بنیعدی بن کعب
نام کامل | بنیعدی بن کعب |
---|---|
نسب | عدی بن کعب بن لُؤَی |
سرسلسله | عدی بن کعب بن لُؤَی |
مکان قبیله | مکه، از کنار باب الصفا تا کوه صفا |
شاخهای از | قریش |
مذهب | شرک؛ اسلام |
اشخاص مهم | عدی بن کعب؛ عمر بن خطاب؛ نفیل بن عبدالعزی؛ مُعَمّر بن عبدالله بن نَضله؛ عُروة بن عبدالعزّی بن حرثان؛ عدی بن نَضلة بن عبدالعزّی؛ واقد بن عبدالله تمیمی؛ زید بن خطاب بن نفیل؛ عبدالله بن عمر؛ زید بن عمر؛ عبدالله بن مطیع؛ جعفر بن ادریس قزوینی؛ نعیم بن عبدالله نحام؛ حفصه بنت عمر؛ سعید بن زید بن عمرو بن نفیل؛ عبدالله بن حارث بن عمرو؛ عبدالرحمن بن زید بن خطّاب؛ نعمان بن عدی؛ سلیمان بن ابیحثمه؛ عبدالحمید بن عبدالرحمن بن زید بن خطاب |
مهمترین اقدامات | بنای دیوار برابر حجرالاسود در بازسازیی کعبه قبل از بعثت |
بنیعَدِی بن کَعب از تیرههای قریش و تاثیرگذار در رویدادهای حرمین بودند.
بنیعدی، خاندان عدی بن کعب بن لُؤَی بودند که در جد هشتم پیامبر(ص)، همنسب هستند و از طوائف قریش به شمار میروند. برخی از افراد این قبیله مناصب مهمی از جمله خلافت پیامبر(ص)، را به عهده داشته و در تصمیمات حکومتی نقش بسزایی داشتند. نقش این قبیله در تاثیرات حرمین بسیار پررنگ است و آنها با توجه به در دست داشتن حکومت در دورههای مختلف در رویدادهای حرمین و در پیشبرد یا ممانعت از گسترس اسلام بسیار تاثیرگذار بودند.
نسبشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیعدی، خاندان عدی بن کعب بن لُؤَی بودند.[۱] نسب این تیره با رسول خدا، در کعب، جد هشتم وی، به هم میرسد. بنیعدی قبیله خلیفه دوم عمر بن خطاب است.
قبایل و تیرههایی دیگر نیز از عرب عدنانی و قحطانی با عنوان بنیعدی شناخته میشوند که بنیعدی بن عبدمناه، بنیعدی بن رباب، بنیعدی بن اخرم، بنیعدی بن اشرس، بنیعدی بن جناب، بنیعدی بن حارث، بنیعدی بن نجار و بنیعدی بن فزاره از آن جمله هستند.[۲]
جایگاه کعب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پدر عدی، کعب، نخستین کسی دانسته شده که مردم را در روز عَروبه (نام پیشین روز جمعه در جاهلیت) گرد آورد و آن را «جمعه» نامید و در آن روز و در ایام حج خطبه خواند.[۳] در منابع به محل خطابه وی در حج اشاره نشده است. کعب میان عرب منزلتی بس گران یافت؛ به گونهای که از سوی قریش، سال درگذشت او تا هنگام عام الفیل، مبدا تاریخ قرار گرفت.[۴]
فرزندان کعب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عدی یکی از سه فرزند کعب[۵] از همسرش حبیبه دختر بَجالة بن سعد[۶] بود. خود نیز دو پسر و یک دختر به نام رزاح، عُوَیج و الوف/الود[۷] داشت. نسل عدی از هر دو پسر ادامه یافت[۸] و فرزندان آن دو، تیرههای گوناگون بنیعدی را تشکیل دادند.
همنسب با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نسب پیامبر(ص) از جانب جدّات مادری به عویج بن عدی میرسد[۹] زیرا آمنه بنت وهب، دختر برّه بنت عبدالعزی بن عثمان، و او دختر امحبیبه بنت اسد بن عبدالعزی؛ و امحبیبه دختر برّه بنت عوف بن عبید بن عویج بود.[۱۰]
محل سکونت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خانههای بنیعدی در روزگار جاهلیت از کنار باب الصفا که پس از اسلام باب بنیمخزوم خوانده شد، تا کوه صفا امتداد داشت. از اینرو، به آن «باب بنیعدی بن کعب» نیز گفته میشد.[۱۱] فاکهی گویا این نامگذاری را نپذیرفته؛ زیرا آن را از گمانهای مکیان شمرده است.[۱۲] بر پایه گزارش فاکهی، قصی بن کلاب هنگام تعیین و واگذاری بخشهای گوناگون مکه به تیرههای قریش «اسفل الثنیه» را به بنیعدی واگذار کرد.[۱۳] بنیعدی بعدها به سبب ستیز با بنیعبدشمس منازل خود نزدیک صفا را ترک کردند و به محله بنیسهم در شمال غربی مکه رفته، با آنها همپیمان شدند و شماری از منازل آنها را خریدند.[۱۴]
روابط بنیعدی و بنیسهم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
میان بنیعدی و بنیسهم، قرابت نسبی و پیمانی دو جانبه وجود داشت؛ اما در ستیزی که میان افرادی از این دو قبیله روی داد و به قتل یکی از عدویون انجامید، این پیمان از سوی بنیعدی فسخ شد.[۱۵] بنیعدی همچنین بعدها سراهایی در مدینه داشتند. ابنشبه بابی به آنها اختصاص داده است.[۱۶] از همپیمانان دیگر بنیعدی میتوان به عامر بن ربیعة بن مالک عنزی و واقد بن عبدالله تمیمی، همپیمانان خطاب بن نفیل در روزگار جاهلیت، و نیز عاقل/غافل[۱۷] بن ابیالبکیر (البکیر)[۱۸] از بنیسعد بن لیث، همپیمان نفیل بن عبدالعزی، جد عمر بن خطاب، اشاره کرد. خطاب پس از همپیمانی با عامر وی را فرزند خود خواند و از آن پس به عامر بن خطاب شناخته میشد تا این که آیه ( ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ) (سوره احزاب/33، 5) نازل شد و عامر به نسب خود بازگشت.[۱۹] وی پیش از ورود پیامبر به خانه ارقم مخزومی مسلمان شد و همراه همسرش لیلی دختر ابیحثمه عدویه به حبشه هجرت کرد.[۲۰]
پیمان لعقة الدم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در ستیز بنیعبدمناف با بنیعبدالدار بر تقسیم مناصب مکه به سال 35[۲۱] عام الفیل،[۲۲] بنیعدی و برخی از تیرههای قریش در پیمان لعقة الدم (حلف الاحلاف)[۲۳] به حمایت از بنیعبدالدار برخاستند.[۲۴] این پیمان از آن رو «لعقة الدم» نام گرفت که بنیعدی به بستن پیمان با خون اصرار کردند و حتی برخی از آنها خون لیسیدند.[۲۵]
داوری در ستیزها[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در نبردهای قریش با قبایل دیگر و نیز ستیزهای درونی قریش در جاهلیت، سفارت قریش (نمایندگی در مذاکراتشان میان قبایل گوناگون)[۲۶] بر عهده افرادی از بنیعدی از جمله عمر بن خطاب بود.[۲۷] نیز آوردهاند که اگر داوری یا مفاخرهای رخ میداد، وی را به نمایندگی برمیگزیدند.[۲۸] همچنین نفیل بن عبدالعزی بن ریاح، جد عمر، در روزگار جاهلیت یکی از کاهنان و داوران قریش و از جمله کسانی بود که مردم برای رفع اختلافات به او رجوع میکردند.[۲۹]
شرکت در بازسازیی کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیعدی در بازسازیی کعبه (پنج سال پیش از بعثت) همراه بنیعبدالدار و بنیاسد بن عبدالعزّی مسؤولیت بنای دیوار برابر حجرالاسود (حد فاصل رکن شامی و یمانی) را بر عهده گرفتند.[۳۰]
بنیعدی و دعوت پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با آغاز دعوت رسول خدا، به تدریج برخی از بنیعدی اسلام را پذیرفتند، هر چند بیشتر آنها مانند دیگر قبیلههای قریش، بر شرک خود باقی ماندند.
مسلمانان بنیعدی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در هجرت به حبشه (5بعثت) افرادی از بنیعدی حضور داشتند. مُعَمّر بن عبدالله بن نَضله، عُروة بن عبدالعزّی بن حرثان، و عدی بن نَضلة بن عبدالعزّی از آن جمله هستند. معمر به سال هفتم ق. همراه جعفر بن ابیطالب به مدینه آمد؛ اما عروه و عدی پیش از بازگشت در حبشه درگذشتند.[۳۱] معمّر که در حجة الوداع سر مبارک پیامبر(ص) را تراشید، یک روایت از او گزارش کرده است: «لا یحتکر الا خاطئ». وی در روزگار خلیفه دوم در حبشه درگذشت.[۳۲] عدی بن نضله نخستین مسلمانی دانسته شده که در اسلام از او ارث بردند.[۳۳] واقد بن عبدالله تمیمی از دیگر مسلمانان بود که پیش از ورود پیامبر(ص) به خانه ارقم مسلمان شد و در آغاز خلافت عمر (13ق.) درگذشت و نسلی باقی نگذاشت.[۳۴]
عدم همراهی قریش در غزوه بدر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آوردهاند که بنیعدی در غزوه بدر (2ق.) قریش را همراهی نکرد.[۳۵] بر پایه گزارشی، آنها در سپاه قریش بودند؛ ولی در پی آگاهی از نجات کاروان تجاری مکه به ریاست ابوسفیان و اطمینان از سلامتی اموال تجاریشان، همراه بنیزهره، از تیرههای قریش، از میانه راه (ثنیه لَفت) به مکه بازگشتند.[۳۶]
هجرت به مدینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بر پایه گزارشی، به سال هفتم ق. همزمان با فتح خیبر، 70 تن از بنیعدی به صورت گروهی به مدینه هجرت کردند و مردی از آنها در مکه باقی نماند.[۳۷] در مدینه نقشی برجسته از این تیره گزارش نشده و تنها بعضی از آنها مانند عمر بن خطاب فرمانده سریههایی چون تربه در شعبان سال ششم ق. بودهاند.[۳۸] آوردهاند که مَهجِع غلام سیاه پوست و یمنی عمر بن خطاب، نخستین فردی بود که در بدر به شهادت رسید.[۳۹]
بنیعدی پس از رسول خدا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی از بنیعدی همانند عمر بن خطاب در دوران خلافت ابوبکر، نقش محوری داشتند.[۴۰] ابوبکر به سبب این خدمت، وی را جانشین خود کرد. عمر در روزگار خلافتش و هنگام تقسیم عطایا، بسیاری از تیرههای قریش را بر بنیعدی مقدم داشت.[۴۱]
نقش بنیعدی در فتوحات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیعدی در نبردهای رده و فتوحات شرکت داشتند. زید بن خطاب بن نفیل به سال 12ق. پرچمدار نبرد با مسیلمه کذاب در یمامه بود و در این نبرد کشته شد.[۴۲] خارجة بن حذافة بن غانم عدوی که از جنگاوران قریش بود، همراه عمرو بن عاص در روزگار عمر، نقشی مهم در فتح مصر ایفا کرد.[۴۳] وی در حکومت عمرو بر مصر، منصب قضاوت آنجا را داشت و در سحرگاه 19 رمضان سال 40ق. امامت جماعت صبح را به نیابت از عمرو عاص بر عهده داشت و به اشتباه به دست فردی از خوارج به قتل رسید.[۴۴] از خارجه روایتی به نقل از رسول خدا(ص) در فضیلت نماز وتر وارد شده است.[۴۵]
نقش بنیعدی در دوران خلافت امام علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از نقش بنیعدی در دوران خلافت امام علی(ع) آگاهی چندان در دست نیست، جز این که در نبرد جمل به حمایت از اصحاب جمل برخاستند[۴۶] و کشتگانی نیز دادند.[۴۷] عبدالله بن عمر بن خطاب در شمار قاعدین بود و از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) خودداری نمود[۴۸] و در جنگها او را یاری نکرد و هنگام فوت از این بابت ابراز ندامت میکرد.[۴۹] برادرش عبیدالله نیز در صفین در سپاه معاویه بود.
ستیز درون قبیلهای[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی منابع به ستیز درون قبیلهای میان طوایف بنیعدی، از جمله بنیعمر، بنیجهم و بنیمطیع در نیمه سده اول ق. و دوره حکمرانی مروان بن حکم (42-49ق.) بر مدینه اشاره کردهاند.[۵۰] زید بن عمر بن خطاب که بعضی مادرش را امکلثوم دختر امیرالمؤمنین(ع) دانستهاند، در این ستیز همراه مادرش کشته شد.[۵۱] علت این حادثه، باور خرافی خوله همسر ابوجهم بن حذافه بود که میپنداشت برای درمان پادرد خود و باطل کردن جادوی کنیز همسرش به نام زجاجه، باید پاهایش را با مغز او چرب کند و شوهرش را نیز به این کار متقاعد کرد. اعتراض و مراجعه فرزندان زجاجه به سرشناسان بنیعدی چون عبدالله بن عمر و عبدالله بن مطیع، به اختلاف میان آنها در این زمینه و سرانجام درگیری و ستیز و خونریزی انجامید.[۵۲]
در رخداد حره[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در رخداد حرّه به سال 63ق. در حمله لشکر یزید به مدینه و کشتار مردم آن شهر، گروهی از بنیعدی نیز به دست شامیان به قتل رسیدند.[۵۳]
در دوران خلافت الفائز فاطمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
به سال 545ق. در دوران خلافت الفائز فاطمی، جماعتی از بنیعدی به مصر مهاجرت کردند و مورد استقبال صالح طلائع بن رزّیک وزیر فاطمیان قرار گرفتند و در برلّس، از مناطق ساحلی غرب مصر، سکنا یافتند.[۵۴] برخی از بنیعدی نیز در قزوین ساکن بودند که گویا در رویداد فتوحات و یا پس از آن بدانجا رفتهاند. جعفر بن ادریس قزوینی که حدود 30 سال امام الحرمین بود، از آن جمله است.[۵۵] زید بن عمرو بن نفیل از حنفا بود.[۵۶]
نعیم بن عبدالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نعیم بن عبدالله نحام از دیگر چهرههای عدوی است که او را دهمین مسلمان دانسته و درباره لقبش روایتی را به رسول خدا(ص) نسبت دادهاند.[۵۷] بنیعدی نعیم را به سبب حمایتهایش درباره بیوه زنان این تیره، در عقیدهاش آزاد نهادند و از وی خواستند که در مکه بماند تا این که به سال هفتم ق.[۵۸] یا پس از صلح حدیبیه (6ق.) به مدینه هجرت کرد.[۵۹] بیشتر منابع وی را از کشته شدگان اجنادین شام در سال 13ق.[۶۰] و برخی در رجب سال 13ق. در یرموک دانستهاند.[۶۱]
عمر بن خطاب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عمر بن خطاب تا پیش از مسلمان شدن، از سرسختترین دشمنان رسول خدا(ص) بود[۶۲] و حتی از سوی قریش مامور قتل او شد.[۶۳] اما در پرتو آیاتی از قرآن، اسلام آورد.[۶۴]
حفصه دختر عمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حفصه دختر عمر بن خطاب که نخست در نکاح خنیس بن حذافه سهمی قرار داشت، پس از مرگ خنیس به نکاح رسول خدا(ص) درآمد.[۶۵] مادر وی و عبدالله، زینب بنت مظعون جمحی بود.[۶۶]
عبدالله بن عمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله بن عمر در کودکی و همزمان با پدر اسلام آورد. پیش از پدر به مدینه هجرت کرد و جز دو نبرد بَدر و اُحد که به دلیل سن کم در آنها اجازه شرکت نیافت، در بیشتر غزوهها حضور داشت.[۶۷] بعدها او به فقه و حدیث به ویژه در زمینه مناسک حج مشغول شد.[۶۸] وی به سال 73ق. در سن 84 سالگی در مکه درگذشت. بر پایه این گزارش و با توجه به خبری که وی را هنگام عزیمت پیامبر(ص) به اُحد 14 ساله یاد کرده،[۶۹] به سال سوم بعثت زاده شده است. او از چهرههای برجسته فقه و حدیث اهل سنت است.[۷۰]
سعید بن زید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، برادر زن و شوهر خواهر عمر بن خطاب که با همسرش فاطمه بنت خطاب پیش از ورود پیامبر به خانه ارقم مسلمان شده و بدان سبب مورد ضرب و شتم عمر نیز قرار گرفته بود، زمینهساز اسلام آوردن وی شدند.[۷۱] سعید به سبب ماموریتی که از سوی رسول خدا(ص) با طلحه به شام رفته بود، در بدر حضور نداشت؛ اما در بیشتر نبردهای اسلام شرکت یافت.[۷۲] بر پایه برخی از گزارشها، سعید به سال 51 یا 52ق. در وادی عقیق مدینه[۷۳] و بر پایه برخی نقلهای دیگر، در کوفه درگذشت.[۷۴] برخی منابع اهل سنت وی را از عشره مبشّره دانستهاند.[۷۵]
عبدالله بن مطیع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله بن مطیع در قیام مردم مدینه در رخداد حرّه، فرمانده لشکر مهاجران و امیر مدینه از سوی ابنزبیر شد؛ اما در پی شکست از مسلم (مسرف) بن عقبه، گریخت و جان به سلامت برد. در دوران خلافت عبدالله بن زبیر، کنارش ماند تا اینکه به سال 73ق.[۷۶] در محاصره حجاج بن یوسف ثقفی همراه با فرزند زبیر، ضمن مبارزه و رجزخوانی کنار کعبه کشته شد.[۷۷]
عبدالله بن حارث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله بن حارث بن عمرو و عبدالرحمن بن زید بن خطّاب، برادرزاده و داماد عمر و نوه دختری ابولبابة بن عبدالمنذر، هر دو را پس از ولادت پیامبر(ص) متبرک کرد و کامشان را برداشت.[۷۸] عبدالرحمن به سال 63ق. از سوی یزید بن معاویه مدتی حکمران مکه شد[۷۹] اما پس از حرکت عبدالله بن زبیر و ناتوانی عبدالرحمن در مهار وی، برکنار گشت.[۸۰]
مناصب بنیعدی در دوران خلافت عمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیعدی در دوران خلافت عمر بن خطاب، به برخی از مناصب دست یافتند؛ از جمله نعمان بن عدی کارگزار وی در منطقه میسان از سرزمینهای بصره شد؛ ولی به سبب سرودن اشعاری غنایی و مبتذل برکنار گشت.[۸۱] شفاء دختر عبدالله عاقله زنی بود که از سوی خلیفه به عنوان محتسب بازار مدینه منصوب شد و مورد عنایت وی بود.[۸۲] پسرش سلیمان بن ابیحثمه در مسجد مدینه در روزگار عمر، امامت نماز تراویح را بر زنان و در روزگار عثمان بر مردان و زنان بر عهده داشت و برخی نیز مقام مادرش، محتسبی بازار مدینه، را برای وی یاد کردهاند.[۸۳] عبدالحمید بن عبدالرحمن بن زید بن خطاب به سال 99ق. از سوی عمر بن عبدالعزیز که خود از جانب مادر نواده عمر بن خطاب و از بنیعدی بود،[۸۴] ولایت کوفه را عهدهدار شد.[۸۵]
در دوره عباسیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در دوره عباسیان نیز شماری بسیار از بنیعدی به ویژه فرزندان خلیفه دوم به حکومت و قضاوت شهرهای گوناگون رسیدند. هارون الرشید به رغم شکایت مردم از برخی از اینان اصرار داشت که کارگزاری از نسل عمر بن خطاب داشته باشد.[۸۶]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص284؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص766.
- ↑ الانساب، ج9، ص251-257؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص763-766.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص41؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص236.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص41؛ تاریخ خلیفه، ص14؛ تاریخ طبری، ج2، ص391.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص47؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص236.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص236.
- ↑ نسب قریش، ص346، 386.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص150-159.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص110؛ الطبقات، ج1، ص49؛ انساب الاشراف، ج1، ص532.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص532.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص90؛ تاریخ مکة المشرفه، ج1، ص74.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص191.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص260.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص90.
- ↑ المنمق، ص266-267.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص247.
- ↑ الطبقات، ج3، ص298؛ تاریخ طبری، ج2، ص339.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص296؛ الاستیعاب، ج3، ص1235.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص218؛ تاریخ دمشق، ج25، ص320.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص217؛ الاستیعاب، ج2، ص790-791.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص16؛ تاریخ طبری، ج2، ص290.
- ↑ المنمق، ص273؛ تاریخ طبری، ج2، ص289.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص56.
- ↑ المنمق، ص33، 273-275؛ جمهرة انساب العرب، ص158.
- ↑ المنمق، ص33، 190؛ جمهرة انساب العرب، ص158.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص1145.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص643.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص643.
- ↑ المحبر، ص133؛ المنمق، ص368.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص195-196؛ انساب الاشراف، ج1، ص99؛ تاریخ طبری، ج2، ص288.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص365؛ انساب الاشراف، ج1، ص217.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص216؛ الاستیعاب، ج3، ص1434.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص217؛ الاستیعاب، ج3، ص1061؛ ج4، ص1502.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1550؛ الطبقات، ج3، ص298.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص619؛ تاریخ طبری، ج2، ص438؛ تاریخ الاسلام، ج2، ص51.
- ↑ المغازی، ج1، ص45؛ انساب الاشراف، ج1، ص291؛ سبل الهدی، ج4، ص29.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص294؛ اسد الغابه، ج1، ص408.
- ↑ المغازی، ج1، ص5؛ الطبقات، ج2، ص89.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص683؛ انساب الاشراف، ج1، ص296.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص580-584؛ الرده، ص33-35.
- ↑ الطبقات، ج3، ص224؛ تاریخ طبری، ج4، ص210.
- ↑ الطبقات، ج3، ص354؛ تاریخ طبری، ج11، ص563؛ اسد الغابه، ج2، ص133.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص418.
- ↑ الطبقات، ج7، ص344؛ الاستیعاب، ج2، ص418.
- ↑ الطبقات، ج4، ص143.
- ↑ انساب الاشراف، ج11، ص294.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1476.
- ↑ الاخبار الطوال، ص141.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص951؛ اسد الغابه، ج3، ص238.
- ↑ المنمق، ص13، 294-324؛ انساب الاشراف، ج10، ص487؛ تاریخ ابنخلدون، ج3، ص6.
- ↑ المنمق، ص310؛ الاستیعاب، ج1، ص124.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص486؛ المنمق، ص296؛ جمهرة انساب العرب، ص157.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص151.
- ↑ صبح الاعشی، ج1، ص407؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص766.
- ↑ التدوین فی اخبار قزوین، ج1، ص170؛ ج2، ص375؛ ضیافة الاخوان، ص136.
- ↑ البدایة و النهایه، ج2، ص238؛ السیرة النبویه، ج1، ص225.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1508؛ اسد الغابه، ج4، ص570.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص570.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص570؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص101.
- ↑ تاریخ طبری، ج3، ص418؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص101.
- ↑ الطبقات، ج4، ص103؛ الاستیعاب، ج4، ص1508.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص644؛ تاریخ الاسلام، ج1، ص177.
- ↑ سیره ابناسحق، ج2، ص160؛ السیرة النبویه، ج1، ص343، 348؛ تاریخ دمشق، ج44، ص36.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص345؛ انساب الاشراف، ج10، ص288؛ اسد الغابه، ج3، ص645.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص889؛ اسد الغابه، ج1، ص40؛ تاریخ طبری، ج2، ص499.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1811؛ اسد الغابه، ج6، ص65.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص950؛ اسد الغابه، ج3، ص236.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص950-951.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص950؛ الطبقات، ج4، ص106.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص236-238؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص462.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص288؛ اسد الغابه، ج3، ص235؛ الاستیعاب، ج2، ص614-615.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص615؛ البدایة و النهایه، ج8، ص57.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص472؛ الاستیعاب، ج2، ص620.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص473؛الطبقات، ج3، ص294.
- ↑ اسد الغابه، ج2، ص143؛ الاصابه، ج1، ص24.
- ↑ تاریخ ابنخلدون، ج3، ص51؛ الاستیعاب، ج13، ص995؛ الاصابه، ج5، ص22.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص481-482؛ الاستیعاب، ج3، ص994.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص833-884؛ اسد الغابه، ج3، ص102، 346؛ الاصابه، ج5، ص8، 29.
- ↑ الاعلام، ج3، ص307.
- ↑ الطبقات، ج5، ص38.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص366؛ الطبقات، ج4، ص104.
- ↑ تاریخ دمشق، ج22، ص216؛ جمهرة انساب العرب، ص150؛ تخریج الدلالات السمعیه، ص74.
- ↑ تاریخ دمشق، ج22، ص215-220.
- ↑ انساب الاشراف، ج12، ص382؛ الطبقات، ج5، ص263.
- ↑ انساب الاشراف، ج8، ص127؛ تجارب الامم، ج2، ص461؛ الطبقات، ج5، ص263.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص150-155.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- الاخبار الطوال: ابنداود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابندهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
- الاستیعاب: ابنعبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاصابه: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ ابنخلدون: ابنخلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ مدینة دمشق: ابنعساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابنشبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ مکة المشرفه: محمد ابنالضیاء (م. 854ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
- تخریج الدلالات السمعیه: علی بن محمد الخزاعی (م. 789ق.)، به کوشش ابوسلامه، قاهره، وزارة الاوقاف المجلس الاعلی، 1415ق.
- التدوین فی اخبار قزوین: عبدالکریم رافعی قزوینی (م. 623ق.)، به کوشش عطاردی، عطارد، 1376ش.
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الرده: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1410ق.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- السیرة النبویه: ابنهشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
- سیره ابناسحق (السیر و المغازی): ابناسحق (م. 151ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث.
- صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- ضیافة الاخوان: محمد بن الحسن القزوینی، به کوشش حسینی، قم، المطبعة العلمیه، 1397ق.
- الطبقات الکبری: ابنسعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- المحبّر: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المنمق: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (م. 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف.