اهل حدیث
اهل حدیث: فرقهای از اهل سنت با اندیشه ظاهرگرایی و اکتفا به حدیث در فهم و استنباط شریعت، در برابر اصحاب رأی میباشند. اصحاب یا اهل حدیث کسانی هستند که در گردآوری حدیث میکوشند و در استنباط احکام از نصوص بیرون نمیشوند و از قیاس میپرهیزند. این تعبیر بر محدثان حجاز، یاران مالک بن انس، یاران شافعی، سفیان ثوری، احمد حنبل و داود اصفهانی اطلاق میگردد. اهل حدیث بعد از آزاد شدن تدوین حدیث، اولین کسانی بودند که به تدوین احادیث نبوی پرداختند. اینان در ضمینههای مختلف از جمله فقه، عقاید و دیگر علوم اسلامی جایگاه ویژهای پیدا کردند و در مقابل اصحاب رأی نظرات متفاوتی بر مبنای احادیث نبوی ارائه دادند؛ اما به سبب اتکا بر ظاهر احادیث، دچار جزمیت و خطا شدند و تحجرگرایی را به اوج رساندند. در مورد امامت، آنان قائل به اختیار هستند و به وجود نص قائل نیستند؛ با این حال اعتقاد به وجود نص بر امامت ابوبکر در مورد برخی از آنان آمده است. از جمله نقدهایی که به اهل حدیث میشود این است که آنان در تبیین مسائل و مباحث عقلی ناتوان هستند.
کاربرد واژه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تعبیر اصحاب یا اهل حدیث را با سه کاربرد میتوان یافت:
تدوینگران حدیث نبوی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اصحاب حدیث نخستین تدوینگران حدیث نبوی هستند. در پی آزاد شدن گزارش و تدوین حدیث در روزگار عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.) وی به کارگزارانش در مدینه دستور داد کسانی به گردآوری و تدوین حدیث نبوی پردازند.[۱] این افراد که در عرصه حدیث و شناخت آن کوشیدند، به تدریج به دلیل همین اهتمام، به اصحاب حدیث[۲] یا اهل حدیث و آثار[۳] شناخته شدند. البته این تعبیر بر گروهی ویژه اطلاق نمیگشت.[۴] با توجه به تدوین حدیث، در مباحث نظری، نزدیکی معنایی اصطلاحات محدث، حافظ و اصحاب حدیث بررسی میشد.[۵]
گزارش و ضبط حدیث که فضیلتی پر ارج تلقی میگشت، اهل حدیث را وامیداشت تا در پاسداری از حدیث توصیههایی بنمایند.[۶] اهل حدیث برای ساماندهی اصول و مبانی اسناد حدیثی به عباراتی چون «الاسناد من الدین»، «الاسناد سلاح المؤمن»[۷] و «اِنَّمَا الدِّینُ بِالْآثَارِ لَیْسَ بِالرَّاْی»[۸] متوسل میشدند و شناخت اسناد را تنها راه دستیابی به احکام شرعی تلقی مینمودند.[۹] این تعابیر ویژه گزارش حدیث نبود؛ بلکه شامل بررسیهای رجالی و شناخت راوی ثقه از مجهول و ضعیف نیز میشد.[۱۰]
اصحاب حدیث، افزون بر تدوین حدیث، به تطبیق حدیث بر قرآن (عَرض) و پژوهش در علل، معانی، اختلاف و مشکلات احادیث و سنجش معیارهای محدثان نیز توجه داشتند.[۱۱] آنان خود را حافظان حدیث و سنت نبوی و پاسداران شریعت میدانستند.[۱۲] حتی برخی به صراحت نوشتند در میان فرقههای اسلامی، به پشتوانه حدیث افتراق امت، اهل حدیث مصداق فرقه ناجیهاند.[۱۳] در برابر، مخالفان درباره اصحاب حدیث عنوان حشویه، مجبره و مجسمه به کار بردهاند.[۱۴]
تدوین حدیث در زمان صحابه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از روزگار صحابه، در مسجدالنبی حلقههای درس و بحث فقه و حدیث برقرار بود و کسانی چون ابی بن کعب، ابوهریره، ابن عمر (م. 73ق.) و سعد بن مالک هسته نخستین مباحث حدیثی در مدینه را تشکیل میدادند.
