تقیه

از ویکی حج

«تقیه»، در اصطلاح عبارت است از: صیانت خویش از صدمه دیگری با ابراز همسویی با او در گفتار یا رفتار مخالف حق؛ و به تعبیر دیگر، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور تحفّظ از زیان دینی و دنیایی.

يكى از مسائلى كه در تمامی جمعیت‌های بشری و در بین همه ادیان الهی و مكتب حيات بخش اسلام به عنوان يكى از اصول مسلم پذیرفته شده است، «اصل تقيه» می‌باشد؛ زیرا انسجام و اتحاد هر جامعه بشری در برابر دشمن مشترک، از ضرورت‌هاى اجتناب‌ناپذير است که تقیه، در حفظ و گسترش آن نقش بسزایی دارد.

در تقیه بر خلاف نفاق ـ که موضوع آن پنهان کردن شرک و باطل و تظاهر به حق است ـ مؤمن به دلیل بیم از رسیدن ضرر به او از اظهار حقیقت خودداری می‌کند. تقیه در حقیقت از یک سو، سپر دفاعی برای مؤمن جهت مصون ماندن از تعرّض دشمن و تحفّظ از خطرهای جانی و مالی است و از دیگر سو موجب پیشگیری از اختلاف و خون‌ریزی و حفظ مذهب و مصالح اجتماعی است.

بر اساس منابع فقهی شیعی قلمرو تقیه، آنچنان گسترده است که ادله مشروعیت آن، بر دیگر ادله واجبات و محرمات حکومت دارد؛ به همین دلیل سفارش شده که شیعیان نباید در میان مخالفان، کاری سرزنش‌آمیز انجام دهند؛ به ویژه در ایام حج، از هر کار تفرقه‌انگیز، باید پرهیز نمایند.

اصطلاح‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

«تقیه» برگرفته از ریشه «و ـ ق ـ ی» به معنای پوشاندن،[۱] حفظ کردن،[۲] پرهیز کردن[۳] و برحذر داشتن است[۴] و در اصطلاح، عبارت است از: موافقت در گفتار یا رفتار با مخالفان برای پیشگیری از زیان.[۵]

جایگاه و اهمیت موضوع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مسئله تقیه از موضوعات بحث‌برانگیز است که هم متکلمان مسلمان از آن سخن گفته‌اند و هم در مباحث تفسیری و فقهی به آن پرداخته شده است. منابع فرقه‌شناسی در تبیین دیدگاه‌های کلامی فرقه‌ها و مذاهب اسلامی، دیدگاه آنان را در موضوع تقیه بیان کرده‌اند.[۶]

گونه‌ها و انگیزه‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تقیه از جهت انگیزه، به خوفی (در موارد بیم از خطر) و مداراتی (هم‌گرایی با مخالفان) تقسیم می‌شود.[۷]

تقسیم دیگر تقیه از لحاظ اختلاف در حکم مانند مسح بر خفین و تکتف در نماز و یا از لحاظ اختلاف در موضوع مانند رؤیت هلال است.

تقیه به لحاظ مقام فتوا یا امتثال نیز درخور تقسیم‌بندی است. در مقام امتثال، یا کاری انجام و یا ترک می‌شود.[۸]

تقیه از جهت اجرا نیز به دو قسم اظهاری و کتمانی تقسیم شده است. در روش اظهاری، عقیده یا کاری در همسویی با مخالف اظهار می‌شود؛ اما در روش کتمانی، از هراس مخالف، عقیده‌ای برحق کتمان می‌گردد. برای تقیه گونه‌های دیگر نیز یاد شده است.[۹] هر یک از اقسام تقیه، مشمول یکی از احکام پنج‌گانه است.

اهداف تقیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اهداف تقیه را می‌توان مواردی از این دست شمرد:

حفظ دین و جان و مال و آبرو، به دست آوردن دل‌ها، و مصلحت‌های کلی مانند وحدت مسلمانان.

حفظ مذهب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هدف از تقیه کتمانی، به فرموده امام صادق(ع) حفظ مذهب از گزند مخالفان است.[۱۰] همین تقیه، جزء دین شمرده شده است.[۱۱] برخی بر آنند که اگر در پاره‌ای از روایات، «حسنه» یاد شده در برخی آیات (سوره قصص، آیه54؛ سوره فصّلت، آیه34) به تقیه تفسیر شده،[۱۲] مقصود از آن، همین تقیه کتمانی است.[۱۳] این‌گونه از تقیه، ترک مبارزه با حاکمان مستبد و ستمگر نیست؛ بلکه پنهان‌کاری و تغییر شیوه مبارزه است تا بهانه‌ای به دست دشمن داده نشود. تقیه و پوشش دادن شکل مبارزه و استتار اهداف و شیوه عملکرد، از اساسی‌ترین خطوط موضع‌گیری‌های امامان در برابر طاغوت‌های زمانه بوده است.[۱۴] از همین رو، منصور خلیفه عباسی، امام صادق(ع) را همچون استخوانی خواند که راه گلو را بسته است و نه می‏‌توان آن را فروبرد و نه می‌توان بیرون افکند.[۱۵]

حفظ جان و مال[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هدف از تقیه خوفی، حفظ جان و مال خود یا دیگران است. بر پایه آیه 106 سوره نحل انگیزه عمار یاسر از تقیه در برابر مشرکان، حفظ جان خود بوده است.[۱۶] نیز پیامبر(ص) کار مسلمانی را که با تقیه جان خود را حفظ کرده بود، تایید فرمود.[۱۷]

رسول خدا به حجاج بن علاط اجازه داد که با گفتن سخنانی بر ضد وی در مکه، جان و مال خود و خویشاوندانش را حفظ کند.[۱۸] اصحاب کهف نیز برای حفظ جان خود در برابر حاکمان زمانه تقیه کردند. (سوره کهف، آیات19-20) نیز کتمان ایمان مؤمن آل‌فرعون برای حفظ جان خود بوده است:

﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ اِیمَانَهُ﴾. (سوره غافر، آیه28)[۱۹]

گاهی تقیه برای حفظ جان دیگران نیز ضرورت دارد؛ چنان‏ که مؤمن آل‌فرعون با تقیه، جان حضرت موسی(ع) را نجات داد. (سوره غافر، آیه28)[۲۰] بر پایه روایاتی از اهل سنت[۲۱] و شیعه،[۲۲] یکی از اهداف تقیه، حفظ مال است.

برخی از مفسران و فقیهان به پشتوانه احادیثی در باره لزوم حفظ اموال، تقیه را برای پیشگیری از نابودی اموال جایز دانسته‏‌اند.[۲۳]

حفظ مصالح اجتماعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هدف از تقیه مداراتی، همسویی با مخالفان هم‌کیش برای پیشگیری از اختلاف و خون‌ریزی و حفظ مصالح اجتماعی است. بر پایه روایات، در حال تقیه و مدارا با اهل تسنن، می‌توان بر پایه مذهب آنان رفتار کرد.[۲۴]

از نگاه شماری از فقیهان شیعه، ملاک تقیه مداراتی همانند تقیه خوفی، حفظ جان و پیشگیری از ضرر است،[۲۵] ولی از دیدگاه بعضی، ملاک تقیه مداراتی، مصلحت کلی جامعه اسلامی و وحدت مسلمانان است، بدون آن که نگرانی از ضرر در میان باشد.[۲۶]

بر پایه برخی روایات، پیامبر(ص) باتوجه به این آیه: ﴿ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ﴾؛ «بدی را به آن چه خود بهتر است، دفع کن! آن گاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی یک‌دل می‌‏گردد». (سوره فصّلت، آیه34) گاهی بر اثر مصالحی تقیه می‌کردند و آن را همانند اقامه فرائض بااهمیت می‌دانستند.[۲۷]

همین مضمون در روایات اهل تسنن نیز نقل شده است.[۲۸] در روایات رسیده از اهل بیت، مواردی بسیار، تقیه خوانده شده‌اند که در آن‌ها، نه هراس جان در میان است و نه اضطرار؛ بلکه مصالح دیگری در میان است.[۲۹] بر پایه روایات اهل بیت، این‌گونه از تقیه در دوران امامت پیشوایان معصوم، بسیار جدی شمرده[۳۰] و مدارا کردن با مردم، عاقلانه‌ترین کار دانسته شده است.[۳۱]

در روایتی از پیامبر(ص) چنین مدارایی به ایمان به خدا و پایمال نشدن یکی از حقوق مردم مشروط شده است.[۳۲] از مسائلی که در گذر تاریخ تشیع، مورد توجه فقیهان امامی بوده، تعامل شیعیان با اهل سنت به ویژه در ایام حج بوده است. با وجود این، مؤلف کتاب جواهر از سهل‌انگاری در طرح این مباحث گلایه کرده و پژوهش در این موضوعات را ضروری دانسته است.

برای نمونه، وی پس از طرح این پرسش که اگر روزی در باور شیعه ترویه باشد و حاکم اهل سنت آن را روز عرفه اعلام کند، شیعه چه وظیفه‏‌ای دارد، این را از موارد تقیه دانسته و با توجه به ادله نفی عسر و حرج، مجزی بودن عمل بر اساس حکم حاکم سنّی را بعید ندانسته؛ ولی در پایان گفته است: نباید احتیاط کنار گذاشته شود.[۳۳]

تاریخچه و پیشینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه برخی آیات قرآن، انواع تقیه در میان امت‌های پیشین از سوی پیامبران و مؤمنان نیز پیشینه دارد:

حضرت ابراهیم و مشرکان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در روایتی، رفتار حضرت ابراهیم(ع) از باب تقیه شمرده شده که با نگاه به ستارگان، به مشرکان گفت: من بیمارم.

﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ* فَقالَ اِنِّی سَقیمٌ﴾ (سوره صافات، آیه88-89)[۳۴] این از آن رو است که او بیماری جسمی نداشت.[۳۵] شماری از مفسران اهل سنت، ‌ اظهار بیماری ابراهیم(ع) را به پشتوانه روایتی، جزء دروغ‌های درخور توجیه وی به شمار آورده‌اند.[۳۶] اما بر پایه روایتی از امام صادق(ع)[۳۷] و نیز به گفته مفسران شیعی[۳۸] و برخی از مفسران اهل سنت،[۳۹] او نه دروغ گفته و نه بیمار بوده؛ بلکه رفتارش از باب توریه بوده، یعنی از گفته خود مقصودی جز معنایی داشته که شنونده می‌فهمیده است. این نوعی تقیه به شمار می‌رود.

حضرت یوسف و برادران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه آیه 70 سوره یوسف، برادران حضرت یوسف(ع) هنگام سفر به مصر، دزد خوانده شدند. در این میان، بر خلاف واقع، اعلام شد که پیمانه شاهی گم شده است، با این‌که به تدبیر خداوند، یوسف(ع) آن را در بار بنیامین نهاده بود. (سوره یوسف، آیه70؛ آیه76) بر پایه روایات، این کار یوسف مصداق تقیه[۴۰] و طبق روایتی از امام صادق(ع) از باب توریه بوده[۴۱] و به گفته شماری از مفسران، در اتهام دزدی به برادران، مصلحتی مهم‌تر در میان بوده است.[۴۲]

هارون دربرابر گوساله‌پرستی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مخالفت نکردن آشکار ‌هارون(ع) با گوساله‌پرستی شماری از بنی‌اسرائیل در غیاب موسی(ع) (سوره طه، آیه92-94) از نگاه شماری از مفسران اهل سنت، از باب تقیه بوده است.[۴۳] او برای حفظ وحدت[۴۴] و پیشگیری از خون‌ریزی، با گوساله‌پرستان مخالفت نکرد و با آنان مدارا نمود[۴۵] تا موسی(ع) از میقات برگردد. البته پیامبران هرگز در ابلاغ رسالت و بیان احکام تقیه نکرده‌اند؛[۴۶] بلکه تقیه ایشان برای مصالح دیگر[۴۷] وتنها تغییر در روش تبلیغ بوده است؛ زیرا به فرموده قرآن کریم، از ویژگی‌های پیامبران آن است که از غیر خدا در تبلیغ رسالت خداوند بیم ندارند. (سوره احزاب، آیه39) شاهد این سخن، گزارش قرآن از کشته شدن شمار بسیاری از پیامبران به سبب انجام رسالت‌شان است. (سوره بقره، آیه61؛ سوره آل‌عمران، آیه21؛ آیه112؛ سوره مائده، آیه70)

مؤمن آل‌فرعون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مؤمن آل‌فرعون از کسانی بود که از هراس جان، ایمان خود را از فرعونیان کتمان ‌کرد و با توسل به تقیه[۴۸] هم مانع قتل موسی(ع) شد و هم جان خود را حفظ کرد. (سوره غافر، آیه28، آیه45)

اصحاب کهف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اصحاب کهف در شمار مؤمنانی بودند که عقیده قلبی خود را از حاکمان زمانه پنهان ‌کردند[۴۹] و پس از اعلان ایمان خود در برابر مشرکان قیام نمودند و در پی برخاستن از خواب عمیق، کسی را که برای فراهم کردن غذا به شهر فرستادند، برای مصون ماندن از حاکمان، به پنهان‌کاری سفارش کردند. (سوره کهف،آیه19-20)[۵۰] به فرموده امام صادق(ع)، هیچ کس به‌اندازه اصحاب کهف تقیه نکرده؛ زیرا تا وقت گشایش، تقیه کرده‌اند.[۵۱] در روایتی، پوشیده نگاه داشتن ایمان ابوطالب به رفتار اصحاب کهف تشبیه شده است.[۵۲]

پیامبر اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره اسلامی نیز پیامبر و مسلمانان گاهی برای حفظ جان و مصالح دیگر، تقیه کردند. از آیه ﴿فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْـرِکینَ﴾ (سوره حجر، آیه94) برمی‌آید که دعوت پیامبر(ص) در آغاز بعثت، به سبب هراس از مشرکان، پنهانی بوده است.[۵۳]

نیز آیه 25 سوره فتح، نشان می‌دهد که برخی مؤمنان پیش از فتح مکه از هراس مشرکان ایمان خود را پنهان می‏‌کردند.[۵۴] پیامبر(ص) گاهی در برابر برخی افراد تازه‌مسلمان، تقیه مداراتی داشته ‌است. برای نمونه، عایشه نقل کرده که مردی اجازه گرفت تا نزد پیامبر(ص) آید. ایشان با اشاره به بداخلاقی او اجازه ورود داد و بر خلاف انتظار، با نرمی و مدارا با او برخورد کرد. آن گاه که علت را جویا شدند، توضیح داد که رفتارش به سبب هراس از بدزبانی او بوده است.[۵۵]

گفتنی است که بر خلاف گفته شماری از مفسران اهل سنت در سبب نزول آیه 67 سوره مائده[۵۶] تقیه ایشان کتمانی نبوده و نسبت دادن آن به شیعه، سخنی سست است.[۵۷]

سیره مسلمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با توجه به آیات تقیه و روایات پیامبر(ص) در زمینه سازگاری و مدارا با مردم و شکیبایی در برابر رفتارهای آزار دهنده،[۵۸] عمل به تقیه در شمار سیره پایدار مسلمانان بوده است. برخی نویسندگان شماری از صحابه، تابعان، محدثان، و فقیهان را با استنادات تاریخی نام برده‌اند که در دوره‌های مختلف تاریخی، روش تقیه را پیش گرفته‌اند.[۵۹]

برای نمونه، ابوبکر هنگامی که پیامبر(ص) را در هجرت به مدینه همراهی می‌کرد، برای ناشناخته ماندن پیامبر(ص)، وقتی از ابوبکر می‌پرسیدند که کجا می‌رود و همراهش چه کسی است، پاسخ می‌داد که دنبال گمشده‌ای است. او پیامبر(ص) را راهنمای خود معرفی می‌کرد.[۶۰] پیامبر(ص) نیز رفتار او را تقریر کرد. این کار را جز تقیه چیز دیگر نمی‌توان شمرد.[۶۱]

عمار یاسر هنگامی که زیر شکنجه سخت مشرکان قرار گرفت، برای حفظ جانش تقیه کرد.[۶۲]

نمونه دیگر، موضوع خلق قرآن در زمان حکومت مامون است که به «قضیه محنت» معروف شد.[۶۳] احمد حنبل بار اول که از سوی حکومت فراخوانده شده بود، عقیده قلبی خود را کتمان کرد؛[۶۴] ولی پس از رفع سخت‌گیری می‌گفت: «اگر کسی بگوید قرآن کلام خدا است و سپس آن را مخلوق نداند، کافر است.»[۶۵]

فرقه‌های اسلامی و تقیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در میان فرقه‌های اسلامی، شهرت دارد که شیعیان امامی تقیه را پذیرفته و به آن عمل کرده‌اند.

تمایز شیعه از فرق اسلامی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

علت تمایز یافتن شیعه از دیگر فرقه‌های اسلامی در مسئله تقیه، ابتلای امامان و پیروان آن‌ها در دوران حاکمان ستمگر به انواع فشارها و سختگیری‌ها بوده[۶۶] و آن‌ها چاره‌ای جز عمل به تقیه نداشته‌اند.[۶۷]

حسن امین گزارشی کوتاه از این رفتار را در دوره‌های گوناگون آورده است.[۶۸] برخی با اشاره به بهره‌گیری از روش‌هایی همانند تقیه میان ملت‌ها، برای حفظ جان خود در مقام دفاع از شیعه به سبب عمل به تقیه برآمده‌اند و عقیده شیعه را امری عقلایی می‌دانند.[۶۹] تقیه‌ای که شیعه به آن باور دارد، امری فطری و غریزی و عقلایی است. هر انسانی هرگاه با خطری جدی روبه‌رو شود، به این شیوه رفتار می‌کند. از آن جا که احکام شریعت اسلام بر خلاف فطرت و عقل نیست، بهره‌گیری از تقیه را در جای خود پذیرفته است.[۷۰] شیعه برای حفظ موجودیت خود چاره‌ای جز تقیه نداشته است.[۷۱]

منابع شیعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از این رو، در منابع حدیثی به جنبه‌های گوناگون تقیه توجه شده است.[۷۲] از سده دوم ق. تا دوران معاصر، دانشوران و فقیهان شیعی در ابواب گوناگون فقهی به مناسبت، به موضوع تقیه پرداخته‌اند و برخی رساله‌های مستقل را در این موضوع نگاشته‌اند.[۷۳] نجاشی شماری از آنان، از جمله حسین بن سعید اهوازی، علی بن مهزیار، محمد بن مفضل، محمد بن مسعود عیاشی و شیخ صدوق را در این شمار نام برده است.[۷۴]

محقق کرکی،[۷۵] شیخ انصاری[۷۶] و از فقیهان معاصر، امام خمینی[۷۷] از کسانی هستند که رساله‌ای جداگانه درموضوع تقیه نگاشته‌اند.[۷۸]

شهید اول در القواعد و الفوائد بابی را در باره تقیه گشوده است.[۷۹] افزون بر مقالاتی در دانشنامه‌های اسلامی و تخصصی،[۸۰] برخی به‌گونه مستقل کتابی در این زمینه نگاشته‌اند.[۸۱]

اسماعیلیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اسماعیلیان، از فرقه‌های شیعی، نیز تقیه را مشروع می‌دانند[۸۲] و برای صیانت خود به این روش عمل می‌کنند. برای نمونه، اسماعیلیان باور دارند که به سبب بیم از بنی‌عباس، وانمود شد که اسماعیل بن جعفر درگذشته است.[۸۳]

زیدیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

زیدیه نیز گر چه گویا خود را مخالف تقیه می‌شمارند و امامیان را مورد طعن قرار می‌دهند؛ در عمل به آن پایبند بوده‌اند[۸۴] و برخی از آنان توسل به تقیه را برای حفظ جان واجب می‌دانند.[۸۵]

برای نمونه، امام یحیی بن حمزه نماز خواندن عبدالله بن عمر و انس را پشت سر حجاج به علت بیم از او موجه می‌داند.[۸۶] زیدیه پس از استقرار در یمن نیز از روش تقیه استفاده می‌کنند.[۸۷] البته از دیدگاه زیدیه، تقیه برای پیامبران مجاز نیست.[۸۸]

اهل سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره‌هایی نیز شماری از اهل سنت ناچار به تقیه شده‌اند؛ چنان‌که مالک روایات خود از امام صادق(ع) را در روزگار بنی‌امیه از هراس روایت نمی‌کرد؛ ولی در دوره بنی‌عباس روایت می‌نمود.[۸۹] در برخی دوره‌های تاریخی که شیعیان دارای حاکمیت نسبی بوده‌اند، اهل سنت راه تقیه را پیش گرفتند. همین وضعیت باعث شده تا در شیعه یا سنی بودن برخی دانشوران اختلاف پدید آید. آن گاه که مسلمانان‌ اندلس در حال ضعف بودند، یکی از فقیهان اهل سنت روش تقیه را به آنان سفارش کرد. ابن تیمیه که به شیعه به سبب باورشان به تقیه، سخت حمله کرده، خود، نزد حاکم مغول تقیه ورزید.[۹۰]

خوارج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خوارج نیز گر چه به مخالفت با تقیه اشتهار یافته‌اند؛ از منابع فرقه‌شناسی برمی‌آید که فرقه‌های خوارج در جواز بهره‌گیری از تقیه بر یک نظر نیستند.[۹۱]

نافع بن ازرق، پیشوای ازارقه، آن را جایز نمی‌داند. نجدة بن عویمر، پیشوای نجدیه، با استناد به آیات تقیه، آن را مجاز می‌داند.[۹۲] در این میان، صُفریه، یعنی پیروان زِیاد بنِ صفر، بر آنند که تقیه در گفتار واجب است، نه در رفتار.[۹۳] اصطلاح «دار تقیه» و «دار علانیه» از ابداعات خوارج است.[۹۴] خوارج همچنین در موارد و احکام تقیه اختلاف نظر بسیار دارند.[۹۵]

وهابیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

وهابیان در موضوع تقیه بر شیعیان خرده می‌گیرند؛ ولی عبدالوهاب و پیروان او بر خلاف عقیده خود در باره لزوم تخریب مشاهد مشرفه، از تخریب قبه پیامبر(ص) به علت بیم از مخالفت دیگر مسلمانان خودداری کردند.[۹۶] به گفته کاشف‌الغطاء، نباید شیعیان را سرزنش نمود که به سبب گرفتاری به شرایط محنت‌آمیز ناچار بوده تقیه کند؛ بلکه کسانی باید سرزنش شوند که چنین وضع سختی را برای آنان پدید آوردند.[۹۷] به گفته برخی، مخیر کردن کافران در دارالاسلام میان اسلام و شمشیر و جزیه، نشان می‌دهد که اسلام، تقیه از سوی آن‌ها را نیز پذیرفته است؛ زیرا بسیار رخ می‌دهد که افرادی برای حفظ جان و مال خود تظاهر به اسلام کنند.[۹۸]

مصلحت‌سنجی در تقیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تقیه حکمی ثانوی و نسبی است. بنابراین، نمی‌تواند همیشه و در تمام موارد، با سایر احکام تعارض یابد. در تزاحم تقیه با تکلیف دیگر، به حکم عقل، هر یک مصلحت مهم‌تر و بیشتری داشته باشد، مقدم می‌گردد.

در صورتی که حفظ امر مهم‌تر فقط با شیوه تقیه ممکن باشد، عقل عملی به حسن ِتقیه حکم می‌کند.[۹۹] ملاک تقیه، دفع ضرر بیشتر با ترک امر دارای ضرر کمتر است.[۱۰۰] تقیه دارای شرایطی برای مشروعیت است و همواره مصلحت اسلام و مسلمانان در نظر گرفته می‌شود.[۱۰۱]

تساهل در امر تقیه هرگز پذیرفتنی نیست؛ چنان‌که به نظر برخی، عبارت ﴿وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ﴾ که در پایان آیه 28 سوره آل‌عمران آمده، هشدار به عدم تساهل در امر تقیه است.[۱۰۲] بنابراین، نمی‌توان به بهانه تقیه، احکام اولی دیگر مانند وجوب تبلیغ دین و بیان حقایق، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، و مانند آن‌ها را ترک کرد.

تقیه با حکم امر به معروف و نهی از منکر که از احکام اولیه است، نیز تعارض ندارد؛ زیرا در بسیاری از موارد، تقیه در برابر امر به معروف و نهی از منکر، کارآیی خود را از دست می‌دهد. باید در نظر داشت که مصلحت‌سنجی ملاک مشروعیت تقیه است و در صورتی مشروع به شمار می‌رود که مصلحت آن بالاتر از مصلحت امر به معروف و مهم‌تر از فوت مفسده در صورت کتمان حقایق دینی باشد.[۱۰۳] تقیه خوفی بیشتر در امور جزئی و شخصی و در مورد هراس در جان و مال است. اما در امور کلی که از چارچوب هراس بیرون است، تقیه امکان ندارد. برای نمونه، تالیفات شیعی بر اساس تقیه تدوین نشده‌اند. بنا بر این، نمی‌توان گفت آثار شیعیان به سبب اعتقاد آنان به تقیه، قابل اعتماد نیست. اگر آنان در حال تقیه بودند، می‌توانستند ننویسند؛ زیرا کسی آنان را به نوشتن ناچار نکرده است.[۱۰۴]

شبهه نفاق و دروغگویی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی بر آنند که فرد تقیه کننده، عقیده خود را که بر حق می‌داند، پنهان می‌کند و خلاف آن را در گفتار یا رفتار آشکار می‌سازد و بدین سان، به نفاق و دروغ تن می‌دهد که عقلاً و شرعاً قبیح است.[۱۰۵]

در پاسخ به این شبهه، می‌توان گفت که تقیه با نفاق و دروغ تفاوت ماهوی دارد. منافق دارای کفر باطنی است و آن را برای ضربه زدن و ایجاد اختلاف پنهان می‌کند؛ ولی تقیه‌کننده ایمان دارد و در مواردی برای رعایت مصلحت، مانند حفظ وحدت و مدارا با مخالفان، آن را پنهان می‌کند. تقیه اظهار خلاف امر حقی است که از روی ترس در دل پنهان داشته؛ اما اگر امر پنهان شده باطل باشد، نفاق رخ می‌دهد.[۱۰۶]

از دیدگاه قرآن، نفاق به معنای کتمان کفر و اظهار دروغین ایمان است. (سوره منافقون، آیه1) بنا بر این، هر مخالفت ظاهر با باطن را نمی‌توان نفاق نامید.[۱۰۷] قرآن کریم از مؤمن آل‌فرعون با وجود کتمان ایمان خود، به «رجل مؤمن» یاد می‌کند (سوره غافر، آیه28) و عمار یاسر را نیز با آن‌که بر خلاف عقیده قلبی‌اش اظهار کفر کرد، مؤمن می‌شمارد. (سوره نحل، آیه 106)[۱۰۸] پیامبر نیز تقیه عمار را برای حفظ جان خود تایید فرمود.[۱۰۹]

سرخسی حنفی با استناد به همین سخن، تقیه را روا دانسته و تشابه آن را با نفاق انکار کرده است.[۱۱۰] وانگهی در تقیه، هراس از دشمن دیده می‌شود؛ ولی در نفاق هراس راه ندارد، بلکه منافق در صدد فریب است. درباره شبهه دروغ‌گویی در حالت تقیه، پاسخ این است که عمل به تقیه در تمام موارد، مصداق دروغ گفتن نیست.[۱۱۱] وانگهی دروغ‌گویی در صورتی قبیح است که دارای مفسده باشد و اگر مصلحتی بالاتر از راست‌گویی در دروغ باشد، گفتن دروغ جایز است؛ چنان‌که برخی اهل سنت در حال تقیه، دروغ بر اساس مصلحتی مانند اصلاح ذات‌البین و در حال جنگ را مجاز دانسته‌اند.[۱۱۲]

تقیه در روایات شیعه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در روایات شیعه، هم مشروعیت تقیه و هم اهداف و شروط آن بررسی شده است.[۱۱۳]

روش فقها در حمل روایات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از آن جا که احادیث تقیه‌ای و غیر تقیه‌ای به هم آمیخته‌اند، روش فقیهان شیعه در حمل روایات بر تقیه یکسان نیست. دسته‌ای ‌از فقیهان که به روش اجتهادی بیشتر بها داده‌اند، بر خلاف کسانی که مسلک اخباری دارند، روایات کمتری را حمل بر تقیه نموده‌اند.[۱۱۴]

مرجح بودن تقیه در تعارض[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با معیارهایی که در علم اصول تعیین شده، می‌توان احکام واقعی را از احکام تقیه‌ای تشخیص داد.[۱۱۵] به گفته اصولیان، در حل مشکل اختلاف و تعارض اخبار، صادر شدن روایت بر اساس تقیه، از مرجحات به شمار می‌رود.[۱۱۶] حتی برخی، آن را مهم‌ترین مرجح، پس از عرضه بر قرآن، شمرده‌اند.[۱۱۷]

همین امر، لزوم آگاهی فقیه از فتاوای اهل سنت در دوران ائمه، را ایجاب می‌کند.[۱۱۸] از نگاه برخی، صدور روایات تقیه‌ای تنها برای موافقت با دیدگاه‌های اهل سنت نبوده است.[۱۱۹] بنابراین، در باب تعارض دو خبر، به صورت مطلق به روایتی که مخالف اهل سنت باشد، عمل نمی‌شود و حتی به بسیاری از روایاتی که راویان آن از اهل سنت هستند، نیز عمل می‌گردد.[۱۲۰] برخی بر آنند که در حمل روایات بر تقیه نباید زیاده‌روی کرد و اگر بنا باشد هر حدیثی را به دلیل موافقت با فتوای یکی از اهل سنت، کنار نهند، به نابودی مذهب شیعه می‌انجامد.[۱۲۱]

یکسان نبودن تقیه بین ائمه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نیز باید توجه داشت که دوران امامان، از جهت لزوم تقیه، یکسان نبوده است. برای نمونه، در دوران امام باقر(ع) موقعیت تقیه بسیار کمتر از روزگار امام صادق(ع) پیش می‌آمده است.[۱۲۲] برخی بر این باورند که بیشترین تقیه امامان معصوم در فتوا و به منظور حفظ شیعیان‌شان بوده است.[۱۲۳] امامان معصوم در مواردی که احساس می‌کردند حقایقی باید گفته شود، از بیان آن فروگذار نمی‌کردند.[۱۲۴]

تواتر بر مشروعیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از هر روی، روایات اهل بیت بر مشروعیت تقیه، متواتر است[۱۲۵] و در بسیاری از آن‌ها، مفهوم و شروط و فلسفه تقیه بیان شده است.

این روایات به چند دسته تقسیم می‌شوند:

احادیث فضیلت تقیه و تبیین ماهیت آن‌که سپر مؤمن برای نگاهبانی خود و دیگران است؛[۱۲۶] روایات وجوب تقیه در صورت بیم ورزیدن بر جان[۱۲۷] و احادیث جواز تقیه در هر امر اضطراری.[۱۲۸]

مصداق نفی ضرر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حدیث نفی ضرر و حدیث رفع نیز بر جواز تقیه به عنوان مصداقی از موارد خود دلالت دارند.[۱۲۹] ابن عباس نیز از حدیث رفع، جواز تقیه را برداشت کرد.[۱۳۰] بر پایه روایتی که در منابع اهل سنت آمده، کسی که تقیه نکند، دین ندارد.[۱۳۱] البته دسته‌ای از روایات امامیه، تقیه را در صورتی که به فساد در دین بینجامد، جایز نمی‌دانند.[۱۳۲] برای نمونه، امام باقر(ع) تشریع تقیه را برای حفظ خون افراد دانسته و فرموده که اگر به مرز خون رسد، جایز نیست؛[۱۳۳] زیرا تقیه مرزی دارد و فراتر از آن پذیرفته نیست.[۱۳۴]

ادله اثبات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از قرآن کریم و روایات برمی‌آید که برای حفظ جان خود یا دیگری و نیز حفظ دین و مصالح مهم اجتماعی، تقیه جایز و در مواردی واجب است.


آیات قرآن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افراد تازه‌مسلمان در مکه با محدودیت‌های بسیار روبه‌رو بودند و به دست مشرکان شکنجه می‌شدند. در این میان، تقیه برای کاهش خسارت‌های جانی و در امان ماندن از شکنجه‌ها، به فرمان پیامبر(ص) به کار گرفته شد. قرآن کریم این راهکار را مشروع شمرد.

جواز همسویی با کافران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر اساس آیه 28 سوره آل‌عمران، مؤمنان نباید ولایت غیر مؤمن را بر خود بپذیرند و هر که چنین کند، هیچ رابطه‏‌ای با خدا نخواهد داشت، مگر این‌که از آنان بر جان خود بترسند: ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی‏ شَیْ‏ءٍ اِلاَّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً﴾. به گفته مفسران، این آیه در صورت گرفتار شدن مؤمنان به سلطه کافران، اظهار دوستی و هم‌سویی ظاهری با آنان و نیز تبری از مؤمنان را برای مصونیت خود روا دانسته است.[۱۳۵] از این آیه می‌توان معیاری عام برگرفت که به دوره آغاز اسلام یا تقیه از کافر اختصاص ندارد.[۱۳۶]

جواز تظاهر به کفر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه آیه 106 سوره نحل، کسی که پس از ایمان به کفر وادار شود، اگر ایمان قلبی خود را پاس دارد، می‌تواند تظاهر به کفر کند: ﴿مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمانِهِ اِلاَّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ﴾. این آیه در باره شماری از مسلمانان فرود آمد که برخی از مکیان برای بازگرداندن ایشان از اسلام، آن‌ها را سخت شکنجه کردند و سرانجام بعضی مانند عمار به ظاهر اظهار کفر کردند. او از این کار خود ناخرسند بود؛ اما پیامبر(ص) به وی سفارش فرمود که در وضعیت همانند، همین کار را انجام دهد.[۱۳۷]

ابن کثیر و نظام الدین نیشابوری، از فقیهان و مفسران شافعی، نیز با توجه به آیه 115 سوره نحل اظهار کفر از سوی فرد ناچار را در صورت هراس بر جان خود، جایز می‌دانند.[۱۳۸]

بعضی مفسران به پشتوانه همین آیه، تقیه در حالت اکراه برای حفظ جان را یک قاعده دانسته‌اند.[۱۳۹] شوکانی زیدی مذهب نیز با توجه به آیه یاد شده، تقیه خوفی را در گفتار و رفتار جایز دانسته و اظهار کفر فرد مکره را موجب ارتداد ندانسته است.[۱۴۰] شیخ طوسی[۱۴۱] و شیخ طبرسی[۱۴۲] از فقیهان امامی، تقیه را تا هر هنگام که عامل هراس باقی باشد، مجاز می‌دانند.[۱۴۳]

اطلاق آیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از اطلاق برخی سخنان قرآن کریم مانند آیات در باره فرد مضطر (سوره بقره، آیه173؛ سوره مائده،آیه3؛ سوره انعام، آیه145؛ سوره نحل، آیه115) و نیز آیاتی که هر‌گونه مشقت و حرج را در دین اسلام نفی کرده؛ (سوره مائده، آیه6؛ سوره حج، آیه78) می‌توان روا بودن تقیه را برداشت نمود.

ابن عربی مالکی به پشتوانه آیاتی که برخی محرمات را برای فرد مضطر حلال کرده، ضرورت را از سبب‌های حلال شدن هر حرام می‌داند.[۱۴۴] درست است که مواردی از تقیه که در برخی آیات آمده، به تقیه مسلمان از کافر ارتباط دارد؛ اما ملاک تقیه که مراعات مصلحتِ بیشتر در برابر مصلحتِ کمتر است، اختصاص به مورد ویژه یا شان نزول آیه ندارد.[۱۴۵] برخی با نگرش اجتماعی به احکام اسلام، آیات تقیه را در همین مسیر دانسته‌اند و بر آنند که این آیات نشان می‌دهند که اسلام برای هر وضعیتی راهکاری به دست داده است.[۱۴۶]

سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مفهوم تقیه و جواز آن را در نمونه‌های فراوان از منابع حدیثی سنی[۱۴۷] و شیعه[۱۴۸] نیز می‌توان یافت.

در روایتی که اهل سنت نقل کرده‌اند، آمده است: «به روی برخی افراد می‌خندیم و در همان حال، آن‌ها را در دل لعنت می‌کنیم.» این روایت به روشنی بر جواز تقیه دلالت دارد.[۱۴۹]

مالک بن انس با استناد به گفته ابن مسعود که برای دور کردن دو ضربه تازیانه از خود حاضر است هر سخنی را بر زبان آورد،[۱۵۰] بر آن است که طلاق فرد مکره اعتبار ندارد. از این فتوا برمی‌آید که اظهار سخن خلاف واقع را در صورت اکراه جایز می‌داند.[۱۵۱]

مالک بن انس در برخی موارد نیز تقیه می‌کرد. برای نمونه، بیعت با منصور دوانیقی را به دلیل اجباری بودن، مشروع ندانست و با رفع اکراه، به لزوم همراهی با قیام محمد بن عبدالله بن حسن بر ضد منصور دوانیقی فتوا داد.[۱۵۲] همچنین فقیهان مالکی انجام دادن کارهای حرام، جز قتل، را برای حفظ جان جایز دانسته‌اند.[۱۵۳]

اجماع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر دلالت آیات و روایات، برخی اهل سنت برای جواز اظهار کفر در حال تقیه در صورت بیم بر جان خود، ادعای اجماع کرده‌اند.[۱۵۴] به گفته مراغی، از مفسران اهل سنت، همه عالمان از آیه 28 سوره آل‌عمران، جواز تقیه را برداشت کرده‌اند.[۱۵۵]

سیره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تقیه، سیره پایدار مسلمانان از آغاز اسلام تا کنون بوده است. برخی نویسندگان موارد کاربرد تقیه در زندگی صحابه، تابعین، محدثان و فقیهان را گردآوری کرده‌اند.[۱۵۶]

احکام تقیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از دیدگاه فقیهان شیعه، با توجه به مورد و‌اندازه زیانی که بر رفتار یا ترک تقیه ترتب می‌یابد و نیز با عنایت به شخص تقیه‌کننده و هنگام و مکان این کار، حکم تقیه متفاوت و دارای پنج‌گونه می‌شود.[۱۵۷]

وجوب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تقیه آن گاه واجب است که سبب دفع ضرر قابل توجه از تقیه‌کننده یا دیگران از جهت جان، مال و یا آبرو در هنگام تقیه شود و راهی جز آن برای پیشگیری از ضرر نباشد.[۱۵۸]

حرمت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در صورتی که تقیه سبب ریختن خون بی‌گناهی شود، هم از نظر شیعه و هم در دیدگاه اهل سنت، حرام است. هدف از تقیه، حفظ جان و مال و آبرو و دین و مذهب است و اگر تقیه نتیجه‏‌ای بر خلاف این هدف داشته باشد، حرام است؛ چنان‌که هر گاه اصل ضروری دین به خطر افتد، تقیه جایز نیست؛ مانند تصمیم حاکمان ستمگر به تغییر احکام ارث، طلاق، نماز یا حج.[۱۵۹]

همچنین تقیه در انجام دادن محرماتی مانند ویران کردن کعبه معظمه و مشاهد مشرّفه، ردّ اسلام و قرآن و تفسیر آن به گونه‏‌ای که حقیقت دین تحریف شود، جایز نیست. همچنین هرگاه کسی جایگاهی ویژه میان مسلمانان داشته باشد که تقیه‌اش به سست‌سازی مذهب و شکستن حرمت دین بینجامد، تقیه برای او جایز نیست.[۱۶۰] شاید تقیه نکردن امامان معصوم، در برخی امور به همین جهت باشد.

برای نمونه، امام صادق(ع) فرمود: «در شرب مسکر، مسح بر خفین و متعه حج تقیه نمی‌کنم.» البته امام فرموده که خود، تقیه نمی‌کند؛ نه آن‌که دیگران را نیز از تقیه نهی نماید. بر اساس روایتی دیگر، مسح بر خفین در حال تقیه جایز است.[۱۶۱]

مراتب عمل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی از اهل سنت، تقیه را تنها در گفتار جایز می‌دانند و موافقت عملی را جایز نمی‌شمرند.[۱۶۲] از دیدگاه فقیهان شیعه، در حال تقیه، هم موافقت در گفتار جایز است و هم رفتار. بدین سان، مصداق آن چه بدان فرمان داده شده، حتی اگر ناقص حاصل گردد، مجزی است؛[۱۶۳] همچون:

مسح بر جوراب و کفش و هر مانع دیگر،[۱۶۴] نماز پیش از وقت[۱۶۵] یا بی‌سوره و یا در لباس نجس، وقوف در عرفه در روز ترویه، وقوف در مشعرالحرام در شب عرفه،[۱۶۶] افطار پیش از زوال حمره مشرقیه و یوم‌الشک در صورتی که حاکم مخالفان بر حسب میزان‌های معتبر نزد خودشان حکم به عید کرده باشد؛[۱۶۷] زیرا ظاهر ادله جواز تقیه، ترتب بخشیدن به اثر واقعی در احکام و فتاوای مخالفان است.[۱۶۸]

در تقیه لازم نیست که تنها بر پایه مذهب مخالفان رفتار شود؛ بلکه می‌توان برابر رفتار عوام آنان نیز تقیه کرد. در موضوعات خارجی که مخالفان تحقق آن‌ها را باور دارند، با این‌که واقعاً تحقق نیافته باشند، می‌توان تقیه کرد. برای نمونه، اگر به باور نادرست آنان، اول ماه ذی‌حجه ثابت شود یا حاکم آنان از راه‌های نامعتبر به ثبوت هلال حکم نماید، می‌توان و باید اعمال حج را انجام داد.

در این حال، جایز است فرد در روز هشتم ذی‌حجه در عرفات وقوف کند[۱۶۹] و روز نهم از آن جا و مشعرالحرام همراه دیگر حاجیان بیرون رود؛ زیرا ترک عمل در این موارد مایه زیان رساندن به مذهب است و لازم نیست که با توسل به حیله‌های گوناگون، پنهان‌کاری صورت پذیرد؛ زیرا تقیه برای آسان ساختن کار شیعیان و رفع حرج از ایشان[۱۷۰] و تفضل و رحمت خدا در حق مؤمنان است.[۱۷۱] از این رو، شماری از فقیهان فتوا داده‌اند که رفتار بر خلاف تقیه، صحیح نیست.[۱۷۲] تقیه هم در موضوعات اعتقادی و هم در احکام فقهی و هم در موضوعات خارجی جایز است و به حالت ترس، اضطرار یا حضور در دارالکفر اختصاص ندارد.

گستره و قلمرو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه حدیث نفی ضرر، حدیث رفع و عمومیت ادله تقیه، قلمرو تقیه گسترده است و ادله مشروعیت آن، بر دیگر ادله واجبات و محرمات حکومت دارد.[۱۷۳] در برخی روایات اهل سنت، تقیه به زمان و مکان خاص مقید نشده است.[۱۷۴] به گفته فخر رازی، بر پایه مذهب شافعی، هر گاه مسلمانان در میان خود به حالتی همانند قرار گرفتن در میان کافران حربی دچار شوند، تقیه برای حفظ جان و مال جایز است.[۱۷۵] به سخن مراغی، ملاک تقیه، تقدیم دفع مفاسد بر جلب مصالح است و به حال ضعف اختصاص ندارد؛ بلکه در هر زمان و در برابر هر حاکمی جایز است.[۱۷۶]

شماری از فقیهان شیعه نیز تصریح کرده‌اند که تقیه سببی خاص ندارد.[۱۷۷] نیز به باور شماری از اهل سنت، ادله مشروعیت این عمل، تقیه از ظالمان و فاسقان را نیز در بر می‌گیرد.[۱۷۸] آلوسی حنفی با اشاره به فلسفه تقیه در حفظ جان و مال و آبرو از گزند دشمن، دشمنی را اعم از خصومت در امور دینی و دنیایی می‌داند.[۱۷۹] به سخن فخر رازی، تقیه هم در ضرر جانی و هم مالی مجاز است.

مجاز بودنش در ضرر جانی را از این آیه می‌توان دریافت: ﴿وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَة﴾ (سوره بقره، آیه195) نیز در ضرر مالی مجاز است؛[۱۸۰] زیرا بر پایه روایتی از پیامبر(ص) احترام مال مؤمن همانند احترام خون او است.[۱۸۱] از لحاظ زمانی، از حسن بصری گزارش شده که تقیه تا قیامت جایز است[۱۸۲] و با توجه به توان افراد، امری نسبی است. از همین رو، به سخن شماری از اهل سنت، زنان در حالت شکنجه دیدن، برای تقیه مجالی گسترده‌تر دارند؛ زیرا ناتوان‌ترند.[۱۸۳]

دلالت ادله بر جواز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شماری از اهل سنت، تقیه را تنها در برابر کافران و در دارالکفر[۱۸۴] و دارالحرب[۱۸۵] جایز دانسته‌اند؛ ولی در دارالاسلام نیز به تقیه عمل می‌شده است. به فرموده امام محمد باقر(ع)، تقیه در هر چیزی روا است که مؤمن در آن، بیم از زیان داشته باشد و هر کسی، خود، مورد تقیه را بهتر می‌شناسد.[۱۸۶] به گزارشی از جابر بن عبدالله، در حال تقیه، اگر ستمگری انسان را بر کاری اکراه کند، باید از او پیروی کرد؛[۱۸۷] ولی به باور برخی، تقیه نکردن در مورد یاد شده، مایه شکوه دین و برتر است[۱۸۸] و ادله تقیه تنها بر جواز دلالت دارد، نه وجوب؛ و به اصطلاح، از باب رخصت است نه عزیمت.[۱۸۹]

برخی فقیهان با اشاره به جواز تقیه خوفی در همه امور، روایاتی را که بر جایز نبودن تقیه دلالت دارند، ضعیف دانسته‌اند. ایشان در باره جایز نبودن تقیه در برخی امور در دسته‌ای از روایات، بر آنند که این عدم جواز یا خاص امام معصوم، است یا تنها در تقیه مداراتی جریان دارد و یا مخصوص جایی است که امکان عمل صحیح نیز وجود دارد.[۱۹۰]

محدوده جواز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به گفته روایات، تقیه تا هنگامی مجاز است که به فساد در دین نینجامد.[۱۹۱] بر همین اساس، مفسران و فقیهان بر آنند که هر گاه دین در معرض خطر باشد[۱۹۲] یا تقیه نکردن مستلزم مشقت غیر قابل تحمل نباشد،[۱۹۳] تقیه جایز نیست؛ زیرا تقیه در فروع دین جریان دارد، نه در اصول آن.[۱۹۴]

برخی از اهل سنت، سازش و مدارا با فاسق و ظالم را از روی تقیه برای حفظ آبرو و مال نیز جایز دانسته‌اند[۱۹۵] و بعضی برای پیامبران نیز تقیه مداراتی و مصلحتی را جایز شمرده‌اند.[۱۹۶] در روایات اهل بیت، بر مدارا با اهل سنت بسیار تاکید گشته و سفارش شده که شیعیان نباید در میان مخالفان، کاری سرزنش‌آمیز انجام دهند.

بنابراین، بایستی از انزوا در جامعه اسلامی پرهیز کرد. شیعیان باید در تشییع جنازه مخالفان شرکت کنند و از بیمارانشان عیادت نمایند و در امور خیر مشارکت ورزند[۱۹۷] و در نماز جماعت آنان شرکت کنند.[۱۹۸] بر اساس ظاهر برخی روایات، عبادت تقیه‌ای صحیح نیست؛[۱۹۹] ولی بعضی از همین روایات تقیه مداراتی‌ را تایید می‌نمایند.[۲۰۰]

تقیه در ایام حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اکنون تقیه مداراتی به تقیه از اهل سنت اختصاص دارد؛ زیرا هدفش پاسداری از وحدت مسلمانان در برابر بیگانگان است[۲۰۱] و مصالح شیعیان را نیز حفظ می‌‌نماید.[۲۰۲] از این رو، فقیهان به صحت حضور در جماعات اهل سنت و سجده بر فرش و نماز خواندن با دست بسته و در حال نبود اتصال میان صفوف فتوا داده‌اند.[۲۰۳]

به ویژه در ایام حج، از هر کار تفرقه‌انگیز که سبب رسوایی شیعیان باشد، باید پرهیز کرد؛[۲۰۴] چنان‌که در گذشته نیز شیعیان در سفر حج تقیه می‌کردند.[۲۰۵] امامان شیعیان بیش از 200 سال گرفتار تقیه بودند و بر پایه حکم امیران حاجِ حاکمان، حج می‌گزاردند. بی‌تردید گاهی برای امامان، رؤیت هلال ثابت نمی‌شد و یوم‌الشک بود و زمانی نیز به عکس؛ ولی آنان اعمال حج را جدا‌گانه یا پنهانی انجام نمی‌دادند.[۲۰۶]

از جمله موارد تقیه در حج آن است که اگر به سبب تقیه لازم باشد انسان پیش از رسیدن به ذات عرق (میقات اهل سنت) محرم شود، این کار جایز است.[۲۰۷] نیز جایز است که انسان برای حج تلبیه گوید، ولی نیت عمره کند.[۲۰۸]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. لسان العرب، ج15، ص401، «وقی.
  2. الصحاح، ج6، ص2526؛ تاج العروس، ج20، ص304، «وقی.
  3. ترجمان القران، ص28.
  4. لسان العرب، ج15، ص402.
  5. تصحیح اعتقادات الامامیه، ص137؛ التقیه، ص37؛ المنار، ج3، ص231.
  6. مقالات الاسلامیین، ص16، 23، 25، 27-28؛ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص91، 117، 121، 130، 136؛ الفِصَل، ج1، ص80؛ ج3، ص64؛ ج4، ص5، 81.
  7. الرسائل، ج2، ص174-175؛ فقه الصادق، ج11، ص395؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص415-419.
  8. القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص469.
  9. فقه الصادق، ج11، ص392؛ الرسائل، ج2، ص174-175؛ نقش تقیه در استنباط، ص206-234.
  10. وسائل الشیعه، ج11، ص461.
  11. وسائل الشیعه، ج11، ص464-465.
  12. الکافی، ج2، ص217.
  13. الرسائل، ج2، ص185.
  14. مبانی‌اندیشه سیاسی اسلام، ص290.
  15. بحار الانوار، ج47، ص167.
  16. جامع البیان، ج7، ص355؛ مجمع البیان، ج6، ص203؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص609.
  17. المصنف، ج7، ص642؛ تخریج الاحادیث، ج2، ص247.
  18. مسند احمد، ج3، ص138؛ السنن الکبری، ج9، ص151؛ مجمع الزوائد، ج6، ص154.
  19. جامع البیان، ج24، ص73؛ مجمع البیان، ج8، ص436-437؛ نور الثقلین، ج4، ص120.
  20. التبیان، ج9، ص73؛ تفسیر قرطبی، ج15، ص309.
  21. مسند احمد، ج3، ص138؛ السنن الکبری، ج9، ص151؛ مجمع الزوائد، ج6، ص154.
  22. الکافی، ج7، ص442؛ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص364؛ وسائل الشیعه، ج16، ص135-137.
  23. التفسیر الکبیر، ج8، ص194؛ الصوارم المهرقه، ص31؛ مجموعة الرسائل، ج2، ص357.
  24. التهذیب، ج6، ص224.
  25. المکاسب، ج1، ص232؛ التنقیح، ج4، ص254-256.
  26. الرسائل، ج2، ص85؛ تفسیر سید مصطفی خمینی، ج3، ص306.
  27. الکافی، ج2، ص117؛ وسائل الشیعه، ج11، ص463.
  28. کنز العمال، ج3، ص407؛ الجامع الصغیر، ج1، ص259.
  29. الکافی، ج2، ص219.
  30. الکافی، ج2، ص219؛ وسائل الشیعه، ج16، ص219.
  31. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395؛ الوافی، ج26، ص159؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص13.
  32. تحف العقول، ص42.
  33. جواهر الکلام، ج19، ص31.
  34. الکافی، ج6، ص342.
  35. جامع البیان، ج23، ص45؛ التبیان، ج8، ص510؛ البرهان، ج3، ص187.
  36. جامع البیان، ج23، ص45؛ التفسیر الکبیر، ج26، ص342.
  37. معانی الاخبار، ص210.
  38. التبیان، ج8، ص510؛ روض الجنان، ج16، ص205؛ مجمع البیان، ج8، ص316.
  39. الکشاف، ج4، ص49؛ روح المعانی، ج12، ص98؛ المنیر، ج23، ص112.
  40. تفسیر عیاشی، ج2، ص184؛ البرهان، ج3، ص184؛ نور الثقلین، ج2، ص443-444.
  41. معانی الاخبار، ص210.
  42. المیزان، ج11، ص222.
  43. التحریر و التنویر، ج3، ص190.
  44. مجمع البیان، ج7، ص44؛ البحر المحیط، ج7، ص375؛ المیزان، ج14، ص194.
  45. الصافی، ج3، ص317.
  46. المبسوط، ج27، ص222؛ مجمع البیان، ج8، ص165.
  47. القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص402؛ روح المعانی، ج3، ص125.
  48. مجمع البیان، ج8، ص810؛ منهج الصادقین، ج8، ص142؛ التحریر و التنویر، ج24، ص183.
  49. جامع البیان، ج15، ص133، 145؛ مجمع البیان، ج6، ص698؛ المیزان، ج13، ص253، 284.
  50. التفسیر الکبیر، ج21، ص446؛ تفسیر بغوی، ج3، ص185؛ تفسیر قرطبی، ج10، ص359.
  51. الکافی، ج2، ص218؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص323؛ البرهان، ج3، ص614.
  52. الکافی، ج1، ص448؛ وسائل الشیعه، ج11، ص481.
  53. تفسیر ثعلبی، ج5، ص355؛ جامع البیان، ج14، ص47؛ تفسیر المراغی، ج14، ص47.
  54. تفسیر ابن کثیر، ج4، ص208؛ تفسیر قرطبی، ج16، ص285.
  55. صحیح البخاری، ج7، ص86، 102.
  56. التفسیر الکبیر، ج12، ص400.
  57. الغدیر، ج1، ص228.
  58. المصنف، ج8، ص564؛ المعجم الاوسط، ج6، ص109؛ کنز العمال، ج1، ص142.
  59. واقع التقیة عند المذاهب، ص26-36؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص69-80.
  60. الطبقات، ج1، ص227، 234.
  61. الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص188.
  62. جامع البیان، ج14، ص122؛ التفسیر الکبیر، ج20، ص274.
  63. تاریخ طبری، ج7، ص195-206.
  64. تاریخ طبری، ج7، ص201.
  65. طبقات الحنابله، ج1، ص63.
  66. شرح نهج البلاغه، ج11، ص44؛ ج2، ص293؛ مقاتل الطالبین.
  67. نقش تقیه در استنباط، ص69-134.
  68. دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص72-74.
  69. دائرة المعارف الاسلامیه، ج5، ص422.
  70. اصل الشیعة و اصولها، ص315.
  71. الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص199.
  72. الکافی، ج2، ص217-224؛ وسائل الشیعه، ج11، ص475؛ بحار الانوار، ج72، ص393.
  73. الذریعه، ج4، ص403-405.
  74. رجال النجاشی، ص58، 253، 339، 350، 392، 396.
  75. رسائل الکرکی، ج2، ص8.
  76. التقیه.
  77. الرسائل، ج2، ص175.
  78. نک: الذریعه، ج4، ص403-405.
  79. القواعد و الفوائد، ج2، ص155-158.
  80. دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص69؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص77؛ دائرة المعارف تشیع، ج5، ص38.
  81. واقع التقیه؛ نقش تقیه در استنباط.
  82. تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص4، 86، 162، 469، 487، 531.
  83. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص167-168.
  84. الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص77؛ الملل و النحل، سبحانی، ج7، ص473.
  85. البحر الزخار، ج1، ص216؛ شرح الازهار، ج4، ص530.
  86. الانتصار، ج3، ص460.
  87. دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص77.
  88. البحر الزخار، ج1، ص216.
  89. الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص189.
  90. دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص77.
  91. دائرة المعارف الاسلامیه، ج5، ص420.
  92. مقالات الاسلامیین، ج1، ص87-89؛ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص122، 124-125، 137.
  93. البحر الزخار، ص33.
  94. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص192.
  95. مقالات الاسلامیین، ج1، ص92-93، 97، 100-101، 106؛ الفرق بین الفرق، ص53، 58، 237؛ التبصیر فی الدین، ص57-60.
  96. لا تخونوا الله و الرسول، ص168-169.
  97. اصل الشیعة و اصولها، ص316.
  98. دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص71.
  99. نقش تقیه در استنباط، ص143.
  100. القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص374.
  101. اوائل المقالات، ص118؛ اضواء علی عقائد الشیعه، ص422-423.
  102. التحریر و التنویر، ج3، ص75.
  103. نقش تقیه در استنباط، ص168-169.
  104. مع الشیعة الامامیه، ص94-95.
  105. منهاج السنه، ج1، ص68؛ الرد علی شبهات الوهابیه، .
  106. التبیان، ج2، ص434.
  107. مع الشیعه، ص76.
  108. جامع البیان، ج14، ص122؛ التفسیر الکبیر، ج20، ص274.
  109. جامع البیان، ج14، ص237؛ احکام القرآن، ج2، ص13؛ تفسیر قرطبی، ج10، ص180.
  110. المبسوط، ج24، ص83.
  111. نقش تقیه در استنباط، ص163.
  112. الکشاف، ج4، ص49؛ الفِصَل، ج1، ص79-80.
  113. الکافی، ج2، ص217-224؛ وسائل الشیعه، ج11، ص475؛ بحار الانوار، ج72، ص393.
  114. نقش تقیه در استنباط، ص245-253.
  115. التعادل و التراجیح، ص12.
  116. التعادل و التراجیح، ص217؛ زبدة الاصول، ج4، ص401.
  117. الحدائق، ج1، ص5.
  118. التعادل و التراجیح، ص12.
  119. الحدائق، ج1، ص6-7.
  120. الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص196-197.
  121. جواهر الکلام، ج9، ص363.
  122. جواهر الکلام، ج9، ص363.
  123. الرسائل العشره، ص11.
  124. نور علم، ش50-51، ص24-25، «جلوه‌هایی از حیات علمی علامه شعرانی.
  125. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج5، ص51؛ المیزان، ج3، ص63؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص376.
  126. وسائل الشیعه، ج11، ص459.
  127. وسائل الشیعه، ج11، ص459.
  128. الکافی، ج2، ص219؛ وسائل الشیعه، ج11، ص467.
  129. التقیه، ص40، 52.
  130. مسند الربیع، ج1، ص301.
  131. المصنف، ج12، ص359.
  132. وسائل الشیعه، ج11، ص469.
  133. الکافی، ج2، ص220؛ المحاسن، ج1، ص259؛ وسائل الشیعه، ج11، ص483.
  134. وسائل الشیعه، ج11، ص469.
  135. جامع البیان، ج3، ص153؛ مجمع البیان، ج2، ص730؛ الکشاف، ج1، ص351.
  136. تفسیر مراغی، ج3، ص137.
  137. جامع البیان، ج14، ص122؛ التفسیر الکبیر، ج20، ص274.
  138. التفسیر الکبیر، ج20، ص274؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص520؛ غرائب القرآن، ج4، ص309.
  139. احکام القرآن، ج3، ص192.
  140. فتح القدیر، ج3، ص235.
  141. الخلاف، ج1، ص207.
  142. المؤتلف، ج1، ص33.
  143. الخلاف، ج1، ص207؛ المؤتلف، ج1، ص33.
  144. احکام القرآن، ج1، ص56-57.
  145. مع الشیعة الامامیه، ص87.
  146. المیزان، ج4، ص126.
  147. صحیح البخاری، ج7، ص86، 102.
  148. صحیح البخاری، ج7، ص102؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص102.
  149. الکافی، ج2، ص217-219؛ وسائل الشیعه، ج11، ص467.
  150. المدونة الکبری، ج5، ص106.
  151. واقع التقیه، ص26.
  152. مقاتل الطالبیین، ص190.
  153. القوانین الفقهیه، ص151.
  154. تفسیر قرطبی، ج11، ص182؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص520.
  155. تفسیر مراغی، ج3، ص137.
  156. واقع التقیه، ص26 به بعد؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج3، ص69-80.
  157. القواعد و الفوائد، ج2، ص155؛ التقیه، ص39.
  158. القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص411.
  159. الرسائل، ج2، ص177-178.
  160. الرسائل، ج2، ص177-178؛ الملل و النحل، سبحانی، ج5، ص434.
  161. وسائل الشیعه، ج1، ص321-322.
  162. المبسوط، ج24، ص29؛ مسائل الامام احمد، ص31.
  163. الخلل فی الصلاة، ص186، 194.
  164. تحریر الوسیله، ج1، ص25.
  165. الخلل فی الصلاة، ص22، 189.
  166. مستمسک العروه، ج2، ص401؛ الرسائل، ج2، ص188، 196.
  167. تحریر الوسیله، ج1، ص225.
  168. الخلل فی الصلاة، ص186.
  169. التقیه، ص51؛ مستمسک العروه، ج2، ص407؛ تحریر الوسیله، ج1، ص441.
  170. التقیه، ص51.
  171. وسائل الشیعه، ج1، ص107.
  172. مستمسک العروه، ج2، ص409، 418؛ تحریر الوسیله، ج1، ص344، 441.
  173. التقیه، ص40، 52.
  174. المصنف، ج12، ص359.
  175. التفسیر الکبیر، ج8، ص13.
  176. تفسیر مراغی، ص136-137.
  177. الرسائل، ج2، ص197.
  178. تفسیر مراغی، ج3، ص137.
  179. روح المعانی، ج2، ص118.
  180. التفسیر الکبیر، ج20، ص275.
  181. التفسیر الکبیر، ج8، ص193-194؛ البحر المحیط، ج2، ص443.
  182. المبسوط، ج24، ص45؛ روح المعانی، ج2، ص121؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص261.
  183. الام، ج4، ص204؛ الحاوی الکبیر، ج14، ص791.
  184. تفسیر ثعلبی، ج3، ص49.
  185. کشف الاسرار، ج2، ص77.
  186. الکافی، ج2، ص220؛ وسائل الشیعه، ج11، ص468.
  187. المبسوط، ج24، ص47.
  188. حقائق التاویل، ص75-76؛ احکام القرآن، ج2، ص12-13؛ ج3، ص249.
  189. احکام القرآن، ج2، ص290؛ مجمع البیان، ج2، ص274؛ حقائق التاویل، ص75-76.
  190. الرسائل، ج2، ص180؛ مصباح الفقیه، ج2، ص437-438؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص422.
  191. وسائل الشیعه، ج11، ص469.
  192. مجمع البیان، ج2، ص273؛ صحیفه نور، ج9، ص170.
  193. التهذیب، ج1، ص362.
  194. التهذیب، ج8، ص11.
  195. روح المعانی، ج2، ص118؛ تفسیر مراغی، ج3، ص137.
  196. روح المعانی، ج3، ص125.
  197. الکافی، ج2، ص219؛ وسائل الشیعه، ج16، ص219.
  198. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص383؛ وسائل الشیعه، ج8، ص299.
  199. الکافی، ج3، ص371؛ وسائل الشیعه، ج8، ص309.
  200. وسائل الشیعه، ج8، ص302.
  201. الرسائل، ج2، ص197.
  202. تصحیح اعتقادات الامامیه، ص137.
  203. المقنع، ص114؛ الاستبصار، ج1، ص431؛ رساله نوین، ج1، ص265، 270.
  204. الاستبصار، ج2، ص332.
  205. پنجاه سفرنامه، ج2، ص449، 451.
  206. الرسائل، ج2، ص196؛ نک: القواعد الفقهیه، مکارم، ج1، ص462.
  207. العروة الوثقی، ص796؛ مناسک الحج، ص73.
  208. الاستبصار، ج2، ص172؛ التهذیب، ج5، ص86.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تقیه.
  • احکام القرآن: الجصاص (م. 370ق.)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • الاستبصار: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.
  • اصل الشیعة و اصولها: آل کاشف الغطاء (م. 1373ق.)، به کوشش علاء آل جعفر، قم، مؤسسه امام علی7، 1415ق.
  • اضواء علی عقائد الشیعه: السبحانی، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1421ق.
  • الام: الشافعی (م 204ق.)، بیروت، دار الفکر، 1403ق.
  • اوائل المقالات: المفید (م. 413ق.)، به کوشش الانصاری، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار: احمد بن قاسم العشی، مکتبة الیمن.
  • البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، بیروت، دار الفکر، 1412ق.
  • البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م. 1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق.
  • پنجاه سفرنامه حج قاجاری: به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر علم، 1389ش.
  • تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
  • تاریخ و عقاید اسماعیلیه: فرهاد دفتری، ترجمه بدره‌ای، تهران، پژوهش فرزان روز، 1375ش.
  • التبصیر فی الدین: ابوالمظفر الاسفراینی (م. 471ق.)، قاهره، المکتبة الازهریة للتراث.
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تحریر الوسیله: امام خمینی1 (م. 1368ش.)، نجف، دار الکتب العلمیه، 1390ق.
  • التحریر و التنویر: ابن عاشور (م. 1393ق.)، مؤسسة التاریخ.
  • تحف العقول: حسن بن شعبة الحرانی (م. قرن4ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • تخریج الاحادیث و الآثار: الزیلعی (م. 762ق.)، به کوشش عبدالله السعد، ریاض، دار ابن خزیمه، 1414ق.
  • ترجمان القرآن: شریف جرجانی، به کوشش سیاقی، تهران، حیدری، 1333ق.
  • تصحیح اعتقادات الامامیه: المفید (م. 413ق.)، به کوشش درگاهی، بیروت، دار المفید، 1414ق.
  • التعادل و التراجیح: امام خمینی1، تهران، نشر آثار الامام، 1384ش.
  • تغلیق التعلیق: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش القزقی، بیروت، المکتب الاسلامی، 1405ق.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • تفسیر العیاشی: العیاشی (م. 320ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
  • التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م. 606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.
  • تفسیر المراغی: المراغی (م. 1371ق.)، دار الفکر.
  • تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م. 510ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
  • تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م. 427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
  • تفسیر سید مصطفی خمینی (تفسیر القرآن الکریم): سید مصطفی خمینی (م. 1356ش.)، نشر آثار الامام1، 1418ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • التقیه: مرتضی الانصاری (م. 1281ق.)، به کوشش الحسون، قم، مؤسسة قائم آل محمد، 1412ق.
  • التنقیح فی شرح العروة الوثقی: تقریر بحث الخوئی (م. 1413ق.)، میرزا علی تبریزی، قم، دار الهادی، 1417ق.
  • تهذیب الاحکام: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الجامع الصغیر: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
  • جواهر الکلام: النجفی (م. 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • الحاوی الکبیر: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (م. 1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش.
  • حقائق التاویل: الشریف الرضی (م. 406ق.)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر.
  • الخلاف: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
  • الخلل فی الصلاة: امام خمینی(ره)، تهران، نشر آثار الامام، 1384ش.
  • دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه: حسن الامین، بیروت، دار التعارف، 1361ش.
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
  • دائرة المعارف تشیع: زیر نظر سیدجوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1375ق.
  • الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م. 1389ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.
  • رجال النجاشی: النجاشی (م. 450ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
  • الرد علی شبهات الوهابیه: غلامرضا کاردان، مرکز الابحاث العقائدیه.
  • رساله نوین: امام خمینی(ره)، ترجمه بی‌آزار شیرازی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1362ش.
  • رسائل الکرکی: الکرکی (م. 940ق.)، به کوشش الحسون، قم، مکتبة النجفی، 1409ق.
  • الرسائل: امام خمینی(ره)، به کوشش تهرانی، اسماعیلیان، 1385ق.
  • روح المعانی: الآلوسی (م. 1270ق.)، به کوشش عبدالباری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م. 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • زبدة الاصول: سید محمد صادق روحانی، قم، مدرسة الامام الصادق(ع)، 1412ق.
  • السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • شرح الازهار: احمد المرتضی (م. 840ق.)، صنعاء، مکتبة غمضان، 1400ق.
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
  • الشیعه بین الحقائق و الاوهام: السید محسن الامین، بیروت، اعلمی، 1395ق.
  • الصافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق.
  • الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
  • صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابن کثیر، الیمامه، 1407ق.
  • صحیفه نور: امام خمینی(ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1361ش.
  • الصوارم المهرقه: سید نورالله التستری (م. 1019ق.)، به کوشش محدث، تهران، نهضت، 1367ش.
  • طبقات الحنابله: محمد بن ابی‌یعلی (م. 526ق.)، به کوشش الفقی، بیروت، دار المعرفه.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
  • العروة الوثقی مع تعالیق الامام الخمینی: امام خمینی(ره)، تهران، نشر آثار الامام، 1422ق.
  • الغدیر: الامینی (م. 1390ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش.
  • غرائب القرآن: نظام الدین النیشابوری (م. 728ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • فتح القدیر: الشوکانی (م. 1250ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • الفرق بین الفرق: عبدالقاهر البغدادی (م. 429ق.)، بیروت، دار الآفاق الجدیده، 1977م.
  • الفصل فی الملل: ابن حزم (م. 456ق.)، قاهره، مکتبة الخانجی.
  • فقه الصادق(ع): سید محمد صادق روحانی، قم، دار الکتاب، 1413ق.
  • القواعد الفقهیه: سید محمد حسن بجنوردی، به کوشش مهریزی و درایتی، قم،‌هادی، 1419ق.
  • القواعد الفقهیه: مکارم شیرازی، مدرسة الامام امیر المؤمنین7، 1411ق.
  • القواعد و الفوائد: الشهید الاول (م. 786ق.)، به کوشش سید عبدالهادی، قم، مکتبة المفید.
  • القوانین الفقهیه: محمد ابن جزی الغرناطی (م. 741ق.)، به کوشش محمد امین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • الکشاف: الزمخشری (م. 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
  • کشف الاسرار: میبدی (م. 520ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361ش.
  • کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • لا تخونوا الله و الرسول: صباح علی البیاتی، قم، مرکز الابحاث العقائدیه.
  • لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • مبانی‌اندیشه‌های سیاسی اسلام: عمید زنجانی، تهران، مؤسسه فرهنگی‌اندیشه، 1375ش.
  • المبسوط: السرخسی (م. 483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
  • مجمع الزوائد: الهیثمی (م. 807ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1402ق.
  • مجموعة الرسائل: لطف الله صافی، قم، مؤسسة الامام المهدی، 1404ق.
  • المحاسن: ابن خالد البرقی (م. 274ق.)، به کوشش حسینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1326ش.
  • مدخل التفسیر: محمد فاضل لنکرانی، تهران، مطبعة الحیدری، 1396ق.
  • المدونة الکبری: مالک بن انس (م. 179ق.)، مصر، مطبعة السعاده.
  • مسائل الامام احمد بن حنبل روایة ابی‌الفضل صالح: احمد بن حنبل (م. 204ق.)، هند، الدار العلمیه، 1408ق.
  • مستدرک الوسائل: النوری (م. 1320ق.)، بیروت، آل البیت، 1408ق.
  • مستمسک العروة الوثقی: سید محسن حکیم (م. 1390ق.)، قم، مکتبة النجفی، 1404ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • مسند الربیع: الربیع بن حبیب، به کوشش محمد ادریس و عاشور یوسف، بیروت، دار الحکمه، 1415ق.
  • مصباح الفقیه: رضا الهمدانی (م. 1322ق.)، تهران، مکتبة الصدر.
  • المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م. 211ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
  • مع الشیعة الامامیة فی عقائدهم: جعفر السبحانی، معاونیة الشؤون التعلیمیه، 1413ق.
  • المعجم الاوسط: الطبرانی (م. 360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق.
  • مفتاح الغیب: محمد القونوی (م. 673ق.)، به کوشش خواجوی، تهران، مولی، 1416ق.
  • مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، 1385ق.
  • مقالات الاسلامیین: ابوالحسن الاشعری (م. 324ق.)، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • المقنع: الصدوق (م. 381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی7، 1415ق.
  • المکاسب: الانصاری (م. 1281ق.)، به کوشش گروهی از محققان، المؤتمر العالمی لمیلاد الشیخ الانصاری، 1420ق.
  • الملل و النحل: السبحانی، قم، نشر اسلامی، 1420ق.
  • الملل و النحل: الشهرستانی (م. 548ق.)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، 1395ق.
  • من لا یحضره الفقیه: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
  • المنار: رشید رضا (م. 1354ق.)، قاهره، دار المنار، 1373ق.
  • مناسک الحج: الخوئی (م. 1413ق.)، قم، مهر، ‌1411ق.
  • منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م. 728ق.)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، 1406ق.
  • منهج الصادقین: فتح الله کاشانی (م. 988ق.)، تهران، کتابفروشی محمد علمی، 1336ش.
  • المنیر: وهبة الزحیلی، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1411ق.
  • المؤتلف من المختلف: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش شانه‌چی و دیگران، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1410ق.
  • المیزان: الطباطبائی (م. 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
  • نقش تقیه در استنباط: نعمت الله صفری، قم، دفتر تبلیغات، 1381ش.
  • نور الثقلین: العروسی الحویزی (م. 1112ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1373ش.
  • نور علم (فصلنامه): قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه.
  • الوافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیر المؤمنین7، 1406ق.
  • واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیه من غیر الشیعة الامامیه: ثامر‌هاشم العمیدی، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1374ش.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (م. 1104ق.)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.