بوی خوش: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{احکام احرام عمودی}}
'''بوی خوش''' از کارهای ممنوع در حال [[احرام]] است.  
'''بوی خوش''' از کارهای ممنوع در حال [[احرام]] است.  



نسخهٔ ‏۸ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۷

احکام احرام
واجبات
شروع از میقاتنیتلباس احرامتلبیه
محرمات احرام
مشترک بین زن و مرد
شکار حیوانات خشکیکشتن جانوران بدنکندن درختانالتذاذ جنسیآمیزشاستمناءعقد ازدواجفسوقجدالزینتبوی خوشروغن مالیدن به بدننگاه کردن در آینهسرمه کشیدنازاله موناخن گرفتنخون برون آوردنکشیدن دندانحمل سلاح
ویژه مردان
پوشیدن لباس دوختهپوشاندن سراستظلال
ویژه زنان
پوشاندن صورتپوشاندن دست
دیگر احکام
مستحبات احرام
مکروهات احرام

بوی خوش از کارهای ممنوع در حال احرام است.

هر‌گونه بهره بردن از بوی خوش، خواه بوییدن عطرها و خواه آغشتن لباس و بدن به مواد خوشبو کننده و خواه دیگر کاربردها مانند خوردن، لمس کردن و مالیدن آن‌ها است. این موضوع در مبحث حج منابع فقهی با عنوان «طیب» که در لغت به معنای عطر و هر چیز خوشبو است،[۱] در باب محرمات احرام یاد گشته و در آن به حکم فقهی گونه‌های انتفاع احرام‌گزار از بوی خوش پرداخته شده است. برخی از مصداق‌های مهم طیب و بوی خوش، گیاهان خوشبو و خوراکی‌های خوش‌بو است.

در هریک از مصداق‌های طیب، یک یا چند کاربرد آن بر احرام‌گزاران ممنوع است که در احادیث مربوطه تنها بر سه‌گونه کاربردی آن، یعنی بوییدن، تناول کردن و مالیدن عطر تاکید شده است. به تصریح فقها همه کارهای مربوط به مواد خوشبوکننده بر احرام‌گزار حرام نیست؛ بلکه کارهایی که بهره بردن از بوی خوش به‌شمار نمی‌روند، جایز است؛ مانند: دیدن و خرید و فروش عطر و عبور کردن از محل فروش عطر.

درباره حکم فقهی برخی کاربردهای بوی خوش در حال احرام، میان مذاهب اسلامی و حتی گاه میان فقیهان یک مذهب فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد. فقیهان، به‌ویژه فقهای امامی، برخی مصداق‌های بوی خوش یا کاربردهای آن را از شمول حکم حرمت مستثنی دانسته‌اند. مانند خلوق کعبه (عطر ویژه پوشش کعبه)، عطر بازار عطرفروشان میان صفا و مروه، نیاز و اضطرار و استهلاک ماده خوشبو کننده.

کفاره بوی خوش در فقه امامی، به پشتوانه احادیث، قربانی کردن یک گوسفند است.

کاربرد عطر و بوی خوش

از کارهای ممنوع در حال احرام، هر‌گونه بهره بردن از بوی خوش، خواه بوییدن عطرها و خواه آغشتن لباس و بدن به مواد خوشبو کننده و خواه دیگر کاربردها مانند خوردن، لمس کردن و مالیدن آن‌ها است. این موضوع در مبحث حج منابع فقهی با عنوان «طیب» که در لغت به معنای عطر و هر چیز خوشبو است،[۲] در باب محرمات احرام یاد گشته و در آن به حکم فقهی گونه‌های انتفاع احرام‌گزار از بوی خوش پرداخته شده است.

کاربرد عطر و بوی خوش از اخلاق پیامبران شمرده شده است.[۳] نیز بر پایه منابع تاریخی و حدیثی، اهتمام و التزام به کاربرد بوی خوش و استفاده از عطر در سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) به چشم می‌خورد[۴] و در احادیث هم بدان سفارش شده[۵] و به‌ویژه در مواردی مستحب مؤکّد به‌شمار رفته است؛

از جمله کاربرد عطر در روز جمعه[۶] و برای حضور در نماز جمعه[۷] و نمازهای عید فطر و عید قربان[۸] و نیز هنگام زیارت مرقد مطهر پیامبر و امامان.[۹]

با این‌همه، بر پایه برخی علل و حکمت‌ها، در مواردی ویژه، فقیهان این کار را ممنوع یا مکروه شمرده‌اند که در این‌جا می‌توان به این احکام اشاره کرد:

کراهت استشمام گل خوشبو هنگام روزه،[۱۰] حرمت به کارگیری بوی خوش برای زنی که در عده وفات به‌‌سر می‌برد،[۱۱] و حرمت[۱۲] یا کراهت[۱۳] کاربرد بوی خوش هنگام اعتکاف. حکمت این ممنوعیت را برای احرام‌گزار، دوری او از آسایش‌طلبی، لذت‌جویی و پیرایه‌های دنیوی و روی آوردن و اهتمام به مقاصد اخروی یاد کرده‌اند.[۱۴]

حرمت کاربرد بوی خوش

مهم‌ترین حکم فقهی درباره «طیب» در باب محرمات احرام، حرمت کاربرد بوی خوش است که بر حسب گونه ماده خوشبوکننده، انواع گوناگون دارد. در منابع فقهی ذیل این موضوع، هم به حکم کاربرد بوی خوش پیش از احرام و هم به گستره حکم حرمت در حال احرام پرداخته شده است. گستره حکم از یک سو به انواع و مصداق‌های حرامِ «طیب» و از سوی دیگر به گونه‌‌های ممنوع کاربرد بوی خوش بازمی‌گردد.

کاربرد بوی خوش پیش از احرام

به باور فقیهان امامی، در صورتی که بوی عطر در بدن یا لباس تا هنگام احرام زوال یابد یا قابل رفع باشد، کاربرد آن پیش از احرام مباح و در غیر این صورت، حرام است.[۱۵] به باور آنان، افزون بر دلیل‌های خاص این حرمت،[۱۶] ادلّه حرمت استعمال بوی خوش برای مُحرم هم شامل کاربرد آغازین عطر می‌شود و هم ادامه دادن آن در حال احرام.[۱۷]

دیدگاه امامیه

همچنین به باور امامیه،[۱۸] آغشتن بدن به روغن خوشبو پیش از احرام در صورتی که بوی آن تا هنگام احرام باقی بماند، به پشتوانه احادیث[۱۹] حرام است. البته به تصریح برخی فقها، این ممنوعیت را باید منوط بدان دانست که وقت محرم شدن تنگ و بوی خوش غیر قابل رفع باشد. اما در صورتی که زمان احرام موسّع باشد، چنین حرمتی وجود ندارد. نهایت آن که هنگام احرام باید ماده خوشبو را برطرف ساخت.[۲۰] از این‌‌رو، برخی فقها بدین استدلال که در غیر حال احرام خودداری از مواد خوشبو لازم نیست، این حرمت را نمی‌پذیرند و به پشتوانه احادیث یاد شده، به کراهت باور دارند. البته به باور آن‌ها، ازاله بوی خوش در هنگام احرام واجب است.[۲۱]

دیدگاه اهل‌سنت

به باور مشهور فقیهان اهل‌سنت،[۲۲] خوشبو ساختن بدن پیش از احرام برای کسی که قصد احرام دارد، مستحب و خوشبو ساختن لباس پیش از احرام جایز است؛ خواه آثار عطر و حتی عین آن تا هنگام احرام باقی بماند و خواه نماند. شافعی کاربرد زعفران را به پشتوانه حدیثی، برای مردان حرام شمرده است.[۲۳]

دلیل نظر مشهور، گزارش‌هایی است منقول از عایشه[۲۴] که پیامبر(ص) در حجة الوداع هنگام احرام مواد خوشبوکننده به‌کار برد.[۲۵] در برابر، برخی فقیهان اهل‌سنت، از جمله مالک بن انس و برخی مالکیان[۲۶] و نیز محمد بن حسن شیبانی[۲۷] از حنفیان این کار را مکروه شمرده‌اند. حتی به مالک اعتقاد به حرمت نیز نسبت داده شده است.[۲۸]

پشتوانه اصلی باور به کراهت یا حرمت، حدیث یعلی بن امیه[۲۹] است که بر پایه آن، پیامبر(ص) به شخصی که بدن و لباسش آغشته به عطر بود، دستور فرمود که هنگام احرام، بدن خود را بشوید و لباس خود را درآورد. پیروان نظر مشهور در دلالت این حدیث مناقشه کرده و گفته‌اند که صدور این حدیث در سال هشتم ق. بوده و گزارش‌های یاد شده از سیره نبوی به سال دهم ق. بازمی‌گردد و حکم اول نسخ شده است.[۳۰] مخالفان به پشتوانه برخی روایت‌های متعارض با گزارش عایشه، گفته‌اند که پیامبر هنگام احرام آثار عطر را از بدن خود زدود؛ همچنان‌که از روایتی دیگر این نکته استنباط شده است.[۳۱] برخی از آنان نیز مفاد این گزارش را بر فرضی حمل کرده‌اند که آثار عطر تا هنگام احرام باقی نمانده باشد[۳۲] و یا آن را حکمی ویژه او دانسته‌اند.[۳۳]

در فقه اهل‌سنت، در این زمینه سخنانی دیگر نیز یاد شده است،[۳۴] از جمله: مستحب نبودن کاربرد طیب پیش از احرام برای زنان، حرمت این‌کار برای زنان یا مردان و زنان در صورت باقی ماندن عین ماده خوشبوکننده. بسیاری از فقیهان اهل‌سنت فتوا داده‌اند که اگر احرام‌گزار لباسی را که پیش از احرام معطر ساخته، در حال احرام درآورد، پوشیدن آن دیگر بار جایز نیست.[۳۵]

گستره حرمت طیب

ا. مصداق‌های «طیب» حرام: به باور بیشینه قریب به اتفاق فقیهان امامی[۳۶] و همه فقیهان اهل‌سنت،[۳۷] خودداری احرام‌گزار از هر‌گونه ماده خوشبوکننده که عرف آن را عطر (طیب) بشمارد، واجب و کاربرد آن با شروطی ویژه حرام است. پشتوانه اهل‌سنت[۳۸] و امامیان[۳۹] احادیث گوناگون است که از تعابیر آن‌ها عمومیت استفاده می‌شود و همه انواع طیب را در بر می‌گیرد. ممنوعیت یاد شده شامل شخصی که در حال احرام فوت کند و نیز کودک احرام‌گزار هم می‌گردد.