در مکه نیز مجلس ضبط و روایت و تدوین حدیث، به ابوهریره، ابن عباس (م. 68ق.)، ابن عمر، ابوسعید خدری (م. 74ق.) جابر بن عبدالله (م. 78ق.) و عایشه (م. 57ق.) تعلق داشت.[۱۵] در روزگار تابعین، این فعالیت علمی حدیثی تداوم یافت و این سنتهای تدریسی، حلقات درس و مجالس حدیث به مثابه میراث خانوادگی به شاگردان نوجوان منتقل شد.[۱۶]
کسانی چون مَسروق بن اَجدع همدانی (م. 64ق.)، علقمه نخعی (م. 62ق.)، اَسوَد بن یزید (م. 75ق.)، سعید بن جُبیر (م. 94ق.) و عامر شَعبی (م. 102ق.) از مشهورترین تابعان و پایهگذاران مکتب حدیث عراق بودند و خود را به بهرهوری از دانش صحابه حجاز پایبند میدانستند.[۱۷]
در مراحل بعد، کسانی مانند عبدالملک جُرَیح (م. 150ق.)، ابن اسحق (م. 151ق.)، مَعمَر راشد (م. 153ق.)، اوزاعی (م. 157ق)، سُفیان ثوری (م. 161ق.)، عبدالله مبارک (م. 181ق.)، وَکیع جراح (م. 197ق.) و سفیان عُیینه (م. 197ق.) در گزارش حدیث اهتمام داشته و از اصحاب حدیث نام گرفتهاند.[۱۸] نتیجه این روند، شکل گرفتن مجامع روایی مهم چون المصنف ابن ابی شیبه، موطّا مالک، مسند شافعی و کتابهای حدیثی اهل عراق بود. مردمان شهرهای دور دست، برای فراگیری حدیث به حجاز میآمدند و از سفیان عیینه در مکه و مالک بن انس در مدینه بهره حدیثی میبردند. به این ترتیب، تدوین حدیث مراحل گوناگون را پشت سر نهاد تا در دوران احمد بن حنبل (م. 241ق.) به تکامل رسید.[۱۹]
اکتفاکنندگان به ظاهر حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اصحاب حدیث به کسانی اطلاق میگردد که به ظاهر احادیث اکتفا میکنند[۲۰] و در برابر اهل رای که از ظاهر الفاظ بیرون شده، به تاویل رو میآورند، قرار دارند. اهل حدیث، ارزش پرهیز از تاویل را به آیه 7 سوره آل عمرانمستند کرده، از مشرب خود دفاع میکنند.[۲۱] آنها با نگارش آثار گوناگون به رد تاویل پرداخته، باورداران تاویل را نقد کردند.[۲۲]
به باور اهل حدیث، این روش از حدیثگرایی با اجتهاد منافاتی ندارد؛ به این معنا که اصحاب حدیث هم اجتهاد مینمودند و هم از ظاهر نصوص بیرون نمیشدند.[۲۳] مدافعان اهل حدیث ضمن اشاره به ضرورت اجتهاد، معتقدند که حدیثگرایان در حد میانه افراط اهل رای و تفریط اهل ظاهر قرار دارند.[۲۴]
اهل ظاهر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سومین کاربرد این اصطلاح که اهل حدیث بیشتر با آن شناخته میشوند، این است که اصحاب حدیث در استنباط احکام شرعی منابع خود را به کتاب و سنت منحصر کرده، به نقش عقل در استنباط شریعت اعتنایی نداشتند.[۲۵] به همین سبب، اصحاب حدیث را «اهل ظاهر» خواندهاند.[۲۶] بر پایه همین کاربرد، ابوحاتم رازی، منکران قیاس و رای و پیروان حدیث نبوی و روایات صحابه و تابعین را اصحاب حدیث خوانده است.[۲۷]
در برابر اصحاب حدیث، رایگرایان دریافتهای عقلی خود را در استنباط احکام دخالت میدهند و از این رو به اهل قیاس نامبردارند.[۲۸] در توصیفی دیگر، اصحاب قیاس چون در تبیین مشکلات حدیث یا موضوعاتی که حدیثی درباره آن نیامده، به رای خود رجوع میکنند، به اصحاب رای نامبردار شدند.[۲۹] از لحاظ مفهومی، رای در این کاربرد شامل نظر مخالف نص، گمانپردازی در دین، سخنان اهل بدعت، و تمسک جستن به قیاس و استحسان است.[۳۰] شاید برای مخالفت مطلق با رای است که گاه در اصطلاح، اهل حدیث را در تقابل با اهل بدعت تعریف میکنند.[۳۱] مخالفت اصحاب حدیث با دانش کلام، در جهت بیاعتنایی آنها به عقل ارزیابی شده است.[۳۲]
برای دوری از رای و قیاس، گاه اصطلاح سلف را به حدیثگرایانی چون مالک انس (م. 179ق.)، سفیان ثوری (م. 161ق.)، احمد حنبل (م. 241ق.)، و داود بن علی اصفهانی (م. 270ق.) اطلاق کردهاند؛ با این توجیه که اینان بر طریق متقدمان رفته و تابع آنها بودهاند.[۳۳]
پراکندگی جغرافیایی اهل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در باره پراکندگی جغرافیایی اهل حدیث، گزارشهای گوناگون در دست است. گویند عراقیان به رای؛ و اهل حجاز به حدیث گرایش داشتند.[۳۴][۳۵] حنبلیان با اینکه بیشتر اهل حدیث را تشکیل میدادند، در عمل کمتر توانستند غلبه سیاسی مذهبی بیابند.[۳۶] در گزارشی دیگر به رؤسای اصحاب حدیث در مناطق مهم اشاره کرده و گفتهاند که حُمَیدی در حجاز و احمد حنبل در عراق و اسحق راهویه در خراسان، سه ضلع اصلی مدافعان حدیث و سنت بودند و کسی توان غلبه بر آنها را نداشت.[۳۷]
نقد اهل حدیث بر اهل رأی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ایراد بیشتر حدیثگرایان بر اهل رای این است که اصحاب رای افزون بر به کارگیری قیاس، در آرای خود سخت اختلاف دارند و در هر مسئله، بر مذهبی ویژه هستند و نظر دیگر متکلمان را نفی میکنند.[۳۸] نقد دیگر این است که اختلافهای اصحاب رای تنها در فروع و سنن و آداب نیست؛ بلکه در توحید و صفات و آخرت و دیگر معارف دینی نیز دچار تشتت و اختلاف هستند.[۳۹] همچنین اهل حدیث برای نقد نگرش رایگرایان به حدیث لقاح نخل که به مفهوم ظن و گمان به کار رفته، استناد کردهاند و بر آنند که نباید آن را در معارف و مسائل شرعی به کار برد.[۴۰]
اهل حدیث در مخالفت با رایگرایی و دانش کلام، حتی بر ضد اشاعره که شریعتگرا و مدافع سنتی معارف دینیاند، کوتاهی نکرده و مکتب کلامی اشاعره را قدح و رد نمودهاند؛ زیرا اشاعره همانند دیگر مدافعان تعقل و نظرورزی، پای از سنت و حدیث بیرون کشیده و به انحراف افتادهاند. اشاعره نیز موضع خصومتآمیزی بر ضد اهل حدیث دارند.[۴۱]
فقه اهل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن ندیم (م. 385ق.) فقیهانی همچون سفیان ثوری، ابن ابی ذئب (م. 159ق.)، ابن ابی الزناد (م. 174یا180ق.)، سفیان بن عیینه، محمد بن فضیل ضُبی (م. 195ق.) نگارنده المناسک، فضل بن دُکَین نگارنده المناسک، حماد بن سلمه دارای کتابی در مناسک، و ابوعبدالله فَریابی کبیر نگارنده المناسک را با عنوان «فقیهان اصحاب الحدیث» معرفی کرده و به تاریخ و تحولات و نامآوران حدیثگرایی در حوزه فقه پرداخته است.[۴۲] این گزارش نشان میدهد که فقه اصحاب حدیث در سده سوم ق. شکل ویژه خود را یافته و صاحب جایگاهی در تاریخ این دانش شده بود.
