ابن تیمیه
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی |
لقب | مفسّر، رجالی، حافظ، مفتی |
نسب | قبیله مضر |
تاریخ تولد | دوازدهم ربیع الاول سال ۶۶۱ قمری |
زادگاه | حرّان |
محل زندگی | حرّان، شام(دمشق)، |
تاریخ وفات | بیستم ذی قعده سال ۷۲۸ق. |
شهر وفات | دمشق |
خویشاوندان سرشناس | جدّش محمد بن خضر |
اطلاعات علمی | |
استادان | احمد بن نعمه (م.۶۹۴ق)، ابن ابیالیسر (م.۶۷۲ق)، کمال بن عبدزاده (م.۵۸۹ق)، مجد بن عساکر (م.۶۹۹ق)، یحیی بن صیرفی (۶۷۸م.ق)، احمد بن ابوالخیرزاده (م.۵۸۹ق)، قاسم بن ابیبکر اربلی (م.۶۸۰ق) و... |
محل تحصیل | شام |
اجازه اجتهاد از | احمد بن نعمه (م.۶۹۴ق) |
تألیفات | بیش از ۴۰۰۰ رساله از جمله العقیدة الواسطیه، الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح، الحمویه، الصارم المسلول، منهاج السنه، تلبیس الجهمیه، فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الفتاوی المصریه، متعة الحج، طواف حائض و... |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | زندانی شدن توسط حاکم دمشق در جریان «عساف نصرانی»، فراخواندن مردم مصر به جهاد در برابر لشکرکشی مغولان در سال ۶۹۹ قمری، تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ قمری، نقش داشتن در قتل عام شیعیان کسروان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه و لبنان به دست ایوبیان و ممالیک |
اجتماعی | پدیده سلفی گری و زایش محمد بن عبدالوهاب از میان اندیشههای او که آثاری مانند تخریب قبور ائمه(ع) بقیع، کشتار شیعیان در کربلا و حرکتهای انتحاری |
ابن تیمیه فقیه، محدّث، مدافع مذهب منسوب به سلف و الهام بخش عقیدتی وهابیت در جزیره العرب. ابن تیمیه به سبب کثرت و تنوع فعالیتها و شیوه رفتار خاصش در امور سیاسی و برخورد سختگیرانه با پیروان مذاهب اسلامی، شخصیتی چالش برانگیز به شمار رفته و دو مواجهه کاملاً متفاوت پدید آورده است؛ از طرفداری سرسختانه کسانی مانند ابن کثیر دمشقی، ابن قیم جوزیه و وهابیان در دوره معاصر تا مخالفان سرسخت از علمای بارز مذاهب اسلامی. افزون بر این، آرای او درباره زیارت قبور و تبرک و توسل و شفاعت، مبنای نگرش وهابیان در اداره امور حرمین قرار گرفته است. هر چند آرای تندروانه ابن تیمیه درباره موضوعات پیش گفته و نیز نگرش تعصب آمیزش به مذاهب اسلامی، نقش یک مؤسس را در جریان سلفی به وی داده است، پیش از وی نیز شخصیتهایی چون عز بن عبدالسلام و محمد بربهاری (درگذشت ۳۲۹ق) و برخی حنبلیان تندرو چنین دیدگاههایی داشتهاند.
محیط زندگی ابن تیمیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم ربیع الاول سال ۶۶۱ق. در حَرّان زاده شد.[۱] وی را با القابی چون مفسّر، رجالی، حافظ، مفتی، ادیب و لغتشناس[۲] و آگاه از کلام، ملل و نحل، تاریخ و اصول[۳] در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع[۴] ستودهاند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش میکرد.[۵] و از قریحه شعر[۶] و حافظه قوی برخوردار بود.[۷] خاندان وی بیش از یک قرن[۸] از دانشمندان دینی به شمار میآمدند.[۹]
او در شهر حران واقع در کشور ترکیه کنونی میزیست. ساکنان این شهر از قبیله مضر به شمار میرفتند.[۱۰] پس از فتوحات در زمان خلیفه دوم، مردم این شهر به تدریج به اسلام گرویدند. این شهر در جنگهای صلیبی و یورش مغولان مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.[۱۱] مردمش حنبلی بوده و همچنان وفاداری خود را به آل امیه حفظ کردهاند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سدههای متأخر این دیار نیز یافت میشود.[۱۲]
برخی داوریهای او درباره شیعیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه با استناد به روایت شعبی (درگذشت ۱۰۵ق)[۱۳] ، پایهگذار شیعه را عبدالله سبأ یهودی و دیگر زنادقه خوانده[۱۴] و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.[۱۵] اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را پیامبر و اهل بیت خوانده[۱۶] این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.[۱۷]
ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید غلات را به امامیه نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.[۱۸] اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده[۱۹] ، از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.[۲۰] وی شیعه را به ایمان به سحر و فلسفه به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[۲۱] در جای دیگر، در تعریف ناصبی از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت خلفای سهگانه معتقد باشد[۲۲] ؛ چنانکه صحابه را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند.[۲۳] اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینهورز به اهل بیت[۲۴] است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات[۲۵] ، بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند[۲۶] و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون عبدالله بن سعد بن ابیسرح مرتد گشتند.[۲۷] از این رو، ابن خلدون (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.[۲۸] ابن تیمیه شیعه را به قتل عثمان متهم کرده است.[۲۹]
حاکمان هم دوره[ویرایش | ویرایش مبدأ]
روزگار ابن تیمیه با حکومت ممالیک (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی بَیبَرَس (۶۲۵-۶۷۶ق)[۳۰] و دو فرزندش محمد برکه (درگذشت ۶۷۸ق)[۳۱] و سلامش (درگذشت ۶۹۰ق)[۳۲] و آنگاه سلطان قلاوون (درگذشت ۶۸۹ق)[۳۳] و فرزندانش اشرف (درگذشت ۶۹۳ق) و پس از کشته شدن وی[۳۴] ملک ناصر (درگذشت ۷۴۱ق) را درک کرد و در اوج جنگهای ممالیک با ایلخانان مغول میزیست.[۳۵] وی در سال ۶۶۷ق. در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم شام گشت.[۳۶]
دوران ابن تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم[۳۷] مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرتهای بسیار به سبب جنگها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواریهایی را همچون رواج آداب به نام شریعت همراه داشت.[۳۸] صوفیه که از دیرباز مورد حمایت عباسیان، ایوبیان، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینهساز گرایش مردم به زیارت قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند توسل، شفاعت و اخذ شفا را بسیار رونق داد.[۳۹] نیز برخی خرافهگراییها و بدعتها در کنار این جریان شکل گرفت.[۴۰] ابن تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به غالیان شیعه و نصیریه و اسماعیلیه، به ترویج دیدگاههای افراطی خویش پرداخت و همه شیعیان را به بدعتگذاری متهم ساخت.[۴۱]
فعالیتهای علمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اساتید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی در دمشق از محضر اساتیدی چون ابن ابیالیسر (درگذشت ۶۷۲ق)، کمال بن عبدزاده (درگذشت ۵۸۹ق)، مجد بن عساکر (درگذشت ۶۹۹ق)، یحیی بن صیرفی (درگذشت ۶۷۸ق)، احمد بن ابوالخیرزاده (درگذشت ۵۸۹ق) و قاسم بن ابیبکر اربلی (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانستهاند[۴۲] که در میان ایشان زنان محدّث نیز به چشم میخورند.[۴۳] در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و فتوا گردید[۴۴] و با مرگ پدرش (درگذشت ۶۸۲ق) در دار الحدیث سکریه در محله قصاعین دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبهرو شد.[۴۵] احمد بن نعمه (درگذشت ۶۹۴ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.[۴۶] یک سال بعد در روزهای جمعه، به مدت دو سال، در مسجد جامع اموی به تدریس تفسیر قرآن پرداخت.[۴۷] با وفات زین الدین بن منجا (درگذشت ۶۹۵ق)، ابن تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در مدرسه حنبلیه مشغول شد.[۴۸]
نگاشتهها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تألیفات ابن تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانستهاند.[۴۹] بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن تیمیه را به سه دستة تقریر عقاید سلف مانند العقیدة الواسطیه، پاسخگو به شبهات مانند الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح و ترکیبی از این دو دسته مانند کتاب الحمویه تقسیم کردهاند.[۵۰] این آثار در چند بخش عمده کتابها، اَمالی، رسائل و اجازه نامهها گاه برای نقد و رد دانشها و فرقههای مذهبی و کلامی همچون فلسفه، مسیحیت، جهمیه، تشیع، صوفیه و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروهها مرقوم میگشت؛ چنانکه الصارم المسلول در پاسخ به جسارت عساف نصرانی به پیامبر گرامی[۵۱] و منهاج السنه در نقض منهاج الکرامه علامه حلّی (درگذشت ۷۲۴ق) و تلبیس الجهمیه در شش مجلد در مصر نگاشته شدهاند.
میتوان بیشتر مصنفات ابن تیمیه را در دایره پاسخهای عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.[۵۲] از این رو، کتابهای فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تألیفات قرآنی نیز فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الکیلانیه، البغدادیه، القادریه، الازهریه، البعلبکیه و المصریه در آثار وی به چشم میخورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعهای از فتاوای فقهی که پس از گردآوری به دست شاگردانش به الفتاوی المصریه مشهور شده و نیز تألیفاتی در زمینه حج پیامبر گرامی(ص)، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای ماندهاند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رسالهای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رسالهای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمس الدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخهایی که به پرسشها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته است.
ابن تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتابهای فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهامبخش شنقیطی (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.[۵۳] مهمترین ویژگیهای آثار ابن تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام[۵۴] در عین بهرهمندی از خطابههای جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.[۵۵]
اندیشهها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی تنها منبع شریعت را قرآن دانسته و سنت را شارح آن شمرده است.[۵۶] بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل[۵۷] ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.[۵۸] گاه مباحثی جالب در فقه اللغه و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.[۵۹] اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود.
وی تعارض میان کتاب و سنت و عقل را منتفی میدانست[۶۰] و حجیت عقل در امور اعتقادی و احکام را رد میکرد[۶۱] و با کلام، منطق و فلسفه میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون الرد علی الفلاسفه و نقض المنطق را نگاشته و رازی (درگذشت ۳۱۱ق)، ابن سینا (درگذشت ۴۲۸ق) و غزالی (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان مجوس و هند و یونان و مشرک خوانده است.[۶۲] البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه قیاس را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.[۶۳]
ابن تیمیه خود را تبییینگر و پاسدار اندیشههای سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست[۶۴] بر آن مستقر شده باشد.[۶۵] البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.[۶۶] این بدان روست که صحابه جز به کلام پیامبر تمسک نمیکردند و از سویی آگاهترین مردم به سنت نبوی بودند[۶۷] ؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت است.[۶۸] البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «اجماع اقراری» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان خلفای راشدین نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.[۶۹] وی میکوشد تا میان سخنان صحابه جمع کند[۷۰] ؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمتآور خواندن اینگونه اختلافها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آنها متعارض میداند.[۷۱] او تا آنجا که به سود خود ببیند، اختلافها را رحمت میخواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد میکند.[۷۲]
آرای حدیثی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه معمولاً پس از نقل احادیث به بررسی درجه اعتبار آنها میپردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان میکند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.[۷۳] این نوع جزمگرایی در کنار اندوختههای وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.[۷۴] البته منتقدان از اشتباههای وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشتهاند. وی گاه حدیث نبوی را قدسی میشمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم میآمیخت؛ چنانکه گاه در نسبت حدیث به مصدر یا راوی آن اشتباه میکرد. همین اشتباهها نقشی عمده در اندیشههای فقهی و کلامی وی داشت.[۷۵] تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاههای خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.[۷۶]
رجالشناسی ابن تیمیه نیز با اشتباههای فاحشی همراه است. گاه از شخصیتهایی یاد میکند که در هیچ منبع رجالی یافت نمیشوند.[۷۷] تضعیفهای رجالیاش از نظر متخصصان حدیث بیاعتبار است تا آنجا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسیهای رجالی او اعتنا نکنند.[۷۸] ردکردن احادیث صحیح در فضیلت علی(ع) هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنانکه البانی (درگذشت ۱۳۳۲ق) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.[۷۹] وی بیمهابا برخی از تضعیفهای خود را به اجماع نسبت داده است. مثلاً حدیث تصدّق خاتم علی(ع) را به اجماع نادرست میشمرد[۸۰] ؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کردهاند.[۸۱] اینگونه تعامل با روایتها، تداعیکننده روش جدالگرایانه وی در نقد علمی است.[۸۲]
وی در نگاشتههایش از آثار حدیثی نویسندگان صحاح سته، عبدالله بن محمد جعفی (درگذشت ۲۲۹ق)، ابوبکر بن اثرم (درگذشت ۲۶۱ق)، حنبل بن اسحاق (درگذشت ۲۷۳ق)، ابوداود سجستانی (درگذشت ۲۷۵ق)، دارمی (درگذشت ۲۸۰ق)، ابن ابیعاصم (درگذشت ۲۸۷ق)، عبدالله بن احمد حنبل (درگذشت ۲۹۰ق)، خلّال (درگذشت ۳۱۱ق)، ابن ابیزمنین (درگذشت ۳۱۰ق)، ابن ابیحاتم (درگذشت ۳۲۷ق)، ابوحفص بن شاهین (درگذشت ۳۸۵ق)، ابن منده (درگذشت ۳۹۵ق)، ابوذر هروی (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز کتاب التوحید اثر ابن خزیمه (درگذشت ۳۱۱ق)، الشریعه اثر ابوبکر آجری (درگذشت ۳۶۰ق)، الابانه از ابنبطه (درگذشت ۳۸۷ق)، شرح اصول السنه لالکائی (درگذشت ۴۱۸ق) و عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.[۸۳]
آرای تفسیری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد[۸۴] که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم عبدالرحمن عمیره با عنوان التفسیر الکبیر؛ و محمد سید جلیند با عنوان دقائق التفسیر گرد آمده است.
به باور وی پیامبر گرامی اسلام، تمام قرآن را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.[۸۵] البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن آیه یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو تفسیر درستاند.[۸۶] عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود متشابه را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به آیه محکم نیست و هر آیهای خودبسند است.[۸۷] وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین[۸۸] ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم نسخ آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.[۸۹] وی تفسیر قرآن به قرآن را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.[۹۰] او بهترین تفسیر را جامع البیان طبری با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.[۹۱] تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.[۹۲] تفسیر به رأی به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و شرع، حرام است[۹۳] ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش صفدی در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ سوره اعراف شاهد هستیم.[۹۴] رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه اسرائیلیات را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.[۹۵] تفسیر نزول قرآن بر هفت حرف به قرائات هفتگانه اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.[۹۶] وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است[۹۷] و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است[۹۸] و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.[۹۹]
آرای اعتقادی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه در امور اعتقادی، ظاهر کتاب را حجت دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر[۱۰۰] یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از تشبیه و تجسیم مطرح میگردد، رد میکند.[۱۰۱] وی بر دیدگاه کسانی که اسما و صفات الهی را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.[۱۰۲] این همه در حالی است که برخی او را به تأویلگرایی در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.[۱۰۳] وی با استناد به آیه نَفْر، خبر واحد اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.[۱۰۴] البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در کتابهای صحاح، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.[۱۰۵] همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.[۱۰۶]
در تفسیر صفات خبری با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند[۱۰۷] و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد[۱۰۸] و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی شیعه[۱۰۹] دامن خود و اهل سنت را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند[۱۱۰] و باور به تمثیل[۱۱۱] ، مصافحه[۱۱۲] و تجسیم[۱۱۳] درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.[۱۱۴] همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.[۱۱۵] اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است.
به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند توقیفی هستند، نمیتوان خداوند را به جسمانیت متصف کرد.[۱۱۶] از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند[۱۱۷] و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.[۱۱۸] این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا[۱۱۹] ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد[۱۲۰] ؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.[۱۲۱] وی خداوند را ساکن در ما فوق آسمانهای هفتگانه بر روی عرش خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام دعا دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ سوره غافر فرعون در پی گفتار موسی، به هامان دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.[۱۲۲]
حصنی (درگذشت ۸۲۹ق)، ابن حجر هیتمی (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.[۱۲۳] حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.[۱۲۴] به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی حدیث نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از منبر تشبیه کرد.[۱۲۵] فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش ابوحیان (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر کرسی نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.[۱۲۶] شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را صحیح شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد![۱۲۷] البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.[۱۲۸] ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.[۱۲۹]
به ادعای شهرستانی، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری میتوان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایتهای مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کردهاند.[۱۳۰] اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در اینگونه صفات راه تأویل را برگزیدهاند.[۱۳۱] برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن تیمیه را برگرفته از ابوالبرکات بغدادی (درگذشت ۵۴۷ق) که فردی یهودی زاده بود[۱۳۲] یا محصول گرایشهای کرّامی وی[۱۳۳] یا به پیروی از طیف مجسمه حنابله همچون محمد بربهاری (درگذشت ۳۲۹ق) و قاضی ابویعلی (درگذشت ۴۵۸ق)[۱۳۴] دانستهاند.
ابن تیمیه در عین التزام به قضا و قدر الهی و تفسیر جبری از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمیپذیرد و اینگونه عذرتراشی را مستلزم کفر میداند.[۱۳۵] او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنانکه هر مؤمنی نیز محسن نیست.[۱۳۶] بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.[۱۳۷] وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان میدانست.[۱۳۸] او کفر را عدم ایمان به خداوند و پیامبرانش میداند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین میبایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آنجا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.[۱۳۹] به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.[۱۴۰]
آرای فقهی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه تقلید در اصول اعتقاد از هر مذهبی را ممنوع میداند.[۱۴۱] وی گرچه مدافع نگرش حنبلی به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین قرآن و سنت دانسته است[۱۴۲] ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به حدیث نبوی از ابن حنبل (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.[۱۴۳] به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست[۱۴۴] و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: طلاق در حالت حیض واقع نمیشود؛ قضای نماز بر تارک الصلاة اگر توبه کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه بینه بر رؤیت هلال، روزه ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند طواف کند و فدیهای بر او واجب نیست؛ حکم محرمیت با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.[۱۴۵] وی بر خلاف فقیهان مذاهب چهارگانه، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ نماز در سفر، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر بنیهاشم از خمس محروم گردند، میتوانند از زکات بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.[۱۴۶]
ابن تیمیه مسلمانان را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به قبله بود.[۱۴۷] وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی بدعت و حرام است[۱۴۸] ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.[۱۴۹] وی با رد احادیث استحباب زیارت قبر پیامبر گرامی(ص) آنها را دروغ دانسته است.[۱۵۰] به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در مسجدالنبی و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.[۱۵۱] او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.[۱۵۲]
ابن تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره حرمت یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.[۱۵۳] به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی اتفاقنظر دارند[۱۵۴] ؛ چنانکه سیره صحابه نیز بر همین بوده است.[۱۵۵] این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبهروست[۱۵۶] ؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون خلیفه دوم در توصیه به کعب الاحبار (درگذشت ۳۲ق)، بلال حبشی (درگذشت ۲۰ق) و عمر بن عبدالعزیز (درگذشت ۱۰۱ق) یافت میشود.[۱۵۷] روایت «شدّ الرحال» نیز با مناقشه دلالی به گونهای دیگر تفسیر شده است.[۱۵۸] این همه در حالی است که به گزارش حصنی (درگذشت ۸۲۹ق) فتوایی مکتوب از ابن تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.[۱۵۹]
ابن تیمیه به پیروی از ابن عبدالبر (درگذشت ۴۶۳ق)[۱۶۰] و ابنقدامه (درگذشت ۶۲۰ق)[۱۶۱] هرگونه بنا بر قبور را نشانه شرک و ریشه بتپرستی خوانده[۱۶۲] و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار اهل کتاب شمرده است.[۱۶۳] او در این زمینه به روایتهای متواتر[۱۶۴] و عمل پیامبر و صحابه استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت[۱۶۵] و بدعت به شمار میرفت[۱۶۶] ؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.[۱۶۷] وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه قرامطه بر کشورهای اسلامی[۱۶۸] و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.[۱۶۹] به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد تبرک[۱۷۰] و خواه بدون قصد[۱۷۱] جایز نیست.
برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر[۱۷۲] ، مساوات قبور ایشان و دیگران[۱۷۳] و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی[۱۷۴] دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی (سوره حجّ، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و اهل بیت ایشان(ع) (سوره شوری، آیه ۲۳)، نیز گزارش قرآن از رواج سنت بنای مسجد بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن (سوره کهف، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود (سوره نور، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.[۱۷۵] نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه حجاز، فلسطین و شامات به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.[۱۷۶] ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.[۱۷۷]
به باور ابن تیمیه، توسل به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.[۱۷۸] وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست دعا از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد[۱۷۹] و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.[۱۸۰] به همین سبب، خلیفه نخست و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.[۱۸۱] وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.[۱۸۲] وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان[۱۸۳] و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.[۱۸۴] از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست[۱۸۵] ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.[۱۸۶] شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.[۱۸۷] نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش گناهان که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.[۱۸۸] سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.[۱۸۹] وی توسل به پیامبر در آخرت برای شفاعت را میپذیرد و آن را به اجماع مسلمانان نسبت میدهد.[۱۹۰] برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.[۱۹۱] به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.[۱۹۲] آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند[۱۹۳] ؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.[۱۹۴] بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی (سوره کهف، آیه ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: سوره نساء آیه ۶۴؛ سوره توبه، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی (سوره اعراف، آیه ۱۶۰؛ سوره نمل، آیه ۳۸؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.[۱۹۵] اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.[۱۹۶] آیات (سوره مائده، آیه ۳۵؛ سوره فرقان، آیه ۵۷)[۱۹۷] ، روایتها[۱۹۸] و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.[۱۹۹] توسل در میان تابعینی چون محمد بن منکدر (درگذشت ۱۳۰ق)[۲۰۰] و دانشورانی چون شافعی (درگذشت ۲۰۴ق)[۲۰۱] ، طبرانی (درگذشت ۳۶۰ق)، ابوبکر بن مقری (درگذشت ۳۸۱ق) و ابوالشیخ (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.[۲۰۲] ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل قاضی عیاض به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به ضعف و ارسال و اعراض اصحاب مالک میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.[۲۰۳]
ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.[۲۰۴] اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده[۲۰۵] ، جای لبان و دست مبارک وی[۲۰۶] ، منبر[۲۰۷] ، دینارهای اعطایی[۲۰۸] ، عصا[۲۰۹] ، لباس[۲۱۰] ، مکان عبور[۲۱۱] و قبر ایشان[۲۱۲] تبرک میجستند.
آرای تاریخی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته[۲۱۳] ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت[۲۱۴] و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها[۲۱۵] تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز لعن تردید کرده است.[۲۱۶] وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.[۲۱۷] به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و استغفار برای ایشان بسنده نمود.[۲۱۸] این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.[۲۱۹]
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.[۲۲۰] برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند[۲۲۱] و او را ضعیف العقل میخوانند.[۲۲۲] به گزارش ایشان، ابن تیمیه ابوبکر را به عدم فهم اسلام[۲۲۳] و عمر را به عدم اعتنا به سخنانش[۲۲۴] و عثمان را به مالدوستی[۲۲۵] متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی دمشق، از ارادتمندان معاویه به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.[۲۲۶] وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی فقیه دانسته است.[۲۲۷] نیز به برائت مروان بن حکم از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.[۲۲۸]
ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره اهل بیت(ع) دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم جاهلی و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته[۲۲۹] و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه[۲۳۰] و فراتر از محبت به سایر قبایل قریش[۲۳۱] دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب ایمان قوی ایشان خوانده است.[۲۳۲] به عقیده وی، اهل بیت از فیء بهرهمند بودهاند[۲۳۳] و صدقه بر ایشان حرام است.[۲۳۴] اجماع ایشان حجت[۲۳۵] و صلوات بر ایشان سنت[۲۳۶] و واجب است.[۲۳۷] وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از ابن حنبل (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته[۲۳۸] و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.[۲۳۹] او در جایی فاطمه زهرا(س) را سرور زنان جهان خوانده[۲۴۰] و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.[۲۴۱] نیز حسین بن علی(ع) را شهید و قاتل وی را ملعون دانسته[۲۴۲] ؛ اما یزید را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به بهشت خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل عراق با وی وصف کرده است.[۲۴۳]
او دیگر ائمه شیعه را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.[۲۴۴] امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت[۲۴۵] ، محبوب خداوند[۲۴۶] و زاهد[۲۴۷] خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را دوزخی شمرده است.[۲۴۸] با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.[۲۴۹] وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه بتپرست بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.[۲۵۰] او علم باطن آن امام را انکار کرده[۲۵۱] و جانشینی وی در مدینه هنگام جنگ تبوک را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته[۲۵۲] و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده[۲۵۳] و شجاعتش را همسان دیگران[۲۵۴] خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.[۲۵۵]
به تصریح او، مجموع احادیث صحیح در فضل علی(ع) افزون بر ۱۰ حدیث است[۲۵۶] ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.[۲۵۷] به عنوان نمونه، احادیث سدّ الاَبواب[۲۵۸] ، منزلت[۲۵۹] ، معیت علی(ع) و حق[۲۶۰] ، مؤاخات[۲۶۱] ، مدینة العلم[۲۶۲] ، ولایت علی بر تمام مومنان[۲۶۳] ، رد الشمس[۲۶۴] ، حدیث معروف غدیر[۲۶۵] ، و صدقه دادن انگشتری در مسجد[۲۶۶] از این دستاند.[۲۶۷] برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده[۲۶۸] یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.[۲۶۹] اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.[۲۷۰] برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.[۲۷۱] بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.[۲۷۲]
ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته[۲۷۳] و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده[۲۷۴] و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.[۲۷۵]
فعالیتهای سیاسی و نظامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی مسیحی به سبب اهانت به پیامبر گرامی(ص) به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.[۲۷۶] در سال ۶۹۹ق. با لشکرکشی مغولان به سمت حلب، ابن تیمیه در نامهای به اهالی مصر، مردم آن دیار را به جهاد فراخواند.[۲۷۷] سپس به روایت ابن خلدون (درگذشت ۸۰۸ق) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت اماننامه از غازان رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به رغم اصرار ابن تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این اماننامه سرباز زدند.[۲۷۸] به ادعای ابن کثیر، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن تیمیه بوده است.[۲۷۹] همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن تیمیه و نظام الدین محمود بن علی شیبانی خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران مسلمان به خیمهگاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا اندازهای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقبنشینی نسبی کردند و ابن تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.[۲۸۰] به عقیده برخی شاگردان ابن تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به خوارج تشبیه کرد[۲۸۱] و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.[۲۸۲] او گاه مکاتبات مخفیانهای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.[۲۸۳]
کشتار شیعیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدامهای سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه[۲۸۴] و لبنان، نقشی مهم داشت. به گزارش ابن فضل الله عمری (درگذشت ۷۴۹ق) گاه خود نیز در جنگ شرکت میجست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق میکرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد مهنّا بن عیسی (درگذشت ۷۳۵ق) از امرای قبایل ایلاتی شام[۲۸۵] میرفت و با تعابیر خشمآلود آنان را به لشکرکشی وامیداشت.[۲۸۶] به گفته ابن کثیر (درگذشت ۷۴۸ق) او برای توجیه کشتارهایش شیعیان را کافر و گمراه نامید.[۲۸۷] دامنه این کشتار تا قتل عام علویان شمال لبنان، قنیطره، عاقوره، بترون و عکا نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.[۲۸۸]
اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان شافعیان و حنفیان که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن مساجد میانجامید[۲۸۹] و نیز اختلافهای سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و صلیبیان بر امت اسلامی فراهم آورد.[۲۹۰] در این اوضاع، ابن تیمیه به جای توجه به این ضعفها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به شام و فلسطین رسیده بودند، همواره به این اختلافهای درونی دامن میزد.[۲۹۱]
بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا مقدسات دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در مناظرات[۲۹۲] به رغم اعتراف به حرمت دشنام مسلمان[۲۹۳] ، اقامه حدود و قتل افراد بر پایه تشخیص خود[۲۹۴] و چه بسا حسدورزی رقیبان[۲۹۵] موجب بروز کشمکشهایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان شافعی و حنفی به عقیده وی در باب تجسیم، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر سیف الدین جاعان (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن تیمیه، غائله را پایان داد.[۲۹۶] او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه یهودیانی را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود خیبر را از پرداخت جزیه معاف کرده است.[۲۹۷] وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک میجستند، خراب کرد[۲۹۸] و در سال بعد با برخی از فرقههای صوفیه درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.[۲۹۹] در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظرهای میان ابن مخلوف (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و نصر مَنبِجی بر سر کتاب العقائد الواسطیه صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقادهای ابن تیمیه به محیی الدین عربی (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان جمال الدین مزی (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب افعال العباد بخاری در ردّ بر جهمیه مورد خشم فقیهان زمان قرار گرفته بود، به رغم تلاشهای ابن تیمیه و به فتوای ابن صصری (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکشهایی ابن تیمیه همراه ابن صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. ابن مخلوف قاضی دادگاه با برشمردن پارهای از عقاید ابن تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن تیمیه در آن خطه پرداخت.[۳۰۰]
حبس ابن تیمیه تا ۲۳ ربیع الاول سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آنجا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز شفاعتجویی از پیامبر در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به اسکندریه یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه میداد.[۳۰۱]
ابن تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آنجا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.[۳۰۲] وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله محمد خدابنده اولجایتو (حکومت: ۷۰۳-۷۱۶ق) به شام، همراه ملک ناصر عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آنجا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از فتوای خود در مسئلهای در زمینه طلاق دست بردارد.[۳۰۳] او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.[۳۰۴] بار دیگر در ششم شعبان ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد زیارت قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.[۳۰۵] وی در شب بیستم ذی قعده سال ۷۲۸ق. در زندان از دنیا رفت.[۳۰۶] جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.[۳۰۷]
ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ بدعتهای رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.[۳۰۸] اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.[۳۰۹] برخورد آشتیآمیز وی با هواداران خاندان اموی و تقدیسگران یزید و نامیدن ایشان به اهل سنت و جماعت و فرقه منجیه[۳۱۰] بیانگر میزان صحت ادعای وی است.
جایگاه و تأثیرات اجتماعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده بر حرکتهای سلفی پس از خود نهاد.[۳۱۱] تأکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر، بدعت دانستن هر تفسیر جدید، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد توحید و پیوند احکام و آداب شرعی از جمله احکام حج و حرمین با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهامبخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاههای عقیدتی و حرکتهای نظامی بوده است.[۳۱۲] با گذشت پنج سده از نگارش کتابهای مختلف در نقد و رد افکار ابن تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانیترین وضعیت، محمد بن عبدالوهاب (درگذشت ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.[۳۱۳] تأکید ابن تیمیه بر لزوم محو مظاهر شرک و بدعت، موجب یورش وهابیان به حرم حسینی(ع) در سال ۱۲۱۱ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان[۳۱۴] شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از علمای مدینه درباره عدم جواز ساخت بارگاه برای اهل بیت(ع) و صحابه، این مشاهد ویران شدند.[۳۱۵] ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکتهای انتحاری در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کردهاند.[۳۱۶] ابن قیم جوزی (درگذشت ۷۵۱ق) بزرگترین شاگرد و مروج افکار ابن تیمیه به شمار میآید. نیز ابن سید المرسلین (درگذشت ۷۳۴ق)، ابن عبدالدائم (درگذشت ۷۷۵ق)، ذهبی (درگذشت ۷۴۸ق)، و ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق) از ستایشگران وی هستند.[۳۱۷]
مخالفان ابن تیمیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی، مخالفان ابن تیمیه را چهار دسته دانستهاند: فقیهان و قاضیان، متکلمان اشعری، صوفیه و شیعه.[۳۱۸] اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد طلاق در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق مُحرِم[۳۱۹] و نیز عدم جواز قصد سفر برای زیارت قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنانکه اشاعره نیز به نگارش کتابهای العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل تجسیم و تشبیه خرده گرفتهاند. صوفیه و در رأس آنان نصر منبجی (درگذشت ۷۱۹ق) نیز به حمایت از ابن عربی (درگذشت ۶۳۸ق) در برابر تکفیرهای ابن تیمیه[۳۲۰] برخاستند.[۳۲۱] نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد ناصبیوار آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگهای ابن تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. تقی الدین سُبکی شافعی (درگذشت ۷۵۶ق)، با نگارش کتابهای الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه و شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام و السیف الصقیل، ملا علی قاری حنفی (درگذشت ۱۰۱۴ق) در شرح خود بر شفاء السقام، محمد بن ابیبکر اَخنائی مالکی (درگذشت ۷۶۳ق) در کتاب المقالة المرضیة فی الرد علی ابن تیمیه، علی بن محمد سمهودی شافعی (درگذشت ۹۱۱ق) در وفاء الوَفاء باَخبار دار المصطفی درباره زیارت، شفاعت، توسل و استغاثه، محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی در الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه، تقی الدین حصنی شافعی (درگذشت ۸۲۹ق) در دفع شبه من شبّه و تمرّد و بسیاری دیگر به نقد دیدگاههای وی پرداختهاند.[۳۲۲] هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سرودهاند[۳۲۳] که پارهای از آنها در کتاب الحمیة الاسلامیه گردآمده است.
نقل و نقد افکار ابن تیمیه گاه با زیادهرویهایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنانکه خود او از تعمّد بر دروغپردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.[۳۲۴] دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی (درگذشت ۸۲۹ق)[۳۲۵] وی را تکفیر کردند و برخی نیز افرادی که او را شیخ الاسلام بدانند، کافر دانستند.[۳۲۶]
مطالعه بیشتر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ابن تیمیة؛ عزیز العظمة
- ابن تیمیة؛ موسی، محمد یوسف
- ابن تیمیة؛ صائب عبدالحمید
- ابن تیمیة؛ شمری حبیب طاهر
- ابن تیمیة؛ عبدالرحمن النحلاوی
- ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت؛ علیاصغر رضوانی
- ابن تیمیه السلفی: نقده لمسالک للمتکلمین و الفلاسفه فی الالهیات؛ محمد خلیل هراس
- ابن تیمیه العالم الجری؛ عبدالمنعم الهاشمی
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- بیوگرافی «ابن تیمیه»؛ حوزه.نت
- معرّفی ابن تیمیه؛ پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله مکارم شیرازی
- زندگینامه «ابن تیمیه»؛ پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۰.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.
- ↑ نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.
- ↑ المسالک و الممالک، ص۱۱۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».
- ↑ نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.
- ↑ الاعتقادات، ص۹۷.
- ↑ رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶.
- ↑ الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.
- ↑ صحیفه سجادیه، ص۴۲.
- ↑ برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ الاعلام، ج۲، ص۷۹.
- ↑ الاعلام، ج۶، ص۵۲.
- ↑ الاعلام، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹.
- ↑ الاعلام، ج۲، ص۳۲۱.
- ↑ الاعلام، ج۷، ص۱۱.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۲۷.
- ↑ الحوادث الجامعه، ص۱۹۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.
- ↑ عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴.
- ↑ الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۶.
- ↑ منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۶-۷.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۵.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۵۰-۵۱.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.
- ↑ العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.
- ↑ مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.
- ↑ الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.
- ↑ الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.
- ↑ منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱.
- ↑ نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.
- ↑ تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.
- ↑ دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.
- ↑ لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ الاکلیل، ص۸.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.
- ↑ الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.
- ↑ شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.
- ↑ الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.
- ↑ الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.
- ↑ شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.
- ↑ صحیح الکلم، ص۴۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.
- ↑ التدمریه، ص۳۹-۴۰.
- ↑ العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۱.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.
- ↑ قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.
- ↑ ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.
- ↑ تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.
- ↑ المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.
- ↑ نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ التبصیر فی الدین، ص۶۷.
- ↑ مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.
- ↑ الایمان، ص۸.
- ↑ الایمان، ص۱۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.
- ↑ بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۵۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.
- ↑ الجواب الباهر، ص۲۲.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ الرد علی الاخنائی، ص۱۳.
- ↑ الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳.
- ↑ الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۷.
- ↑ التمهید، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ المغنی، ج۳، ص۴۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.
- ↑ الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.
- ↑ السیف الصقیل، ص۱۶۰.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۵.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.
- ↑ نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.
- ↑ الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.
- ↑ الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۵۸.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۷۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۶۰.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.
- ↑ الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.
- ↑ الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۲۴۴.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.
- ↑ السیف الصقیل، ص۱۵۵.
- ↑ الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.
- ↑ البراهین الجلیه، ص۳۴.
- ↑ التوسل، ص۱۱-۵۵.
- ↑ حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.
- ↑ التوسل، ص۹۹-۱۰۷.
- ↑ تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.
- ↑ التوسل، ص۱۱-۵۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.
- ↑ فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.
- ↑ نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.
- ↑ الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.
- ↑ الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».
- ↑ التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.
- ↑ سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.
- ↑ الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.
- ↑ الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.
- ↑ نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.
- ↑ نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.
- ↑ السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۶۲.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.
- ↑ ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.
- ↑ ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.
- ↑ لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.
- ↑ فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.
- ↑ دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.
- ↑ السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ الحسنة و السیئه، ص۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲.
- ↑ تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.
- ↑ الاعلام، ج۷، ص۳۱۶.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲.
- ↑ الملل و النحل، سبحانی، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.
- ↑ نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.
- ↑ نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.
- ↑ رفع الملام، ص۶۵.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳.
- ↑ العقود الدریه، ص۶۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶.
- ↑ الاعلام العلیه، ص۳۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.
- ↑ الوصیة الکبری، ص۵.
- ↑ منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۰۷.
- ↑ منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴.
- ↑ الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱.
- ↑ الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷.
- ↑ کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲.
- ↑ نک: منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰.
- ↑ نک: الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۷، ص۹۷.
- ↑ رأس الحسین، ص۴۱.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ نک: معجم ما الّفه علماء الامامه.
- ↑ نک: الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲؛ قس: اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳.
- ↑ نک: الرد الوافر، ص۲۱.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ابن تیمیة حیاته عقائده: صائب عبدالحمید، قم، الغدیر، ۱۴۱۴ق.
- ابن تیمیة لیس سلفیاً: منصور عویس، دار النهضة العربیه، ۱۹۷۰م.
- ابن تیمیة و امامة علی(ع): سید علی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- احیاء علوم الدین: الغزالی (م.۵۰۵ق)، بیروت، دار المعرفه.
- اسباب النزول: الواحدی (م.۴۶۸ق)، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق.
- الاستبصار: الطوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- اصل الشیعة و اصولها: محمد حسین آل کاشف الغطاء (م.۱۳۷۳ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۳ق.
- الاعتقادات: الصدوق (م.۳۸۱ق)، به کوشش عصام عبدالسید، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
- الأعلام العلیة فی مناقب شیخ الاسلام ابن تیمیه: ابوحفص البزار، به کوشش صلاح الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید، ۱۳۹۶ق.
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۶۹ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحیم: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ناصر العقل، دار المسلم، ۱۴۱۵ق.
- الاکلیل فی المتشابه و التأویل: ابنتیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد الشیمی، دار الایمان.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
- الایمان: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش البانی، عمان، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۶ق
- بحث حول الولایه: محمد باقر صدر، بیروت، دار التعارف، ۱۳۹۹ق
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف.
- براءة الأشعریین من عقاید المخالفین: ابوحامد بن مرزوق، دمشق، العلم، ۱۳۸۷ق.
- البراهین الجلیة فی رفع تشکیکات الوهابیه: محمد حسن قزوینی.
- البرهان الجلی فی تحقیق انتساب الصوفیة الی علی(علی بن ابیطالب امام العارفین): احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
- بیان تلبیس الجهمیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، مکه، الحکومه، ۱۳۹۱ق.
- تاریخ ابن الوردی: عمر بن مظفر (م.۷۴۹ق)، نجف، ۱۳۸۹ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
- التبرک: علی الاحمدی المیانجی، تهران، مشعر، ۱۴۲۲ق.
- تبصرة الحکام فی اصول الاقضیة و مناهج الاحکام: ابراهیم بن علی فرحون (م.۷۹۹ق)، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۴۰۶ق.
- التبصیر فی الدین و تمییز الفرق الناجیة عن الفرق الهالکین: ابوالمظفر اسفرایینی، به کوشش محمد کوثری، الأنور، ۱۳۵۹ق.
- تحفة الزوار الی قبر النبی المختار: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، به کوشش سید ابوعمه، دار الصحابه، ۱۴۱۲ق.
- التدمریه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد السعوی، ریاض، شرکة العبیکان، ۱۴۰۵ق..
- تفسیر ابن ابیحاتم رازی (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.۳۲۷ق)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛
- تفسیر ابن تیمیه (التفسیر الکبیر): ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
- تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- تفسیر سورة النور: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- تفسیر مقاتل بن سلیمان: عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
- التمهید لما فی الموطّأ من المعانی و الأسانید: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق)، به کوشش العلوی و البکری، مغرب، وزارت اوقاف، ۱۳۸۷ق.
- التوسل بالنبی(ص) و جهلة الوهابیین: ابوحامد بن مرزوق، استانبول، مکتبة اشیق، ۱۳۹۶ق.
- التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۲م.
- التوسل: جعفر سبحانی، بیروت، دار الکتب الاسلامیه،۱۴۱۲ق.
- الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
- جامع الرسائل: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دار العطاء، ۱۴۲۲ق.
- جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
- جغرافیای حافظ ابرو: عبدالله خوافی (م.۸۳۳ق)، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۵ش.
- الجواب الباهر فی زوار المقابر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش سلیمان صنیع و المعلمی، السلفیه.
- الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
- الجوهر المنظم فی زیارة القبر الشریف النبوی المکرم: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، دار جوامع الکلم.
- الحسنة و السیئه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- الحقائق الجلیة فی الردّ علی ابن تیمیة فیما اورده فی الفتوی الحمویه: شهاب الدین بن جهبل، به کوشش طه الدسوقی، ۱۹۸۷ق.
- حقیقة التوسل و الوسیلة علی ضوء الکتاب و السنه: موسی علی، دار التراث العربی، ۱۴۱۰ق.
- الحوادث الجامعة و التجارب النافعه: عبدالرزاق بن فوطی (م.۷۲۳ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
- درء تعارض العقل و النقل: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دانشگاه محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۰۱ق.
- دراسات فی منهاج السنّة لمعرفة ابن تیمیه: سید علی حسینی میلانی، ۱۴۱۹ق.
- الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد، ۱۳۹۳ق.
- دعاوی المناوئین لشیخ الاسلام ابن تیمیه: عبدالله بن صالح الغصن، عربستان، دار ابن جوزی، ۱۴۲۴ق.
- دفع شبه التشبیه باکف التنزیه: عبدالرحمن بن جوزی (م.۵۹۷ق)، قاهره، المکتبة التوفیقیه، ۱۹۷۶ق.
- دفع شبه من شبّه و تمرّد و نسب ذلک الی الامام احمد: تقی الدین الحصنی، به کوشش الکوثری، قاهره، المکتبة الازهریه، ۱۳۵۰ق.
- دقائق التفسیر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد السید، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، ۱۴۰۴ق.
- دلائل الصدق: محمد حسین مظفّر (م.۱۳۸۱ق)، قم، آل البیت، ۱۴۲۲ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- رأس الحسین: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش الفقی، السنة المحمدیه، ۱۳۶۸ق.
- رجال کشی (اختیار معرفة الرجال): محمد بن عمرکشی (م.۳۴۰ق)، به کوشش دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
- رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.۷۷۹ق)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق.
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م.۶۱۴ق)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م.
- الرد الوافر علی من زعم بأن من سمّی ابن تیمیة شیخ الاسلام کافر: محمد بن ابیبکر دمشقی (م.۸۴۲ق)، به کوشش الشاویش، بیروت، المکتب الاسلامی،۱۳۹۳ق
- الرد علی الاخنائی و استحباب زیارة خیر البریه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش المعلمی، ریاض، رئاسة ادارات البحوث العلمیه، ۱۴۰۴ق.
- الرد علی البکری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، هند، دار العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- الرد علی المنطقیین: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بمبئی، القیمه، ۱۳۶۸ق.
- رفع الاشتباه فی استحالة الجهة علی الله: یوسف النبهانی.
- رفع الملام عن الائمة الاعلام: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
- سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش.
- سلسلة الاحادیث الصحیحه: محمد ناصر الدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۱۵ق.
- السلفیه: سید محمد کثیری، بیروت، الغدیر، ۱۴۱۸ق.
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر.
- سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
- سؤال فی یزید بن معاویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش صلاح الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید.
- السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ابویعلی القویسینی، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
- السیف الصقیل فی الردّ علی ابن زنجفیل: تقی الدین السبکی (م.۷۵۶ق)، تکملة محمد کوثری، مصر، السعاده، ۱۳۵۶ق.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
- شرح حدیث النزول: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد الخمیس، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
- شفاء السقام: تقی الدین السبکی (م.۷۵۶ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق.
- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی: قاضی عیاض (م.۵۴۴ق)، عمان، دار الفیحاء، ۱۴۰۷ق.
- شواهد الحق: یوسف النبهانی (م.۱۳۵۰ق)
- شیخ الاسلام ابن تیمیة لم یکن ناصبیاً: سلیمان صالح بن خراش، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
- الصارم المسلول علی شاتم الرسول: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد محیی الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابنکثیر، ۱۴۰۷ق.
- صحیح الکلم الطیب لشیخ الاسلام ابن تیمیه: محمد ناصر الدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۰۷ق.
- صحیفه سجادیه: قم، الهادی، ۱۳۷۶ش.
- الصفدیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، ۱۴۰۶ق.
- الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق)، دار مکتبة الحیاة.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان: محمد بن احمد العینی (م.۸۵۵ق)، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۴۰۷ق.
- عقلیات اسلامیه: محمد جواد مغنیه، بیروت، دار التیار-دار الجواد، ۱۴۰۴ق.
- العقود الدریه (مجموعة القول الجلی و ما لحقها): ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۵م.
- العقیدة الحمویة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق).
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب: عبدالحسین امینی، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۳ق.
- الفتاوی الحدیثیه: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، مطبعة مصطفی البابی حلبی، ۱۳۹۰ق.
- الفتاوی الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، دار المعرفه.
- فتح الملک العلی لصحة حدیث باب مدینة العلم علی: احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
- الفتوی الحمویة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد عبدالرزاق، مصر، ۱۴۰۳ق.
- الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، جماعة الدعوة الی القرآن و السنه، پیشاور.
- فضائل الخسمة من الصحاح السته: سید مرتضی حسینی فیروزآبادی (م.۱۴۱۰ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۲ق.
- فضل اهل البیت و حقوقهم: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، جده، دار القبله، ۱۴۰۵ق..
- فوات الوفیات: محمد بن شاکر الکتبی (م.۷۶۴ق)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر، ۱۹۷۳م.
- فیض الوهاب فی بیان اهل الحقّ ممن ضلّ عن الصواب: عبد ربّه بن سلیمان، دار القومیه، ۱۳۸۳ق.
- قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ربیع مدخلی، مصر، لینه، ۱۴۰۹ق.
- قاعدة عظیمة فی الفرق بین عبادات اهل الاسلام و عبادات اهل الشرک و النفاق: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش سلیمان الغصن، دار العاصمه، ۱۴۱۱ق.
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
- کتاب الزیاره: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، دار و مکتبة الحیاة.
- کشف النقاب عن عقائد ابن عبدالوهاب: ابوالحسن طباطبائی، نجف، ۱۳۴۵ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- کشف الارتیاب: سید محسن امین (م.۱۳۷۱ق)، دار الکتب الاسلامی؛
- کنوز الذهب فی تاریخ حلب: سبط ابن العجمی الحلبی (م.۸۸۴ق)، حلب، دار القلم، ۱۴۱۷ق.
- لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق.
- لله و للحقیقه: علی آل محسن، تهران، مشعر، ۱۳۸۲ش..
- مجموع الفتاوی: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، مکتبة ابن تیمیه.
- مجموعة الرسائل الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- مجموعه آثار طه حسین: بیروت، دار الکتاب اللبنانی.
- محاضرات فی الاعتقادات: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- المداخل الی آثار شیخ الاسلام ابن تیمیة و ما لحقها من اعمال: بکر بن عبدالله ابوزید، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۲۲ق.
- مسالک الابصار فی ممالک الامصار: احمد بن یحیی عمری (م.۷۴۹ق)، ابوظبی، المجمع الثقافی، ۱۴۲۳ق.
- المسالک و الممالک: حسن بن احمد المهلبی (م.۳۸۰ق)، دمشق، التکوین للطباعة و النشر، ۲۰۰۶م.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر؛
- مسند الشامیین: الطبرانی (م.۳۶۰ق)، به کوشش حمدی، بیروت، الرساله، ۱۴۱۷ق.
- المسودة لآل تیمیه: عبدالسلام و عبدالحلیم و احمد بن تیمیه، به کوشش محمد محیی الدین، قاهره، ۱۳۸۴ق.
- المصنف: ابن ابیشیبه، به کوشش کمال یوسف، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ق.
- معجم ما الّف علماء الامامیة رداً علی خرافات الفرقة الوهابیه: سید عبدالله محمد علی، مجلة تراثنا، ۱۴۱۹ق.
- المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
- المغنی: ابن قدامه (م.۶۲۰ق)، به کوشش عبدالله ترکی، دار هجر، ۱۴۰۶ق.
- المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه: عبدالله هروی، دار المشاریع، ۱۴۱۴ق.
- مقالات الکوثری: محمد زاهد کوثری، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۴ق
- المقدمات الخمس و العشرون فی اثبات وجود الله و وحدانیته... : موسی بن میمون (م.۶۰۱ق)، حاشیه تبریزی، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۳ق.
- مقدّمة فی اصول التفسیر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، مکتبة الحیاة، ۱۴۰۹ق.
- الملل و النحل: جعفر سبحانی، قم، نشر اسلامی.
- الملل و النحل: الشهرستانی (م.۵۴۸ق)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق.
- منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش العمران، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۱۸ق.
- منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق.
- منهج شیخ الاسلام ابن تیمیة التجدیدی السلفی و دعوته الاصلاحیه: سعید عبدالعظیم، اسکندریه، دار الایمان.
- الموطّأ: مالک بن انس (م.۱۷۹ق)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.
- النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره: یوسف ابن تغری بردی (م.۸۷۴ق)، قاهره، الموسسة المصریة العامه.
- نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام: علی سامی النشار، مصر، دار المعارف، ۱۹۷۵م.
- نصیر الدین الطوسی: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- الوافی بالوفیات: خلیل بن ایبک الصفدی (۷۶۴ق)، ۱۳۸۱ق.
- الوصیة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد حمود، کتابخانه ابن جوزی، ۱۴۰۸ق.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیه: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۶ق.
- الوهابیة فی المیزان: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۷ق.
- الوهابیون و البیوت المرفوعه: شیخ محمد همدانی، ۱۴۱۸ق.