تکتف

از ویکی حج
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۵۰ توسط Abbasahmadi1363 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
تکتف یا تکفیر

تَکَتُّف به معنای این است که نماز‌گزار در حال قیام دو دستانش را روی هم بگذارد و آن‌ها را بالا آورد و روی شکم یا بالای آن قرار دهد، به‌گونه‌ای که کف دست راست بر پشت دست چپ نهاده شود.

در منابع فقهی، این مفهوم گاه با تعابیری چون تَکتیف، تَکفیر، وَضع، قَبض و ضَمّ یاد می‌شود. تکتف به‌عنوان سنّتی مستحب و مورد تاکید هنگام قیام نماز در میان اهل‌سنت به‌شمار می‌رود و حتی به‌صورت شعار بیشتر آنان درآمده است؛ اما در فقه امامی، بر بدعت بودن و حرمت و ممنوعیت آن تاکید شده است.

بر پایه منابع حدیثی امامیه، پیشینه تکتف به ایرانیان زردشتی بازمی‌گردد که به احترام حاکمانشان دستان خود را بر سینه می‌نهادند. پس از رخ دادن نبردی میان اعراب و ایرانیان در روزگار خلیفه دوم، اسیران ایرانی را نزد خلیفه آوردند. آنان دست‌های خود را بر سینه نهاده بودند. عمر بن خطاب سبب این‌کار را پرسید و پاسخ شنید که این نوعی احترام است. خلیفه از این‌کار شادمان شد و دستور داد در نماز نیز آن را انجام دهند. در متون روایی اهل‌سنت، تکتف به پیامبر(ص) و شماری از صحابه نسبت داده شده است، اما اختلاف آرای مذاهب اهل‌سنت در اصل تکتف و شرایط و چگونگی آن از ادله ضعف انتساب آن به پیامبر(ص) است.

ادله حرمت تکتف در نزد شیعه، احادیثی است که از تکتف نهی کرده و آن را رفتار مجوس یا کاری بیگانه از نماز شمرده‌اند. همچنین اعتقاد به توقیفی بودن اجزای نماز و اینکه در روایات هیچ اشاره‌ای به تکتف پیامبر(ص) نشده است. پشتوانه دیگر فقیهان امامی، آن است که تکتف در نماز «فعل کثیر» یعنی کاری افزوده بر نماز به‌شمار می‌رود.

واژه‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

«تکتّف» از ریشه «ک ـ ت ـ ف» به معنای بالا آمدن شانه‌ها و حرکت دادن و برجستن آن‌ها هنگام راه رفتن است.[۱]در اصطلاح فقیهان، مقصود از تکتف آن است که نماز‌گزار در حال قیام دستانش را روی هم بگذارد و آن‌ها را بالا آورد و روی شکم یا بالای آن قرار دهد، به‌گونه‌ای که کف دست راست بر پشت دست چپ نهاده شود.[۲]

تکتف در منابع فقهی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در منابع فقهی، این مفهوم گاه با تعابیری چون «تَکتیف»،[۳] «تَکفیر»،[۴] «وَضع»،[۵] «قَبض»[۶]و «ضَمّ»[۷]یاد می‌شود. در روایات به جای واژه تکتف، بیشتر واژه «تکفیر» به‌کار رفته است.[۸]تکفیر به معنای پنهان کردن و پوشاندن، دست بر سینه نهادن، سر فرود آوردن، و بزرگداشت است.[۹]واژگان متضاد با تکتف که در منابع حدیثی و فقهی کاربرد دارند، «ارسال»[۱۰]و «سدل»[۱۱]به معنای رها کردن دستان و قرار دادن آن‌ها بر ران هستند.

اهمیت موضوع تکتف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اهمیت موضوع تکتف از آن‌رو است که به‌عنوان سنّتی مستحب و مورد تاکید هنگام قیام نماز در میان اهل‌سنت به‌شمار می‌رود و حتی به‌صورت شعار بیشتر آنان درآمده است؛ اما در فقه امامی، بر بدعت بودن و حرمت و ممنوعیت آن تاکید شده است. با توجه به اهتمام همه مسلمانان، از جمله حج‌‌گزاران، به نماز به‌ویژه در مکان‌های مقدس مانند مسجدالحرام و مسجدالنبی و رویارویی آشکار میان این دو دیدگاه فقهی، بررسی و تحلیل فقهی این موضوع، دارای اهمیت است.

پیشینه تکتف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه منابع حدیثی امامیه،[۱۲] پیشینه تکتف به ایرانیان زردشتی بازمی‌گردد که به احترام حاکمانشان دستان خود را بر سینه می‌نهادند.[۱۳]پس از رخ دادن نبردی میان اعراب و ایرانیان در روزگار خلیفه دوم، اسیران ایرانی را نزد خلیفه آوردند. آنان دست‌های خود را بر سینه نهاده بودند. عمر بن خطاب سبب این‌کار را پرسید و پاسخ شنید که این نوعی احترام است. خلیفه از این‌کار شادمان شد و دستور داد در نماز نیز آن را انجام دهند.[۱۴]البته در متون روایی اهل‌سنت، تکتف به پیامبر(ص) و شماری از صحابه نسبت داده شده است.[۱۵]

موضوع تکتف در فقه اهل‌سنت، در زمینه چگونگی نماز[۱۶]یا مستحبات آن[۱۷]و در منابع فقهی امامیان، در قلمرو مبطلات نماز[۱۸]یاد می‌شود.

تک‌نگاری‌ها مهم در مورد تکتف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از جمله تک‌نگاری‌های مهم در این موضوع، کتاب‌های الارسال و التکفیر بین السنة و البدعه اثر نجم‌الدین طبسی، توضیح المقال فی الضمّ و الارسال اثر محمد یحیی سالم عزّان، القول الفصل فی تایید سنة السدل اثر محمد عابد و رسالة مختصرة فی السدل اثر عبدالحمید مبارک را می‌توان نام برد.

تکتف در فقه اهل‌سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در میان اهل‌سنت، شافعیان[۱۹]و حنفیان[۲۰]و حنبلیان[۲۱]به پشتوانه روایاتی از برخی صحابه[۲۲]به استحباب تکتف در نماز باور دارند. از این‌رو، نزد ایشان، انجام ندادن تکتف، وانهادن کار مستحب به‌شمار می‌رود و مایه بطلان نماز نیست.

در باور حنفیان، برای مرد بهتر است که دست راست را روی دست چپ و زیر نافش بگذارد و برای زن بهتر است که دست‌هایش را روی سینه قرار دهد.[۲۳]شافعیان برآنند که تکتف برای زن و مرد یکسان است و هر دو باید دست‌ها را زیر سینه و بالای ناف بگذارند. در باور حنبلیان، دست‌ها باید زیر ناف قرار گیرد.[۲۴] مالکیان، از جمله خود مالک، بر خلاف دیگر مذاهب اهل‌سنت، تکتف را در نمازهای واجب، مکروه دانسته و ارسال (نهادن دستان کنار ران‌ها) را مستحب شمرده‌اند. آنان تنها در نمازهای مستحب در صورت طولانی شدن قیام و خستگی بدنی، تکتف را جایز، نه مستحب، دانسته‌اند.[۲۵]


از میان تابعین و فقیهان پیشین اهل‌سنت، برخی از جمله سعید بن مسیب، سعید بن جبیر، عبدالله بن زبیر، حسن بصری، و ابن سیرین تکتّف را مستحب نمی‌دانند. اوزاعی به تخییر میان قبض و ارسال دست‌ها باور دارد.[۲۶]

تکتف از دیدگاه مذاهب سه‌‌گانه یاد شده مستحب به‌شمار می‌رود. گرایش ضمنی برخی دانشوران اهل‌سنت به وجوب تکتف و حتی برداشت وجوب از برخی روایات[۲۷]و نیز التزام عملی عموم اهل‌سنت به آن، موجب شده که این رفتار همانند کاری واجب در نماز و ترک آن همسان با وانهادن واجب شمرده شود.[۲۸]حتی شماری از فقیهان اهل‌سنت به توجیهات غیر علمی و ناپذیرفتنی برای این‌کار روی آورده‌اند؛ از جمله این‌که اگر دستان نماز‌‌گزار در حال قیام آویخته باشد، خون در انگشتان او جمع می‌شود و وی در معرض آسیب قرار می‌گیرد.[۲۹]

نقد امامیه بر دلایل اهل‌سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فقیهان امامی در نقد دلیل‌های اهل‌سنت درباره تکتف در نماز، نکاتی را یادآور شده‌اند؛ از جمله:

1. روایاتی که تکتف را به پیامبر(ص) نسبت داده‌اند، از دیدگاه سندی و محتوایی، ضعیف هستند و درخور استناد به پیامبر(ص) به‌شمار نمی‌روند[۳۰]؛ به گونه‌ای که حتی برخی دانشمندان اهل‌سنت نیز به ضعف سند و دلالت آن روایات باور دارند.[۳۱]برای نمونه، در روایت سهل بن سعد[۳۲]تنها یاد شده که مردم را به تکتف فرمان دادند؛ اما از فرمان دهنده نام برده نشده است. اگر پیامبر(ص) به این‌کار فرمان داده بود، از ایشان به روشنی یاد می‌شد. ذیل این روایت، نشان دهنده تردید راوی در انتساب آن به پیامبر(ص) است.[۳۳]ن

یز در روایت وائل بن حجر[۳۴]به فعل پیامبر(ص) استناد شده؛ اما استناد به فعل، تنها در صورتی صحیح است که مشخص باشد پیامبر(ص) این‌کار را به‌سبب استحباب آن انجام داده است. اما این روشن نیست؛ زیرا احتمال‌های گوناگون درباره آن وجود دارد و از این‌رو، دلالت آن بر استحباب قطعی نیست.[۳۵]

روایت عبدالله بن مسعود[۳۶]نیز مربوط به موردی ویژه است که عمومیت ندارد و نمی‌توان از آن، استحباب تکتف را برداشت کرد.[۳۷]

2. در روایات تکتف که در منابع فقهی اهل‌سنت بدان‌ها استناد شده، تعارض‌های متعدد یافت می‌شود؛ از جمله این‌که برخی از آن‌ها محل نهادن دست‌ها را روی سینه، برخی روی ناف، و برخی زیر ناف یاد کرده‌اند. اگر سنت پیامبر(ص) تکتف بوده، نباید چنین اختلاف‌هایی در گزارش از آن دیده شود.[۳۸]

3. اختلاف آرای مذاهب اهل‌سنت در اصل تکتف و شرایط و چگونگی آن نیز از ادله ضعف انتساب آن به پیامبر(ص) به‌شمار می‌رود. برای نمونه، در حالی که شافعیان و حنفیان و حنبلیان تکتف را مستحب می‌دانند، شماری از بزرگان تابعین و مالکیان به استحباب آن باور ندارند و مذاهبِ معتقد به استحباب تکتف نیز در چگونگی آن اختلاف بسیار دارند. این‌اندازه اختلاف در آرای فقهی، اصل آن را زیر سؤال می‌برد.[۳۹]

4. اگر تکتف در نماز دوره پیامبر(ص) مرسوم بود، قطعاً رواج می‌یافت و مانند دیگر کارهای نماز به صورت متواتر گزارش می‌شد؛ زیرا رفتار پیامبر(ص) در نماز در طول سال‌های پیاپی برای همگان نمایان و درخور رؤیت بود و در هر شبانه‌روز پنج بار میان صدها تن از صحابه انجام می‌گرفت. اما تواتر درباره تکتف پیامبر(ص) وجود ندارد و از این‌رو، تکتف از بدعت‌های پدید آمده پس از دوران پیامبر(ص) به‌شمار می‌رود.[۴۰]برخی دانشمندان اهل‌سنت نیز بر ثابت نبودن تکتف در نماز پیامبر(ص) تاکید کرده و آن را از مواردی شمرده‌اند که در دوره‌های بعد، مردم به آن فرمان یافتند.[۴۱]

تکتف در فقه امامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تقریبا همه فقیهان امامی تکتف را در نماز حرام[۴۲]و موجب باطل شدن نماز دانسته‌اند.[۴۳]حتی محقق کرکی به وجوب تعزیر تکتّف‌کننده باور داشته است.[۴۴]از فقیهان امامی، تنها ابوالصلاح حلبی[۴۵]و محقق حلّی در کتاب المعتبر[۴۶]به کراهت تکتف؛ و ابن جنید اسکافی[۴۷]به استحباب ترک آن باور دارند.

ادله حرمت تکتف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پشتوانه فقیهان امامی[۴۸]برای حرمت تکتف و بطلان نماز با انجام دادن آن، اجماع[۴۹]و نیز احادیثی است که از تکتف نهی کرده و آن را رفتار مجوس[۵۰]یا کاری بیگانه از نماز شمرده‌اند.[۵۱]

اجزای عبادات، از جمله نماز، توقیفی هستند و صحت نماز وابسته به آن‌ها است. پس باید تنها همان اجزا و شرایط تشریع شده در نماز، انجام شوند. در نتیجه، انجام دادن تکتف، بدعت و مایه بطلان نماز است.[۵۲]

به باور امامیان، در روایات معتبر شیعه[۵۳]و اهل‌سنت[۵۴]که به چگونگی نماز رسول خدا(ص) پرداخته‌اند، هیچ اشاره‌ای به تکتف ایشان نشده است.

پشتوانه دیگر فقیهان امامی، آن است که تکتف در نماز «فعل کثیر» یعنی کاری افزوده بر نماز به‌شمار می‌رود که از نگاه عرف، او را از حالت نماز بیرون می‌سازد.[۵۵]بعضی هم به اصل احتیاط استناد جسته و گفته‌اند: از آن‌جا که همه باور دارند که نماز بدون تکتف، صحیح و مسقط تکلیف است، به اقتضای احتیاط باید آن‌چه در شرعیت یا مُبطلیت آن اختلاف است، در نماز داخل نشود.[۵۶]

محقق حلّی در این ادله مناقشه ورزیده است[۵۷]؛ ولی با توجه به این‌که در دیگر آثار خود به حرمت تکتف باور یافته، فقیهان پس از او در صدد توجیه سخن او در المعتبر برآمده و آن را بر تکتف نماز‌گزار بدون باور به شرعیت و استحباب آن حمل کرده‌اند.[۵۸]

حکم تکتف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به باور مشهور امامیان، انجام دادن تکتف از روی عمد و در حال اختیار، با باور به جزء نماز بودن آن، حرام و مبطل نماز است.[۵۹]حتی انجام دادن آن تنها برای اظهار خشوع نزد خدا نیز در باور شماری از فقیهان حرام و مبطل نماز به‌شمار می‌رود.[۶۰]این‌کار هر چند در باور برخی از آنان حرام است؛ ولی مبطل نماز نیست.[۶۱]اگر تکتف در نماز نه به‌عنوان جزء انجام شود و نه همراه با قصد خشوع باشد، شماری از فقیهان آن را حرام ندانسته‌اند.[۶۲]

در باور فقیهان امامی، به پشتوانه ادلّه عام جواز تقیه، تکتف هنگام تحقق شرائط تقیه، جایز و بلکه واجب است.[۶۳]البته ترک تکتف هنگام تقیه هرچند حرام است؛ مایه بطلان نماز نیست.[۶۴]انجام دادن تکتف به سبب عواملی چون درد و خاراندن جایز است و مصداق حقیقی تکتف به‌شمار نمی‌رود.[۶۵]در باور مشهور امامیان، نهادن دست راست بر چپ یا به عکس، و نهادن کف یک دست بر کف دست یا ساعد دست دیگر، موجب بطلان نماز است، خواه دست‌ها روی سینه باشند یا روی ناف یا زیر ناف.[۶۶]برخی از آنان نهادن دست چپ را بر دست راست یا کف یک دست را بر ساعد دست دیگر، باطل‌کننده نماز ندانسته‌اند.[۶۷]

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امیرزاده جیرکلی، منصور و مهدیزاده جیرکلی، خورشید، مجله پژوهش‌های فقه و حقوق اسلامی، بررسی پاره ای از مهمترین موارد اختلاف بین مذاهب پنجگانه فقهی درباره نماز، تابستان 1385 - شماره 4 ISC (26 صفحه - از 143 تا 168).

سبحانی تبریزی، جعفر، مجله فقه اهل‌بیت، بستن دست ها در نماز؛ بدعت یا سنت؟، بهار 1384 - شماره 41 ISC (31 صفحه - از 51 تا 81).

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. لسان العرب، ج9، ص294؛ تاج العروس، ج12، ص449-450، «کتف».
  2. بدائع الصنائع، ج1، ص201؛ المغنی، ج1، ص513-514؛ شرائع الاسلام، ج1، ص72.
  3. فقه الصادق، ج11، ص442؛ معالم المدرستین، ج1، ص17.
  4. الانتصار، ص141؛ الروضة البهیه، ج1، ص566-567؛ التنقیح، ج4، ص445.
  5. صحیح ابن خزیمه، ج1، ص242؛ بدائع الصنائع، ج1، ص201؛ المغنی، ج1، ص513-514.
  6. فتح العزیز، ج3، ص276؛ کشاف القناع، ج1، ص400؛ فتاوی اللجنه، ج6، ص383.
  7. توضیح المقال، ص1.
  8. الکافی، ج3، ص337؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص303؛ التهذیب، ج2، ص84.
  9. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص191؛ الصحاح، ج2، ص807-808؛ لسان العرب، ج5، ص145-146، 150-151، «کفر».
  10. رسائل المرتضی، ج1، ص219؛ المغنی، ج1، ص514؛ فتح العزیز، ج3، ص274.
  11. الشرح الکبیر، ج1، ص250؛ فتاوی اللجنه، ج6، ص343، 366.
  12. الکافی، ج3، ص337؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص303؛ التهذیب، ج2، ص84.
  13. نک: الاخبار الطوال، ص404؛ نک: تاریخ طبری، ج1، ص563؛ ج2، ص221؛ تجارب الامم، ج1، ص89.
  14. جواهر الکلام، ج11، ص19؛ العروة الوثقی، ج3، ص7؛ التعلیقات علی شرائع الاسلام، ج1، ص73.
  15. صحیح مسلم، ج2، ص13؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص266؛ سنن ابی داود، ج1، ص169.
  16. المغنی، ج1، ص513-514؛ فتح العزیز، ج3، ص252.
  17. بدائع الصنائع، ج1، ص201؛ المجموع، ج3، ص512؛ کشاف القناع، ج1، ص400.
  18. المختصر النافع، ص34؛ ریاض المسائل، ج3، ص509؛ مستند الشیعه، ج7، ص16.
  19. مختصر المزنی، ص14؛ فتح العزیز، ج3، ص281-282.
  20. المبسوط، ج1، ص24؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص126؛ الجوهر النقی، ج2، ص32.
  21. المغنی، ج1، ص513-515؛ کشاف القناع، ج1، ص400.
  22. صحیح البخاری، ج1، ص180؛ صحیح مسلم، ج2، ص13؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص266.
  23. المبسوط، ج1، ص24؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص126؛ الجوهر النقی، ج2، ص31-32.
  24. المغنی، ج1، ص513-515؛ کشاف القناع، ج1، ص400.
  25. المدونة الکبری، ج1، ص74؛ مختصر خلیل، ص24؛ الشرح الکبیر، ج1، ص250.
  26. عمدة القاری، ج5، ص279؛ القطوف الدانیه، ج2، ص37-38؛ نک: الارسال و التکفیر، ص8-9.
  27. نیل الاوطار، ج2، ص202.
  28. الفقه الاسلامی، ج2، ص62؛ معالم المدرستین، ج1، ص17؛ نک: الارسال و التکفیر، ص11.
  29. بدائع الصنائع، ج1، ص201؛ الدر المختار، ج1، ص513.
  30. نک: الارسال و التکفیر، ص24-40؛ البدعه، ص157-161.
  31. عمدة القاری، ج5، ص279؛ فتح الباری، ج2، ص186-187؛ تحفة الاحوذی، ج2، ص75-85.
  32. صحیح البخاری، ج1، ص180؛ السنن الکبری، ج2، ص28.
  33. المعتبر، ج2، ص258؛ منتهی المطلب، ج1، ص311؛ نیل الاوطار، ج2، ص201-202.
  34. صحیح مسلم، ج2، ص13؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص266؛ سنن الترمذی، ج1، ص159.
  35. الانصاف، ج1، ص177-178.
  36. سنن ابن ماجه، ج1، ص266؛ سنن ابی داود، ج1، ص175؛ السنن الکبری، ج2، ص28.
  37. المعتبر، ج2، ص258؛ منتهی المطلب، ج1، ص311.
  38. ذکری، ج3، ص294-295؛ التنقیح، ج4، ص445؛ الارسال و التکفیر، ص26-27.
  39. الارسال و التکفیر، ص13؛ القطوف الدانیه، ج2، ص37-39.
  40. التنقیح، ج4، ص445؛ الانصاف، ج1، ص170-172، 176-178؛ دراسات فقهیه، ص144.
  41. بدایة المجتهد، ج1، ص146.
  42. الرسائل التسع، ص343؛ تحریر الاحکام، ج1، ص266؛ مجمع الفائده، ج3، ص50.
  43. الاقتصاد، ص265؛ ریاض المسائل، ج3، ص513؛ جواهر الکلام، ج11، ص14-15.
  44. رسائل الکرکی، ج1، ص71.
  45. الکافی فی الفقه، ص125.
  46. المعتبر، ج2، ص257.
  47. مختلف الشیعه، ج2، ص191؛ الحدائق، ج9، ص10؛ جواهر الکلام، ج11، ص15.
  48. الحدائق، ج9، ص10؛ مستند الشیعه، ج7، ص16-17؛ مصباح الفقیه، ج2، ص401.
  49. الخلاف، ج1، ص322.
  50. الکافی، ج3، ص334، 337؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص303؛ التهذیب، ج2، ص84.
  51. الکافی، ج3، ص337؛ دعائم الاسلام، ج1، ص159؛ قرب الاسناد، ص208.
  52. الخلاف، ج1، ص323؛ کشف اللثام، ج4، ص164-168؛ جواهر الکلام، ج11، ص17، 20.
  53. الکافی، ج3، ص311؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص300؛ التهذیب، ج2، ص81.
  54. مسند احمد، ج5، ص424؛ سنن ابی داود، ج1، ص170، 198؛ سنن ترمذی، ج1، ص187-188.
  55. جامع الخلاف، ص69؛ مستند الشیعه، ج7، ص42-43؛ مصباح الفقیه، ج2، ص402.
  56. الانتصار، ص142؛ الخلاف، ج1، ص322؛ جواهر الکلام، ج11، ص17-18.
  57. المعتبر، ج1، ص255-257.
  58. جامع المدارک، ج1، ص403-404؛ جواهر الکلام، ج11، ص19-20.
  59. التنقیح، ج4، ص446-447؛ کلمة التقوی، ج1، ص484.
  60. منهاج الصالحین، ج1، ص236-237.
  61. التنقیح، ج4، ص446؛ کلمة التقوی، ج1، ص484.
  62. منتهی المطلب، ج1، ص311؛ التنقیح، ج4، ص447.
  63. روض الجنان، ص330؛ ذخیرة المعاد، ج1، ص352؛ جواهر الکلام، ج11، ص24-25.
  64. الحدائق، ج9، ص15؛ ذخیرة المعاد، ج1، ص352.
  65. مصباح الفقیه، ج2، ص402؛ فقه الصادق، ج5، ص133.
  66. نهایة الاحکام، ج1، ص523؛ رسائل الکرکی، ج3، ص301؛ جواهر الکلام، ج11، ص21-22.
  67. نهایة الاحکام، ج1، ص523؛ کشف اللثام، ج4، ص168؛ نک: مصباح الفقیه، ج2، ص402.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تَكَتُّف.
  • الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (درگذشت 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
  • الاقتصاد الهادی: الطوسی (درگذشت 460ق.)، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400ق.
  • الانتصار: السید المرتضی (درگذشت 436ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1415ق.
  • بدایة المجتهد: ابن رشد القرطبی (درگذشت 595ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (درگذشت 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
  • البدعة مفهومها حدها و آثارها: السبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1416ق.
  • تاج العروس: الزبیدی (درگذشت 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (درگذشت 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
  • تحریر الاحکام الشرعیه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق.
  • تحفة الاحوذی: المبارک فوری (درگذشت 1353ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
  • تحفة الفقهاء: علاء الدین السمرقندی (درگذشت 535ق./539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • التنقیح فی شرح العروة الوثقی: تقریر بحث الخوئی (درگذشت 1413ق.)، میرزا علی تبریزی، قم، دار الهادی، 1417ق.
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
  • جامع الخلاف و الوفاق: علی بن محمد القمی (درگذشت قرن7ق.)، به کوشش حسنی، قم، زمینه‌سازان ظهور امام عصر، 1379ش.
  • جامع المدارک: سید احمد الخوانساری (درگذشت 1405ق.)، به کوشش غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1405ق.
  • جواهر الکلام: النجفی (درگذشت 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الجوهر النقی: الماردینی (درگذشت 750ق.)، دار الفکر.
  • الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (درگذشت 1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش.
  • الخلاف: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
  • الدر المختار: الحصکفی (درگذشت 1088ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • دراسات فقهیة فی مسائل خلافیه: نجم الدین الطبسی، قم، دفتر تبلیغات، 1380ش.
  • دعائم الاسلام: النعمان المغربی (درگذشت 363ق.)، به کوشش فیضی، قاهره، دار المعارف، 1383ق.
  • ذخیرة المعاد: محمد باقر السبزواری (درگذشت 1090ق.)، آل البیت:.
  • ذکری: الشهید الاول (درگذشت 786ق.)، قم، آل البیت:، 1419ق.
  • رسائل الکرکی: الکرکی (درگذشت 940ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1409ق.
  • رسائل المرتضی: السید المرتضی (درگذشت 436ق.)، به کوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، 1405ق.
  • روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، قم، آل البیت:.
  • الروضة البهیة فی شرح اللمعه: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، به کوشش کلانتر، قم، مکتبة الداوری، 1410ق.
  • ریاض المسائل: سید علی الطباطبائی (درگذشت 1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1422ق.
  • سنن ابی‌داود: السجستانی (درگذشت 275ق.)، به کوشش سعید اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
  • سنن الترمذی: الترمذی (درگذشت 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
  • السنن الکبری: البیهقی (درگذشت 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • شرائع الاسلام: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق.
  • الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (درگذشت 682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • الصحاح: الجوهری (درگذشت 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
  • صحیح ابن خزیمه: ابن خزیمه (درگذشت 311ق.)، به کوشش محمد مصطفی، المکتب الاسلامی، 1412ق.
  • صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
  • صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • العروة الوثقی: سید محمد کاظم یزدی (درگذشت 1337ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1420ق.
  • عمدة القاری: العینی (درگذشت 855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • فتح العزیز: عبدالکریم بن محمد الرافعی (درگذشت 623ق.)، دار الفکر.
  • الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة الزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق.
  • فقه الصادق(ع): سید محمد صادق روحانی، قم، دار الکتاب، 1413ق.
  • قرب الاسناد: الحمیری (درگذشت قرن3ق.)، قم، آل البیت:، 1413ق.
  • الکافی فی الفقه: ابوالصلاح الحلبی (درگذشت 447ق.)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین7، 1403ق.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • کشاف القناع: منصور البهوتی (درگذشت 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • کشف اللثام: الفاضل الهندی (درگذشت 1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
  • کلمة التقوی (فتاوی): محمد امین زین الدین، قم، مهر، 1413ق.
  • لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • المبسوط: السرخسی (درگذشت 483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (درگذشت 993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق.
  • المجموع شرح المهذب: النووی (درگذشت 676ق.)، دار الفکر.
  • مختصر المزنی: المزنی (درگذشت 263ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • المختصر النافع: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق.
  • مختصر خلیل: محمد بن یوسف (درگذشت 897ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • مختلف الشیعه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق.
  • المدونة الکبری: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، مصر، مطبعة السعاده.
  • مستند الشیعه: احمد النراقی (درگذشت 1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • مصباح الفقیه: رضا الهمدانی (درگذشت 1322ق.)، تهران، مکتبة الصدر.
  • معالم المدرستین: العسکری (درگذشت 1386ش.)، بیروت، النعمان، 1410ق.
  • المعتبر: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش.
  • معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
  • المغنی: عبدالله بن قدامه (درگذشت 620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • منتهی المطلب: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1412ق.
  • منهاج الصالحین (معاملات): السید علی السیستانی، قم، ستاره، 1416ق.
  • نهایة الاحکام: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش رجایی، قم، اسماعیلیان، 1410ق.
  • نیل الاوطار: الشوکانی (درگذشت 1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م.