پدیده ارایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در سده اول ق. تابعان نخستین در فهم شریعت خود را با نسل جوانی از شاگردانشان رویارو دیدند که به فقه فرضی و تقدیری رو آورده، از چارچوب سنت و حدیث بیرون میشدند. در نسل دوم تابعان در مکه، گرایش به پدیده ارایت (طرح مسائل فرضی و تقدیری و احتمالی در فقه) بیشتر بود؛ اما در مدینه هنوز بر تقدیرستیزی اصرار میورزیدند.
پیدایش پدیده اَرَاَیت در بصره با حجاز پیوندی تاریخی داشت.[۴۳] در نیمه دوم سده دوم ق. فقه نظامگرا به فقه تدوینی تبدیل شد، [۴۴] در حالی که مکتب فقهی مدینه در استنباط مسائل فقهی بر حدیث تکیه داشت و فراوانی احادیث، آنها را از مراجعه به رای بازداشت و کمتر مسئلهای پیش میآمد که در کتاب و سنت یا آثار صحابه، مستندی نداشته باشد. اما کوفیان به دلیل کمبود حدیث بر اثر بازدارندگی خلفا از تدوین و کتابت حدیث، به رای رو آوردند و مسائل فرضی در فقه طرح کردند و فقه مبتنی بر نظر و رای را شکل دادند.[۴۵]
البته در میان حدیثگرایان کسانی مانند عطاء بن ابیرباح، مفتی مکه، که در پارهای از نظریاتش به فقه رایی و اجتهاد گرایش داشت، یافت میشدند. سفیان بن عیینه به اصحاب حدیث آموزش میداد که در فقه حدیث بکوشند تا مغلوب اصحاب رای نشوند؛ زیرا به گفته او، در سخن ابوحنیفه چیزی نبود که درباره آن یک یا چند حدیث نباشد.[۴۶] نعمان بن ثابت ابوحنیفه (م. 150ق.) جریان رایگرا را در فقه به اوج رساند. او معتقد بود دین جز رای نیکو نیست.[۴۷]
در منابع اهل سنت، گاه ابوحنیفه را در زمره سلف و بر راه اهل حدیث معرفی کردهاند.[۴۸] ابراهیم بن یزید نخعی (م. 96ق.) سرکرده اهل رای و قیاس و شیخ حماد بن ابوسلیمان، شیخِ ابوحنیفه، بود که در یافتن علل و حکمتهای احکام کوشا بود و به آرای عقلی خود رجوع میکرد.[۴۹] زُفَر بن هذیل (م. 158ق.) شاگرد ابوحنیفه نیز در بصره به رای گرایش داشت.[۵۰] اوزاعی[۵۱] در نقد رایگرایی ابوحنیفه، او را نه از باب رایگرایی بلکه از باب رد حدیث نبوی نقد مینماید. برخی از اهل حدیث، ابوحنیفه را از این باب که خبر واحد صحیح را رد میکند، نکوهش و نقد مینمایند.[۵۲] حُمَیدی که بیشترین تاثیر را از سفیان بن عیینه و شافعی پذیرفته، [۵۳] از منتقدان ابوحنیفه بود و در حلقه درس خود در مسجدالحرام به وی بد میگفت.[۵۴]
شیخ فقیهان اهل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در منابع شیعی، مالک بن انس به شیخ فقیهان و اصحاب الحدیث نام بردار است.[۵۵] دیدگاههای تابعانی چون سعید بن مسیب، ابنشهاب زهری (م. 124ق.) و عروة بن زبیر در شکلگیری فقه نظری مالک بن انس (م. 179ق.) نقش داشته است. در سراسر الموطّا افزون بر آرای صحابه، فتاوی و سیره تابعان مدنی گنجانیده شده است.
مالک بر فقیهان اثرگرای پیش از خود تاثیر نهاد و از این جهت با اخلاف اصحاب حدیث پیوند دارد. او در شیوه فقاهت از استادان اهل رای خود نیز تاثیر آشکار پذیرفته و در چارچوبی محدود، به قیاس و شیوه رایگرایانه رجوع کرده است.[۵۶] مالک بیش از هر چیز به اجماع و عمل مدنیان شکل مدوّن فقهی داد. سنت مدنیان که به اجماع اهل مدینه نیز تعبیر میشد، آن قدر مهم بود که موضوع نظرورزی و تامل شافعی در برساختن بنیادهای مباحث اصولی در الرساله قرار گرفت.[۵۷]
فقه دانشوران و محدثانی چون مسلم بن خالد زنجی و سفیان عیینه در میراث فقهی شافعی نمودار است.[۵۸] فقه محمد بن ادریس شافعی مکی (م. 204ق.) در کلیت و ساختار با اصحاب حدیث منطبق بود و تاثیری روشن بر اهل حدیث گذاشت.[۵۹] از نظر او، حجیت قیاس محدود به موارد ضروری و فقدان نص است.
نظر و عمل شافعی در موضوع قیاس آن قدر ابهام و تعارض داشت که برخی را واداشت تا به طرح این نکته پردازند که شهرت شافعی در عمل به قیاس، بهاندازه شهرت ابوحنیفه در عمل به رای بود. شافعی نقطه تحولی مهم در فقه اصحاب حدیث بود و شرایط مساعدی را فراهم آورد تا احمد حنبل و اسحق راهُویه طرحی نو در فقه اصحاب حدیث دراندازند.[۶۰] شافعی دانش را به دو نوع تقسیم کرد: علمی که از نص قرآنی یا حدیث عام نبوی میآید و در گزارش و فهم آن اختلاف نظر وجود ندارد؛ و دیگری علمی که از خبر خاص نشات میگیرد.[۶۱] وی بر اساس این تقسیمبندی، به بررسی مبانی فهم خبر خاص پرداخته و سپس معنی اجماع، قیاس، اجتهاد، استحسان و اختلاف را تبیین کرده است. این مباحث او، بیانی نظری از خاستگاه اختلاف میان روش اهل حدیث با اهل رای در مراجعه به منابع استنباط است.
امام اهل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
احمد حنبل (م. 241ق.) را که حدیثگرایی در روزگار او به کمال رسید، امام اهل حدیث خواندهاند.[۶۲] او در هر مسئله چنانچه از حدیث و سنت صحابه مدرکی نمییافت، از اجتهاد پرهیز میکرد و در پرداختن به مسائل فقهی بر شیوه پیشینیان بود.[۶۳] همچنین اسحق بن راهویه که از بزرگان اصحاب حدیث و تابع احمد حنبل بود و در حدیث به شناخت معانی الحدیث توجه داشت، همین روش را دنبال میکرد.[۶۴] در سدههای متاخر، ابنقیم جوزیه، ابنتیمیه (م. 728ق.) و بعدها محمد بن عبدالوهاب (م. 1206ق.) به عنوان جریان سلفی و تندرو در حدیثگرایی تابع مشرب احمد حنبل بودهاند. ابنتیمیه خود را مجتهد میدانست و از کسی تقلید نمیکرد.[۶۵]
نقش اهل حدیث در علوم اسلامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اهل حدیث در تفسیر پیشتاز بودند. تفسیر ضحاک بن مزاحم[۶۶] در گردآوری روایات تفسیری پیشگام است. نقش اسماعیل بن علیه (م. 193ق.) از دانشوران حدیثگرا، در گزارش روایات قصص انبیا، سرگذشت صحابه و تابعین، رویدادهای آغاز اسلام، و مقتل عثمان قابل توجه است.[۶۷] ابوعبید قاسم بن سلام در مقاتلنگاری نقشی مؤثر داشت و اثری با عنوان مقتل الحسین[۶۸] نگاشت. طبری (م. 310ق.) با نگارش تاریخ الرسل و الملوک، دانش تاریخ از دیدگاه اهل حدیث را کمال بخشید.
محنه خلق قرآن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در ماجرای خلق قرآن (218ق.) [۶۹] گروهی از اصحاب حدیث از بیم جان و با فشار حکومت عباسی مدافع اعتزال، به مخلوق بودن قرآن تن دادند. احمد حنبل زیر بار اجبار حکومت نرفت؛ اما در منابع، سخنان گوناگون در باب ماهیت قرآن از او گزارش کردهاند. احمد بیش از هر چیز تعمق و خوض در این مسئله را نمیپسندید.[۷۰] از کسانی چون اسماعیل بن علیه دانشور بصره[۷۱] و هشام بن عمار (245ق.) دانشور شام[۷۲] از باورداران نظریه خلق قرآن نام بردهاند. در موضوع خلق قرآن، آن چه همواره مورد تاکید اصحاب حدیث و سلف بود، کلام الله بودن قرآن است. از این رو، آنها بیشتر از این باره قرآن نمیگفتند و اجازه گفتن نیز نمیدادند.[۷۳]
امامت و خلافت از نظر اصحاب حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جریان غالب در محافل اهل حدیث کوفه، برتر شمردن حضرت علی بر عثمان بود. حتی گاه از برتری علی بر شیخین سخن به میان میآمد.[۷۴] تفضیل شیخین به عنوان نظریه عمومی اصحاب حدیث یاد شده[۷۵] و گزارش مخالف آن نیز از اهل حدیث در دست است.[۷۶] آنان در مسئله امامت به نظریه اختیار اعتقاد دارند و قائل به نص نیستند.[۷۷] در عین حال، اعتقاد به وجود نص بر امامت ابوبکر را به برخی از ایشان نسبت دادهاند.[۷۸] آنها خوارج و معاویه را که در برابر امام علی ایستادند، گمراه میدانند.[۷۹]
بعد از ظهور احمد حنبل، این اندیشه در محافل اهل حدیث غلبه یافت که اطاعت از امامان مسلمین لازمه پیروی از سنت است.[۸۰] ابوحنیفه در تعلیل دشمنی اصحاب حدیث با اصحاب رای میگفت: ما خلافت علی را ثابت میکنیم و آنها نمیکنند.[۸۱] گویند احمد حنبل به ترتیب چهارگانه خلفا باور داشت و فضیلت آنان را به ترتیب تاریخی میپذیرفت[۸۲] و در قولی حتی پس از تفضیل ترتیبی خلفای سهگانه، درباره بعدیها سکوت میکرد.[۸۳]
عقاید اصحاب حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اصحاب حدیث در طرح مسائل به شیوه جدلی و نه برهانی، به بحث رو آورده، عباراتی همسان به کار بردهاند. آنها بر این باورند که حدیث ما را از دیگر منابع معرفتی که خاستگاهشان به باور و رای انسانی بازمیگردد، بینیاز ساخته و همه مسائل و موضوعات و عقاید را در بر گرفته است. از این رو، نقصانی در حدیث نیست تا به رای رجوع کنیم.[۸۴]
همچنین در بیان سعی دارند بر «الفاظ آثار» بمانند و از ارائه تحلیل و دیدگاه نو بپرهیزند. آنان در مخالفت با نظر مرجئه، ایمان را قول و عمل میدانند. از نظر آنها، ایمان تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی است.[۸۵] بحث درباره اینکه اسمای الهی غیر یا عین ذات او است، بدعتی ساخته متکلمان است و تنها میتوان گفت که اسماء الله نامهای نیکوی خدایند.[۸۶] مالک بن انس در مسئله صفات به ویژه درباره اِستوا بر عرش، اصل صفت را ثابت نموده و بر ظاهر تطبیق داده و کیفیت آن را مجهول دانسته است.[۸۷] احمد حنبل در بررسی احادیث صفات، نگرش عقلی در فهم این احادیث را نمیپذیرفت.[۸۸] از نظر اهل حدیث، خداوند با دستانش آدم را آفرید و دستان خدا در انفاق به هر که خواهد، باز است؛ اما کیفیت آن معلوم نیست.[۸۹] اهل حدیث با اینکه به صفات الهی باور دارند، از تشبیه میگریزند.[۹۰] بحث کیفیت مجهول صفات الهی[۹۱] در مباحث دانشورانی چون عبدالعزیز ماجشون (م. 166ق.) و مالک بن انس که در مسائل عقیدتی تنها به نص اکتفا مینمودند و عدول از آن را باور نداشتند، بازتاب یافته است.[۹۲]
دیدگاه اهل حدیث درباره قرآن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از دیدگاه اهل حدیث، قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است.[۹۳] اصحاب حدیث باور دارند که افعال مردمان آفریده خدا است.[۹۴] از نظر احمد حنبل، سنت منحصر در تمسک به سیره صحابه و ترک بدعت است و از این سنت، میتوان معارف قرآن را فهمید و تفسیر کرد.[۹۵] احمد کتاب الرد علی الجهمیه را نوشت.[۹۶] او سخت با جدل و مناظره و کلام مخالف بود و پیروانش را از نظرورزی در مسائل کلامی همچون خلق قرآن پرهیز میداد و به رؤیت خدا در قیامت و شفاعت پیامبر ایمان داشت. آن چه تعالیم احمد حنبل را از حدیثگرایان پیشین متمایز میساخت، بیشتر مربوط به برخورد با نصوص اعتقادی بوده است. اعتقاد او به حقانیت نصوص ماثوری که مفهوم آنها به اجمال دانسته میشود، از پرهیز سخت او از هر گونه تاویل عقلی نشات میگیرد.[۹۷] در اعتقادنامه سفیان ثوری نیز بر پارهای از این مسائل تاکید شده است. او به عدم خلق قرآن، قول و عمل بودن ایمان، بحث صفات و ذات الهی و بلا کیف بودن نزول الهی باور دارد.[۹۸]
اعتقادنامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در منابع، با نام اعتقادنامه به عقیده ویژه هریک از دانشوران حدیثگرا پرداخته شده است. از جمله به عقاید مالک بن انس، اوزاعی، عبدالله مبارک، سفیان عیینه، امام شافعی، عبدالله حمیدی، ابوعبید قاسم بن سلام (م. 224ق.)، اسماعیل بخاری (م. 256ق.)، محمد بن یحیی ذهلی (م. 258ق.)، محمد بن جریر طبری (م. 310ق.)، ابوعثمان صابونی (م. 449ق.)، خطیب بغدادی (م. 463ق.)، نصر مقدسی (م. 490ق.)، محفوظ کلوذانی حنبلی (م. 510ق.)، احمد سلفی (م. 576ق.) و دیگر اصحاب حدیث پیرامون صفات و ذات الهی، قَدَر و اختیار، ایمان، خلق قرآن، رؤیت خدا، ارتکاب کبیره، شفاعت نبوی، صحابه و پرهیز از کلام و جدل اشاره کردهاند.[۹۹]
بسیاری از اینان درباره عقاید و مبانی اهل حدیث کتاب نوشتهاند.[۱۰۰] البته درباره اتفاق اصحاب حدیث در تمامی این مسائل نباید اغراق کرد؛ زیرا از اوایل سده دوم ق. همواره اختلاف روش و نظر میان جناحهای گوناگون اصحاب حدیث در برخورد با مسائل عقیدتی وجود داشته است.[۱۰۱] اهل حدیث در شناخت معارف دینی به رغم تفاوتها و گاه تعارضها، نقاط عقیدتی مشترک دارند. به گفته ابنقتیبه، عقیده به جبر و نامخلوق بودن قرآن و رؤیت خداوند در قیامت از باورهای مشترک اهل حدیث است.[۱۰۲]
در زمانی که توجه به حدیث و تدوین آن شکل گرفت، حدیثگرایی و ارزشمند شدن هر حدیث موجب شد تا بسیاری از احادیث ضعیف و اسرائیلیات وارد دستگاه فکری اصحاب حدیث اهل سنت شود.
نقدهای مخالفان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یکی از نقدهای مخالفان به نیاز مبرم و افراطی اصحاب حدیث به حدیث در مشروعیت دادن به عقاید خود بازمیگردد. حدیثگرایان به سبب اتکا بر ظاهر احادیث، دچار جزمیت و خطا شدند و تحجرگرایی را به اوج رساندند. اصحاب حدیث حتی تا آنجا پیش رفتند که معتقد شدند سنت میتواند قرآن را نسخ کند و اعتقاد به عَرْض حدیث به قرآن را به زنادقه نسبت دادند. خاستگاه این معضل از آنجا بود که احادیث نبوی با جعلیات فرقههای غیر مسلمان آمیخته بود.[۱۰۳]
نقد دیگر مخالفان درباره اهل حدیث و حَشویه که گروهی از همین اصحاب حدیث هستند، [۱۰۴] مربوط به سخن آنها در امکان ارتکاب گناه، به استثنای دروغ، از جانب پیامبران است. سید مرتضی پس از اشاره به این دیدگاه، یادآوری میکند که برای پاسخ به این نظر نادرست اهل حدیث و حشویه، کتاب تنزیه الانبیاء را نوشته است.[۱۰۵]
در گزارش کتابهای فرقهشناسی، در بحث صفات الهی، تشبیه و تجسیمگرایی، بیشتر از دیگر فرقهها به اهل حدیث و اصحاب مالک و شافعی و احمد حنبل نسبت داده شده است.[۱۰۶] شهرستانی در گزارشی تا حدودی متعارض از این موضوع، زمینه شکلگیری اهل حدیث را در پرهیز آنها از تشبیه و تکیه بر نصوص کتاب و سنت دانسته است.
در عین حال، همو به گروهی از اهل حدیث یعنی حشویه، تشبیه در صفات را نسبت میدهد.[۱۰۷] افزون بر این نقدها، مخالفان اصحاب حدیث، گروهی از حشویه حدیثگرا را قائل به تحریف قرآن دانسته، باور به پیدایش نقصان در قرآن را به آنها نسبت میدهند. در توضیح این عقیده، اصحاب حدیث درباره قرآن گفتهاند: وجود پارهای احادیث و گزارشهای ضعیف و جعلی و التزام و تعصب حدیثگرایان به این گزارشها، خاستگاه چنین نگرشی شده است.[۱۰۸]
نقد دیگر بر اهل حدیث، ناتوانی آنها در تبیین مسائل و مباحث عقلی است. آنها بر این باورند که بحث از اینکه صفات عین ذات یا غیر ذات هستند و نیز اصطلاحات کلامی و فلسفی در سخنان سلف به کار نرفتهاند. از این رو، این مفاهیم را در تبیین معارف اسلامی به کار نمیبرند و این اصطلاحات را کلماتی توخالی و تهی از معنی میدانند.[۱۰۹]
برای مطالعه بیشتر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اصول عقايد اهل حديث، نوشته جعفر سبحانی.
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- محمدحسین طاهری، در احوال اهل حدیث، ضمیمه خردنامه همشهری، 27 مهر 1384 - شماره 71 (2 صفحه - از 12 تا 13)
- جعفر سبحانی تبریزی، ملل و نحل: اصول عقائد اهل حدیث، مجله درسهایی از مکتب اسلام، مهر 1368، سال 29 - شماره 6 (14 صفحه - از 23 تا 36)
- جعفر سبحانی، شیخ ابوالحسن اشعری و بازنگری در عقاید اهل حدیث، مجله کلام اسلامی، تابستان 1393 - شماره 90 علمی-پژوهشی (حوزه علمیه) (18 صفحه - از 9 تا 26)
- جعفر سبحانی، عقاید اهل حدیث (1)، مجله درسهایی از مکتب اسلام، مرداد 1394 - شماره 651 (7 صفحه - از 7 تا 13)
- اصحاب حدیث، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج9، ص3596.
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الاعلان بالتوبیخ، ص43.
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص206.
- ↑ الانتصار لاصحاب الحدیث، ص44.
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص9.
- ↑ تدریب الراوی، ج1، ص29-31.
- ↑ مفتاح الجنه، ج1، ص8-12.
- ↑ اثر علل الحدیث، ج1، ص50-51.
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص6.
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص92.
- ↑ نک: الجرح و التعدیل، ج2، ص27.
- ↑ نک: الاتجاهات الفقهیه، ص190-250.
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ج1، ص10.
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص45-46؛ اعتقاد ائمة الحدیث، ص79؛ اعتقاد اهل السنه، ص9-10.
- ↑ فرق الشیعه، ص7؛ اعتقاد اهل السنه، ص13.
- ↑ نک: المدرسة الحدیثیه، ج1، ص53-322.
- ↑ المدرسة الحدیثیه، ج1، ص29، 33-35.
- ↑ الاحکام، ج2، ص114؛ الاتجاهات الفقهیه، ص39.
- ↑ نک: دانشنامه کلام اسلامی، ج1، ص564.
- ↑ ابن حنبل حیاته و عصره، ص88-90.
- ↑ الازمة العقیدیه، ص140.
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص104.
- ↑ الازمة العقیدیه، ج1، ص162-168.
- ↑ نک: الاتجاهات الفقهیه، ص335-337.
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص9-10.
- ↑ نک: الانتصار لاصحاب الحدیث، ص4-5، 75-82.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص220-221.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج1، ص4، 13.
- ↑ معجم الفاظ الفقه، ص75.
- ↑ شرح اصول کافی، ج11، ص257؛ ج12، ص334.
- ↑ الانتصار لاهل الحدیث، ج1، ص11.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص220.
- ↑ کشف المراد، ص24، «پاورقی.
- ↑ نک: الملل و النحل، ص103.
- ↑ اضواء علی السنة المحمدیه، ص396، «پاورقی.
- ↑ معجم لغة الفقهاء، ص71.
- ↑ احسن التقاسیم، ص379.
- ↑ طبقات الشافعیة الکبری، ج2، ص141.
- ↑ تاویل مختلف الحدیث، ص21.
- ↑ تاویل مختلف الحدیث، ص21-22.
- ↑ الاعتبار فی الناسخ و المنسوخ، ج1، ص167؛ الانتصار لاهل الحدیث، ص7.
- ↑ نک: الازمة العقیدیه، ج1، ص105، 129، 145، 150، 173.
- ↑ الفهرست، ص281-287.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص113-114.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص113-114.
- ↑ الاصابه، ج1، ص59.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص25، 66.
- ↑ تاریخ بغداد، ج13، ص387-390.
- ↑ نک: اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص10.
- ↑ الفهرست، ص285؛ جامع المقاصد، ج1، ص16.
- ↑ الفهرست، ص256.
- ↑ نک: دائرة المعارف الاسلامیه، ج5، ص1406-1408.
- ↑ اضواء علی السنة النبویه، ج1، ص369.
- ↑ نک: طبقات الشافعیة الکبری، ج2، ص140.
- ↑ تاریخ بغداد، ج13، ص36، 408؛ دانشنامه جهان اسلام، ج14، ص235.
- ↑ الانتصار، ص420.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص116-117.
- ↑ نک: الرساله، ص533-536، «پاورقی.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج9، ص115.
- ↑ نک: الاتجاهات الفقهیه، ص261.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص117-118.
- ↑ الرساله، ص357-359.
- ↑ الانتقاء، ص107.
- ↑ ابن حنبل حیاته و عصره، ص73.
- ↑ الانتقاء، ص109.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص172، «ابن تیمیه.
- ↑ الفهرست، ص36.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج5، ص73؛ تاریخ طبری، ج3، ص291.
- ↑ الانساب، ج1، ص178.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص197-203.
- ↑ نک: ابن حنبل حیاته و عصره، ص108-115.
- ↑ تاریخ بغداد، ج6، ص227-237.
- ↑ میزان الاعتدال، ج4، ص302-303.
- ↑ نک: السنه، ج1، ص136، 139، 151-155.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص120.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص23؛ نک: ابکار الافکار، ج5، ص317.
- ↑ میزان الاعتدال، ج2، ص248.
- ↑ غایة المرام، ص376.
- ↑ ابکار الافکار، ج5، ص140.
- ↑ الجمل و النصره، ص68.
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص243-244؛ اسلام پژوهشی تاریخی و فرهنگی، ص337.
- ↑ وضوء النبی، ج1، ص375.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص121، «اصحاب حدیث.
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص241-246.
- ↑ نک: شرف اصحاب الحدیث، ص9.
- ↑ قواعد العقائد، ص148.
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص111.
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص23؛ الازمة العقیدیه، ج1، ص4.
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص241.
- ↑ اعتقاد ائمة الحدیث، ص51.
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص15.
- ↑ اعتقاد ائمة الحدیث، ص50.
- ↑ نک: مقالات الاسلامیین، ص586؛ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص229.
- ↑ اعتقاد ائمة الحدیث، ص57.
- ↑ اعتقاد ائمة الحدیث، ص57، «پاورقی.
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص241.
- ↑ الفهرست، ص285.
- ↑ اسلام پژوهشی تاریخی و فرهنگی، ص338.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص23.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص20-135.
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص217؛ اعتقاد اهل السنه، ص5-6.
- ↑ میزان الاعتدال، ج2، ص127؛ اسلام پژوهشی تاریخی و فرهنگی، ص338.
- ↑ تاویل مختلف الحدیث، ص22.
- ↑ الملل و النحل، سبحانی، ج1، ص129-130.
- ↑ نک: دانشنامه جهان اسلام، ج13، ص491-495، «حشویه.
- ↑ الذخیره، ص338.
- ↑ تبصرة العوام، ص76.
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص105-106.
- ↑ الذخیره، ص362-363.
- ↑ کشف المراد، ص431.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ابکار الافکار: علی الآمدی (م. 631ق.)، به کوشش احمد محمد، قاهره، دار الکتب، 1423ق
- ابن حنبل حیاته و عصره: ابوزهره، قاهره، دار الفکر العربی، 1418ق
- الاتجاهات الفقهیه: عبدالمجید محمود، اردن، دار الفکر، 1428ق
- اثر علل الحدیث فی اختلاف الفقهاء: ماهر یاسین الهیتی، عمان، هجر للطباعة و النشر، 1413ق
- احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (م. 380ق.)، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق
- الاحکام فی اصول الاحکام: ابن حزم الاندلسی (م. 456ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دار الآفاق الجدیده، 1400ق
- الازمة العقیدیه بین الاشاعرة و اهل الحدیث: خالد کبیر علال، الجزائر، دار الامام مالک، 1426ق
- اسلام پژوهشی تاریخی و فرهنگی: آذرتاش آذرنوش، تهران، وزارت فرهنگ، 1384ش
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق
- اضواء علی السنة المحمدیه: محمود ابوریّه (م. 1385ق.)، دار الکتاب الاسلامی
- الاعتبار فی الناسخ و المنسوخ: محمد بن موسی الحازمی همدانی (م. 584ق.)، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1359ق
- اعتقاد اهل السنه شرح اصحاب الحدیث: محمد بن عبدالرحمن الخمیس، السعودیه، وزارة الشؤون الاسلامیة و الاوقاف، 1419ق
- اعتقاد ائمة الحدیث: احمد بن ابراهیم الاسماعیلی (م. 371ق.)، به کوشش الخمیس، ریاض، دار العصامه، 1412ق
- اعتقاد ائمة السلف اهل الحدیث: محمد بن عبدالرحمن الخمیس، کویت، دار ایلاف الدولیه، 1420ق
- الاعلان بالتوبیخ: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، به کوشش فرانز روز، بیروت، دار الکتب العلمیه
- الانتصار لاصحاب الحدیث: منصور السمعانی (م. 489ق.)، به کوشش الجیزانی، مدینه، اضواء المنار، 1996م
- الانتصار لاهل الحدیث: محمد عمر بازمول، ریاض، دار الهجره، 1997م
- الانتصار: السید المرتضی (م. 436ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1415ق
- الانتقاء: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، 1408ق
- الایضاح: الفضل بن شاذان (م. 260ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، 1363ش
- تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م. 463ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک) : الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق
- تاویل مختلف الحدیث: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دار الکتب العلمیه
- تبصرة العوام: سید مرتضی بن داغر حسین (م. قرن6ق.)، به کوشش آشتیانی، تهران، اساطیر، 1364ش
- تدریب الراوی: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش الفاریابی، دار طیبه
- جامع المقاصد: الکرکی (م. 940ق.)، قم، آل البیت، 1411ق
- الجرح و التعدیل: ابن ابی حاتم الرازی (م. 327ق.)، بیروت، دار الفکر، 1372ق
- الجمل و النصرة لسید العتره: المفید (م. 413ق.)، قم، مکتبة الداوری
- دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1378ش
- دانشنامه کلام اسلامی: جمعی از محققان، قم، مؤسسه امام صادق7، 1387ش
- دائرة المعارف الاسلامیه: ترجمه شنتاوی و دیگران، بیروت، دار المعرفه، 1933م
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش
- الذخیره: السید المرتضی (م. 436ق.)، به کوشش حسینی، قم، نشر اسلامی، 1411ق
- الرساله: الشافعی (م. 204ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، المکتبة العلمیه
- السنه: عبدالله بن احمد، به کوشش القحطانی، الدمام، دار ابن القیم، 1406ق
- شرح اصول کافی: محمد صالح مازندرانی (م. 1081ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق
- شرف اصحاب الحدیث: الخطیب البغدادای (م. 463ق.)، به کوشش محمد سعید، دار احیاء السنة النبویه
- طبقات الحنابله: محمد بن ابی یعلی (م. 521ق.)، بیروت، دار المعرفه
- طبقات الشافعیة الکبری: تاج الدین السبکی (م. 771ق.)، به کوشش الطناحی و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، 1413ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
- غایة المرام: علی الآمدی (م. 631ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق
- فرق الشیعه: النوبختی (م. 310ق.)، به کوشش محمد صادق، نجف، المکتبة المرتضویه، 1355ق
- الفهرست: ابن الندیم (م. 438ق.)، به کوشش تجدد
- قواعد العقائد: نصیر الدین طوسی (م. 672ق.)، به کوشش سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق7
- کتاب السنه: عمر بن ابی عاصم الشیبانی (م. 287ق.)، به کوشش محمد البانی، بیروت، المکتب الاسلامی، 1413ق
- المدرسة الحدیثیة فی مکة و المدینه: محمد الثانی عمر موسی، ریاض، دار المنهاج، 1428ق
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش
- معجم الفاظ الفقه الجعفری: احمد فتح الله، الدمام، 1415ق
- معرفة علوم الحدیث: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش سید معظم حسین و دیگران، بیروت، دار الآفاق الحدیثه، 1400ق
- مفتاح الجنه: السیوطی (م. 911ق.)، مدینه، الجامعة الاسلامیه، 1409ق
- مقالات الاسلامیین: ابوالحسن الاشعری (م. 324ق.)، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- الملل و النحل: السبحانی، قم، نشر اسلامی، 1420ق
- الملل و النحل: الشهرستانی (م. 548ق.)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، 1395ق
- وضوء النبی: سید علی الشهرستانی، قم، ستاره، 1415ق.