بنیمدلج
نسب | مدلج بن مره |
---|---|
مکان | مناطقی میان مکه و مدینه |
سرسلسله | مدلج بن مره |
جنگها | واقعه رده، فتوحات اسلامی |
شاخهای از | قریش |
مهمترین اقدامات | مهارت در قیافهشناسی، شناسایی رد پا و زبان عربی |
مذهب | شرک و اسلام |
بنیمدلج از قبایل کنانی و زیر شاخههای قریش بودند که در مناطقی میان مکه و مدینه سکونت داشتند.
از ویژگیهای بارز بنیمدلج در میان قبایل عرب میتوان به مهارت در قیافهشناسی، شناسایی رد پا و اصالت زبان عربی رایج میان آنها اشاره کرد.
رسول خدا(ص) در غزوه ذوالعُشَیره در پی تعقیب کاروان تجاری قریش وارد ذوالعشیره از مناطق مسکونی بنیمدلج شده و با آنان پیمان صلح و عدم تعرض بست، و تا سال نهم ق. که آیاتی ابتدایی سوره توبه نازل شد ادامه داشت.
بنیمدلج در جاهلیت از جایگاهی مناسب در میان قریش برخوردار بوده و از امتیاز حُمس بهرهمند بودند، اهل حمس کسانی بودند که بر اثر تعصب و اهتمام فراوان در مناسک حج به این نام مشهور شده بودند و برای خود عاداتی ویژه مثل: ترک وقوف در عرفات و عریان طواف کردن داشتند و برای قبایلی غیر حمسی نیز احکامی ویژه چون حرمت خوردن غذایی که از بیرون حرم به درون میآوردند یا وجوب طواف در لباس فراهم شده در حرم، جعل کرده بودند.
بعد از پیامبر(ص) مدلجیان نافرمانی و شورش کرده و با حکومت مدینه همراهی نکردند ولی در نهایت تسلیم شده و مسلمانان را در فتوحات اسلامی همراهی کردند.
نسبشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیمدلج از فرزندان مدلج بن مُرّة بن عبدمناة بن کنانه از عرب عدنانی و از قریش بودند که شَنُّوق، شِنظیر، تَیم و بنیعمرو از تیرههای هم عرض[۱] و بنیعمرو، بنیتَیم، بنیحارث و بنووَقّاص از زیر شاخههای آن شمرده میشوند.[۲]
منسوبان به این قبیله را مُدْلِجی گویند.[۳] از قبایل دیگر نیز با این نام یاد شده است که شهرت و اعتبار بنیمدلج بن مره را ندارند.[۴]
سکونتگاهها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اینان در قُدَید[۵] و ذوالعُشَیره[۶] میان مکه و مدینه به سوی دریای سرخ ساکن بودند. این مناطق در مسیر مدینه به مکه قرار دارند و به مدینه نزدیکترند.
بنیمدلج از راه صید دریایی، کشاورزی[۷] و دامداری امرار معاش میکردند.
سخن پیامبر در وصف حوضچههای آنها که برای کشاورزی و دامداری ساخته بودند[۸] و نیز پرسش آنان از پیامبر(ص) درباره جواز وضو گرفتن با آب دریا هنگامی که در دریا هستند، گواه بر این مطلب است.[۹]
ویژگیهای مدلجیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیمدلج پیش از اسلام در میان قبایل عرب به مهارت در قیافهشناسی و شناسایی ردّ پا شهرت داشتند.[۱۰] این دانش که عرب به دانستن آن میبالید، برای تشخیص هویت فرد به کار میرفت. تسلط آنان بر این دانش بهاندازهای بود که در برخی گزارشها، قیافهشناسی تنها به بنیمدلج اختصاص یافته و نیز برخی تنها قیافهشناسی آنها را معتبر دانستهاند.[۱۱]
به گزارشی، آنها از عبدالمطلب خواستند تا در حفظ و نگهداری نوادهاش محمد(ص) کوشا باشد؛ زیرا ردپای او را شبیهترین رد پا به آنچه از حضرت ابراهیم در مقام وجود داشت، میدانستند.[۱۲]
از کاربردهای مشهور این دانش از سوی مدلجیان که مورد استناد فقیهان نیز قرار گرفته،[۱۳] اظهار نظر مُجَزَّز/مُجَزَّر مُدْلِجی درباره صحت انتساب اسامه به زید بن حارثه، پسرخوانده پیامبر، بود. بر پایه این گزارش، تفاوت رنگ پوست اسامه با پدرش موجب تردید در نسب وی شده بود. مجزر با نگاه به پاهای آن دو انتساب اسامه به زید را تائید کرد و این شادمانی پیامبر را در پی داشت.[۱۴]
