بنیاسد بن عبدالعزی
نام کامل | بنیاسد بن عبدالعزی |
---|---|
نسب | بنیاسد بن عبدالعزی |
سرسلسله | اسد بن عبدالعزی بن قُصَی بن کلاب |
مکان قبیله | مکه و مدینه |
زیرشاخهها | آل زبیر |
مذهب | بتپرستی و مسیحیت و اسلام |
محل حکومت | مکه |
مدت حکومت | ده سال |
اشخاص مهم | حضرت خدیجه دختر خویلد، ورقة بن نوفل بن اسد، حکیم بن حزام، اسود بن مطلب بن اسد، ابوالبَختری عاص بن هشام، هبار بن اسود، نوفل بن خویلد بن اسد، عروة بن زبیر، مصعب بن ثابت، زبیر بن خبیب، زبیر بن بکار، زبیر بن عوام، خویلد بن اسد،عبدالله بن زبیر |
مهمترین اقدامات | منصب رفادت و سقایت، بازسازی کعبه پیش از بعثت پیامبر، حفر چاه شفیه، حمایت از پیامبر در زمان ظهور اسلام، یاری پیامبر در شعب ابیطالب، بازسازی کعبه و مسجدالحرام در زمان عبدالله بن زبیر، |
بنیاسد بن عبدالعزی از خاندانهای تاثیرگذار مکه در دوران جاهلیت و اسلام بودند. این خاندان یکی از تیرههای اصلی قریش مکه و خاندان پدری حضرت خدیجه(س) و فرزندان اسد بن عبدالعزی جد چهارم پیامبر(ص) هستند.
پیش از اسلام بیشتر اعضای این خاندان بتپرست، و تعدادی از آنان مسیحی بودند و با ظهور اسلام عدهای از آنان به اسلام گرویده و جزء حامیان پیامبر(ص) بودن و عدهای دیگر از آنان در صف دشمنان پیامبر(ص) قرار گرفتند. بعد از پیامبر(ص) نیز آنان همسو با خلفا شدند و فقط چهره شاخص بنیاسد که به حمایت از امام علی(ع) به پا خواست زبیر بن عوام بود.
چهره مشهور این خاندان عبدالله بن زبیر است که با حمایت خاندانش، پس از معاویة بن ابیسفیان خلافتی در مکه تشکیل داد و در بسیار از مناطق سرزمینهای اسلامی بجز شام با او بیعت شد. حکومت عبدالله بن زبیر در مکه را میتوان حکومت بنی اسد نیز به حساب آورد.
از اقدامات زبیریان در مدت حکومت خود بازسازی کعبه و گسترش مسجدالحرام بود چرا که در حمله شامیان، کعبه دچار آتشسوزی شد و در حال فروپاشی بود؛ این بازسازی طبق روایتی که از عایشه نقل شده بود بر پایههای ابراهیمی بنا شد ولی دیری نپایید که با روی کار آمدن حجاج بن یوسف، کعبه را به حالت سابق خود برگرداند.
بنیاسد خانههای مختلفی در مکه داشتند که در گزارشات تاریخی به آنها اشاره شده است.
خاندان بنیاسد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد خاندان پدری خدیجه(س) اُمالمومنین و از تیرههای اصلی قریش در مکه است.
افزون بر وجود چهرههای برجسته و نقشآفرین در رویدادهای عصر جاهلی و دوران پیامبر(ص)، اهمیت آنها به جهت تشکیل تنها دولت با مرکزیت مکه است.
آنان فرزندان اسد بن عبدالعزی بن قُصَیّ بن کلاب، جد چهارم پیامبر(ص) شامل خُوَیلد پدر حضرت خدیجه(س) و جد زبیر صَیفی، حُوَیرث، عمرو، مطلب، حارث، نوفل، حبیب، هاشم، مُهاشم، طُوَیلب و طالب بودند که پنج تن اخیر در جنگهای فِجار کشته شدند.[۱]
نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد بن عبدالعزی یکی از 25 تیره قریش[۲] و از بَطائِح (ساکنان پیرامون کعبه) است.[۳]
مادر اسد، ریطه یا حَظیاء/حَطیا دختر کعب بن سعد بن تَیم بن مره بود.[۴]
بنیاسد از طریق اُمحبیب دختر اسد بن عبدالعزی با رسول خدا(ص) پیوند نسبی دارد؛ زیرا وی جده مادری آمنه، مادر رسول خدا(ص) است.[۵]
میان عرب، تیرههایی دیگر نیز با نام بنیاسد شناخته میشوند که اسد بن ربیعة بن نَزار، بنیاسد از قبیله اَزد شَنوءَه یمن و بنیاسد بن خُزَیمه از آن جمله به شمار میروند.[۶]
بنیاسد پیش از اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اسد، بزرگ این تیره، از اشراف و سران قریش در روزگار جاهلیت بود.
بر پایه گزارشی، وی کنار دیگر سران مکه مانند عبدالمطلب، امیة بن عبدشمس و عبدالله بن جدعان تیمی به دیدار سیف بن ذی یَزَن پادشاه یمن رفت.[۷] اما او از صاحبان مناصب کعبه نبود و تبار او نیز در جایگاهی فروتر از تیرههایی مانند بنیهاشم و بنیامیه قرار داشت.
بر پایه گزارشی از زبیر بن بکار، اسد میان قریشیانی که با یکدیگر کدورت داشتند، آشتی برقرار میکرد و از اینرو، مُسلِم (سازشدهنده) لقب یافت.[۸]
پس از اسد، خُوَیلِد بن اسد و عثمان بن حُوَیرِث بر این خاندان ریاست داشتند.[۹]
مذهب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد همچون دیگر قبایل قریش، بتها به ویژه بت عزی را میپرستیدند.[۱۰] اما افرادی انگشتشمار از آنها مانند ورقة بن نوفل و عثمان بن حُویرث، در روزگار جاهلیت به کیش مسیحیت درآمدند.[۱۱]
عثمان بن حویرث کوشش کرد تا با تشویق قیصر روم برای مالیات بستن به کاروانهای تجاری قریش که به شام میرفتند، همراه کسب جایگاه ویژه در دربار قیصر از سوی او بر قریش حکمرانی کند و مسیحیت را دین رسمی مکه نماید. اما قریش به ریاست سعید بن عاص اموی و ولید بن مغیره مخزومی، با این امر مخالفت نمودند و او را در این کار ناکام نهادند و با کوشش برخی درباریان قیصر او را مسموم کردند.[۱۲]
تلبیه بنیاسد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آنان در مراسم حج تلبیهای ویژه داشتند: «لبَّیْکَ اللهُمَّ لبَّیْکَ. رَبنا اَقْبَلَتْ بنواسدِ. اهلُ الوفاءِ والنوالِ والجَلَدِ. فینا النَّدَی والذرّی والعَدَدِ) (والمالُ والبنون فینا والوَلَدِ. الواحدُ القَهَّارُ والربُّ الصَمَدِ. لا نَعْبدُ الاَصنامَ حتی نَجتَهدَ لِربِّها ونَعْتَبِدَ. لِحِجَّةٍٍٍ لَها الدِّما وحَجُّها حتی نَرِدُ»؛[۱۳] «خدایا! اسدیان به تو روی آوردند و دعوتت را اجابت کردند؛ آنان که وفادارانی پرمایه و سخاوتمندند و جمعیتی فراوان دارند. ای یکتای قهار و بیهمتا! ما بتان را نمیپرستیم، مگر برای بندگی خدای بتان و نزدیک شدن به او و این پرستش ما در حجی است که شامل قربانی و ریختن خون و احترام و بزرگداشت بتها است».
مناصب سقایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد در اختلاف میان بنی عبدمناف و بنی عبدالدار بر مناصب رفادت و سقایت حاجیان همراه تیرههایی چون بنی زهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، و بنی حارث بن فهر به پشتیبانی از بنی عبدمناف پرداختند و از تیرههایی بودند که در «حلف المُطَیِّبین» حضور داشتند.[۱۴]
آنها همچنین در حِلف الفُضُول به حمایت از مظلومان همسوگند شدند[۱۵] و سالها بعد در اسلام نیز بر این پیمان اعلان وفاداری کردند.[۱۶]
حفر چاه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد در یوم شَمطَه از بزرگترین جنگهای فجار[۱۷] بر ضد هوازن، با بنیهاشم و دیگر تیرههای قریش متحد شدند.[۱۸] پس از این که بنی عبدالمطلب با حفر چاههای گوناگون مردم را سیراب کردند و بر افتخارات خود افزودند، بنیاسد نیز همانند دیگر تیرههای قریش به حفر چاه روی آوردند. از جمله چاهی در مکه به نام شفیه/سقیه حفر کردند که بعدها در محدوده دار زبیده قرار گرفت[۱۹] و تا روزگار ازرقی (قرن سوم ق.) در این خانه بود.[۲۰]
عهدهدار بازسازی کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد در بازسازی کعبه به دست قریش که به گفته مشهور، پنج سال[۲۱] پیش از بعثت پیامبر رخ داد، با قرعهکشی همراه بنیعبدالدار و بنیعَدی بن کَعب، بازسازی ضلع شامی کعبه را بر عهده گرفتند.[۲۲]
بنیاسد و پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد مانند بسیاری از قبایل دیگر، هنگام ظهور اسلام واکنشهای متفاوت از خود نشان دادند و در مجموع میتوان آنها را در جبهه برابر اسلام یافت.
حامیان پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
البته شماری اندک از بنیاسد در صف نخستین حامیان پیامبر بودند و در عرصههای گوناگون با او همراهی کردند.[۲۳] زبیر بن عوام، عَمرو بن امیه،[۲۴] خالد بن حُزام، برادر زاده خدیجه[۲۵] یزید بن معاویة ابن اسود[۲۶] و اسود بن نَوفل از مهاجران اسدی به حبشه بودند[۲۷] و کسانی چون حَولاء دختر تُوَیت و حاطِب بن ابیبَلْتَعه نیز در شمار مهاجران به مدینه جای داشتند.[۲۸]
در میان بدریان، زبیر بن عوّام، حاطب بن ابیبلتعه (همپیمان بنیاسد) و سعد بن خولی کلبی مولی حاطب حضور داشتند.[۲۹]
در نبرد اُحد نیز از سائب بن عوام[۳۰] یاد شده است.
از مسلمانان بنیاسد در مجموعه غزوههای مهم پیش از فتح مکه مانند خندق (5ق.)، حدیبیه (6ق.)، و خیبر (7ق.) جز کسانی مانند زبیر و برادرش سائب[۳۱] و حاطب بن ابیبلتعه[۳۲] سخنی به میان نیامده است.
دشمنان پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در میان دشمنان و آزاردهندگان اصلی پیامبر و در جمع توطئهچینان بر ضد مسلمانان، چهرههای شاخص و گوناگون از بنیاسد حضور داشتند. اسود بن مطلب بن اسد از دشمنان اصلی پیامبر و استهزاءکنندگان بود. خداوند با وعده کفایت شر آنان، پیامبر را به دعوت عمومی فرمان داد. (شوری: 94-95)[۳۳]
یاریدهندگان به پیامبر در شعب ابیطالب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گزارشهایی درباره یاری پنهان حکیم بن حُزام و ابوالبَختری به تحریمشدگان در محاصره اقتصادی بنیهاشم در شعب ابیطالب[۳۴] در دست است. نیز از همراهی زَمْعَة بن اسود اسدی در نقض این عهدنامه یاد شده است.[۳۵] اما اینان و زمعة بن اسود کنار دیگر سران قریش در جلسه دار الندوه برای توطئه بر ضد پیامبر در سال سیزدهم بعثت شرکت داشتند.[۳۶]
در نبرد بدر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در نبرد بدر، برخی از بنیاسد، قریش را همراهی کردند و برخی از آنها مانند حکیم بن حزام، عبدالرحمن بن عوام و عبدالله بن عوام برادران زبیر،[۳۷] سائب بن ابیحُبَیش، حُوَیرث/حارث بن عبّاد و حارث بن عُثْمَان بن حویرث به اسارت مسلمین در آمدند.[۳۸]
زمعة بن اسود، عقیل بن اسود، حارث بن زمعه، ابوالبختری عاص بن هشام و نوفل بن خویلد نیز در این نبرد به قتل رسیدند.[۳۹]
در نبرد احد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در نبرد اُحد (3ق.) عبدالله بن حمید بن زهیر بن حارث بن اسد همراه سه تن دیگر تصمیم به قتل پیامبر داشتند که ناکام ماندند.[۴۰]
عبدالله به دست امام علی(ع) کشته شد.[۴۱]
همچنین میتواند از دلیلهای موضعگیری آنها در برابر امام علی در دورههای بعد باشد؛ سران بنیاسد در غزوه خندق (5ق.) نیز میان قبایل متحد با ابوسفیان به محاصره مدینه پرداختند.[۴۲]
اسلام بنیاسد در فتح مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سرانجام بنیاسد در فتح مکه همچون دیگر قریش مسلمان شدند و برخی از آنها پیامبر را در غزوههای بعد همراهی کردند. از جمله اسدیانی که در جنگ حنین یا طائف[۴۳] به شهادت رسیدند، یزید بن زمعه[۴۴] از مشاوران مهم قریش در جاهلیت،[۴۵] زید بن ربیعه/زمعه[۴۶] و یزید بن معاویة بن اسود[۴۷] بودند.
ابوسنابل بن بعکک و حکیم بن حزام دو تن از بنیاسد را نیز میان «مولفة قلوبهم» نام بردهاند.[۴۸] وهب بن زمعه نیز در حجة الوداع پیامبر را همراهی کرد.[۴۹]
بنیاسد پس از پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گزارشی که بهطور مشخص رویکرد بنیاسد پس از سقیفه را بیان کرده باشد، در دست نیست؛ اما با توجه به همکاری چهرههای گوناگون از بنیاسد با جریان خلافت، میتوان رویکرد آنها را همسو با این جریان دانست. تنها چهره شاخص بنیاسد که پس از پیامبر(ص) در صحنههای گوناگون به جانبداری از امام علی(ع) پرداخت، زبیر بود. وی مخالف جریان سقیفه بود[۵۰] و حتی برای مبارزه مسلحانه با دستگاه خلافت اعلام آمادگی کرد.[۵۱] همو در شورای شش نفره خلافت به نفع امام علی(ع) کنار رفت[۵۲] و به پشتیبانی و همراهی اهل بیت پیامبر و امام علی(ع) پرداخت.[۵۳]
سرگذشت اسدیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اما بیشتر اسدیان به همکاری با خلفا پرداختند؛ سائب در نبرد یمامه (13ق.) در برابر مسیلمه کذاب به قتل رسید.[۵۴] به روایتی بجیر بن عوام، برادر زبیر، نیز در این نبرد کشته شد.[۵۵]
بر پایه گزارشی، هشام بن حکیم نیز در نبرد اجنادین (13ق.) در دوران ابوبکر کشته شد.[۵۶] حاطب ابیبلتعه، قاصد ابوبکر نزد مقوقس پادشاه مصر بود و با وی قرار داد صلح بست.[۵۷]
عَدَی بن نوفل کارگزار عمر و عثمان بر حَضْرَموت بود.[۵۸] در برابر، گزارشی وجود دارد که عمر به هشام اختیارات گسترده برای امر به معروف و نهی از منکر داد، به گونهای که او را همتای خود در این کار میدانست.[۵۹] عبدالرحمن بن عوّام برادر زبیر که مادرش ام الخیر دختر مالک عبدری بود، در نبرد یرموک (15ق.) در دوران عمر کشته شد.[۶۰]
زبیر نیز در نبرد یرموک (15ق.) همراه پسرش عبدالله که به سبب اندک بودن سن، در نبرد شرکت نکرد، حضور داشت[۶۱] و دلاوری فراوان از خود نشان داد.[۶۲] آوردهاند که او در سفر عمر به شام (15ق.) در جابیه دمشق با او همراهی کرد.[۶۳]
گزارشهایی نیز از حضور و سرداری زبیر در فتح مصر و اسکندریه و عین شمس به سال 20ق. وجود دارد.[۶۴] او به سال 21ق. میان جمع مشاوران عمر حضور داشت.[۶۵]
عبدالله بن زمعه نیز در حمایت از عثمان، با ابنمسعود که به کوششهای خلیفه معترض بود، درگیر شد و او را در مسجد مدینه به زمین کوبید.[۶۶] عبدالله[۶۷] در دفاع از عثمان همراه عبدالله بن وهب،[۶۸] عبدالله و عبیدالله پسران عبدالرحمن بن عوام و عبدالله بن زبیر[۶۹] حضور داشتند که جز عبیدالله بن عبدالرحمن و عبدالله بن زبیر به دست شورشیان به قتل رسیدند.[۷۰]
حکیم بن حزام پس از قتل عثمان، پنهانی در گروهی محدود کنار زبیر و فرزندانش عبدالله و منذر، جسد عثمان را تشییع و دفن کرد.[۷۱]
بنیاسد و امام علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در این دوره، زبیر و طلحه از نخستین بیعتکنندگان با امام علی بودند[۷۲] اما به دلیل محروم ماندن از حکومت کوفه و بصره، بیعت خود را شکستند و نبرد جمل را در سال 36ق. در برابر او به راه انداختند. پیش از آغاز نبرد، در پرتو سخنان امام علی(ع) زبیر از نبرد کناره گرفت.[۷۳]
اسود بن ابوالبختری نیز در مدینه همراه مروان، مردم را از یاری امام علی بازمیداشت. همو با معاویه همکاری میکرد.[۷۴] عبدالله بن معبد در جمل در یاری عایشه کشته شد.[۷۵]
عبیدالله بن عبدالرحمن بن عوام نیز در همین نبرد یا صفین، در ستیز با امام علی کشته شد.[۷۶] در هجوم بُسْر بن اَرطاة به مدینه، معاویه به او سفارش کرد که در کارهای خود با اسود مشورت نماید.[۷۷]
منذر بن زبیر در دوران معاویه همراه 30 تن از بنیاسد برای فتح قسطنطنیه کوشش کرد که نتیجهای در بر نداشت.[۷۸] معاویه وصیت کرده بود منذر او را در قبرش بگذارد.[۷۹]
دولت بنیاسد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد نخستین کسانی هستند که مکه را مرکز خلافت خود کردند؛ خلافتی که حدود 10 سال به درازا انجامید. عبدالله بن زبیر با یاری خاندان و برادرانش پس از مبارزه با حکومت یزید و شعار برکناری او و تشکیل شورای خلافت[۸۰] پس از مرگ یزید، در نهم رجب سال 64ق.[۸۱] مردم را به بیعت با خود، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره خلفا فراخواند.[۸۲] مردم همه شهرها جز مناطقی در شام با او بیعت کردند.[۸۳]
در این میان، مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از ابن زبیر بیعت کردند[۸۴] و عثمان بن محمد، حاکم یزید و دیگر بنیامیه را از آن جا بیرون راندند.[۸۵] آنها پیشنهاد یزید را درباره همکاری با لشکر شام برای سرکوب ابن زبیر نپذیرفتند. همین سبب شد که شامیان در 28 ذیحجه سال 63ق. به مدینه هجوم آورند.[۸۶]
پس از شکست مردم مدینه، با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه حرّه در مدینه رقم خورد.[۸۷] در این رخداد، افراد گوناگون از بنیاسد از جمله خاندان زمعه مورد خشم لشکر یزید قرار گرفتند و کشته شدند.[۸۸]
برچیده شدن دولت زبیریان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سرانجام ابن زبیر پس از محاصره دوم مکه به دست شامیان زیر فرمان حجاج بن یوسف ثقفی، در جمادیالثانی سال 73ق. در مسجدالحرام به قتل رسید[۸۹] و با مرگ او دولت زبیریان برچیده شد.
سرانجام زبیریان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از شکست ابن زبیر، گروهی از بنیاسد، عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حکمرانان اموی و عباسی نزدیک کردند.
