بنیسلیم
نام کامل | بنیسلیم |
---|---|
نسب | سلیم بن منصور بن عکرمة بن خصفة بن قیس بن عیلان |
سرسلسله | سلیم بن منصور |
مکان قبیله | نجد، مدینه، خیبر |
زیرشاخهها | بنوعُصَیَّة بن خُفاف، بنومالک بن ثَعلبه، بنوبَهزِ بن امرؤالقیس، بنوعوف بن بُهثه، بنوشرید، بنوزغب بن مالک، بنییَرْبُوع بن سَمّاک، بنیرِعْل بن مالک، بنوذَکْوان بن رِفاعه، و بنومالک بن خُفاف. |
مذهب | بتپرستی، اسلام |
اشخاص مهم | ورد بن خالد بن حذیفه، خفاف بن ندبه، حجاج بن علاط، عروة بن اسماء، عباس بن مرداس، |
بنیسُلَیم، از قبایل عَدنانی ساکن حجاز و از تبار منصور بن عکرمه است.
سلیمیان با قبایل مختلف همپیمان بوده و به جنگاوری و دلیری زبانزد عرب بودند. محل سکونت آنان قسمت های شمالی نجد، نزدیکی مدینه، خیبر و جنوب نجد در حرهها با آبهای فراوان و معادن گوناگون و زمینهای حاصلخیز بود و به دلیل ارتباط با یهودیان مدینه و بزرگان مکه و نیز به خاطر اینکه محل زندگیشان در مسیر عبور کاروانهای تجاری بود، مردمان ثروتمند بودند.
سلیمیان بتپرست بودند و بت سواع را میپرستیدند و نیز مسئول حفاظت از بت عزی بودند. از جمله بدعتهای آنان وضع قوانین زائران کعبه و مراسم حج و نیز به تأخیرانداختن ماههای حرام بود. در قرآن کریم نیز به این بدعتها اشاره شده است.
بنیسلیم از همان اوایل ظهور اسلام با دین نوظهور آشنا شدند و برخی از آنان مسلمان شده و در بعضی از غزوههای پیامبر(ص) شرکت داشتند. بنابر گزارشی بسیاری از آنان در زمان رخداد وفد سلیم با مراجعه قیس بن نسیبه بعد از نبرد خندق نزد پیامبر(ص) مسلمانان شدند.
بنیسلیم در فتح مکه با فرماندهی عباس بن مرداس و نیز در نبرد حنین حضور داشتند و اولین فراریان از جنگ حنین بودند. بعد از رحلت پیامبر(ص) عده کمی از بنیسلیم در اسلام خود ماندند و اکثر آنان از دین بازگشتند و به کشتار و غارت مسلمانان پرداختن اما در نهایت مغلوب مسلمانان شده و با تحویل مرتدان خود از گزند سپاه اسلام در امان ماندند. آنان در زمان خلافت امام علی(ع) با معاویه در جنگ صفین و با عایشه در جنگ جمل همراهی کردند و در روبروی امام ایستادند.
شخصیتهای زیادی از بنیسلیم در زمان خلفای نخستین، امویان و عباسیان در مناصب حکومتی وجود داشتند.
نسبشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیسُلَیم از قبایل بزرگ و مشهور عدنانی شبه جزیره عربستان و از تبار سُلیم بن منصور بن عِکرمة بن خَصْفَة بن قَیس بن عیلان[۱] به شمار میآیند.
منسوبان به این قبیله را سُلَمی گویند.[۲] هَوازِن، [۳] مازِن[۴] و سَلامان[۵] از دیگر فرزندان منصور بن عِکرمه و برادر سلیم بودند که در کنار سلیم، سرسلسله قبایل دیگر شدند که در آن میان، هوازن و بنیسلیم از شهرت و کثرت بیشتر برخوردار شدند.
منابع از بُهْثَه به عنوان فرزند سُلیم و از امرؤالقَیس، عوف، ثَعلبه، معاویه، سُلیم و حارث به عنوان فرزندان بُهثة بن سُلیم یاد کردهاند که هر یک به تیرهها و بطون گوناگون و گاهی مهم تقسیم شدند.
از مشهورترین این تیرهها که بسیاری از آنها به امرؤالقیس بن بُهثَه بازمیگردند، عبارتند از: بنوعُصَیَّة بن خُفاف، بنومالک بن ثَعلبه، بنوبَهزِ بن امرؤالقیس، بنوعوف بن بُهثه، بنوشرید، بنوزغب بن مالک، بنییَرْبُوع بن سَمّاک، بنیرِعْل بن مالک، بنوذَکْوان بن رِفاعه، و بنومالک بن خُفاف.[۶]
موقعیت سیاسی و نظامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اینان با تیرهها و قبایل گوناگون همپیمان بودند. بنوکبیر بن غنم بن دودان از کنانه، [۷] بنیحارث بن عبدالمطلب[۸] و بنیهاشم، هر دو از بنیعبدمناف قریش[۹] از جمله این همپیمانان هستند.
دلیران و جنگاوران سُلیم نزد عرب زبانزد بودند.[۱۰] حضور بنیسلیم پیشاپیش سپاه پیامبر(ص) در فتح مکه و حنین و نیز فتوحات پس از پیامبر(ص) بیانگر دلیری و جنگاوری سلمیها است. در منابع از نبردهای گوناگون و مشهور بنیسلیم بسیار یاد شده است؛ از جمله «یوم شمطه» از جنگهای فجار که سلمیها کنار هوازن و ثقیف در برابر قریش و کنانه قرارگرفتند،[۱۱] «یوم کدید»، «یوم بُرزه» و «یوم فیف» که بنیسلیم با بنوفراس از تیرههای کنانه جنگیدند، [۱۲] «یوم ذات رَمْرَم»[۱۳] و «یوم دفینه»[۱۴] که سُلمیان رو در روی بنومازن بن عمرو بن تمیم قرار گرفتند، «یوم تَثْلیث»، [۱۵] «یوم الحوزة الاوّل»[۱۶] و «یوم الحوزة الثانی».[۱۷]
موقعیت جغرافیایی و اقتصادی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با توجه به گستردگی و نیز پراکندگی جمعیتی بنیسلیم، آنها بیشتر در مناطق بالای نجد، نزدیک مدینه و خیبر در همسایگی غطفان در شمال نجد و هوازن در جنوب نجد و میان حرّهها (زمینهای سنگلاخی که از گدازههای آتشفشانی شکل گرفت) با آبهای فراوان و معادن گوناگون و زمینهای حاصلخیز زندگی میکردند.
از این رو، مردمانی ثروتمند و در ارتباط کامل با یهودیان مدینه و بزرگان مکه بودند، به ویژه آن که منازل ایشان در مسیر عبور کاروانهای تجاری عرب بود.[۱۸] در منابع از حره سلیم یا حرة الحجاز در جنوب مدینه[۱۹] و در 10 فرسنگی مدینه[۲۰] به عنوان یکی از مهمترین حرههای حجاز یاد کردهاند.
همچنین از دونکان،[۲۱]رولان [۲۲] نزدیک مدینه که دارای روستاهای گوناگون با درختان خرما بود، سُلْوان،[۲۳] و ثعل نزدیک مکه[۲۴] نیز به عنوان آبراهها و وادیهای سلیم نام رده شده است.
از آبهای مهم اینان میتوان به قَلَهی، [۲۵] مُریر، [۲۶] چاه معونه نزدیک حره سلیم[۲۷] و از کوههای آنها به ذوبحار[۲۸] در پشت حره سلیم، بِرام[۲۹] در حره سلیم، اُبْلی[۳۰] در راه مکه به مدینه در منطقه بطن نخل اشاره کرد.
معادن طلا، [۳۱] دهنج[۳۲] (سنگهای سبزرنگ) و آهن[۳۳] آنان نیز مشهور است؛ بنیسلیم با توجه به دارا بودن زمینهای حاصلخیز و آبهای فراوان به کشاورزی نیز اشتغال داشتند. خرما، موز، زیتون، انگور و گلابی از محصولات کشاورزی آنها بود.[۳۴]
برخی شهرت کوهستانهای بنیسلیم را به عسلهای آن میدانند.[۳۵]
آداب و باورها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سُلمیها همچون بسیاری از قبایل شبه جزیره عربستان بتپرست بودند. در منابع از بت سُواع[۳۶] به عنوان بت بنیسلیم یاد شده است.
آنها همچنین مسؤولیت سدانت و نگهداری از بت عُزّی را بر عهده داشتند که در قرآن از آن نام برده شده و بتخانهای نزدیک مکه داشت.[۳۷] نیز برخی از مردان سلیم در خانههای خود بتهایی ویژه داشتند؛ چنانکه از بت ضمار به عنوان بت عباس بن مرداس یاد کردهاند.[۳۸]
بدعتها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی تیره ذکوان بن رفاعه سُلمی را از گروه حُمْسیها میدانند.[۳۹] اینان کنار قریش، کنانه، ثقیف و... برای خود و دیگر زائران کعبه در ایّام حج قوانین ویژه وضع کرده بودند.
خداوند این بدعتها را مردود دانسته است. (سوره بقره، آیه 189؛ سوره اعراف، آیه 26) بنیسلیم همچنین باور داشتند که فرشتگان دختران خداوند هستند که از ازدواج خدا با جنیان زاده شدهاند.
مفسران آیه 158 صافّات/37 را در ردّ این باور دانستهاند: [۴۰] ﴿وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ اِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾.
از دیگر بدعتهای اینان، به تاخیرانداختن ماههای حرام بود. از آن جا که ترک نبرد در سه ماه پیاپی حرامِ ذیقعده، ذیحجه و محرّم بر آنها سخت بود، همچون غطفان و هوازن، گاه با جابهجایی محرم و صفر، ایام پس از ذیحجه را ماه صفر اعلام میکردند و بدین شکل حرمت نبرد را در ماه پس از ذیحجه (محرم) برمیداشتند و این کار را یک سال در میان انجام میدادند.
خداوند با نزول آیه 37 توبه/9 چنین بدعتی را کفری افزون بر دیگر کفرهای آنها دانسته است: [۴۱] ﴿اِنَّمَا النَّسئُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾؛
«همانا تاخیر [و تغییر] ماه حرام به ماهی دیگر [نسیء] افزایش در کفر است که کسانی که کافر شدهاند، بدان گمراه میشوند. آن را در سالی حلال میشمرند و سالی دیگر حرام تا با شمار آن چه خدای حرام کرده است، همسان و برابر سازند. پس [بدان سبب] آن چه را خدا حرام کرده، حلال میکنند. کارهای بد و ناپسندشان در نظرشان آراسته شده و خدا گروه کافران را راه ننماید.» شماری از پژوهشگران به پشتوانه اشعار فرزدق و نجاشی بر این باورند که برخی از بنیسلیم همانند گروهی دیگر از اعراب همچون اشجع، با برخی از حیوانات روابط ناپسند جنسی داشتند.[۴۲]
بنیسلیم و ظهور اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با توجه به ارتباط بنیسلیم با مکّیان، آشنایی آنها با پیامبر(ص) و دین جدید را میتوان در همان سالهای آغازین بعثت دانست. با حضور پیامبر در مدینه، منابع از اسلام آوردن برخی از مردان بنیسلیم و حضور آنها در غزوههای پیامبر یاد کردهاند که در آن میان، میتوان به حضور ثقف بن عمرو و برادرانش از تیره بنیحجر در غزوه بدر (2ق.) [۴۳] و عروة بن اسماء سلمی از مبلّغان پیامبر در غزوه بئر معونه (4ق.) [۴۴] اشاره کرد.
همچنین بر پایه گزارشی، قیس بن نسیبه/نشبه[۴۵] سُلمی پس از نبرد خندق، در مدینه نزد پیامبر آمد. وی که فردی آگاه و پارسا بود، پس از طرح پرسشهایی درباره آسمانهای هفتگانه و ساکنان آنها، به حقانیت او ایمان آورد و در بازگشت نزد بنیسلیم کلام پیامبر را از سخنان رومیان، ایرانیان، اشعار عرب و پیشگویی کاهنان برتر شمرد و آنها را به اسلام فراخواند.[۴۶]
برخی منابع از این رخداد به «وفد سلیم» یاد کردهاند.[۴۷] از قِدْر/قُدَد بن عمّار نیز که پیش از فتح مکه با حضور در مدینه اسلام آورد، [۴۸] به عنوان دیگر سلمی یاد شده که مسلمان گشت؛ در سوی دیگر، از غزوههای پیامبر و اعزام سرایا به جانب بنیسلیم گزارشهای گوناگون آمده است.
غزوه قرقرة الکدر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نخستین اعزام به سوی بنیسلیم در دهم شوال سال دوم ق. یعنی ماه بیستم ق. در قالب سریهای به فرماندهی غالب بن عبدالله لیثی صورت گرفت که مسلمانان پس از درگیری و یافتن غنائم بازگشتند.[۴۹]
نیز پیامبر(ص) در پی آگاهی از گرد آمدن بنیسلیم و غطفان در کُدر، از آبهای بنیسلیم، با 200 تن از اصحاب در حالی که پرچم سپاه به دست علی(ع) بود، به سوی آنها رهسپار شد؛ ولی در آن منطقه، هیچ یک از آنها را نیافتند و تنها 500 شتر به غنیمت آوردند.
برخی این غزوه را که به غزوه «قرقرة الکدر» یا «قرارة الکدر» مشهور شد، هفت شب پس از بدر در اول شوال سال دوم ق. دانستهاند. این تاریخ با هنگام اعزام غالب بن عبدالله همخوانی ندارد.[۵۰] واقدی و ابنسعد این غزوه را در نیمه محرم[۵۱] (ماه 23 ق.) میدانند؛ چند ماه پس از این غزوه، پیامبر اعزامی دیگر را به سوی بنیسلیم در قالب غزوه بحران انجام داد. این غزوه در ششم جمادی الاولی سال سوم ق. (ماه 27 ق.) با حرکت 300 تن از مسلمانان به بُحران در ناحیه فُرُع از سرزمینهای بنیسلیم آغاز شد و در آن، هیچ برخوردی صورت نگرفت و پیامبر پس از 10 شب به مدینه بازگشت.[۵۲]
سریه بئر معونه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در صفر سال چهارم ق. (4 ماه پس از غزوه احد) هنگامی که برخی از مسلمانان مدینه با هدف تبلیغ اسلام میان بنیعامر بن صعصعه به دعوت ابوبراء عامر بن مالک، بزرگ بنیکلاب از تیرههای بنیعامر، به نزدیکی چاه معونه، از آبهای مشترک میان بنیعامر و بنیسلیم در منطقه نجد و در چند منزلی مدینه[۵۳] رسیدند، افرادی از بنیسلیم به تحریک عامر بن طفیل عامری و بدون توجه به آن که این مسلمانان در حمایت ابوبراء عامری هستند، به کشتار آنها پرداختند.
منابع از حضور سه تیره سُلمی بنوذکوان، بنورعل و بنوعصیّه در این درگیری که به «سریه بئر معونه» مشهور شد، یاد کردهاند.[۵۴] پیامبر پس از این رویداد تا 30[۵۵] یا 40[۵۶] روز در قنوت نماز خود، قاتلان شهدای معونه، از جمله تیرههای بنیسلیم، را نفرین میکرد. برخی از مفسّران نزول آیه 128 آلعمران/3 را در این زمینه میدانند: [۵۷] لَیْسَ لَکَ مِنَ الْاَمْرِ شَیْءٌ اَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُمْ ظالِمُونَ؛ «امر [عذاب یا پذیرفتن توبه آنان] در اختیار تو نیست. [خداوند] یا از آنها درمیگذرد و یا عذابشان میکند؛ زیرا آنها ظالم هستند.»
شرکت در احزاب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جمعی از بزرگان یهود بنینضیر که به تازگی پس از پیمانشکنی با مسلمانان از مدینه اخراج و در خیبر مستقر شده بودند، با هدف از پای درآوردن مسلمانان، با حضور میان قریش مکه و تایید باورهای مشرکان (سوره نساء، آیه 51-55) به تحریک قریش برای نبردی فراگیر با پیامبر پرداختند.[۵۸]
آنها پس از جلب نظر قریش، در بازگشت از مکه با حضور نزد بزرگان بنیسلیم آنها را نیز به نبرد ترغیب کردند. پس از این ماجرا که بیانگر جایگاه سیاسی و نظامی بنیسلیم است، سُلمیها با 700 تن از مردان جنگی خود به فرماندهی سفیان بن عبد شمس، همپیمان حَرْب بن امیه، در مَرّ الظَهْران به سپاه احزاب پیوستند و در نبرد خندق شرکت کردند.[۵۹] به رغم کارشکنیهای بسیار منافقان اوس و خزرج و خیانت بنیقُرَیظه (سوره احزاب، آیه 10-27؛ سوره بقره، آیه 214؛ سوره آلعمران، آیه 26) با دعای پیامبر(ص) و امداد خداوند[۶۰] (سوره احزاب، آیه 9) بنیسلیم کنار دیگر مشرکان پس از مدتها محاصره مدینه، بدون نتیجه به سرزمینهای خود بازگشتند.[۶۱]
اعزامهای دیگر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
منابع همچنین از اعزامهای دیگر که بیانگر دشمنی سخت آنها بود، یاد کردهاند؛ از جمله: سریه زید بن حارثه به منطقه «جَموم» بنیسلیم در ربیع الآخر سال ششم ق.، [۶۲] سریه ابنابیالعَوْجاء همراه 50 تن از مسلمانان در ذیحجه سال هفتم ق.[۶۳] که همه یاران او در برخورد با بنیسلیم به شهادت رسیدند، سریه غزاة السلسله که در آن پیامبر در پی آگاهی از توطئه بنیسلیم برای حمله به مدینه، به ترتیب ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص را همراه مسلمانان برای درهم کوبیدن دشمنان اعزام کرد؛ ولی این سه تن پس از شکست خوردن از سُلمیها و دادن تلفات سنگین بازگشتند.
سپس پیامبر(ص) علی بن ابیطالب(ع) را همراه گروهی اعزام کرد و او با پیروزی بر بنیسلیم به مدینه بازگشت.[۶۴] برخی مفسران از برخوردی دیگر میان بنیسلیم و مسلمانان گزارش دادهاند.[۶۵] بر پایه این گزارش، دستهای از بنیسلیم با حضور در مدینه نزد پیامبر(ص) به دروغ مسلمان شدند و چون پیامبر(ص) ماده شتر خود را در اختیار آنها گذارد تا از شیر آن بدوشند، پس از خوردن شیر شتر، آن را کشتند و گریختند.
پیامبر فرمان تعقیب آنها را داد و پس از به اسارت درآوردن آنها، به دستور خداوند حکم محارب را بر آنها جاری ساخت. مفسران نزول آیات 33-34 مائده/5 را در این زمینه میدانند: [۶۶] ﴿اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْاَرْضِ فَساداً اَنْ یُقَتَّلُوا اَوْ یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْاَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ* اِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ اَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ «جز این نیست که سزای کسانی که با خدا و فرستاده او میجنگند و در زمین به تباهی میکوشند ـ در جامعه ایجاد ناامنی میکنند یا به راهزنی و قتل و غارت میپردازند ـ این است که آنها را بکشند یا بر دار کنند یا دستها و پاهایشان را بر خلاف یکدیگر ـ قسمتی از دست راست و پای چپ ـ ببرند و یا از آن سرزمین بیرونشان کنند. این است خواری و رسوایی برای آنها در این جهان؛ و در آن جهان عذابی بزرگ دارند.»
نقش بنیسلیم در فتح مکه و نبرد حنین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آن پس که قِدْر/قُدَد بن عمّار در مدینه اسلام پذیرفت، به پیامبر(ص) وعده داد تا 1000 تن از مردم قوم خود را برای فتح مکه آماده سازد و پس از بازگشت با سازماندهی سه گروه 300 نفره از مردان جنگی سلیم به فرماندهی عباس بن مرداس، جبّار بن حکم و اخنس بن یزید آماده شرکت در فتح مکه شد.
ولی خود تا پیش از پیوستن به پیامبر درگذشت.[۶۷] بنیسلیم به استعداد 700، [۶۸] 900[۶۹] یا 1000 تن[۷۰] برای شرکت در فتح مکه در قدید یا مر الظهران به پیامبر پیوستند.
آنها در دیدار با پیامبر درخواست کردند تا پیشاپیش سپاه با پرچم سرخ حرکت کنند. پیامبر نیز پذیرفت و آنها کنار بنیغفار و بنیاسلم و به فرماندهی خالد بن ولید مخزومی، از بخش پایین مکه وارد شهر شدند.[۷۱]
پس از فتح مکه به فرمان پیامبر، خالد بن ولید پنج روز مانده به پایان رمضان سال هشتم ق. همراه گروهی از بنیسلیم مامور شکستن بت عزّی شد که در دست بنیشیبان از تیرههای بنیسلیم نگهداری میشد.[۷۲]
وی همچنین همراه بنیسلیم و گروهی از انصار و مهاجر در شوّال همان سال به سوی بنیجَذیمه که در جنوب مکه و در منطقه غمیصاء سکونت داشتند، رهسپار شد. اعزام این سریه که با هدف دعوت به اسلام صورت گرفت، بر اثر کینهای که خالد بن ولید و بنیسلیم از بنیجذیمه، از قبایل کنانی، داشتند، [۷۳] به کشتار و اسارت بنیجذیمه انجامید. خالد پس از اسارت بنیجذیمه، دستور قتل اسیران را داد.
جز بنیسلیم، هیچ یک از انصار و مهاجران اسیران خود را نکشتند و آنها را نزد رسول خدا بردند. در منابع از این نبرد با عنوان «یوم غمیصاء» یاد شده است.[۷۴] با حرکت پیامبر به سوی حنین برای رویارویی با هوازن و ثقیف، بنیسلیم نیز پیامبر را همراهی کردند. مسلمانان که در این روز از فراوانی جمعیت دچار غرور شده بودند، پس از حمله هوازنیها، گریختند. در این میان، بنیسلیم که به فرماندهی خالد بن ولید پیشاپیش سپاه حرکت میکردند، نخستین فراریان نبرد بودند.[۷۵] (سوره توبه، آیه25) اما با نصرت خداوند و پایداری گروهی اندک از مسلمانان، سپاه اسلام بر هوازن چیره شدند (سوره توبه، آیه26) و از آنها غنیمتهای فراوان به دست آوردند. هوازنیها که با این شکست چارهای جز قبول اسلام نداشتند، نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند و خواهان آزادی اسیران خود شدند.
پیامبر نیز سهم خود و بنیعبدالمطلب را در غنیمتهای هَوازِن بدانها بخشید. ولی بنیتمیم و بنوفزاره به تحریک بزرگان خود، از بازگرداندن غنیمتهایشان خودداری ورزیدند. عباس بنِ مِرْداس، از بزرگان بنیسلیم، از مردم خود خواست که آنها نیز غنیمتهای خویش را حفظ کنند و به هَوازِن بازنگردانند؛ ولی آنها به پیروی از پیامبر(ص) سهم خود را به هَوازِن پس دادند.[۷۶]
بنیسلیم پس از پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با رحلت پیامبر و ارتداد بسیاری از نومسلمانان، گروهی از بنیسلیم بر اسلام خود ماندند و حتی در سرکوب سپاه مرتد طُلیحه همراه مَعَنِ بن حاجز، امیر خود که از سوی ابوبکر منصوب شده بود، به خالد بن ولید پیوستند. در برابر این گروه، بسیاری از بنیسلیم و از جمله بزرگان آنها از اسلام بازگشتند.[۷۷] دستهای به رهبری اِیاس بن عَبْدیالیل (فُجائه سُلمی) که توانسته بود با فریب دادن ابوبکر، سلاحی فراوان از مدینه دریافت کند، پس از کشتن 10 تن از مسلمانانی که از سوی ابوبکر از مدینه همراه فُجائه اعزام شده بودند، به کشتار و غارت مردم پرداختند.
این گروه شورشی پس از دستور ابوبکر به دست طریفة بن حاجز سرکوب شدند و فُجائه اسیر گشت و به فرمان ابوبکر در آتش سوزانده شد.[۷۸] گروه دیگر از سلیم به تحریک زنی به نام امّ زِمل سلمی در برابر سپاه خالد بسیج شدند؛ ولی در نبرد با خالد شکست خوردند. بنیسلیم با این شکست و همچنین آگاهی یافتن از شکست سپاه طُلیحه، پس از تحویل دادن مرتدان خود که به قتل عام مسلمانان پرداخته بودند، خویشتن را از گزند سپاه خالد در امان داشتند.[۷۹]
در رویدادهای دوره خلفا نیز از بنیسلیم گزارشهای گوناگون در دست است. برخی از آنها از کارگزاران حکومت شدند[۸۰] یا فرماندهی فتوحات را بر عهده گرفتند.[۸۱] در دوره حکومت امام علی(ع) نیز برخی کنار عایشه، معاویه و خوارج در نبردهای جمل[۸۲] و صفین در برابر امام صفآرایی کردند.[۸۳]
برخی نیز با امام همراهی نمودند.[۸۴] با آغاز فتوحات در دوره خلفای نخستین و گسترش آن در دوران اموی و عباسی، مجموعههایی از سلیم به کوفه، بصره، شام، اندلس، خراسان و دیگر مناطق زیر سلطه حکومتهای مسلمان مهاجرت کردند.[۸۵]
شخصیتهای بنیسلیم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شخصیتهای بنیسلیم بر اساس دورانهای مختلف تقسیمبندی شده است:
دوران پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در معرفی شخصیتهای برجسته بنیسلیم در دوران پیامبر(ص) باید به این افراد اشاره کرد: ورد بن خالد بن حذیفه از تیره بنیمالک بن ثعلبه که از دوستان پیامبر در روزگار جاهلیت و از نخستین مسلمانان بود، [۸۶] خُفاف بن نُدْبَه از ثابتقدمان بر اسلام در جریان ارتداد، [۸۷] حجاج بن عِلاط از تیره بنیبَهْز و از ثروتمندان بنیسلیم و صاحب معدن طلا، [۸۸] عُروَة بن اَسماء از مبلّغان و شهیدان بِئرمعونه،[۸۹] قیس بن نُشْبَه/نُسَیبه که پیامبر(ص) او را بهترینِ فرد بنیسلیم خواند، [۹۰] غاوی بن عبدالعزی که مامور نگهداری بت سُواع از بتهای بنیسلیم بود و پیامبر نام او را به راشد بن عبد ربه تغییر داد، [۹۱] عباس بنِ مرْداس از بزرگان بنیسلیم و از مؤلفة القلوب، [۹۲] اسماء دختر صَلْت از تیره بنیحرام که با پیامبر ازدواج کرد.[۹۳] برخی منابع تفسیری از خوله دختر حکیم به عنوان همسر پیامبر یاد کردهاند که بدون مهر به ازدواج پیامبر(ص) درآمد و خداوند چنین ازدواجی را به پیامبر(ص) منحصر دانست (سوره احزاب، آیه50). [۹۴]
دوران خلفای نخستین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در میان شخصیتهای سلمی در دوران خلفای نخستین و حکومت اموی، میتوان از این افراد یاد کرد: عتبة بن فرقد حاکم جزیره در دوره عمر[۹۵] که از سوی ساکنان کوفه به عنوان برترین مردم کوفه برگزیده شد[۹۶]؛ معن بن یزید از صحابه مورد توجه عمر که پس از مهاجرت به کوفه و مصر سرانجام در شام ساکن شد[۹۷] و فرزند او از محرکان و مشوقان معاویه برای طرح جانشینی یزید بود.[۹۸]
ابوالاعور عمرو بن سفیان که در دوره عمر از سوی شامیان به عنوان برترین مردم آن منطقه برگزیده شد[۹۹] و از دشمنان سرسخت علی(ع) بود که در درگیریهای معاویه و علی(ع) نقش بسزایی داشت و در صفین از سوی معاویه به فرماندهی 5000 تن برای پیشگیری از دستیابی سپاه امام به آب منصوب شد؛[۱۰۰] عبدالملک بن حارث که از سوی ابنزیاد مامور خبررسانی شهادت امام حسین(ع) به مدینه بود؛[۱۰۱] عبدالله بن شجره از بزرگان خوارج و فرمانده جناح چپ آنها در نبرد نهروان؛[۱۰۲] کعب بن مره از اصحاب که در کتب رجالی شیعه از او به سبب جعل حدیث به سود معاویه، به عنوان دروغگو و پلید یاد کردهاند؛[۱۰۳] عبدالله بن خازم از دلیران و امیران خراسان در دوره معاویه؛[۱۰۴] عمیر بن حباب بن جعده از فرماندهان نظامی عبدالملک بن مروان.[۱۰۵]
دوران عباسیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در دوران عباسیان از این افراد میتوان یاد کرد: یزید بن اُسید از فرماندهان نظامی منصور عباسی و از حاکمان ارمنستان در این دوره؛[۱۰۶] ابوولید اشجع بن عمرو که در دوره هارون الرشید به بغداد عزیمت نمود و مورد توجه برامکه دربار قرار گرفت[۱۰۷] و او را از ستایشگران امام صادق(ع) و مرثیهسرایان امام رضا(ع) دانستهاند.[۱۰۸]
چهرههای علمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در کنار شخصیتهای سیاسی و نظامی بنیسلیم، باید از برخی چهرههای علمی این قبیله نیز نام برد: عبدالملک بن حبیب از سرآمدان فقه، حدیث، لغت و نحو در اندلس که باورهای مالک را نخستین بار در اندلس تبلیغ کرد؛[۱۰۹] ابوعدنان عبدالرحمن بن عبدالاعلی از دانشوران لغت و تفسیر در بصره؛[۱۱۰] عرام بن اصبغ مؤلف کتاب اسماء جبال تهامه و سکانها و ما فیها من القری؛[۱۱۱] و معمر بن عباد از بزرگان معتزله که پیروان او به معمریه مشهور شدند.[۱۱۲]
برای مطالعه بیشتر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- قبایل بنی سلیم فی الماضی و الحاضر، عبدالله بن حسین بن ناصر ال بن علی.
- غزوه بني سليم و دو سريه، دائرةالمعارف اسلامی طهور.
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ انساب الاشراف، ج13، ص301؛ جمهرة انساب العرب، ص261؛ الطبقات، خلیفه ص308.
- ↑ الانساب، ج3، ص278-279.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص60؛ الطبقات، خلیفه، ص104.
- ↑ الانساب، ج5، ص165؛ الطبقات، ابنسعد، ج3، ص54؛ الطبقات، خلیفه، ص310.
- ↑ نهایة الارب، ج2، ص335؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص531.
- ↑ انساب الاشراف، ج13، ص301-302؛ جمهرة انساب العرب، ص261-264؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص543.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص502؛ الطبقات، ابنسعد، ج4، ص104.
- ↑ معجم البلدان، ج4، ص117.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص340.
- ↑ الانساب، ج1، ص48.
- ↑ المنمق، ص173؛ اسد الغابه، ج1، ص15-16.
- ↑ الاغانی، ج16، ص64-65؛ العقد الفرید، ج6، ص37-38.
- ↑ مجمع الامثال، ج2، ص406؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص544.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص458.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص15.
- ↑ الاغانی، ج15، ص86؛ المفصل، ج5، ص363.
- ↑ المفصل، ج5، ص363.
- ↑ المفصل، ج4، ص257-260.
- ↑ المعالم الاثیره، ص26، 143.
- ↑ البلدان، ص151.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص275؛ ج2، ص566؛ معجم البلدان، ج2، ص489.
- ↑ معجم البلدان، ج3، ص97؛ ج4، ص393.
- ↑ معجم البلدان، ج3، ص241.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص79.
- ↑ معجم البلدان، ج4، ص393؛ معجم ما استعجم، ج3، ص907؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص543.
- ↑ معجم البلدان، ج5، ص117.
- ↑ معجم ما استعجم، ج4، ص1245؛ امتاع الاسماع، ج1، ص182.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص340.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص366.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص98-99.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص262.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص246.
- ↑ معجم ما استعجم، ج3، ص1013.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص100؛ معجم البلدان، ج3، ص276.
- ↑ المفصل، ج7، ص119.
- ↑ اسد الغابه، ج2، ص149.
- ↑ الاصنام، ص22؛ تاریخ طبری، ج2، ص340؛ معجم البلدان، ج4، ص117.
- ↑ السیرة النبویه، ج4، ص881؛ معجم ما استعجم، ج3، ص881؛ معجم البلدان، ج3، ص462.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص179.
- ↑ لباب النقول، ص167؛ نمونه، ج19، ص171-175.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص169؛ التبیان، ج5، ص217.
- ↑ المفصل، ج5، ص144.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص502.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج4، ص377؛ الاستیعاب، ج3، ص1064-1065.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص107.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص307؛ اسد الغابه، ج4، ص228؛ البدایة و النهایه، ج5، ص107.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص307.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص308؛ اسد الغابه، ج4، ص200.
- ↑ المحبر، ص117؛ تاریخ طبری، ج2، ص175؛ الکامل، ج2، ص139.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص558؛ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص31؛ المحبر، ص117.
- ↑ المغازی، ج1، ص182-184؛ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص31.
- ↑ المغازی، ج1، ص196؛ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص35-36؛ المنتظم، ج3، ص159.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص677-678؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1245-1246؛ معجم البلدان، ج1، ص78.
- ↑ المغازی، ج1، ص346-349؛ السیرة النبویه، ج3، ص677-682.
- ↑ دلائل النبوه، ج3، ص350؛ السنن الکبری، ج2، ص199.
- ↑ مسند احمد، ج3، ص210؛ الاستیعاب، ج2، ص797.
- ↑ زاد المسیر، ج1، ص324.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص233؛ عیون الاثر، ج2، ص33.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص66؛ المنتظم، ج3، ص228.
- ↑ المغازی، ج2، ص488؛ تاریخ المدینه، ج1، ص59.
- ↑ السیرة النبویه، ج3، ص725؛ زاد المسیر، ج3، ص450.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص86؛ المنتظم، ج3، ص256؛ البدایة و النهایه، ج5، ص236.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص123؛ البدایة و النهایه، ج4، ص268.
- ↑ الارشاد، ج1، ص162؛ المستجاد، ص100؛ کشف الغمه، ج1، ص230-231.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص282؛ تفسیر ابنکثیر، ج3، ص89؛ الدر المنثور، ج2، ص278.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص133؛ تفسیر ابنکثیر، ج3، ص85-87؛ الدر المنثور، ج2، ص278.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص308؛ اسد الغابه، ج4، ص200.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص354؛ اسد الغابه، ج4، ص200.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص308؛ اسد الغابه، ج4، ص200.
- ↑ السیرة النبویه، ج4، ص877؛ البدایة و النهایه، ج4، ص354.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص333؛ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص307؛ البدایة و النهایه، ج5، ص107.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص340؛ المنتظم، ج3، ص329-330.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص61؛ معجم ما استعجم، ج3، ص1006.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص147-148؛ المنتظم، ج3، ص331.
- ↑ الطبقات، ج2، ص149-151؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص77؛ سبل الهدی، ج5، ص317-319، 325.
- ↑ السیرة النبویه، ج4، ص925-926؛ تاریخ طبری، ج2، ص352-357؛ البدایة و النهایه، ج4، ص368-369.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص493.
- ↑ فتوح البلدان، ص103؛ تاریخ طبری، ج2، ص492-493؛ البدایة و النهایه، ج6، ص351-352.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص491-493؛ البدایة و النهایه، ج6، ص351.
- ↑ الانساب، ج3، ص278؛ اسد الغابه، ج4، ص108.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص262؛ اسد الغابه، ج4، ص108.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص142.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص145-148؛ وقعة صفین، ص468، 507؛ الاصابه، ج4، ص529.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص41؛ وقعة صفین، ص140؛ الاصابه، ج2، ص532؛ ج4، ص431.
- ↑ الطبقات، ج4، ص274؛ جمهرة انساب العرب، ص262-264؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص544-545؛ معجم المؤلفین، ج6، ص181.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص264.
- ↑ اسد الغابه، ج2، ص118.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص262.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج4، ص377؛ جمهرة انساب العرب، ص262؛ اسد الغابه، ج3، ص402.
- ↑ المنمق، ص144-145؛ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص307.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص307-308؛ اسد الغابه، ج1، ص149.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج4، ص271-272.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص319.
- ↑ روض الجنان، ج16، ص7.
- ↑ الفتوح، ج1، ص261.
- ↑ تاریخ دمشق، ج3، ص107؛ النهایه، ج3، ص180.
- ↑ تاریخ دمشق، ج59، ص439-440؛ تقریب التهذیب، ج2، ص204.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص189-190.
- ↑ الفائق، ج2، ص330.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص145؛ تهذیب الکمال، ج3، ص291؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص40.
- ↑ اعیان الشیعه، ج1، ص614.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص62-65.
- ↑ قاموس الرجال، ج10، ص45.
- ↑ تاریخ دمشق، ج28، ص6-8؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص170-171.
- ↑ فتوح البلدان، ص184؛ تاریخ دمشق، ج46، ص475-476.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص346؛ تاریخ دمشق، ج65، ص119؛ الاعلام، ج8، ص179.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج13، ص109-110؛ الاعلام، ج1، ص331.
- ↑ تاریخ دمشق، ج9، ص105؛ مقاتل الطالبیین، ص378؛ اعیان الشیعه، ج3، ص447.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج12، ص102-104؛ تقریب التهذیب، ج1، ص614.
- ↑ الفهرست، ص51؛ الوافی بالوفیات، ج18، ص93.
- ↑ معجم المؤلفین، ج6، ص275.
- ↑ الفهرست، ص207؛ الملل و النحل، ج1، ص65-66.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- الارشاد: المفید (م. 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.
- الاستیعاب: ابنعبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م. 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش.
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م. 1371ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
- الامامة و السیاسه: ابنقتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- البلدان: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابنعساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابنشبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تفسیر ابنکثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابنکثیر (م. 774ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
- تقریب التهذیب: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- تهذیب التهذیب: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار الفکر، 1404ق.
- تهذیب الکمال: المزی (م. 742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م. 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
- زاد المسیر: ابنجوزی (م. 597ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
- السیرة الحلبیه: الحلبی (م. 1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق.
- السیرة النبویه: ابنهشام (م. 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- الطبقات الکبری: ابنسعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- طبقات المحدثین: عبدالله بن حبان (م. 369ق.)، به کوشش عبدالغفور، بیروت، الرساله، 1412ق.
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- العقد الفرید: احمد بن عبدربه (م. 328ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1404ق.
- عیون الاثر: ابنسید الناس (م. 734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق.
- الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (م. 538ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الفتوح: ابناعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
- الفهرست: ابنالندیم (م. 438ق.)، به کوشش تجدد.
- قاموس الرجال: محمد تقی شوشتری، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
- الکامل فی التاریخ: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی (م. 693ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق.
- لباب النقول: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش احمد عبدالشافی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- مجمع الامثال: احمد بن محمد المیدانی (م. 518ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1407ق.
- المحبّر: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
- المستجاد من کتاب الارشاد: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، مکتبة النجفی، 1406ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی و مکتبة المثنی.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، 1385ق.
- الملل و النحل: الشهرستانی (م. 548ق.)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، 1395ق.
- المنتظم: ابنجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نمونه: مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
- نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق.
- النهایه: مبارک ابناثیر (م. 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م. 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- وقعة صفین: ابنمزاحم المنقری (م. 212ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، 1404ق.