از دیگر ویژگیهای مدلجیان باید به اصالت زبان عربی رایج میان آنها اشاره کرد. از اینرو، خلیفه دوم برای فهم صحیح معنای واژه (حَرَجٍ) در آیه ﴿ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ (سوره حج، آیه 78)، دستور داد تا از یکی از بنیمدلج پرسش کنند.[۱۵] سفیدی پوست مردم این قبیله را از ویژگیهای ظاهری آنها دانستهاند.[۱۶]
بنیمدلج در دوران جاهلی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از باورهای جاهلی آنها این بود که فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند. برخی مفسران نزول آیه 151-152 سوره صافات: ﴿اَلا اِنَّهُمْ مِنْ اِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ* وَلَدَ اللهُ وَ اِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ را در این زمینه دانستهاند. خداوند در این آیات این پندار را دروغ دانسته است.[۱۷]
بنیمدلج در دوران جاهلی از جایگاهی مناسب میان قریش برخوردار بودند. بهرهمندی آنها از امتیاز حُمس بیانگر این جایگاه است.[۱۸] اهل حمس کسانی بودند که بر اثر تعصب و اهتمام فراوان در مناسک حج به این نام مشهور شده بودند و برای خود عاداتی ویژه چون ترک وقوف در عرفات و عریان طواف کردن داشتند و برای قبایلی غیر حمسی نیز احکامی ویژه چون حرمت خوردن غذایی که از بیرون حرم به درون میآوردند یا وجوب طواف در لباس فراهم شده در حرم، جعل کرده بودند.[۱۹]
آنها همچنین گوشت برخی چارپایان همچون بحیره (ماده شتری با پنج زایمان) و سائبه (شتری دارای 10 بچه ماده) را بر خود حرام کرده بودند. آیه 168 سوره بقره: ﴿یا اَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْاَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ﴾ مسلمانان را به بهرهمندی از نعمتهای حلال و دوری جستن از پیروی شیطان دستور داده است.[۲۰]
همچنین مفسران ذیل آیه 103 سوره مائده: ﴿ما جَعَلَ اللهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ...﴾ سخن پیامبر(ص) را درباره این سنت بنیمدلج گزارش کردهاند که فرمود: نخستین کسی که چارپایان را بدین صورت حرام کرد و خود نیز بدان پایبند نماند، مردی از بنیمدلج بود.[۲۱]
همپیمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آنان همچنین در یوم حریره، از نبردهای فجار چهارم، در جمع کنانیها بر ضد هوازن جنگیدند.[۲۲]
از قبیلههای خُزاعی همچون بنیمُصطَلق[۲۳] و بنیکعب[۲۴] و نیز از قبیله کنانی بنیضَمره[۲۵] به عنوان همپیمانان مدلجیان یاد شده است. گزارشی دیگر از حضور فعال بنیمدلج در تحولات سیاسی دوران جاهلیت در دست نیست.
بنیمدلج در دوران رسول خدا(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از روابط بنیمدلج با پیامبر(ص) تا هنگام هجرت ایشان به یثرب گزارشی در دست نیست. این امر با دوری سکونتگاههای آنها از مکه ارتباط داشته است. با آغاز هجرت، منابع از کوشش سراقة بن مالک مدلجی برای دستگیری پیامبر در هنگام هجرت حکایت دارند. بر پایه این گزارشها، سراقه در پی آگاهی از تعیین جایزه به دست قریش برای دستگیری رسول خدا، کوشش کرد تا حضرت را که به مناطق مسکونی بنیمدلج رسیده بود، دستگیر کند. اما با دیدن معجزاتی از پیامبر، در اقدام خود ناکام ماند.[۲۶]
رسول خدا در غزوه ذوالعُشَیره (2ق.) برای تعقیب کاروان تجاری قریش به ذوالعشیره از مناطق مسکونی بنیمدلج وارد شد و مورد استقبال آنها قرار گرفت.[۲۷]
پیمان با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
منابع از انعقاد پیمان عدم تعرض میان پیامبر و بنیمدلج و متحدان کنانی آنها، بنیضمره، یاد کردهاند[۲۸]؛ اما به متن پیماننامه اشاره ننمودهاند.
