرام جدایی ‌انداخت.[۲۳۴] در پی روی کار آمدن معتمد (حک: 256-279ق.) وی برادرش موفق را بر قلمرو شرقی مملکت، از جمله مکه، حکومت بخشید. البته او به صورت مستقیم بر مکه امارت نکرد.[۲۳۵] وی به سال 263ق. به امیر مکه دستور داد پرده کعبه میان قرشیان، حاجبان خانه خدا، و اهل مکه تقسیم شود.[۲۳۶] به سال 272ق. از آن پس که مسجدالحرام به مرور آسیب‌ دیده و بخشی از سقف و دیوار آن ویران شده بود، ‌هارون بن محمد بن اسحق کار‌گزار مکه به دستور موفق، برادر معتمد، آن را تعمیر کرد.[۲۳۷] محمد بن متوکل و ابراهیم بن محمد بن اسماعیل به ترتیب در سال‌های 257 و 259ق. از امیران مکه بودند. اما چنین برمی‌آید که اینان نایبانی را برای اداره مکه می‌فرستادند.[۲۳۸]

از رویدادهای این زمانه، اشغال مکه به دست صاحب الزنج علی بن محمد و وا‌گذاری امارت آن به محمد بن عیسی بن محمد مخزومی بود. سپس موفق عباسی با اعزام محمد بن ابی‌الساج، مکه را بازستاند.[۲۳۹] به سال 269ق. ابن طولون حاکم مصر کوشید تا کار‌گزاران عباسی را از مکه اخراج کند؛ اما از ‌هارون بن محمد ‌هاشمی شکست خورد. در همین سال، محمد بن ابی الساج ولایت مکه را عهده‌دار شد. فرزند او یوسف بن محمد بن ابی الساج به سال 279ق. به امارت مکه رسید. وی در پی اختلاف با بدر، امیر الحاج اعزامی از سوی احمد طائی امیر مدینه، اسیر و به بغداد فرستاده شد. پس از او، ابوعیسی محمد بن یحیی امیر مکه شد؛ اما پس از‌ اندک زمانی معتمد او را برکنار و ابومغیره را منصوب کرد و ابوعیسی در مکه کشته شد.[۲۴۰]

نام و نشان امیران مکه در دوران خلافت معتضد (حک: 279-289ق.) و دو خلیفه پسین، مکتفی و مقتدر، تا سال 317ق. و نیز دوران قاهر، چندان روشن نیست. به سال 301ق. محمد بن سلیمان بن محمد از سادات حسنی و در زمره خاندان سلیمانیان، از ضعف عباسیان بهره برد و کارگزار خلیفه بر مکه را بیرون راند و خود امور مکه را در اختیار گرفت.[۲۴۱] مدت امارت او معلوم نیست؛ اما قیام او تا برآمدن اشراف در نیمه دوم سده چهارم ق. واپسین قیام علوی است که به تسلط ایشان بر مکه انجامید. (ادامه مقاله)

عج بن عاج، از غلامان ترک؛ مونس خادم، از غلامان و فرماندهان مکتفی؛ و ابن مخلب[۲۴۲] ابن محارب[۲۴۳] از امیران مکه در این دوره بودند که درباره مدت امارتشان بر مکه اختلاف نظر است. ابن مخلب هم‌زمان با خلافت مقتدر، امارت آن شهر را بر عهده داشت[۲۴۴] که آغاز و مدت امارت او نامشخص و حتی امارتش مورد تردید است.[۲۴۵] مهم‌ترین رویداد دوران امارت وی، حمله ابوطاهر قرمطی به مکه و تسلط کوتاه مدت او بر مکه و غارت اشیای گرانب‌های کعبه[۲۴۶] به سال 317 یا 316ق. بود.[۲۴۷] کنده شدن حجرالاسود در چهاردهم ذی‌حجه به دست قرمطیان[۲۴۸] و انتقال آن به لحسا/احسا از پیامد‌های این حمله بود.[۲۴۹] بر پایه ‌گزارشی، ابن مخلب امیر مکه در این تهاجم به قتل رسید.[۲۵۰] از امارت سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباسی بر مکه به سال 318ق. نیز یاد شده است.[۲۵۱]

در دوران خلافت متقی (حک: 329-333ق.) و مستکفی (حک: 333-334ق.) و مطیع عباسی (حک. 334-363ق.) اخشیدیان که حاکمان مصر از جانب عباسیان بودند، به سال321 یا 331ق. بر مکه چیره شدند.[۲۵۲] با گسترش قدرت محمد بن طغج[۲۵۳] در شام و حرمین، خلیفه عباسی متقی یا مکتفی[۲۵۴] با تایید قدرت او، ولایت حرمین را به فرزندان او ابوالقاسم اُنوجور و ابوالحسن علی سپرد و کافور اخشیدی، خادم ابن طغج، را کفیل آن دو کرد.[۲۵۵] فاسی بر آن است که اخشیدیان بر حرمین ولایت مستقیم نداشتند و امارتشان به عقد و شَرَف بوده است.[۲۵۶] از کارهای آنان بازگرداندن حجرالاسود به مکه بود که در پی شکست قرمطیان در نبرد با اخشیدیان میان سال‌های 330 تا 335ق. و یا سازش با آنان انجام شد.[۲۵۷] از دیگر رخدادهای دوران نفوذ آنان در مکه، در‌گیری میان امیر الحاج بغداد عمر بن یحیی علوی و امیر کاروان اعزامی کافور به نام ابن طغج بود که به پیروزی مصریان انجامید[۲۵۸] و از آن پس نفوذ آنان در مکه با فراز و فرودهایی ادامه یافت.

امارت مکه در دوران سوم خلافت عباسی

این دوره با تسلط آل بویه(حک: 334-447ق.) بر دستگاه خلافت آغاز گشت و با چیرگی طغرِل سلجوقی بر بغداد به سال447ق. پایان یافت. آل بویه با اخشیدیان بر سر خطبه‌خوانی در حرمین به ستیز پرداختند.[۲۵۹] خلفای عباسی و صاحبان نفوذ در دستگاه خلافت، از نفوذ اخشیدیان بر مکه ناخرسند بودند و برای نفوذ در آن شهر تدابیری‌ اندیشیدند؛ اما در چند نبرد از اخشیدیان شکست خوردند و حکومت این سلسله در مکه تا پایان دولت آنان در حدود سال 357ق. ادامه یافت.[۲۶۰] در طول حکومت اخشیدیان، وضعیت سیاسی مکه بحرانی بود.[۲۶۱] معزالدوله بویهی به سال 342ق. کاروان حاجیان عراق را با دو امیر الحاج به نام‌های ابوالحسن محمد بن عبدالله‌ و ابوعبدالله‌ احمد بن عمر بن یحیی، به مکه گسیل داشت.[۲۶۲] آن‌ها در مکه با سپاهیان ابن اخشید که برای دفاع از موقعیت وی همراه کاروان حاجیان مصر آمده بودند، درگیر شدند و توانستند با غلبه بر آن‌ها به نام معزالدوله خطبه بخوانند.[۲۶۳] در سال 343ق. نیز میان کاروان اعزامی معزالدوله و اخشیدیان درگیری رخ داد. این بار نیز مصریان مغلوب گشتند و نخست به نام امیران آل بویه، رکن الدوله و معزالدوله و عزالدوله، و سپس ابن اخشید خطبه خوانده شد.[۲۶۴]

از امیران انتخاب شده اخشیدیان بر مکه، کمتر سخن گفته‌اند و شماری از تاریخ‌نگاران به صراحت یاد کرده‌اند که امیران مکه در این دوران را نمی‌شناسند.[۲۶۵] به ‌گزارش ابن ظهیره به سال 338ق. قاضی ابوجعفر محمد بن حسن عباسی از سوی علی بن اخشید، ولایت مکه را بر عهده داشته است.[۲۶۶] سلطه اخشیدیان دیری نپایید و جعفر بن محمد از سادات حسنی به سال 356 یا 358ق. با تصرف مکه به آن پایان داد[۲۶۷] و از آن پس امارت اشراف بر مکه آغاز شد و خاندانی از آنان تا دوران آل سعود بر آن شهر امارت کردند.

امارت مکه در دوران فاطمیان

(حک: 297-567ق.) هم‌زمان با جای گرفتن فاطمیان در مصر، مکه شاهد شکل‌گیری امارت اشراف (سادات) حسنی در مکه بود. جعفر بن محمد از نسل موسی الجون از نوادگان حسن مثنی در دوران رقابت میان عباسیان و فاطمیان، این امارت را پدید آورد.[۲۶۸] وی به سال 358ق. دست اخشیدیان از مکه را کوتاه کرد و با آوردن نام خلیفه فاطمی المعز در خطبه و دعاخوانی برای وی[۲۶۹] خود را زیر حمایت فاطمیان مصر قرار داد؛ زیرا آنان در پی شکست دادن اخشیدیان در مصر به سال 358ق. نفوذ خود را به شام و حجاز هم سرایت دادند.[۲۷۰] شاید بیم شریف مکه جعفر از قرمطیان نیز در گرایش آنان به فاطمیان بی‌تاثیر نبوده است. در این دوره و نیز در پی آن، امارت اشراف حجاز با فراز و فرودهایی در زمانه‌های پسین تا تسلط آل سعود بر مکه استمرار یافت.

بر پایه ‌گزارشی دیگر، در سال 363ق. المعز فاطمی با تحریک و همکاری بنوهلال و برخی قبایل‌ دیگر و با بستن راه کاروان حاجیان عراق، موفق شد نامش را در مکه جایگزین نام خلیفه عباسی نماید.[۲۷۱] از این هنگام جز در برخی سال‌ها مانند سال 367ق. که امیر الحاج عراق، ابواحمد موسوی نقیب علویان در عراق، توانست امیر مکه را قانع کند تا به نام عضدالدوله دیلمی، برجسته‌ترین امیر آل بویه، و خلیفه عباسی خطبه خوانده شود.[۲۷۲] این نام خلیفه فاطمی بود که در سال‌های پسین در خطبه‌های مکه آورده می‌شد.[۲۷۳]

تأثیر فاطمیان مکه

تاثیر فاطمیان در مکه، بیش از عباسیان بود. شاید بتوان دلیل آن را نزدیکی مصر به حجاز یا ارتباط بیشتر فاطمیان با حاکمان آن و تامین نیازهای عمومی حرمین دانست که فرصت مناسبی در اختیار فاطمیان برای تسلط بر حرمین نهاد. این تاثیر، خود را در نظام اداری اشراف مکه و آداب و رسوم عمومی نشان داد؛ چنان‌که اشراف همانند فاطمیان در پی نمایش ابهت در مجالس و مراسم‌ ویژه خود بودند. انتخاب حاجب، ایجاد گروه موسیقی (النوبه) برای نواختن در برابر قصرها و نیز راه‌اندازی کاروانی از سواران به هنگام حرکت، از جمله این موارد هستند. در این دوره، امیر مکه به تقلید از فاطمیان، مقام ناظر بازار را نیز به مقام‌های اداری دیگر همانند قاضی، مسؤول بیت المال، برید، محتسب، فرمانده سپاه و صاحب باب الامیر افزود که جایگاه همه آن‌ها در قصر‌های پشت ‌دار الندوه و طبقات زیرین خانه‌های امیران بود.[۲۷۴]

اهمیت سلطه بر مکه

در امارت اشراف نیز رقابت دولت‌های همسایه برای تسلط بر مکه ادامه داشت. اهمیت سلطه بر آن شهر، این ستیزها را دامن می‌زد. آن‌ها برای کسب اعتبار و مشروعیت میان مسلمانان و نیز برای گسترش قلمرو بدون نبرد و هزینه، تلاش خود را برای نفوذ در مکه و خوانده شدن خطبه به نام ایشان و نیز انجام تلاش‌های عمرانی و خدمت رسانی به حاجیان از راه ایجاد امنیت در مسیر حج، آبرسانی و دیگر کارهای خیر به کار می‌بستند تا با بازتاب یافتن آن‌ها در سرزمین‌های اسلامی، این دولت‌ها از مشروعیت برخوردار گردند. آل بویه، فاطمیان، و سلجوقیان از حکومت‌هایی بودند که برای اعمال نفوذ در مکه با یکدیگر به رقابت پرداختند.

اشراف حسنی به عنوان امیران مکه در عرصه این رقابت‌ها معمولاً جانب قدرتی را می‌گرفتند که توان نظامی بیشتری داشت و نیز کمک‌های مادی افزون‌تری به آنان می‌کرد تا بدین وسیله امنیت حرم و رفاه اهالی آن را تامین کنند. اشراف برای بهره‌مندی از کمک‌های فاطمیان و عباسیان، تلاش داشتند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط یابند؛ هر چند بیشتر نگاهشان به خلافت فاطمیان بود.[۲۷۵] با توجه به دیپلماسی کارآمد فاطمیان مصر و صرف هزینه بیشتر در مکه، امارت اشراف حدود یک سده و ربع تا سال 480ق. زیر نفوذ آن‌ها بود.[۲۷۶] البته نمی‌توان قرابت مذهبی و نسبی آن دو را نیز در این روابط نادیده انگاشت.

در این مدت، به رغم تلاش آل بویه و دستگاه خلافت برای تسلط بر حرمین، رقیب سرسخت آنان یعنی فاطمیان مصر موفق‌تر بودند.[۲۷۷] امیر مکه هر ماه 3000 دینار با اسب و خلعت از مصر دریافت می‌کرد.[۲۷۸] فاطمیان در مکه استیلای کامل داشتند و خطبه به نام آن‌ها خوانده می‌شد. این روند تا روی کار آمدن سلجوقیان (447-590ق.) تقریباً بدون وقفه ادامه داشت. در پی ضعف فاطمیان به دلیل رویارویی با هجوم‌ صلیبی‌ها و بحران درونی دستگاه خلافت فاطمی و نیز تثبیت حکومت سلجوقیان در عراق و ایران به عنوان منجی دستگاه خلافت عباسی، عباسیان بر حرمین نفوذی بیشتر یافتند.[۲۷۹]

فاطمیان تقریباً به طور منظم کاروان‌های حاجیان مصر و شام را به مکه اعزام می‌کردند. راه‌های حج در قلمرو فاطمیان از امینت بیشتر برخوردار بود. فرستادن جامه کعبه در هر سال و نیز پرداخت مقرری و ارسال هدایا برای خادمان، مجاوران، پرده‌داران و کلیدداران مکه از کارهای آنان بود.

امیران مکه در دوران فاطمیان

افزون بر جعفر بن محمد حسنی، فرزندان او عیسی و حسن (ابوالفتوح) به ترتیب امارت مکه را زیر اشراف فاطمیان بر عهده داشتند.[۲۸۰]

ابوالفتوح میانه سال‌های 384 تا390ق. افزون بر امارت مکه، بر مدینه نیز چیره شد. به نوشته مقریزی، در همین سال، او به دستور الحاکم فاطمی خانه امام جعفر صادق را در مدینه گشود و اثاث آن را برای حاکم فرستاد.[۲۸۱] به سال 430ق. در پی رحلت ابوالفتوح، پسرش محمد شکر ملقب به تاج المعالی امیر شد و در 453ق. درگذشت. این دسته از اشراف را که به سادات موسوی و نیز آل جعفر شناخته می‌شوند، طبقه اول اشراف نامیده‌اند.[۲۸۲] مدت حکومت آنان حدود یک سده از سال 358 تا 453ق. به طول انجامید. از آن‌جا که محمد فرزندی نداشت، امارت مکه را غلامش بر عهده گرفت که با واکنش اشراف سلیمانیون، شاخه‌ای دیگر از سادات حسنی، به ریاست شریف محمد بن ابی‌فاتک رویارو شد.[۲۸۳] آنان به عنوان طبقه دوم اشراف و نیز سادات موسویون، ‌به دلیل انتسابشان به موسی الجون، امارت مکه را تا سال 455ق. در دست داشتند. در این سال یا سال پیش از آن، سادات هواشم، فرزندان ابوهاشم محمد بن حسن، قدرت را در مکه عهده‌دار شدند.[۲۸۴] امارت آنان تقریباً تا زمان انقراض فاطمیان ادامه یافت. محمد در نخستین گام برای جلب نظر فاطمیان، به نام خلیفه المستنصر (حک: 427-487ق.) خطبه خواند.[۲۸۵] اما سال بعد امیر مکه نام خلیفه فاطمی را از خطبه ‌انداخت. المستنصر فاطمی با توسل به علی بن محمد صُلیحی، امیر اسماعیلیان یمن و لشکرکشی او به مکه، امیر مکه را واداشت که دیگر بار خطبه را به نام خلیفه فاطمی بخواند.[۲۸۶]

امیر مکه با روی کار آمدن آلب ارسلان (حک: 455-465ق.) که وضعیت سلجوقیان را در مکه بهبود بخشیده بود، با ترغیب ابوالغنائم علوی، امیر الحاج، به سال 462ق. خطبه را به نام خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی خواند.[۲۸۷] پیش از آن، سلجوقیان با بذل مال میان قبایل عربی که در مسیر حاجیان عراق ساکن بودند، پس از سال‌ها کاروانی از حاجیان عراق را به مکه اعزام کردند. این کار با واکنش خلیفه فاطمی المستنصر رویارو شد و به دستور او ارسال آذوقه از مصر به مکه قطع گشت. با فشار مردم، امیر مکه محمد بن ابی‌هاشم به ناچار بار دیگر خطبه را تا سال 462ق. به نام خلیفه فاطمی خواند.[۲۸۸] در این سال و در پی پیروزی‌های آلب ارسلان در شام و فلسطین و در تنگنا قرار گرفتن فاطمیان، امیر مکه به نفع قدرت بیشتر تغییر سیاست داد و به نام خلیفه عباسی و آلب ارسلان خطبه خواند. سلطان سلجوقی با استقبال از این کار، سی‌هزار دینار با خلعت و هدایای گران‌بها برای امیر مکه فرستاد و به او وعده داد در صورت حفظ وضع موجود، سالانه ده هزار دینار برای او مقرری بفرستد.[۲۸۹]

امیر مکه در پی دریافت هدایای مستنصر خلیفه فاطمی، به سال 465ق. خطبه را به نام وی خواند. اما‌ اندکی بعد دیگر بار نام وی از خطبه حذف شد و سرانجام با مرگ آلب ارسلان، مستنصر در نامه‌ای به امیر مکه از او خواست بار دیگر خطبه به نام وی خوانده شود.[۲۹۰] بدین گونه پس از چهار سال خطبه به نام عباسیان و سلجوقیان قطع شد.[۲۹۱] تا اواخر سلطنت ملکشاه سلجوقی (465-485ق.) خطبه‌ها معمولاً به نام فاطمیان بود؛ اما در پی پیروزی‌های او در شام به سال 479ق. امیر مکه با تغییر موضع و حذف نام خلیفه فاطمی از خطبه، خود را به سلجوقیان و عباسیان نزدیک ساخت.[۲۹۲] هجوم سپاهیان سلطان سلجوقی به حجاز در سال 484ق. و رفتار نامناسب آنان با مردم، امیر مکه را واداشت تا سال بعد برای دادخواهی از خلیفه به بغداد سفر کند.[۲۹۳] مرگ ناگهانی ملکشاه در این هنگام و آشفتگی اوضاع در پی مرگ او باعث بی‌توجهی سلجوقیان به مکه شد و امیر مکه توانست با بیرون راندن سپاه آنان از مکه، خطبه را به نام فاطمیان بخواند.[۲۹۴] این روند تا روی کار آمدن ایوبیان در مصر و شام ادامه داشت.

امارت مکه در دوران ایوبیان

(حک: 567-648ق.) صلاح الدین ایوبی (حک: 564-589ق.) بنیان‌گذار سلسله ایوبیان[۲۹۵] در پی تسلط بر مصر و پایان دادن به استیلای فاطمیان، با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه کوشید که آنان را متقاعد کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.[۲۹۶] بر پایه ‌گزارشی، اشراف برای حفظ منافع، به همکاری با ایوبیان ناچار شدند و نام آنان و خلفای عباسی را در خطبه‌ها آورده، برایشان دعا کردند.[۲۹۷] البته ایوبیان با توجه به اقتدار اشراف، تا چند دهه نفوذ چندانی در حرمین نداشتند. برخی امیران مکه همانند شریف مُکثِر، داود بن عیسی و قتادة بن ادریس به رغم میل ایوبیان، رسوم خود را اجرا و حتی مکوس (مالیات حج) را از حاجیان مصر و عراق دریافت می‌کردند. صلاح الدین خواستار لغو این مالیات شد و در برابر، پرداخت مقداری فراوان گندم و وجه نقد را به امیر مکه تعهد کرد.[۲۹۸]

از رویدادهای مکه در این دوران، می‌توان به کار طغتکین بن ایوب، برادر صلاح الدین ایوبی، اشاره کرد که در پی استیلا بر مکه به سال 581ق.[۲۹۹] «حی علی خیر العمل» را که از هنگام فاطمیان در اذان حرمین مرسوم شده بود، حذف کرد.[۳۰۰]

در دوران ایوبیان، امارت مکه از خاندان هواشم (بنی فلیته) به آل قتاده انتقال یافت. هواشم از فرزندان ابو‌هاشم محمد بن حسن بن محمد بودند. امیران این سلسله عبارتند از: داود بن عیسی که به سال 570ق. از سوی پدرش امیر مکه شد. وی سال بعد از سوی الناصر عباسی برکنار گشت و به جایش مکثر بن عیسی به امارت برگزیده شد. داود دیگر بار به امارت رسید؛ اما تا هنگام مرگش (589ق.) امارت میان او و مکثر دست به دست می‌شد. از این سال، مکثر تا هنگام درگذشتش (597ق.) امیر مکه بود. با مرگ او، امارت بنی‌فلیته پایان یافت و به جای آنان آل قتاده روی کار آمدند.[۳۰۱]

آل قتاده به ابوعزیز قتادة بن ادریس حسنی، نسب می‌برند. از آنان با تعبیر طبقه چهارم اشراف یاد می‌شود. قتاده به سال 597ق. به مکه حمله کرد و با اخراج شریف مکثر بن عیسی و کشتن فرزندش محمد، [۳۰۲] حکومت مکه را در دست گرفت.[۳۰۳] قتاده به رغم ناکامی در تصرف مدینه[۳۰۴] بر برخی سرزمین‌های پیرامون آن و نیز طائف، نجد و برخی نواحی یمن چیره شد.[۳۰۵] پس از او، برخی فرزندانش نیز به امارت مکه دست یافتند.

