غزوه بدر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:250px-نقشه سرزمین بدر.png|بندانگشتی|مسیر حرکت سپاه اسلام، کاروان ابوسفیان، و سپاه مشرکین]] | [[پرونده:250px-نقشه سرزمین بدر.png|بندانگشتی|مسیر حرکت سپاه اسلام، کاروان ابوسفیان، و سپاه مشرکین]] | ||
'''غزوه بدر''' نخستین | '''غزوه بدر''' نخستین غزوه [[رسول خدا(ص)]] در منطقهای بههمین نام که در سال 2ق. واقع شد. آیاتی از [[قرآن کریم]] در شأن نزول این نبرد نازل شد و پيکارکنندگان آن، جایگاه ویژهای نزد مسلمانان و برخی از خلفا داشتند. عامل اصلی نبرد بدر، تهدید کاروان تجاری ابوسفيان، توسط مسلمانان بود. مشرکان برای حمایت از اين کاروان، از مکه خارج شدند و در بدر با مسلمانان مواجهه شدند. نتيجه جنگ شکست سپاه قریش و کشته شدن بزرگان قريش بود. | ||
== اهمیت بدر == | == اهمیت بدر == |
نسخهٔ کنونی تا ۶ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۸
غزوه بدر نخستین غزوه رسول خدا(ص) در منطقهای بههمین نام که در سال 2ق. واقع شد. آیاتی از قرآن کریم در شأن نزول این نبرد نازل شد و پيکارکنندگان آن، جایگاه ویژهای نزد مسلمانان و برخی از خلفا داشتند. عامل اصلی نبرد بدر، تهدید کاروان تجاری ابوسفيان، توسط مسلمانان بود. مشرکان برای حمایت از اين کاروان، از مکه خارج شدند و در بدر با مسلمانان مواجهه شدند. نتيجه جنگ شکست سپاه قریش و کشته شدن بزرگان قريش بود.
اهمیت بدر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
غزوه بدر از مهمترین جنگهای پیامبر(ص) است که در سرزمینی به همین نام رخ داد. نزول چندین آیه در قرآن در شان این نبرد (سوره آل عمران، آیه۱۳، ۱۲۳–۱۲۵، ۱۶۹؛ سوره انفال، آیه۵، ۷، ۹، ۱۱، ۱۵–۱۷، ۴۱، ۶۵، ۶۷–۶۸؛ سوره سجده، آیه۲۱؛ سوره دخان، آیه۱۶) و نیز جایگاه حاضران در این نبرد نزد مسلمانان، بیانگر اهمیت آن در اسلام است. از نبرد بدر با نامهای بدر الکبری یا بدر القتال نیز یاد شده[۱] که آن را از غزوات بدر الاولی یا سفوان (۲ق)[۲] و بدر الموعد (۴ق)[۳] متمایز میکند. بدر نخستین غزوهای است که در سورههای قرآن از جمله انفال و آل عمران بازتاب یافته و از آن به «یوم الفرقان» (سوره انفال، آیه۴۱) یعنی روز جدایی حق از باطل و نیز آیتی برای مردم (سوره آل عمران، آیه۱۳) تعبیر شده است. بدر در آن هنگام مکانی برای گردهمایی اعراب بهشمار میرفت و هر سال از آغاز ماه ذیقعده به مدت هشت روز بازاری در آن برپا میشد.[۴] اکنون منطقه بدر به شهری تبدیل شده و آن از مدینه ۱۵۰ و از مکه ۳۱۰ و از دریای سرخ حدود ۴۵ کیلومتر فاصله دارد.[۵]
زمینههای شکلگیری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مسلمانان تا پیش از هجرت به مدینه، در برابر آزار مشرکان به صبر فراخوانده میشدند. اما در پی هجرت، خداوند با برشمردن برخی از آزارهای مسلمانان بهدست مشرکان، همچون آواره ساختن مسلمانان از خانه و کاشانه خود، غارت و تصرف دارایی مسلمانان مهاجر و نیز بازداشتن آنان از مسجدالحرام و انجام مناسک حج (سوره انفال، آیه۳۴) به ایشان اجازه نبرد داد. (سوره حج، آیه ۳۹–۴۰) خداوند در آیهای دیگر، ظلمهای مشرکان را گناهی بدتر از نبرد در ماه حرام دانسته است. (سوره بقره، آیه۲۱۷) این آیه در پی سریه نخله (۲ق) نازل شد که در ماه حرام رخ داد و به کشته شدن یک تن از کافران به نام عمرو بن حضرمی و ضبط اموال این کاروان انجامید.[۶] قریش این شکست را موجب سرافکندگی خود در میان قبایل عرب دانست و خواهان خونبهای او گشت. این یکی از بهانههای ابوجهل برای ترغیب و تشویق مکیان در نبرد با پیامبر(ص) بود. اما عامل اصلی نبرد بدر، تهدید کاروان تجاری مکیان به دست مسلمانان بود.
مقدمات شروع جنگ[ویرایش | ویرایش مبدأ]
این کاروان که به سرکردگی ابوسفیان رهسپار غزه بود،[۷] مورد تعقیب مسلمانان قرار گرفت. مسلمانان نتوانستند در مسیر رفت بر کاروان دست یابند؛ اما بر آن شدند که کاروان را در بازگشت از غزه تصرف کنند. ابوسفیان که در زرقاء شام از تعقیب کاروانش از سوی مسلمانان آگاه شد،[۸] دانست که در بازگشت هم مسلمانان در کمین کاروان او خواهند بود. ازاینرو، ضمضم بن عمرو غفاری را برای بسیج مکیان با هدف نجات کاروان تجاری، بهمکه فرستاد.[۹]
طلحة بن عبیدالله تیمی و سعید بن سوید انصاری که به فرمان پیامبر مسیر کاروان قریش را زیرنظر داشتند، مسلمانان را از بازگشت کاروان آگاه کردند.[۱۰] زمان بیرون آمدن پیامبر از مدینه را هشتم یا دوازدهم رمضان سال دوم ق. در نوزدهمین ماه هجرت گزارش کردهاند.[۱۱] آیات ۵–۶ انفال به نارضایتی گروهی از مسلمانان درباره بیرون آمدن از مدینه و مجادله آنان با پیامبر اشاره مینماید و آنها را مانند کسانی وصف میکند که به سوی مرگ کشانده میشوند.
پیامبر (ص) در آغاز راه برای بازدید سپاهیان در سُقْیا، نزدیک مدینه، فرود آمد و کسانی را که کمسن و ناتوان از جهاد بودند، به مدینه بازگرداند[۱۲] و در همان روز همراه بیش از ۳۰۰ نفر به سوی بدر رهسپار شد که ۲۳۲ یا ۲۷۰ تن از انصار و دیگران از مهاجران بودند.[۱۳] برخی شمار سپاه رسول خدا را بهاندازه سپاه طالوت دانستهاند. از آنجا که شمار سپاه طالوت ۳۱۳ تن بود، این عدد بهعنوان شمارگان سپاه بدر مشهور شد.[۱۴] اهمیت نبرد بدر آن قدر بود که در رویدادهای پسین تاریخ اسلام بهشمار آنان توجه شده است. از شمار یاران اصلی امام مهدی منتظر [
نیز با همین رقم یاد شده است.[۱۵] ]
از آن سوی، پیک ابوسفیان، ضمضم، در حالی که بینی شترش را دریده و گریبان چاک زده بود، با زین واژگون و حالتی تاثرانگیز وارد مکه شد و با نعرههای پیاپی، مشرکان را برای نجات کاروان فراخواند.[۱۶] مشرکان با دیدن این وضعیت به جنبش درآمدند. ابوجهل نیز بالای کعبه رفت و مکیان را برای نجات اموالشان تشویق کرد.[۱۷] بیم از دست رفتن کاروانی که سرمایه قریشیان را در خود داشت و آبرویشان را در گرو حفظ آن میدیدند و نیز فراخوان تنی چند از بزرگان قریش برای نجات کاروان، مکیان را واداشت که خود برای نجات کاروان بروند یا کسی دیگر را به بدر بفرستند.
از جمله ابولهب که بهدلیل بیماری یا برپایه نظر واقدی، بیم از کابوس عاتکه که سرنوشتی دردناک را برای مکیان پیشبینی کرده بود،[۱۸] در بدر شرکت نکرد[۱۹] و به جای خود، عاص بن هشام مخزومی را فرستاد.[۲۰] تکاپو برای خرید اسلحه و آذوقه و کمک به ناتوانانِ از حضور در نبرد، آغاز شد. اما شک و بیم و دودلی بر گروهی از بزرگان قریش چون امیة بن خلف، عتبة و شیبه فرزندان ربیعه، و حکیم بن حزام اسدی سایه افکنده بود. علت آن را خواب عاتکه و سخن عداس مسیحی[۲۱] در نهی از همراهی با سپاه مکه و نیز قرعه زدن با تیر و نهی از رفتن[۲۲] و سابقه دشمنی قریش با بکر بن وائل و نگرانی از تعرض این قبیله به مکه در غیاب جنگاوران قریش[۲۳] دانستهاند.
سرانجام قریش در واکنش به سرزنشها و تمسخرهای ابوجهل و عتبة بن ابی معیط که آنها را افرادی ترسو میخواندند،[۲۴] با ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ تن همراه تشریفات و ساز و برگ بسیار بیرون آمدند، در حالی که صد اسب را نیز برای خودنمایی یدک میکشیدند.[۲۵] آیه ۴۷ انفال با وصف خودنمایی و غرور و نخوت مشرکان هنگام خروج، مسلمانان را از پیروی از آنان در اینکار بازداشته است.[۲۶] از برخی نشانهها همچون ظاهر این آیه که خطاب به مسلمانان است و با برشمردن چگونگی بیرون آمدن مکیان، مسلمانان را از اینگونه خروج بازمیدارد، میتوان دریافت که مشرکان پیش از مسلمانان بهسوی بدر حرکت کرده بودند. حضور قریش پیش از مسلمانان در بدر یا تلاقی همزمان آنان در بدر بهرغم دوری مسافت آنان، مؤید این ادعا است.[۲۷] اما ظاهر گزارشهای تاریخنگارانی چون ابن اسحاق و واقدی نشان میدهد که مسلمانان پیش از کافران قریش از مدینه به سوی بدر بیرون شدند و ازهمینرو، بدون آمادگی جنگی و به تصور دستیابی به کاروان تجاری، از مدینه حرکت نمودند و چون خبر بیرون آمدن سپاه قریش را شنیدند، گفتند: ما برای نبرد بیرون نیامده بودیم.[۲۸] اما این توجیه با آیات و شواهدی که بیان شد، سازگاری ندارد؛ بهویژه که مفسران نزول آیه:( وَاِذْ یَعِدُکُمُ اللهُ اِحْدَی الطَّـائِفَتَیْنِ اَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ اَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ…) (سوره انفال، آیه۷) را پیش از آیه ( کَمَآ اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ…) (سوره انفال، آیه۵) دانستهاند.[۲۹]
مکیان پیکی را برای آگاهی ابوسفیان از حرکتشان نزد او فرستادند؛ اما به دلیل تغییر مسیر کاروان تجاری قریش، پیک با ابوسفیان دیدار نکرد. ابوسفیان با دیدن سرگین مأموران پیامبر در بدر، از حضور مسلمانان یقین یافت و با تغییر مسیر کاروان به سوی کناره دریای سرخ، از دسترس مسلمانان بیرون شد و با فرستادن پیکی بهسوی قریش، از آنان خواست تا بهمکه بازگردند.[۳۰]
در جحفه، روستایی در راه مدینه با فاصله حدود ۱۵۰ کیلومتری مکه کنار ساحل دریا،[۳۱] برخی قریشیان با دریافت خبر نجات کاروان تجاری، در ادامه دادن حرکت خود تردید کردند. برخی نیز کابوس جهیم بن صلت را که از کشته شدن بزرگان قریش حکایت میکرد، دلیل این تردید دانستهاند.[۳۲] اما برخی از ایشان بازگشت را مایه سرافکندگی خود دانسته، میخواستند با قدرتنمایی، شکست سریه نخله را جبران کنند. آنان سرسختانه اعلام کردند تا سه روز در بدر به عیش و نوش و نوازندگی نپردازند و از این راه قدرت خود را نمایان نکنند، بازنخواهند گشت.[۳۳] تنها بنیزهره، خویشاوندان مادری پیامبر[۳۴] و بنوعدی، قبیله عمر، به مکه بازگشتند.[۳۵]
در لشکرکشی قریش، ۱۲ نفر از آنان تأمین خوراک سپاه را برعهده داشتند: ابوجهل، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، نبیه و منبه فرزندان حجاج، ابوالبختری بن هشام، نضر بن حارث، حکیم بن حزام، ابی بن خلف، زمعة بن اسود، حارث بن عامر، و عباس بن عبدالمطلب. این افراد که از آنان با عنوان «مطعمین» یاد شده، در قرآن نکوهش شدهاند و هزینه کردن مالشان، مایه حسرت به شمار رفته و از احضار آنان به دوزخ خبر داده شده است. (سوره انفال، آیه36)[۳۶]
صفآرایی دو سپاه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پیامبر (ص) در پانزدهم رمضان بهروحاء، روستایی در حدود ۷۴ کیلومتری مدینه که فاصلهاش را در دو روز میپیمودند و محل سکونت قبیله مزینه بود،[۳۷] رسید و کنار چاهِ آن نماز گزارد و بزرگان قریش از جمله ابوجهل و زمعة بن اسود را نفرین کرد.[۳۸] در حالی که مسلمانان در انتظار دستیابی به کاروان قریش بودند، نزدیک بدر، جبرئیل خبر رسیدن سپاه دشمن را بهرسول خدا(ص) ابلاغ کرد.[۳۹] سپس پیامبر (ص) اصحاب خود را به مشورت طلبید. به رغم سخنان ترسآمیز و ناامیدکننده برخی مهاجران که مایه رویگردانی و خشم پیامبر شد،[۴۰] مقداد از میان ایشان[۴۱] و نیز سعد بن معاذ بهنمایندگی از انصار، اطاعت خود را از پیامبر اعلام داشتند. این درحالی بود که انصار به موجب پیمان عقبه دوم (۱۳ق) تنها پیمان سپرده بودند که از رسول خدا در مدینه حمایت نمایند.[۴۲] رسول خدا از سخنان آنان بسیار خرسند شد و به یاران خود وعده پیروزی داد.[۴۳] مسلمانان در شب هفدهم رمضان در بدر فرود آمدند.[۴۴] مسلمانان از محل دقیق لشکرگاه مشرکان، به دلیل وجود تپههای شنی که میان آنان بود، خبر نداشتند. در پی اسیر کردن دو تن از نیروهای قریش و بازجویی از آنها، از شمار تقریبی مشرکان و حضور بزرگان قریش در لشکر مکه آگاهی یافتند و پیامبر (ص) فرمود: مکه جگرگوشههای خود را بهسوی شما روانه کرده است.[۴۵]
بر پایه گزارشی، در پی نظرخواهی پیامبر از یاران خود درباره محل جای گرفتن لشکر، به صلاحدید حباب بن منذر انصاری، لشکر اسلام کنار چاههای بدر فرود آمد.[۴۶] برپایه روایتی که مورد نقد برخی از محققان نیز قرار گرفته،[۴۷] جبرئیل نظر حباب را تأیید کرد و او را حباب ذوالرای (کاردان) خواندند.[۴۸] برخی از مشرکان در پی آگاهی از حضور سپاه مسلمانان در بدر، با بیهوده دانستن لشکرکشی خود، به ابوجهل اعتراض نمودند و از بیم شبیخون مسلمانان، آنشب را پاسداری دادند و حتی نتوانستند گوشتهایی را که کباب کرده بودند، بخورند و آن شب را گرسنه سپری کردند.[۴۹] در برابر، آن شب مسلمانان خوابی آرام داشتند که در آیه ۱۱ انفال از الطاف خداوند بر آنان شمرده شده است. در این آیه، بارانی که ریگستان زیر پای آنان را محکم ساخت، نیز از این امدادها شمرده شده است.[۵۰] آبهای گردآوری شده در این حوضها با اجازه پیامبر، مورد استفاده مشرکان نیز قرار گرفت.[۵۱]
صبحدم پیامبر (ص) در حال آرایش صفوف بود که سپاه قریش با جمعیتی انبوه همراه نخوت و غرور و با یقین از پیروزی خود، از تپه عَقَنقُل ظاهر شد. رسول خدا (ص) با دیدن آنان، هلاکت و نابودیشان را از خدا خواست[۵۲] و در خطبهای[۵۳] دستور خداوند در آیه ۶۵ سوره انفال درباره تکلیف ویژه مسلمانان در این نبرد برای پایداری در برابر دشمن با نسبت ۲۰ مسلمان در برابر ۲۰۰ مشرک را اعلام کرد و بدریها را از هرگونه عقبنشینی در برابر کافران، سخت برحذر داشت و به متخلفان وعده دوزخ داد. (سوره انفال، آیه۱۵–۱۶) برخی مفسران این را ویژه بدریها دانستهاند.[۵۴]
آیه ( اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ) (سوره انفال، آیه۹) نشان میدهد که پیش از آغاز نبرد، مسلمانان بیمناک و پریشان بودند و با همه وجود از خدا یاری میطلبیدند. بهگزارشی، در این وضعیت، رسول خدا (ص) نیز به درگاه خداوند استغاثه کرد.[۵۵]
موقعیت سپاه پیامبر (ص) چنان بود که پشت به آفتاب و رو به مشرکان بودند و مشرکان رو به آفتاب قرار داشتند.[۵۶] پرچم اصلی مسلمانان، عقاب نام داشت[۵۷] و در دست علی(ع) بود.[۵۸] نخست پیامبر (ص) در پیامی، بیمیلی خود برای نبرد با قریش را اعلام کرد و از آنان خواست تا نبرد با او را بهگروههای دیگر عرب که با پیامبر خویشاوندی نداشتند، واگذار نمایند. این پیام از جانب افرادی چون حکیم بن حزام اسدی، منصفانه تلقی شد و آنان خواهان بازگشت شدند. اما جنگطلبی و گردنفرازی ابوجهل در اینجا نیز مانع بازگشت قریش شد.[۵۹] مشرکان عمیر بن وهب جُمَحی را برای خبر آوردن از مسلمانان و اطمینان از کمین نزدن ایشان فرستادند. او مسلمانان را گروهی بی ساز و برگ، ولی مصمم برای مرگ وصف نمود. حکیم بن حزام برای پیشگیری از نبرد نزد عتبة بن ربیعه رفت و از وی خواست تا با پرداخت خونبهای عمرو بن حضرمی و بهای کالاهایی که مسلمانان در سریه نخله گرفته بودند، سپاه را به مکه بازگرداند. اما با واکنش ابوجهل، تلاش او بینتیجه ماند. وی در میان مردم فریاد برآورد و دلیل تعلل عتبه را در نبرد، ترس و ارتباط نسبیاش با پیامبر (ص) و حضور پسرش کنار ایشان اعلام کرد.
در گزارشی، دلیل اصرار ابوجهل، بیم از بالا گرفتن کار و نفوذ بیشتر عتبه در میان مکیان یاد شده است.[۶۰] او پیش از آغاز نبرد تن به تن، برای تحریک بیشتر عواطف مکیان، عامر حضرمی را واداشت تا سر خود را بتراشیده و با خاک ریختن بر سر خود، به خونخواهی برادرش بپردازد. عامر، خود، نخستین کسی بود که به صفوف مسلمانان یورش برد.[۶۱] پیامبر (ص) دستور داده بود مسلمانان پیش از نزدیک شدن مشرکان، دست به شمشیر نبرند و تنها آماده تیراندازی باشند.[۶۲] زخم زبانهای پیوسته ابوجهل و قریش به عتبه، او را واداشت تا آغازگر جنگی باشد که خود برای خاموشی آن تلاش میکرد. از اینرو، او همراه پسرش ولید و برادرش شیبه، پا به میدان نهاد و نبرد تن به تن را آغاز کرد.[۶۳] پیامبر (ص) شاید بر پایه پیمان عقبه دوم که انصار متعهد به پاسداری از ایشان در مدینه شده بودند، نمیخواست انصار در نخستین درگیری رویاروی قریش قرار گیرند.
از این رو، حمزه و علی (ع) و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب را به میدان فرستاد. حمزه، عتبه را و علی (ع) ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی (ع) شیبه را کشتند. برپایه روایتی از علی (ع) آن امام در کشتن هر سه تن شرکت داشته است.[۶۴] آیه ( هَـذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِی…) (سوره حجّ، آیه ۱۹) درباره این نبرد تن به تن نازل شد.[۶۵] عبیده که زخمی شده بود، در بازگشت به مدینه، به شهادت رسید. کشته شدن این سه تن، ضربهای سخت به قریش بود. ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان میداد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: لنا العُزّی ولا عُزّی لکم. منادی پیامبر (ص) گفت: الله مولانا و لا مولا لکم.[۶۶] پیامبر (ص) با برداشتن مشتی خاک و پاشیدن آن به سوی کافران، آنان را نفرین کرد.[۶۷] بر پایه روایتی، پیامبر (ص) از علی (ع) خواست تا از مکانی خاص، مشتی خاک به او دهد و علی (ع) این را از مناقب ویژه خود میدانست.[۶۸] بنابر روایتی از ابن عباس، آیه ( وَمَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللهَ رَمَی) (سوره انفال، آیه۱۷) در این زمینه نازل شد.[۶۹]
بدینگونه، نبرد میان صفوف مسلمانان و مشرکان آغاز شد. شعار مسلمانان در بدر این بود: «یا منصور امِتْ»؛ «ای یاری شده! دشمن را بمیران».[۷۰] ابن هشام این شعار را «احدٌ احدٌ» دانسته است.[۷۱] بعدها این شعار اهل بدر، با توجه به جایگاهشان، در رویدادهای گوناگون بهکار رفت؛ از جمله در قیام مسلم بن عقیل در دوران حکومت ابن زیاد به سال ۶۰ق.[۷۲] قیام مختار ثقفی به سال ۶۶ق.[۷۳] قیام زید بن علی بر ضد هشام در کوفه به سال ۱۲۲ق.[۷۴] و درگیری عباسیان با مروانیان در نبرد زاب به سال ۱۳۲ق.[۷۵]
برپایه گزارشی که مورد نقد جدی برخی از محققان است،[۷۶] برای پیامبر (ص) سایبانی (عریش) ساختند.[۷۷] اما برپایه سخن امیرالمؤمنین (ع) پیامبر (ص) در بدر از همه مسلمانان بهدشمن نزدیکتر بود و هرگاه نبرد سخت میشد، مسلمانان به ایشان که سختتر از همه میجنگید، پناه میبردند.[۷۸]
امدادهای غیبی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خداوند مسلمانان را به شیوههای گوناگون یاری کرد؛ از جمله: چیره شدن خواب بر آنان برای آرامش، فروفرستادن باران برای طهارت و محکم شدن زمین شنی زیر پای آنان، و کثرت و قلت نیروهای دو طرف به گونهای که موجب تقویت روحیه مسلمانان و تضعیف روحیه مشرکان در نتیجه غرور شود.[۷۹]
حضور فرشتگان از امدادهای غیبی است که در قرآن و گزارشهای تاریخی بازتاب یافته است.[۸۰] ظاهر آیه: ( فَاسْتَجَابَ لَکُمْ اَنِّی مُمِدُّکُم بِاَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائکَةِ مُرْدِفِینَ) (سوره انفال، آیه۹) نشان میدهد که فرشتگان از آغاز نبرد حضور داشتهاند. شمار هزار نفری فرشتگان، در آیه بعد به سه هزار تن افزوده گشت (سوره آل عمران، آیه۱۲۴) و به مؤمنان وعده داده شد که اگر صبر و تقوا پیشه کنند، این شمار به پنج هزار تن افزایش خواهد یافت. (سوره آل عمران، آیه125)[۸۱] برخی مفسران شمار ملائکه را به هشت یا نه هزار تن نیز رساندهاند.[۸۲] منابع از دستارهای سبز، زرد، و سرخ رنگ برای فرشتگان یاد کردهاند.[۸۳] حضور فرشتگان در بدر از سوی مشرکان مانند سهیل بن عمرو و ابواسید ساعدی[۸۴] و مسلمانان حاضر در نبرد، مانند ابن مسعود، نیز گزارش شده است.[۸۵] به گزارش ابن عباس، نبرد بدر تنها نبردی بود که فرشتگان در آن همراه مسلمانان جنگیدند؛ اما برخی تنها به حضور آنان اشاره دارند.[۸۶] حضور یک فرشته مقرب الهی برای از میان بردن مشرکان کافی بود؛ اما چنانکه آیه ۱۰ انفال اشاره دارد، دلیل حضور این فرشتگان آرامشبخشی و پایدار ساختن مسلمانان در نبرد و اراده خداوند برای عذاب کافران با شیوه عادی (دستان مؤمنان) بود. بدینسان، فراوانی شمار فرشتگان برای یاری رساندن به مسلمانان توجیه میشود.
از امدادهای غیبی که نقشی بسیار مهم در شکست مشرکان داشت، وحشت و هراسی بود که خداوند به دل مشرکان انداخت. خداوند در آیات گوناگون به این هراس و وحشت اشاره کرده است. (سوره انفال، آیه ۱۰ و ۱۲) رسول خدا نیز از یاری یافتن خود با ترسی که خداوند در دل دشمنان انداخت، یاد کرده است.[۸۷] به تصریح قرآن، شیطان که به تشویق مشرکان پرداخته، بهآنان وعده پیروزی میداد، با دیدن فرشتگان و سپاه پیامبر (ص) بهعقب بازگشت و از آنان دوری جست.[۸۸]
پایان نبرد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نبرد بدر که نیمروز بیشتر طول نکشید، با کشته شدن هفتاد تن و اسارت همین شمار از مشرکان و تنها با شهادت ۱۴ تن از مسلمانان، شش تن از مهاجران و هشت تن از انصار، پایان یافت.[۸۹] آیات ۱۵۴ بقره و ۱۶۹ آل عمران بر خلاف سخن شماری که شهیدان را مرده و محروم از لذتهای دنیوی میپنداشتند، تصریح میکند که خداوند آنان را زنده و بهرهمند از نعمتهای بهشتی دانسته است.
ابن قتیبه شمار کشتگان قریش را ۵۰ تن و اسیران آنها را ۴۴ تن دانسته است.[۹۰] از مهمترین کشتههای آنان میتوان به ابوجهل اشاره کرد که پیامبر او را راس ائمة الکفر و فرعون امت نامیده بود.[۹۱] نوفل بن خویلد[۹۲] و زمعة بن اسود زهری[۹۳] نیز در این نبرد کشته شدند. مجاهدت امیرالمؤمنین (ع) در این نبرد چنان بود که گفتهاند ۳۵ تن از مشرکان تنها بهدست وی به هلاکت رسیدند.[۹۴] پیامبر (ص) درباره این نبرد فرمود: هیچگاه شیطان کوچکتر و درماندهتر از روز عرفه نبوده، مگر در روز بدر.[۹۵]
خداوند نبرد بدر را به منزله عذاب الهی بر مشرکان دانسته (سوره دخان، آیه ۱۶) و آن را روز عذاب کوچک پیش از عذاب بزرگتر نامیده است. (سوره سجده، آیه ۲۱) در آیات گوناگون، خداوند نزول این عذابها بر سپاه قریش را به سبب مخالفت آنان با خدا و رسولش (سوره انفال، آیه۱۳) و نیز بازداشتن مردم از مسجدالحرام (سوره انفال، آیه۳۴) شمرده است.
غنائم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
غنیمتهای بدر، جز نبرد افزارها و وسایل شخصی کشته شدگان، شامل ۱۵۰ شتر، ۱۰ اسب، مقداری چرم و پارچه و ابزارهای نبرد بود[۹۶] که گفتوگو درباره چگونگی تقسیم آن موجب بروز اختلاف میان اصحاب شد. حتی شماری پیامبر را به برداشتن بخشی از غنیمتها متهم کردند.[۹۷] آیات اول سوره انفال به بیان این اختلاف و حکم آن پرداخته است. آیه نخست بیان میکند که اصحاب پیوسته نزد پیامبر (ص) میآمدند و از او درباره غنیمتها سؤال میکردند. خداوند با تأکید بر اطاعت از پیامبر، خمس غنیمتها را از آنِ خدا و رسولش و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان دانست. (سوره انفال، آیه۴۱) از این رو، پیامبر باقیمانده غنیمتها را میان حاضران در نبرد تقسیم کرد و سهمی نیز برای کسانی در نظر گرفت که آنان را در مدینه و قبا جانشین خود کرده بود. نیز سهمی بهسعد بن عباده خزرجی پرداخت که نتوانسته بود به دلیل مارگزیدگی مسلمانان را همراهی کند؛ ولی انصار را برای حضور در بدر تشویق کرده بود.[۹۸]
موضوع دیگر اختلاف، مسئله اسیران بود. شماری همچون عمر بن خطاب و سعد بن معاذ و عبدالله بن رواحه، بر کشتن آنان و برخی بر آزاد ساختن ایشان در ازای دریافت فدیه اصرار داشتند.[۹۹] از مقایسه آیات ۶۷ انفال و ۴ محمد چنین برمیآید که مسلمانان را از اسیر گرفتن در هنگام نبرد نهی نموده؛ اما در پی چیرگی بر دشمن، این کار را جایز شمرده و مسلمانان را مخیر به آزادی اسیران در ازای فدیه یا بدون آن دانسته است.[۱۰۰]
آیه ۶۷ انفال: ( ما کانَ لِنَبِیٍّ اَنْ یَکُونَ لَهُ اَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْاَرْضِ…) درباره کشتن کافران و پرهیز از اسارت آنان، پیش از پیروزی کامل در نبرد است. از اینرو، به باور فقیهان شیعه، اسیرانی که هنگام نبرد اسیر میشوند، رسول خدا (ص) مخیر به آزادی آنها با دریافت فدیه یا بدون آن است.[۱۰۱] بر این اساس، سوره محمد نسخ آیه انفال نیست؛ چنانکه برخی گمان کردهاند نخست حکم اسیران کشتن آنان بود، اما بعد نسخ شد.[۱۰۲]
بازگشت به مدینه و آزادی اسرا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رسول خدا (ص) سه روز در بدر ماند[۱۰۳] و در پی خاکسپاری شهدا و انداختن کشتههای متعفن مشرکان[۱۰۴] در یکی از چاههای بدر[۱۰۵] با گرفتن غنیمتهای بسیار و اسرا به مدینه بازگشت و در میانه راه، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را فرستاد تا خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه برسانند.[۱۰۶]
مسلمانان به فرمان پیامبر (ص) با اسرا رفتاری نیکو داشتند. غذای خود را با آنان تقسیم مینمودند و گاه خود پیاده بودند و آنها را سوار میکردند.[۱۰۷] تنها در میانه راه، در صفراء، سه تن از اسرا یعنی عقبة بن ابی معیط، نضر بن حارث بن کَلَده و طعیمة بن ابی عدی که در شکنجه و آزار مسلمانان در مکه از عوامل اصلی بودند، محکوم به قتل شدند و امیرمؤمنان علی (ع) حکم برخی از آنان را اجرا کرد.[۱۰۸] قریش نخست نمیخواست تا هم کشته داده باشد و هم فدیه پرداخت نماید. از اینرو، مطلب بن ابی وداعه سهمی، نخستین کسی را که برای آزادی پدرش فدیه داد، سرزنش کردند؛ اما بعداً ممنوعیت پرداخت فدیه را برداشتند.[۱۰۹] اسرا با پرداخت فدیه آزاد شدند و شماری از آنان که توان خواندن و نوشتن داشتند، به شرط آموزش به ده تن از کودکان مدینه، آزاد گشتند.[۱۱۰] برخی از بنیهاشم مانند عباس و عقیل و نیز ابوعاص بن ربیع، داماد پیامبر (ص) نیز با پرداخت فدیه آزاد شدند.[۱۱۱]
پیامدهای نبرد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نبرد بدر در میان مسلمانان، یهودیان و منافقان مدینه بازتابی گسترده داشت.[۱۱۲] نخست به انکار آن پرداختند و آن را برآمده از بیم و وحشت زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه پنداشتند و از کشته شدن سران قریش اظهار شگفتی کردند. در برابر، شماری دیگر با شادمانی به استقبال رسول خدا رفتند و این پیروزی را تبریک گفتند و کسانی که در این غزوه حاضر نشده بودند، از رسول خدا (ص) عذرخواهی کردند.[۱۱۳] کسانی مانند سوده، از همسران رسول خدا که شاهد زبونی اسرای مشرک بود، خطاب بهسهیل بن عمرو، از اسرا، از اینکه آنان ذلت اسارت را بر کشته شدن با عزت برتری دادهاند، اظهار تعجب کردند. اما پیامبر فرمود: روا نیست مشرکان را بر ضد خدا و رسولش تحریک کنی! و او از گفته خود پوزش خواست.[۱۱۴] کعب بن اشرف، رئیس یهود بنینضیر، از شدت ناخرسندی به مکه رفت و برای تحریک قریش، به مرثیهسرایی برکشتگان قریش پرداخت.[۱۱۵]
از پیامدهای دیگر نبرد بدر در مدینه، نگرانی انصار درباره همپیمانان یهودی خود بود. از اینرو، انصار از آنان خواستند پیش از آنکه به بلای قریش گرفتار شوند، اسلام را بپذیرند.[۱۱۶]
بازتاب نبرد بدر در مکه، به دلیل کشته و اسیر شدن بزرگان قریش، بسیار گستردهتر از مدینه بود. خبر شکست مشرکان را حَیْسُمان بن حابس خزاعی به مکه رساند.[۱۱۷] مکیان نیز این خبر را نخست انکار کردند و او را به هذیانگویی متهم نمودند.[۱۱۸] پس از بازگشت شکست خوردگان قریش به مکه، ابوسفیان برای روشن نگه داشتن شعله خشم مشرکان، آنان را از هرگونه گریستن و نوحه و مرثیهسرایی بر کشته شدگان و هر نوع خوشکامی و لذتجویی بر حذر داشت.[۱۱۹] با ورود کعب بن اشرف به مکه و مرثیهسرایی او بر کشتگان قریش، مکیان نیز عزاداری خود را آشکار کردند.[۱۲۰] سرودههای غمانگیز قریش در این مصیبت، در کتابهای تاریخی و ادبی بازتاب یافته است.[۱۲۱] تصمیم عمیر بن وهب جمحی با حمایت صفوان بن امیه، برای ترور پیامبر، از جمله کارهای قریش در مواجهه با شکست بدر بود.[۱۲۲] نیز بدر موجب کینهورزی قریش به بنیهاشم شد.[۱۲۳] اوج این دشمنی را در رخداد کربلا و ستم بهاهل بیت(ع) میتوان دید که یزید آن را انتقام از بنیهاشم دانست.[۱۲۴] رویداد حره (۶۳ق) نیز که در آن صدها تن از انصار و مردم مدینه به سبب کینهتوزی قریش کشته شدند،[۱۲۵] در این مسیر ارزیابی شده است. بازتاب این نبرد به بیرون از شبه جزیره نیز کشیده شد؛ چنانکه نجاشی از این رخداد شادمان گشت و خبر این پیروزی بزرگ را به مسلمانان در حبشه رساند.[۱۲۶]
منزلت بدریها از دیدگاه قرآن و روایات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وجود برخی روایتهای تفسیری و تطبیق برخی آیات همچون ۱۱ مجادله و ۱۰۰ توبه: ( وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ…) در شان بدریها، بیانگر جایگاه آنان نزد مفسران است.[۱۲۷] این منزلت چندان بود که برخی از غایبان بدر، آرزوی حضور در آن را داشتند تا همانند آنان ثواب و اجر میداشتند. اما هنگامی که روز احد فرارسید، آنان گریختند و خداوند در آیه ۱۴۳ آل عمران ایشان را چنین عتاب نمود: ( وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَاَیْتُمُوهُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).[۱۲۸]
به امیرالمؤمنین (ع) نسبت دادهاند که تنها بدریها صلاحیت انتخاب و تعیین خلیفه را دارند.[۱۲۹] اما این برخلاف اصول مسلم است که از سخنان ایشان و دیگر اهلبیت گزارش شده که فقط خداوند صلاحیت انتخاب امام معصوم را دارد. پشتوانه آن نسبت، روایاتی ضعیف است که بر فرض صدور آنها، باید گفت که بر پایه قواعد جدل و برای محکوم کردن مخاطب بر اساس اصول پذیرفته شدهاش بیان شدهاند.[۱۳۰]
حضور نیروهای بدری در هر سپاه و گروه و حزب، امتیازی ویژه برای آن بهشمار میرفت. این از باورهای اجتماعی در سده اول ق. بود. سعید بن قیس ارحبی برای تشویق نیروهای خویش برای نبرد با معاویه و تبیین درستی راه خود، به حضور هفتاد بدری در سپاه و در راس آنان امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد و تأکید نمود که بدینسان، دیگر جای هیچگونه شک و شبههای در حقانیت آنان و راهشان نیست.[۱۳۱] از آبان بن تغلب پرسیدند: آیا صحابه در جنگهای علی (ع) حضور داشتهاند؟ آبان گفت: گویا شما میخواهید با حضور آنان حقانیت امیرالمؤمنین (ع) را بهدست آورید؛ اما او میزان سنجش دیگران است.[۱۳۲]
بدریها از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز جایگاهی ممتاز داشتند. خلیفه دوم در دیوان بیت المال برای بدریها امتیازی ویژه برنهاد و سهم هریک از آنان را سالانه پنج هزار درهم بیش از دیگران قرار داد.[۱۳۳] شاید بر همین اساس است که صحابهنگارانی چون ابن سعد و ابونعیم در معرفی صحابه، بدریها را بر دیگران مقدم داشتهاند.[۱۳۴] در منابع و روایتهای شیعه نیز شمار اصحاب حضرت مهدی به شمار اصحاب بدر آمده است.[۱۳۵]
استناد اهل سنت به روایت پیامبر که بدریها مورد بخشش خدا قرار دارند و بهشت بر آنان واجب است،[۱۳۶] افزون بر اعتقادشان به اصل عدالت صحابه، بدریها را از دیگران ممتاز ساخته است. اما این باور با سنت و سیره رسول خدا(ص) سازگار نیست؛ زیرا ایشان از طلب آمرزش برای فرد سارق حاضر در بدر خودداری کرد[۱۳۷] و نیز حد افک بر مسطح بن اثاثه بدری جاری نمود[۱۳۸] و یکی از خلفا حد شرب خمر را بر قدامة بن مظعون جمحی بدری جاری ساخت.[۱۳۹] برخی دانشمندان اسلامی، اعتقاد به برائت بدریها را به نقد کشیدهاند.[۱۴۰]
اهل سنت بر این باورند که بدریها بر پایه آیه ۶۸ انفال: ( لَوْلاَ کِتَابٌ مِنْ الله سَبَقَ…). مورد بخشش گناهان گذشته و آینده قرار دارند[۱۴۱] و خداوند هیچیک از ایشان را عذاب نخواهد کرد.[۱۴۲] حتی شماری از آنان در ترسیم این جایگاه دچار اغراق شدهاند.
کتب نوشته شده درباره بدر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جایگاه ویژه بدریها نزد مسلمانان موجب شد تا از همان سدههای نخستین اسلامی، کتابهایی درباره آنان نوشته شود که برخی از آنها عبارتند از: کتاب من شهد صفین مع علی (ع) من البدریین از هشام کلبی (درگذشت ۲۰۴ق)[۱۴۳] ؛ هالة ابدر فی عدد اهل بدر از ذهبی (درگذشت ۷۴۸ق)[۱۴۴] ؛ اشراق البدر فی اهل البدر از احمد بن علی صنهاجی هشتوکی (درگذشت ۱۰۴۶ق)[۱۴۵] ؛ ضوء البدر فی عدة اسماء اهل بدر از محمد بن مصطفی حسینی شهاوی دسوقی نقشبندی (درگذشت پس از ۱۱۶۷ق)[۱۴۶] ؛ شرح الصدر فی غزوة اهل البدر از عبدالله بن محمد بن شرفالدین شبراوی (۱۱۷۲ق)[۱۴۷] ؛ العرین لاسماء الصحابة البدریین از سیدجعفر بن سیدحسن مدنی شافعی برزنجی (درگذشت ۱۱۷۷ق)[۱۴۸] ؛ الفتح المبین فی ذکر اسماء الصحابة البدریین از مصطفی بن محمد بن عبدالباقی حلبی شافعی (زنده به سال ۱۱۸۵ق)[۱۴۹] ؛ اسماء اهل بدر از قاضی ابراهیم بن مصطفی معروف بهحنیف رومی (درگذشت ۱۱۸۹ق)[۱۵۰] ؛ منظومة فی البدریین از محمدمانی بن محمد صنهاجی (درگذشت ۱۳۳۳ق).[۱۵۱]
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اقبال، محمد؛ جنگ بدر، مجبه مشکاة، بهار و تابستان ۱۳۶۷ - شماره ۱۸ و 19 ISC (۱۱ صفحه - از ۲۴ تا ۳۴).
پاک نیا، عبد الکریم؛ از جنگ بدر بیاموزیم، مجله مبلغان، آذر ۱۳۸۲ - شماره ۴۷ (۱۳ صفحه - از ۵۳ تا ۶۵).
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ المغازی، ج1، ص7-8؛ السیرة النبویه، ج1، ص606؛ الطبقات، ج2، ص8.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص601؛ تاریخ خلیفه، ص20؛ تاریخ طبری، ج2، ص406.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67؛ انساب الاشراف، ج1، ص416.
- ↑ المغازی، ج1، ص384؛ مدینهشناسی، ج2، ص28.
- ↑ دولت رسول خدا، ص212؛ المعالم الاثیره، ص44.
- ↑ المغازی، ج1، ص13-19.
- ↑ المغازی، ج1، ص28.
- ↑ المغازی، ج1، ص28.
- ↑ المغازی، ج1، ص28.
- ↑ المغازی، ج1، ص20.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج1، ص612؛ المغاری، ج1، ص21؛ الطبقات، ج2، ص8.
- ↑ المغازی، ج1، ص21.
- ↑ المغازی، ج1، ص23؛ المعارف، ص152؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص45.
- ↑ الطبقات، ج2، ص14؛ مسند احمد، ج4، ص290؛ صحیح البخاری، ج5، ص5؛ مجمع البیان، ج1، ص709.
- ↑ اعلام الوری، ج2، ص189؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص551؛ کمال الدین، ج1، ص268.
- ↑ المغازی، ج1، ص31.
- ↑ الکشاف، ج2، ص197.
- ↑ المغازی، ج1، ص29-31؛ المغازی، ج1، ص33؛ المغازی، ج1، ص41-42؛ السیرة النبویه، ج1، ص610.
- ↑ المغازی، ج1، ص33.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص610؛ المغازی، ج1، ص33؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص45.
- ↑ المغازی، ج1، ص33؛ المغازی، ج1، ص35؛ المغازی، ج1، ص42.
- ↑ المغازی، ج1، ص33-34.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص610؛ المغازی، ج1، ص38.
- ↑ المغازی، ج1، ص36-37.
- ↑ المغازی، ج1، ص39؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص45.
- ↑ المغازی، ج1، ص39؛ تفسیر صنعانی، ج2، ص260؛ التبیان، ج5، ص133.
- ↑ المغازی، ج1، ص31.
- ↑ المغازی، ج1، ص21؛ جامع البیان، ج9، ص123.
- ↑ التبیان، ج5، ص81.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص618؛ المغازی، ج1، ص39-41.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص111؛ الروض المعطار، ص156.
- ↑ المغازی، ج1، ص42؛ السیرة النبویه، ج1، ص618.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص618؛ المغازی، ج1، ص43-44.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص619؛ المغازی، ج1، ص44؛ المعارف، ص153.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص619؛ المغازی، ج1، ص44-45؛ المعارف، ص153.
- ↑ اسباب النزول، ص159؛ کشف الاسرار، ج4، ص43.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج2، ص638؛ الروض المعطار، ص277؛ المعالم الاثیره، ص131.
- ↑ المغازی، ج1، ص46.
- ↑ المغازی، ج1، ص131.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص614؛ سید المرسلین، ج2، ص61.
- ↑ المغازی، ج1، ص48؛ عیون الاثر، ج1، ص288.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص615.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص614-615؛ المغازی، ج1، ص48-49.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص626؛ الطبقات، ج2، ص10.
- ↑ المغازی، ج1، ص51-53؛ السیرة النبویه، ج1، ص616-617.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص620؛ المغازی، ج1، ص53.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص29-30.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص620؛ المغازی، ج1، ص53-54.
- ↑ المغازی، ج1، ص55.
- ↑ نک: التبیان، ج5، ص86؛ جامع البیان، ج9، ص257-259؛ المیزان، ج9، ص22.
- ↑ المغازی، ج1، ص61.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص621.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص673؛ المغازی، ج1، ص58-59؛ المغازی، ج1، ص81.
- ↑ جامع البیان، ج9، ص266.
- ↑ جامع البیان، ج9، ص251؛ صحیح مسلم، ج5، ص156؛ مجمع البیان، ج4، ص807.
- ↑ المغازی، ج1، ص56.
- ↑ الطبقات، ج1، ص81؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج7، ص721.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص613؛ الاغانی، ج4، ص180؛ الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص37؛ الصحیح من سیرة النبی، ج6، ص115-121.
- ↑ المغازی، ج1، ص61.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص622؛ المغازی، ج1، ص62-64.
- ↑ المغازی، ج1، ص64-65.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص625؛ المغازی، ج1، ص67؛ تاریخ طبری، ج2، ص446.
- ↑ المغازی، ج1، ص66-67.
- ↑ روض الجنان، ج5، ص48.
- ↑ المغازی، ج1، ص68-70؛ جامع البیان، ج17، ص172-173؛ اسباب النزول، ص207.
- ↑ سبل الهدی، ج4، ص36.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص628؛ المغازی، ج1، ص81.
- ↑ الخصال، ص576؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص67.
- ↑ المعجم الکبیر، ج11، ص227؛ الکشاف، ج2، ص207؛ مجمع الزوائد، ج6، ص84.
- ↑ المغازی، ج1، ص72؛ الطبقات، ج2، ص10؛ سبل الهدی، ج4، ص44.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص634.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص368؛ البدایة و النهایه، ج8، ص154.
- ↑ انساب الاشراف، ج6، ص390؛ تاریخ طبری، ج6، ص20؛ البدایة و النهایه، ج8، ص266.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص183؛ تجارب الامم، ج3، ص142.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص317؛ سبل الهدی، ج4، ص148.
- ↑ نک: الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص41-45.
- ↑ المغازی، ج1، ص55؛ السیرة النبویه، ج1، ص620؛ الطبقات، ج2، ص11.
- ↑ مسند احمد، ج1، ص86، 126؛ الطبقات، ج1، ص17؛ تاریخ طبری، ج2، ص426.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص673؛ البدایة و النهایه، ج3، ص269.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص633؛ المغازی، ج1، ص76؛ المغازی، ج1، ص78-79؛ المغازی، ج1، ص81؛ المغازی، ج1، ص91؛ الطبقات، ج2، ص20.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج3، ص752؛ مجمع البیان، ج2، ص828؛ روض الجنان، ج5، ص52-56.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص828؛ روض الجنان، ج5، ص56.
- ↑ الکافی، ج6، ص461؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص196.
- ↑ المغازی، ج1، ص76.
- ↑ الکشاف، ج2، ص201.
- ↑ المغازی، ج1، ص79؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج8، ص469؛ المعجم الکبیر، ج11، ص133.
- ↑ جامع البیان، ج9، ص256.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص663؛ المغازی، ج1، ص135.
- ↑ الطبقات، ج2، ص12؛ برای اطلاع از اسامی آنان، نک: المغازی، ج1، ص145-152.
- ↑ المعارف، ص155.
- ↑ المغازی، ج1، ص91؛ المعجم الکبیر، ج9، ص84؛ الامالی، طوسی، ص310.
- ↑ المغازی، ج1، ص91.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص643؛ المغازی، ج1، ص80-81.
- ↑ روض الجنان، ج5، ص50.
- ↑ الموطّا، ج1، ص422؛ المصنف، صنعانی، ج4، ص378؛ المغازی، ج1، ص77-78؛ فضائل الاوقات، ص355.
- ↑ المغازی، ج1، ص100، 102-103.
- ↑ المغازی، ج1، ص102.
- ↑ المغازی، ج1، ص101.
- ↑ المغازی، ج1، ص110؛ السیرة النبویه، ج1، ص676؛ جامع البیان، ج10، ص56.
- ↑ الخلاف، ج4، ص190-191؛ سبل الهدی، ج4، ص93.
- ↑ الخلاف، ج4، ص191؛ جواهر الکلام، ج21، ص125.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص58؛ التسهیل، ج1، ص332؛ سبل الهدی، ج4، ص61.
- ↑ المنتظم، ج3، ص119.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص639؛ صحیح البخاری، ج5، ص8؛ صحیح مسلم، ج8، ص164.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص639؛ تاریخ طبری، ج2، ص456.
- ↑ المغازی، ج1، ص114-115؛ السیرة النبویه، ج1، ص642.
- ↑ المغازی، ج1، ص119؛ السیرة النبویه، ج1، ص645؛ تاریخ طبری، ج2، ص460-461.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص644؛ المعارف، ص155؛ سبل الهدی، ج4، ص64.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص302-303.
- ↑ الطبقات، ج2، ص13، 16.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص281؛ المغازی، ج1، ص131؛ المغازی، ج1، ص138؛ المعارف، ص155.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج1، ص643؛ المغازی، ج1، ص121-124.
- ↑ المغازی، ج1، ص114-116.
- ↑ المغازی، ج1، ص118-119.
- ↑ المغازی، ج1، ص121-122.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص372؛ مجمع البیان، ج3، ص318.
- ↑ المغازی، ج1، ص120؛ السیرة النبویه، ج1، ص646.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج1، ص646؛ المغازی، ج1، ص121-124.
- ↑ المغازی، ج1، ص121، 123.
- ↑ المغازی، ج1، ص122-123.
- ↑ نک: العقد الفرید، ج3، ص300-301؛ الاغانی، ج1، ص23-24؛ مجمع البیان، ج2، ص706.
- ↑ المغازی، ج1، ص125-127.
- ↑ نک: الجمل، ص99؛ شرح نهج البلاغه، ج9، ص22-23.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص80؛ بلاغات النساء، ص21.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص250.
- ↑ المغازی، ج1، ص120؛ الکافی، ج2، ص121.
- ↑ مجمع البیان، ج5، ص97؛ اسباب النزول، ص276؛ زاد المسیر، ج2، ص291.
- ↑ تفسیر مجاهد، ج1، ص137؛ جامع البیان، ج4، ص145-146.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص65؛ اسد الغابه، ج3، ص610.
- ↑ نظام الحکم فی الاسلام، ص187.
- ↑ وقعة صفین، ص236؛ شرح نهج البلاغه، ج5، ص188.
- ↑ رجال النجاشی، ص12.
- ↑ فتوح البلدان، ص437؛ المواعظ و الاعتبار، ص174.
- ↑ نک: معرفة الصحابه، ج1، ص9.
- ↑ دلائل الامامه، ص560؛ کمال الدین، ج2، ص654؛ مجمع البیان، ج5، ص218.
- ↑ مسند الشافعی، ص316؛ مسند احمد، ج1، ص80، 105؛ سنن الدارمی، ج2، ص313.
- ↑ المغازی، ج1، ص102.
- ↑ نک: المیزان، ج19، ص236-238؛ نک: کشف الاسرار، ج6، ص503.
- ↑ الاصابه، ج5، ص324.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج20، ص18-19.
- ↑ التبیان، ج5، ص157؛ زاد المسیر، ج3، ص225-226؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص50.
- ↑ جامع البیان، ج10، ص61.
- ↑ الذریعه، ج22، ص229.
- ↑ ایضاح المکنون، ج2، ص716.
- ↑ الاعلام، ج1، ص181.
- ↑ هدیة العارفین، ج2، ص330.
- ↑ ایضاح المکنون، ج2، ص45؛ الاعلام، ج4، ص130.
- ↑ هدیة العارفین، ج1، ص256؛ معجم المؤلفین، ج3، ص137.
- ↑ معجم المؤلفین، ج12، ص279.
- ↑ هدیة العارفین، ج1، ص39.
- ↑ الاعلام، ج7، ص17؛ معجم المؤلفین، ج11، ص169.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اسباب النزول: الواحدی (درگذشت ۴۶۸ق)، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت ۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت ۸۵۲ق)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- الاعلام: الزرکلی (درگذشت ۱۳۹۶ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
- اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت ۵۴۸ق)، به کوشش غفاری، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۹ق.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت ۳۵۶ق)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
- الامالی: الطوسی (درگذشت ۴۶۰ق)، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ق.
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (درگذشت ۲۷۶ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت ۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
- ایضاح المکنون: اسماعیل پاشا البغدادی (درگذشت ۱۳۳۹ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف.
- بلاغات النساء: احمد بن ابی طاهر طیفور (درگذشت ۲۸۰ق)، قم، الرضی.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت ۲۴۰ق)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
- التبیان: الطوسی (درگذشت ۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (درگذشت ۴۲۱ق)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
- تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی حاتم (درگذشت ۳۲۷ق)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
- تفسیر العیاشی: العیاشی (درگذشت ۳۲۰ق)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
- تفسیر صنعانی (تفسیر عبدالرزاق): عبدالرزاق الصنعانی (درگذشت ۲۱۱ق)، به کوشش مصطفی مسلم، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۱۰ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت ۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
- تفسیر مجاهد: مجاهد (درگذشت ۱۰۲ق)، به کوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلامآباد، مجمع البحوث الاسلامیه.
- جامع البیان: الطبری (درگذشت ۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
- الجمل و النصرة لسید العتره: المفید (درگذشت ۴۱۳ق)، قم، مکتبة الداوری.
- الخرائج و الجرائح: الراوندی (درگذشت ۵۷۳ق)، قم، مؤسسة الامام المهدی.
- الخصال: الصدوق (درگذشت ۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق.
- الخلاف: الطوسی (درگذشت ۴۶۰ق)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
- دولت رسول خدا: صالح احمد علی، ترجمه: انصاری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (درگذشت ۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.
- رجال النجاشی: النجاشی (درگذشت ۴۵۰ق)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت ۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
- الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (درگذشت ۹۰۰ق)، به کوشش احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م.
- زاد المسیر: ابن جوزی (درگذشت ۵۹۷ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (درگذشت ۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
- سنن الدارمی: الدارمی (درگذشت ۲۵۵ق)، احیاء السنة النبویه.
- سید المرسلین: جعفر الهادی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۷ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت ۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
- شرح نهجالبلاغه: ابن ابی الحدید (درگذشت ۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
- صحیح البخاری: البخاری (درگذشت ۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
- صحیح مسلم: مسلم (درگذشت ۲۶۱ق)، بیروت، دار الفکر.
- الصحیح من سیرة النبی (ص): جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت ۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- العقد الفرید: احمد بن عبد ربه (درگذشت ۳۲۸ق)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی.
- عیون الاثر: ابن سید الناس (درگذشت ۷۳۴ق)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق.
- فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت ۲۷۹ق)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
- فضائل الاوقات: البیهقی (درگذشت ۴۵۸ق)، به کوشش القیسی، مکتبة المناره، ۱۴۱۰ق.
- الکافی: الکلینی (درگذشت ۳۲۹ق)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
- الکشاف: الزمخشری (درگذشت ۵۳۸ق)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
- کشف الاسرار: میبدی (درگذشت ۵۲۰ق)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
- کمال الدین: الصدوق (درگذشت ۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت ۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
- مجمع الزوائد: الهیثمی (درگذشت ۸۰۷ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق.
- مدینهشناسی: سید محمد باقر نجفی، ۱۳۶۴ش.
- مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (درگذشت ۷۳۹ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت ۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر.
- مسند الشافعی: الشافعی (درگذشت ۲۰۴ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- المصنّف: ابن ابی شیبه (درگذشت ۲۳۵ق)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (درگذشت ۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
- المعارف: ابن قتیبه (درگذشت ۲۷۶ق)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت ۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
- المعجم الکبیر: الطبرانی (درگذشت ۳۶۰ق)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
- معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی.
- معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (درگذشت ۴۳۰ق)، به کوشش العزازی، الریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
- المغازی: الواقدی (درگذشت ۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت ۳۵۶ق)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.
- المنتظم: ابن الجوزی (درگذشت ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
- المواعظ و الاعتبار: المقریزی (درگذشت ۸۴۵ق)، به کوشش خلیل المنصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- الموطّا: مالک بن انس (درگذشت ۱۷۹ق)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.
- المیزان: الطباطبائی (درگذشت ۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
- نظام الحکم فی الاسلام: حسینعلی منتظری، هاشمیون، ۱۳۸۰ش.
- وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (درگذشت ۲۱۲ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
- هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (درگذشت ۱۳۳۹ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.