برمکیان
سرسلسله | برمک |
---|---|
مکان قبیله | ایران |
مذهب | متهم به تشیع |
محل حکومت | عراق و آذربایجان، ارمنستان، ترکستان، حکومت خراسان و شامات، |
اشخاص مهم | خالد بن برمک، یحیی برمکی، جعفر بن یحیی برمکی، فضل بن یحیی برمکی |
مهمترین اقدامات | نفوذ بسیار در حکومت عباسی |
مناصب مهم | مناصب مختلف در خلافت عباسیان، وزارت، اداره امور غنائم، سپهسالاری، ولایت بخشی از قلمرو و ... |
برمکیان خاندان بانفوذ ایرانی در دستگاه خلافت امویان و عباسیان بودند که به جهت نزدیکی به خلفا، صاحب نفوذ و دارای مناصب حکومتی بودند و در بسیاری از شؤنات حکومتی دخالت داشتند.
بنابر گزارشهای تاریخی برمکیان پیوسته به سفر حج میرفتند و خدماتی به ساکنان حرمین شریفین داشتند. مهمترین سفر حج برمکیان آخرین سفر آنها بود که همراه هارون و دیگر صاحب منصبان به سفر حج رفتند و به جهت سخاوت و عطایای زیادی که در این سفر به مردم اعطا کردند این سال در ذهن مردم با عنوان سال عطایای سهگانه ماندگار شد.
بهجهت سفرهای زیاد برمکیان، آنان در نقاط مختلف مکه و مدینه دارای املاک و خانههای زیادی بودند. از جمله به گزارش منابع سقایه ابن برمک ساخته برمکیان به جهت فراهم کردن آب در این برکه برای حاجیان یکی از خدمات آنان بود.
وجه تسمیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برمکیان خاندانی ایرانی بودند که با نزدیک شدن به دستگاه خلافت امویان و عباسیان، راه ترقی و کمال را پیمودند. در دوره اول عباسی، به روزگار خلافت هارون الرشید (حک: 170-193ق.) که اوج اقتدار عباسیان بود، آنان در بسیاری از شؤون حکومتی دخالت داشتند. این خاندان با نام نیای خود، برمک، شناخته میشدند؛ از میان معانی و تفاسیر گوناگون منابع تاریخی برای کلمه برمک[۱] این سخن صحیحتر بهنظر میرسد که برمک لقب عام نگهبانان بودایی معبد نوبهار بلخ و مشتق از کلمه پارماکا در زبان سانسکریت به معنای پیشوای روحانی بوداییان است.[۲]
نخستین مسلمان خاندان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گزارشها درباره شرححال برمک و اسلام آوردن وی متفاوت است. تاریخنگاران نخستین مسلمان از این خاندان را برمک، جد خالد، میدانند که پس از فتح خراسان در روزگار عثمان به مدینه رفت و اسلام را پذیرفت و از سوی عثمان، عبدالله نامیده شد. وی در بازگشت به بلخ، به دلیل ترک دین اجدادش، بهدست نیزک طرخان، حاکم ترکستان، به قتل رسید و همسر وی همراه کودک خردسالش که او هم برمک نام داشت، به کشمیر گریخت. کودک با مراقبت مادر به تحصیل کمالات روی آورد. سرانجام بلخیان او را به سرزمین خود آوردند و منصب پدرش را به وی بازگرداندند.[۳]
ورود برمکیان به دمشق[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برمک در دوره عبدالملک بن مروان (حک: 65-86ق.)[۴] یا هشام بن عبدالملک (حک: 105-125ق.)[۵] وارد دمشق شد و در دربار امویان مقرب گشت. وی با یکی از شاهزادگان چَغانیان، منطقهای در بخش علیای رود جیحون، ازدواج کرد که حاصل آن، سه پسر به نام خالد، حسن، عمر و دختری مشهور به ام خالد بود.[۶] سلیمان، دیگر فرزند برمک، حاصل ازدواج وی با دختری بخارایی بوده است.[۷]
شخصیتهای برجسته خاندان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خاندان برمکیان دارای شخصیتهای برجستهای بود که دارای مناصب مختلف در حکومتها بودند که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
خالد بن برمک[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خالد پسر برمک مشهور به ابوالبرامکه به سال 90ق. زاده شد.[۸] وی مورد احترام امویان بهویژه فرزندان عبدالملک، هشام و مسلمه، بود.
هواداری از عباسیان: با ورود وی به جرگه هواداران عباسیان و نشان دادن لیاقت در موارد گوناگون چون گردآوری پول برای عباسیان در دوره دعوت پنهان برای قیام عباسیان،[۹] شرکت در سرکوب مخالفان در طوس به فرمان ابومسلم به سال130ق.،[۱۰] مجاب کردن حکمران طبرستان به هواداری از قیام عباسیان به سال 131ق.،[۱۱] تصدی سمت خزانهداری، گردآوری و ثبت غنائم در پیکارهای قحطبة بن شبیب در قم و اصفهان و خراسان در همان سال[۱۲] و نقش بهسزایش در قدرت یافتن عباسیان.
مناصب خالد در حکومت سفاح: سفاح نخستین خلیفه عباسی (حک: 132-136ق.) اداره امور غنائم را به خالد واگذاشت.[۱۳] او با لیاقت و کاردانی توانست سرپرستی دیوان خراج برای گردآوری مالیاتها و دیوان جند برای اثبات انتساب سربازان به لشکر و پرداخت حقوق ایشان را نیز عهدهدار شود.[۱۴] با وجود خودداری خالد از پذیرش عنوان وزیر و اعتقاد به بد یمن بودن آن به سبب قتل ابوسلمه خلال،[۱۵] وی همه کارهای وزیر را انجام میداد. ازاینرو، برخی منابع از او با عنوان وزیر یاد کردهاند.[۱۶]
وزارت خالد در حکومت منصور: وزارت منصور (حک: 136-158ق.) نیز از جمله مناصبی بود که به سال 136ق. به خالد واگذار شد که یک سال و اندی عهدهدار آن بود تا این که ابوایوب سلیمان بن وهب موریانی، نخستین وزیر منصور، به قصد دور کردن خالد از پایتخت و تصدی منصب او، پیشنهاد اعطای ولایت فارس به خالد را داد و خالد چندین سال بر فارس حکم راند.[۱۷] منصور همچنین حکومت طبرستان و موصل را در سال 148ق. به وی بخشید که ثروت فراوانی برایش به ارمغان آورد.[۱۸]
وفات خالد: به سال 163ق. خالد و برادرانش سلیمان و حسن، هارون را در نبرد با رومیان همراهی کردند.[۱۹] سرانجام خالد که به خوشرفتاری و سیاستمداری شهرت داشت، در جمادی الاولی سال 165ق. درگذشت.[۲۰]
یحیی برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دومین شخص برجسته این خاندان، یحیی بود. وی در سال آخر حکومت منصور عهدهدار ولایت آذربایجان بود.[۲۱] او از سوی مهدی عباسی (حک: 158-169ق.) مسؤول تربیت و تعلیم هارون شد[۲۲] و بعدها نقشی بهسزا در به تخت نشاندن وی ایفا کرد.[۲۳]
مقتدرترین وزیر عباسی: هارون به پاس این خدمات به سال 170ق. با بخشیدن مُهر خویش به وی، حکم او را در سراسر قلمرو حکومتش نافذ ساخت،[۲۴] به گونهای که امور حکومتی با تدبیر یحیی، مقتدرترین وزیر در سراسر دوره عباسیان، شکل میگرفت.
برپایه برخی از گزارشها، وی نخستین کسی بود که در نامهها عبارت «و اساله ان یصلی علی محمد عبده و رسوله» را افزود و کتابی نیز در اینباره نوشت.[۲۵] آوردهاند که وی از منصور خواست با توجه به نماز خواندن حضرت علی(ع) در ایوان مدائن، از ویران کردن آن خودداری کند.[۲۶]
همچنین هنگامی که هارون فضل بن یحیی را مامور سرکوب شورش یحیی بن عبدالله علوی کرد، یحیی برمکی به فرزندش فضل هشدار داد که از ریختن خون فرزند رسول خدا خودداری کند و با توجه به این که برمکیان متهم به تشیع هستند، قضیه را با مصالحه فیصله دهد.[۲۷] خود نیز به علوی یاد شده کمک مالی کرد.[۲۸]
شرکت در گرفتاری امام کاظم: شیخ مفید، یحیی را به دست داشتن در گرفتاری امام موسی بن جعفر(ع) متهم میکند. به گفته وی، یحیی به جهت رقابت با محمد بن اشعث و با آگاهی از امامی بودن وی، از گرفتاری معیشتی اسماعیل بن علی، نواده امام صادق(ع) سوء استفاده کرد و با دادن هدایایی، وی را به بدگویی از امام نزد هارون ترغیب کرد و همین به دستگیری و شهادت امام انجامید.[۲۹]
مسمومیت ادریس بن عبدالله: مسمومیت و مرگ ادریس بن عبدالله، پایهگذار سلسله ادریسیان، نیز به یحیی نسبت داده شده است.[۳۰]
جعفر بن یحیی برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جعفر فرزند یحیی از دیگر شخصیتهای برجسته برمکیان است که نزد هارون بسیار محبوب بود. سیطره و نفوذ وی بر دستگاه خلافت نظیر نداشت.[۳۱] با توجه به این که هنگام مرگش در سال 187ق.[۳۲] و به گفته مسعودی، هنگام مرگ 45 سال داشت[۳۳] میتوان گفت که زاده 143ق. بوده است.
مناصب و اقدامات حکومتی جعفر::به سال 176ق. هارون ولایت بخش غربی قلمرو حکومت از شهر انبار تا شمال آفریقا را به جعفر بخشید.[۳۴] حکومت مصر در همان سال،[۳۵] فرونشاندن اختلافات قبیلهای مردم شام به سال 180ق.،[۳۶] حکومت شامات و جزیره در همان سال،[۳۷] فرماندهی نگهبانان ویژه خلیفه،[۳۸] ریاست دیوان مظالم برای رسیدگی به تخلفات کارگزاران حکومتی،[۳۹] تصدی خاتم برای مهر و امضای نامههای حکومتی و پیشگیری از جعل نامه،[۴۰] ریاست برید، وزارت، و نیز سپهسالاری[۴۱] از جمله مناصب و اقدامات حکومتی وی بودند. وی یحیی بن عبدالله علوی را به سفارش پدر از زندان آزاد کرد. نیز عبدالله افطس علوی را که هارون به وی سپرده بود، به قتل رساند.[۴۲]
فضل بن یحیی برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
فضل، فرزند دیگر یحیی، به سال 147ق. زاده شد.[۴۳] او افزون بر داشتن جایگاه ویژه در دستگاه خلافت، از سوی هارون، تربیت امین عباسی را عهدهدار شد.[۴۴]
مناصب حکومتی فضل: به سال 176ق. ولایت بخش شرقی قلمرو عباسیان از نهروان تا ترکستان و آذربایجان و ارمنستان[۴۵] و به سال 178ق. حکومت خراسان نیز به او داده شد.[۴۶] در سال 179ق. حکومت وی بر خراسان پایان یافت؛ ولی حکومت آذربایجان و ارمنستان همچنان برعهده وی بود.[۴۷]
خودداری فضل از قتل امام: هنگامی که امام موسی بن جعفر(ع) در زندان هارون بود، هارون دستور قتل امام را به فضل ابلاغ کرد. فضل از انجام آن خودداری ورزید و مورد خشم هارون قرار گرفت و تازیانه خورد.[۴۸]
دیگر برمکیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در منابع از برمکیان دیگری مانند معاویه[۴۹] و حسن و سلیمان فرزندان برمک،[۵۰] محمد فرزند خالد،[۵۱] ابراهیم و موسی و محمد[۵۲] فرزندان یحیی و نوادگان برمکیان[۵۳] یاد شده است. اما به علت نقش کمرنگ ایشان در رویدادهای تاریخی، آگاهیهای فراوان درباره آنها ارائه نشده است.
سقوط برمکیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حضور برمکیان در دستگاه خلافت عباسی تاثیرات سیاسی و اجتماعی مهمی بر جای نهاد؛ همچون: نفوذ روزافزون ایرانیان در دستگاه خلافت، بهبود نظام حکومتی و رواج شیوه ایرانی عهد ساسانی در اداره دیوانهای سراسر قلمرو پهناور عباسیان، توجه به ادیبان و دانشمندان و حمایت مادی و معنوی از ایشان، ترویج فرهنگ سخاوت و بخشش میان دولتمردان.[۵۴]
اما این حضور پررنگ دیری نپایید و هارون پس از بازگشت از حج (186ق.) در شب اول محرم سال187ق. دستور قتل جعفر و زندانی شدن یحیی و فضل و مصادره اموال آنها را صادر کرد. سرِ جعفر در شهر انبار به دست مسرور خادم از تن جدا و بدنش قطعه قطعه شد و هریک در جایی از بغداد آویخته گشت.[۵۵]
یحیی و فضل نیز زندانی شدند تا این که یحیی به سال 190ق. در زندان درگذشت و جسدش در رقه کنار فرات دفن شد.[۵۶] فضل نیز در زندان و به سال 193ق. درگذشت.[۵۷]
به فرمان هارون، محمد بن خالد بن برمک و فرزندان و وابستگان وی که در امور دولت و وزارت چندان دخالت نداشتند، همراه فرزندان خردسال فضل و جعفر امان یافتند.[۵۸]
علل سقوط برمکیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سقوط برمکیان از نقاط مبهم تاریخ است و تحلیلهای متفاوت و گاه متناقض را در پی داشته است. اینکه برخی از تاریخنگاران ازدواج جعفر با عباسه، خواهر هارون، به شرط صوری بودن و سپس عهدشکنی جعفر و تولد دو فرزند و زندگی مخفیانه آنها را علت سقوط برمکیان دانستهاند،[۵۹] به دلیلهای گوناگون صحیح نیست.[۶۰]
گروهی دیگر خودداری فضل از پرداخت قسمتی از درآمد فارس به هارون را علت خشم وی دانستهاند.[۶۱] دلبستگی و ارتباط برمکیان با علویان و آزادی برخی از زندانیان ایشان به دست برمکیان نیز در زمره علل رویگردانی هارون و عقوبت ایشان یاد شده است.[۶۲]
برخی از منابع از نفرین امام رضا(ع) در حق برمکیان در عرفه و سقوط ایشان در همان سال یاد کردهاند.[۶۳] بدگویی مخالفان و رقیبانی از کارگزاران هارون چون علی بن عیسی یزدانیرود، منصور بن زیاد، جعفر بن محمد بن اشعث و فضل بن ربیع،[۶۴] و نفوذ برمکیان بهویژه فضل در سپاه خراسان[۶۵] نیز از علتهایی است که برای این حادثه برشمردهاند.
هریک از این دلیلها با تاییدات و تناقضاتی همراه است؛ اما حتی در صورت صحت نمیتواند تنها عامل چنین برخوردی با برمکیان باشد. بهنظر میرسد مجموع این عوامل همراه عامل اصلی که همانا زیر شعاع قرار گرفتن اقتدار خلیفه بود، باعث شد تا هارون به برانداختن این خاندان همت گمارد.
برمکیان و حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گزارشهای تاریخی از سفرهای پیوسته برمکیان به حج حکایت دارند. واقدی در یکی از سفرهای حج یحیی بن خالد با وی در مدینه دیدار کرد و همین آشنایی سبب سفر او به سال 180ق. به بغداد و تالیف کتاب المغازی شد.[۶۶]
یحیی به سال 181ق. از هارون اجازه خواست تا او را از کارهای حکومتی معاف کند و به او اجازه زیارت و مجاورت خانه خدا دهد. با موافقت هارون، او خاتم را به وی بازگرداند و به حج رفت و یک سال مجاور خانه خدا بود تا به سال 182ق. به بغداد بازگشت.[۶۷] وی به کارگزاران دستور داد تا مالیات ساکنان حرمین شریفین را قسطبندی کنند.[۶۸]
معطر کردن خانه خدا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جعفر در برخی از سفرهای حج همراه هارون بود.[۶۹] در یکی از این سفرها به وی پیشنهاد کرد تا برای معطر شدن خانه خدا آتشدانی درون آن قرار دهند و شبانه روز در آن عود و چوبهای خوشبو بسوزانند. هارون این کار را بدعت شمرد و از قبول آن سر باز زد. آنگاه که خبر به رقیبان ایشان رسید، میان مردم پراکندند که برمکیان مردم را به آتشپرستی فرا میخوانند.[۷۰]
سخاوت برمکیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سخاوت برمکیان زبانزد همگان بود و نمونههای فراوان از آن یاد شده است. در سفری که جعفر رهسپار حج بود و خشکسالی مناطق گوناگون را در برگرفته بود، هنگام عبور وی از وادی العقیق، زنی از بنیکلاب با سرودن شعری مردم را تسلی داد که با وجود جعفر، خشکسالی کاری از پیش نخواهد برد.[۷۱]
جعفر به سال 185ق. اجازه خواست تا برای انجام حج و مجاورت خانه خدا به مکه رود و با موافقت هارون در ماه رمضان راهی حج شد و پس از انجام عمره در ماه شعبان، در جده اقامت کرد و پس از انجام مناسک حج به بغداد بازگشت.[۷۲]
مناجات یحیی برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در سال 186ق. یحیی برمکی در حالی که دست بر پرده کعبه داشت، با خدا چنین مناجات کرد: خدایا! گناهانم بسیار و غیر قابل شمارش است و جز تو کسی از آن آگاه نیست. خدایا! اگر قصد عقوبت داری، مرا در این دنیا عذاب ده؛ هرچند به بهای از دست دادن سلامت جسم و تحمل داغ فرزندانم جز فضل باشد؛ و عذاب مرا به دنیای دیگر وامگذار.[۷۳]
مهمترین و آخرین سفر حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مهمترین و واپسین سفر حج برمکیان مربوط به سال 186ق. است. در این سال، هارون همراه همه صاحب منصبان و افراد بانفوذ قصد حج کرد و برمکیان را نیز با خود همراه ساخت.[۷۴] سخاوت و عطایای بیشمار برمکیان در این سفر، این سال را در ذهن مردم با عنوان سال عطایای سهگانه ماندگار ساخت.[۷۵] هنگامی که هارون در مدینه بار عام داد، یحیی همراه او بود.
جعفر مامون را و فضل نیز امین را در عطادهی همراهی کردند و مردم این همه را از برکت برمکیان دانستند و در مدح ایشان ابیاتی حاکی از ورود برمکیان به وادی بطحاء و روشن شدن مکه به این سبب و تاریکی بغداد به جهت دوری آنها سرودند.[۷۶]
هارون در مکه عهدنامهای درباره تعیین ولیعهد اول و دوم (امین و مامون عباسی) تنظیم کرد و با امضای شاهدان و حضور ایشان، آن را در کعبه نهاد. احضار یکایک برمکیان و صحبت جداگانه هارون با ایشان درون کعبه در مورد مفاد این عهدنامه، در منابع یاد شده است.[۷۷]
برپایه گزارشی، جعفر برمکی پس از ادای سوگند امین، عبای وی را گرفت و از او درخواست کرد که در روزگار خلافتش به او وفادار بماند و سه بار این درخواست را تکرار کرد.[۷۸] اگر صحت این گزارش را بپذیریم، نشان از بیمناکی برمکیان درباره آینده خود دارد.
املاک و آثار برمکیان در حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برمکیان با توجه به سفرها و اقامتهای پیوسته در مکه و مدینه، اقامتگاههایی در این دو شهر برای خود فراهم دیده بودند؛
املاک یحیی برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یحیی برمکی خانههای گوناگون در شهر مکه خریداری کرده بود.
خانه حجیر بن ابیاهاب: وی خانه حجیر بن ابیاهاب را که هم به کوه قعیقعان و هم به مسجدالحرام راه داشت، در برابر 36 هزار دینار خریداری و تعمیر کرد.[۷۹]
خانهای در دامنه کوه ابوقبیس: همچنین خانهای متعلق به بنیعائذ و شخصی به نام ابن صیفی را که در دامنه کوه ابوقبیس بود، نیز خرید. این خانه در گسترش دوران مهدی عباسی (167ق.) همچنان دست نخورده باقیمانده بود.[۸۰]
دار حمزه: دار حمزه متعلق به عمرو بن سفیان بن سعد در منطقه سویقه را نیز یحیی خریداری کرد.[۸۱] فاکهی از خانهای که به یحیی تعلق داشت و در روزگار او به خانه ابواحمد بن رشید شهرت داشته، گزارش داده است.[۸۲] یحیی همچنین برای ایجاد بوستانی در منطقه فخ، کوه حَزَنه را شکافت و مسیری به سوی فخ هموار نمود.[۸۳]
خانه عبدالله بن جعفر بن ابیطالب: خانه عبدالله بن جعفر بن ابیطالب در شهر مدینه نیز از جانب یحیی خریداری شده بود.[۸۴]
خانههایی در نزدیکی مسجدالنبی: همچنین خانههایی در غرب و شرق مسجدالنبی از سوی برمکیان خریداری شده بود که بعدها مصادره و در زمره اموال حکومتی شد.[۸۵]
خانه عاتکه: خانه عاتکه دختر عبدالله بن یزید که روبهروی باب الرحمه مسجدالنبی قرار داشت، نیز از جانب یحیی خریداری شد.[۸۶]
املاک جعفر برمکی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جعفر برمکی قطعه زمینی را کنار ضلع شرقی مسجدالحرام از هارون به اقطاع گرفت و خانهای شخصی برای اقامت در ایام حج ساخت. این خانه پس از قتل جعفر مصادره شد و حماد بربری، از کارگزاران هارون، درون آن را با شیشه تزیین کرد که به دارالقواریر شهرت یافت.[۸۷]
خانه ابوالعاص بن ربیع: وی همچنین خانه ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر پیامبر، را که هدیه حضرت خدیجه به ایشان بود، در کوچهای به سوی منطقه اجیاد کبیر به 80 دینار از عموزادگان ابوالعاص خریداری کرد و آن را با سنگهای طرحدار و چوب ساج تعمیر و برای اقامت آماده ساخت.[۸۸] فاکهی در تعیین حدود بطحا ، نام این خانه را یاد کرده است.[۸۹]
دار المعیدی: دار المعیدی در همان کوچه نیز به دست جعفر خریداری و تعمیر شد.[۹۰] وی همچنین قصری کنار کوه سقر در حاشیه شهر مکه بنا نهاد.[۹۱] میان باب البقالین و باب الخیاطین، درهای مسجدالحرام، نیز قطعه زمینی وجود داشت که جعفر آن را از هارون به اقطاع گرفت و هنوز ساخت آن به اتمام نرسیده بود که مرگش فرارسید.[۹۲]
خانهای در مدینه:وی همچنین خانهای در مدینه برابر مسجدالنبی داشت.[۹۳] این خانه در جانب غربی مسجد قرار داشت و یکی از درهای مسجد به جهت روبهرو بودن با این خانه، به باب جعفر بن یحیی برمکی شناخته میشد.[۹۴]
سقایه ابن برمک[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی از منابع سده سوم از ساخت آبشخوری برای حاجیان که به سقایه ابن برمک شهرت داشته، نزدیک یکی از انصاب حرم گزارش دادهاند.[۹۵]
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برمکیان، نویسنده: افسانه منفرد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، دانشنامه جهان اسلام.
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ نک: البلدان، ابن فقیه، ص617-618؛ معجم البلدان، ج5، ص307-308؛ تاریخ برمکیان، ص29-31.
- ↑ تاریخ برمکیان، ص29-30.
- ↑ البلدان، ابن فقیه، ص618؛ معجم البلدان، ج5، ص308.
- ↑ خلیفه و سلطان، ص88.
- ↑ تاریخ برمکیان، ص45.
- ↑ البلدان، ابن فقیه، ص618-619؛ معجم البلدان، ج5، ص308.
- ↑ معجم البلدان، ج5، ص308.
- ↑ البلدان، ابن فقیه، ص618؛ تاریخ دمشق، ج16، ص8؛ وفیات الاعیان، ج1، ص332؛ الاعلام، ج2، ص295.
- ↑ الکامل، ج5، ص363.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص389؛ تجارب الامم، ج3، ص293.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص333.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص343؛ اخبار الدولة العباسیه، ص349.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص59؛ الکامل، ج5، ص445.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص59.
- ↑ الفخری، ص153.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص59؛ وفیات الاعیان، ج1، ص332.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص65.
- ↑ البلدان، ابن فقیه، ص574، 579؛ الکامل، ج5، ص585.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص146.
- ↑ وفیات الاعیان، ج1، ص332.
- ↑ الکامل، ج6، ص16.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص140؛ وفیات الاعیان، ج6، ص221.
- ↑ نک: تاریخ یعقوبی، ج2، ص406؛ تاریخ طبری، ج8، ص232؛ الکامل، ج6، ص99.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص233.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص114.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص651؛ الفخری، ص154؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص247.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص289؛ وفیات الاعیان، ج1، ص334؛ تاریخ حبیب السیر، ص237.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص157.
- ↑ الارشاد، ج2، ص237.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص407.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص120-121.
- ↑ وفیات الاعیان، ج1، ص336.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص386.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص122.
- ↑ الکامل، ج6، ص140.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص262؛ الکامل، ج6، ص151-152.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص410.
- ↑ الکامل، ج6، ص152.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص131.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص133.
- ↑ تاریخ بیهقی، ج1، ص227.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص411.
- ↑ وفیات الاعیان، ج4، ص36.
- ↑ وفیات الاعیان، ج4، ص28.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص122؛ وفیات الاعیان، ج4، ص29.
- ↑ تاریخ سنی ملوک الارض، ص170؛ وفیات الاعیان، ج4، ص29؛ الکامل، ج6، ص145.
- ↑ خلیفه و سلطان، ص90.
- ↑ الارشاد، ج2، ص241؛ مقاتل الطالبیین، ص416.
- ↑ البلدان، یعقوبی، ص46.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص146؛ البلدان، ابن فقیه، ص618-619؛ معجم البلدان، ج5، ص308.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص261.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص368؛ الوزراء و الکتاب، ص116.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص437-438، 626.
- ↑ تاریخ برمکیان، ص3-4.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص421؛ الوزراء و الکتاب، ص150-151.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص343، 386؛ وفیات الاعیان، ج6، ص227-228.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص341.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص151؛ تاریخ طبری، ج8، ص297.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص375-378.
- ↑ نک: تاریخ برمکیان، ص91-94.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص157.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص289؛ وفیات الاعیان، ج1، ص334-335.
- ↑ بحار الانوار، ج49، ص85.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص124-162.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص257.
- ↑ المغازی، ص7-8، «مقدمه.
- ↑ البدایة و النهایه، ج10، ص177، 179.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص114.
- ↑ البدایة و النهایه، ج10، ص179.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص164؛هارون الرشید حقائق عن عهده، ص374.
- ↑ وفیات الاعیان، ج1، ص328-331.
- ↑ الکامل، ج6، ص168.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص292؛ الوزراء و الکتاب، ص142.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص278؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص233.
- ↑ الوزراء و الکتاب، ص142.
- ↑ الفخری، ص200.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص232-236؛ تجارب الامم، ج3، ص528.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص354؛ الوزراء و الکتاب، ص142.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص250-251؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص304.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص259-260؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص329.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص296.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص208.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص296؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص212-213.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص234.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص247.
- ↑ بهجة النفوس، ج1، ص547؛ التعریف بما آنست الهجره، ص107؛ تاریخ مکة المشرفه، ص293.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص166؛ اتحاف الوری، ج2، ص207-208.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص243.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص75.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص207، 234.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص287؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص182.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص81.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص243؛ التعریف بتاریخ، ص421.
- ↑ التعریف بتاریخ، ص421.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص190؛ الاعلاق النفیسه، ص56.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (درگذشت 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق.
- اخبار الدولة العباسیه: (قرن3)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، 1391ق.
- اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (درگذشت 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
- الارشاد: المفید (درگذشت 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.
- الاعلاق النفیسه: ابن رسته (درگذشت قرن3ق.)، بیروت، دار صادر، 1892م.
- الاعلام: الزرکلی (درگذشت 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- بحار الانوار: المجلسی (درگذشت 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- البلدان: ابن الفقیه (درگذشت 365ق.)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
- البلدان: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- بهجة النفوس و الاسرار: عبدالله بن محمد المرجانی (درگذشت 699ق.)، به کوشش محمد عبدالوهاب، دار الغرب الاسلامی، 2002م.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (درگذشت 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ برمکیان: سید صادق سجادی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1385ش.
- تاریخ بیهقی: ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (درگذشت 470ق.)، به کوشش خلیل خطیب، تهران، مهتاب، 1374ش.
- تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (درگذشت 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش.
- تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء: حمزة بن الحسن الاصفهانی (درگذشت قرن4ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (درگذشت 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (درگذشت 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ مکة المشرفه: محمد ابن الضیاء (درگذشت 854ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (درگذشت 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- التعریف بتاریخ و معالم المسجد النبوی: سید ضیاء بن محمد عطار، مدینه، کنوز المعرفه، 1432ق.
- التعریف بما آنست الهجره: محمد المطری (درگذشت 741ق.)، به کوشش الرحیلی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1426ق.
- خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان: بارتولد وایسلی، ترجمه: سیروس ایزدی، تهران، امیر کبیر، 1358ش.
- فخری: ابن الطقطقی (درگذشت 709ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم، 1418ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- مروج الذهب: المسعودی (درگذشت 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
- الوزراء و الکتاب: محمد الجهشیاری (درگذشت 331ق.)، بیروت، دار الفکر الحدیث، 1408ق.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (درگذشت 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته: عبدالجبار الجومرد، بیروت، شرکت توزیع و نشر مطبوعات، 2005م.