آغاز امارت مشارکتی مکه

شهاب الدین حسن بن قتاده (حک: 617-619ق.) از سال 617ق. سه سال حکومت مکه را در اختیار داشت.[۳۰۶] از رویدادهای دوره امارت او، توطئه برادرش راجح با همکاری آقباش امیر الحاج خلیفه عباسی الناصر لدین الله بود. حسن در پی آگاهی از آن، راه‌های ورودی مکه را به روی حاجیان عراقی بست و به آن‌ها حمله کرد که به کشته شدن آقباش و فرار راجح به یمن انجامید.[۳۰۷] در این پیروزی، فرزند حسن، ابونمی، نقشی برجسته داشت. از این رو، پدرش وی را در امارت شریک کرد. این نخستین بار بود که مشارکت در امارت مکه آغاز شد و سپس مرسوم گشت.[۳۰۸]

به سال 618ق. یا 619ق. ملک مسعود، حاکم ایوبی یمن، به تحریک راجح که در پی شکست از برادرش حسن به یمن پناهنده شده بود، [۳۰۹] به مکه حمله کرد. پیامد این کار، شکست حسن بن قتاده و فرار او به شام بود.[۳۱۰] فرزند او جماز بن حسن به سال 651ق. با سپاهی بزرگ از شامیان به مکه یورش برد و در پی کشتن عموزاده اش ابوسعد، حسن بن علی اکبر[۳۱۱] چند ماه امیر مکه شد. وی در این سال از سپاه راجح بن قتاده شکست خورد.[۳۱۲] از این پس راجح مدتی با حاکم یمن به صورت مشترک بر مکه حکومت کرد. همین امر تا مدتی موجب رقابت میان حاکمان ایوبی یمن و مصر برای تسلط بر مکه شد. هر گاه یمنی‌ها بر مکه چیره می‌شدند، راجح نیز در امارت شرکت می‌یافت.[۳۱۳] راجح به سال 651ق. در پی کنار زدن جماز بن حسن، توانست آخرین بار و به صورت مستقل بر مکه حاکم شود.[۳۱۴]

ادریس بن قتاده نیز هفده سال بر مکه امارت داشت. او همراه محمد ابونمی اول به سال 652ق. با شورش بر ضد غانم بن راجح، امارت مکه را به دست آورد.[۳۱۵] ادریس در بیشتر دوران حکومتش با ابونمی، نوه برادرش، به صورت شراکت امارت مکه را بر عهده داشت.[۳۱۶] از فرزندان او محمد بن ادریس مدتی کوتاه با مباشرت امیر الحاج جاشنکیر مصر به امارت مکه رسید.[۳۱۷] ابونمی اول بیش از 50 سال بر مکه امارت کرد و پس از او تا سده چهاردهم ق. امارت در فرزندان ابونمی ادامه یافت.[۳۱۸]

امارت مکه در دوران ممالیک

(حک: 647-923ق.) در پی تشکیل دولت ممالیک در مصر و روی کار آمدن بیبرس، امیر مکه شریف ابونمی محمد بن ابوسعید در 667ق. به نام بیبرس خطبه خواند و امارتش بر مکه از سوی سلطان مملوکی تایید شد. از آن پس این شیوه ادامه یافت و امارت اشراف از جانب ممالیک تفویض می‌شد. بیبرس به امیران حجاز نیکی نمود و هر سال برای ابونمی و عمویش ادریس مبلغی پول و غله می‌فرستاد؛ زیرا آنان ورود به مسجدالحرام را رایگان کرده بودند.[۳۱۹] همو در اختلاف میان ادریس و ابونمی میانجیگری کرد. البته اختلاف این دو دیگر بار آغاز شد که به کشته شدن ادریس و بازگشت ابونمی به مکه و حکومت مستقل او بر این شهر انجامید.[۳۲۰]

امرای مکه فرمان امارت خود را از ممالیک می‌گرفتند. هنگامی که یکی از آنان با زور شمشیر بر مکه غلبه می‌کرد، چیزی نمی‌گذشت که مورد تایید ممالیک قرار می‌گرفت. آنان هیچ بخلی در حمایت از فرد پیروز به خرج نمی‌دادند.[۳۲۱] امیران مکه کنار نام سلطان مملوکی، نام خلیفه عباسی را نیز در خطبه می‌آوردند.[۳۲۲]

در دوران ممالیک، اشراف آل ابی نمی (651-1079ق.) بر مکه امارت داشتند. آنان را به دو شاخه ابونمی اول و دوم تقسیم کرده‌اند.[۳۲۳] نسل آنان به شریف ابونمی اول محمد بن ابی سعد حسن از آل قَتاده*[۳۲۴] امیر مکه می‌رسد. پدرش وی را از اوان جوانی در امارت خود شریک کرد.[۳۲۵] در پی درگذشت پدرش به سال 652ق. وی با عمویش ادریس بن قتاده، امارت این شهر را بر عهده گرفت.[۳۲۶] از رویدادهای دوران امارتش، غلبه کوتاه مدت ابن برطاس، فرمانده سپاهیان ملک مظفر حاکم یمن، بر مکه[۳۲۷] و نیز تسلط چهل روزه پسرعمویش غانم بن ادریس بر آن شهر بود که به خون‌خواهی پدر و با یاری گرفتن از جماز بن شیحه حسینی امیر مدینه و حمایت قلاون سلطان مصر که امارت مکه را نیز در سال 668ق. به وی وا‌گذار کرده بود، صورت گرفت.[۳۲۸] ابونمی که از سال 667ق. یا 669ق. تا 701ق[۳۲۹] امیر مکه بود، در این سال به سود فرزندانش رمیثه و حمیضه از امارت کناره گرفت.[۳۳۰]

پس از درگذشت ابونمی، به رغم تعیین جانشینش، فرزندان او برای عهده‌داری امارت مکه با یکدیگر درگیر شدند. سرانجام ابوالغیث با غلبه بر برادرانش رمیثه و حمیضه و با تایید سلطان مملوکی، امارت مکه را در دست گرفت.[۳۳۱] وی در 714ق. به دست برادرش حمیضه کشته شد[۳۳۲] و امارت مکه به او رسید. با غلبه رمیثه بر مکه (718ق.) حمیضه به ایلخانیان مغول در ایران پناه آورد و برای بازپس‌گیری امارت مکه، مورد حمایت آنان قرار گرفت و بدین سان، پای مغولان به مکه باز شد.[۳۳۳] رمیثه به دست سپاه مصر دستگیر و نزد ملک ناصر مملوکی فرستاده شد. در پی آزادی رمیثه (722ق.) او در امارت برادرش عطیفه شریک گشت و پس از مرگ عطیفه، مستقلاً امیر مکه شد. به سال 746ق. ملک صالح سلطان یمن ولایت مکه را در اختیار فرزند رمیثه، عجلان، قرار داد.[۳۳۴]

از میان پسران او، ثقبه (754ق.)، [۳۳۵] مغامس (764ق.) [۳۳۶] و عجلان حدود 30 سال از 745ق. امیر مکه بودند.[۳۳۷] فرزندان عجلان، احمد[۳۳۸] و حسن نیز به امارت مکه رسیدند. حسن (حک: 809-821ق.) در 809ق. فرزندش برکات را شریک ساخت و در سال بعد، فرزند دیگرش احمد را در امارت مکه شرکت داد. جمع سه نفره آن‌ها تا 818ق. بر سراسر حجاز ولایت یافت.[۳۳۹] علی بن عنان[۳۴۰] نیز مدتی کوتاه از سوی ممالیک، حاکم مکه شد.[۳۴۱] از مشهور‌ترین امیران مکه در این دوران، می‌توان به برکات بن حسن اشاره کرد.[۳۴۲] وی پیش از این نیز در یک دوره از سال 810ق. در امارت مکه با پدر شریک بود.[۳۴۳] او تا پایان عمر (859ق.) چهار بار به امارت مکه رسید و توانست با آرامش و عدالت بر مکه حکومت کند.[۳۴۴] وی از‌اندک اشرافی است که در معلات (قبرستان ابوطالب) بر قبرشان قبه‌ای ساختند.[۳۴۵]

پس از برکات، ولایت فرزندش محمد از سوی ممالیک تایید شد و امارت او 43 سال به طول انجامید.[۳۴۶] فرزندش، برکات دوم، از 877ق. در امارت پدرش تا هنگام درگذشتش (903ق.) شرکت داشت.[۳۴۷] ساختن رباط در مکه برای فقیران و اختصاص موقوفه‌هایی برای آب‌رسانی به نُواریه، میان جده و مکه، از کارهای او است. فرزندان او جازان، برکات، هَزاع، قایتبای، علی و راجِح در پی مرگ پدر، برای کسب قدرت به ستیز برخاستند[۳۴۸] که دست به دست شدن امارت مکه، پیامد آن بود.[۳۴۹] از میان امیران آل برکات، برکات دوم حدود 54 سال تا هنگام مرگش (931ق.) بر مکه حکومت کرد.[۳۵۰] امارت اشراف در نسل او از طریق فرزندش شریف محمد ابی نمی‌دوم استمرار یافت.

از گفتنی‌های این دوران و دوره‌های پیشین، رقابت امیران مکه با امیران مدینه است؛ چنان‌که اشراف مکه با آل مهنا که در مدینه امارت داشتند، چند نوبت درگیر شدند که از پیامدهای آن، پایمال شدن حقوق زائران و مجاوران دو حرم بود.[۳۵۱] (← امیران مدینه)

امیران مکه در روزگار عثمانی

در پی تسلط عثمانی‌ها بر مصر و شام، شریف برکات امیر مکه، فرزند خود ابونمی دوم را به سال 923ق. برای تبعیت از عثمانی با کلید‌های مکه و هدایای گران‌بها نزد سلطان سلیم فرستاد. وی مورد استقبال و اکرام قرار گرفت و امارت برکات تنفیذ شد[۳۵۲] و امپراتور عثمانی، سلطان سلیم، مبلغی فراوان را برای توزیع میان اهالی حرمین، در اختیار ابونمی قرار داد.[۳۵۳] بدین ترتیب، روابط میان امیران مکه و عثمانی‌ها آغاز شد و اشراف همچنان به عنوان صاحبان مکه باقی ماندند و حتی امارت مدینه نیز مدتی به مکه افزوده شد.[۳۵۴]

تعیین امیر مکه، نخست از سوی خود اشراف انجام می‌پذیرفت و در صورت عدم توافق آنان بر یک شخص، دولت عثمانی یکی از اشراف را انتخاب می‌کرد. گاه رشوه صنجق جده نیز موجب روی کار آمدن امیر می‌شد.[۳۵۵] درصورت غلبه شریف جدید بر اشراف دیگر، وی در نامه‌ای به سلطان عثمانی، او را از اوضاع جدید آگاه می‌کرد و منتظر دستور سلطان عثمانی می‌ماند. با انتخاب امیر جدید، فرمان امارت او در حرم شریف و نزد بزرگان اشراف و دانشوران در مراسمی با شکوه و ضمن آداب و رسوم ویژه قرائت می‌شد.[۳۵۶]

مناسبات میان امیران مکه و عثمانی در طول حدود چهار سده، نشیب و فراز داشت. به طور کلی عثمانی‌ها در مکه، بر خلاف دیگر سرزمین‌های قلمرو خود، به صورت مستقیم حکومت نکردند.[۳۵۷] در بیشتر این دوره، آنان جز در برکناری و تعیین قاضی و محتسب که ماموران آن‌ها بودند، دخالت نداشتند. وظیفه افتاء در این شهر بر عهده دانشوران مکه و با حکم امیر و تایید دولت عثمانی بود.[۳۵۸] در این دوران، در شهرهای مدینه، ینبع و جده، حاکمی ترک به عنوان نماینده دولت عثمانی با کسی که از سوی امیر مکه منصوب بود، در اداره امور مشارکت داشت. افزون بر آن، در جده لشکری عثمانی به فرماندهی یک صنجق نظامی مستقر بود. مَشْیَخَةُ الحرمین نیز برای پرداختن به تعمیرات مکه و نیز اشراف بر اداره کارها در مکه وجود داشت که دستورهای خود را به گونه مستقیم از استانبول و گاه از والی ترک در مصر دریافت می‌کرد و در برکناری امیر معزول از اشراف و نصب دیگری و تقدیم خلعت، همراهی می‌کرد.[۳۵۹]

تا سال‌ها در دربار عثمانی رسم بود که حاکم نظامی جده تحت نظارت اداری امیر مکه باشد. اما شریف عبدالمحسن به دست صنجق جده بر مکه امارت یافت و فرمان آن با تشریفات ویژه در مسجدالحرام قرائت شد. این کاری تازه بود که عثمانی‌ها انتخاب امیر مکه را به صنجق جده سپردند.[۳۶۰]

نخستین امیر مکه در دوران عثمانی ابونمی دوم بود. وی از سوی دولت عثمانی به سال 974ق. افزون بر امارت مکه، جده، مدینه، ینبع و همه حجاز از خیبر تا نجد را به قلمرو خود افزود. حکومت وی، خواه شراکتی و خواه مستقل، حدود 73 سال به طول انجامید.[۳۶۱] از رویدادهای مهم دوران او، حمله پرتغالی‌ها به جده بود. ابونمی با اعلان جهاد، سپاهیانی بسیار فراهم آورد و از ورود پرتغالی‌ها که نزدیک جده جای گرفته بودند، پیشگیری کرد.[۳۶۲] در پی ابونمی، فرزندش شریف حسن به سال 992ق. امارت را به دست گرفت. از خدمات او بنای ‌دار السعاده مکه است که آن را جایگاهی برای امارت خویش و جانشینان پس از خود قرار داد.[۳۶۳] در پی درگذشت حسن (1010ق.) فرزندش ابوطالب دو سال امیر مکه شد. در دوران امارت وی، مکه صحنه رقابت برادرانش و ستیز میان اشراف و دست به دست شدن امارت میان او و ادریس بن حسن، محسن بن حسین و احمد بن عبدالمطلب بن حسن بود.[۳۶۴] در امارت ادریس، برادرانش فُهید و محسن نیز مدتی با او در امارت شریک بودند.[۳۶۵]

اشراف به سال 1034ق. بر امارت محسن توافق کردند و امارت او را سلطان عثمانی نیز تایید کرد. وی تا سال 1037ق. بر مکه حکومت کرد. با برکناری محسن، احمد بن عبدالمطلب از سوی احمد پاشا، حکمران یمن، به حکومت مکه رسید. او به سال 1039ق. به قتل رسید و مسعود بن ادریس امیر شد. امارت وی یک سال و ‌اندی بیش نپایید. در پی درگذشت او، عبدالله بن حسن به حکومت رسید و نُه ماه بعد به سود فرزندش محمد و نیز زید بن محسن که آن هنگام در یمن بود، کناره‌گیری کرد. آن دو مدتی کوتاه به صورت مشترک بر مکه حکم راندند[۳۶۶] ؛ اما اختلاف‌هایی که از سوی خویشاوندان آن دو دامن زده می‌شد، موجب قتل محمد و فرار زید از مکه شد. سپس نامی بن عبدالمطلب در 1041ق. به امارت رسید. اما زید دیگر بار به سال 1043ق. بر حکومت مکه دست یافت و به مدت 36 سال تا 1077ق. که درگذشت، به حکومت پرداخت.[۳۶۷] او توانست عثمانی‌ها را قانع کند تا مالیات واردات جده را که به خزانه عثمانی سرازیر می‌شد، به امارت مکه بازگردانند. از دیگر تلاش‌های او، بازسازی برخی آثار حرم به سال 1073ق. بود.[۳۶۸] وی در پی حدود 53 سال حکومت درگذشت (1077ق.) و فرزندش سعد به امارت رسید که با اختلاف‌ اشراف بر سر حکومت مکه مواجه گشت. از این هنگام، امارت مکه از آل زید به برکات بن محمد بن ابراهیم بن ابی نمی‌انتقال یافت و او تا 1095ق. امارت کرد. در این سال، سعید بن برکات جانشین پدر شد و اختلاف او با عموزادگان ذوو زید مایه ستیزهای فراوان و تغییرهای پیاپی در حاکمیت مکه شد. پس از یحیی، فرزندش برکات چهارم در 1135ق. امارت یافت. او در نبرد با مبارک بن احمد شکست خورد و حکومت دیگر بار به آل زید انتقال یافت.[۳۶۹]

از سده دوازدهم همواره حکومت مکه میان اشراف آل زید و آل عبدالکریم و بنی‌برکات دست به دست می‌شد. از خاندان برکات، عبدالکریم برکاتی تا 1123ق. و یحیی بن برکات نیز بیش از دو سال حاکم مکه شدند. واپسین فرد از خاندان برکات، عبدالله بن حسین برکاتی بود که در 1184ق. با یاری نظامیان مصر در 1184ق. برمکه چیره شد؛ اما امارت او چند ماه بیشتر دوام نیاورد.[۳۷۰] پدرش حسین، جد اشراف بنی‌حسین یکی از شاخه‌های آل برکات است.[۳۷۱] سپس شریف احمد، شریف سرور و افرادی از آل زید تا ظهور آل سعود بر مکه حکومت کردند.[۳۷۲] واپسین حاکم مکه از آل قتاده شریف حسین بود که به دست انگلیسی‌ها فریفته شد و او و فرزندش علی که مدتی‌اندک پس از پدر بر حجاز حاکم بود، به سال 1925م. به دست آل سعود از حکومت مکه بر کنار گردیدند. از فرزندان او، فیصل در عراق و عبدالله در اردن حکومت را به دست گرفتند. با کودتای عبدالکریم قاسم در عراق، فیصل برکنار شد؛ اما عبدالله و فرزندانش تا امروز بر حکومت اردن باقی مانده‌اند.[۳۷۳]

به طور کلی از نیمه اول سده یازدهم تا سده چهاردهم ق. سه طایفه از نوادگان ابونمی دوم بر سر امارت مکه با یکدیگر رقابت داشتند. این سه طایفه ذوو زید، ذوو عبدالله، و ذوو برکات بودند.[۳۷۴]

امارت مکه در دوران آل سعود

به سال 1222ق. با استیلای آل سعود بر مکه، آنان تا سال 1228ق. به امارت مکه دست یافتند.[۳۷۵] اما در همین سال، با حمله محمد علی پاشا حاکم مصر و پسرش به حجاز، مکه مکرمه بار دیگر زیر سلطه عثمانی‌ها قرار گرفت و حکومت اول سعودی پایان یافت.[۳۷۶]

به سال 1230ق. شخصی به نام اوزون اوغلی امارت مکه را بر عهده گرفت.[۳۷۷] امارت محمد علی پاشا بر حجاز و مکه تا سال 1256ق. ادامه داشت. در این سال، دولت عثمانی وی را از این سمت برکنار کرد و خود حکومت عثمانی منطقه حجاز و مکه مکرمه را در دست گرفت و پس از چندی این منصب را به اشراف وا‌گذار کرد.[۳۷۸] فروپاشی عثمانی در جنگ اول جهانی (1914-1918م.) به شریف حسین فرصت داد تا در سال 1335ق. خود را خلیفه مسلمانان خوانده، پادشاهی حجاز را مستقل اعلام نماید.[۳۷۹] وی مدینه را نیز به سال 1337ق. از عثمانی بازستاند.[۳۸۰] در این هنگام، آل سعود که بار سوم در نجد قدرت گرفته بودند، در پی ناکامی شریف حسین، به سال 1343ق. دیگر بار به رهبری عبدالعزیز بن عبدالرحمن بر حجاز و مکه استیلا یافتند.[۳۸۱] سعودی‌ها به امارت مکه نگاهی ویژه دارند. از این رو، امیران این شهر را از میان شاهزادگان سعودی انتخاب می‌کنند. امیران سعودی در مکه عبارتند از: خالد بن لؤی (حک: 1343ق.)، فیصل بن عبدالعزیز (حک: 1344-1378ق.)، معتب بن عبدالعزیز (حک: 1378-1380ق.)، عبدالله بن سعود (حک: 1380-1382ق.)، مشعل بن عبدالعزیز (حک: 1382- 1390ق.)، فواز بن عبدالعزیز (حک: 1390-1400ق.) و ماجد بن عبدالعزیز (حک: 1400ق.) .

در باره چگونگی رفتار امیران مکه با پرده‌داران کعبه، یعنی بنی‌شیبه، آگاهی ‌اندکی در دست است. امیران مکه در دوران اشراف، هنگام‌ تعویض پرده کعبه‌، جامه قدیمی‌ را با بنی‌شیبه‌ تقسیم می‌کردند‌ و با ارسال‌ آن‌ نزد حاکمان به‌ عنوان‌ تبرّک‌، هدایا و مبالغی‌ به ‌دست‌ می‌آوردند.[۳۸۲] به ‌گزارش فاسی، امیران مکه‌ ‌در ازای‌ شش‌ هزار درهم که‌ در اختیار پرده‌داران‌ قرار می‌دادند، همواره‌ پرده آویخته بر درِِ کعبه‌ و قسمت‌ بزرگی‌ از جامه را از آنِ‌ خویش‌ می‌کردند. شریف‌ عنان‌ بن‌ مغامس‌ به سال788ق. این‌ سنت‌ را رسم کرد و دیگر امیران مکه نیز معمولاً از او پیروی‌ کردند.[۳۸۳] این‌ وضع‌ در دوران‌ امارت شریف‌ عون‌ الرفیق‌ (م. 1323ق.) و شریف‌ علی‌ بن‌ عبدالله که به سال 1326ق. برکنار شد و نیز شریف‌ حسین‌ بن‌ علی‌ به‌ هنگام‌ امارت او و اعلان‌ استقلال‌، ادامه داشت. امیران مکه‌، پردة دَر کعبه‌ و کمربند و جامه مقام‌ ابراهیم‌ خلیل(ع) را از آن‌ خود می‌کردند.

شریف حسن بن عجلان نیز در پی سال‌ها امارت بر مکه، پرده و دَرِ کعبه و جامه مقام ابراهیم را از بنی‌شیبه گرفته، در اختیار بزرگان و پادشاهان می‌نهاد و از عطایای آن‌ها برخوردار می‌شد.[۳۸۴] به ‌گزارش ابن ظهیره (م. 950ق.) امیران مکه پس از حسن، همچنان این سنت را جاری ساختند. پادشاهان مصر نیز گاهی در این زمینه با پرده‌داران در تقسیم جامه شریک می‌شدند و به ‌قسمتی از آن دست می‌یافتند. برخی از این پادشاهان در برابر پولی که از بیت ‌المال در اختیار پرده‌داران و اشراف قرار می‌دادند، سراسر جامه را از آن خود می‌کردند.[۳۸۵] گاهی آنان برای دستیابی به همه آن، مبلغی پول به پرده‌داران‌ و اشراف می‌پرداختند. در این دوره، جامه کعبه همواره میان امیران مکه و خاندان بنی‌شیب تقسیم می‌شد و امیران مکه، پرده در کعبه و کمربند و جامه مقام ابراهیم خلیل(ع) را از آن خود می‌کردند. این وضع در دوران امارت شریف عون الرفیق (م. 1323ق.) و شریف علی بن عبدالله که به سال 1326ق. برکنار گردید و نیز شریف حسین بن علی جریان داشت. گویا این رسم در امارت پیش از افراد یاد شده نیز برقرار بوده است.

از دیگر نمونه‌های رفتار امیران مکه با بنی‌شیبه این بود که اگر پرده‌داری عقیم بود یا فرزندی خردسال داشت، کفالت او را بر عهده می‌گرفتند. در پی درگذشت عبدالقادر شیبی که عقیم بود، پرده‌داری به فردی به نام محمد بن زین العابدین رسید که کودکی بیش نبود. شریف غالب بن مسعود، امیر مکه، کفالت او را بر عهده گرفت و چون وی بزرگ شد، او را رسماً به عنوان پرده‌دار تعیین کرد.[۳۸۶]

نظام مالی امیران مکه: مالیات بر حاجیان (مکوس) از جمله درآمدهای امیران مکه در دوران امارت اشراف بود که برخی حکمرانان مانند صلاح الدین ایوبی در ازای کمک‌های دیگر خواستار حذف آن شدند.[۳۸۷] در این زمینه، گاه پیمانی میان امیران مکه و دولت صاحب نفوذ تنظیم می‌شد و آن را در مسجدالحرام پیش چشم همگان می‌نهادند. اما برخی امیران مکه با گچ‌اندود کردن آن، از حاجیان مالیات می‌گرفتند؛ چنان‌که پیمان نقش بسته بر ستون نزدیک «باب‌الحزوره» که از سوی «اشرف شعبان» پادشاه مصر صادر شده بود، گچ‌اندود شد.[۳۸۸]

از دیگر درآمدهای امیران مکه در هنگامه‌های بحرانی، برداشتن جواهرات اهدایی کعبه بود. در قحطی سخت سال 462ق. طلاهای باب الکعبه به دست امیر مکه کنده و هزینه شد.[۳۸۹] تقسیم پرده کعبه با خاندان بنی‌شیبه به عنوان پرده‌داران را نیز می‌توان منبع درآمد آنان دانست.[۳۹۰]

کمک‌ قدرت‌های ذی نفوذ در حرمین نیز از در آمدهای امیران مکه بود. به گفته ناصر خسرو، امیر مکه برای این‌که اجازه ساختن چهار طاقی را به پسر شاد دل*، امیر عدن، بدهد، از وی هزار دینار گرفت.[۳۹۱] نیمی از درآمد گمرک جده نیز متعلق به امیران مکه بود.[۳۹۲] والی ترک جده به نام قانصو به سال 1040ق. در پی حوادثی که روی داد، به سبب ضعف امیر مسعود در مکه در آن سال، توانست بر همه این درآمد دست‌اندازی و آن را به خزانه دولت عثمانی منتقل کند. این وضع چندان ادامه نیافت. شریف زید که در راس امیران آل زید بود، حکومت را در اختیار گرفت و خواستار بازگشت درآمد به خزانه امیر مکه شد. اما تلاش زید تنها به بازگشت نیمی از درآمد انجامید. سپس والی عثمانی‌ها در جده در دوران امارت مسعود بن سعید تلاش کرد تا از پرداخت حق امیر مکه خودداری ورزد. از این رو، مسعود جده را تصرف نمود و والی ترک را از آن‌جا بیرون راند. سپس امیر مکه نامه‌ای در شرح این اوضاع به دربار عثمانی نوشت که موجب برقراری حق امیر مکه شد.[۳۹۳] عثمانی‌ها هرسال 25000 قرش به امیر مکه اعطا می‌کردند. این مبلغ نصف جوایز سلطان بود که عطیه سلطانی نام داشت.[۳۹۴]

وظایف و اختیارات امیران مکه

در آغاز اسلام، وظایف امیران در حکمی از سوی رسول خدا، شامل موارد زیر بوده است: فرماندهی نیروهای نظامی، تعلیم دین و قضاوت، اجرای احکام و حدود، امامت جمعه و جماعات.[۳۹۵] امیران مکه در دو سده نخست ق. که برخی فقیه نیز بودند، گاه کار قضاوت را هم انجام می‌دادند؛ اما از آن پس، قضاتی برای یاری به امیران تعیین می‌شدند. ‌گزارش‌هایی از درگیری امیران با قاضیانی که خلاف خواست آنان احکامی صادر می‌کردند، در دست است.[۳۹۶]

امیر مکه گاه وظایف امیر الحاج را نیز بر عهده داشته است؛ از جمله اعلان ثبوت هلال ماه ذی‌حجه که از وظایف امیر الحاج به شمار می‌رفت.[۳۹۷] در سده‌های پسین، افزون بر موارد یاد شده، گردآوری خراج و صدقات، پاسداری از مرزها و تجهیز و اعزام کاروان‌های حاجیان همراه نصب متولی برای آن‌ها نیز از وظایف امیران شمرده شده است.[۳۹۸]

در دوره‌ای، استقبال از کاروان‌های حج، به وظایف امیران مکه افزوده شده است. در امارت اشراف، آنان معمولا با گروهی که بر اسبان تزئین شده، سوار بودند و نوازندگان طبل آنان را همراهی می‌کردند، به استقبال کاروان و امیر الحاج مصر که حامل پرده کعبه بوده است، می‌رفته‌اند.[۳۹۹]

در منشور امارت دوران عثمانی، به وظایف امیر مکه اشاره شده است. استقبال از حاجیان و بدرقه آنان و همچنین سفارش به مدارا با مجاوران و زائرین و دعا برای دوام و قوت دولت عثمانی از آن جمله‌ است.[۴۰۰] این منشور در حرم بر اشراف، دانشوران و دیگران خوانده می‌شد و سپس بیعت با امیر انجام می‌گشت. در خطبه، نام امیر در پی نام سلطان آورده می‌شد. در عصرگاه هر روز نیز بر درگاه امیر طبل کوبیده می‌شد.[۴۰۱]

وظایف امیر از سوی آل سعود، نظارت بر نظم و امنیت محدوده امارت، اجرای احکام قضایی، حفظ حقوق شهروندان در چارچوب دین و نظام، و تلاش برای اعتلای اجتماعی و عمرانی اعلام شده است.[۴۰۲]

تلاش‌های عمرانی امیران مکه

با توجه به وابستگی امیران مکه به قدرت‌های همجوار و مشکل اقتصادی، آنان به طور مستقل توان پرداختن به کارهای عمرانی و رفاهی نداشتند. از کارهای آنان می‌توان به بازسازی برخی قنات‌ها که در سیل سال‌های 1327 و 1328ق. آسیب دیده بود، اشاره کرد که شریف حسین پاشا، امیر مکه، به بازسازی آن پرداخت.[۴۰۳]

مذهب و کارهای مذهبی امیران مکه

تا هنگام امارت اشراف (حک: 358ق.) امیران مکه بیشتر بر مذهب اهل سنت بودند. با روی کار آمدن اشراف تا دوران ممالیک (647-923ق.) بیشتر مذهب زیدی داشتند. شریف قتاده، همچون امامیه، «حی علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.[۴۰۴] ابن تغری بردی از این‌که شریف عجلان در سده هشتم ق. بر مذهب اهل سنت، گویا شافعی، بوده، تعجب کرده و تصریح نموده که آنان آشکارا به مذهب زیدی پایبند هستند.[۴۰۵] البته از دوران ممالیک، برخی از اشراف به تدریج به مذهب شافعی، [۴۰۶] مالکی و در دوران عثمانی به مذهب حنفی روی آوردند که شاید دلیل آن، حفظ موقعیت و نیز تقیه بوده است. به طور کلی، سیاست مذهبی آنان چنان بود که با موضع سیاسی ایشان درباره قدرت‌های همسایه و ذی نفوذ در حرمین منافات نداشته باشد. نفوذ تشیع در مکه از هنگام نفوذ دولت فاطمیان مصر و قدرت‌گیری اشراف در مکه آغاز شد و سنت‌های شیعیان تا آمدن دولت سعودی در مکه ادامه یافت.[۴۰۷] ‌یک گزارش از زیدی بودن آنان در سده یازدهم ق. حکایت دارد؛ چنان‌که نابلسی، امیر مکه شریف سعد بن زید را بر این مذهب دانسته است.[۴۰۸]

تک‌‌‌‌نگاری‌ها درباره امیران مکه

نظر به اهمیت مکه و حاکمان آن، تک‌نگاری‌هایی درباره امیران مکه نگاشته شده که برخی عبارتند از: امراء مکه تالیف عمر بن شبه بصری (م. 262ق.) که از کتاب‌های گم‌شده به شمار می‌رود و ابن ندیم با همین نام بدان اشاره کرده است.[۴۰۹] یاقوت، [۴۱۰] صفدی[۴۱۱] و بغدادی نیز از این کتاب با عنوان اخبار امرای مکه یاد کرده‌اند.[۴۱۲] از دیگر کتاب‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: امراء مکة المکرمه فی العهد العثمانی از اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه خلیل علی مراد؛ حکام مکه از جرالدوی غوری، ترجمه رزق الله بطراس و محمد شهاب؛ جداول امراء مکه و حکامها منذ فتح الی الوقت الحاضر از عبد بن منصور حسنی؛ امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام از عبدالفتاح حسین؛ تاریخ امارة مکة المکرمه من 8ق. ‌-1344ق. از عارف عبدالغنی؛ امراء البلد الحرام منذ اولهم فی عهد رسول الله حتی الشریف الحسین بن علی از احمد زینی دحلان؛ تاریخ اشراف و امراء مکة المکرمه از عبدالله بن عبدالشکور بن محمد هندی (م. 1257ق.) که نسخه‌هایی از آن برجای مانده است. برخی کتاب‌ها نیز بابی را به امیران مکه اختصاص داده‌اند؛ همچون الارج المسکی و العقد الثمین.

پانویس

  1. الصحاح، ج2، ص581؛ لسان العرب، ج4، ص31؛ تاج العروس، ج6، ص32، «امر.
  2. نک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص242-243.
  3. تاریخ طبری، ج5، ص338.
  4. تاریخ مکه، سباعی، ص59.
  5. الفتوح، ج5، ص14.
  6. نک: رحلة ابن جبیر، ص51؛ نزهة المشتاق، ج1، ص135؛ النجوم الزاهره، ج5، ص109.
  7. نک: الروض المعطار، ص424؛ مسالک الابصار، ج16، ص77.
  8. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص507.
  9. الارج المسکی، ص317-318.
  10. جامع الیبان، ج1، ص749؛ مجمع البیان، ج2، ص382؛ ج8، ص323.
  11. التبیان، ج1، ص462.
  12. الکافی، ج4، ص203-205؛ علل الشرایع، ج2، ص587.
  13. شفاء الغرام، ج2، ص22.
  14. تاریخ مکه، سباعی، ص19-20.
  15. تاریخ مکه، سباعی، ص20.
  16. تاریخ یعقوبی، ج1، ص221-222؛ الکامل، ج2، ص42؛ شفاء الغرام، ج2، ص23.
  17. شفاء الغرام، ج2، ص25.
  18. تاریخ یعقوبی، ج1، ص221-222.
  19. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص111-112؛ مروج الذهب، ج2، ص22.
  20. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص111-112؛ مروج الذهب، ج2، ص22.
  21. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص112؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص81-82؛ البدء و التاریخ، ج4، ص124.
  22. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص73؛ معجم البلدان، ج5، ص185.
  23. شفاء الغرام، ج1، ص470.
  24. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص82.
  25. شفاء الغرام، ج1، ص469.
  26. مروج الذهب، ج2، ص24؛ شفاء الغرام، ج1، ص470.
  27. شفاء الغرام، ج1، ص470.
  28. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  29. نک: شفاء الغرام، ج1، ص470.
  30. معجم البلدان، ج1، ص105.
  31. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص84-86؛ مروج الذهب، ج1، ص22-23.
  32. مروج الذهب، ج2، ص22-23؛ شفاء الغرام، ج1، ص470.
  33. الروض الانف، ج2، ص79؛ البدایة و النهایه، ج2، ص217.
  34. تاریخ طبری، ج2، ص285.
  35. اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص225.
  36. شفاء الغرام، ج1، ص21.
  37. الانساب، ج1، ص22؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص52.
  38. انساب الاشراف، ج1، ص22.
  39. تاریخ یعقوبی، ج1، ص254.
  40. شفاء الغرام، ج2، ص30-33.
  41. مروج الذهب، ج2، ص24؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398.
  42. انساب الاشراف، ج1، ص57.
  43. تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398.
  44. مروج الذهب، ج2، ص29؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398.
  45. المعارف، ص108؛ نک: المفصل، ج8، ص33.
  46. السیرة النبویه، ج1، ص74.
  47. نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص90-92.
  48. المفصل، ج2، ص12؛ ج7، ص14.
  49. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص124.
  50. الاصنام، ص8؛ مروج الذهب، ج2، ص227؛ المفصل، ج6، ص14-15.
  51. المعجم الاوسط، ج1، ص72؛ بحار الانوار، ج9، ص84.
  52. تاریخ یعقوبی، ج1، ص229، 254-255؛ تاریخ دمشق، ج19، ص501.
  53. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص101.
  54. انساب الاشراف، ج1، ص20؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص223؛ سبل الهدی، ج1، ص295.
  55. تاریخ یعقوبی، ج1، ص227؛ انساب الاشراف، ج1، ص38.
  56. تاریخ مکه، سباعی، ص23-24.
  57. انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص255-256.
  58. تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص256.
  59. السیرة النبویه، ج1، ص124؛ اعلام النبوه، ص180؛ الانوار فی مولد النبی، ص19.
  60. انساب الاشراف، ج1، ص56-58؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207.
  61. انساب الاشراف، ج1، ص58.
  62. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص109-110؛ الکامل، ج2، ص21-22؛ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص510-511.
  63. تاریخ مکه، سباعی، ص25.
  64. السیرة النبویه، ج1، ص132-133؛ المنمق، ص54؛ المعارف، ص604.
  65. تاریخ یعقوبی، ج1، ص241؛ البدء و التاریخ، ج4، ص110؛ اعلام النبوه، ص192.
  66. السیرة النبویه، ج1، ص130.
  67. الطبقات، ج1، ص75؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص242.
  68. السیرة النبویه، ج1، ص137، 142.
  69. السیرة النبویه، ج1، ص50، 143.
  70. نک: تاریخ امراء مکه، ص63.
  71. المغازی، ج1، ص91، 157.
  72. الطبقات، ج1، ص63؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص242؛ تاریخ طبری، ج2، ص252.
  73. انساب الاشراف، ج1، ص63.
  74. نک: تاریخ مکه، سباعی، ص59.
  75. مروج الذهب، ج4، ص301.
  76. تاریخ طبری، ج3، ص342؛ مروج الذهب، ج4، ص301؛ الدرر الفرائد، ج1، ص252.
  77. الطبقات، ج2، ص145؛ منائح الکرم، ج1، ص502.
  78. الاصابه، ج4، ص356.
  79. الطبقات، ج2، ص347.
  80. تاریخ خلیفه، ص122؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص452.
  81. تاریخ مکه، سباعی، ص59-60.
  82. حجاز در صدر اسلام، ص267.
  83. الاستیعاب، ج4، ص1461.
  84. انساب الاشراف، ج10، ص155؛ تاریخ خلیفه، ص87.
  85. شفاء الغرام، ج2، ص191-192؛ الاصابه، ج3، ص417.
  86. الطبقات، ج4، ص56.
  87. الاستیعاب، ج4، ص1490.
  88. تاریخ مکه، سباعی، ص68.
  89. شفاء الغرام، ج2، ص192-193؛ تاریخ مکه، سباعی، ص68.
  90. تاریخ خلیفه، ص122؛ الاستیعاب، ج3، ص1304.
  91. حجاز در صدر اسلام، ص249.
  92. شفاء الغرام، ج2، ص193.
  93. انساب الاشراف، ج3، ص146؛ الاخبار الطوال، ص210؛ الاستیعاب، ج3، ص1421.
  94. تاریخ طبری، ج5، ص132؛ مروج الذهب، ج4، ص302.
  95. تاریخ یعقوبی، ج2، ص213؛ تاریخ طبری، ج5، ص136؛ الاصابه، ج3، ص300.
  96. تاریخ مکه، سباعی، ص78.
  97. تاریخ مکه، سباعی، ص83.
  98. الغارات، ج2، ص607.
  99. الغارات، ج2، ص603-607؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص197-198؛ الکامل، ج3، ص383.
  100. تاریخ طبری، ج5، ص140؛ مروج الذهب، ج3، ص21؛ الکامل، ج3، ص384.
  101. الغارات، ج2، ص623؛ انساب الاشراف، ج3، ص212؛ الفتوح، ج4، ص236.
  102. انساب الاشراف، ج3، ص212؛ الفتوح، ج4، ص234.
  103. الغارات، ج2، ص621-640؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص198-199.
  104. العقد الثمین، ج1، ص320؛ غایة المرام، ج1، ص74.
  105. تاریخ طبری، ج5، ص494، 582؛ مروج الذهب، ج4، ص303.
  106. انساب الاشراف، ج9، ص289-290.
  107. تاریخ مکه، سباعی، ص126.
  108. نک: شفاء الغرام، ج2، ص194-196.
  109. المحبر، ص379.
  110. الکامل، ج3، ص509-510.
  111. نک: تاریخ یعقوبی، ج2، ص229؛ الامامة و السیاسه، ج1، ص209-213.
  112. الطبقات، خامسه1، ص447-448؛ تاریخ طبری، ج5، ص388؛ اتحاف الوری، ج2، ص48.
  113. الطبقات، ج5، ص185؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص198-199؛ الکامل، ج4، ص18.
  114. العقد الثمین، ج3، ص297؛ غایة المرام، ج1، ص138.
  115. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص202-203.
  116. امراء البلد الحرام، ص10.
  117. الطبقات، ج5، ص51.
  118. الکامل، ج4، ص166-167.
  119. تاریخ یعقوبی، ج2، ص255-267؛ التنبیه و الاشراف، ص266-272؛ تاریخ مکه، سباعی، ص106.
  120. تاریخ مکه، سباعی، ص126.
  121. تاریخ مکه، سباعی، ص98-100.
  122. تاریخ حبیب السیر، ج2، ص149.
  123. تاریخ‌ طبری، ج6، ص175؛ المنتظم، ج6، ص124.
  124. المعارف، ص396-397؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
  125. الطبقات، خامسه2، ص95؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص315؛ تاریخ طبری، ج6، ص187.
  126. شفاء الغرام، ج2، ص199-206؛ تاریخ مکه، سباعی، ص107.
  127. مروج الذهب، ج3، ص115، 166.
  128. تاریخ یعقوبی، ج2، ص281؛ المحبر، ص24.
  129. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص289؛ الروض المعطار، ص499.
  130. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص253؛ البدء و التاریخ، ج4، ص84؛ معجم البلدان، ج5، ص124.
  131. الروض المعطار، ص499.
  132. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص281-282.
  133. نسب قریش، ص202، 313.
  134. شفاء الغرام، ج2، ص205.
  135. جمهرة انساب العرب، ص146.
  136. تاریخ خلیفه، ص198؛ الکامل، ج4، ص536.
  137. تاریخ طبری، ج6، ص464.
  138. الکامل، ج4، ص536.
  139. شفاء الغرام، ج2، ص200-202.
  140. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص65.
  141. تاریخ طبری، ج6، ص464، 485.
  142. تاریخ طبری، ج6، ص488.
  143. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص20-21.
  144. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص211.
  145. تاریخ مکه، سباعی، ص130-131.
  146. تاریخ مکه، سباعی، ص132.
  147. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج15، ص256.
  148. تاریخ طبری، ج6، ص522.
  149. تاریخ طبری، ج6، ص522.
  150. شفاء الغرام، ج2، ص204.
  151. انساب الاشراف، ج2، ص198؛ تاریخ طبری، ج7، ص12-13؛ تذکرة الخواص، ص251.
  152. حجاز در صدر اسلام، ص268.
  153. تاریخ خلیفه، ص232؛ اتحاف الوری، ج2، ص155.
  154. تاریخ یعقوبی، ج2، ص331.
  155. تاریخ طبری، ج7، ص226-227؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص331؛ تاریخ مکه، سباعی، ص109.
  156. تاریخ خلیفه، ص266.
  157. انساب الاشراف، ج9، ص289؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص210.
  158. انساب الاشراف، ج9، ص296-304؛ البدایة و النهایه، ج10، ص35؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص210-211.
  159. انساب الاشراف، ج9، ص289.
  160. التنبیه و الاشراف، ص283؛ شرح نهج‌ البلاغه، ابن میثم، ج2، ص155؛ الاغانی، ج23، ص177.
  161. تاریخ مکه، سباعی، ص149.
  162. تاریخ خلیفه، ص313.
  163. التحفة اللطیفه، ج1، ص52.
  164. تاریخ طبری، ج8، ص438؛ تاریخ امراء المدینه، ص150-152.
  165. شفاء الغرام، ج2، ص209.
  166. تاریخ خلیفه، ص276.
  167. تاریخ طبری، ج8، ص200؛ مقاتل الطالبیین، ص372.
  168. تاریخ طبری، ج8، ص529.
  169. مقاتل الطالبیین، ص480.
  170. مروج الذهب، ج4، ص90-91؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
  171. نک: شفاء الغرام، ج2، ص209؛ تاریخ مکه، سباعی، ص149-151.
  172. شفاء الغرام، ج2، ص220.
  173. الجامع اللطیف، ص258؛ تحصیل المرام، ج2، ص716.
  174. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص225.
  175. کعبه و جامه آن، ص97.
  176. تحصیل المرام، ج1، ص146 به بعد.
  177. نک: تاریخ مکه، سباعی، ص209-210؛ حجاز در صدر اسلام، ص485.
  178. نک: تاریخ عباسیان طقوش، ص9.
  179. شفاء الغرام، ج2، ص209.
  180. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص72-73.
  181. اخبار المدینه، ص109.
  182. تاریخ خلیفه، ص284؛ تاریخ طبری، ج7، ص515؛ المعرفة و التاریخ، ج1، ص124، 128.
  183. تاریخ طبری، ج7، ص561، 573-575.
  184. العقد الثمین، ج6، ص324.
  185. التنبیه و الاشراف، ص295؛ مروج الذهب، ج3، ص296.
  186. تاریخ امراء البلد الحرام، ص63.
  187. اخبار مکه، فاکهی، ج1، ص298.
  188. تاریخ طبری، ج8، ص115؛ امراء البلد الحرام، ص14؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص63-65.
  189. تاریخ طبری، ج8، ص141، 154، 163؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص63-65؛ امراء البلد الحرام، ص14؛ تاریخ امراء مکه، ص246-250.
  190. امراء البلد الحرام، ص14.
  191. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص163-164.
  192. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص74؛ العقد الثمین، ج1، ص25.
  193. تاریخ خلیفه، ص294.
  194. مروج الذهب، ج3، ص326-327.
  195. المعرفة و التاریخ، ج1، ص159.
  196. تاریخ خلیفه، ص305؛ نک: شفاء الغرام، ج2، ص213.
  197. شفاء الغرام، ج1، ص320.
  198. العقد الثمین، ج4، ص69.
  199. تاریخ طبری، ج8، ص438، 440؛ المنتظم، ج10، ص27؛ شفاء الغرام، ج2، ص213.
  200. تاریخ طبری، ج8، ص438؛ تجارب الامم، ج4، ص83.
  201. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص169.
  202. منائح الکرم، ج2، ص128.
  203. تجارب الامم، ج4، ص85؛ تاریخ الاسلام، ج13، ص44؛ الکامل، ج6، ص307.
  204. تاریخ طبری، ج8، ص532، 536.
  205. الآداب السلطانیه، ص214-215.
  206. شفاء الغرام، ج2، ص216؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص97.
  207. البدایة و النهایه، ج10، ص268.
  208. خلاصة الکلام، ص9.
  209. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص287؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص324.
  210. تاریخ طبری، ج9، ص140؛ تاریخ الاسلام، ج16، ص5.
  211. التاریخ الشامل، ج2، ص127.
  212. الکامل، ج7، ص118؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص375.
  213. النجوم الزاهره، ج3، ص8.
  214. تاریخ یعقوبی، ج2، ص509؛ شفاء الغرام، ج2، ص223-224.
  215. شفاء الغرام، ج2، ص225؛ تاریخ امراء المدینة المنوره، ص194-195.
  216. تاریخ طبری، ج9، ص599.
  217. تاریخ طبری، ج9، ص652؛ اتحاف الوری، ج2، ص344.
  218. الکامل، ج7، ص167؛ العقد الثمین، ج1، ص325.
  219. انساب الاشراف، ج13، ص301؛ جمهرة انساب العرب، ص261.
  220. تاریخ مکه، سباعی، ص146-147.
  221. الحقیقة و المجاز، ج3، ص70-76.
  222. اشراف مکه، ص112.
  223. تاریخ مکه، سباعی، ص178-179.
  224. نک: امراء البلد الحرام، ص18.
  225. شفاء الغرام، ج2، ص220.
  226. شفاء الغرام، ج2، ص220.
  227. نک: تجارب الامم، ج4، ص294-295؛ المنتظم، ج11، ص221-222؛ البدایة و النهایه، ج10، ص313.
  228. امراء البلد الحرام، ص104-105.
  229. شفاء الغرام، ج2، ص210.
  230. الکامل، ج7، ص164-166.
  231. تاریخ امراء البلد الحرام، ص19، 106.
  232. تاریخ امراء البلد الحرام، ص107.
  233. اخبار مکه، فاکهی، ص477.
  234. اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص242.
  235. تاریخ طبری، ج9، ص476؛ تاریخ امراء مکه، ص343.
  236. اتحاف الوری، ج2، ص339.
  237. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص176.
  238. الجامع اللطیف، ص259؛ تاریخ مکه، سباعی، ص166.
  239. تاریخ طبری، ج9، ص612.
  240. جمهرة انساب العرب، ص149.
  241. اخبار الدول، ج2، ص340؛ سمط النجوم، ج4، ص207.
  242. التنبیه و الاشراف، ص334؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص472؛ غایة المرام، ج1، ص468.
  243. افادة الانام، ج3، ص71؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ تاریخ الخمیس، ج2، ص350.
  244. تاریخ امراء البلد الحرام، ص117.
  245. غایة المرام، ج1، ص468؛ افادة الانام، ج3، ص71؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص438.
  246. تاریخ ابن خلدون، ج3، ص472.
  247. تاریخ طبری، ج11، ص119؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ شفاء الغرام، ج2، ص229.
  248. سفرنامه ناصر خسرو، ص189؛ العقد الثمین، ج1، ص240.
  249. سیاست‌نامه، ص280-282.
  250. تجارب الامم، ج5، ص279؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ الکامل، ج8، ص207.
  251. العقد الثمین، ج1، ص53؛ تاریخ امراء مکه، ص378.
  252. افادة الانام، ج3، ص71-72؛ تاریخ مکه، سباعی، ص174.
  253. دولت حمدانیان، ص443؛ تاریخ امراء مکه، ص383-385.
  254. افادة الانام، ج3، ص72؛ امراء البلد الحرام، ص27.
  255. غایة المرام، ج1، ص476؛ تاریخ مکه، سباعی، ص174.
  256. شفاء الغرام، ج2، ص229؛ امراء البلد الحرام، ص26-27.
  257. تاریخ امراء مکه، ص385.
  258. منائح الکرم، ج2، ص200-201؛ تاریخ امراء مکه، ص386.
  259. الدرر الفرائد، ج1، ص328؛ تاریخ امراء مکه، ص387.
  260. نک: تاریخ مکه، سباعی، ص227-229.
  261. تاریخ مکه، سباعی، ص175.
  262. اتحاف الوری، ج2، ص398؛ تاریخ مکه، سباعی، ص227-228.
  263. الکامل، ج8، ص506؛ اتحاف الوری، ج2، ص398.
  264. منائح الکرم، ج2، ص201-202؛ افادة الانام، ج3، ص72.
  265. امراء‌ البلد الحرام، ص27؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص127.
  266. الجامع اللطیف، ص265؛ منائح الکرم، ج2، ص201-202؛ افادة الانام، ج3، ص72.
  267. افادة الانام، ج3، ص75.
  268. الارج المسکی، ص336.
  269. اتعاظ الحنفاء، ج1، ص225.
  270. اتعاظ الحنفاء، ج1، ص102-103.
  271. البدایة و النهایه، ج11، ص277؛ اتحاف الوری، ج2، ص410، 631.
  272. اتحاف الوری، ج2، ص416؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130.
  273. اتحاف الوری، ج2، ص406، 410، 415؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130؛ سمط النجوم، ج4، ص211.
  274. تاریخ مکه، سباعی، ص272-273.
  275. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
  276. نک: نامه تاریخ‌پژوهان، سال1384ش، ش3، ص103، «مکه آوردگاه رقابت امرای ایرانی و مصری.
  277. نک: رقابت عباسیان و فاطمیان، ص14.
  278. سفرنامه ناصر خسرو، ص105.
  279. رقابت عباسیان و فاطمیان، ص90.
  280. خلاصة الکلام، ص16.
  281. اتعاظ الحنفاء، ج2، ص118-119.
  282. تاریخ مکه، سباعی، ص200-201؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص128-134؛ امراء البلد الحرام، ص28-31.
  283. منائح الکرم، ج2، ص225؛ خلاصة الکلام، ص18؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص134.
  284. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص132.
  285. اتحاف الوری، ج2، ص470.
  286. رقابت عباسیان و فاطمیان، ص19.
  287. البدایة و النهایه، ج12، ص99؛ اتحاف الوری، ج2، ص473.
  288. اتحاف الوری، ج2، ص470-472؛ العقد الثمین، ج2، ص134-135.
  289. اتحاف الوری، ج2، ص472-473.
  290. اتحاف الوری، ج2، ص475.
  291. اتحاف الوری، ج2، ص477؛ تاریخ الاسلام، ج31، ص29.
  292. الکامل، ج10، ص158؛ نهایة الارب، ج23، ص249.
  293. اتحاف الوری، ج2، ص485.
  294. صبح الاعشی، ج4، ص275.
  295. الاعلام، ج2، ص38.
  296. شفاء الغرام، ج2، ص237؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص134؛ الارج المسکی، ص341.
  297. رحلة ابن جبیر، ص23؛ امراء البلد الحرام، ص35.
  298. شفاء الغرام، ج2، ص278.
  299. الارج المسکی، ص341.
  300. شفاء الغرام، ج2، ص237؛ اتحاف الوری، ج2، ص553.
  301. تحصیل المرام، ج2، ص740-741؛ تاریخ مکه، سباعی، ص284.
  302. العقد الثمین، ج5، ص463-464؛ تحفة الازهار، ج1، ص442-443.
  303. عمدة الطالب، ص138؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج1، ص47؛ غایة المرام، ج1، ص544.
  304. الکامل، ج12، ص205؛ تاریخ امراء مکه، ص465-470.
  305. تحصیل المرام، ج2، ص742.
  306. اتحاف الوری، ج3، ص35-37؛ منائح الکرم، ج2، ص287؛ غایة المرام، ج1، ص580.
  307. شفاء الغرام، ج2، ص238؛ اتحاف الوری، ج3، ص30؛ منائح الکرم، ج2، ص288.
  308. تاریخ مکه، سباعی، ص298.
  309. اتحاف الوری، ج3، ص30؛ تاریخ مکه، سباعی، ص231-232؛ امراء البلد الحرام، ص39-40.
  310. الکامل، ج12، ص413؛ العقد الثمین، ج1، ص329.
  311. شفاء الغرام، ج2، ص240؛ العقد الثمین، ج3، ص283؛ ج4، ص82؛ تاریخ مکه، سباعی، ص300.
  312. غایة المرام، ج1، ص638؛ تاریخ امراء مکه، ص513.
  313. العقد الثمین، ج1، ص329-330؛ اتحاف الوری، ج3، ص34.
  314. الارج المسکی، ص349.
  315. شفاء الغرام، ج2، ص240.
  316. العقد الثمین، ج1، ص331؛ غایة المرام، ج1، ص640-641.
  317. الجامع اللطیف، ص275؛ العقد الثمین، ج2، ص117.
  318. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص137؛ البدایة و النهایه، ج14، ص21.
  319. السلوک، ج2، ص59؛ النجوم الزاهره، ج7، ص97.
  320. السلوک، ج2، ص72؛ تاریخ مکه، سباعی، ص255.
  321. تاریخ مکه، سباعی، ص320.
  322. اتحاف الوری، ج3، ص497.
  323. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110-115.
  324. عمدة الطالب، ص142؛ النجوم الزاهره، ج8، ص199.
  325. عمدة الطالب، ص142-143.
  326. شفاء الغرام، ج2، ص286؛ العقد الثمین، ج1، ص331؛ غایة المرام، ج1، ص640.
  327. شفاء الغرام، ج2، ص241؛ الجامع اللطیف، ص274.
  328. تاریخ امراء البلد الحرام، ص529؛ اتحاف الوری، ج3، ص101؛ تحصیل المرام، ج2، ص747-748.
  329. السلوک، ج2، ص345، 351؛ ‌شفاء الغرام، ج2، ص241.
  330. عمدة الطالب، ص143.
  331. اتحاف الوری، ج3، ص134-135؛ تحصیل المرام، ج2، ص748-749.
  332. عمدة الطالب، ص143؛ الرحلة الحجازیه، ص181.
  333. تاریخ اولجایتو، ص199-200.
  334. اتحاف الوری، ج3، ص134 به بعد؛ تاریخ مکه، سباعی، ص262-272.
  335. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110.
  336. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110.
  337. السلوک، ج4، ص293؛ الدرر الکامنه، ج1، ص237؛ النجوم الزاهره، ج11، ص139-140.
  338. الاعلام، ج1، ص168.
  339. نزهة النفوس، ج3، ص247.
  340. تاریخ امراء البلد الحرام، ص188.
  341. الضوء اللامع، ج1، ص257؛ ج5، ص272؛ سمط النجوم، ج4، ص274-275.
  342. خلاصة الکلام، ص41؛ تاریخ مکه، طبری، ص212.
  343. تاریخ امراء البلد الحرام، ص190-191.
  344. تحصیل المرام، ج2، ص764-765.
  345. خلاصة الکلام، ص43.
  346. تاریخ مکه، طبری، ص249-250؛ خلاصة الکلام، ص44؛ تحصیل المرام، ج2، ص766-767.
  347. بلوغ القری، ج1، ص1020.
  348. تاریخ مکه، طبری، ص289-290.
  349. افادة الانام، ج3، ص320-350؛ تحصیل المرام، ج2، ص768.
  350. تاریخ مکه، طبری، ص405.
  351. نک: شفاء الغرام، ج2، ص278؛ العقد الثمین، ج3، ص448.
  352. تاریخ مکه، طبری، ص359-360؛ سمط النجوم، ج4، ص320؛ اشراف مکه، ص132.
  353. اشراف الحجاز، ص30؛ اشراف مکه، ص39.
  354. سمط النجوم، ج4، ص329.
  355. اشراف مکه، ص49.
  356. اشراف مکه، ص49، 54.
  357. تاریخ مکه، سباعی، ص565؛ اشراف مکه، ص59-60.
  358. تاریخ مکه، سباعی، ص589.
  359. اشراف مکه، ص60-61.
  360. نک: تاریخ مکه، سباعی، ص394.
  361. سمط النجوم، ج4، ص374؛ تاریخ امراء مکه، ص702.
  362. امراء البلد الحرام، ص76؛ تاریخ مکه، سباعی، ص347.
  363. موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص115-116؛ منائح الکرم، ج3، ص432.
  364. نک: اشراف مکه، ص139-150.
  365. اشراف مکه، ص141.
  366. تاریخ امراء البلد الحرام، ص227-233.
  367. تاریخ امراء البلد الحرام، ص240.
  368. تاریخ مکه، طبری، ص216؛ الحرم المکی، ص84.
  369. نک: اشراف مکه، ص150-177.
  370. خلاصة الکلام، ص203؛ تاریخ مکه، سباعی، ص435.
  371. خلاصة الکلام، ص203؛ افادة الانام، ج3، ص648.
  372. تاریخ مکه، سباعی، ص439-456.
  373. ریشه‌های بحران در خاور میانه، ص137-176؛ آثار اسلامی مکه، ص61.
  374. تاریخ مکه، سباعی، ص366.
  375. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص557-558.
  376. نک: تاریخ امراء مکه، ص356-360.
  377. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص558.
  378. جغرافیای کشورهای اسلامی، ج1، ص191.
  379. قصة الاشراف و ابن سعود، ص212-214.
  380. فصول من تاریخ المدینه، ص55.
  381. موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص558-559.
  382. نک: شفاء الغرام، ج1، ص171.
  383. شفاء الغرام، ج1، ص173.
  384. شفاء الغرام، ج1، ص173.
  385. کعبه و جامه آن، ص285.
  386. التاریخ القویم، ج2، ص199.
  387. شفاء الغرام، ج2، ص287.
  388. سفرنامه حجاز، ص211.
  389. البدایة و النهایه، ج12، ص99.
  390. شفاء الغرام، ج1، ص171-173.
  391. سفرنامه ناصر خسرو، ص139.
  392. اشراف مکه، ص55.
  393. تاریخ مکه، سباعی، ص427.
  394. اشراف مکه، ص55.
  395. السیرة النبویه، ج2، ص589؛ فتوح البلدان، ص78.
  396. تاریخ مکه، سباعی، ص180.
  397. وسائل الشیعه، ج10، ص133.
  398. الاحکام السلطانیه، ص49-51.
  399. اناشید الحاج، ص64-66.
  400. اناشید الحاج، ص65؛ اشراف مکه، ص51.
  401. خلاصة الاثر، ج4، ص448؛ اشراف مکه، ص54.
  402. نک: سایت رسمی وزارت کشور عربستان سعودی.
  403. سفرنامه حجاز، ص168-169.
  404. تاریخ الاسلام، ج44، ص360؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16؛ غایة المرام، ج1، ص577.
  405. النجوم الزاهره، ج11، ص139.
  406. میقات حج، ش22، ص66، «تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل، حلب.
  407. تاریخ مکه، سباعی، ص216.
  408. الحقیقة و المجاز، ج3، ص73.
  409. الفهرست، ص125.
  410. معجم الادباء، ج16، ص61.
  411. الوافی بالوفیات، ج22، ص301.
  412. هدیة العارفین، ج1، ص780

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل امرای مکه.
  • آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، 1386ش
  • اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، 1408ق
  • اتعاظ الحنفاء: احمد المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش الشیال و دیگران، احیاء التراث الاسلامیه
  • الاحکام السلطانیه: القاضی ابویعلی ابن الفراء (م. 458ق.)، به کوشش الفقی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
  • اخبار الدول و آثار الاول: احمد بن یوسف القرمانی (م. 1019ق.)، به کوشش احمد حطیط، بیروت، عالم الکتب، 1412ق
  • الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق
  • اخبار المدینه: محمد ابن زباله (م. 199ق.)، به کوشش ابن سلامه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، 1424ق
  • اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق
  • اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق
  • الارج المسکی فی تاریخ المکی: علی عبدالقادر الطبری (م. 1070ق.)، به کوشش الجمال، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق
  • الارج المسکی فی تاریخ المکی: علی عبدالقادر الطبری (م. 1070ق.)، به کوشش الجمال، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق
  • اشراف الحجاز فی القرن الثامن عشر: صبری فالح الحمدی، قاهره، مؤسسة المختار، 1430ق
  • الاشراف علی تاریخ الاشراف: عاتق بن غیث البلادی، بیروت، دار النفائس، 1423ق
  • اشراف مکة المکرمة و امراءها فی العهد العثمانی: اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه، خلیل علی مراد، بیروت، دار العربیة للموسوعات، 1424ق
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق
  • الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م. 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش
  • اعلام النبوه: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1409ق
  • الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق
  • افادة الانام: عبدالله‌ بن محمد الغازی (م. 1365ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، 1430ق
  • الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق
  • امراء البلد الحرام: زینی دحلان (م. 1304ق.)، بیروت، الدار المتحدة للنشر
  • اناشید الحاج بوی مونثون: ناشناس، ترجمه، اجبیلو و العمیر، الریاض، دار الفیصل الثقافیه، 1424ق
  • انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق
  • الانوار فی مولد النبی: احمد بن عبدالله بکری، قم، الرضی، 1411ق
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق
  • البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
  • بلوغ القری فی ذیل اتحاف الوری: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش صلاح الدین و دیگران، دار القاهره
  • تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
  • تاریخ ابن خلدون: ابن‌ خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق
  • تاریخ امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح حسین راوه، الطائف، مکتبة المعارف، 1407ق
  • تاریخ امراء المدینة المنوره: عارف احمد عبدالغنی، دمشق، دار کنان، 1417ق
  • تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، 1413ق
  • تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد القاشانی، به کوشش همبلی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348ش
  • تاریخ حبیب السیر: غیاث‌ الدین خواند امیر (م. 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق
  • تاریخ الخمیس: حسین الدیاربکری (م. 966ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، 1283ق
  • التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، 1414ق
  • التاریخ القویم: محمد طاهر الکردی، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1420ق
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
  • تاریخ عباسیان طقوش: محمد سهیل طقوش، بیروت، دار النفائس، 1417ق
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق
  • تاریخ مکه (اتحاف فضلاء الزمن): محمد بن علی الطبری (م. 1173ق.)، به کوشش محسن محمد، قاهره، دار الکتاب الجامعی
  • تاریخ مکه: احمد السباعی (م. 1404ق.)، نادی مکة الثقافی، 1404ق
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی
  • تبیین القرآن: سید محمد الشیرازی، بیروت، دار العلوم، 1423ق
  • تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش
  • تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م. 1321ق.)، به کوشش ابن دهیش، 1424ق
  • تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م. 1090ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، 1420ق
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
  • تذکرة الخواص: سبط بن الجوزی (م. 654ق.)، قم، الرضی، 1418ق
  • التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق
  • الجامع اللطیف: محمد ابن ظهیره (م. 986ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق
  • جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی: حسین قرجانلو، تهران، سمت، 1380ش
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
  • حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه، آیتی، مشعر، 1375ش
  • الحرم المکی الشریف و الاعلام المحیطة به: عبدالملک بن عبدالله دهیش، مکه، 1418ق
  • الحقیقة و المجاز فی رحلة بلاد الشام: عبدالغنی النابلسی (م. 1143ق.)، به کوشش ریاض عبدالحمید، دمشق، دار المعرفه، 1419ق
  • خلاصة الاثر: محمد امین المحبی (م. 1111ق.)، بیروت، دار صادر
  • خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: زینی دحلان (م. 1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش
  • الدرر الفرائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد الجزیری (م. 977ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
  • الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش عبدالمعید ضان، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1392ق
  • دولت حمدانیان: فیصل سامر، ترجمه، ذکاوتی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388ش
  • رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م. 614ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1986م
  • الرحلة الحجازیه: اولیا چلبی، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1999م
  • رقابت عباسیان و فاطمیان: سلیمان الخرایشه، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
  • الروض الانف: السهیلی (م. 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، 1410ق
  • الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م. 900ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، 1984م
  • ریشه‌های بحران در خاورمیانه: حمید احمدی جلفایی، کیهان، 1369ش
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
  • سفرنامه حجاز: محمد لبیب البتنونی، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، 1381ش
  • سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م. 481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش
  • السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
  • سیاست‌نامه سیر الملوک: المحسن قوام الدین نظام الملک (م. 485ق.)، به کوشش بکار، قطر، دار الثقافه، 1407ق
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق
  • السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق
  • شرح نهج البلاغه: ابن میثم البحرانی (م. 679ق.)، به کوشش یوسف علی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق
  • شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
  • صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش یوسف علی، دمشق، دار الفکر، 1987م
  • الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق
  • الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة
  • الطبقات الکبری (الطبقة الخامسه): ابن‌ سعد (م. 230ق.)، به کوشش السلمه، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414ق
  • الطبقات الکبری: ابن‌ سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق
  • علل الشرایع: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق
  • عمدة الطالب: ابن عنبه (م. 828ق.)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المطبعة الحیدریه، 1380ق
  • الغارات: ابراهیم ثقفی الکوفی (م. 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش
  • غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، 1409ق
  • فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م
  • الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق
  • الفخری فی الآداب السلطانیه: محمد بن الطقطقی (م. 709ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم القمری، 1418ق
  • فصول من تاریخ المدینة المنوره: علی حافظ، جده، شرکة المدینة المنوره، 1417ق
  • الفهرست: ابن الندیم (م. 438ق.)، به کوشش تجدد
  • قصة الاشراف و ابن سعود: علی الوردی، بیروت، دار الوراق، 2008م
  • کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، 1384ش
  • الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق
  • لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق
  • المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
  • مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق
  • مسالک الابصار: احمد بن فضل الله العمری (م. 749ق.)، به کوشش الشاذلی، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق
  • المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش
  • معجم الادباء: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1993م
  • المعجم الاوسط: الطبرانی (م. 360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م
  • معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، 1401ق
  • المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق
  • المفصل: جواد علی، دار الساقی، 1422ق
  • مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه
  • منائح الکرم: علی بن تاج الدین السنجاری (م. 1125ق.)، به کوشش المصری، مکه، جامعة ام‌ القری، 1419ق
  • المنتظم: ابن الجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق
  • المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به ‌کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم ‌الکتب، 1405ق
  • موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق
  • میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت
  • النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. 874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی
  • نزهة المشتاق: محمد الادریسی (م. 560ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1409ق
  • نزهة النفوس فی تواریخ الزمان: علی بن داود الصیرفی، به کوشش حسن حبشی، دار الکتب، 1973م
  • نسب قریش: مصعب بن عبدالله‌ الزبیری (م. 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف
  • نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق
  • الوافی بالوفیات: الصّفدی (م. 764ق.)، بیروت، دار صادر، 1411ق
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (م. 1104ق.)، قم، آل البیت، 1412ق
  • هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (م. 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی