تلبیه از واجبات احرام در حج و عمره است که با گفتن جمله‌های خاص شامل «لَبَّیک» انجام می‌شود. تلبیه پاسخ بندگان به ندای خداوند در آزادی احرام‌گزاران از آتش یا پاسخ بندگان به ندای حضرت ابراهیم(ع) که به فرمان خداوند مردم را به حج فراخواند و تجدید عهد بندگی با خدا است.

احکام احرام
واجبات
شروع از میقاتنیتلباس احرامتلبیه
محرمات احرام
مشترک بین زن و مرد
شکار حیوانات خشکیکشتن جانوران بدنکندن درختانالتذاذ جنسیآمیزشاستمناءعقد ازدواجفسوقجدالزینتبوی خوشروغن مالیدن به بدننگاه کردن در آینهسرمه کشیدنازاله موناخن گرفتنخون برون آوردنکشیدن دندانحمل سلاح
ویژه مردان
پوشیدن لباس دوختهپوشاندن سراستظلال
ویژه زنان
پوشاندن صورتپوشاندن دست
دیگر احکام
مستحبات احرام
مکروهات احرام

بر پایه منابع تاریخی، حدیثی و تفسیری در روزگار جاهلیت در میان اعراب، تلبیه پیامبران خداوند به صورت تحریف شده و شرک‌آلود درآمده بود و هریک از قبایل گوناگون جزیرة العرب تلبیه‌ای خاص داشت. پس از بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن، آیات متعدد در نفی شرک و ممنوعیت تلبیه‌های روزگار جاهلیت نازل شد و پیامبر اسلام(ص) تلبیه صحیح و توحیدی را که مشتمل بر این عبارات «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَکَ وَالمُلکَ، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ.» بود را به مسلمانان آموخت.

برای تحقق احرام در حج و عمره تمتع و حج افراد و عمره مفرده، یک‌بار تلبیه واجب و شرط صحت احرام است که باید به هنگام نیت احرام به زبان عربی صحیح ادا شود. با گفتن تلبیه حج‌گزار باید از محرمات احرام اجتناب کند.

واژه‌شناسی

در باور شماری از محققان، مصدر تلبیه مشتق از «لبّیک» است.[۱] برخی واژه‌شناسان «لبّیک» را اضافه «لَبَّین» به کاف خطاب دانسته‌اند. در باور آن‌ها، از جمله سیبویه، لبّین تثنیه «لَبّ» و متضمن معنای تکثیر، یعنی اقامتی پس از اقامت است. ولی بعضی آن را از ریشه «ل ـ ب ـ ی» و اضافه «لَبّی» به کاف خطاب می‌دانند.[۲] برخی نیز آن را کلمه‌ای مستقل و جامد دانسته‌اند که در پاسخ ندا دهنده به‌کار می‌رود.[۳] در اصطلاح فقیهان، «تلبیه» یعنی بر زبان راندن جملاتی ویژه شامل لبیک به خداوند که هنگام احرام حج و عمره یاد می‌شود. از جمله واژگان مرتبط با تلبیه، «اهلال» به معنای تلبیه با صدای بلند است.[۴]

تعریف لغوی و اصطلاحی

«تلبیه» از ریشه «ل ـ ب ـ ی» یا «ل ـ ب ـ ب» به معنای ثابت بودن، مقیم شدن و ماندن در یک مکان است. این مصدر به معنای اجابت، پاسخ مثبت دادن، و لبّیک گفتن است.[۵] [۶] [۷] افزون بر این، ماده «ل ـ ب ـ ب» به معنای خالص و چکیده یک چیز است. از این‌رو، به عقل «لُبّ» و به فرد عاقل «لبیب» گفته‌اند.[۸]

بر این اساس، معنای واژه «لبّیک» در پاسخ هر ندا دهنده، این است: «اخلاص من برای تو است یا من مقیم بر طاعتِ تو هستم.»[۹]

نخستین لبیک گویان

بر پایه منابع تاریخی[۱۰] و حدیثی،[۱۱] فرشتگان خداوند نخستین لبیک گویان در پیرامون عرش خداوند بوده‌اند. در منابع به تلبیه حضرت آدم(ع)،[۱۲] حضرت ابراهیم(ع) و افراد و موجودهای دیگر همراه با ایشان،[۱۳] حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح،[۱۴] حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت یونس(ع) و شماری از پیامبران بنی‌اسرائیل[۱۵] تصریح شده است. در تلبیه همه آن‌ها، تعبیر «لبیک» دیده می‌شود؛ هرچند عباراتشان در جزئیات تفاوت‌هایی دارند.

نحوه تلبیه در جاهلیت

بر پایه منابع تاریخی[۱۶] و حدیثی[۱۷] و تفسیری،[۱۸] در روزگار جاهلیت در میان اعراب، تلبیه پیامبران خداوند به صورت تحریف شده و شرک‌آلود درآمده بود و هر یک از قبایل گوناگون جزیرة العرب از جمله تمیم، ربیعه، اسد، غطفان و قریش تلبیه‌ای خاص داشت. برای نمونه، تلبیه قریش چنین بود: «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ؛ لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ الّا شَریکٌ هُوَ لَکَ تَملِکُهُ وَ ما مَلَکَ». نیز آنان برای هر یک از بت‌های مشهور تلبیه‌ای ویژه داشتند.[۱۹]

نفی تلبیه مشرکان

پس از بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن، آیات متعدد در نفی شرک و ممنوعیت تلبیه‌های روزگار جاهلیت نازل شد؛ از جمله: ﴿وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً﴾ (سوره اسراء، آیه 111)؛ ﴿هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ (سوره روم، آیه 28)؛ ﴿وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ﴾ (سوره حج، آیه 30-31) به باور مفسران، این آیات در نفی تلبیه مشرکان که در تلبیه برای خدا شریک برمی‌شمردند، نازل شده است.[۲۰]

برخی از مفسران نیز آیه 17 سوره توبه را که از گواهی مشرکان بر کفر خود سخن گفته، اشاره به تلبیه مشرکان دانسته‌اند:[۲۱] ﴿مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ اَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِینَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾.

تلبیه پیامبر

پیامبر اسلام(ص) تلبیه صحیح و توحیدی را به مسلمانان آموخت[۲۲] که عبارت است از: «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَکَ وَالمُلکَ، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ.» ایشان در تلبیه خود همین جملات را ادا می‌کرد.[۲۳] بر پایه منابع تاریخی[۲۴] و حدیثی،[۲۵] هنگامی که پیامبر(ص) در حجة الوداع از منطقه شجره به بیداء رسید، تلبیه گفت. ایشان عبارت «لَبَّیکَ ذَا المَعارِجِ لَبَّیکَ» را نیز بسیار تکرار می‌کرد.[۲۶] آورده‌اند که ایشان پس از سوار شدن بر مرکب، بر بالای بلندی رفتن، پایین رفتن از سرازیری، در پایان شب، و نیز پس از اقامه هر نماز، تلبیه می‌گفت.[۲۷]

بر پایه حدیثی از امام صادق(ع)، پیامبر(ص) در پی آغاز سفر حج از مدینه به سوی مکه، در منطقه ذی الحلیفه آن‌گاه که به بیداء رسید، تلبیه گفت. نیز هنگام غروب روز ترویه (هشتم ذی‌حجه) در مکه به مسلمانان امر فرمود که تلبیه گویند. سپس ایشان همراه اصحابش تلبیه‌گویان از مکه بیرون آمد و به سوی منا حرکت کرد و هنگام رفتن به مسجد در منا، تلبیه را قطع کرد.[۲۸] در احادیث اهل‌سنت آورده‌اند که پیامبر(ص) گفتن تلبیه را هنگام رمی جمره عقبه در منا ادامه ‌داد.[۲۹]

حکمت‌های تلبیه

از جمله موارد و حکمت‌های تلبیه که در منابع آمده، از این قرار است:

پاسخ بندگان به ندای خداوند در آزادی احرام‌گزاران از آتش،[۳۰] پاسخ بندگان به ندای حضرت ابراهیم(ع) که به فرمان خداوند مردم را به حج فراخواند،[۳۱] پاسخ حضرت موسی(ع) به ندای خداوند،[۳۲] آمرزش گناهان با تلبیه،[۳۳] تصمیم به سخن گفتن برای خدا و در راه اطاعت او و خودداری از هر‌گونه گناه،[۳۴] گزینش تلبیه از سوی خداوند به‌عنوان یکی از شاخص‌های مناسک حج،[۳۵] انتخاب تلبیه به عنوان شعار حج[۳۶] و احرام.[۳۷] آورده‌اند که امام صادق(ع) هنگام تلبیه حالش دگرگون می‌شد و صدایش به لرزه می‌افتاد و در پاسخ این پرسش که چرا لبیک نمی‌گوید، ‌فرمود: «می‌ترسم خداوند به من جواب رد دهد و بفرماید: لا لبیک و لا سعدیک».[۳۸]

احکام فقهی

مهم‌ترین احکام فقهی تلبیه از دیدگاه فقیهان امامی و اهل‌سنت، در عناوین ذیل درخور بررسی است:

وجوب تلبیه و شرط صحت احرام

در باور مشهور فقیهان امامی، برای تحقق احرام در حج و عمره تمتع و حج افراد و عمره مفرده، یک‌بار تلبیه واجب و شرط صحت احرام است؛ ولی در حج قران، حج‌‌گزار برای انعقاد احرام میان تلبیه و اشعار و تقلید مخیر است.[۳۹] شماری از فقیهان پیشین امامی انعقاد حج قران را نیز تنها با تلبیه دانسته‌اند.[۴۰] پشتوانه وجوب تلبیه برای احرام، آیه 197 سوره حج همراه با احادیثی است که وجوب حج را در آیه به وجوب تلبیه تفسیر کرده‌اند.[۴۱] روایات دیگری هم تلبیه را موجب انعقاد احرام و شرط صحت آن قلمداد نموده‌اند.[۴۲]

فقیهان شافعی[۴۳] و حنبلی[۴۴] بدین استناد که تلبیه ذکر است و ذکر در مناسک حج واجب نیست، تلبیه را مستحب شمرده‌اند؛ ولی فقیهان مالکی[۴۵] به پشتوانه روایات حکایت‌گر تلبیه پیامبر(ص)[۴۶] آن را واجب دانسته‌اند. فقیهان حنفی با قیاس تلبیه در حج به تکبیرة الاحرام در نماز، بر آنند که تلبیه با نیت تلبیه یا گفتن یکی از ذکرهای لا اله الا الله، الحمد لله و سبحان الله یا تقلید منعقد می‌گردد[۴۷] ؛ ولی گفتن عبارات تلبیه را مستحب می‌دانند.[۴۸]

رکن بودن تلبیه

در باور مشهور فقیهان امامی[۴۹] و اهل‌سنت،[۵۰] بدین استناد که حج بدون تلبیه صحیح است،[۵۱] تلبیه از ارکان حج و عمره به‌شمار نمی‌رود؛ ولی شماری از فقیهان امامی[۵۲] به پشتوانه احادیث[۵۳] و نیز تشبیه تلبیه در حج به تکبیرة الاحرام در نماز، بر این باورند که تلبیه در حج و عمره، رکن به‌شمار می‌رود.

الفاظ تلبیه

در باور مشهور فقیهان امامی، به پشتوانه احادیث[۵۴] صیغه تلبیه واجب چنین است: «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک.» [۵۵] البته در منابع فقهی امامیان، عباراتی دیگر نیز به عنوان صیغه تلبیه واجب یاد شده است؛ از جمله: «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَ النِّعمَهَ لَکَ وَ المُلکَ، لا شَریکَ لَکَ.» [۵۶] ؛ «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ انَّ الحَمدَ وَ النِّعمَةَ لَکَ وَ المُلکَ، لا شَریکَ لَکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ.» [۵۷] برخی این سخن را دیدگاه بیشتر متاخران شمرده‌اند.[۵۸] «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَ النِّعمَةَ وَ المُلکَ لَکَ، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ»[۵۹] ؛ «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ وَالمُلکَ لَکَ، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، بِحَجَّةٍ وَ عُمرَهٍ اَو حَجَّةٍ مُفرَدَهٍ تَمامُها عَلَیکَ لَبَّیکَ».[۶۰]

دیدگاه‌های دیگری نیز در زمینه وجوب پنج یا شش بار لبیک، یاد گشته که در منابع متاخر ضعیف شمرده شده است.[۶۱] نیز به پشتوانه احادیث،[۶۲] گفتن برخی تعابیر مشتمل بر لبیک پس از تلبیه واجب، مستحب است، از جمله: «لَبَّیکَ ذَا لمَعَارِجِ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ دَاعِیاً اِلَی دارِ السَّلامِ لَبَّیکَ.» [۶۳] و «لَبّیَکَ اتَقَرَّبُ الَیکَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ بِحَجَّةٍ وَ عُمرَهٍ لَبَّیکَ.» [۶۴]

به باور فقیهان اهل‌سنت، به پشتوانه احادیث،[۶۵] صیغه اصلی تلبیه چنین است: «لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، انَّ الحَمدَ وَ النِّعمَةَ لَکَ وَالمُلکَ، لا شَریکَ لَکَ»[۶۶] برخی این عبارت را اجماعی شمرده‌اند.[۶۷] در باور فقیهان حنفی،[۶۸] افزودن عباراتی دیگر نیز مستحب است؛ همچون: «لَبَّیکَ ذِی المَعَارِجِ لَبَّیکَ» یا «لَبَّیکَ مَرهوبٌ مِنهُ وَ مَرغوبٌ الَیکَ وَ النُّعمَی وَالفَضلُ وَ الحُسنُ لَکَ لَبَّیکَ لَبَّیکَ.» در باور فقیهان مالکی[۶۹] افزودن این عبارات بر تلبیه، مکروه و نیافزودن آن مستحب است؛ ولی در باور فقیهان شافعی[۷۰] افزودن آن مباح و نیافزودن آن مستحب است. فقیهان حنبلی[۷۱] هر دو کار را مباح دانسته‌اند. پشتوانه آنان، گزارش‌هایی از تلبیه پیامبر(ص) و صحابه است.[۷۲]

آغاز تلبیه

شماری از فقیهان امامی به پشتوانه احادیث[۷۳] و نیز اصل برائت (واجب نبودن تقارن تلبیه با نیت احرام)[۷۴] برآنند که تاخیر تلبیه از هنگام پوشیدن لباس احرام و نیت آن، جایز است.[۷۵] آنان درباره هنگام آغاز تلبیه، دیدگاه‌های متفاوت دارند؛ از جمله: استحباب تاخیر تلبیه تا هنگام رسیدن به منطقه بیداء برای شخص سواره و پیاده یا تنها برای شخص سواره در صورت احرام از مسجد شجره؛ تلبیه پس از برداشتن چند گام در صورت محرم شدن از جایی جز مسجد شجره؛ تلبیه از مکه برای شخص پیاده و از منطقه رقطاء یا شِعب الدُّب برای شخص سواره، در صورت احرام از مکه.[۷۶]

در برابر، شماری دیگر از فقیهان امامی، از جمله بسیاری از معاصران، بر این باورند که تلبیه باید هم‌زمان با نیت احرام باشد و با تقدّم بر آن یا تاخّر از آن، احرام منعقد نمی‌شود.[۷۷] تشابه تلبیه در حج با تکبیرة الاحرام در نماز، از شواهد این دیدگاه است.[۷۸] بعضی برآنند که تلبیه باید هم‌زمان با پوشیدن لباس احرام باشد.[۷۹]

فقیهان شافعی[۸۰] و شماری از فقیهان حنبلی[۸۱] به پشتوانه برخی روایات،[۸۲] تلبیه را هنگام سوار شدن بر مرکب مستحب شمرده‌اند و فقیهان حنفی[۸۳] به پشتوانه روایاتی دیگر،[۸۴] آن را پس از گزاردن دو رکعت نماز، مستحب دانسته‌اند. فقیهان مالکی[۸۵] و شماری از فقیهان حنبلی[۸۶] به استحباب تلبیه بی‌درنگ پس از احرام باور دارند.

موارد استحباب تکرار تلبیه

فقیهان امامی،[۸۷] شافعی،[۸۸] حنفی[۸۹] و حنبلی[۹۰] به پشتوانه احادیث[۹۱] تکرار تلبیه را برای احرام‌گزار، به‌ویژه در پاره‌ای موارد مستحب شمرده‌اند؛ از جمله:

آخر شب یا آغاز روز، هنگام سحر، در حال بالا رفتن یا پایین آمدن از بلندی یا درّه، پس از گزاردن نمازهای واجب یا مستحب، و هنگام روبه‌رو شدن با همسفران.

افزون بر این، فقیهان شافعی و حنبلی به استحباب تلبیه در مسجدالحرام، مسجد خیف در منا، و مسجد ابراهیم در عرفات باور دارند.[۹۲] در باور فقیهان مالکی، تکرار تلبیه مستحب است؛ ولی باید اعتدال در تکرار آن رعایت گردد.[۹۳] نیز فقیهان امامی و حنبلی، تلبیه را پس از ارتکاب برخی محرمات احرام، از جمله نگاه کردن به آینه مستحب دانسته‌اند.[۹۴] فقیهان حنبلی نیز آن را پس از شنیدن تلبیه فرد دیگر[۹۵] مستحب شمرده‌اند.

هنگام قطع تلبیه

فقیهان امامی[۹۶] به پشتوانه احادیث[۹۷] و نیز مشهور فقیهان مالکی[۹۸] برآنند که حج‌‌گزار باید تکرار تلبیه حج را هنگام ظهر روز عرفه قطع کند؛ ولی فقیهان شافعی[۹۹] و حنفی[۱۰۰] و حنبلی[۱۰۱] به پشتوانه روایتی از ابن عباس[۱۰۲] هنگام قطع تلبیه را آغاز رمی جمره عقبه در روز عید قربان دانسته‌اند. شماری از فقیهان مالکی زمان پایان تلبیه را هنگام آغاز طواف در حج می‌دانند.[۱۰۳] به باور مشهور فقیهان امامی، به پشتوانه احادیث،[۱۰۴] زمان قطع تلبیه در عمره تمتع، هنگام مشاهده خانه‌های مکه است.[۱۰۵] شماری از فقیهان به پشتوانه احادیث[۱۰۶] برآنند که هرگاه مسیر حج‌‌گزار از عراق به مکه باشد، محل قطع تلبیه، عقبه مدنیین است و اگر مسیر او از مدینه به مکه باشد، تلبیه در عقبه ذی‌طوی قطع می‌گردد.[۱۰۷]

در روایات شیعیان، برای قطع تلبیه در عمره مفرده، چند زمان یاد شده است؛ از جمله:

هنگام رسیدن به عقبه مدنیین، ورود به حرم، مشاهده کعبه، مشاهده مسجدالحرام، و هنگام عبور از منطقه ذی‌طوی. [۱۰۸] از این‌رو، به باور مشهور فقیهان امامی،[۱۰۹] در صورتی که احرام‌گزار عمره مفرده از بیرون حرم محرم شده باشد، هنگام ورود به حرم، تلبیه وی قطع می‌گردد؛ اما اگر در مکه و از ادنی الحل محرم شده باشد، زمان قطع تلبیه او، هنگام مشاهده کعبه است.[۱۱۰] شماری از فقیهان امامی به تخییر احرام‌گزار میان این گزینه‌ها باور دارند.[۱۱۱] بعضی میان روایات چنین جمع کرده‌اند که مُحرمانی که از راه مدینه به مکه می‌روند، در عقبه مدنیین؛ آن‌ها که از راه عراق به مکه می‌روند، در منطقه ذی‌طوی؛ و کسانی که در مکه و از ادنی الحل محرم می‌شوند، پس از مشاهده کعبه، تلبیه خود را قطع می‌کنند.[۱۱۲]

در فقه شافعی[۱۱۳] و حنفی[۱۱۴] و حنبلی،[۱۱۵] به پشتوانه روایات[۱۱۶] هنگام پایان تلبیه در عمره، زمان رسیدن به خانه خدا یا آغاز طواف یا استلام رکن است. به باور فقیهان مالکی، عمره‌‌گزار آفاقی و نیز عمره‌‌گزاری که حج خود را به سبب فوت حج به عمره تبدیل کرده، باید هنگام رسیدن به حرم، تلبیه خود را قطع کند؛ ولی عمره‌‌گزاری که از جعرانه یا تنعیم محرم شده، باید هنگام رسیدن به خانه‌های مکه، تلبیه را قطع نماید.[۱۱۷]

تلفظ تلبیه به عربی

به باور فقیهان امامی، تلبیه باید به زبان عربی صحیح ادا شود؛ زیرا تلبیه‌ای که در روایات بدان امر شده، به زبان عربی است؛ همچنان که در دیگر ذکرهای واجب مانند تکبیرة الاحرام در نماز چنین است.[۱۱۸] در صورت ناتوانی احرام‌گزار از تلفظ به عربی صحیح، در فقه امامی چند نظر به پشتوانه احادیث[۱۱۹] یاد شده است؛ از جمله:

1. وجوب گرفتن نایب.[۱۲۰] 2. وجوب ترجمه عبارت تلبیه.[۱۲۱] 3. تلفظ عبارت تلبیه به هر صورت مقدور.[۱۲۲] 4. تلفظ عبارت به‌شکل ممکن و نیز ترجمه آن و نایب گرفتن برای ادای آن.[۱۲۳] به باور شماری از فقیهان، در صورت ناتوانی کامل احرام‌گزار از تلفظ تلبیه به هر صورت ممکن، او از گزاردن مناسک در آن سال معذور خواهد بود و باید برای گزاردن مناسک در سال بعد، تلفظ صحیح عربی را فراگیرد.[۱۲۴]

فقیهان مالکی و حنبلی برآنند که تلبیه باید به زبان عربی گفته شود؛ زیرا ذکرهای آن به زبان عربی تشریع شده است و تنها در صورت ممکن نبودن فراگیری عربی، تلبیه به زبان غیرعربی جایز است[۱۲۵] ؛ ولی فقیهان شافعی[۱۲۶] و حنفی[۱۲۷] بدین استناد که اصل تلبیه مستحب است، تلبیه به زبان غیرعربی را حتی در صورت امکان فراگیری زبان عربی، جایز دانسته‌اند.

تلبیه شخص ناتوان و محجور

بیشتر فقیهان امامی به پشتوانه احادیث[۱۲۸] برآنند که شخص گنگ باید افزون بر نیت قلبی،[۱۲۹] با حرکت دادن زبان و اشاره کردن با انگشت، تلبیه گوید.[۱۳۰] برخی باور دارند که انجام دادن یکی از این دو کار کافی است.[۱۳۱] شماری دیگر گرفتن نایب را برای او لازم شمرده‌اند.[۱۳۲] شماری از فقیهان، نایب گرفتن را برای شخصی که هم کر باشد و هم لال، واجب دانسته‌اند.[۱۳۳] برخی بر پایه اصل احتیاط، به جمع میان اشاره کردن با انگشت و حرکت دادن زبان و نایب گرفتن باور دارند.[۱۳۴]

در فقه مالکی، تکلیف تلبیه از شخص گنگ برداشته می‌شود؛ زیرا به باور مالکیان، تلبیه از اعمال بدنی محض به‌شمار می‌رود و نیابت‌پذیر نیست[۱۳۵] ؛ ولی به باور فقیهان حنفی، تلبیه گنگ با نیت و حرکت دادن زبان صورت می‌گیرد.[۱۳۶] بیشتر فقیهان امامی به پشتوانه احادیث[۱۳۷] برآنند که تلبیه کودکان و افراد بی‌هوش را که ناتوان از گفتن تلبیه صحیح هستند، ولیّ یا نایب آن‌ها انجام می‌دهد.[۱۳۸] البته شماری از آنان به کافی نبودن نیابت برای شخص بی‌هوش و صحیح نبودن احرام او باور دارند.[۱۳۹]

در فقه مالکی، با استناد به جایز نبودن نیابت در تلبیه، کودکانی که توانایی تکلّم ندارند، لازم نیست تلبیه گویند؛ اما ولیّ کودکانی که توانایی تکلّم دارند، باید تلبیه را به آن‌ها تلقین کند تا آن را تکرار کنند.[۱۴۰]

در منابع فقه حنبلی، نایب گرفتن برای افراد گنگ، بیمار، کودک، مجنون و بی‌‌هوش مستحب به‌شمار رفته است.[۱۴۱]

تلبیه با صدای بلند

به باور فقیهان امامی،[۱۴۲] شافعی،[۱۴۳] حنفی،[۱۴۴] مالکی[۱۴۵] و حنبلی،[۱۴۶] به پشتوانه احادیث،[۱۴۷] تلبیه با صدای بلند برای احرام‌گزار مستحب است.‌ اندکی از امامیان به وجوب تلبیه با صدای بلند باور دارند.[۱۴۸] فقیهان مالکی استحباب یاد شده را وابسته به میانه‌روی و دوری از افراط و تفریط دانسته‌اند.[۱۴۹]

به باور فقیهان امامی[۱۵۰] و اهل‌سنت،[۱۵۱] به پشتوانه احادیث،[۱۵۲] تلبیه با صدای بلند برای زنان مستحب نیست. به‌سخن شماری از فقیهان امامی، به پشتوانه روایات، استحباب تلبیه با صدای بلند، ویژه احرام‌‌گزاران از مسجد شجره و نیز احرام‌گزارانی است که از مکه محرم می‌شوند. تلبیه هنگام عبور از منطقه ابطح بر این افراد مستحب است.[۱۵۳]

ذکر حج یا عمره در تلبیه

به باور فقیهان امامی[۱۵۴] و حنفی[۱۵۵] و حنبلی،[۱۵۶] به پشتوانه احادیث،[۱۵۷] مستحب است که محرم نوع رفتار خود، یعنی حج یا عمره بودن، را در تلبیه ذکر کند؛ ولی فقیهان مالکی[۱۵۸] و شماری از فقیهان شافعی[۱۵۹] بدین استدلال که عبادت پنهان بهتر است، به این استحباب باور ندارند. شماری از فقیهان شافعی برآنند که از این‌رو، یاد کردن از نوع حج یا عمره، تنها در تلبیه نخست مستحب است.[۱۶۰]

طهارت هنگام ذکر تلبیه

به باور فقیهان امامی[۱۶۱] و اهل‌سنت،[۱۶۲] به پشتوانه احادیث،[۱۶۳] طهارت از حدث اکبر و حدث اصغر، یعنی پاک بودن و نداشتن موانع نماز مانند جنابت و حیض یا وضو نداشتن[۱۶۴] هنگام تلبیه شرط نیست؛ ولی مستحب است.

فراموشی تلبیه

شماری از فقیهان متاخر امامی به پشتوانه احادیث[۱۶۵] بر آنند که اگر محرم پس از نیت، تلبیه را فراموش کند و از میقات بگذرد، باید به میقات بازگردد و آن را جبران کند.[۱۶۶] اگر امکان بازگشت فراهم نباشد، وی به‌اندازه امکان باید بازگردد.[۱۶۷] اگر این نیز ممکن نباشد، باید در همان محلی که آن را به‌یاد آورده، تلبیه گوید.[۱۶۸] شماری دیگر حالت جهل را به فراموشی افزوده‌اند و برآنند که اگر در عمره تمتع، بازگشت حج‌‌گزار به میقات یا ادنی الحل ممکن نباشد، عمره او باطل و بر چنین حج‌‌گزاری حج افراد واجب می‌شود.[۱۶۹]

به باور شماری از فقیهان معاصر امامی، وجوب بازگشت به میقات در صورت جهل یا فراموشی، وابسته به آن است که تحقق احرام با تلبیه باشد یا تلبیه، احرام را کامل کند. در غیر این صورت، به استناد عدم شمول روایات یاد شده بر این موارد، می‌توان گفت که بازگشت این‌گونه افراد به میقات لازم نیست[۱۷۰] ؛ همچنان‌که شماری از فقیهان پیشین تصریح کرده‌اند.[۱۷۱]

تلبیه در حال طواف

به باور فقیهان امامی[۱۷۲] و اهل‌سنت،[۱۷۳] به پشتوانه اجماع بر قطع تلبیه هنگام ورود به حرم یا مشاهده خانه‌های مکه و نیز احادیث،[۱۷۴] تلبیه در حال طواف واجب عمره، جایز نیست.

بازگفتن تلبیه پس از طواف در قران و افراد

حج‌‌گزار در حج قران و افراد می‌تواند پس از ورود به مکه و پیش از اعمال عرفات و منا، طواف مستحب انجام دهد و یا طواف زیارت حج قران یا افراد را پیش از وقوف در عرفات ادا کند. در این‌صورت، به باور شماری از فقیهان امامی، به‌پشتوانه احادیث،[۱۷۵] وی باید پس از گزاردن طواف و نماز آن، تلبیه را تکرار کند تا در احرام باقی بماند؛ وگرنه، حج او به عمره مفرده تبدیل می‌گردد.[۱۷۶] شماری دیگر از فقیهان امامی تنها در حج افراد به تبدیل شدن حج به عمره با نگفتن تلبیه پس از طواف باور دارند و بعضی اصولاً تبدیل حج به عمره مفرده را نپذیرفته‌اند؛ زیرا بر پایه حدیث نبوی، عمل تابع نیت است و در این‌حال، حج‌‌گزار هیچ‌گاه نیّت تبدیل حج به عمره را ندارد.[۱۷۷] نیز شماری از فقیهان امامی گزاردن طواف مستحب را پس از احرام حج تمتع و پیش از وقوف به عرفات، در حالت عادی حرام و برخی مکروه شمرده‌اند.[۱۷۸] در این میان، برخی برآنند که احرام‌گزار در صورت انجام ندادن طواف، باید تلبیه را دیگر بار انجام دهد تا از احرام حج بیرون نرود.[۱۷۹] شماری دیگر از آنان، به ویژه معاصران، بازگفتن تلبیه را به احتیاط واجب[۱۸۰] یا مستحب[۱۸۱] لازم دانسته‌اند. بعضی برآنند که بازگفتن تلبیه لازم نیست؛ زیرا بیرون آمدن از احرام نیاز به نیت دارد و حج‌‌گزار با انجام دادن طواف، چنین قصدی ندارد.[۱۸۲]

احکام جزئی

افزون بر احکام مذکور، در منابع فقهی امامی و اهل‌سنت، احکام جزئی دیگری نیز برای تلبیه یاد شده است؛ از جمله:

استحباب فاصله نیانداختن میان کلمات تلبیه با سخنی دیگر.[۱۸۳] شماری از فقیهان فاصله‌ انداختن را مکروه شمرده‌اند.[۱۸۴] البته در جواب دادن به سلام دیگران، به باور فقیهان شیعه[۱۸۵] و بیشتر فقیهان اهل‌سنت،[۱۸۶] این‌کار کراهت ندارد و حتی واجب است.

شماری از فقیهان اهل‌سنت برآنند که تا تمام شدن ذکر تلبیه، جواب سلام دیگران را نباید داد.[۱۸۷] به باور فقیهان امامی، پاسخ دادن به دیگران با تلبیه، برای احرام‌گزار مکروه است.[۱۸۸] نیز فقیهان شیعه[۱۸۹] و اهل‌سنت[۱۹۰] به استحباب صلوات و دعا پس از تلبیه باور دارند. بیشتر فقیهان اهل‌سنت تلبیه شخص غیرمحرم را جایز و‌ اندکی از آنان مکروه شمرده‌اند.[۱۹۱] به گفته علامه حلی، اصل آن است که این‌کار برای غیر محرم استحباب ندارد.[۱۹۲]

پیوند به بیرون

جباری، محمدرضا، مجاه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، عبادت های جاهلی از منظر قرآن، پاييز 1384 - شماره 7 ISC (30 صفحه - از 113 تا 142).

فاضل لنکرانی، محمد، مجله میقات حج، فقه حج: بررسی حقیقت احرام، زمستان 1372 - شماره 6 ISC (14 صفحه - از 45 تا 58).

حجتی کرمانی، علی، مجله میقات حج، فقه حج : احرام - 3، پاییز 1372 - شماره 5 ISC (12 صفحه - از 45 تا 56).

پانویس

  1. شرح الرضی، ج1، ص330.
  2. لسان العرب، ج1، ص731؛ شرح ابن عقیل، ج2، ص54-55.
  3. الصحاح، ج6، ص2479؛ مستمسک العروه، ج11، ص395.
  4. مستطرفات السرائر، ص590؛ العده، ج1، ص161؛ غایة المراد، ص392.
  5. العین، ج8، ص341، «لبی.
  6. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص199، «لب.
  7. الصحاح، ج6، ص2479، «لبی.
  8. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص200؛ لسان العرب، ج1، ص732، «لبب.
  9. القاموس المحیط، ج1، ص127، «الب.
  10. اخبار مکه، ج1، ص39.
  11. الدر المنثور، ج1، ص46؛ بحار الانوار، ج56، ص198؛ فتح القدیر، ج1، ص64.
  12. تفسیر مقاتل، ج3، ص125؛ وسائل الشیعه، ج11، ص236.
  13. الکافی، کلینی، ج4، ص206-207؛ علل الشرائع، ج2، ص419؛ جامع البیان، ج17، ص189-191.
  14. تفسیر ابن کثیر، ج2، ص240؛ کنز العمال، ج12، ص229.
  15. صحیح مسلم، ج1، ص106؛ الکافی، کلینی، ج4، ص213؛ السیرة الحلبیه، ج2، ص433.
  16. المحبر، ص311؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص232.
  17. الکافی، کلینی، ج4، ص542.
  18. تفسیر مقاتل، ج3، ص124-125؛ جامع البیان، ج9، ص310.
  19. المحبر، ص311-315.
  20. جامع البیان، ج15، ص235؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص74.
  21. مجمع البیان، ج5، ص25؛ الکشاف، ج2، ص179؛ روح المعانی، ج10، ص64.
  22. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص326-327؛ وسائل الشیعه، ج12، ص379.
  23. الکافی، کلینی، ج4، ص250، 335؛ صحیح البخاری، ج2، ص147؛ صحیح مسلم، ج4، ص7.
  24. البدایة و النهایه، ج5، ص110.
  25. الکافی، کلینی، ج4، ص334؛ التهذیب، ج5، ص84.
  26. الکافی، کلینی، ج4، ص250؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص325.
  27. الکافی، کلینی، ج4، ص250؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص325.
  28. الکافی، کلینی، ج4، ص245؛ التهذیب، ج5، ص92.
  29. صحیح البخاری، ج2، ص146، 179؛ صحیح مسلم، ج4، ص71؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1011.
  30. علل الشرائع، ج2، ص416؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص196.
  31. قرب الاسناد، ص239؛ علل الشرائع، ج2، ص416.
  32. علل الشرائع، ج2، ص418؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص235.
  33. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص222؛ التهذیب، ج5، ص313؛ کنز العمال، ج5، ص32.
  34. مستدرک الوسائل، ج10، ص167.
  35. الخصال، ص225؛ بحار الانوار، ج96، ص384.
  36. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص328.
  37. سنن ابن ماجه، ج2، ص975؛ المستدرک، ج1، ص450؛ علل الشرائع، ج2، ص418.
  38. الامالی، ص234؛ علل الشرائع، ج1، ص235.
  39. تذکرة الفقهاء، ج7، ص248؛ العروة الوثقی، ج4، ص666؛ معتمد العروه، ج2، ص528.
  40. الانتصار، ص254؛ السرائر، ج1، ص532.
  41. الکافی، کلینی، ج4، ص289؛ وسائل الشیعه، ج11، ص29.
  42. الکافی، کلینی، ج4، ص330-331؛ الاستبصار، ج2، ص189؛ التهذیب، ج5، ص43.
  43. المجموع، ج7، ص224-246؛ اعانة الطالبین، ج2، ص324، 350.
  44. المغنی، ج3، ص254؛ کشاف القناع، ج2، ص486؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص254، 256.
  45. مواهب الجلیل، ج4، ص148؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21، 39-40؛ الثمر الدانی، ص363.
  46. مسند احمد، ج2، ص53؛ صحیح البخاری، ج2، ص147؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص974.
  47. تحفة الفقهاء، ج1، ص398-400؛ بدائع الصنائع، ج2، ص161.
  48. البحر الرائق، ج2، ص565؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص533.
  49. مسالک الافهام، ج2، ص226؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص3-4.
  50. تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513.
  51. نک: مختلف الشیعه، ج4، ص59.
  52. الکافی، حلبی، ص193؛ السرائر، ج1، ص532؛ مختلف الشیعه، ج4، ص58-59.
  53. التهذیب، ج5، ص44.
  54. تهذیب الاحکام، ج5، ص91-92، 284.
  55. مختصر النافع، ص82؛ مستند الشیعه، ج11، ص312؛ جواهرالکلام، ج18، ص228.
  56. المقنع، ص220؛ الهدایه، ص220؛ العروة الوثقی، ج4، ص663.
  57. رسائل المرتضی، ج3، ص67؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص316.
  58. مدارک الاحکام، ج7، ص268.
  59. تبصرة المتعلمین، ص89.
  60. الاقتصاد، ص301.
  61. معتمد العروه، ج2، ص519.
  62. الکافی، کلینی، ج4، ص250، 335؛ التهذیب، ج5، ص91.
  63. الکافی، حلبی، ص193؛ الدروس، ج1، ص347؛ مناسک حج، ص66.
  64. رسائل الکرکی، ج2، ص153؛ دلیل الناسک، ص138؛ المعتمد، ج5، ص473.
  65. صحیح البخاری، ج2، ص147؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص974؛ سنن ابی داود، ج1، ص407.
  66. الموطا، ج1، ص331؛ المجموع، ج7، ص241؛ الشرح الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص42؛ المغنی، ج3، ص255.
  67. کشاف القناع، ج2، ص488.
  68. المبسوط، سرخسی، ج4، ص187؛ بدائع الصنائع، ج2، ص145؛ البحر الرائق، ج2، ص565.
  69. مختصر خلیل، ص68؛ مواهب الجلیل، ج4، ص159؛ الشرح الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص42.
  70. المجموع، ج7، ص245؛ حواشی الشروانی، ج4، ص63.
  71. المغنی، ج3، ص256؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص256.
  72. صحیح البخاری، ج2، ص147؛ سنن النسائی، ج5، ص161.
  73. التهذیب، ج5، ص82، 84؛ الاستبصار، ج2، ص188.
  74. جواهر الکلام، ج18، ص220؛ مستند الشیعه، ج11، ص259.
  75. مستند الشیعه، ج11، ص259؛ الحدائق، ج15، ص41؛ العروة الوثقی، ج4، ص667.
  76. مستند الشیعه، ج11، ص316.
  77. الدروس، ج1، ص347؛ مدارک الاحکام، ج7، ص263.
  78. السرائر، ج1، ص536.
  79. الدروس، ج1، ص347؛ ذخیرة المعاد، ج1، ص578؛ الحدائق، ج15، ص40.
  80. الام، ج2، ص225؛ روضة الطالبین، ج2، ص349.
  81. المغنی، ج3، ص254-255؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص254.
  82. صحیح البخاری، ج2، ص147؛ سنن ابی داود، ج1، ص398؛ فتح الباری، ج3، ص327.
  83. المبسوط، سرخسی، ج4، ص4-5؛ بدائع الصنائع، ج2، ص145؛ الدر المختار، ج2، ص530.
  84. سنن الترمذی، ج2، ص157؛ سنن النسائی، ج5، ص162.
  85. مواهب الجلیل، ج4، ص148؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص39-40.
  86. کشاف القناع، ج2، ص486.
  87. تذکرة الفقهاء، ج7، ص253؛ مجمع الفائده، ج6، ص235؛ جواهر الکلام، ج18، ص273.
  88. الام، ج2، ص170؛ فتح العزیز، ج7، ص259-261؛ المجموع، ج7، ص240.
  89. المبسوط، سرخسی، ج4، ص8؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص401.
  90. المغنی، ج3، ص258-259؛ کشاف القناع، ج2، ص488-489.
  91. سنن ابی داود، ج1، ص408؛ الکافی، کلینی، ج4، ص335-337؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص204، 325، 529.
  92. المغنی، ج3، ص258-259؛ فتح العزیز، ج7، ص260-261؛ المجموع، ج7، ص240.
  93. حاشیة الدسوقی، ج2، ص39-40؛ الشرح الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص40؛ الفواکه، ج2، ص798.
  94. الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج3، ص260؛ مناسک الحج، فاضل، ص86؛ تحریر الوسیله، ج1، ص422.
  95. العده، ج1، ص162؛ الفروع، ج5، ص390.
  96. السرائر، ج1، ص520؛ الحدائق، ج15، ص96؛ جواهر الکلام، ج18، ص274.
  97. الکافی، ج4، ص462؛ وسائل الشیعه، ج12، ص391.
  98. المدونة الکبری، ج1، ص364؛ رساله ابن ابی زید، ص365؛ الثمر الدانی، ص371.
  99. مختصر المزنی، ص68؛ فتح العزیز، ج7، ص370؛ المجموع، ج8، ص154.
  100. المبسوط، سرخسی، ج2، ص43؛ ج4، ص20؛ بدائع الصنائع، ج2، ص156.
  101. المغنی، ج3، ص451-452؛ کشاف القناع، ج2، ص583.
  102. مسند احمد، ج1، ص210؛ صحیح البخاری، ج2، ص179؛ سنن الترمذی، ج2، ص200.
  103. الفواکه، ج2، ص798.
  104. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص315؛ التهذیب، ج5، ص94.
  105. الخلاف، ج2، ص331؛ جواهر الکلام، ج18، ص276.
  106. الکافی، کلینی، ج4، ص399.
  107. المقنع، ص254؛ المقنعه، ص398-399.
  108. الکافی، کلینی، ج4، ص537؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص453-456؛ الاستبصار، ج2، ص177-178.
  109. مصباح الهدی، ج12، ص501-502.
  110. النهایه، ص216؛ تحریر الاحکام، ج1، ص571؛ مجمع الفائده، ج6، ص238.
  111. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص456.
  112. الاستبصار، ج2، ص177-178.
  113. الام، ج7، ص200؛ مختصر المزنی، ص67.
  114. المبسوط، سرخسی، ج4، ص30؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص401، 404.
  115. المغنی، ج3، ص418؛ کشاف القناع، ج2، ص569.
  116. سنن ابی داود، ج1، ص408؛ سنن الترمذی، ج2، ص200-201.
  117. التاج و الاکلیل، ج3، ص107؛ الشرح الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص40.
  118. معتمد العروه، ج2، ص523.
  119. قرب الاسناد، ص49؛ الکافی، کلینی، ج4، ص504.
  120. الجامع للشرائع، ص180.
  121. مدارک الاحکام، ج7، ص266.
  122. مستمسک العروه، ج11، ص392؛ معتمد العروه، ج2، ص525-526.
  123. کشف اللثام، ج5، ص270؛ مستند الشیعه، ج11، ص315.
  124. معتمد العروه، ج2، ص525-526.
  125. المغنی، ج3، ص260؛ مواهب الجلیل، ج4، ص148؛ کشاف القناع، ج2، ص488.
  126. المجموع، ج7، ص246؛ مغنی المحتاج، ج1، ص482.
  127. المبسوط، سرخسی، ج4، ص6؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص399.
  128. الکافی، کلینی، ج3، ص315؛ ج4، ص335؛ التهذیب، ج5، ص93.
  129. الدروس، ج1، ص347؛ الحدائق، ج15، ص64.
  130. السرائر، ج1، 537؛ تحریر الاحکام، ج1، ص571؛ جامع المقاصد، ج3، ص167.
  131. ارشاد الاذهان، ج1، ص253؛ المهذب، ج2، ص165.
  132. فتاوی ابن الجنید، ص126.
  133. کشف اللثام، ج5، ص270.
  134. العروةالوثقی، ج4، ص664؛ مستمسک‌العروه، ج11، ص392.
  135. مواهب الجلیل، ج3، ص437.
  136. المبسوط، سرخسی، ج4، ص188.
  137. التهذیب، ج5، ص60، 409.
  138. مختلف الشیعه، ج4، ص56؛ مستمسک العروه، ج11، ص392؛ معتمد العروه، ج2، ص526؛ المعتمد، ج3، ص336.
  139. السرائر، ج1، ص529.
  140. مواهب الجلیل، ج3، ص437.
  141. کشاف القناع، ج2، ص487.
  142. السرائر، ج1، ص536؛ مستند الشیعه، ج11، ص319؛ جواهر الکلام، ج18، ص272.
  143. فتح العزیز، ج7، ص262-263؛ المجموع، ج7، ص240-241؛ مغنی المحتاج، ج1، ص481.
  144. المبسوط، سرخسی، ج4، ص6؛ بدائع الصنائع، ج2، ص145؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص541.
  145. الموطا، ج1، ص334؛ الثمر الدانی، ص364.
  146. المغنی، ج3، ص240-241، 254-255؛ کشاف القناع، ج2، ص487.
  147. سنن النسائی، ج5، ص162؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص326؛ التهذیب، ج5، ص92.
  148. نک: التهذیب، ج5، ص92.
  149. الشرح‌الکبیر، ابوالبرکات، ج2، ص40؛ الثمر الدانی، ص364.
  150. المبسوط، طوسی، ج1، ص316؛ مسالک الافهام، ج2، ص244؛ ریاض المسائل، ج6، ص266.
  151. فتح العزیز، ج7، ص263؛ مواهب الجلیل، ج4، ص202؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص541.
  152. الکافی، کلینی، ج4، ص337، 405.
  153. الحدائق، ج15، ص62-63.
  154. منتهی‌المطلب، ج10، ص235؛ جواهرالکلام، ج18، ص279.
  155. تحفة الفقهاء، ج1، ص398-399؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص531.
  156. المغنی، ج3، ص257؛ کشاف القناع، ج2، ص486.
  157. صحیح مسلم، ج4، ص52؛ سنن ابی داود، ج1، ص403؛ الکافی، کلینی، ج4، ص454-455.
  158. المدونة الکبری، ج1، ص360-361؛ التاج و الاکلیل، ج4، ص55؛ مواهب الجلیل، ج4، ص55.
  159. فتح العزیز، ج7، ص208؛ المجموع، ج7، ص227.
  160. حواشی الشروانی، ج4، ص55؛ مغنی المحتاج، ج1، ص478؛ فتح الوهاب، ج1، ص240.
  161. المقنع، ص226؛ تحریر الاحکام، ج1، ص571؛ الدروس، ج1، ص348.
  162. الام، ج2، ص171؛ مواهب الجلیل، ج4، ص148، 219؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص541.
  163. صحیح البخاری، ج1، ص79؛ صحیح مسلم، ج4، ص30؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص326.
  164. الروضة البهیه، ج1، ص251.
  165. التهذیب، ج5، ص58.
  166. العروة الوثقی، ج4، ص668؛ مستمسک العروه، ج11، ص407؛ معتمد العروه، ج2، ص539-540.
  167. کلمة التقوی، ج3، ص288؛ مناسک الحج، الگلپایگانی، ص80.
  168. العروة الوثقی، ج4، ص668.
  169. مناسک حج، فاضل، ص128.
  170. معتمدالعروه، ج2، ص539؛ تفصیل الشریعه، ج3، ص196.
  171. النهایه، ص272؛ الجامع للشرائع، ص183.
  172. الخلاف، ج2، ص293؛ المؤتلف، ج1، ص371؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص257.
  173. نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص30؛ فتح العزیز، ج7، ص262؛ مواهب الجلیل، ج4، ص149؛ کشاف القناع، ج2، ص569.
  174. سنن الترمذی، ج2، ص200؛ نک: الکافی، کلینی، ج4، ص540-541.
  175. الکافی، کلینی، ج4، ص298؛ التهذیب، ج5، ص44.
  176. تذکرة الفقهاء، ج8، ص70؛ شرائع الاسلام، ج1، ص176؛ الحدائق، ج17، ص263-264.
  177. شرائع الاسلام، ج1، ص176؛ جواهر الکلام، ج18، ص64-65؛ مختلف الشیعه، ج4، ص36؛ وسائل الشیعه، ج1، ص48.
  178. الدروس، ج1، ص416؛ الحدائق، ج16، ص366.
  179. الحدائق، ج16، ص366.
  180. مناسک الحج، سیستانی، ص182؛ مناسک الحج، تبریزی، ص176.
  181. مناسک الحج، وحید خراسانی، ص152.
  182. الحدائق، ج16، ص366.
  183. تحریر الاحکام، ج1، ص573؛ المجموع، ج7، ص246؛ البحر الرائق، ج2، ص570.
  184. اعانة الطالبین، ج4، ص217؛ نک: شرح صحیح مسلم، ج8، ص91.
  185. منتهی المطلب، ج10، ص255-256؛ تحریر الاحکام، ج1، ص573.
  186. البحر الرائق، ج2، ص570؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص541.
  187. المدونة الکبری، ج1، ص59؛ مواهب الجلیل، ج4، ص148.
  188. المبسوط، طوسی، ج1، ص322؛ تحریر الاحکام، ج1، ص573.
  189. تذکرة الفقهاء، ج7، ص262؛ تحریر الاحکام، ج1، ص573.
  190. کشاف القناع، ج2، ص487؛ حاشیة رد المحتار، ج1، ص558؛ مغنی المحتاج، ج1، ص482.
  191. المغنی، ج3، ص261؛ کشاف القناع، ج2، ص489.
  192. تذکرة الفقهاء، ج7، ص262؛ منتهی المطلب، ج10، ص256.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تلبیه.
  • اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • ارشاد الاذهان: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش الحسون، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
  • الاستبصار: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.
  • اعانة الطالبین: السید البکری الدمیاطی (درگذشت 1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق.
  • الاقتصاد الهادی: الطوسی (درگذشت 460ق.)، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400ق.
  • الام: الشافعی (م 204ق.)، بیروت، دار الفکر، 1403ق.
  • الامالی: الصدوق (درگذشت 381ق.)، قم، البعثه، 1417ق.
  • الانتصار: السید المرتضی (درگذشت 436ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1415ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (درگذشت 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • بدائع الصنائع: علاء الدین الکاسانی (درگذشت 587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
  • التاج و الاکلیل لمختصر خلیل: محمد بن یوسف العبدری (درگذشت 897ق.)، بیروت، دار الفکر، 1398ق.
  • تبصرة المتعلمین: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش حسینی و یوسفی، تهران، فقیه، 1368ش.
  • تحریر الاحکام الشرعیه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق.
  • تحریر الوسیله: امام خمینی1 (درگذشت 1368ش.)، نجف، دار الکتب العلمیه، 1390ق.
  • تحفة الفقهاء: علاء الدین السمرقندی (درگذشت 535ق./539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • تفسیر مقاتل بن سلیمان: (درگذشت 150ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، 1423ق.
  • تفصیل الشریعه: محمد الفاضل النکرانی، دار التعارف للمطبوعات، 1418ق.
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
  • الثمر الدانی: الآبی الازهری (درگذشت 1330ق.)، بیروت، المکتبة الثقافیه.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • جامع المقاصد: الکرکی (درگذشت 940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق.
  • الجامع للشرائع: یحیی بن سعید الحلی (درگذشت 690ق.)، به کوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، 1405ق.
  • جواهر الکلام: النجفی (درگذشت 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • حاشیة الدسوقی: الدسوقی (درگذشت 1230ق.)، دار احیاء الکتب العربیه.
  • حاشیة رد المحتار: ابن عابدین (درگذشت 1252ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (درگذشت 1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش.
  • حواشی الشروانی و العبادی: الشروانی (درگذشت 1301ق.) و العبادی (درگذشت 994ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الخصال: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
  • الخلاف: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
  • الدر المختار: الحصکفی (درگذشت 1088ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
  • الدروس الشرعیه: الشهید الاول (درگذشت 786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق.
  • دلیل الناسک: السید محسن الحکیم (درگذشت 1390ق.)، به کوشش الطباطبائی، دار الحکمه، 1374ش.
  • ذخیرة المعاد: محمد باقر السبزواری (درگذشت 1090ق.)، آل البیت:.
  • رسالة ابن ابی‌زید: القیروانی (درگذشت 389ق.)، به کوشش صالح الابی، بیروت، المکتبة الثقافیه.
  • رسائل الکرکی: الکرکی (درگذشت 940ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1409ق.
  • رسائل المرتضی: السید المرتضی (درگذشت 436ق.)، به کوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، 1405ق.
  • روح المعانی: الآلوسی (درگذشت 1270ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الروضة البهیة فی شرح اللمعه: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، به کوشش کلانتر، قم، مکتبة الداوری، 1410ق.
  • روضة الطالبین: النووی (درگذشت 676ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • ریاض المسائل: سید علی الطباطبائی (درگذشت 1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1422ق.
  • السرائر: ابن ادریس (درگذشت 598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
  • سنن ابن ماجه: ابن ماجه (درگذشت 275ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.
  • سنن ابی‌داود: السجستانی (درگذشت 275ق.)، به کوشش سعید اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
  • سنن الترمذی: الترمذی (درگذشت 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
  • السنن الکبری (سنن النسائی): النسائی (درگذشت 303ق.)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
  • السیرة الحلبیه: الحلبی (درگذشت 1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق.
  • شرائع الاسلام: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق.
  • شرح ابن عقیل: ابن العقیل (درگذشت 769ق.)، مصر، المکتبة التجاریة الکبری، 1384ق.
  • شرح الرضی علی الکافیه: رضی الدین الاسترآبادی (درگذشت 686ق.)، به کوشش یوسف حسن، تهران، مؤسسة الصادق7، 1395ق.
  • الشرح الکبیر: ابوالبرکات (درگذشت 1201ق.)، مصر، دار احیاء الکتب العربیه.
  • الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (درگذشت 682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • الصحاح: الجوهری (درگذشت 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
  • صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
  • صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (درگذشت 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
  • صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • العدة شرح العمده: عبدالرحمن بن ابراهیم المقدسی (درگذشت 624ق.)، به کوشش صلاح بن محمد، دار الکتب العلمیه، 1426ق.
  • العروة الوثقی: سید محمد کاظم یزدی (درگذشت 1337ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1420ق.
  • علل الشرائع: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق.
  • العین: خلیل (درگذشت 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق.
  • غایة المرام فی شرح نکت الارشاد: الشهید الاول (درگذشت 786ق.)، قم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، 1414ق.
  • فتاوی ابن الجنید: علی‌پناه الاشتهاردی، قم، 1416ق.
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • فتح العزیز: عبدالکریم بن محمد الرافعی (درگذشت 623ق.)، دار الفکر.
  • فتح القدیر: الشوکانی (درگذشت 1250ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • فتح الوهاب: زکریا بن محمد الانصاری (درگذشت 936ق.)، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الفروع: محمد بن مفلح المقدسی (درگذشت 763ق.)، مؤسسة الرساله، 1424ق.
  • الفواکه الدوانی علی رسالة ابن ابی‌زید: احمد بن غنیم النفراوی (درگذشت 1126ق.)، به کوشش رضا فرحات، مکتبة الثقافة الدینیه.
  • القاموس المحیط: الفیروزآبادی (درگذشت 817ق.)، بیروت، دار العلم.
  • قرب الاسناد: الحمیری (درگذشت قرن3ق.)، قم، آل البیت:، 1413ق.
  • الکافی فی الفقه: ابوالصلاح الحلبی (درگذشت 447ق.)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین7، 1403ق.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • کشاف القناع: منصور البهوتی (درگذشت 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الکشاف: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، مصطفی البابی، 1385ق.
  • کشف اللثام: الفاضل الهندی (درگذشت 1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
  • کلمة التقوی (فتاوی): محمد امین زین الدین، قم، مهر، 1413ق.
  • کنز العمال: المتقی الهندی (درگذشت 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
  • المبسوط: السرخسی (درگذشت 483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
  • مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (درگذشت 993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق.
  • المجموع شرح المهذب: النووی (درگذشت 676ق.)، دار الفکر.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
  • مختصر المزنی: المزنی (درگذشت 263ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • المختصر النافع: المحقق الحلی (درگذشت 676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق.
  • مختصر خلیل: محمد بن یوسف (درگذشت 897ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • مختلف الشیعه: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق.
  • مدارک الاحکام: سید محمد بن علی الموسوی العاملی (درگذشت 1009ق.)، قم، آل البیت:، 1410ق.
  • المدونة الکبری: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، مصر، مطبعة السعاده.
  • مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (درگذشت 965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق.
  • المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (درگذشت 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مستطرفات السرائر: ابن ادریس (درگذشت 598ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1411ق.
  • مستمسک العروة الوثقی: سید محسن حکیم (درگذشت 1390ق.)، قم، مکتبة النجفی، 1404ق.
  • مستند الشیعه: احمد النراقی (درگذشت 1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • مصباح الهدی: محمد تقی الآملی (درگذشت 1391ق.)، تهران، 1380ق.
  • معتمد العروة الوثقی: محاضرات الخوئی (درگذشت 1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1404ق.
  • معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
  • مغنی المحتاج: محمد الشربینی (درگذشت 977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق.
  • المغنی: عبدالله بن قدامه (درگذشت 620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • المقنع: الصدوق (درگذشت 381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی7، 1415ق.
  • المقنعه: المفید (درگذشت 413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (درگذشت 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • مناسک الحج: السید علی السیستانی، قم، شهید، 1413ق.
  • مناسک الحج: السید محمد رضا گلپایگانی، قم، دار القرآن، 1413ق.
  • مناسک الحج: جواد التبریزی، قم، مهر، 1414ق.
  • مناسک الحج: حسین الوحید الخراسانی.
  • مناسک حج: امام خمینی1، نشر آثار امام، 1370ش.
  • مناسک حج: محمد فاضل لنکرانی، قم، امیر قلم، 1423ق.
  • منتهی المطلب: العلامة الحلی (درگذشت 726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1412ق.
  • مواهب الجلیل: الحطاب الرعینی (درگذشت 954ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • المؤتلف من المختلف: الطبرسی، به کوشش شانه‌چی و دیگران، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1410ق.
  • الموطّا: مالک بن انس (درگذشت 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.
  • المهذب البارع: ابن فهد الحلّی (درگذشت 841ق.)، به کوشش العراقی، قم، النشر الاسلامی، 1407-1413ق.
  • النهایه: الطوسی (درگذشت 460ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1400ق.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (درگذشت 1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
  • الهدایه: الصدوق (درگذشت 381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی7، 1418ق.

{{ar:التلبية}}