از جلوههای همراهی بنیاسد با مروانیان، رخداد قدید بود. در این رویداد، پس از حمله خوارج به سرکردگی ابوحمزه مختار بن عوف خارجی به سال 130ق. به حجاز، لشکری از مردم مدینه به حمایت از مروانیان برخاستند و بنیاسد نیز سهم درخوری در این زمینه دارا بودند. اما با شبیخون نیروهای مخالف، این لشکر که جنگاوران کارآزمودهای نداشت، به سرعت فروریخت و افراد بسیاری از آن کشته شدند.[۹۰] کشتههای بنیاسد را در این رویداد 40 تن از جمله حمزة بن مصعب بن زبیر و پسرش عماره و پسر برادرش مصعب بن عکاشه و عتیق بن عامر بن عبدالله بن زبیر و پسرش عمرو و صالح بن عبدالله بن عروه و پسرعمویشان حکم بن حیی و منذر بن عبدالله بن منذر بن زبیر و سعید بن محمد بن خالد بن زبیر دانستهاند.[۹۱]
امیران اسدی حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
افراد گوناگون از بنیاسد به ویژه در دوران خلافت زبیریان به حکمرانی مدینه رسیدند که عبارتند از: منذر بن زبیر (حک: 64 ق.)، عبیدالله بن زبیر (64-65ق. برای بار دوم)، جعفر بن زبیر (64ق.)، عبیدة بن زبیر (64ق.)، مصعب بن زبیر (65ق.)، عبدالله بن مصعب زبیری (183ق.)، بکار بن عبدالله بن مصعب (183-194ق.)، ابوالبختری وهب بن وهب (194-195ق.).[۹۲]
گویا جز عبدالله بن زبیر که خود را خلیفه میخواند، شخصی دیگر از بنیاسد، به حکمرانی مکه دست نیافت.
بنیاسد و بازسازی کعبه و مسجدالحرام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از افتخارات بنیاسد میتوان به بازسازی کعبه و گسترش مسجدالحرام به دست ابن زبیر اشاره کرد.
پس از محاصره کعبه از جانب لشکر یزید به سرکردگی حصین بن نمیر، کعبه به سبب اصابت منجنیق[۹۳] و آتشسوزی[۹۴] در حال فروپاشی بود. به همین دلیل، ابن زبیر آن را در پانزدهم جمادیالثانی سال 64ق.[۹۵] تا پایههای ابراهیمی ویران کرد[۹۶] و طبق روایت عایشه از پیامبر[۹۷] آن را بازسازی نمود.[۹۸]
او قسمتهایی از حجر اسماعیل را در کعبه درون کرد[۹۹] و ارتفاعش را به 27 ذراع رساند.[۱۰۰] برای آن دری دیگر نیز در ضلع غربی قرار داد و درهای آن را بر کف مسجد نهاد[۱۰۱] و در رکن شامی نردبانی برای رفتن به بام ساخت.[۱۰۲]
وی با خرید خانههای پیرامون مسجدالحرام، آن را از سمت شرق از سوی رکن شامی و نیز رکن یمانی گسترش داد. این گسترش مسجد را تا دره پس از صفا و دار الندوه وسعت بخشید[۱۰۳] و مساحت آن را به بیش از هفت جریب معادل 25200 ذرع مربع رساند.[۱۰۴]
اما بنای جدید کعبه چندان نپایید و پس از مرگ ابن زبیر و سلطه یافتن حجاج بن یوسف به مکه به سال 73ق. حجاج به فرمان عبدالملک بن مروان، درِ غربی کعبه را مسدود کرد و حجر اسماعیل را به حالت پیشین بیرون از کعبه بازگرداند و در کعبه را بهاندازه ارتفاع سابق کوتاه کرد.[۱۰۵]
شخصیتهای بنیاسد در آغاز اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
چهرههای برجسته بنیاسد در آن روزگار عبارتند از:
1. خدیجه دختر خویلد نخستین زن مسلمان و یگانه همسر پیامبر.[۱۰۶]
2. و نیز ورقة بن نوفل بن اسد که در گزارشهای بعثت، محدثان زبیری با ویژگیهایی مبالغهآمیز از یاری او به پیامبر(ص) یاد کردهاند.[۱۰۷]
3. حکیم بن حزام را تنها جوانی میدانند که در 15 سالگی به گروه مشاوران دار الندوه پیوست و تا دوران معاویه اختیار دار الندوه را بر عهده داشت. او دار الندوه را به 100000 درهم به معاویه فروخت و در پاسخ به اعتراض ابن زبیر، قسمت خانه را در راه خدا انفاق کرد.[۱۰۸]
4. اسود بن مطلب بن اسد[۱۰۹] در رویداد بازسازی کعبه به دست قریش، از سوی بنیاسد در قرار دادن حجرالاسود در موضع پیشین شرکت کرد.[۱۱۰]
5. ابوالبَختری عاص بن هشام بن حارث بن اسد از دیگر اسدیان است که کمترین دشمنی را با پیامبر داشت و به پاس خدماتش برای رفع محاصره اقتصادی بنیهاشم، پیامبر در نبرد بدر سفارش کرد که مسلمانان او را نکشند.[۱۱۱]
6. هَبّار بن اسود بن مطلب بن اسد کسی است که به تعقیب زینب دختر پیامبر رفت و در حین تعقیب با نیزهای او را که باردار بود، آزرد و باعث شد سقط جنین نماید. پیامبر به دلیل این جرم و نیز اشعاری که ضد اسلام سروده بود، خون او را هدر اعلام کرد؛ اما با مسلمان شدن هبار، از گناه او گذشت.[۱۱۲]
7. نوفل بن خویلد بن اسد از کسانی است که در مکه برخی مسلمانان را برای بازگشت از اسلام شکنجه میداد.[۱۱۳] او که به اسد قریش و اسد مطیبین شهرت داشت، همراه زمعة بن اسود، در نبرد بدر از فراهم کنندگان آذوقه لشکر کفر بود.[۱۱۴]
شخصیتهای بنیاسد در دورههای بعد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از شخصیتهای بنیاسد در دورههای بعد میتوان به این افراد اشاره کرد:
1. عروة بن زبیر (22/26-94ق.) از فقیهان هفتگانه و محدثان بزرگ مدینه[۱۱۵] که او را صاحب نخستین تصنیفات در فقه و مغازی دانستهاند.[۱۱۶] وی با امام علی(ع) چندان کینه داشت که به او در مسجد مدینه اهانت میکرد و پسرش یحیی از این کار او اظهار تعجب میکرد.[۱۱۷] این کینه، او را واداشته بود که در نکوهش امام، حدیث جعل کند.[۱۱۸]
2. مصعب بن ثابت بن عبدالله (م. 157ق.) نیز از این چهرهها است.
3. همچنین عبدالله بن مصعب بن ثابت (م. 184ق.) شاعر و از نزدیکان مهدی (حک: 158-169ق.) و هارون عباسی (حک: 170-193ق.) بود که ولایت عک و یمن را یافت.[۱۱۹]
3. زبیر بن خبیب بن عبدالله از دانشمندان و عابدان و زاهدان مشهور بود.
4. زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب (م. 255ق.)[۱۲۰] نیز قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهدهدار شد و تالیفات فراوان داشت.[۱۲۱]
شماری دیگر از بنیاسد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از فرزندان عروه نیز هشام بن عروه (61-146ق.)[۱۲۲] و عبدالله بن عروه و یحیی بن عروه محدثانی مشهور بودند.[۱۲۳] یزید بن رومان (م. 130ق.)[۱۲۴] و حمید اَعْرج (م. 130ق.) قاری اهل مکه که در مسجدالحرام مردم مکه تنها برای قرائت او گرد میآمدند و همراه او ختم قرآن میکردند[۱۲۵] و موسی بن عُقبه تاریخنگار و مغازینویس مشهور مدنی (م. 142ق.)[۱۲۶] از وابستگان و موالیان آلزبیر از بنیاسد هستند.
عمر بن عبدالعزیز بن منذر از نسل هبار بن اسود بود که پس از قتل متوکل خلیفه عباسی (حک: 232-247ق.) در سند خروج کرد و حکمرانی خاندانش تا سده پنجم ق. در المنصوره (مولتان هند) پابرجا بود.[۱۲۷]
تیرههای نسل زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تیرههای بنوبدر، بنومصلح، بنورواق، بنورمضان، بنیمصعب، بنیعروه و بنوغنی از شاخههای منشعب شده از نسل زبیر بودند که شغل بیشتر آنها کشاورزی و رمهداری بود.[۱۲۸] بنیتویت بن حبیب و بنیحمید بن اسامه نیز از دیگر خاندانهای بنیاسد به شمار میروند.[۱۲۹]
خانههای بنیاسد در حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنیاسد خانههای گوناگون در مکه داشتند؛ از جمله خانه حمید بن زهیر، جد حمیدی، که چسبیده به مسجدالحرام و پشت به کعبه قرار داشت و او آن را وقف کعبه کرده بود.[۱۳۰]
خانه ابوالبختری میان دار خیاطین/حناطین و مسجدالحرام قرار داشت و از آن دری به مسجد باز میشد که به باب ابیالبختری معروف بود. این خانه هنگام ساخت دار زبیده (188ق.) به آن پیوست. در این خانه، چاه اسود که از چاههای دوران جاهلیت منسوب به اسود بن مطلب بود، جای داشت.[۱۳۱]
در محله حُزامیه، بناهای متعلق به زبیر و حکیم بن حزام قرار داشت که یکی از آنها خانهای بود که پیامبر با خدیجه در آن ازدواج کرد و امروز در فضای باز پشت مسعی و روبهروی کوه ابوقُبَیس دارد که سابقاً به عنوان «مولد السیدة فاطمة الزهراء» نزدیک مکتبة المکة المکرمه شناخته میشد.[۱۳۲]
عبدالله بن زبیر نیز سه خانه تودرتو به نام دار العَجَله، دار البُخاتی و دار الزَنْج خرید که در کوه قُعَیقَعان قرار داشتند و از آنها برای امور حکومتی، از جمله نگهداری خزانه حکومتی، استفاده میکرد.[۱۳۳]
خاندانهای گوناگون بنیاسد در مدینه نیز خانههای بسیار داشتند. از جمله در قطعه زمینی به نام بقیع زبیر که در سمت شرقی مسجدالنبی نزدیک بقیع الغرقد که پیامبر پس از مرگ کعب بن اشرف یهودی، به زبیر و مادرش صفیه واگذار کرده بود، خانههای خاندان زبیر از جمله فرزندانش عبدالله و مصعب و عروه و منذر و نیز خانه برادرش، عبدالرحمن بن عوام، مشهور به دار الرَّیان قرار داشت.[۱۳۴]
خانه ذُوَیب بن حبیب کنار بازار یثرب جاهلی نزدیک مسجدالنبی[۱۳۵] میان دار عبدالملک بن مروان و کوچه قَفاصین قرار داشت.[۱۳۶]
خانه حکیم بن حزام کنار خانه مطیع بن اسود و در بَلاط (زمینی خالی میان مسجدالنبی و بازار مدینه[۱۳۷] جای داشت و حکیم آن را وقف کرد.[۱۳۸] خانه عَدی بن نوفل نیز در همین مکان بود.[۱۳۹]
خانه هبار بن اسود میان محله بنینصر و بنیزُرَیق قرار داشت.[۱۴۰]
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص419؛ جمهرة انساب العرب، ص117.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص269.
- ↑ قلائد الجمان، ص138.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص120؛ انساب الاشراف، ج9، ص419؛ الطبقات، ج1، ص51.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص110؛ دلائل النبوه، ج1، ص103.
- ↑ الانساب، ابن قیسرانی، ج1، ص7، 171؛ اللباب، ج1، ص53؛ نهایة الارب، ج16، ص138.
- ↑ محاضرة الابرار، ج1، ص194؛ نهایة الارب، ج16، ص138؛ سبل الهدی، ج1، ص125.
- ↑ جمهرة نسب قریش، ص512.
- ↑ المنمق، ص332.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج1، ص24.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص222؛ المنمق، ص153؛ البدایة و النهایه، ج2، ص238.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص465؛ المنمق، ص156؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص391.
- ↑ الازمنة و تلبیة الجاهلیه، ج1، ص40؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص255؛ المفصل، ج11، ص376.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص131-132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المنمق، ص51.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص18؛ التنبیه و الاشراف، ص180؛ المنتظم، ج2، ص309-310.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص135؛ الطبقات، خامسه1، ص345.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص23.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص112-113؛ المنمق، ص177.
- ↑ فتوح البلدان، ص57؛ معجم البلدان، ج3، ص229.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص224.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص20؛ الطبقات، ج1، ص116.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص109؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص161.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص324؛ ج2، ص363؛ انساب الاشراف، ج1، ص228-229.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص510؛ اسد الغابه، ج3، ص690.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص431؛ اسد الغابه، ج1، ص569.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص229.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص229؛ الاستیعاب، ج1، ص88.
- ↑ الطبقات، ج4، ص84؛ اسد الغابه، ج6، ص75؛ الاصابه، ج2، ص4.
- ↑ الطبقات، ج3، ص85؛ الاصابه، ج3، ص45؛ السیرة النبویه، ج1، ص680.
- ↑ الطبقات، ج4، ص89؛ المنتظم، ج4، ص92؛ اسد الغابه، ج2، ص166.
- ↑ الطبقات، ج4، ص89؛ المنتظم، ج4، ص92؛ اسد الغابه، ج2، ص166.
- ↑ عیون الاثر، ج1، ص318؛ الاستیعاب، ج1، ص312.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص168؛ اعلام الوری، ج1، ص113.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص353-354؛ تاریخ طبری، ج2، ص336؛ تاریخ الاسلام، ج1، ص223.
- ↑ الطبقات، ج1، ص164؛ انساب الاشراف، ج1، ص272؛ تاریخ الاسلام، ج1، ص223.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص480-481؛ تاریخ طبری، ج2، ص371؛ عیون الاثر، ج1، ص205-206.
- ↑ الاصابه، ج4، ص289.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص362؛ ج9، ص464؛ نهایة الارب، ج17، ص52.
- ↑ المغازی، ج1، ص149؛ انساب الاشراف، ج1، ص357.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص391؛ امتاع الاسماع، ج14، ص339.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص128؛ الطبقات، ج2، ص33.
- ↑ سبل الهدی، ج4، ص377.
- ↑ المغازی، ج3، ص926؛ الطبقات، ج4، ص90.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص459؛ الکامل، ج2، ص266.
- ↑ العقد الفرید، ج3، ص271.
- ↑ اسد الغابه، ج2، ص135.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص229.
- ↑ المنمق، ص422-423؛ اسد الغابه، ج3، ص766.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1560؛ اسد الغابه، ج4، ص682.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص973؛ انساب الاشراف، ج1، ص263.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس، ص581؛ الاحتجاج، ج1، ص81.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص44؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص160.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص28؛ اسد الغابه، ج3، ص139.
- ↑ الطبقات، ج4، ص89؛ اسد الغابه، ج2، ص166.
- ↑ الاصابه، ج1، ص403.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص623؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص663.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص314.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص1061؛ جمهرة انساب العرب، ص120.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1538.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص375-376؛ الاصابه، ج4، ص289.
- ↑ تاریخ طبری، ج3، ص571.
- ↑ البدایة و النهایه، ج7، ص249.
- ↑ تاریخ دمشق، ج18، ص332.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص108؛ المنتظم، ج4، ص292.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص122-123.
- ↑ انساب الاشراف، ج6، ص147.
- ↑ انساب الاشراف، ج6، ص199؛ جمهرة انساب العرب، ص119.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص311؛ الاصابه، ج4، ص225.
- ↑ تاریخ المدینه، ج4، ص1280.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص376.
- ↑ انساب الاشراف، ج6، ص205؛ الامامة و السیاسه، ج1، ص64.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص428؛ الفتوح، ج2، ص436.
- ↑ الفتوح، ج2، ص470؛ مروج الذهب، ج2، ص363.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص83؛ تاریخ طبری، ج4، ص555.
- ↑ الاصابه، ج5، ص22.
- ↑ تاریخ دمشق، ج38، ص9.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص88؛ اسد الغابه، ج1، ص99-100.
- ↑ اسد الغابه، ج6، ص437؛ البدایة و النهایه، ج8، ص246.
- ↑ البدایة و النهایه، ج8، ص246؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص257.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص315-318؛ الکامل، ج4، ص122.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص160.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص318-372؛ البدء و التاریخ، ج6، ص18.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص374؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص255.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص337؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص255.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص69.
- ↑ المنتظم، ج6، ص16.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص231؛ البدایة و النهایه، ج8، ص220.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص912؛ تاریخ دمشق، ج58، ص107.
- ↑ الاخبار الطوال، ص315؛ انساب الاشراف، ج7، ص128.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص339؛ تاریخ طبری، ج7، ص393.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص256؛ الاغانی، ج23، ص168.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص500.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص199؛ الامامة و السیاسه، ج2، ص19.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص198، 203.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص206؛ الطبقات، خامسه2، ص72.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص207؛ البدایة و النهایه، ج8، ص251.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص206.
- ↑ الطبقات، خامسه2، ص73؛ البدایة و النهایه، ج1، ص166.
- ↑ البدایة و النهایه، ج8، ص251.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص209.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص209؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص260.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص209.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص222.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص305.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص211.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص309.
- ↑ الطبقات، ج1، ص153؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص23؛ تاریخ طبری، ج2، ص300.
- ↑ المنتظم، ج5، ص270؛ البدایة و النهایه، ج8، ص68؛ شذرات الذهب، ج1، ص254.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص148؛ اعلام الوری، ج1، ص113.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص20؛ الطبقات، ج1، ص116.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص629؛ نهایة الارب، ج17، ص46.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص24؛ المغازی، ج2، ص857؛ عیون الاثر، ج2، ص225.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص709؛ اعلام الوری، ج1، ص109.
- ↑ المغازی، ج1، ص128.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص483؛ مروج الذهب، ج3، ص77.
- ↑ البدایة و النهایه، ج9، ص101.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج4، ص102.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج4، ص63.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص123.
- ↑ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص65-80.
- ↑ الانساب، سمعانی، ج6، ص266؛ الاعلام، ج3، ص42.
- ↑ الطبقات، ج5، ص375.
- ↑ الطبقات، ج5، ص374-376.
- ↑ الطبقات، ج5، ص412.
- ↑ تاریخ دمشق، ج15، ص298.
- ↑ تاریخ دمشق، ج60، ص468.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص118؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص391.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج2، ص731، 467.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج1، ص136، 292، 304.
- ↑ الاصابه، ج2، ص111.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص251؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص308.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص251؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص308؛ آثار اسلامی، ص156.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص252؛ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص309.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص17، 230-231؛ وفاء الوفاء، ج4، ص33؛ المعالم الاثیره، ص52.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص230.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص230.
- ↑ وفاء الوفاء، ج2، ص248؛ المعالم الاثیره، ص53.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص230.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص120.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص231.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، 1386ش.
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م. 520ق.)، مشهد، مرتضی، 1403ق.
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
- الازمنة و تلبیة الجاهلیه: قطرب محمد بن المستنیر (م. 206ق.)، به کوشش الضامن، الرساله، 1405ق.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- اعلام الوری: الطبرسی (م. 548ق.)، قم، آلالبیت:، 1417ق.
- الاعلام: الزرکلی (م. 1389ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب المتفقه: ابن القیسرانی (م. 507ق.)، به کوشش دی یونج، لیدن، بریل، 1282ق.
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ امراء المدینه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- سیره ابن اسحق (السیر و المغازی): ابن اسحق (م. 151ق.)، به کوشش محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش مصطفی السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. 1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الطبقات الکبری (الطبقات الخامسه): ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش السلمی، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414ق.
- العقد الفرید: احمد بن عبدربه (م. 328ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1404ق.
- عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، دار القلم، 1414ق.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
- قلائد الجمان: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش الابیاری، دار الکتاب المصری، 1402ق.
- کتاب سلیم بن قیس: الهلالی (م. 76ق.)، قم، الهادی، 1415ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- اللباب فی تهذیب الانساب: ابن اثیر (م. 630ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار: ابن عربی (م. 638ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المفصل: جواد علی، دار الساقی، 1422ق.
- المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان و دیگران، تهران، سمت، 1378ش.
- نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق.
- وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.