کاربرد مواد خوشبو مانند کافور برای غسل دادن میت محرِم، یعنی احرام‌گزاری که پیش از تحلل درگذشته، نیز به پشتوانه احادیث در فقه امامی،[۴۰] حنبلی و شافعی ممنوع به‌شمار رفته است. همچنین کسی که مسؤولیت احرام دادن کودکی را برعهده دارد، به باور برخی فقیهان باید مراقب خودداری کودک محرم از کاربرد بوی خوش باشد.[۴۱]

برخی فقیهان امامی، از جمله شیخ طوسی، در برخی آثار خود، به پشتوانه احادیثی[۴۲] که تنها چند‌گونه خوشبوکننده را بر محرم ممنوع ساخته‌اند، تنها چهار[۴۳] یا پنج[۴۴] یا شش[۴۵] گونه ماده معطر را مشمول این حکم دانسته‌اند که عبارتند از: مُشک، عود، عنبر، زعفران، کافور، و اسپرک (وَرس). به باور این فقیهان، احادیث یاد شده مخصّص احادیث عام است.[۴۶] برخی از اینان خودداری از دیگر مواد خوشبوکننده را برای احرام‌گزار مستحب و کاربرد آن‌ها را مکروه دانسته‌اند.[۴۷]

از پشتوانه‌های این سخن، تعبیر «لاینبغی» در برخی احادیثِ عام است که مقصود از آن را کراهت شمرده‌اند.[۴۸] مهم‌ترین دلیل‌های ضعف دیدگاه غیر مشهور، به باور پیروان دیدگاه مشهور (تعمیم مصداق‌های طیب) عبارتند از: امکان مناقشه در سند و دلالت احادیث دلالت‌گر بر حصر، وجود مناط حرمت در همه انواع طیب، وجود اختلاف در این روایت‌ها و فراوانی احادیث عام دلالت‌گر بر حرمت هر‌گونه طیب.[۴۹] برخی فقیهان پسین پیرو این دیدگاه، التزام به سخن مشهور را سازگار با احتیاط شمرده‌اند.[۵۰] پاره‌ای منابع فقهی با وجود پذیرش نظر مشهور، گویا به پشتوانه ادله یاد شده، حرمت کاربرد این چند ماده یاد شده را مؤکّد می‌دانند.[۵۱]

بر پایه دیدگاه مشهور، هر چیز که عرفاً «طیب» به‌شمار رود، یعنی هر چیز خوشبو که غرض اصلی یا آشکار از کاربردش بوی خوشِ آن باشد، مشمول حکم حرمت است.[۵۲] با این‌همه، در فقه اسلامی درباره صدق عنوان «طیب» بر برخی چیزهای خوشبو اختلافات جدی وجود دارد و همه مصداق‌های طیب ممنوع، به باور پیروان مذاهب گوناگون یکسان نیستند.[۵۳] مثلاً گیاه حنا را مالک و شافعی و احمد حنبل و امامیان، برخلاف ابوحنیفه، طیب نمی‌دانند[۵۴] و روغن بنفشه را حنبلیان، مالکیان و حنفیان[۵۵] بر خلاف شافعیان و برخی امامیان[۵۶] طیب به‌شمار آورده‌اند. همچنین کاجیره (عُصفُر) به باور احمد حنبل و شافعیان و امامیان طیب نیست؛ ولی به باور مالک و محمد بن حسن شیبانی، از حنفیان، طیب است.[۵۷] بیشتر این مصداق‌های مناقشه‌برانگیز را می‌توان در دو گروه اصلی جای داد: گیاهان خوشبو و خوراکی‌های خوشبو.

برخی مصداق‌های مهم طیب

برخی از مصداق‌های مهم طیب را در ادامه بیان می‌کنیم:

گیاهان خوشبو

برخی منابع فقهی امامی[۵۸] و اهل‌سنت[۵۹] گیاهان خوشبو را سه‌گونه دانسته‌اند:

1. گیاهانی که به سبب معطر بودن کاشته نمی‌شوند و از آن‌ها عطر گرفته نمی‌شود، مانند گیاهان صحرایی از جمله اذخر و شب‌بو و درمنه و گل‌های میوه‌ها. 2. گیاهانی که به‌سبب خوشبو بودن تکثیر می‌شوند و از آن‌ها عطر هم به‌دست می‌آید؛ مانند گل سرخ، بنفشه، یاسمن و نیلوفر. 3. گیاهانی که به سبب معطر بودن کاشته می‌شوند، ولی از آن‌ها عطر به دست نمی‌آید؛ مانند گل نرگس، ریحان و مرزنجوش.

بیشینه قریب به اتفاق فقیهان امامی[۶۰] و اهل‌سنت[۶۱] کاربرد گونه اول از گیاهان خوشبو را بر احرام‌گزار حرام نمی‌دانند؛ چنان‌که در حدیثی[۶۲] از امام صادق(ع) کاربرد گیاهان صحرایی یاد شده تجویز گشته است. ولی درباره دو‌گونه دیگر اختلاف نظر وجود دارد: برخی[۶۳] کاربرد گونه دوم و برخی[۶۴] از جمله شافعی، استعمال گونه سوم آن‌ها را ممنوع شمرده‌اند، به‌ویژه گونه دوم که مصداق‌های آن به تصریح برخی فقیهان «طیب» به‌شمار می‌روند. شماری از فقیهان هم در دوگونه اخیر یا یکی از آن‌ها قائل به جواز یا کراهت شده‌اند.[۶۵]

بسیاری از فقیهان امامی و اهل‌سنت کوشیده‌اند برای استفاده احرام‌گزار از گل‌ها با عنوان عام «ریاحین» حکمی فراگیر بیان کنند. برخی فقها[۶۶] از جمله مالکیان و بیشتر امامیان، همه ریاحین را مکروه شمرده‌اند و برخی[۶۷] از جمله شافعیان و شماری از امامیان آن را حرام دانسته‌اند. در فقه حنفی، هر دو قول کراهت[۶۸] و حرمت[۶۹] گزارش شده است. پشتوانه برخی قائلان به حرمت، احادیثی[۷۰] است که فقیهان دیگر آن‌ها را اصالتاً یا در مقام جمع میان روایات، بر کراهت حمل کرده‌اند.[۷۱] احادیث یاد شده از پشتوانه‌های حرمت کاربرد گیاهان گونه دوم در تقسیم سه‌گانه پیشین است.[۷۲]

خوراکی‌های خوشبو

به تصریح فقیهان امامی[۷۳] و اهل‌سنت[۷۴] میوه‌های خوشبو مانند سیب و نیز عصاره آن‌ها[۷۵] در شمار گونه اول نباتات در تقسیم پیشین قرار می‌گیرد و خوردن آن‌ها از آن رو که «طیب» به‌شمار نمی‌روند، برای احرام‌گزار جایز است. در حدیثی[۷۶] از امام صادق(ع) جواز خوردن میوه‌ها چنین تعلیل شده که آن‌ها «طعام» هستند، نه «طیب». البته شیخ طوسی[۷۷] خودداری از آن‌ها را اولی شمرده است. بوییدن میوه‌های خوشبو را نیز بیشتر فقیهان جایز دانسته‌اند[۷۸] ؛ ولی این‌کار در برخی احادیث شیعی[۷۹] ممنوع به‌شمار رفته و بسیاری از امامیان به پشتوانه همین دلیل، به حرمت بوییدن آن‌ها باور دارند.[۸۰] برخی از آن‌ها به پشتوانه ادله دیگر، از تلازم میان خوردن و استشمام، به جواز آن معتقدند.[۸۱]

به باور فقیهان امامی[۸۲] و اهل‌سنت،[۸۳] به پشتوانه ادلّه عام و نیز احادیث خاص، از جمله تعبیر «او طعاما فیه طیب»،[۸۴] خوردن غذایی که شامل مواد معطّر مانند زعفران باشد، بر محرمان احرام است. البته حرمت خوراک یاد شده منوط بدان است که ماده معطر در غذا مستهلک نشده باشد. مالکیان و برخی حنفیان در صورتی که خوراک آغشته به طیب، مطبوخ و پخته باشد، به سبب استحاله طیب در غذا، خوردن آن را جایز دانسته‌اند.[۸۵]

انواع کاربردهای حرام طیب

بر پایه مذاهب گوناگون فقهی، در هریک از مصداق‌های طیب، یک یا چند کاربرد آن بر احرام‌گزاران ممنوع است. به گفته شماری از فقیهان امامی،[۸۶] در احادیث مربوطه تنها بر سه‌گونه کاربرد یعنی بوییدن، تناول کردن و مالیدن عطر تاکید شده است. با این همه، به تصریح برخی امامیان،[۸۷] می‌توان به پشتوانه اجماع و ادله دیگر «استعمال طیب» را شامل همه گونه‌های کاربرد بوی خوش دانست. آرای مذاهب گوناگون درباره شمول حکم حرمت بر برخی از انواع کاربرد طیب مختلف است. اما می‌توان مهم‌ترین انواع کاربرد بوی خوش را که در بیشتر مذاهب برای احرام‌گزاران ممنوع به‌شمار رفته، چنین برشمرد:

آغشتن بدن و لباس به مواد خوشبوکننده (عطر زدن به بدن و لباس)،[۸۸] خوردن و آشامیدن طیب،[۸۹] مالیدن روغن خوشبو به بدن،[۹۰] سرمه کشیدن با مواد معطر،[۹۱] پوشیدن لباس معطر[۹۲] و انتفاع از عطر به شکل بخور.[۹۳]

پشتوانه این سخنان، احادیث عام دلالت‌گر بر حرمت کاربرد بوی خوش در حال احرام و نیز احادیث خاص دلالت‌گر بر کاربردهای یاد شده است.[۹۴] همچنین احادیث دلالت‌گر بر حرمت کاربرد بوی خوش برای غسل میتِ محرم و نیز احادیث دلالت‌گر بر حرمت کاربرد روغن خوشبو پیش از احرام را به طریق اَولی دال بر حکم حرمت در موارد یاد شده دانسته‌اند.[۹۵] البته درباره برخی انواع یاد شده سخنان نادری جز حرمت، مانند کراهت و جواز، در منابع فقهی یاد شده است؛ از جمله: کراهت کاربرد روغن خوشبو[۹۶] و کراهت کاربرد سرمه خوشبو.[۹۷]

از سوی دیگر، به تصریح فقیهان امامی[۹۸] و اهل‌سنت[۹۹] همه کارهای مربوط به مواد خوشبوکننده بر احرام‌گزار حرام نیست؛ بلکه کارهایی که بهره بردن از بوی خوش (به تعبیر فقها: «استعمال طیب» و «انتفاع طیب») به‌شمار نمی‌روند، جایز است؛ همچون: دیدن و خرید و فروش عطر و عبور کردن از محل فروش عطر. به گفته علامه حلی، «استعمال طیب» عبارت است از بوییدن عطر، مالیدن آن به بدن و لباس و چسباندن ماده معطر به آن دو به قصد خوشبو شدن.[۱۰۰] به باور او، درباره هرچیز که بیشترین کاربرد آن، خوشبو کردن باشد، دیگر کاربردها مانند خوردن و کاربرد دارو در حال احرام ممنوع است؛ ولی کاربرد چیزهایی که بیشتر استعمالی چون خوردن یا معالجه دارند، بر احرام‌گزار جایز است.[۱۰۱]

موارد اختلافی کاربردهای حرام طیب

درباره حکم فقهی برخی کاربردهای بوی خوش در حال احرام، میان مذاهب اسلامی و حتی گاه میان فقیهان یک مذهب فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد یا در منابع فقهی آرای تفصیلی یاد شده است؛ یعنی حرمت کاربرد طیب منوط به تحقّق قیود و شروطی گشته است. برخی از این قبیل کاربردهای بوی خوش عبارتند از:

استشمام عمدی بوی خوش

بوییدن عطر از روی عمد بر پایه فقه امامی[۱۰۲] و حنبلی[۱۰۳] بر احرام‌گزار حرام است. شافعیان[۱۰۴] در برخی مصداق‌های طیب مانند گل‌ها و مالکیان[۱۰۵] در عطرهای دارای اثر ماندگار (به تعبیر آنان: «طیب مؤنّث») به حرمت استشمام باور دارند. ولی مالکیان[۱۰۶] در دیگر عطرها («طیب مذکّر») و حنفیان[۱۰۷] به طور کلی بوییدن را مکروه شمرده‌اند. به دیدگاه مشهور فقهی، بوییدن گلاب مانند بوییدن گل خوشبو بر محرم ممنوع است[۱۰۸] ؛ ولی برخی شافعیان استشمام گلاب را بدین استناد که این استفاده کاربرد غالب آن نیست، حرام ندانسته‌اند.[۱۰۹]

تماس با ماده خوشبو

به باور شماری از فقیهان امامی[۱۱۰] و اهل‌سنت،[۱۱۱] مالیدن دست یا هر نقطه بدن یا لباس به ماده خوشبوکننده، حرام و موجب کفاره است، بدین شرط که آن ماده مرطوب باشد یا خشک ولی به صورت پودر باشد و یا عین ماده به بدن یا لباس بچسبد و آن را خوشبو کند؛ وگرنه حرام نیست.

استفاده از فرش یا فراش معطر

بر پایه دیدگاه شماری از فقیهان، کاربرد فرش یا فراش معطر برای نشستن یا خوابیدن اصولاً بر محرم حرام است.[۱۱۲] ولی اگر بر فرش عطرآلود پارچه‌ای قرار گیرد که مانع خوشبو شدن لباس احرام‌گزار و تماس با ماده معطر باشد، نشستن یا خوابیدن بر آن بر فرد محرم جایز است.[۱۱۳]

نشستن نزد عطرفروش یا شخص خوشبو

به باور فقیهان امامی[۱۱۴] و اهل‌سنت،[۱۱۵] نشستن احرام‌گزار نزد عطرفروش و نیز کسی که به خود عطر زده، جایز است و به باور برخی از آن‌ها مکروه به‌شمار می‌رود. برخی فقها[۱۱۶] جواز این کار را منوط به آن دانسته‌اند که بوی عطر جذب بدن یا لباس احرام‌گزار نشود. شماری از فقیهان امامی و اهل‌سنت در صورتی که قصد او از این کار استشمام بوی خوش باشد، چنین کارهایی را مکروه یا حرام شمرده‌اند.[۱۱۷] نشستن در محلی که بخور عطر در آن‌جا وجود دارد، نیز بر پایه فقه شافعی مکروه است.[۱۱۸]

حمل‌کردن عطر در ظرف

جابه‌جا کردن عطر در ظرف دربسته به باور فقیهان حرام نیست[۱۱۹] ؛ ولی در صورتی که آن ظرف دربسته نباشد یا جابه‌جا کردن به قصد استشمام صورت گیرد، شماری از فقیهان به حرمت این‌کار باور دارند.[۱۲۰]

استنشاق و حقنه ماده معطر

استنشاق ماده خوشبو از راه بینی (سَعوط) به باور بسیاری از فقها[۱۲۱] بر محرم ممنوع است؛ هرچند به باور بعضی، حرام و موجب کفاره نیست.[۱۲۲] شماری از فقیهان، حقنه کردن ماده خوشبو را نیز بر احرام‌گزار حرام شمرده‌اند.[۱۲۳]

کاربرد شوینده‌های خوشبو

بر پایه منابع فقهی، شستن بدن با موادی چون سدر خطمی و اُشنان (گیاهی که پیشتر برای شست‌وشو به‌کار می‌رفته) در صورتی که آمیخته با خوشبوکننده نباشد، بر احرام‌گزار حرام نیست.[۱۲۴] البته بسیاری از فقیهان کاربرد این شوینده‌ها را مکروه و‌اندکی از فقیهان برخی از آن‌ها را ممنوع شمرده‌اند.[۱۲۵] همچنین کاربرد شوینده‌های جدید مانند شامپو و صابون و خمیر دندان در منابع فقهی اهل‌سنت تجویز شده[۱۲۶] و بیشتر فقیهان امامی معاصر از باب احتیاط خودداری از آن‌ها به‌ویژه شوینده‌های معطّر را لازم شمرده‌اند.[۱۲۷]

کاربرد لباس رنگ شده با ماده خوشبو

به باور فقیهان[۱۲۸] استفاده کردن احرام‌گزار از لباسی که با مواد معطر (طیب) مانند زعفران و گل‌های خوشبو رنگ‌آمیزی شده، ممنوع است؛ مگر آن که بوی خوش رنگ از میان رفته باشد. ولی اگر لباس با موادی رنگ شده باشد که عرفا مصداق «طیب» نیستند، کاربرد آن جایز است. مثلاً پوشیدن لباسی که با عُصفُر (گیاهی سرخ رنگ) رنگ شده، به باور امامیان،[۱۲۹] شافعیان[۱۳۰] و حنبلیان[۱۳۱] که آن را طیب نمی‌دانند، جایز و به باور حنفیان[۱۳۲] و مالکیان[۱۳۳] که آن را مصداق طیب می‌شمرند، حرام یا مکروه است. البته مالکیان میان لباس رنگ شده «مُفدَم» که از رنگ خوشبو اشباع شده و «مورَّد» که از رنگ اشباع نشده، تفاوت‌هایی را برشمرده‌اند.[۱۳۴]

موارد استثنا

فقیهان، به ویژه فقهای امامی، برخی مصداق‌های بوی خوش یا کاربردهای آن را از شمول حکم حرمت مستثنا دانسته‌اند. این موارد عبارتند از:

خَلوق کعبه

به باور فقیهان امامی[۱۳۵] و شماری از فقیهان اهل‌سنت[۱۳۶] از جمله مالکیان، خلوق کعبه (عطر ویژه پوشش کعبه) به پشتوانه احادیث[۱۳۷] از حکم حرمت استشمام بر احرام‌گزار استثنا گشته و بهره بردن از آن موجب کفاره قلمداد نشده است. البته اگر بدن یا لباس احرام‌گزار به مقداری فراوان از خلوق کعبه آغشته شود، مالکیان رفع آن را واجب دانسته‌اند.[۱۳۸] مقصود از خلوق، عطری ویژه مرکب از موادی چون زعفران است که کعبه با آن خوشبو می‌شده است.[۱۳۹] اندکی از فقیهان این استثنا را افزون بر این عطر خاص، شامل هر عطری شمرده‌اند که کعبه بدان آغشته می‌شود.[۱۴۰]

عطر بازار عطرفروشان میان صفا و مروه

به باور فقیهان امامی،[۱۴۱] به پشتوانه حدیثی،[۱۴۲] عبور هنگام سعی از بازار عطرفروشان که پیشتر در محوطه میان صفا و مروه قرار داشته و استشمام بوی عطر موجود در فضای آن‌جا بر احرام‌گزار حرام نیست. شماری از فقیهان امامی[۱۴۳] و اهل‌سنت[۱۴۴] به طور کلی عبور از هر بازار عطرفروشی و استشمام بوی آن را در حال احرام جایز و شماری از اهل‌سنت[۱۴۵] از جمله مالک، آن را مکروه شمرده‌اند.

نیاز و اضطرار

همه فقیهان امامی[۱۴۶] و اهل‌سنت[۱۴۷] در صورت اضطرار و حتی نیاز، کاربرد بوی خوش را برای احرام‌گزار روا شمرده‌اند. پشتوانه آنان، احادیث گوناگون[۱۴۸] ناظر بر جایز بودن کارهایی چون خوردن، سرمه کشیدن، استنشاق کردن و مالیدن مواد خوشبو مانند روغن به بدن برای مداوا یا نیازهای ضروری دیگر است. گاهی هم فقیهان از باب جمع میان روایات، مفاد احادیث تجویز کننده عام را بر صورت اضطرار حمل کرده‌اند.[۱۴۹]

استهلاک ماده خوشبوکننده

به تصریح فقها[۱۵۰] و به پشتوانه احادیث، اگر ماده معطّر مانند زعفران به گونه‌ای با ماده‌ای دیگر مخلوط و در آن مستهلک شود که از نظر عرف، مصداق «طیب» نباشد، کاربرد آن مانند خوردن بر احرام‌گزار حرام نیست؛ به‌ویژه اگر همه ویژگی‌های آن ماده یعنی بو و رنگ و طعم آن از میان رفته باشد. البته اگر تنها بوی ماده خوشبو باقی مانده باشد، بیشتر فقیهان به حرمت آن باور دارند.[۱۵۱] به دیدگاه شماری از فقیهان، در صورتی که تنها بوی ماده معطر از میان رفته و دو وصف دیگر باقی مانده باشد، نیز کاربرد آن جایز است.[۱۵۲]

ولی برخی امامیان، حنبلیان و شافعیان در فرضی که طعم یا رنگ باقی مانده باشد، استفاده از آن را ممنوع دانسته‌اند.[۱۵۳] در صورتی که عین ماده خوشبو باقی مانده، ولی بوی آن از میان رفته باشد، مالکیان به ممنوعیت کاربرد آن باور دارند.[۱۵۴] همچنین در صورتی که بوی ماده خوشبوکننده بر اثر مرور زمان از میان رفته باشد، کاربرد آن به باور بیشتر فقیهان جایز است.[۱۵۵] ولی مالک در این فرض و نیز در حالی که بر اثر شسته شدن لباس رنگ‌آمیزی شده، عین ماده خوشبو یا رنگ آن باقی مانده و بوی آن از میان رفته باشد، کاربرد آن را مکروه شمرده است.[۱۵۶]

کفاره بوی خوش

کاربرد عمدی بوی خوش در حال احرام، از نگاه فقیهان امامی[۱۵۷] و اهل‌سنت[۱۵۸] موجب کفاره است. در بیشتر منابع پیشین امامی، تنها برخی کاربردهای طیب مشمول کفاره قلمداد شده‌اند[۱۵۹] ؛ همچنان‌که بر پایه احادیث، تنها یک یا دوگونه از این کاربردها از جمله روغن مالیدن و تناول کردن کفاره دارند.[۱۶۰] با این همه، فقیهان امامی بیشتر به پشتوانه اجماع، همه مصداق‌های ممنوع طیب و نیز همه روش‌های کاربرد بوی خوش از جمله استفاده آن به صورت عطر، خوراک، بُخور، سرمه، رنگ، استنشاق و روغن (پماد) و نیز لمس کردن را مشمول کفاره دانسته‌اند.[۱۶۱]

فقیهان اهل‌سنت نیز تقریباً همین باور را دارند.[۱۶۲] اندکی از فقیهان امامی برآنند که کفاره طیب تنها در چند مصداق ویژه طیب که در احادیث یاد شده، مطابق با نظر غیر مشهور واجب است.[۱۶۳] کاربرد عمدی طیب به‌دست شخص فاقد حس بویایی (اَخشَم) موجب کفاره است.[۱۶۴] از آن‌جا که حرمت کاربرد بوی خوش، حکمی پیوسته و شامل همه لحظات احرام است، در صورتی که احرام‌گزار پس از کاربرد آن به سبب فراموشی یا اجبار یا اکراه در زمان مناسب به رفع آن اقدام نکند، کفاره بر او واجب می‌شود.[۱۶۵] همچنین در صورتی که خود به خود ماده‌ای خوشبو به بدن و لباس او بچسبد و او در زایل کردن آن در زمان مناسب اهمال کند،[۱۶۶] حنفیان استشمام بوی خوش را موجب کفاره نمی‌دانند.[۱۶۷]

کفاره بوی خوش در فقه امامی

کفاره بوی خوش در فقه امامی، به پشتوانه احادیث، قربانی کردن یک گوسفند است[۱۶۸] ؛ همچنان‌که حنفیان نیز کفاره کاربرد عمدی و بدون عذر بوی خوش را همین دانسته‌اند.[۱۶۹] البته وجوب این کفاره منوط به آن است که دست‌کم یک عضو کامل به ماده خوشبوکننده آغشته شده باشد و در صورت آغشته شدن بخشی از یک عضو به عطر، کفاره آن اطعام یک مسکین (صدقه دادن) است.[۱۷۰]

کفاره بوی خوش در فقه اهل‌سنت

ولی به باور دیگر مذاهب چهارگانه اهل‌سنت، به‌گونه مطلق و نیز به دیدگاه حنفیان در صورت به‌کار بردن طیب به سبب عذر، کفاره بوی خوش عبارت است از تخییر میان سه گزینه: قربانی کردن یک گوسفند، اطعام شش مسکین، و سه روز روزه گرفتن.[۱۷۱] البته سخنانی دیگر نیز در این مذاهب یاد شده است.[۱۷۲] در پاره‌ای روایت‌های شیعی[۱۷۳] کفاره طیب صدقه دادن یاد شده است که افزون بر مناقشه سندی و دلالتی،[۱۷۴] در منابع گوناگون فقهی بر موارد ویژه حمل شده است؛ از جمله کفاره کاربرد بوی خوش در حال اضطرار و نیاز، کفاره طیب در صورت جهل و فراموشی، و حمل بر استحباب.[۱۷۵]

کفاره در صورت جهل و فراموشی و اضطرار

کاربرد طیب به سبب جهل یا اشتباه و یا فراموشی، به باور مشهور فقیهان امامی[۱۷۶] و شماری از فقیهان اهل‌سنت[۱۷۷] از جمله بیشتر حنبلیان و شافعیان، مشمول کفاره نیست. ولی دیگر فقیهان اهل‌سنت در صورت کاربرد بوی خوش به سبب فراموشی یا جهل نیز کفاره را واجب دانسته‌اند.[۱۷۸] حتی برخی شافعیان در صورت کاربرد چیزی خوشبو با علم به حکم و جهل به وجوب کفاره یا ناآگاهی از طیب بودن آن (جهل به موضوع) به وجوب کفاره باور دارند.[۱۷۹] اگر کاربرد بوی خوش برآمده از اکراه باشد، کفاره واجب نیست.[۱۸۰]

در موارد اضطرار به کاربرد طیب، گاهی ادای کفاره واجب به‌شمار رفته است؛ از جمله درباره کاربرد روغن یا داروی خوشبو.[۱۸۱]

تداخل کفارات

اگر احرام‌گزار به گونه مکرّر به کاربرد بوی خوش اقدام کند، به باور شماری از فقیهان، در صورتی که این کارها در یک زمان صورت گیرد، تنها یک کفاره و در غیر این صورت، کفاره‌های گوناگون واجب خواهد شد.[۱۸۲]

شماری دیگر در صورت تقارب زمانی وقوع اسباب گوناگون (اتحاد مجلس)، به تداخل کفارات (وجوب یک کفاره) باور دارند و بعضی اتحاد صنف را معیار تداخل شمرده‌اند.[۱۸۳]

سایر احکام

افزون بر حکم اصلی حرمت کاربرد بوی خوش در حال احرام، احکامی دیگر نیز درباره موضوع بوی خوش وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها چگونگی تحلّل محرم از طیب در احرام حج و عمره است. این احکام عبارتند از:

تحلّل از طیب

به باور فقیهان امامی،[۱۸۴] در احرام عمره خواه مفرده و خواه تمتع، با انجام شدن حلق یا تقصیر، کاربرد بوی خوش بر احرام‌گزار حلال می‌شود. در احرام حج قران و افراد به پشتوانه احادیث، با انجام حلق یا تقصیر پس از دیگر اعمال منا یعنی رمی جمره عقبه و قربانی کردن،[۱۸۵] تحلّل از طیب حاصل می‌گردد.[۱۸۶]

برخی فقها[۱۸۷] این تحلّل را منوط به آن دانسته‌اند که طواف و سعی پیش از اعمال منا انجام شده باشد. ولی دیگر افراد آنان، به پشتوانه اطلاق ادله، چنین شرطی را نپذیرفته‌اند.[۱۸۸] به باور مشهور فقیهان امامی،[۱۸۹] به دلیل احادیث گوناگون،[۱۹۰] در احرام حج تمتع با حصول تحلّل اول (وقوع حلق یا تقصیر پس از رمی جمره عقبه و ذبح قربانی[۱۹۱] حرمت کاربرد بوی خوش پایان نمی‌پذیرد، مگر آن‌که پیشتر طواف زیارت ادا شده باشد. البته مفاد بعضی روایات[۱۹۲] در منابع شیعی بر حلّیت طیب پس از تحلّل اول (حلق یا تقصیر) دلالت دارد که فقیهان آن‌ها را قابل تخصیص شمرده یا بر تقیه یا بر غیر حج تمتع حمل کرده‌اند.[۱۹۳]

ولی به پشتوانه روایت‌های پیشین، ابن ابی‌عقیل عمانی و‌ اندکی دیگر از فقیهان در حج تمتع به‌کراهت کاربرد بوی خوش پس از تحلّل اول تا هنگام تحلّل دوم باور دارند.[۱۹۴] اندکی از فقیهان امامی، برخلاف نظر مشهور، برآنند که در صورت تقدّم طواف زیارت بر اعمال منا در حج قران یا افراد یا به سبب اضطرار در حج تمتع، با ادای طواف و سعی، تحلّل از طیب حاصل می‌شود.[۱۹۵] در احرام حج تمتع، تحلّل از بوی خوش پس از تحلل دوم تحقّق می‌یابد و تحلّل دوم به باور شماری از فقیهان امامی[۱۹۶] پس از ادای طواف و نماز طواف[۱۹۷] و به باور بیشتر آنان[۱۹۸] پس از انجام دادن سعی حاصل می‌گردد و پشتوانه آن احادیث و استصحاب است.[۱۹۹]

بر پایه فقه امامی،[۲۰۰] کاربرد بوی خوش در حج تمتع پس از طواف زیارت تا هنگام ادای طواف نساء مکروه است. فقیهان مقصود از نهی را در صحیحه محمد بن اسماعیل[۲۰۱] که این‌کار را تا طواف نساء ممنوع شمرده است، کراهت دانسته یا آن را بر وجوهی دیگر قابل حمل شمرده‌اند.[۲۰۲]

حصول تحلل در فقه اهل‌سنت

به باور فقیهان اهل‌سنت، در عمره مفرده و نیز عمره تمتع، با حصول تحلل که با انجام شدن حلق یا تقصیر تحقق می‌یابد، همه محرمات احرام از جمله بهره بردن از بوی خوش بر شخص محرم حلال می‌شود.[۲۰۳] بر پایه دیدگاه مشهور در فقه اهل‌سنت،[۲۰۴] در حج با انجام شدن دو کار از سه واجب حج یعنی رمی جمره عقبه، حلق یا تقصیر و طواف، تحلل اول رخ می‌دهد و با انجام شدن کار سوم، تحلل دوم یا تحلل اکبر حاصل می‌شود. البته به باور برخی، تحلل اول با رمی جمره عقبه و بر پایه نظری دیگر، با حلق محقق می‌گردد.[۲۰۵]

از دیدگاه فقیهانی که حلق را «نُسک» نمی‌دانند، تحلل اول با انجام شدن یکی از دو کار دیگر تحقق می‌یابد.[۲۰۶] به باور فقیهان مذاهب اهل‌سنت جز مالکیان، پس از تحلل اول، جز مباشرت جنسی و نکاح همه محرمات احرام از جمله کاربرد بوی خوش بر محرم حلال می‌شود.[۲۰۷] پشتوانه این نظر، چند روایت و نیز گزارش عایشه از حج پیامبر(ص) است که پیامبر پیش از ادای طواف زیارت بوی خوش به‌‌کار برد.[۲۰۸] ولی مالکیان به پشتوانه سخنی از عمر بن خطاب بر آنند که پس از تحلل اول، کاربرد بوی خوش هم بر احرام‌گزار حلال نمی‌شود و حرمت آن تا هنگام تحلل دوم ادامه دارد.[۲۰۹] شافعی استناد به روایت عمر را نپذیرفته‌است.[۲۱۰] به باور شافعیان، پس از تحلّل اول تا حصول تحلّل دوم، کاربرد بوی خوش جایز و بلکه مستحب است.[۲۱۱]

وجوب زایل کردن عطر از بدن و لباس

اگر هنگام احرام بدن یا لباس احرام‌گزار بی‌اختیار یا با اختیار آغشته به عطر شود، به دیدگاه همه فقیهان امامی[۲۱۲] و اهل‌سنت،[۲۱۳] برطرف کردن بوی خوش از بدن و لباس با روش‌هایی چون شستن یا عوض کردن آن واجب است. این وجوب، فوری است.[۲۱۴] بیشتر فقیهان به پشتوانه احادیث، برآنند که احرام‌گزار خود می‌تواند به رفع بوی خوش بپردازد. حتی‌ اندکی از آن‌ها به پشتوانه احادیث یاد شده گفته‌اند که اگر ازاله بوی خوش مستلزم بوییدن باشد، استشمام هم جایز است.[۲۱۵]

ولی برخی از آن‌ها باور دارند که احرام‌گزار نباید خود این کار را انجام دهد؛ بلکه لازم است فردی غیر محرم را به این کار وادارد یا با واسطه ابزاری این کار را انجام دهد تا عطر را لمس نکند.[۲۱۶] شماری از فقیهان درخواست رفع بوی خوش از غیرمحرم را مستحب دانسته‌اند.[۲۱۷]

اگر احرام‌گزار‌ اندکی آب همراه داشته باشد که برای رفع بوی خوش و وضو گرفتن کافی نباشد، شماری از فقیهان به وجوب زایل کردن بوی خوش با آب و طهارت با تیمم باور دارند؛ زیرا طهارت با آب دارای بدل است. برخی به تخییر باور دارند. ولی دیگر فقیهان برآنند که طهارت با آب مقدّم است و کاربرد بوی خوش به سبب فقدان آب جایز به‌شمار می‌رود.[۲۱۸] شماری از فقیهان در صورت اصابه بوی خوش در وقت، طهارت را مقدم شمرده‌اند و در غیر این صورت، ازاله بو را مقدم دانسته‌اند.[۲۱۹]

وجوب گرفتن بینی از بوی خوش

در صورتی که احرام‌گزار ناخواسته در فضای آکنده از بوی خوش قرار گیرد، به باور فقیهان امامی،[۲۲۰] به پشتوانه احادیث،[۲۲۱] واجب است بینی خود را بگیرد تا بوی خوش را استشمام نکند. همچنین است هنگامی که احرام‌گزار مضطر به دیگر کاربردهای مواد خوشبو مانند لمس کردن یا خوردن شود یا به تصرفات مجاز در مواد خوشبو مانند خرید و فروش بپردازد[۲۲۲] ؛ زیرا اضطرار به یک‌گونه کاربرد بوی خوش، موجب جواز کاربردهای دیگر آن نمی‌گردد، بلکه باید به مورد اضطرار اکتفا شود.[۲۲۳] البته شماری از فقیهان گفته‌اند که امر به گرفتن بینی در احادیث یاد شده، قابل حمل بر استحباب است.[۲۲۴]

حرمت گرفتن بینی از بوی بد

به باور مشهور فقیهان امامی،[۲۲۵] به پشتوانه احادیثی[۲۲۶] از امامان(ع) هرگاه احرام‌گزار در معرض بوی ناخوشایند قرار گیرد، گرفتن بینی برای احتراز از استشمام بوی بد حرام است، هرچند انجام دادن این کار موجب کفاره نیست.[۲۲۷] البته شماری از فقیهان[۲۲۸] از باب احتیاط به این حکم ملتزم شده‌اند. به باور برخی از باورداران به حرمت، دلالت احادیث یاد شده بر حرمت خدشه‌ناپذیر است.[۲۲۹]

پیوند به بیرون

پانویس

  1. العین، ج2، ص8، «عطر؛ الصحاح، ج1، ص173، «طیب»؛ ج2، ص751، «عطر؛ لسان العرب، ج1، ص565، «طیب».
  2. العین، ج2، ص8، «عطر؛ الصحاح، ج1، ص173، «طیب»؛ ج2، ص751، «عطر؛ لسان العرب، ج1، ص565، «طیب».
  3. الکافی، کلینی، ج6، ص510؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص131؛ وسائل الشیعه، ج2، ص142-144.
  4. نک: صحیح البخاری، ج7، ص59-61؛ الطبقات، ج1، ص399؛ وسائل الشیعه، ج2، ص149-150؛ ج14، ص237.
  5. نک: مجمع الزوائد، ج5، ص157-158؛ وسائل الشیعه، ج2، ص141-153.
  6. الکافی، کلینی، ج6، ص511؛ المحلی، ج2، ص8-9؛ ج5، ص76؛ وسائل الشیعه، ج7، ص364-366، 395-396.
  7. المراسم، ص77؛ الاستذکار، ج1، ص364؛ اعانة الطالبین، ج2، ص97.
  8. الام، ج1، ص284؛ الاستذکار، ج1، ص364؛ مواهب الجلیل، ج2، ص575.
  9. وسائل الشیعه، ج14، ص390؛ اعانة الطالبین، ج2، ص355؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص947-959.
  10. مواهب الجلیل، ج3، ص349؛ مغنی المحتاج، ج1، ص435؛ الحدائق، ج13، ص158-160.
  11. المبسوط، طوسی، ج5، ص263-264؛ المدونة الکبری، ج2، ص431.
  12. النهایه، ص172؛ شرائع الاسلام، ج1، ص161؛ نک: المجموع، ج6، ص528.
  13. نک: المجموع، ج6، ص528.
  14. صحیح مسلم، ج8، ص74؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص241؛ ج8، ص12؛ عمدة القاری، ج2، ص223.
  15. تذکرة الفقهاء، ج7، ص226، 333؛ جواهر الکلام، ج20، ص395؛ المعتمد، ج4، ص192.
  16. نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص226-227.
  17. شرائع الاسلام، ج1، ص226؛ قواعد الاحکام، ج1، ص470-471؛ جواهر الکلام، ج20، ص395، 398.
  18. المبسوط، طوسی، ج1، ص321؛ مسالک الافهام، ج2، ص260؛ جواهر الکلام، ج18، ص374-375.
  19. نک: وسائل الشیعه، ج12، ص460-462.
  20. مسالک الافهام، ج2، ص260-261؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص375.
  21. الوسیله، ص164؛ نک: جواهر الکلام، ج18، ص375.
  22. تحفة الفقهاء، ج1، ص400-401؛ المغنی، ج3، ص226-228؛ المجموع، ج7، ص218، 221-222.
  23. الام، ج2، ص165؛ ج7، ص227.
  24. مسند احمد، ج6، ص186؛ صحیح البخاری، ج2، ص145.
  25. الام، ج2، ص164-165؛ ج7، ص227؛ المجموع، ج7، ص222.
  26. بدایة المجتهد، ج1، ص263-264؛ مواهب الجلیل، ج4، ص231-232.
  27. بدائع الصنائع، ج2، ص144.
  28. تنویر الحوالک، ص312؛ مواهب الجلیل، ج4، ص231-232؛ اضواء البیان، ج5، ص85.
  29. مسند احمد، ج4، ص224؛ صحیح مسلم، ج4، ص4-5.
  30. المغنی، ج3، ص227-228؛ المجموع، ج7، ص222.
  31. نک: المجموع، ج7، ص223.
  32. المجموع، ج7، ص223؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص227.
  33. اضواء البیان، ج5، ص86-87.
  34. المجموع، ج7، ص218؛ مغنی المحتاج، ج1، ص479.
  35. المغنی، ج3، ص228؛ المجموع، ج7، ص218.
  36. المبسوط، طوسی، ج1، ص319؛ شرائع الاسلام، ج1، ص184؛ قواعد الاحکام، ج1، ص423.
  37. بدایة المجتهد، ج1، ص263؛ المغنی، ج3، ص293؛ المجموع، ج7، ص269.
  38. المغنی، ج3، ص293.
  39. مختلف الشیعه، ج4، ص70-71؛ مدارک الاحکام، ج7، ص319-320؛ الحدائق، ج15، ص413-416.
  40. المقنعه، ص440؛ الحدائق، ج3، ص431؛ نک: وسائل الشیعه، ج2، ص503-505.
  41. المبسوط، طوسی، ج1، ص329؛ مواهب الجلیل، ج3، ص428.
  42. نک: التهذیب، ج5، ص299؛ وسائل الشیعه، ج12، ص446.
  43. الجامع للشرائع، ص183؛ مستند الشیعه، ج11، ص368.
  44. المهذب، ج1، ص220-222.
  45. النهایه، ص219؛ الوسیله، ص162.
  46. الاستبصار، ج2، ص180؛ مستند الشیعه، ج11، ص373.
  47. النهایه، ص219.
  48. ذخیرة المعاد، ج2، ص591؛ قس: الحدائق، ج15، ص416-417.
  49. مختلف الشیعه، ج4، ص70-71؛ مجمع الفائده، ج6، ص284-285.
  50. مدارک الاحکام، ج7، ص322؛ المعتمد، ج4، ص118-120؛ مناسک حج، ص206.
  51. نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص319؛ قواعد الاحکام، ج1، ص423؛ جامع المقاصد، ج3، ص180.
  52. المغنی، ج3، ص293؛ مغنی المحتاج، ج1، ص520؛ الحدائق، ج15، ص413؛ مستند الشیعه، ج11، ص374.
  53. نک: المجموع، ج7، ص274، 276-279، 280؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص306-307؛ کشف اللثام، ج5، ص345.
  54. بدائع الصنائع، ج2، ص191-192؛ المجموع، ج7، ص282؛ منتهی المطلب، ج2، ص784.
  55. المدونة الکبری، ج1، ص456؛ بدائع الصنائع، ج2، ص190؛ المغنی، ج3، ص300.
  56. نک: المجموع، ج7، ص280؛ منتهی المطلب، ج2، ص787؛ المعتمد، ج4، ص192.
  57. المبسوط، سرخسی، ج4، ص126؛ المجموع، ج7، ص282؛ جواهر الکلام، ج18، ص424-425.
  58. المبسوط، طوسی، ج1، ص352؛ تحریر الاحکام، ج2، ص26-27.
  59. المغنی، ج3، ص293-294؛ المجموع، ج7، ص277-278.
  60. تذکرة الفقهاء، ج7، ص304-305؛ مجمع الفائده، ج6، ص286-287.
  61. المغنی، ج3، ص293-294؛ المجموع، ج7، ص277-278.
  62. الکافی، کلینی، ج4، ص355.
  63. المغنی، ج3، ص294؛ المجموع، ج7، ص277؛ تحریر الاحکام، ج2، ص27.
  64. المغنی، ج3، ص294؛ المجموع، ج7، ص278؛ تحریر الاحکام، ج2، ص27.
  65. المبسوط، طوسی، ج1، ص352؛ المغنی، ج3، ص294؛ المجموع، ج7، ص276-278.
  66. المدونة الکبری، ج1، ص456؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص319؛ مستند الشیعه، ج12، ص50.
  67. الام، ج2، ص161، 165؛ المقنعه، ص432؛ الحدائق، ج15، ص419.
  68. بدائع الصنائع، ج2، ص191.
  69. المبسوط، سرخسی، ج4، ص123.
  70. الکافی، کلینی، ج4، ص353-354؛ التهذیب، ج5، ص307.
  71. نک: مختلف الشیعه، ج4، ص71-72؛ الحدائق، ج15، ص419؛ مستند الشیعه، ج12، ص50-51.
  72. مدارک الاحکام، ج7، ص324.
  73. المبسوط، طوسی، ج1، ص352؛ تحریرالاحکام، ج2، ص26.
  74. المغنی، ج3، ص293-294؛ فتح العزیز، ج7، ص456؛ مواهب الجلیل، ج4، ص223.
  75. نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص352.
  76. الکافی، کلینی، ج4، ص356.
  77. المبسوط، طوسی، ج1، ص352.
  78. الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص282؛ تحریر الاحکام، ج2، ص26-27.
  79. الکافی، کلینی، ج4، ص356؛ التهذیب، ج5، ص305-306.
  80. نک: مختلف الشیعه، ج4، ص72-73؛ مناسک حج، ص207.
  81. الحدائق، ج15، ص412-413؛ المعتمد، ج4، ص121-122.
  82. المقنع، ص231؛ المقنعه، ص397؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص319، 353.
  83. روضة الطالبین، ج6، ص384؛ البحر الرائق، ج3، ص6؛ کشاف القناع، ج2، ص499.
  84. الکافی، کلینی، ج4، ص354؛ التهذیب، ج5، ص71.
  85. الموطّا، ج1، ص330؛ بدائع الصنائع، ج2، ص191؛ مواهب الجلیل، ج4، ص231.
  86. مجمع الفائده، ج6، ص284؛ مستند الشیعه، ج11، ص376.
  87. مستند الشیعه، ج11، ص376؛ المعتمد، ج4، ص120.
  88. المبسوط، سرخسی، ج4، ص122-123؛ المغنی، ج3، ص293-294؛ المجموع، ج7، ص269-271؛ مستند الشیعه، ج11، ص376-378.
  89. بدائع الصنائع، ج2، ص191؛ المغنی، ج3، ص299؛ المجموع، ج7، ص269؛ جواهر الکلام، ج18، ص323.
  90. المغنی، ج3، ص300؛ المجموع، ج7، ص274، 279-280؛ الحدائق، ج15، ص500.
  91. المجموع، ج7، ص269، 281، 353؛ الحدائق، ج15، ص454؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص61.
  92. المغنی، ج3، ص295؛ مغنی المحتاج، ج1، ص480؛ مدارک الاحکام، ج7، ص325.
  93. شرائع الاسلام، ج1، ص226؛ المجموع، ج7، ص271-272؛ کشاف القناع، ج2، ص499.
  94. نک: المجموع، ج7، ص271-272؛ شرائع الاسلام، ج1، ص226؛ کشاف القناع، ج2، ص499.
  95. المغنی، ج3، ص293؛ مجمع الفائده، ج6، ص282؛ الحدائق، ج15، ص500-502.
  96. نک: الدروس، ج1، ص374.
  97. المهذب، ج1، ص221-222.
  98. المبسوط، طوسی، ج1، ص319، 353؛ مدارک الاحکام، ج7، ص327؛ مستند الشیعه، ج11، ص379-380.
  99. الام، ج2، ص165-166، 223؛ المغنی، ج3، ص302؛ المجموع، ج7، ص281.
  100. تذکرة الفقهاء، ج7، ص315.
  101. تذکرة الفقهاء، ج7، ص306.
  102. تحریر الاحکام، ج2، ص26؛ مجمع الفائده، ج6، ص284؛ مستند الشیعه، ج11، ص376.
  103. المغنی، ج3، ص301-302.
  104. فتح العزیز، ج7، ص460.
  105. مواهب الجلیل، ج4، ص223، 228.
  106. مواهب الجلیل، ج4، ص223، 228.
  107. المبسوط، سرخسی، ج4، ص123؛ بدائع الصنائع، ج2، ص191.
  108. المغنی، ج3، ص300؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص316؛ کشاف القناع، ج2، ص499.
  109. المجموع، ج7، ص272.
  110. المبسوط، طوسی، ج1، ص353؛ الوسیله، ص169؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص318.
  111. الام، ج2، ص165؛ المغنی، ج3، ص294-295؛ المجموع، ج7، ص272، 275.
  112. تذکرة الفقهاء، ج7، ص316؛ ذخیرة المعاد، ج1، ص592.
  113. المجموع، ج7، ص272-273؛ الحدائق، ج15، ص428.
  114. المبسوط، طوسی، ج1، ص353؛ قواعد الاحکام، ج1، ص473.
  115. الام، ج2، ص165، 223؛ المغنی، ج3، ص302؛ المجموع، ج7، ص271، 275، 280.
  116. جواهر الکلام، ج18، ص331.
  117. المبسوط، طوسی، ج1، ص353؛ المغنی، ج3، ص301-302؛ المجموع، ج7، ص271.
  118. نک: المجموع، ج7، ص275.
  119. المجموع، ج7، ص275؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص315؛ مواهب الجلیل، ج4، ص230-231.
  120. المغنی، ج3، ص301؛ المجموع، ج7، ص272؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص315.
  121. الام، ج2، ص166؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص319؛ المجموع، ج7، ص269؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص281.
  122. نک: روضة الطالبین، ج2، ص407؛ المجموع، ج7، ص271.
  123. الام، ج2، ص166؛ تحریر الاحکام، ج2، ص28؛ کشاف القناع، ج2، ص499.
  124. المدونة الکبری، ج1، ص389؛ المجموع، ج7، ص355؛ وسائل الشیعه، ج12، ص456-457.
  125. نک: المدونة الکبری، ج1، ص363؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص8؛ المغنی، ج3، ص270-271.
  126. حاشیة رد المحتار، ج2، ص538؛ فقه السنه، ج1، ص666.
  127. صراط النجاة، ج1، ص227؛ ج2، ص223؛ مناسک حج، ص208.
  128. المبسوط، طوسی، ج1، ص319، 350؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص318؛ مواهب الجلیل، ج4، ص214.
  129. المبسوط، طوسی، ج1، ص351.
  130. المجموع، ج7، ص282.
  131. المغنی، ج3، ص296.
  132. المبسوط، سرخسی، ج4، ص126؛ بدائع الصنائع، ج2، ص185.
  133. مواهب الجلیل، ج4، ص215.
  134. نک: مواهب الجلیل، ج4، ص214-215.
  135. المقنعه، ص432؛ رسائل المرتضی، ج3، ص66؛ مدارک الاحکام، ج7، ص324.
  136. المدونة الکبری، ج1، ص457؛ مواهب الجلیل، ج4، ص233.
  137. المصنف، ج4، ص288؛ التهذیب، ج5، ص69؛ وسائل الشیعه، ج12، ص449-450.
  138. مواهب الجلیل، ج4، ص233؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص63.
  139. نک: کشف اللثام، ج5، ص349-350؛ الحدائق، ج15، ص422؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص62.
  140. نک: مسالک الافهام، ج2، ص253-254؛ الحدائق، ج15، ص422؛ مستند الشیعه، ج11، ص376.
  141. مستند الشیعه، ج11، ص376؛ المعتمد، ج4، ص124-125.
  142. نک: الکافی، ج4، ص354.
  143. مجمع الفائده، ج6، ص289؛ کتاب الحج، ج2، ص94.
  144. بدائع الصنائع، ج2، ص191؛ مواهب الجلیل، ج4، ص220.
  145. نک: المدونة الکبری، ج1، ص456؛ بدائع الصنائع، ج2، ص191.
  146. السرائر، ج1، ص545؛ قواعد الاحکام، ج1، ص423؛ مدارک الاحکام، ج7، ص327.
  147. بدائع الصنائع، ج2، ص190-191؛ المجموع، ج7، ص335؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص61.
  148. نک: وسائل الشیعه، ج12، ص447-448.
  149. بدائع الصنائع، ج2، ص190؛ الجوهر النقی، ج5، ص59.
  150. المجموع، ج7، ص273؛ مغنی المحتاج، ج1، ص520؛ الحدائق، ج15، ص424.
  151. المغنی، ج3، ص299-300؛ فتح العزیز، ج7، ص458؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص314.
  152. تذکرة الفقهاء، ج7، ص314؛ الحدائق، ج15، ص427؛ مستند الشیعه، ج11، ص377-378.
  153. المغنی، ج3، ص300؛ المجموع، ج7، ص273، 282؛ مسالک الافهام، ج2، ص254.
  154. مواهب الجلیل، ج4، ص228-229.
  155. المبسوط، طوسی، ج1، ص319؛ المغنی، ج3، ص295؛ المجموع، ج7، ص273.
  156. مواهب الجلیل، ج4، ص214.
  157. الدروس، ج1، ص375؛ قواعد الاحکام، ج1، ص470-471؛ الحدائق، ج15، ص431.
  158. الام، ج2، ص166، 224؛ المجموع، ج7، ص377؛ مواهب الجلیل، ج4، ص228.
  159. نک: مستند الشیعه، ج13، ص266.
  160. مستند الشیعه، ج13، ص267-269؛ المعتمد، ج4، ص125-128.
  161. المبسوط، طوسی، ج1، ص353؛ شرائع الاسلام، ج1، ص226؛ الحدائق، ج15، ص431.
  162. نک: المجموع، ج7، ص269؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص235-238.
  163. الکافی، حلبی، ص204؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص352.
  164. المجموع، ج7، ص273؛ جواهر الکلام، ج18، ص335.
  165. المجموع، ج7، ص338، 340؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص12.
  166. فتح العزیز، ج7، ص462؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص318؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص62.
  167. بدائع الصنائع، ج2، ص191؛ البحر الرائق، ج3، ص4.
  168. قواعد الاحکام، ج1، ص470-471؛ الدروس، ج1، ص375.
  169. بدائع الصنائع، ج2، ص189-190.
  170. المبسوط، سرخسی، ج4، ص122؛ بدائع الصنائع، ج2، ص189-190.
  171. بدائع الصنائع، ج2، ص191؛ المجموع، ج7، ص377؛ کشاف القناع، ج2، ص524-525.
  172. نک: المجموع، ج7، ص377-378.
  173. نک: الکافی، کلینی، ج4، ص353-354؛ الاستبصار، ج2، ص178.
  174. نک: المعتمد، ج4، ص128-129.
  175. الدروس، ج1، ص375؛ مدارک الاحکام، ج8، ص431؛ الحدائق، ج15، ص432-433.
  176. قواعد الاحکام، ج1، ص472؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص317، 350؛ ج8، ص13؛ مدارک الاحکام، ج8، ص431.
  177. المغنی، ج3، ص528؛ المجموع، ج7، ص338.
  178. المغنی، ج3، ص527؛ المجموع، ج7، ص343.
  179. المجموع، ج7، ص340.
  180. المجموع، ج7، ص340؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص318.
  181. نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص350-351؛ بدائع الصنائع، ج2، ص191.
  182. الخلاف، ج2، ص299؛ المغنی، ج3، ص527؛ المجموع، ج7، ص376.
  183. نک: المجموع، ج7، ص378-379، 382؛ الحدائق، ج15، ص552؛ جواهر الکلام، ج20، ص435-436.
  184. النهایه، ص245-246؛ السرائر، ج1، ص580؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص343، 439.
  185. مدارک الاحکام، ج8، ص105.
  186. المبسوط، طوسی، ج1، ص377؛ السرائر، ج1، ص601؛ الوسیله، ص187.
  187. الدروس، ج1، ص455.
  188. الحدائق، ج17، ص258-259؛ جواهر الکلام، ج19، ص257.
  189. المبسوط، طوسی، ج1، ص376-377؛ الحدائق، ج17، ص250.
  190. نک: الحدائق، ج17، ص252-253؛ جواهر الکلام، ج19، ص251-252؛ وسائل الشیعه، ج14، ص232-236.
  191. الدروس، ج1، ص455؛ الحدائق، ج17، ص261؛ جواهر الکلام، ج19، ص256.
  192. نک: الحدائق، ج17، ص253-255؛ جواهر الکلام، ج19، ص254.
  193. مدارک الاحکام، ج8، ص103-104؛ الحدائق، ج17، ص255-257؛ المعتمد، ج5، ص324-325.
  194. مختلف الشیعه، ج4، ص298؛ مدارک الاحکام، ج8، ص105؛ قس: جواهر الکلام، ج19، ص254.
  195. نک: مسالک الافهام، ج2، ص324-325؛ مدارک الاحکام، ج8، ص106؛ جواهر الکلام، ج19، ص258.
  196. المبسوط، طوسی، ج1، ص377؛ شرائع الاسلام، ج1، ص198؛ قواعد الاحکام، ج1، ص445.
  197. جواهر الکلام، ج19، ص258.
  198. الکافی، حلبی، ص216؛ الدروس، ج1، ص455؛ مسالک الافهام، ج2، ص324.
  199. مختلف الشیعه، ج4، ص300؛ مدارک الاحکام، ج8، ص106؛ الحدائق، ج17، ص261-262.
  200. النهایه، ص263؛ السرائر، ج1، ص602؛ شرائع الاسلام، ج1، ص198.
  201. الاستبصار، ج2، ص290.
  202. تذکرة الفقهاء، ج8، ص345؛ مدارک الاحکام، ج8، ص109؛ الحدائق، ج17، ص271.
  203. تحفة الفقهاء، ج1، ص403؛ المغنی، ج3، ص409، 411؛ المجموع، ج8، ص232.
  204. المغنی، ج3، ص467؛ المجموع، ج8، ص224-225.
  205. بدائع الصنائع، ج2، ص140-142؛ الشرح الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص45.
  206. فتح العزیز، ج7، ص373-374؛ المجموع، ج8، ص224-225.
  207. الام، ج2، ص164-165، 241؛ المغنی، ج3، ص462-463؛ المجموع، ج8، ص225.
  208. نک: المغنی، ج3، ص462-463.
  209. المغنی، ج3، ص463؛ مواهب الجلیل، ج4، ص185.
  210. الام، ج7، ص227.
  211. المجموع، ج8، ص233-234.
  212. النهایه، ص219؛ السرائر، ج1، ص545؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص318.
  213. الام، ج2، ص223.
  214. جواهر الکلام، ج18، ص332.
  215. الحدائق، ج15، ص425-426؛ مستند الشیعه، ج11، ص379.
  216. مدارک الاحکام، ج7، ص326.
  217. المبسوط، طوسی، ج1، ص352؛ المغنی، ج3، ص527؛ المجموع، ج7، ص275.
  218. المجموع، ج7، ص275؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص310؛ ج8، ص13؛ جواهر الکلام، ج18، ص333.
  219. الحدائق، ج15، ص427.
  220. مدارک الاحکام، ج7، ص325؛ کشف الغطاء، ج2، ص106؛ مستند الشیعه، ج11، ص376-377.
  221. التهذیب، ج5، ص305.
  222. النهایه، ص219.
  223. الحدائق، ج15، ص422-423؛ مستند الشیعه، ج11، ص376-377.
  224. الاستبصار، ج2، ص180-181.
  225. المقنعه، ص432؛ النهایه، ص219؛ الدروس، ج1، ص374.
  226. وسائل الشیعه، ج12، ص452-453.
  227. مناسک حج، ص208.
  228. مدارک الاحکام، ج7، ص325؛ کفایة الاحکام، ج1، ص298.
  229. کتاب الحج، ج2، ص95-97.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بوی خوش.
  • الاستبصار: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش.
  • الاستذکار: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش سالم عطا و محمد معوض، دارالکتب العلمیه، 2000م.
  • اضواء البیان: محمد امین الشنقیطی (درگذشت 1393ق.)، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • اعانة الطالبین: السید البکری الدمیاطی (درگذشت 1310ق.)، بیروت، دارالفکر، 1418ق.
  • الام: الشافعی (م 204ق.)، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
  • البحر الرائق: ابونجیم المصری (درگذشت 970ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (درگذشت 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
  • تحریر الاحکام الشرعیه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق.
  • تحفة الفقهاء: علاء الدین السمرقندی (درگذشت 535/539ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق.
  • تنویر الحوالک: السیوطی (درگذشت 911ق.)، به کوشش محمد الخالدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418.
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.
  • جامع المقاصد: الکرکی (درگذشت 940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق.
  • الجامع للشرائع: یحیی بن سعید الحلی (درگذشت 690ق.)، به کوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، 1405ق.
  • جواهر الکلام: النجفی (درگذشت 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
  • الجوهر النقی: الماردینی (750ق.)، دارالفکر.
  • حاشیة الدسوقی: الدسوقی (درگذشت 1230ق.)، احیاء الکتب العربیه.
  • حاشیة رد المحتار: ابن عابدین (درگذشت 1252ق.)، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (درگذشت 1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش.
  • الخلاف: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
  • الدروس الشرعیه: الشهید الاول (درگذشت 786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق.
  • ذخیرة المعاد: محمد باقر السبزواری (درگذشت 1090ق.)، آل البیت:.
  • رسائل المرتضی: السید المرتضی (درگذشت 436ق.)، به کوشش حسینی و رجایی، قم، دارالقرآن، 1405ق.
  • روضة الطالبین: النووی (درگذشت 676ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه.
  • السرائر: ابن ادریس (درگذشت 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
  • شرائع الاسلام: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق.
  • الشرح الکبیر: ابوالبرکات (درگذشت 1201ق.)، مصر، داراحیاء الکتب العربیه.
  • الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (درگذشت 682ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه.
  • الصحاح: الجوهری (درگذشت 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.
  • صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
  • صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (درگذشت 676ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
  • صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دارالفکر.
  • صراط النجاة: میرزا جواد التبریزی، برگزیده، 1416ق.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، بیروت، دارصادر.
  • عمدة القاری: العینی (درگذشت 855ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
  • العین: خلیل (درگذشت 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دارالهجره، 1409ق.
  • فتح العزیز: عبدالکریم بن محمد الرافعی (درگذشت 623ق.)، دارالفکر.
  • الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، 1418ق.
  • فقه السنه: سید سابق، بیروت، دارالکتاب العربی.
  • الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت: عبدالرحمن الجزیری، محمد غروی و مازج یاسر، بیروت، الثقلین، 1419ق.
  • قواعد الاحکام: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1413ق.
  • الکافی فی الفقه: ابوالصلاح الحلبی (درگذشت 447ق.)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین7، 1403ق.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • کتاب الحج: تقریر بحث الگلپایگانی، الصابری، قم، الخیام، 1400ق.
  • کشاف القناع: منصور البهوتی (درگذشت 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • کشف اللثام: الفاضل الهندی (درگذشت 1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
  • کفایة الاحکام (کفایة الفقه): محمد باقر السبزواری (درگذشت 1090ق.)، به کوشش الواعظی، قم، النشر الاسلامی، 1423ق.
  • لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
  • المبسوط: السرخسی (درگذشت 483ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • مجمع الزوائد: الهیثمی (درگذشت 807ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1402ق.
  • مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (درگذشت 993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق.
  • المجموع شرح المهذب: النووی (درگذشت 676ق.)، دارالفکر.
  • المحلی بالآثار: ابن حزم الاندلسی (درگذشت 456ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دارالفکر.
  • مختلف الشیعه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق.
  • مدارک الاحکام: سید محمد بن علی الموسوی العاملی (درگذشت 1009ق.)، قم، آل البیت:، 1410ق.
  • المدونة الکبری: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، مصر، مطبعة السعاده.
  • المراسم العلویه: سلار حمزة بن عبدالعزیز (درگذشت 448ق.)، به کوشش حسینی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت:، 1414ق.
  • مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق.
  • مستند الشیعه: احمد النراقی (درگذشت 1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دارصادر.
  • المصنّف: ابن ابی‌شیبه (درگذشت 235ق.)، به کوشش سعید محمد، دارالفکر، 1409ق.
  • المعتمد فی شرح المناسک: محاضرات الخوئی (درگذشت 1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق.
  • معجم علوم القرآن: ابراهیم محمد الجرمی، دمشق، دارالقلم، 1422ق.
  • مغنی المحتاج: محمد الشربینی (درگذشت 977ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1377ق.
  • المغنی: عبدالله بن قدامه (درگذشت 620ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه.
  • المقنع: الصدوق (درگذشت 381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی7، 1415ق.
  • المقنعه: المفید (درگذشت 413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • مناسک حج (محشی): محمدرضا محمودی، تهران، مشعر، 1429ق.
  • منتهی المطلب: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، چاپ سنگی.
  • مواهب الجلیل: الحطاب الرعینی (درگذشت 954ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416ق.
  • الموطّا: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1406ق.
  • المهذب: القاضی ابن البراج (درگذشت 481ق.)، قم، نشر اسلامی، 1406ق.
  • النهایه: الطوسی (درگذشت 460ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1400ق.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (درگذشت 1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
  • الوسیلة الی نیل الفضیله: ابن حمزه (درگذشت 560ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1408ق.