در گزارشی به نقل از سراقه، پس از بدر و احد و بعد از اسلام آوردن برخی قبایل پیرامون مدینه، پیامبر تصمیم گرفت که دستهای را به فرماندهی خالد بن ولید به سوی مدلج اعزام کند.[۲۹]
از اینرو، سراقه در مدینه با پیامبر(ص) دیدار کرد و با طرح پیمان عدم تعرض از ایشان خواست تا به مدلجیان تا هنگام قبول اسلام از سوی قریش فرصت دهد. پیامبر نیز به خالد فرمان داد تا پس از حضور نزد بنیمدلج با آنها رفتاری ملایم داشته باشد. مدلجیان نیز تعهد سپردند که هیچ گروهی را بر ضد پیامبر یاری ندهند. برخی مفسران نزول آیه 90 سوره نساء را درباره بنیمدلج دانستهاند که نه خواهان مبارزه با پیامبر بودند و نه رویارویی با قریش.[۳۰]
بر پایه مفاد این آیه، مؤمنان مامور شدهاند با کافران مبارزه کنند، مگر آنها که با مسلمانان پیمان دارند یا کافرانی که نزد مسلمانان آمدهاند و از اینکه با قوم خود، همپیمانان قریشی، یا مسلمانان بجنگند، ناخرسند هستند. اینان اگر در پی جنگافروزی نیستند، باید با آنها در آشتی به سر برند: ﴿اِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ اِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ اَوْ جاؤُکُمْ حَصِـرَتْ صُدُورُهُمْ اَنْ یُقاتِلُوکُمْ اَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ...﴾.
با این همه به سال هشتم ق. که پیامبر(ص) رهسپار فتح مکه بود، برخی یاران ایشان در منطقه قدید پیشنهاد حمله به بنیمدلج را که هنوز مشرک بودند و روابطشان با دولت نبوی بر اساس پیمانهای عدم تعرض بود، به میان آوردند؛ ولی پیامبر نپذیرفت.[۳۱]
رویدادهای بعد از فتح مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از فتح مکه در دو رویداد از بنیمدلج یاد شده است. نخست همکاری آنها با خزاعه در پرداخت دیه فردی از بنیبکر بود. بر این اساس، خزاعه در برابر قتل یکی از افرادشان به دست بنیبکر، فردی از بکریان را کشتند. پیامبر(ص) خزاعه را به پرداخت دیه به بنیبکر موظف کرد. بنیمدلج نیز به سبب همپیمانی با بنیکعب از تیرههای خزاعه[۳۲] در پرداخت دیه، خزاعه را یاری کردند.[۳۳]
همچنین بنیمدلج پس از فتح مکه، خالد بن ولید را که از جانب رسول خدا(ص) به سوی قبیله بنیجذیمه میرفت، همراهی کردند.[۳۴] با این که بنیمدلج و بنیجذیمه هر دو از قبایل کنانی بودند، از حمایت و همراهی بنیمدلج با بنیجذیمه در برابر اقدام ناجوانمردانه خالد در قتل عام آنها گزارشی در دست نیست.
در سال نهم ق. با فرمان پیامبر، مشرکان از حضور در مکه منع شدند و تنها آن دسته از آنان که همچون بنیمدلج با او همپیمان بودند، از این حکم مستثنا شدند. این فرمان در آیات نخست سوره توبه بازتاب یافت. این آیات نشان دهنده بیزاری خداوند و پیامبر(ص) از مشرکان و لغو یک جانبه همه پیمانهایی است که با مسلمانان داشتند، مگر آنان که به پیمان خود وفادار ماندند: [۳۵] ﴿اِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْـرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً... * کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْـرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمسجدالحرام...﴾ (سوره توبه، آیات 4-7).
نافرمانی و شورش بعد از پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از رحلت پیامبر(ص) بنیمدلج از اطاعت دولت مدینه سر برتافتند و با خودداری از پرداخت زکات، با طلیحه اسدی، از مدعیان نبوت، همراه شدند. از نبرد مدلجیان در ماجرای ردّه گزارش چندان در دست نیست و تنها از همراهی آنها با حبال، برادرزاده طلیحه، و اعزام نمایندگانی به مدینه برای مذاکره با ابوبکر یاد شده است.[۳۶]
همچنین شماری دیگر از بنیمدلج همراه با یکی از قبایل کنانی و همپیمان خود به نام بنوشنوق در منطقه ابارق تهامه، سر به شورش برداشتند که عتاب بن اسید، فرماندار مکه، برادرش خالد را برای سرکوبی آنها فرستاد. وی توانست با کشتن بسیاری از شورشیان بهویژه بنوشنوق، اوضاع را آرام کند.[۳۷]
شرکت در فتوحات اسلامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آن پس بنیمدلج در فتوحات شرکت داشتند و در خربتا در حوالی اسکندریه مصر[۳۸] ساکن گشتند و با ذُبحان از قبایل حِمْیَری همپیمان شدند.[۳۹]
نیز آنان به سال 23ق. همراه عمرو بن عاص در فتوحات شمال افریقا شرکت کردند.[۴۰] وجود پلی به نام قنطره بنیمدلج در دمشق، از حضور مدلجیان در منطقه شامات نشان دارد.[۴۱]
بنیمدلج در دوران امام علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قتل عثمان (36ق.) برای مدلجیان ناگوار بود. از اینرو، از طریق یزید بن حارث مدلجی به قیس بن سعد بن عباده، حکمران امام علی(ع) بر مصر، پیغام دادند که با وی سر ستیز ندارند. اما از او خواستند همچون دوره رسول خدا(ص) که اسلام خود را تا روشن شدن تکلیف قریش به تعویق انداخته بودند، بیعت آنها با علی(ع) را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال تعلیق واگذارد.[۴۲]
قیس نیز چنین کرد و هنگام واگذاری کارگزاری مصر به محمد بن ابیبکر به او سفارش کرد تا مدلجیان را بهحال خود رها سازد؛ زیرا آنها برای وی مشکلساز نخواهند بود.[۴۳]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ جمهرة النسب، ص158؛ انساب الاشراف، ج11، ص134؛ جمهرة انساب العرب، ص188.
- ↑ جمهرة النسب، ص158؛ انساب الاشراف، ج11، ص134.
- ↑ الانساب، ج12، ص148-149.
- ↑ اللباب، ج3، ص183؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1061.
- ↑ السنن الکبری، ج6، ص219.
- ↑ معجم ما استعجم، ج3، ص945؛ معجم البلدان، ج4، ص127.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص66؛ المحبر، ص110؛ تاریخ طبری، ج2، ص123.
- ↑ مسند احمد، ج4، ص74؛ المحبر، ص110؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص66.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج1، ص94؛ مسند احمد، ج5، ص365؛ سنن الدارمی، ج1، ص186.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص150.
- ↑ صحیح مسلم، شرح نووی، ج10، ص41.
- ↑ المنتظم، ج2، ص274.
- ↑ المجموع، ج15، ص305.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1461.
- ↑ السنن الکبری، ج10، ص113.
- ↑ الفائق، ج1، ص26؛ النهایه، ج1، ص32؛ لسان العرب، ج12، ص11، «ادم».
- ↑ تفسیر ثعالبی، ج5، ص50.
- ↑ المحبر، ص178.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130-131؛ المنمق، ص127-128.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص389.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج8، ص337؛ جامع البیان، ج7، ص117.
- ↑ المنمق، ص183-184؛ العقد الفرید، ج1، ص108-109.
- ↑ المغازی، ج1، ص404؛ البدایة و النهایه، ج4، ص178.
- ↑ السنن الکبری، ج8، ص29؛ الاصابه، ج6، ص428.
- ↑ المحبر، ص110؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص66؛ الطبقات، ج2، ص10.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص40؛ السیرة النبویه، ج2، ص338-339.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص343.
- ↑ الطبقات، ج2، ص10؛ المحبر، ص110؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص66.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج8، ص458؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص546.
- ↑ التبیان، ج3، ص285؛ مجمع البیان، ج3، ص152.
- ↑ اعلام الوری، ج1، ص227.
- ↑ السنن الکبری، ج8، ص29.
- ↑ المغازی، ج2، ص845.
- ↑ السیرة النبویه، ج4، ص882؛ تاریخ طبری، ج2، ص341.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص80؛ مجمع البیان، ج5، ص18.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص476.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص533.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص355.
- ↑ فتوح مصر و اخبارها، ص254.
- ↑ فتوح مصر و اخبارها، ص295؛ معجم البلدان، ج4، ص25.
- ↑ معجم البلدان، ج5، ص330.
- ↑ الغارات، ج1، ص212؛ تاریخ طبری، ج3، ص551.
- ↑ الولاة و کتاب القضاة، ص20.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
- اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، قم، آل البیت:، 1417ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (درگذشت 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دارصادر، 1415ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
- التبیان: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، 1409ق.
- تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان): الثعالبی (درگذشت 875ق.)، به کوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1418ق.
- جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- جمهرة النسب: ابن الکلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.
- سنن الدارمی: الدارمی (درگذشت 255ق.)، احیاء السنة النبویه.
- السنن الکبری: البیهقی (درگذشت 458ق.)، بیروت، دارالفکر.
- السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (درگذشت 676ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، بیروت، دارصادر.
- العقد الفرید: احمد بن عبدربه (درگذشت 328ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404ق.
- الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (درگذشت 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.
- الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
- فتوح مصر و اخبارها: عبدالرحمن بن عبدالحکم (درگذشت 257ق.)، به کوشش الحجیری، بیروت، دارالفکر، 1416ق.
- اللباب فی تهذیب الانساب: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
- لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
- المجموع شرح المهذب: النووی (درگذشت 676ق.)، دارالفکر.
- المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
- مروج الذهب: المسعودی (درگذشت 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دارصادر.
- المصنّف: ابن ابیشیبه (درگذشت 235ق.)، به کوشش سعید محمد، دارالفکر، 1409ق.
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (درگذشت 211ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، بیروت، دارصادر، 1995م.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (درگذشت 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المنتظم: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (درگذشت 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دارالمعارف.
- النهایه: مبارک ابن اثیر (درگذشت 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
- الولاة و کتاب القضاة: به کوشش محمد حسن و المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق.