جاهلیت
جاهلیت اصطلاحی قرآنی و حدیثی که ناظر به نوعی از ویژگی های اخلاقی، اعتقادی و سنتهای غیرالهی پیش از اسلام در حجاز است. آیین جاهلیت بر دو پایه افترا بستن به خدا و پیروی از نیاکان قرار دارد.
جاهلیت به معنای نادانی، خشونت، و تکبر همراه عصبیت در تضاد با علم یا حِلم است، بنابراین مردم عرب پیش از اسلام در ناآگاهی و غرور و خشونت غوطهور بودند و نوعی خودسری در رفتار و روح تکبرآمیز که از سر فرود آوردن در برابر هر قدرتی، خواه انسانی و خواه الاهی و خواه به حق یا ناحق و پیروی از هدایت الهی سرباز میزده و حکومت خدا را در امور زندگی نمیپذیرفتند.
اسلام به معنای تسلیم شدن است؛ اما در اصطلاح، به احکام و شریعت الهی شکل گرفته در قالب دین اشاره دارد. واژه جاهلیت نیز بر سنتهای نهاده شده پیش از نزول وحی اطلاق میگردد. بنابراین، تقابل جاهلیت و اسلام از نوع رویارویی دو سنت و شریعت است که یکی دارای خاستگاه وحیانی است و دیگری در سنت نیاکان ریشه دارد. بر ایناساس، میتوان ادعا کرد که مفهوم حقیقی جاهلیت در برابر وحیانیت قرار دارد.
گسترش تدریجی اسلام، نقطه پایان رواج سنتهای غیر الهی در جزیرة العرب بود. فتح مکهموعد پایان یافتن آیین جاهلیت بود؛ زیرا پیامبر(ص) نسخ آیینها و سنتهای جاهلی را اعلام کرد.
تعریف جاهلیت
«جاهلیت» از ریشه «ج ـ ه ـ ل» به معنای نادانی، خشونت، و تکبر همراه عصبیت[۱] در تضاد با علم یا حِلم است.[۲]بر این پایه، گفتهاند که مردم عرب پیش از اسلام در ناآگاهی و غرور و خشونت غوطهور بودند. با ظهور اسلام، این وضع دگرگون شد و بردباری و خردمندی و حکمت جای آن را گرفت.[۳] ساختار قبیلهای شکل یافته بر پایه روابط خونی، تغییر یافت و جای آن را توحید و برادری ایمانی گرفت.[۴] مدافعان این تحلیل، نشانهای از آن را در برخی اشعار پیش از اسلام یافته و با استناد به آن، کاربردهای قرآنی «الجاهلیه» را تبیین نمودهاند.[۵] دانشنامهها و دائرة المعارفهای معاصر همین دیدگاه را پی گرفته و با استخراج معنای جاهلیت از ریشه جهل، به تفسیر و تحلیل آن پرداختهاند.[۶]
دیدگاه مستشرقان
ایزوتسو بیش از دیگران، در دو کتاب خدا و انسان در قرآن و مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن کوشیده است تا ساختار اخلاقی جاهلیت را در تقابل با اخلاق اسلامی نشان دهد. گلدزیهر نیز بر آن است که عرب جنوب (یمن) به اخلاقیات و دین گرایش داشتند؛ اما دیگر عربها، در بدویت و جهالت به سر میبردند و وضعیتی «پیش از دینی» داشتند.[۷] در تحلیلی مشابه، جاهلیت را به وضعیت کوچروی در برابر و نابرخورداری از تمدن و پرستش بتها تفسیر کردهاند.[۸]
بر این دیدگاه مشهور که جاهلیت را دارای مفهومی اخلاقی میداند، ایرادهایی برشمردهاند. یکی آنکه با اسناد و روایات همخوانی ندارد؛ زیرا در منابع اسلامی، مفهوم جاهلیت آشکارا بیان نشده است. از اینرو، بازگرداندن آن به ریشه لغوی جهل، به شواهد و مدارک نیاز دارد. در دوران معاصر که تطبیق دادن اسلام با علم و عقلانی دانستن معارف اسلامی در نوشتارهای نواندیشان دینی، گسترش یافته،[۹] این گرایش که رویارویی اسلام و جاهلیت را به تقابل عقلانیت و جهالت تفسیر نمایند، افزایش یافته است. بنابراین، کاربرد قرآنی این واژه را بدون شواهد نمیتوان به معنای مشهور و رایج امروز بازگرداند. از سوی دیگر، شاهدی برای تقابل میان جاهلیت و عقلانیت در عصر قرآن، در دست نیست.
اشکال دیگر آن است که استناد به اشعار پیش از اسلام در این زمینه سزاوار نیست؛ زیرا افزون بر اینکه بر مقصود دلالت ندارد، در قدمت این شعرها تردید نموده و آنها را سروده سدههای دوم و سوم ق. دانستهاند.[۱۰] دیگر آنکه نمیتوان توضیحی سودمند درباره مفاهیم اخلاقی اسلام در برابر اخلاق جاهلی به دست داد و بازگرداندن مفاهیم قرآنی ایمان و کفر و شرک[۱۱] به عقیده و باور، پذیرفتنیتر از آن است که آنها را تنها به جنبه اخلاقی فرو بکاهیم. وانگهی در دوره پیش از اسلام، ارزشهایی همچون سخاوت، مهماننوازی، جوانمردی و شجاعت در رفتار اجتماعی مردم عرب جریان داشته[۱۲]و به آسانی نمیتوان گفت که مشکل اصلی آن دوره، نابسامانیهای اخلاقی بوده و اسلام با هدف دگرگونی آن ظهور کرده است. در قلمرو دانش نیز مردم عرب از آگاهی و دانش تجربی ارزندهای در نجوم و هیئت، پزشکی و درمان، نسب و قیافهشناسی، جانورشناسی، شعر و ادبیات، معاملات و تجارت، و صنعت و کشاورزی برخوردار بودهاند.[۱۳]
دیدگاه محمد قطب
محمد قطب، عنوان جاهلیت را برای انسان مدرن و جوامع اروپایی فرورفته در فردگرایی افراطی و فساد و فحشا بهکار برد؛ با این توضیح که جاهلیت با تمدن، ترقی، توسعه دانشها، و زمانه خاص ارتباط ندارد، بلکه «حالتی نفسانی» است که هدایت الهی را پس میراند و گمراهی را برمیگزیند.[۱۴] این بیان اندکی به معنای خاص جاهلیت نزدیک میشود؛ اما با این ایراد مواجه است که آن را به «وضع نفسانی» فرد بازمیگرداند.
تقابل جاهلیت و اسلام
با تکیه بر شواهد و مدارک میتوان گفت که واژه جاهلیت، اطلاقی خاصتر دارد که از تقابل آن با اصطلاح «اسلام» روشن میگردد.[۱۵] اسلام به معنای تسلیم شدن است؛ اما در اصطلاح، به احکام و شریعت الهی شکل گرفته در قالب دین اشاره دارد. (! اسلام) واژه جاهلیت نیز بر سنتهای نهاده شده پیش از نزول وحی اطلاق میگردد. بنابراین، تقابل جاهلیت و اسلام از نوع رویارویی دو سنت و شریعت است که یکی دارای خاستگاه وحیانی است و دیگری در سنت نیاکان ریشه دارد. بر این اساس، میتوان ادعا کرد که مفهوم حقیقی جاهلیت در برابر وحیانیت قرار دارد. شواهد این دیدگاه، افزون بر تقابل جاهلیت و اسلام،[۱۶] آن است که قریش عنوان «صابی» به معنای خارج شونده از چیزی را به سبب خروج پیامبر(ص) از دین جاهلیت، بر وی اطلاق میکردند.[۱۷] نیز تعابیر «دین الجاهلیه»،[۱۸] «ملة الجاهلیه»،[۱۹] «شریعة الجاهلیه»[۲۰] و «احکام الجاهلیه»[۲۱] در برابر دین و احکام اسلام نهاده شدهاند.[۲۲]
منابع، دین جاهلیت را با چنین ویژگیهایی یاد میکنند: پرستش بتها،[۲۳] شرک و کفر، و داشتن شریعت غیر الهی.[۲۴] نیز احکام جاهلیت را از این دست میشمارند: ربا،[۲۵] سوگند خوردن به بتها و بتخانهها،[۲۶] قمار و بادهنوشی و زنا، ازدواج همزمان با دو خواهر، ازدواج با همسر پدر، و ارث نبردن کودکان[۲۷] و زنان.[۲۸]
قرآن در اشاره به باورها و سنتهای جاهلی، تعبیر «دین» (سوره کافرون، آیه 6) را بهکار برده است.[۲۹] گاه در اشاره به آیین جاهلیت از عنوان «دین قریش» استفاده شده است.[۳۰] از شواهدی دیگر نیز در این زمینه میتوان یاد کرد؛ از جمله: اسلام احکام و سنن جاهلیت را نسخ کرد[۳۱] یا از میان برد[۳۲] ؛ مُخَضرم را کسی دانستهاند که از کفر جدا شده و به اسلام پیوسته باشد[۳۳] ؛ کسانی نزد پیامبر(ص) میآمدند و میخواستند از جاهلیت خارج شوند و به اسلام وارد گردند.[۳۴] لقب جاهلی یا عبارت «ادرک الجاهلیة»[۳۵] برای اشاره به فردی که در نظام آیینی جاهلیت میزیست یا عناوین برخی کتابها همچون مَا کَانَت الْجَاهِلِیَّة تَفْعَلهُ و َوَافَقَ حکم الْاِسْلَام[۳۶] و المسائل التی خالف فیها رسول الله اهلَ الجاهلیه[۳۷] نیز نشان میدهند که جاهلیت در مفهوم شریعت و سنن غیرالهی بهکار رفته است.
اساس آیین جاهلیت
آیین جاهلیت بر دو پایه افترا بستن به خدا و پیروی از نیاکان قرار دارد. در بسیاری از آیات قرآن[۳۸]رفتارهایی همچون ترس از تنگی رزق و روزی، شرک، پرستش بتها، انکار معاد، و تفاخر به نیاکان[۳۹] به مشرکان و کافران نسبت داده شده است.[۴۰] از همین روی، گاه سنتهای جاهلیت را به عنوان بدعتهایی در دین ابراهیم خواندهاند.[۴۱]
نقطه پایان
گسترش تدریجی اسلام، نقطه پایان رواج سنتهای غیر الهی در جزیرة العرب بود. در دوران دعوت مکی، در تمایز نهادن میان اسلام و جاهلیت، سیاست پیامبر(ص) رعایت اصل ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِین﴾ (سوره کافرون، آیه 6) بود؛ اما به تدریج با گسترش نفوذ اسلام، در اشعار تبلیغی مسلمانان، به اراده الهی برای پیروزی نهایی اسلام اشاره میشد.[۴۲] فتح مکه موعد پایان یافتن آیین جاهلیت بود؛ زیرا پیامبر نسخ آیینها و سنتهای جاهلی را اعلام کرد.[۴۳]
جاهلیت به این مفهوم، با دیدگاه نخست که جاهلیت را به معنای جهل میداند، سازگاری دارد و شامل آن است؛ زیرا بخشی از سنتهای جاهلی همان اخلاق ناپسند دوران جاهلیت است که در سنت نیاکان ریشه داشت و اسلام با آن مقابله کرد.
واژه جاهلیة الاولی
واژه جاهلیت یک کاربرد فراگیر دیگر نیز دارد. این کاربرد به پیروی از واژه اسلام، در اشاره به دوره و سلسله زمانی رواجی یافت[۴۴] که با تعابیر «فی الجاهلیه»،[۴۵] «زمن الجاهلیه»[۴۶] و «عصر الجاهلیه»[۴۷] بیان شده است. تعبیر قرآنی ﴿الجاهلیة الاولی﴾ که به دوره پیش از اسلام تفسیر شده،[۴۸] در شکل دادن به این مفهوم تاریخی بیتاثیر نبوده است.[۴۹]
از جمله، عبارت «جاهلیت یا اسلام، کدام را بر میگزینی؟» برای سنجش شاعران دو دوره جاهلیت و اسلامی بهکار میرفت.[۵۰] در تعیین آغاز دوره جاهلیت، اختلاف ورزیدهاند. زمانهای مختلف از دوره آدم تا نوح،[۵۱] عصر نوح تا ظهور موسی، یا نبوت عیسی تا عصر اسلام را دوران جاهلی خواندهاند. معمولاً پایان آن را بعثت پیامبر(ص) و برخی نیز فتح مکه میدانند.[۵۲] محققانی چون جواد علی،[۵۳] هاشم یحیی الملاح[۵۴] و برهانالدین دلو[۵۵] که درباره دوره پیش از اسلام پژوهش نمودهاند، در عناوین آثارشان کلمه جاهلیت را بهکار نبردهاند.
جاهلیت در قرآن
در قرآن تعابیر ﴿ظنَّ الجاهلیة﴾ (سوره آلعمران، آیه 154)، ﴿حُکمَ الجاهلیة﴾ (سوره مائده، آیه 50)، ﴿تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاولَی﴾ (سوره احزاب، آیه 33) و ﴿حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ (سوره فتح، آیه 26) در نکوهش جاهلیت بهکار رفته است. بر پایه آیه 154 سوره آلعمران در غزوه بدر، کسانی به وعده یاری خداوند و پیروزی گمان نیک نداشتند و در درون خود نوعی کفر و تکذیب دعوت پیامبر(ص) [۵۶] یعنی «گمانورزی جاهلیت» را نهان میکردند.[۵۷] در پیوند با گزارشهای تاریخی که عرب جاهلی، الله را فقط آفریننده میدانست و او را در زندگی دارای نقش دیگری نمیشمرد،[۵۸] این آیه معنای «ظن جاهلیت» به عنوان بخشی از دین جاهلی را روشن میکند.
در آیه 33 سوره احزاب از زنان پیامبر(ص) خواسته شده تا در خانههای خود بمانند و از نشان دادن زیباییهای خویش به دیگران که خودنمایی جاهلیت نخستین است، خودداری کنند. برخی گفتهاند که موضوع این آیه، کیفیت پوشش زنان نیست؛ بلکه درباره زنانی است که زیورهایی را بر خود بسته، در راه رفتن، برای مردان نمایان میکردند.[۵۹] در گزارشی، جاهلیت نخستین را زمانی میان مسیح تا بعثت نبوی دانستهاند.[۶۰] مشابه این مفهوم در متون سیره با تعبیر «زیّ الجاهلیه» کاربرد داشته است.[۶۱]
آیه 26 سوره فتح پافشاری قریش بر حذف «الرحیم» و عنوان «رسول الله» از پیماننامه صلح حدیبیه را حمیّت جاهلیت خوانده است.[۶۲] بر اساس گزارشی دیگر، قریش که خود را متولی امور مکه میدانست، حضور مقتدرانه پیامبر(ص) در مراسم حج را نشانه ضعف و ننگ خود میشمرد.[۶۳] قرآن این باور آنها را که سنتی نیاکانی بود، نکوهش کرد.
در تفسیر آیه 45 سوره مائده گفتهاند که مردم عرب در قصاص به جای یک نفر، جان دو تن یا به جای یک چشم، دو چشم را میگرفتند.[۶۴] قرآن این «حکم جاهلیت» را بد شمرده و از پیامبر(ص) خواسته است تا وحی و «حکم الله» را معیار رفتار قرار دهد. شان نزولها نیز به این رویارویی داوری جاهلی و داوری وحیانی اشاره دارند.[۶۵] استناد به این آیه در بیان تقابل احکام جاهلیت و اسلام، در رخدادهای پس از رحلت پیامبر(ص) مانند دفاع حضرت زهرا(س) از حق ارث خود به چشم میخورد.[۶۶]
سنتها و احکام جاهلیت
سواد و نوشتن در میان عرب رواج نداشت[۶۷] و تنها ابزار انتقال دانش و تجربه، از بر کردن و خطابه و شعر بود[۶۸] ؛ اما نام برخی سنتها و عقاید مرسوم جاهلی در منابع آمده است.[۶۹]
انجام نسیء
عرب جاهلی به زمان و فصول توجه ویژه داشت و پیوند مکان و زمان نزد آنها موجب پیدایش سنتهایی شد.[۷۰] آنها در ثبت نام روزها و ماهها دقت میکردند.[۷۱] یکی از سنتهای جاهلیت، انجام نسیء و به تاخیر انداختن ماههای حج به سبب وجود کبیسه هر ساله بود.[۷۲]
به گزارش ابوریحان بیرونی، دگرگونی و ایجاد تناسب میان ماههای حج با کالاهای فصلی، سبب نسیء بوده؛ زیرا میخواستند حج در فصل پرمحصول برگزار شود.[۷۳] آنها دو سال در ماه ذیقعده و دو سال پیاپی در ماه ذیحجه حج میگزاردند.[۷۴] برخی برآنند که موسم حج در فصلی ثابت برگزار میشد و از نظام سال شمسی پیروی میکرد؛ اما چون مردم عرب تابع گاهشماری قمری بودند، وجود این دو نظام گاهشماری، موجب اختلاف میشد. از اینرو، با ایجاد نسیء، نسبت میان ثابت و متغیر را حل میکردند.[۷۵]
موسم حج
موسم حج برای مردم قریش و دارندگان کالا، فصلی تجاری بود؛ بهویژه که اختلاف دو قرنه ایران و روم باعث تعطیلی یا کم رونقی بازرگانی میان شام و هند به سوی ایران و خراسان شده و زمینه رونق بازرگانی را در شبه جزیره عربستان فراهم ساخته بود.[۷۶] دو کاروان زمستانه و تابستانه که هاشم بن عبدمناف برنهاده بود، بازرگانی میان شبه جزیره بهسوی یمن و شام را رونق بخشیده بود.[۷۷]
چهرههایی سرشناس مانند ابوسفیان بن صخر نیز در رشد بازرگانی مکیان نقشی بهسزا داشتند.[۷۸] از سوی دیگر، مکه محل تقاطع راه کاروانهای تجاری یمن به سوی سوریه و فلسطین و عراق و مصر و نیز راه تجاری با شرق افریقا بود. موسم حج و رعایت حرمت ماههای حرام،[۷۹] سبب برقراری آرامش و امنیت میشد و از اینرو، بازارهای معروف عکاظ و ذی مجاز رونقی ویژه مییافتند. نیز برای برآوردن نیازمندیهای حاجیان، نهادهای خدماتی مانند رِفادت و سقایت را پدید آورده بودند.[۸۰]
در برخی از این بازارها، پیامبر(ص) حجگزاران را به اسلام دعوت میکرد.[۸۱] عرب جاهلی در مالیات رسمی ویژه داشت و به آن پایبند بود.[۸۲] فعالیت بازارهای محلی و موسمی، زمینه رونق صنایع را در مکه و مدینه فراهم ساخته بود.[۸۳] اسلحهسازی، آهنگری، صیقل دادن شمشیر، و ساخت زیورآلات در حجاز رواج و اهمیت داشت.[۸۴] بازمانده اصطلاحات مربوط به مناصب، نظام اجتماعی، تجارت و معاهدات مانند اَشناق (دیات)،[۸۵] رِفادت* (پذیرایی از حاجیان)، سقایت، ندوه، حُمس، حِلف المُطَیبین، حِلف الفُضول، و اَحابیش، نمایی از سنتهای آن عصر را به ما نشان میدهد.[۸۶]
موضوع حج
در موضوع حج، قبایل عرب چند سنت و آیین متفاوت داشتند. آیین حُمس را قریش برنهاده بود و همه قبایل آن را لازم میشمردند. آیین حِله به رفتار و رسوم مردم بیرون از حرم اطلاق میگردید. اینان ناچار بودند سنت مکیان را در خوراک و پوشاک و مسکن بپذیرند.[۸۷] عریان طواف کردن، شیوه برخی از همین حلهایها بود که گاه در مکه لباس احرام مخصوص حُمسی نمییافتند.[۸۸] اینکه اهل حرم، اهل حل و قبایل بیرون از حرم را به رعایت سنتهای خود وامیداشتند، به سبب مجبور ساختن آنها برای خرید کالای مکیان بود.[۸۹]
بسیاری از قبایل، تَلبیهای ویژه برای خود برنهاده، آن را در موسم حج اجرا میکردند.[۹۰] پارهای از این آیینها که در دین ابراهیم ریشه داشت، به تایید و امضای اسلام رسید.[۹۱] بسیاری از این سنتها که خاستگاه غیر الهی داشت، در حج آخر پیامبر(ص) منسوخ شد. در حجة الوداع، پیامبر(ص) فرمان داد که هیچکس در حال شرک حج نگزارد و عریان طواف ننماید. نیز با نسخ نسیء، دَوَرانی بودن ماهها را اعلام کرد.[۹۲]
برپایه برخی گزارشها، نوحه خواندن بر مرده، طعن زدن در نسب، و استسقاء به یاری کواکب از سنن جاهلی بوده است.[۹۳] سنت جاهلی دیگر، طواف پیرامون مروه و صفا به سبب نصب دو بت در آنجا بود.[۹۴] با تخریب این بتها، تنها اصل سعی و طواف پیرامون صفا و مروه در اسلام حفظ شد.[۹۵] گفته میشود که در روزگار جاهلیت، مردار را حلال میدانستند[۹۶] و افزون بر اینکه ذبح را برای غیر خدا انجام میدادند،[۹۷] خون حیوان ذبح شده را بر سنگها و انصابی که پیرامون کعبه نهاده بودند، میریختند و خون و گوشت آن را وسیله تقرب به بتها میشمردند.[۹۸] نیز نماز آنها در مسجدالحرام، سوت زدن و کف زدن بود.[۹۹]
قریش برای پوشاندن کعبه و ساخت پرده مرغوب و مناسب، از قبایل پیرامون مکه کمک گرفت و هزینه اینکار را به شکل نوعی مالیات از همه آنها دریافت نمود تا اینکه ابوربیعة بن مغیره تعهد کرد یک سال در میان، پرده را آماده سازد و یک سال در میان، خود قریش عهدهدار تهیه پرده شد.[۱۰۰]
خانواده و اجتماع
در حوزه خانواده و اجتماع، همواره تبعیض و نابرابری برقرار بود؛ زیرا سنتهای قومی و نیاکانی معیار اصلی روابط بهشمار میرفت. مردم روزگار جاهلیت فرزند پسر را بر دختر ترجیح میدادند؛ زیرا دختر را مایه ننگ میدانستند. در منابع متقدم، کسانی را نام بردهاند که چهار تن از دخترانشان را زنده به گور کردند.[۱۰۱] سنت فرزندخواندگی نیز در جاهلیت رواج داشت.[۱۰۲] پدر بر همه امور خانه سلطه داشت و ارث بردن فقط حق مرد بود و زنان و کودکان از ارث محروم میشدند.[۱۰۳] پس از مرگ پدر، فرزندش میتوانست با زن او ازدواج کند.[۱۰۴]
روشهای گوناگون ازدواج در میان عرب روزگار جاهلیت رواج داشت که در بیشتر آنها نابرابری و ستم و زورگویی حاکم بود.[۱۰۵] از گزارشها برمیآید که زنا در میان آنها رواج داشت و البته همواره کسانی با این ناهنجاری اجتماعی مبارزه میکردند.[۱۰۶] ظِهار نیز سنتی شناخته شده بود که در حکم طلاق شمرده میشد.[۱۰۷] طلاق حدود مشخص نداشت و تابع دلخواه مرد بود.[۱۰۸] اسلام با این سنن جاهلیت مبارزه کرد و برای زنان حقوق مختلف مانند حق ارث را تشریع نمود.[۱۰۹]
عرب جاهلی تنها به قوم و قبیلهاش که همه چیز خود را از آن کسب میکرد، متعهد بود. بخش عمده ادبیات عرب جاهلی یا «ایام العرب» به حماسهسرایی و خاطرهگویی درباره جنگهای قبیلهای اختصاص دارد.[۱۱۰] آنان بسیاری از معاهدات را با روشن کردن آتش و کنار آن میبستند.[۱۱۱] پیامبر(ص) نظام مؤاخات را جایگزین روابط قبیلهای مبتنی بر خون و نژاد کرد[۱۱۲] ؛ اما گاه که میان مهاجران و انصار کدورتی رخ مینمود، انتقامگیری به سبک جاهلیت اتفاق میافتاد.[۱۱۳]
بت و بتپرستی
بتی که دارای پیکری از چوب و فلز و به شکل انسان یا حیوان بود، وَثَن خوانده میشد و اگر پیکر نداشت، صَنَم نامیده میشد.[۱۱۴]مردم عرب جاهلی بتهایی معروف را میپرستیدند؛ همچون: هُبَل، لات، عُزّی، وَدّ، سُواع، نَسْر و یَعوق که همگی مجسمههایی از جنس سنگ بودند.[۱۱۵]در این آیات: ﴿اَفَرَاَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّی* وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الاُخْرَی﴾ (سوره نجم، آیه 19-20) و ﴿... وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُوَاعًا وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْـراً﴾ (سوره نوح، آیه 23) نام بیشتر آنها آمده است.[۱۱۶]
هر یک از قبایل عرب جاهلی به پرستش یکی از اجرام آسمانی گرایش داشت. از جمله، حِمیر، کنانه، لَخم، طی و اسد به ترتیب آفتاب، ماه، مشتری، سهیل و عطارد را میپرستیدند.[۱۱۷] باور به نیروهای غیبی جلوهگر در جانوران، گیاهان و حتی جمادات نیز رواج داشت.[۱۱۸] تقدیس درختان و اهدای هدیه به آنها از دیگر باورهای جاهلی بود.[۱۱۹] آنها جن و ارواح ناشناخته را عامل شرور و بیماریها میشمردند.[۱۲۰]
بیان قرآن از بتپرستی
در قرآن کریم از بتپرستی قوم نوح (سوره نوح، آیه 21-24)،[۱۲۱] قوم عاد (سوره اعراف، آیه 70)، ثمود (سورههود، آیه 61-62) که 70 بت داشتند و میان مدینه و شام ساکن بودند، اصحاب مدین، اهل سبا، اصحاب القریه (سوره انبیاء، آیه 52،59)، و مردم زمان لوط و یونس (سوره انبیاء، آیه 25) در دوران جاهلیت سخن رفته است.[۱۲۲] حضرت ابراهیم نخستینبار در دوران جاهلیت در جزیرة العرب از خدای یگانه و طرد بتپرستی سخن گفت.[۱۲۳] مردم عرب جزیرة العرب بهرغم حضور دین ابراهیم و بنای کعبه، به تدریج به شرک گراییدند و پرستش بتها را وسیله تقرب به خدا شمردند.[۱۲۴]
گزارش ابن کلبی (درگذشت 204ق.) نشان میدهد که کسانی هنگام ترک حرم مکی قطعه سنگی را با خود برده، در زیستگاه جدید مینهادند و گرد آن طواف میکردند.[۱۲۵] اما از بیشتر گزارشها بر میآید که نخستینبار عمرو بن لُحَی خزاعی، سرپرست مکه، در پی بازگشت از سفر شام، سنگهایی بارانزا را همراه خود آورد که به تدریج به بتهایی پیرامون کعبه که مورد تکریم مردم بود، تبدیل شدند.[۱۲۶] در گزارش دیگر آمده که عمرو بن لحی به سفارش یکی از جنیان به جدّه رفت و پنج بت قوم نوح را یافت و به مکه آورد.[۱۲۷] همچنین معبد منات در قُدَید، میان مکه و مدینه، را به وی نسبت دادهاند.[۱۲۸]
ساخت معبد برای بت
عرب روزگار جاهلیت، معابدی برای این بتها میساخت.[۱۲۹] بیت به معنای معبد، محل پرستش بتها بود و معابدی که برای مقابله با بیت الله الحرام ساخته میشدند، طاغوت نام داشتند.[۱۳۰] کعبات یا ذوالکعبات محل عبادت ربیعه بود که پیرامون آن طواف میکردند. گفتهاند نام کعبه پس از اسلام به بیت الله الحرام اختصاص یافت.[۱۳۱] عرب جاهلی برخی فرزندان خود را عبدالکعبه نام مینهادند.[۱۳۲] مردم روزگار جاهلیت، در موسم سالانه به زیارت بتها میرفتند و با قربانی و نذر در برابر آنها کرنش میکردند و فرو فرستادن باران و پیروزی بر دشمنان و اجابت دعاها و شفای بیماران را درخواست مینمودند.[۱۳۳] گزارش شده که در فتح مکه، پیامبر 360 بت نصب شده در کعبه را نابود کرد.[۱۳۴]
عمل به شیوه حنفاء
بتپرستی در جزیرة العرب فراگیر بود. از اینرو، کسانی که بتپرستی را وانهاده، یگانهپرستی پیشه میکردند، شهرت مییافتند و نامشان در تاریخ ثبت میشد.[۱۳۵] کسانی هم به آیین ابراهیم پایبند بودند و به توحید باور داشتند و با انجام دادن روزه، به شیوه حنفاء زندگی میکردند.[۱۳۶] حنفاء افزون بر اهتمام به مناسک حج، پارهای از سنتهای ابراهیمی را پاس میداشتند.[۱۳۷]
در میان سرشناسان روزگار جاهلیت، عبدالمطلب را از کسانی شمردهاند که از اِستِقسام اَزلام و پرستش بتها دوری کردند و به دین ابراهیم باور داشتند.[۱۳۸] درباره امضایی بودن پارهای از سنتهای جاهلی در دین اسلام، گفتهاند که این سنتها دارای خاستگاه وحیانی و پیشینه در دین ابراهیم بودهاند.[۱۳۹]
پیوند به بیرون
بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، جاهلیت.
مجله معارف، مفهوم جاهلیت در قرآن و متون تاریخی، تیر 1386، شماره 47.
پانویس
- ↑ نک: تصحیفات المحدثین، ج1، ص291.
- ↑ الایضاح، ج1، ص156؛ الصحاح، ج4، ص1663؛ لسان العرب، ج1، ص129، «جهل.
- ↑ خدا و انسان در قرآن، ص262-283؛ مفاهیم اخلاقی، ص113-116؛ جاهلیة القرن العشرین، ص8.
- ↑ مفاهیم اخلاقی، ص113-116.
- ↑ نک: جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص244-264؛ مفاهیم اخلاقی، ص96-101.
- ↑ نک: دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص510؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص440؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ص441-465.
- ↑ دائرة المعارف اسلام، ج2، ص487-489.
- ↑ نفوذ فارسی در فرهنگ عربی، ص15.
- ↑ نک: دائرة المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ص284-285.
- ↑ نک: جزیرة العرب قبل الاسلام، ص267-271؛ الادب الجاهلی، ص55-58.
- ↑ نک: خدا و انسان در قرآن، ص257-263؛ مفاهیم اخلاقی، ص373-464.
- ↑ نک: مفاهیم اخلاقی، ص127-128؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص687-692، «جود.
- ↑ نک: المفصل.
- ↑ جاهلیة القرن العشرین، ص9، 11.
- ↑ ابهی المراد، ج2، ص267؛ الاعتصام، ص341؛ احقاق الحق، ج19، ص166.
- ↑ الاستغاثه، ص84، 114.
- ↑ البدایة و النهایه، ج3، ص80.
- ↑ نک: الایضاح، ص506؛ الاستغاثه، ص111-112؛ شرح الشفا، ج1، ص590.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج9، ص47.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج17، ص111.
- ↑ الاستغاثه، ص84؛ الانصاف، ج2، ص222.
- ↑ نک: الاغانی، ج16، ص317؛ نک: الادب الجاهلی، ص129.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج10، ص469.
- ↑ الاستغاثه، ص111؛ مشارق انوار الیقین، ص326؛ کشف الارتیاب، ص135.
- ↑ احکام القرآن، کیاهراسی، ج1، ص232؛ من احکام الفقه الاسلامی، ص42، 55.
- ↑ الدلائل فی غریب الحدیث، ج1، ص110.
- ↑ احکام القرآن، کیاهراسی، ج2، ص42، 443.
- ↑ اعلام النبوه، ص258-259؛ التوضیح الانور، ص311-312؛ احقاق الحق، ج19، ص161.
- ↑ نک: البدایة و النهایه، ج2، ص281.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص470.
- ↑ الانصاف، ج2، ص222؛ الاستیعاب، ج1، ص64.
- ↑ اعلام الوری، ص113، 127؛ نک: اعلام النبوه، ص83.
- ↑ الصاحبی فی فقه اللغه، ص53؛ الاوائل، ص45؛ المزهر، ج2، ص415.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص175-177؛ ایسر التفاسیر، ج1، ص375.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص101.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج27، ص213.
- ↑ الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص39.
- ↑ نک: المعجم المفهرس، «آباء، افتراء.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص89.
- ↑ نک: مفاهیم اخلاقی، ص263.
- ↑ الاعتصام، ص336.
- ↑ نک: شرح دیوان حسان بن ثابت، ص70-73.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص461.
- ↑ نک: الاستیعاب، ج1، ص303.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص616؛ البدایة و النهایه، ج2، ص241.
- ↑ البدایة و النهایه، ج3، ص25.
- ↑ امتاع الاسماع، ج4، ص212.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص728؛ التحقیق، ج2، ص133، «جهل.
- ↑ نک: الاستیعاب، ج1، ص344.
- ↑ الاغانی، ج8، ص250؛ نک: المزهر، ج2، ص406-407.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص167؛ المنتظم، ج1، ص235.
- ↑ نک: المفصل، ج1، ص41.
- ↑ نک: المفصل.
- ↑ نک: الوسیط فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
- ↑ نک: جزیرة العرب قبل الاسلام.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج4، ص242-243.
- ↑ البحر المحیط، ج3، ص392.
- ↑ الاصنام، ص33.
- ↑ المراة العربیه، ص108-109.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج3، ص1537.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص177.
- ↑ جامع البیان، ج26، ص134-135؛ التبیان، ج9، ص334.
- ↑ مجمع البیان، ج9، ص210.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج2، ص625.
- ↑ جامع البیان، ج5، ص212؛ اسباب النزول، ص108-109؛ زاد المسیر، ج2، ص287.
- ↑ احقاق الحق، ج19، ص166.
- ↑ نک: المزهر، ج2، ص301.
- ↑ الآثار الباقیه، ص180.
- ↑ المفصل، ج1، ص66-68.
- ↑ نک: الازمنة و الامکنه، ص18؛ الازمنة و تلبیة الجاهلیه، ص16-37؛ التلخیص، ص266-270.
- ↑ المزهر، ج1، ص174-175، 239.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص186.
- ↑ الآثار الباقیه، ص71، 415.
- ↑ الازمنة و الامکنه، ص68؛ نک: الدلائل فی غریب الحدیث، ج1، ص107.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص267-270.
- ↑ تاریخ العرب القدیم، ص238.
- ↑ تاریخ العرب القدیم، ص239.
- ↑ الاغانی، ج6، ص522.
- ↑ الاوائل، ص55؛ الدلائل فی غریب الحدیث، ج3، ص1098.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص141-149؛ مفید الانام، ص54-56؛ نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص187-190.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص677؛ البدایة و النهایه، ج3، ص41.
- ↑ الاوائل، ص44.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص102-103.
- ↑ المعارف، ص575؛ الازمنة و الامکنه، ص515؛ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص109-120.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص206.
- ↑ تاریخ العرب القدیم، ص177، 298-299؛ نک: مفید الانام.
- ↑ نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص179-182.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص182.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص272-280.
- ↑ نک: الازمنة و تلبیة الجاهلیه، ص38-45.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج2، ص536.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص186-187؛ الاکتفاء، ج1، ص56؛ مفید الانام، ص185-186.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص249؛ الازمنة و الامکنه، ص69.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص254؛ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص240-242.
- ↑ اسد الغابه، ج2، ص170؛ اثارة الترغیب، ج1، ص48؛ اضواء البیان، ج4، ص421.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص52.
- ↑ نک: اصلاح المنطق، ج1، ص43.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص134؛ اسد الغابه، ج3، ص198؛ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص286-287.
- ↑ تاویل الدعائم، ج1، ص52.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص251؛ الاغانی، ج1، ص80.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص323؛ آثار ابن بادیس، ج1، ص252-253.
- ↑ الاستغاثه، ص122؛ الهدی الی دین المصطفی، ج1، ص184.
- ↑ تاریخ العرب القدیم، ص268-270.
- ↑ الاغانی، ج1، ص48.
- ↑ نک: الاعتصام، ص336؛ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص189-203؛ نک: اخبار النساء، ص46-47، 140.
- ↑ اخبار النساء، ص171.
- ↑ فقه النکاح، ص264.
- ↑ المحبر، ص309-310.
- ↑ الانصاف، ج2، ص222؛ فقه النکاح، ص282.
- ↑ نک: مروج الذهب، ج2، ص101؛ الکامل، ج1، ص502.
- ↑ الاوائل، ص35-36.
- ↑ الادارة فی عصر الرسول، ص78.
- ↑ آثار ابن بادیس، ج2، ص158-159.
- ↑ العین، ج8، ص13، «دبب»؛ جمهرة اللغه، ج1، ص65، «بدد»؛ لسان العرب، ج12، ص349، «صنم».
- ↑ الاصنام، ص9-11؛ معجم مقاییس اللغه، ج3، ص314؛ لسان العرب، ج12، ص349، «صنم».
- ↑ نک: الاصنام، ص6-59؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص312-349، «بتپرستی.
- ↑ المفصل، ج6، ص57-58.
- ↑ تاریخ تحقیقی اسلام، ج1، ص100.
- ↑ نک: الاصنام، ص26-27؛ معجم البلدان، ج4، ص117-118.
- ↑ الازمنة و الامکنه، ص409؛ تاریخ العرب القدیم، ص276.
- ↑ نک: البدایة و النهایه، ج1، ص105.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص23؛ البدایة و النهایه، ج1، ص123، 130، 229.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص323؛ تفسیر سورآبادی، ج2، ص1234؛ تفسیر مراغی، ج1، ص220.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص77-78؛ الاعتصام، ص26.
- ↑ الاصنام، ص6.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص254؛ مروج الذهب، ج2، ص29؛ سبل الهدی، ج1، ص257.
- ↑ الاصنام، ص8؛ المفصل، ج11، ص79-81.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص254؛ امتاع الاسماع، ج4، ص331.
- ↑ نک: الاصنام.
- ↑ الدلائل فی غریب الحدیث، ج1، ص110-111.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص261-262.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص376.
- ↑ جزیرة العرب قبل الاسلام، ج2، ص31-33.
- ↑ امتاع الاسماع، ج5، ص73؛ ج7، ص239.
- ↑ نک: الاغانی، ج5، ص10.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص516.
- ↑ الامالی، ص2.
- ↑ المصابیح، ج1، ص170-171.
- ↑ نک: امتاع الاسماع، ج8، ص349.
منابع
- آثار ابن بادیس: عبدالحمید بن بادیس الصنهاجی (درگذشت 1359ق.)، به کوشش عمار طالبی، مکتبة الشرکة الجزائریه، 1388ق.
- الآثار الباقیه: ابوریحان بیرونی (درگذشت 440ق.)، تهران، میراث مکتوب، 1422ق.
- ابهی المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد: محمد جمیل حمود، بیروت، اعلمی، 1423ق.
- اثارة الترغیب: محمد بن اسحق الخوارزمی (درگذشت 827ق.)، به کوشش الذهبی، مکه، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1418ق.
- احقاق الحق: نورالله الحسینی الشوشتری (درگذشت 1019ق.)، تعلیق: شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، 1406ق.
- احکام القرآن: ابن العربی (درگذشت 543ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- احکام القرآن: کیالهراسی (درگذشت 504ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.
- اخبار النساء: عبدالرحمن الجوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش نزار رضا، بیروت، دارمکتبة الحیاة، 1982م.
- اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (درگذشت 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دارخضر، 1414ق.
- الادارة فی عصر الرسول(ص): احمد عجاج کرمی، القاهره، دارالسلام، 1427ق.
- الادب الجاهلی فی آثار الدارسین: عفیف عبدالرحمن، دارالفکر، 1987م.
- الازمنة و الامکنه: احمد المرزوقی (درگذشت 421ق.)، به کوشش المنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
- الازمنة و تلبیة الجاهلیه: محمد بن المستنیر قطرب (درگذشت 206ق.)، به کوشش حاتم الضامن، الرساله، 1405ق.
- اسباب النزول: الواحدی (درگذشت 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق.
- الاستغاثه: ابوالقاسم الکوفی (درگذشت 352ق.)، تهران، اعلمی، 1373ش.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: علی ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
- اصلاح المنطق: ابن السکیت (درگذشت 244ق.)، به کوشش احمد شاکر و عبدالسلام، قاهره، دارالمعارف، 1949م.
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (درگذشت 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش.
- اضواء البیان: محمد امین الشنقیطی (درگذشت 1393ق.)، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- الاعتصام: الشاطبی (درگذشت 790ق.)، به کوشش عبدالرزاق المهدی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1417ق.
- اعلام النبوه: ابن ابیحاتم (درگذشت 327ق.)، به کوشش صلاح الصاوی و اعوانی، تهران، 1356ش.
- اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، تهران، اسلامیه، 1390ق.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ق.
- الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص): سلیمان بن موسی الحمیری (درگذشت 634ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
- الامالی: عبدالرحمن الزجاجی (درگذشت 337ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالجیل، 1407ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (درگذشت 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
- الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف: السبحانی، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1381ش.
- الاوائل: ابوهلال العسکری (درگذشت 395ق.)، طنطا، دارالبشیر، 1408ق.
- ایسر التفاسیر: جابر الجزائری، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، 1424ق.
- الایضاح: الفضل بن شاذان (درگذشت 260ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، 1363ش.
- البحر الزخار (مسند البزار): احمد البزار (درگذشت 292ق.)، به کوشش زین الله و عادل بن سعد، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، 2009م.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (درگذشت 754ق.)، بیروت، دارالفکر، 1412ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (درگذشت 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، 1408ق.
- تاریخ تحقیقی اسلام: محمدهادی یوسفی غروی، ترجمه: حسین علی عربی، قم، مؤسسه امام خمینی1، 1383ش.
- تاریخ العرب القدیم: توفیق برو، دارالفکر، 1422ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دارصادر، 1415ق.
- تاویل الدعائم: النعمان المغربی (درگذشت 363ق.)، قاهره، دارالمعارف.
- التبیان: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (درگذشت 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
- تصحیفات المحدثین: حسن بن عبدالله العسکری (درگذشت 382ق.)، القاهره، المطبعة العربیة الحدیثه، 1402ق.
- التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (درگذشت 606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.
- تفسیر المراغی: المراغی (درگذشت 1371ق.)، دارالفکر.
- تفسیر سورآبادی: عتیق نیشابوری (درگذشت 494ق.)، به کوشش سیرجانی، تهران، نشر نو، 1381ش.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
- التلخیص فی معرفة الاسماء و الاشیاء: ابوهلال العسکری (درگذشت 395ق.)، به کوشش عزه حسن، دمشق، دارطلاس، 1996م.
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (درگذشت 345ق.)، بیروت، دارصعب.
- التوضیح الانور: خضر الرازی الجبلرودی (درگذشت قرن9ق.)، به کوشش رجایی، قم، کتابخانه نجفی، 1424ق.
- جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- جاهلیة القرن العشرین: محمد قطب، مکتبة وهیه، 1384ق.
- جزیرة العرب قبل الاسلام: برهان الدین دلو، بیروت، دارالفارابی، 1989م.
- جمهرة اللغه: ابن درید (درگذشت 321ق.)، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت، دارالعلم للملایین، 1987م.
- خدا و انسان در قرآن: توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه: آرام، تهران، سهامی، 1361ش.
- دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1378ش.
- دائرة المعارف الاسلامیه: ترجمه: شنتاوی و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، 1933م.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
- دائرة المعارف جهان نوین اسلام: جان ال اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق: طارمی و دیگران، تهران، نشر کتاب مرجع، 1388ش.
- دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1386ش.
- الدلائل فی غریب الحدیث: قاسم السرقسطی (درگذشت 302ق.)، به کوشش القناس، ریاض، عبیکان، 1422ق.
- راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی: آذرتاش آذرنوش، توس، 1388ش.
- زاد المسیر: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دارالکتاب العربی، 1422ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 8-213ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- شرح الشفاء: قاضی عیاض (درگذشت 544ق.) و ملا علی قاری (درگذشت 1014ق.)، به کوشش عبدالله خلیلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421ق.
- شرح دیوان حسان بن ثابت الانصاری: عبدالرحمن البرقوقی، بیروت، دارالاندلس، 1980م.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (درگذشت 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، داراحیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- شیخ محمد بن عبدالوهاب و منهجه فی مباحث العقیده: آمنه محمد نصیر، بیروت، دارالشروق، 1403ق.
- الصاحبی فی فقه اللغة العربیه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، محمد علی بیضون، 1418ق.
- الصحاح: الجوهری (درگذشت 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.
- العین: خلیل (درگذشت 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دارالهجره، 1409ق.
- فقه النکاح و الفرائض: محمد عبداللطیف قندیل.
- الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارصادر، 1385ق.
- کشف الارتیاب: سید محسن الامین (درگذشت 1371ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، 1382ق.
- لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
- المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
- المراة العربیة فی جاهلیتها و اسلامها: عبدالله بن عفیفی الباجوری، مدینه، مکتبة الثقافه، 1350ق.
- مروج الذهب: المسعودی (درگذشت 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.
- المزهر فی علوم اللغه: السیوطی (درگذشت 911ق.)، به کوشش علی منصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
- مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین(ص): رجب البرسی (درگذشت 813ق.)، به کوشش عاشوری، بیروت، اعلمی، 1422ق.
- المصابیح: ابوالعباس احمد بن ابراهیم (درگذشت 353ق.)، به کوشش عبدالله حوثی، صنعاء، مؤسسة الامام زید بن علی، 1423ق.
- المعارف: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
- مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن: توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه: بدرهای، تهران، فرزان روز، 1378ش.
- المفصل: جواد علی، دارالساقی، 1424ق.
- مفید الانام و نور الظلام: عبدالله بن عبدالرحمن النجدی، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، 1389ق.
- من احکام الفقه الاسلامی: عبدالله بن جارالله آل جارالله، مدینه، الجامعة الاسلامیه، 1409ق.
- الوافی بالوفیات: الصفدی (درگذشت 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق.
- الهدی الی دین المصطفی(ص): البلاغی (درگذشت 1352ق.)، بیروت، الاعلمی، 1405ق.