بنی‌عباس

از ویکی حج
(تغییرمسیر از سلسله عباسیان)
بنی‌عباس
نسب عباس بن عبدالمطلب
سرسلسله سفاح
شاخه‌ای از قریش
مذهب اسلام
مدت حکومت 524 سال
جنگ‌ها قیام عبدالله محض، واقعه فخ، قیام‌های علویان
اشخاص مهم ابوالعباس سفاح، ابوجعفر منصور، محمد مهدی، موسی هادی،‌ هارون الرشید، امین عباسی، مامون، معتصم،‌ واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی، معتمد عباسی، معتضد، مکتفی عباسی، مقتدر عباسی، قاهر عباسی، احمد راضی، جعفر متقی، مستکفی، فضل مطیع، عبدالکریم طائع، احمد قادر، عبدالله قائم، محمد مقتدی، احمد مستظهر، فضل مسترشد، منصور راشد، محمد مقتفی، یوسف مستنجد، حسن مستضیء، احمد ناصر، محمد ظاهر، منصور مستنصر، مستعصم، مستنصر بالله، حاکم بامرالله، مستکفی بالله، واثق بالله، معتضد بامرالله، متوکّل علی‌الله، معتصم بامرالله، واثق بالله، مستعین بالله، معتضد بالله، مستکفی بالله بن متوکل، قائم بامرالله، مستنجد بالله، عبدالعزیز متوکل علی‌الله، متمسک بالله، یعقوب بن متمسّک
مهم‎ترین اقدامات از بین بردن امویان، راه‌اندازی نهضت ترجمه، حکومت بر جهان اسلام به مدت 524 سال
مناصب مهم کارگزار مکه و مدینه، سقایت

بنی‌عباس از مهم‌ترین سلسله‌های خلافت اسلامی و سومین سلسله اسلامی پس از خلفای نخستین و خلفای اموی بودند که نزدیک به پنج قرن بر قسمت‌های مهمی از جهان اسلام، حکومت می‌کردند. عباسیان با انقراض امویان کار خود را شروع کردند و توسط مغول‌ها از بین رفت.

آنان از نسل عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر(ص) بودند. به‌همین دلیل نام حکومت خویش را بنی عباس نهادند و از قریش و بنی‌هاشم به حساب می‌آیند.

عباسیان بعد از رسیدن به خلافت، با ابزارهای گوناگون سیاسی ـ نظامی، به حذف مخالفان و رقیبان سیاسی‌شان پرداختند. علویان به‌ویژه امامان شیعه مهم‌ترین مانع اقتدار حاکمیت بنی‌عباس بودند و آنان نیز از جایگاه برجسته و تأثیرگذاری این دسته از بنی‌هاشم (حسنی و حسینی) آگاه بودند و از این‌رو، مهم‌ترین دغدغه آنان، مبارزه با این افراد بود.

مکه و مدینه به‌عنوان دو کانون مهم مسلمانان اهمیتی ویژه داشتند و امیران این مناطق نیز از جایگاهی ویژه برخوردار بودند. از این‌رو، خلفای عباسی برای تسلط بر این شهر و رسیدگی به امور آن مانند انتخاب کارگزار، تعمیر و نگهداری راه‌های مکه و مدینه و جامه کعبه اهتمام کافی نشان می‌دادند، ولی برپایه گزارش‌های تاریخی، تنها سه تن از خلفای عباسی به زیارت و حج خانه خدا مشرف شدند.

آنان برای تسلط بر حاکم و تا جایی که قدرتشان اقتضا می‌کرد، امیران مکه و مدینه را از خویشاوندان خود انتخاب می‌کردند و یک کارگزار برای دو شهر نصب می‌کردند.

از جمله خدمات و اقدامات عباسیان برای حرمین شریفین تعیین امیر الحاج، خدمات عمرانی متنوع، رسیدگی به ساکنان حرمین و توجه به امنیت راه‌های حرمین بوده است.

نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌عباس از نسل عباس بن عبدالمطلب بودند که از سال 132 تا 656ق. به مدت 524 سال به‌‌عنوان خلیفه بر جهان اسلام حکومت کردند.

دوره‌های خلافت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خلافت آن‌ها با حکومت ابوالعباس سَفّاح آغاز شد و با قتل مستعصِم به‌دستور هولاکو خان مغول به پایان رسید. در این مدت 37 خلیفه عباسی بر مسند خلافت نشستند. خلافت آن‌ها با فراز و نشیب بسیار همراه بود. در مجموع، می‌توان چهار دوره متفاوت را نشان داد:

دوره اول (132-232ق.): دوره اقتدار خلافت و نفوذ ایرانیان؛

دوره دوم (232-334ق.): دوره ضعف حکومت و تسلط ترکان؛

دوره سوم (334-447ق.): سلطه آل بویه و نفوذ و قدرت‌گیری دیگر بار ایرانیان؛

دوره چهارم (447-656ق.): سلطه ترکان سلجوقی؛

ویژگی دوره اول[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از ویژگی‌های دوره اول می‌توان به این موارد اشاره کرد: نیرومندی خلافت، استقلال کامل آن، تمرکز قدرت در دست خلفا، نفوذ ایرانیان در دستگاه، منازعات عربی و ایرانی، و پیشرفت علمی و نهضت ترجمه. در این دوره، نُه تن از عباسیان به‌خلافت نشستند که واثق واپسینشان بود.

ویژگی دوره دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ویژگی دوره دوم، ضعف خلافت و از میان رفتن تدریجی هیبت آن بود. در این زمان، ترک‌ها دستگاه حکومت را در اختیار گرفتند و در گزینش و نصب خلفا دخالت کردند. این دوران که با خلافت سیزده خلیفه همراه بود، با خلافت متوکل آغاز شد و در میان دوران مستکفی پایان یافت؛ در همین دوران، حکومت‌هایی در شرق و غرب قلمرو عباسیان سر برآوردند که در ظاهر تابع خلافت بودند.

برخی از دولت‌هایی که در سرزمین‌های خلافت شرقی پدید آمدند، عبارتند از: طاهریان (205-259ق.)، صفاریان (254-298ق.) و سامانیان[[]] (261-389ق.). حکومت‌های غرب نیز عبارتند از: طولونیان (254-292ق.)، اخشیدیان (323-358ق.) و اغلبیان (184-296ق.) در شمال آفریقا؛

ویژگی دوره سوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دوره سوم خلافت عباسی، دوران نفوذ آل بویه (334-447ق.) بود. ویژگی این دوران، فرمانروایی ظاهری و تشریفاتی خلفا بود، به‌گونه‌ای که مقرری خود را از حکمرانان می‌گرفتند. در دوران آل بویه، ثبات سیاسی نسبی بر دستگاه خلافت حاکم شد. مدت طولانی خلافت خلفا، بیانگر این حقیقت است؛

ویژگی دوره چهارم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دوره چهارم خلافت عباسی با ورود طغرل سلجوقی به بغداد در سال 447ق. و از میان رفتن آل بویه آغاز شد. در این دوره نیز به رغم هم‌سویی مذهبی سلجوقیان و خلفای عباسی و هضم آن‌ها در بافت فرهنگی اسلام، به خلفا مجال احیا و بازسازی قدرت داده نشد و همچنان سلجوقیان قدرت سیاسی را در اختیار داشتند.[۱]

ویژگی کلی حکومت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با مروری بر خلافت پنج سده عباسیان، می‌توان توجه آن‌ها به شرق جهان اسلام را دریافت که انتقال پایتخت از دمشق به بغداد و رونق گرفتن تجارت به‌سوی مشرق، از نشانه‌های آن بود. همچنین عباسیان سیاست و دین را به هم آمیختند و احیای سنت و برپایی عدالت را در شعارهای خویش گنجاندند.

شکوفایی کامل تمدن اسلامی در سده چهارم و پنجم ق. در دوران عباسیان رخ داد. عباسیان در دوره اول و دوم خلافت خویش، در برابر علویان و به‌ویژه امامان شیعه مواضعی تند اتخاذ کردند که گاه منجر به دستگیری و حبس مخالفانشان شد. آن‌ها قیام‌های علوی را سخت سرکوب کردند.

اقدامات عباسیان در حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مکه و مدینه به‌عنوان دو کانون مهم مسلمانان اهمیتی ویژه داشتند و حاکمان این مناطق نیز از جایگاهی خاص برخوردار بودند. از این‌رو، خلفای عباسی برای تسلط بر این شهر و رسیدگی به امور آن مانند انتخاب کارگزار، تعمیر و نگهداری راه‌های مکه و مدینه و جامه کعبه اهتمام کافی نشان می‌دادند.

عباسیان تا جایی که قدرتشان اقتضا می‌کرد، خویشان خود را برای کارگزاری مکه و مدینه برمی‌گزیدند و در موارد فراوان تنها یک کارگزار برای این دو شهر نصب می‌کردند.

برپایه گزارش‌های تاریخی، تنها سه تن از خلفای عباسی به زیارت و حج خانه خدا مشرف شدند:

ابوجعفر منصور (حک: 136-158ق.) یک بار پیش از خلافت و پنج بار در 22 سال خلافت، مهدی (حک: 158-169ق.) دو بار در 11 سال خلافت، و‌ هارون الرشید (حک: 170-193ق.) نُه بار در 23 سال خلافت.[۲] به نظر می‌رسد نهی‌ هارون از رفتن خلفای پس از خود به حج که دلیلش دانسته نیست، علت این امر باشد.[۳]

عباسیان برای جلب نظر مسلمانان، کوشش‌های عمرانی بسیار در مکه و مدینه انجام دادند؛ از جمله: گسترش مسجدالحرام و مسجدالنبی، تزیین کعبه و طلاکاری دَرِِ آن، فرستادن هدایای ارزشمند برای آویختن در کعبه،[۴] فراهم کردن پرده برای کعبه،[۵] تزیین مقام ابراهیم، تعمیر و مرمت چاه زمزم، گسترش مطاف، تعمیر حِجر اسماعیل، کشیدن چشمه و احداث برکه‌هایی در مکه.[۶]

منصب سقایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منصب سقایت نیز، از مناصب خاندانی عباسیان به‌شمار می‌رفت که به استمرار از عصر نبوی تا نشستن عباسیان به خلافت و پس از آن در اختیار آن‌ها بود. این منصب که پس از وفات عبدالمطلب در اختیار عباس فرزند وی قرار گرفته بود، از سوی پیامبر(ص) تنفیذ شد و از این‌رو، این منصب در خاندان عباسی ماندگار گشت و بیرون آوردن آن از دست ایشان جایز دانسته نمی‌شد.[۷]

در میان خلفای عباسی، گسترش و تعمیرات دوره منصور و مهدی عباسی از اهمیت بیشتری برخوردار است.[۸]

اقدامات خلفای عباسی درباره حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اقدامات خلفای عباسی درباره حرمین را می‌توان در موارد زیر دسته بندی کرد:

تعیین امیر الحاج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تعیین امیر الحاج که معمولاً همان کارگزار حرمین بود. امیر الحاج تا نیمه‌های سده چهارم ق. بیشتر فردی از خاندان عباسی یا از وابستگان آنان بود[۹] ؛

از جمله: داود بن علی، سلیمان بن علی و ابوجعفر منصور. از نیمه سده پنجم ق. مدتی خلفای عباسی امیران حج را از میان علویان برمی‌گزیدند؛ چنان‌که ابوالغنائم علوی نقیب طالبیان در سال‌های 457 تا 467ق. این سمت را عهده‌دار بود.[۱۰]

پیش از آن نیز ابواحمد موسوی، پدر سید رضی و سید مرتضی، در سال‌های پس از 355 تا 368ق. بارها به عنوان امیر الحاج برگزیده شد.[۱۱] از سال 468 تا اواخر سده ششم ق. این منصب را برعهده ترکان نهادند.

خدمات عمرانی متنوع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خدمات عمرانی متنوع مانند اصلاح و تعمیر راه‌های حج، گسترش و تعمیر مسجدالحرام و مسجدالنبی و مکان‌های دینی، آب‌رسانی به مکه و حفر چاه‌ها، ساختن منازل و بازسازی مساجد و گسترش و تعمیر خیابان‌ها و راه‌های داخلی مکه و مدینه.

رسیدگی به ساکنان حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

رسیدگی به ساکنان حرمین شریفین از طریق پرداخت عطایا و دیگر نفقات که معمولاً به دست خلیفه یا امیر الحاج در ایام موسم انجام می‌گرفت.[۱۲]

توجه به امنیت راه‌های حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره عباسیان، افزون بر این که امیر الحاج از سوی خلیفه تعیین می‌شد، به‌تدریج از سال 230ق. سِمَتی جدید پدید آمد. فردی به‌‌عنوان کارگزار راه حج و رویدادهای موسم (والی طریق مکه و احداث الموسم) برگزیده می‌شد[۱۳] که امنیت راه حج برعهده وی بود و همکار امیر الحاج به شمار می‌رفت.[۱۴]

بدین ترتیب، امنیت راه‌های حج در قلمرو خلافت عباسیان معمولاً ًبرقرار بود؛ اما در دوره‌های بعد، به‌دلیل ظهور حکومت‌های اقماری در قلمرو عباسیان و رقابت و کشمکش قدرت‌ها برای تسلط بر حرمین، نا امنی‌هایی در راه‌های حج پدید آمد.

کوشش‌ها و رویدادهای خلفا در حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بخشی از مهم‌ترین کوشش‌ها و رویدادهای رخ داده در حرمین شریفین در دوران خلفای عباسی را به تفکیک خلفا، می‌توان به شرح زیر یاد کرد:

ابوالعباس سفاح[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوالعباس سفاح (حک: 132-136ق.): برای این خلیفه، کوشش‌های عمرانی در مکه و مدینه گزارش نشده است. برپایه گزارشی، به سال 134ق. راه میان کوفه تا مکه با استفاده از مناره و میل نشانه‌‌گذاری شد[۱۵] تا مسافران این راه به‌ویژه زیارت کنندگان خانه خدا، راه را گم نکنند.

ابوالعباس برای کارگزاری مکه و مدینه به سال 132ق. نخست عموی خود، داود بن علی، را برگزید و پس از درگذشت وی به سال 133ق. دایی خود، زیاد بن عبیدالله حارثی، را به کارگزاری آن دو شهر گماشت و قضاوت مکه و مدینه را نیز به او سپرد.[۱۶]

داود بن علی کارگزار نخست مکه، وابستگان بنی‌امیه را در مکه و مدینه به سال 133ق. قتل عام کرد.[۱۷] به سال 136ق. چون ابومسلم خراسانی از ابوالعباس برای حج‌گزاری کسب اجازه نمود، ابوالعباس از او خواست با نیروی‌ اندک به حج رهسپار شود؛ زیرا راه حج برای حضور نیروی نظامی بسیار مناسب نبود. ابوالعباس با این توجیه که برادرش ابوجعفر پیش از ابومسلم تقاضای حج کرده و امارت حج را بدو سپرده، از دادن امارت به او پرهیز کرد.[۱۸]

منصور عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منصور (حک: 136-158ق.): منصور نخستین خلیفه عباسی است که تعمیر و گسترش مسجدالحرام را آغاز کرد. او به سال 137ق. وسعت مسجد را به دو برابر افزایش داد و بخش‌هایی فراوان از دار الندوه را درون مسجد کرد.[۱۹]

وی نخستین کسی است که بر چاه زمزم شبکه نهاد و زمینش را با سنگ مرمر فرش کرد.[۲۰] کوشش‌های منصور در سال 140ق. به پایان رسید. از دیگر خدمات عمرانی وی، می‌توان تعمیر مسجد البیعه در عَقبه منا[۲۱] و دستور ساخت مسجد خیف در منا را برشمرد.[۲۲]

در دوران خلافت منصور، قیام نفس زکیه محمد بن عبدالله در مدینه به سال 145ق. رخ داد و او مدتی بر مکه و مدینه چیره شد و حسن بن معاویه را به کارگزاری مکه برگزید. حسن بن معاویه با سپاهی وارد مکه شد و حکمران عباسی مکه، سری بن عبدالله، را از آن شهر راند و در مسجدالحرام به نفع محمد نفس زکیه خطبه خواند و نیروهایی را از آن شهر برای کمک به نفس زکیه گرد آورد.[۲۳]

منصور پس از پایان بنای شهر بغداد به سال 149ق. به حج رفت و در آن‌جا خطبه‌ای خواند و خود را از بندگان صالح دانست که با وعده قرآن وارث زمین شده‌اند.[۲۴]

مهدی عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مهدی عباسی (حک: 158-169ق.): در میان خلفای عباسی، مهدی بیشترین کوشش‌ را برای گسترش مسجدالحرام و مسجدالنبی انجام داد. او در ایام خلافت خود دو بار به گسترش مسجدالحرام پرداخت: بار اول به سال 160ق. و بار دوم در سال 164ق.[۲۵]

تغییرات و گسترش مسجدالحرام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ازرقی تغییرات و گسترش مسجدالحرام در این دوره را به تفصیل بازگو کرده است.[۲۶] در گسترش اول، وی وسعت مسجدالحرام را به دو برابر عصر منصور افزایش داد و پنج در جدید بر آن افزود. در گسترش دوم، ساختار هندسی مسجد را به گونه‌ای افزایش داد که شکل مربع پذیرفت و کعبه در مرکزآن قرار گرفت.[۲۷] به سال 159ق. پرده‌های گوناگون که از پیش بر کعبه قرار داشت، گردآوری شد و به‌جای آن، پرده‌ای که به دستور مهدی در شهر تنیس مصر فراهم شده بود، برای پوشش کعبه استفاده شد[۲۸] و دیوار کعبه با عطر و مشک و عنبر معطر گشت.[۲۹]

هنگامی که مهدی به سال 169ق. درگذشت، هنوز بنای جدید مسجدالحرام پایان نیافته بود[۳۰] و‌ هادی، جانشین او، به تکمیل آن پرداخت.[۳۱] برخی از بناهای دوره گسترش مهدی تا سده نهم ق. همچنان پایدار ماند.

فاسی (درگذشت832ق.) از وجود نام مهدی عباسی در سقف مسجدالحرام یاد می‌کند.[۳۲]

مهدی به سال 160ق. در سفر حج خود کوشش کرد تا رضایت مردم مدینه را که پیش از آن به سبب حمایت از قیام محمد نفس زکیه (145ق.) مورد غضب پدرش منصور قرار گرفته بودند، جلب نماید. وی با این هدف میان آن‌ها اموال فراوان توزیع کرد و به آنان اجازه داد که غلات و حبوبات را از شام و مصر وارد نمایند. او برخی از سپاهیان حجازی را به نگهبانان ویژه‌اش افزود[۳۳] و ایستگاه‌هایی در راه مکه ایجاد کرد.

نیز حوضچه‌هایی برای آب‌رسانی به کاروان‌ها ساخت[۳۴] و چاپار میان مدینه، مکه و یمن را برقرار کرد.[۳۵]

بازسازی مسجدالنبی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مهدی مسجدالنبی را بازسازی کرد و 2450 متر مربع بر مساحت آن افزود. همچنین شمار ستون‌ها و درهای آن را افزایش داد. در این هنگام مسجد 20 در داشت: چهار در شمالی، هشت در غربی و هشت در شرقی.

ابن نجار (درگذشت643ق.) از نوشته‌ای که پس از گسترش مسجدالنبی بر صحن مسجد نصب شده بود، یاد می‌کند که طبق آن، گسترش دوره مهدی به سال 162ق. آغاز شده و در سال 165ق. به پایان رسیده است.[۳۶]

هادی عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دوران خلافت‌ هادی عباسی (حک: 169-170) بسیار کوتاه بود و از این رو، کوشش‌های عمرانی در حرمین در دوران خلافت وی انجام نشد.

هارون الرشید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هارون الرشید (حک: 170-193ق.): وی به حج‌گزاری عنایت بسیار داشت و گاه پیاده به حج می‌رفت.[۳۷] هارون الرشید به سال 186 از رَقّه برای حج حرکت کرد. چون به شهر مدینه درآمد، عطایایی به مردم داد. سپس به مکه رفت و نسخه‌های ولایت‌عهدی امین و مامون را که شاهدانی آن‌ها را امضا کرده بودند، درون کعبه آویخت.[۳۸]

وی بار دیگر به سال 188ق. به مکه آمد و قصد ماندن در آن‌جا داشت. وی به مکیان و مردم مدینه نیمی از عطایشان را پرداخت کرد. ساختن دار القواریر به دست حَمّاد بربری در مکه، از جمله خدمات عمرانی‌ هارون به‌شمار می‌رود.[۳۹]

هارون در نُه حج، به سال‌های 173، 174، 175، 177، 179، 181، 185، 186، 188ق. به عنوان امیر الحاج در مراسم حج شرکت نمود.[۴۰] دو عمره نیز در سال‌های 179 و 189ق. برای وی گزارش شده است.[۴۱]

امین عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امین عباسی (حک: 193-198ق.): وی به جهت درگیری‌های داخلی در دوران خلافت خود، خدمات فراوان در حرمین به انجام نرساند. تنها به سال 194ق. اموالی را برای کارگزار خود در مکه برای طلاکوب کردن در کعبه فرستاد.[۴۲]

مامون عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مامون عباسی (حک: 198-218ق.): در آغاز خلافت وی، به سال 198ق.[۴۳] علویان مخالف بر مکه و مدینه چیره شدند.[۴۴] به سال 201ق. مامون هدایای پادشاه تازه مسلمان تبت را به مکه فرستاد تا در کعبه استفاده شود.[۴۵]

همچنین به سال 202ق. بر اثر سیلی بزرگ که به سیل ابن حنظله مشهور گشت، آسیب‌هایی به مسجدالحرام و کعبه وارد شد. مامون پس از این رویداد، برای رفع خرابی‌ها و تعمیر آسیب‌ها اموالی به مکه فرستاد.[۴۶]

در سال 206ق. مامون با دریافت گزارش‌هایی از فرسودگی جامه کعبه دستور داد جامه‌ای دیگر از ابریشم سفید بر جامه‌های دوگانه پیشین افزوده شود. برنامه پوشش سالانه کعبه از این سال، چنین تنظیم شد:

اول جامه‌ای از دیبای قرمز در روز ترویه (9 ذی‌حجه) و عاشورا؛ دوم جامه‌ای از قُباطی در اول رجب؛ و سوم جامه ابریشم سفید ابداعی مامون در روز 27 رمضان.[۴۷] پس از وی، این رسم ادامه یافت.[۴۸] در این دوره، «ازار» یا جامه «پایین‌تنه» کعبه که زائران آن را لمس می‌نمودند، پس از دو یا سه ماه تجدید می‌شد.[۴۹]

در سال 208ق. مامون برای ترمیم خرابی‌های مسجدالحرام که بر اثر سیل آن سال ایجاد شده بود، اموالی فراوان به مکه فرستاد[۵۰] و با ارسال نامه‌ای مردم مکه را خوشحال کرد.[۵۱] بر پایه گزارشی، مامون به سال 212ق. حج گزارد.[۵۲]

معتصم عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معتصم عباسی (حک: 218-227ق.): به سال 219ق. طاهر بن عبدالله به دستور معتصم برای نخستین بار در شب عید قربان هنگام بازگشت حاجیان، چراغ‌هایی (نفاطات) میان مازمان (تنگه میان مزدلفه و عرفه) برافروخت و از آن پس این‌کار رسم شد.[۵۳]

همچنین معتصم به سال 219ق. قفلی ارزشمند برای استفاده بر در کعبه ارسال کرد.[۵۴] نیز در این دوران، تغییراتی در چاه زمزم و حجره‌های آن داده شد.[۵۵]

او ستون‌هایی را که از قصر بابک خرمی برداشته شده بود، برای استفاده کنار خانه خدا به مکه فرستاد.[۵۶] به سال 220ق. چاه زمزم تعمیر شد.[۵۷] در سال 221ق. به دستور معتصم دار العجله که بر پایه گزارشی، از دار الندوه کهن‌تر بود،[۵۸] تعمیر شد.[۵۹]

واثق عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

واثق عباسی (حک: 227-232ق.): وی در نخستین سال خلافت خویش به سال 227ق. قصد حج کرد و دستور داد تعمیراتی در مکه صورت پذیرد که از جمله آن‌ها تعمیر بنای بیت الشراب، احداث برکه‌ها، افشاندن نور برای طواف‌کنندگان و تامین روشنایی مسجدالحرام بود.[۶۰] همچنین سفارش ساخت منبرهایی را برای خود داد که تا سده سوم ق. وجود داشت.[۶۱] او چندان به ساکنان حرمین عطا نمود که رسم گدایی در روزگار وی در حرمین برچیده شد.[۶۲]

متوکل عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

متوکل عباسی (حک: 232-247ق.): وی به سال 236ق. مقام ابراهیم را با طلا آراست.[۶۳] به سال 241ق. در پی دریافت اخباری درباره وخامت اوضاع ساختمان کعبه و برخی از مکان‌های دینی مکه، گروهی از صنعت‌گران و معماران را همراه اموال بسیار به سرپرستی اسحاق بن سلمه به مکه گسیل کرد. عملیات عمرانی آن‌ها پس از یک سال به سال 242ق. پایان یافت.[۶۴]

همچنین به سال 246 ق. متوکل دستور داد که مشعر الحرام و مشاعر دیگر که روشنایی‌شان با روغن و نفت تامین می‌گشت، با شمع روشن شوند.[۶۵]

منتصر، مستعین، معتز و مهتدی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برای چهار خلیفه میان متوکل و معتمد (منتصر، مستعین، معتز، مهتدی) خدماتی در حرمین ثبت و گزارش نشده است. این شاید به سبب ضعف و ناپایداری حکومتشان بوده باشد.

معتمد عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معتمد عباسی (حک: 256-279ق.): او افزایش‌ها و تعمیراتی در مسجدالحرام صورت داد[۶۶] و به سال 257ق. مسجد خیف را تعمیر کرد.[۶۷]

موفق بالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]

موفق بالله: به سال 263ق. موفق، برادر معتمد، به امیر مکه دستور داد تا پرده کعبه را میان قریشیان، پرده‌داران خانه خدا و مکیان تقسیم کند.[۶۸]

به سال 271ق. که مسجدالحرام به تدریج آسیب دیده و بخشی از سقف آن ویران شده بود، به فرمان موفق تعمیر شد و کتیبه‌ای در آن‌جا نصب گشت که بیانگر دستور ابواحمد موفق ولیعهد مسلمانان برای تعمیر مسجدالحرام و انجام آن به دست‌ هارون بن محمد بن اسحق، کارگزار مکه، به سال 272ق. بود.[۶۹]

معتضد عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معتضد عباسی (حک: 279-289ق.): وی به سال 281ق. در پی دریافت گزارش‌هایی از نابسامانی وضعیت ساختمان کعبه و مسجدالحرام، دستور تعمیر را صادر کرد. این تعمیرات سه سال طول کشید و به سال 284ق. پایان یافت.[۷۰]

در این گسترش، دار الندوه به صورت کامل به مسجدالحرام افزوده شد.[۷۱] در این سال، در کعبه طلاکوب گشت.[۷۲]

مقتدر عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مقتدر عباسی (حک: چند نوبت از 295 تا 320ق.): در روزگار او، استوانه‌های کعبه تزیین شد.[۷۳] وی هر سال در راه مکه و حرمین، اموالی بسیار هزینه می‌کرد[۷۴] و در تعمیر چاه‌های آب مکه پیشگام بود و دستور حفر دو چاه را در مکه صادر کرد.[۷۵]

پس از ضعف خلافت عباسی، گروه‌ها و قبایلی گاه با نا امن کردن راه مکه، در صدد کسب امتیاز از مقتدر برمی‌آمدند. قرمطیان در شمار این گروه‌ها بودند که با هجوم بر حاجیان و غارت آنان، خلیفه را زیر فشار قرار می‌دادند. ابوطاهر قرمطی در هجوم بر حاجیان به سال 312ق. از مقتدر عباسی تقاضای حکومت بصره و اهواز را کرد.[۷۶]

منابع از کوشش‌های 15 خلیفه عباسی میان مقتدر تا الناصر لدین الله در مکه و مسجدالحرام گزارشی نداده‌اند.

الناصرلدین الله[ویرایش | ویرایش مبدأ]

الناصرلدین الله (حک: 575-622ق.): به سال 576ق. به دستور وی حِجر اسماعیل با سنگ مرمر تزیین شد.[۷۷] ابن نجار (درگذشت643ق.) از کمک‌های شایسته و فراوان خلیفه برای بازسازی و تعمیر مسجدالنبی و اعزام صنعت‌گران و صاحبان حرفه‌های گوناگون برای تعمیر مسجدالنبی یاد می‌کند.[۷۸]

به سال 609ق. الناصر همراه کاروان حج عراقی، اموال و هدایا و پرده کعبه را به مکه فرستاد.[۷۹]

مستنصر عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مستنصر عباسی(حک: 623-640ق.): به دستور وی، به سال 629ق. کعبه تعمیر شد[۸۰] و در سال 631ق. مطاف گسترش یافت.[۸۱] از این‌رو، از خدمات او در کتیبه‌ای به تاریخ 631ق. یاد شده است.[۸۲] همچنین مستنصر به سال 627ق. بیمارستانی در مدینه ساخت.[۸۳]

خدمات عباسیان در مدینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر خلاف مسجدالحرام، گسترش‌ها و تعمیرات در مسجدالنبی از سوی عباسیان کمتر بود. شاید بی‌توجهی به آن شهر به‌سبب حضور علویان در مدینه و همراهی مردم آن با قیام‌هایی همچون قیام نفس زکیه بوده باشد که بر ضد عباسیان به وقوع پیوست. ابوجعفر منصور از مدنی‌ها خرسند نبود.

بدین‌جهت، به سال 158ق. که برای ادای مناسک حج به حجاز آمد، به زیارت مرقد پیامبر در مدینه نیامد؛ همچنان‌که در حج پیشینش چنین کرده بود.[۸۴]

مهدی عباسی توجهی بیشتر به مدینه داشت. وی به گسترش مسجدالنبی پرداخت و به مردم مدینه رسیدگی کرد و از آن‌ها دلجویی نمود.[۸۵]

پس از گسترش دوره مامون در مسجدالنبی، تا سده هفتم ق. گزارشی از گسترش فضای مسجدالنبی در دست نیست و در این مدت، کاری مهم صورت نگرفت. البته خدماتی دیگر نیز از سوی عباسیان انجام گرفت.

به سال 310ق. به دستور مقتدر عباسی، همه درهای مسجدالنبی از چوب ساج ساخته شد. نیز کشیدن دیوار و حصار برای شهر مدینه در دوران خلافت طائع عباسی (حک: 361-381ق.) به دست عضدالدوله دیلمی انجام گرفت.[۸۶]

همچنین عباسیان با توجه به وجود قبر جدشان عباس در قبرستان بقیع، به آن توجه می‌کردند. بقعه‌ای که بر آرامگاه عباس و چهار امام شیعه ساخته شده بود، به دست مسترشد عباسی در سال 519ق. و نیز به دست مستنصر عباسی در سال 640ق. تعمیر و بازسازی شد.[۸۷]

به نظر می‌رسد تحولات سیاسی و اجتماعی مدینه بیشتر در پرتو حضور طالبی‌ها در این شهر بوده است. خلفای عباسی در این شهر در صورتی موفق بودند که بتوانند رضایت طالبی‌ها را جلب نمایند. اختلافات دو شاخه حسنی و حسینی درباره املاک و دارایی‌ها و دیگر موقعیت‌های اجتماعی، گاه موجبات ناامنی در این شهر را در دوران عباسی پدید می‌آورد. این اختلافات و درگیری‌ها گاه به قدری افزایش می‌یافت که حسنی‌ها به دست حسینی‌ها از مدینه رانده شدند.[۸۸]

خدمات بستگان خلفا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر خلفای عباسی، برخی از بستگان آن‌ها نیز همراه حضور در مراسم حج،[۸۹] به عمران و آبادانی در مکه و مدینه دلبسته بودند و در این راه خدماتی انجام دادند.

خیزران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

میان زنان عباسی، چهار تن در این راه پیشگام بودند. خیزران همسر مهدی و مادر‌ هارون الرشید به سال 171ق. به حج رفت و سرای ارقم را که به «دار خیزران» معروف شد، خرید[۹۰] و به مسجد تبدیل کرد.[۹۱]

همچنین خانه‌ای را که رسول خدا(ص) در آن زاده شده بود، خرید و به مسجد تبدیل کرد.[۹۲] نیز استفاده از عطر و عود بر ستون مُخَلّقه در مسجدالنبی از خدمات خیزران بود[۹۳] که از آن پس نیز ادامه یافت. از خیزران به عنوان نخستین کسی یاد شده که بر آرامگاه رسول خدا، پرده‌ای آویخت.[۹۴]

ام جعفر زبیده[ویرایش | ویرایش مبدأ]

‌ام جعفر زُبیده، همسر‌ هارون الرشید و مادر امین، خدماتی فراوان در مکه انجام داد و آثاری ماندگار از خود برجای نهاد.[۹۵]

از جمله، چشمه‌ای از حُنین به مکه کشید و در این راه اموالی بسیار هزینه کرد.[۹۶] این چشمه که به چشمه زبیدی اشتهار داشت، همواره جوشان بود و پس از وی خلفا به تعمیر و اصلاح آن می‌پرداختند.[۹۷]

او چشمه‌ای دیگر از وادی نعمان به عرفات کشید که جز چاه زبیدی است.[۹۸] به سال 190ق. که خود به حج آمده بود، برای رفع کم آبی در مکه دستور «تَه زنی» چاه زمزم را داد و طول چاه را نُه ذراع افزایش داد.[۹۹]

ابن جبیر (درگذشت614ق.) در سفر خود، برکه‌ها و چاه‌ها و ابنیه‌ای را که زبیده دستور ساخت آن‌ها را داده یا به وی منسوب هستند، در راه بغداد تا عرفات در مکه دیده و از بهره‌وری از این آثار در روزگار خود سخن گفته است.[۱۰۰]

شجاع و شغب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شجاع، مادر متوکل، به سال 237ق. دوازده هزار درهم برای هموار‌سازی وادی مکه هزینه کرد.[۱۰۱]

به سال 302ق. مقتدر عباسی همراه مادرش شَغَب، دستور تعمیر سقاخانه جوخی در مکه و چاه‌های پشت آن را داد و آن را وقف کرد.[۱۰۲] شغَب به سال 310ق. دستور داد همه ستون‌های کعبه با روکش طلا تزیین شود.[۱۰۳] همچنین به سال 315ق. برکه‌هایی را در سرزمین عرفه تعمیر و بازسازی کرد.[۱۰۴]

به رغم کوشش عباسیان برای تامین امنیت راه‌های منتهی به مکه، گاهی راه‌های حج از امنیت برخوردار نبودند و حج تعطیل می‌شد. راه حج با ظهور قرمطیان از سال‌های 312 تا 327ق. ناامن بود و تنها در برخی از سال‌ها با توافق قرمطیان، از راه عراق و خراسان حج انجام گرفت.[۱۰۵]

ناامنی راه‌ها و تعطیلی حج گاه مورد اعتراض رقبای عباسی قرار می‌گرفت و بدین‌جهت، آن‌ها مورد نکوهش بودند.[۱۰۶]

رقابت دولت‌ها برای تسلط بر حرمین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دولت‌های مستقل و نیمه مستقل که در سایه خلافت عباسی به‌قدرت می‌رسیدند و نیز مخالفان آن‌ها برای کسب اعتبار و مشروعیت میان مسلمانان، می‌کوشیدند بر مکه نفوذ یابند و به‌عنوان رقبای دولت عباسی در این زمینه به شمار می‌رفتند. عرصه‌های رقابت عبارت بود از:

خطبه خواندن برای یکی از رقبا که به عنوان مهم‌ترین مظهر سیادت دینی و سیاسی آن‌ها به شمار می‌رفت؛ معرفی یکی از آن‌ها به عنوان رهبر دینی و سیاسی؛ اهدا و آویختن پرده کعبه؛ انجام کارهای خیر و حمایت از حاجیان در مسیرهای منتهی به مکه؛ فراهم کردن آب در مکه و مسیرهای حجاج؛ کوشش‌های عمرانی در مکه و مدینه.

کوشش‌ها در منظر حاجیانی که از نقاط گوناگون جهان اسلام برای حج‌گزاری به حرمین می‌رفتند، قرار می‌گرفت و در بازگشت از عنایت دولت‌ها به حرمین شریفین سخن می‌گفتند و این، خود، عامل سیادت و مشروعیت آن‌ها می‌گشت.

آل بویه، سلجوقیان و فاطمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آل بویه، سلجوقیان و فاطمیان از قدرت‌هایی بودند که در این زمینه به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند. در این رقابت‌ها، دولت فاطمی مصر از سال 360ق. تا سال 480ق. به سبب دیپلماسی کارآمد و توان اقتصادی بیشتر موفق بود.[۱۰۷]

سپس تا سال 567ق. عباسیان و سلجوقیان توفیق بیشتر داشتند؛ زیرا دولت فاطمی درگیر گرفتاری‌های داخلی و نیز نبرد با صلیبی‌ها و زنگیان بود.[۱۰۸]

امیران محلی مکه و مدینه نیز با توجه به توان نظامی دولت‌های رقیب و میزان کمک‌های اهدایی رقبا به ایشان، جانب یکی را گرفته، کوشش می‌کردند با این سیاست، ثبات حکومت خود و امنیت حرمین و رفاه مردم آن را تامین کنند. گزیده‌ای از این رقابت‌ها را می‌توان بدین شرح آورد:

طاهریان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

طاهریان (205-259ق.) از سوی خلیفه عهده‌دار امور حرمین شدند.[۱۰۹] اما در واقع آن‌ها تنها در مقام گماشتگان خلیفه و به طور تشریفاتی عهده‌دار این منصب بودند، در حالی که ناظر اصلی، خود خلیفه بود و خطبه به نام وی خوانده می‌شد.

طولونیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر خلاف طاهریان، احمد بن طولون (254-270ق.) بنیان‌گذار سلسله طولونیان در مصر، برای کسب مشروعیت و مقبولیت میان مسلمانان، لازم می‌دید در مکه صاحب نفوذ و اعتبار باشد تا به دوام حکومت وی کمک کند. از این‌رو، برای تحقق اهداف خود، با ارسال صدقات و هدایا برای گردانندگان امور مکه، می‌کوشید برای خود اعتبار کسب کند.[۱۱۰]

ابن طولون با ارسال خراج مصر همراه با هدایای فراوان برای خلیفه معتمد به سال 257ق.[۱۱۱] در نظر داشت به خلیفه تقرب بیشتری یابد و قدرت خویش را به مکه نیز نفوذ دهد. او با استفاده از این موقعیت برای بیرون راندن طاهریان از مکه، یکی از سردارانش به نام ماطعان را به سال 257ق. با هزار سوار همراه با کاروان حاجیان مصر به مکه فرستاد و به او ماموریت داد تا به‌گونه مسلح و مجهز در مراسم حج حضور یابد و در عرفات نیز چنین کند.[۱۱۲]

صفاریان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

یعقوب لیث (247-265ق.) بنیان‌گذار سلسله صفاریان[۱۱۳] برای کسب نفوذ در مکه تلاش نکرد. اما با مرگ یعقوب و روی کار آمدن برادرش عمرو بن لیث، معتمد خلیفه عباسی برای این که روابط خود را با صفاریان بهبود بخشد، هنگامی که عمرو اظهار اطاعت از وی کرد، افزون بر حکومت قلمرو زیر اختیارش، کارگزاری حرمین شریفین را نیز به او واگذار کرد.[۱۱۴]

به نظر می‌رسد هدف اصلی خلیفه از وا‌گذاری «عمل الحرمین: کارگزاری حرمین» به عمرو، تضعیف جایگاه و کاستن از نفوذ احمد بن طولون در حرمین بود.

از آن پس رقابت و درگیری میان فرستادگان عمرو بن لیث و ابن طولون در مکه آغاز شد. به سال 268ق. نماینده ابن طولون در مکه شکست خورد و پرچَم عمرو بر سمت راست منبر مسجد ابراهیم خلیل نصب شد.[۱۱۵]

ابن طولون به سال 269ق. سپاهی را به مکه فرستاد. اما‌ هارون بن محمد، عامل مکه، با کمک سپاهیان عمرو بن لیث، بر سپاه ابن طولون چیره شد و آن‌ها را از مکه بیرون راند و ابن طولون در مسجدالحرام لعن شد.[۱۱۶]

اخشیدیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از این پس رقابت میان آل بویه (320-447ق.) به عنوان حکمرانان بغداد و اخشیدیان (323-358ق.) به عنوان فرمانروایان مصر برقرار شد. آل بویه که به سال 334ق. بر بغداد تسلط یافتند، با اخشیدیان درباره ذکر نام آن‌ها در خطبه حج در رقابت بودند.

معزالدوله به سال 342ق. کاروان حاجیان عراق را با دو امیر الحاج به نام ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی، به مکه گسیل داشت. آن‌ها در مکه با سپاهیان ابن اخشید که برای دفاع از موقعیت وی همراه کاروان حاجیان مصر آمده بودند، درگیر شدند و توانستند با غلبه بر آن‌ها به نام معزالدوله خطبه بخوانند.[۱۱۷]

در سال 343ق. نیز میان کاروان اعزامی معزالدوله و مصریان درگیری رخ داد. این بار نیز مصریان مغلوب شدند و به نام رکن الدوله، معزالدوله و عزالدوله و سپس اخشید خطبه خوانده شد.[۱۱۸]

فاطمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سرسخت‌ترین رقیب عباسیان در حرمین، در طول سده چهارم و پنجم ق. فاطمیان مصر بودند.[۱۱۹] به سال 358ق. فاطمیان بر مصر چیره شدند و در صدد بودند تا خلافت را از چنگ بنی‌عباس بیرون آورند. از این‌رو، کوشش آن‌ها برای کسب نفوذ در مکه بیشتر شد.

دولت فاطمی هم به‌لحاظ نزدیکی جغرافیایی به مکه و مدینه و هم از آن روی که تامین کننده بخش عمده نیازهای عمومی آن دو شهر بود، فرصتی مناسب برای تسلط بر حرمین داشت. در این ایام، آل بویه به نمایندگی از دستگاه خلافت در مکه با فاطمیان رقابت و مبارزه می‌کردند.

خواندن خطبه به‌نام خلیفه فاطمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

المعز لدین الله (341-365ق.) خلیفه فاطمی پس از تصرف مصر، در همان سال برای کسب نفوذ در حجاز وارد میدان شد؛ ولی تنها توانست خطیب مدینه را وادار کند تا به نام وی در موسم حج خطبه بخواند.[۱۲۰]

به سال 363ق. المعز لدین الله در کوشش برای گسترش نفوذ فاطمیان، با تحریک و همکاری «بنی‌هلال» و دیگر قبایل شبه جزیره عربستان، راه را بر کاروان حاجیان عراق بست. شماری بسیار از حاجیان کشته شدند و اموالشان به یغما رفت و نام المعزّ در خطبه حج جایگزین نام خلیفه عباسی شد.[۱۲۱]

در سال‌های 365 و 367ق. به نام خلیفه فاطمی، خطبه خوانده شد[۱۲۲] تا این که با استقرار عضدالدوله در بغداد به سال 367ق. وی برای نفوذ در مکه نیز وارد میدان شد.

وی در نخستین گام کاروانی را که امیر الحاج آن ابواحمد موسوی بود، به مکه فرستاد و از امیر الحاج خواست تا به نام وی خطبه بخواند. امیر الحاج در این زمینه توفیق یافت و امیر مکه رضایت داد به نام امیر آل بویه و خلیفه عباسی خطبه خوانده شود. اما این موفقیت دیری نپایید و سال بعد باز هم به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده شد.[۱۲۳]

پس از این ناکامی، عضدالدوله با توسل به کوشش‌های خیرخواهانه در مکه تلاش کرد موقعیت خود را در آن‌جا استوار سازد. وی دریافت پولی را که به عنوان راهداری از حاجیان عراق گرفته می‌شد، لغو کرد. نیز راه عراق به مکه را اصلاح نمود و مبالغ فراوان میان خاندان‌های با نفوذ مکه و مجاوران خانه خدا تقسیم کرد.[۱۲۴] به رغم این اقدامات، پیوسته در مکه به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده می‌شد؛

دوره آلب ارسلان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با روی کار آمدن آلب ارسلان (455-465ق.) وضعیت سلجوقیان در مکه بهبود یافت و پس از سال‌ها کاروانی از حاجیان عراق به مکه گسیل شد. امیر الحاج این کاروان، ابوالغنایم نورالدین مهدی زینی توانست امیر مکه را به خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی مایل کند و او نیز در سال 458ق. با نام عباسیان خطبه خواند. در پاسخ به این اقدام امیر مکه، خلیفه فاطمی ارسال آذوقه را از مصر به مکه قطع کرد. مردم مکه به امیر فشار آوردند و او به ناچار بار دیگر به نام خلیفه فاطمی خطبه برقرار کرد.[۱۲۵] بدین ترتیب، فاطمیان با توسل به ابزار اقتصادی توانستند تا سال 462ق. با قدرت کامل بر مکه چیره باشند.

در این سال، آلب ارسلان به موفقیت‌هایی بزرگ در شام و فلسطین دست یافت و بدین وسیله، فاطمیان را در تنگنا قرار داد. در پرتو این جریان، امیر مکه به نفع قدرت بیشتر تغییر سیاست داد و به نام خلیفه عباسی و آلب ارسلان، خطبه برقرار کرد. سلطان سلجوقی با استقبال از این اقدام، سی هزار دینار با خلعت و هدایای گرانبها برای امیر مکه فرستاد و به او وعده داد که در صورت حفظ وضع موجود، سالانه ده هزار دینار برای او مقرری بفرستد.[۱۲۶]

همچنین به امیر مدینه، مهنا، اعلام شد که اگر به خواسته خلفای عباسی تمکین کند، بیست هزار دینار به او خواهند داد، افزون بر این که سالانه پنج هزار دینار به وی تعلق خواهد گرفت.[۱۲۷] به سال 462ق. پس از صد سال که خطبه به نام عباسیان قطع شده بود، دیگر بار به نام خلیفه عباسی قائم بامر الله و پس از وی به نام آلب ارسلان خطبه خوانده شد.[۱۲۸]

مستنصر خلیفه فاطمی برای جبران گذشته، در سال 465ق. هدایایی برای امیر مکه فرستاد و با وعده‌های دلپذیر او را واداشت تا بار دیگر به نام وی خطبه بخواند. ولی‌اندکی بعد دیگر بار نام وی از خطبه حذف شد و سرانجام با مرگ آلب ارسلان فرصت فراهم شد و المستنصر نامه‌ای به امیر مکه نوشت و از او خواست بار دیگر به نام وی خطبه بخواند.[۱۲۹] بدین‌گونه، پس از چهار سال خطبه به نام عباسیان و سلجوقیان قطع شد.[۱۳۰]

دوره ملک‌شاه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تا اواخر سلطنت ملک‌شاه (465-485ق.) خطبه‌ها معمولاً به نام فاطمیان بود تا این که به سال 479ق. ملکشاه همانند آلب ارسلان در شام پیروزی‌هایی به دست آورد و قدرت خود را به فاطمیان و امیر مکه نشان داد. در پرتو این جریان، امیر مکه تغییر موضع داد و نام خلیفه فاطمی را از خطبه‌انداخت و به نام خلیفه عباسی خطبه خواند.[۱۳۱]

در سال 484ق. سلطان سلجوقی که در اوج قدرت بود، مصمم شد مکه را به قلمرو خود بیفزاید تا بدین‌وسیله، برای همیشه به سلطه فاطمیان بر آن سرزمین پایان دهد. بدین منظور، سپاهی به حجاز فرستاد که بر مدینه و مکه چیره شدند. اما این سپاه با مردم مکه به زشتی رفتار کرد، به‌گونه‌ای که سال بعد امیر مکه محمد بن ابی‌هاشم برای داد‌خواهی به بغداد آمد.[۱۳۲]

از سوی دیگر، مرگ ناگهانی ملک‌شاه و آشفتگی اوضاع پس از او باعث شد که با بیرون راندن سپاه وی از مکه، بار دیگر خطبه به نام فاطمیان خوانده شود.[۱۳۳]

دوره صلاح‌الدین ایوبی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این جریان هیچ‌گاه تا پایان حکومت فاطمیان تغییر نیافت و در نهایت، صلاح‌الدین ایوبی (حک: 564-589ق.) به این استیلا پایان داد و با سرنگون کردن فاطمیان، یک‌بار دیگر به نام خلیفه عباسی کنار نام خود خطبه خواند.[۱۳۴]

در عصر عباسیان و در رقابت میان قدرت‌های هم‌جوار، امیران حرمین که سود خویش را در خطبه خواندن می‌دیدند، گاه متحیر می‌ماندند که خطبه را به نام چه کسی بخوانند. از این‌رو، در یک موسم برای جلب نظر دو طرف دعوا، گاه خطبه به نام یکی و گاه برای دیگری خوانده می‌شد.[۱۳۵]

در کشاکش‌های سیاسی، همان سان که کعبه گاه دارای دو جامه در یک موسم می‌شد، گاهی هم بی‌جامه می‌ماند. به سال 532ق. خلیفه عباسی به علت نبرد با سلجوقیان قادر به ارسال جامه برای کعبه نشد و در نتیجه، بازرگانی ایرانی به نام ابوالقاسم رامشت بن حسین شیرویه فارسی به این‌کار همت گماشت و با صرف هجده هزار دینار از اموال خود برای کعبه جامه فراهم نمود.[۱۳۶]

مناسبات عباسیان و علویان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خلفای عباسی پس از قلع و قمع امویان، با دو شاخه از علویان، شامل شاخه حسنی و حسینی، رقابت و درگیری داشتند. عباسیان، پیشوایان شیعه را زیر نظر گرفته، به زندان افکنده، یا از مدینه به مرکز خلافت احضار نمودند. علویان در دوران اول خلافت عباسی بسیار فعال بودند و میان ایام خلافت سفاح تا مامون، حدود 30 قیام علوی رخ داد.[۱۳۷]

دوره سفاح[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سفاح (132-136ق.) با علویان روابطی نیکو داشت. آن‌ها را گرامی می‌شمرد و به ایشان صله و جایزه می‌داد. اما حسنی‌ها به دریافت جایزه راضی نبودند و خود را سزاوار خلافت می‌دانستند.[۱۳۸]

دوره منصور عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منصور (136-158ق.) بر خلاف برادرش، بر علویان بسیار سخت گیر بود. او چون به خلافت نشست، از پس فرزندان عبدالله محض، محمد و ابراهیم، برآمد و در این کار پافشاری کرد. منصور برای یافتن آن‌ها در همه جای مکه و مدینه جاسوس‌گماشت. عبدالله، پدر آن‌ها، را آزار داد تا بتواند آن‌ها را به تسلیم وادارد و همه وابستگان به آن دو را به زندان‌انداخت.

قیام نفس زکیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سرانجام محمد نفس زکیه نتوانست شکنجه و آزار خاندان خود را تحمل کند و دست به قیام زد.[۱۳۹] نفس زکیه پس از تصرف مدینه، حسن بن معاویة بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب را به مکه فرستاد و او توانست به آسانی شهر مکه را فتح کند.[۱۴۰]

نفس زکیه 70 روز، از اواخر جمادی الاخر تا نیمه رمضان، بر مدینه حکم راند و در برابر سپاهیان فراوان منصور و حیله‌های نظامی او، توان مقاومت را از دست داد و در 14 رمضان سال 145ق. در مدینه به قتل رسید.[۱۴۱]

پس از کشته شدن محمد، مکه نیز به راحتی و بدون نبرد به تصرف عیسی بن موسی فرمانده سپاه عباسی درآمد. محمد بن عبدالله پس از قیام در مدینه، از برادرش ابراهیم خواست تا در بصره قیام خود را آغاز نماید. وی شب اول ماه رمضان سال 145ق. با یارانش قیام خویش را آشکار ساخت و شهر را به تصرف درآورد و بر خزانه بصره دست یافت. سپاهیان منصور در محلی به نام باخمری در 16 فرسنگی کوفه، به رویارویی با سپاه ابراهیم آمدند. ابراهیم در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد؛ ولی سرانجام در روز 25 ذی‌قعده سال 145ق. کشته شد.[۱۴۲]

برخورد ناروا با امام صادق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخورد‌های ناروای عباسیان با علویان به شاخه حسنی‌ها منحصر نمی‌شد؛ بلکه حسینی‌ها به ویژه امامان شیعه نیز پیوسته در معرض آزار عباسیان قرار داشتند. امام جعفر صادق(ع) (80-148ق.) زیر مراقبت دستگاه خلافت عباسی قرار داشت و عباسیان برای به دام‌انداختن او توطئه‌هایی را طراحی می‌کردند.[۱۴۳]

منصور امام صادق(ع) را از مدینه به عراق فراخواند و مدتی او را در کوفه زیر نظر گرفت[۱۴۴] و حتی به کارگزار خود در مدینه دستور داد تا خانه او را به آتش کشد.[۱۴۵]

بسیاری از علویان در دوران منصور گرفتار حبس شدند و در زندان‌های تاریک و نمناک کوفه و بغداد درگذشتند.[۱۴۶]

دوره هادی عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از منصور، خلفای عباسی از کشتار و شکنجه و تعقیب علویان دست نکشیدند. در دوران خلافت‌ هادی به سال 169ق. علویان به تنگ آمده از آزار عباسیان، درمدینه قیام کردند.

مهم‌ترین رویداد در دوران خلافت‌ هادی، قیام حسین بن علی بن حسن مثلث از نوادگان امام حسن(ع) مشهور به شهید فخ بود که در اواخر سال 169ق. در مدینه رخ داد. با قیام حسین بن علی، حاکم مدینه از بیم گریخت و مردم به حمایت از علویان شتافته، درِ زندان‌ها را گشودند و زندانیان را رها ساختند.

درگیری‌ها به درون مسجد نبوی نیز کشیده شد و به مسجد بی‌حرمتی گشت.[۱۴۷] حسین بن علی در مسجدالنبی که جمعی فراوان برای زیارت قبر رسول خدا در آن گرد آمده بودند، خطبه‌ای خواند و چنین گفت:

‌ای مردمان! من فرزند پیامبر خدا، در حرم پیامبر خدا، در مسجد پیامبر خدا، بر منبر پیامبر خدا، شما را به کتاب خدا و سنت رسول او می‌خوانم. اگر بدین شیوه عمل نکنم، بیعتی بر گردن‌ شما ندارم.[۱۴۸]

حسین بن علی، دینار خزاعی را به عنوان کارگزار مدینه تعیین نمود[۱۴۹] و خود از موسم حج بهره برد و برای گسترش نهضت، با علویان دیگر به سوی مکه حرکت کرد.

وی پیشتر زمینه‌هایی را برای قیام خویش در میان برخی از مکیان و کوفیان فراهم آورده بود. آنان که در موسم حج حضور داشتند، به حسین بن علی پیوستند.[۱۵۰] سپاه وی در منطقه فَخّ در شش میلی مکه که نام امروزی آن کوی شهیدان است،[۱۵۱] در روز ترویه با سپاه عباسی رویارو شد و وی همراه برخی از سادات حسنی به شهادت رسید.[۱۵۲]

هنگام سرکوبی این قیام، دو تن از عموزادگانش که با وی در برپایی قیام مشارکت داشتند، به میان کاروان‌های حاجیان پناه بردند و خود را از مهلکه دشمن نجات دادند. یکی از آن دو به نام ادریس بن عبدالله به‌سوی مصر رفت و دولت ادریسیان مغرب را تأسیس نمود. دیگری به نام یحیی بن عبدالله به سوی ایران ره سپرد.

دوره هارون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با زوال حکومت کوتاه‌ هادی و قدرت یافتن‌ هارون (حک: 170-193ق.) برخورد با این دو تن در دستور کار وی قرار گرفت. به علت دوری مسافت و همچنین قدرت عظیمی که ادریس بن عبدالله در مغرب کسب کرده بود،‌هارون توان رویارویی مستقیم با وی را نداشت. بنابراین، او را به دست کسان خود به شکلی مرموز به قتل رساند.[۱۵۳]

یحیی نیز که به منطقه دیلم پناه برده بود، پس از دریافت امان‌نامه‌ای که به خط‌ هارون نوشته شده بود و قضات و فقیهان و بزرگان بنی‌هاشم نیز بر آن شهادت داده بودند، خویش را تسلیم‌ هارون ساخت؛ اما پس از چندی‌ هارون به عهد خود وفا نکرد و با بهانه‌های واهی یحیی را به سال 176ق. به شهادت رساند.[۱۵۴]

هارون اهل‌بیت(ع) به ویژه امام کاظم(ع) و پیروان آن‌ها را در تنگنا قرار داد و چندین‌بار حضرت را به زندان افکند. سرانجام امام در زندان‌ هارون به سال 183ق. به شهادت رسید.[۱۵۵]

دوره امین و مامون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

علویان از اختلافات پیش آمده میان امین و مامون استفاده نمودند و دست به کوشش‌هایی زدند. از مهم‌ترین این کوشش‌ها، قیام محمد بن ابراهیم طباطبا، به فرماندهی ابوالسرایا، در کوفه بود.

علویان با این قیام که در آغاز خلافت مامون به سال 199ق. رخ داد، همراهی کردند. این قیام حدود 10 ماه (199-200ق.) به درازا کشید و مناطقی گسترده را فرا‌گرفت. ابن طباطبا، رهبر این قیام، به‌طور ناگهانی درگذشت و ابوالسرایا به جای وی محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب(ع) را که هنوز در سنین کودکی بود، به رهبری برگزید. ابوالسرایا طی چند لشکرکشی عباسیان را در شهرهای کوفه، مداین و واسط شکست داد و این شهرها را تصرف کرد.

او حسین افطس را امیر مکه کرد و وی را به عنوان امیر الحاج تعیین نمود[۱۵۶] و محمد بن سلیمان را نیز برای کارگزاری به سوی مدینه فرستاد.[۱۵۷] علویانی که بر حجاز و یمن حاکم بودند، پس از مرگ ابوالسرایا به سال 200ق. با محمد بن جعفرصادق معروف به دیباج بیعت کردند.

انتصاب خلیفه علوی در مکه، قدرت مامون را تهدید می‌کرد. از این‌رو، مامون برای رویارویی با او لشکری به فرماندهی عیسی جلودی به مدینه فرستاد. این لشکر از محمد بن جعفرصادق شکست خورد. در نبردی دیگر در اواخر سال 200ق. محمد بن جعفرصادق اسیر شد؛ اما پیروان او تسلیم نشدند و حجاز و یمن در تصرف علویان باقی ماند.[۱۵۸]

نقشه جهان در دوره امام رضا(ع)

ولایت‌عهدی امام رضا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مامون در این دوره، برای خنثا کردن کوشش علویان حجاز و تفرقه افکندن میان آنان، امام رضا(ع) را به ولایت‌عهدی برگزید و به سال 200ق. امام را از مدینه به مرو آورد. امام رضا(ع) در موافقتی که در ذیل عهدنامه نوشت، کوشش مامون را در جبران ظلم‌هایی که پیشتر بر علویان رفته بود، ستود.[۱۵۹]

مامون دستور داد در همه شهرها، در خطبه‌ها، ولایت‌عهدی امام رضا یاد شود. از جمله در مدینه، عبدالجبار بن سعید مساحقی چنین کرد.[۱۶۰]

مامون با این ترفند توفیق یافت تا قیام‌های علویان را خاموش کند. سپس به سوی بغداد حرکت کرد و به سال 203ق. در طوس امام رضا(ع) را مسموم نمود.[۱۶۱] البته سیاست مامون این بود که حمایت شخصیت‌های برجسته علوی را به خود معطوف نماید.

محدود کردن امام جواد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از این‌رو، مبالغی به امام جواد(ع)پرداخت و دختر خود‌ ام الفضل را به ازدواج او درآورد.[۱۶۲] نیز فدک را به محمد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین(ع) و محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین(ع) تحویل داد.[۱۶۳]

در دوران امامت امام جواد(ع) (202-220ق.) محدودیت‌هایی که از جانب خلفای عباسی برای امامان شیعه برقرار شده بود، ادامه یافت. به سال 220ق. امام جواد(ع) از مدینه به بغداد احضار شد.[۱۶۴] محدودیت‌هایی که حاکمان عباسی برای وی به کار می‌بستند، کوشش‌های تبلیغی او را کاهش می‌داد. در این‌حال، وی از طریق وکلای خود به اداره امور شیعیان می‌پرداخت.[۱۶۵]

دوره معتصم و واثق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امام جواد به سال 220ق. در روزگار خلافت معتصم در 25 سالگی به شهادت رسید.[۱۶۶] دوران امامت امام هادی(ع) (220-254ق.) که 33 سال تداوم یافت، هم‌زمان با خلافت شش خلیفه عباسی شامل معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز بود.

در 12 سال اول دوره امامت امام‌ هادی که هم‌زمان با خلافت معتصم و واثق بود، شیعیان موقعیتی همانند دوره مامون داشتند[۱۶۷] و برپایه بعضی از گزارش‌ها، طالبی‌ها در دوران واثق کمک‌هایی نیز دریافت می‌کردند.[۱۶۸]

دوره متوکل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با خلافت یافتن متوکل که دوره دوم خلافت عباسی آغاز شد، مشکلاتی گوناگون برای شیعیان پدید آمد. متوکل با جانب‌داری از اهل سنت، به علی(ع) و اهل بیت او سخت کینه می‌ورزید.

کارهای او همچون توهین به علویان با تمسخر امام علی(ع)، ویران کردن مرقد امام حسین(ع) به سال 236ق. و پیشگیری از زیارتِ مرقد مطهر ایشان،[۱۶۹] تعقیب و بازداشت و دستگیری بعضی از علویان،[۱۷۰] و بازستاندن فدک از علویان[۱۷۱] در همین جهت بود.


متوکل به سال 233ق. برای زیر نظر گرفتن امام‌ هادی(ع) او را از مدینه به عراق احضار کرد.[۱۷۲] در سامرا به متوکل گزارش رسید که امام‌ هادی(ع) با شیعیان خود ارتباط دارد و برای آن‌ها در منزل سلاح ذخیره کرده است. متوکل دستور داد شبانه و ناگهانی به منزل او هجوم برند؛ اما چیزی نیافتند.[۱۷۳]

دوره منتصر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره خلافت چند ماهه منتصر، وضعیت شیعیان بهتر شد. او دستور منع تعقیب طالبیان و کسانی را که به زیارت مرقد امام حسین(ع) و دیگر قبور آل ابی‌طالب مشرف می‌شدند، داد. نیز فرمان داد تا اوقاف و املاک غصب شده علویان به آن‌ها بازگردانده شود.

فدک را نیز به فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) واگذار کرد.[۱۷۴]

دوره مستعین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با خلافت یافتن مستعین به سال 248ق. سرکوب علویان دیگر بار آغاز شد. پس از شهادت امام‌ هادی(ع) به سال 254ق. امام حسن عسکری(ع) حدود شش سال (254-260ق.) عهده‌دار امامت شد.

سیاست محدودسازی امامان از سوی خلفای عباسی در دوره امامت امام حسن عسکری(ع) ادامه یافت. او ملزم بود که روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه هر هفته در کاخ خلیفه در سامرا حضور یابد.[۱۷۵] با شهادت امام حسن عسکری(ع) به سال 260ق. دوره غیبت صغری آغاز شد. به علت فشار خلفای عباسی، امام حسن عسکری(ع) آشکارا جانشین خود را معرفی نکرد و تنها بعضی از خواص و بستگان او موفق به دیدار امام بعد شدند.[۱۷۶]

علویان که در مرکز خلافت عباسی تحت تعقیب قرار داشتند، با دور شدن از مرکز در مناطق دورتر دست به تشکیل دولت‌هایی زدند. این دولت‌ها عبارتند از: ادریسیان (172-363ق.) در مغرب اقصی، علویان طبرستان (250-316ق.) در شمال ایران، بنو رسّی (280-893ق.) در صَعَده یمن، و فاطمیان در مصر (297-567ق.).

خلفای عباسی مصر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عباسیان مصر، سلسله‌ای از خاندان عباسی بودند که پس از نابودی خلافت آن‌ها در بغداد، از سال 659 تا 923ق. در مصر به‌ صورت تشریفاتی بر مسند خلافت نشستند. اینان که 17 تن بودند، زیرنظر حکمرانان مملوکی که برای اثبات مشروعیت خود به همراهی خلفای عباسی نیاز داشتند، به زندگانی خود ادامه دادند و در حکم مستمری‌گیران دربار ممالیک بودند و تنها وظایف تشریفاتی را هنگام جلوس سلطان جدید اجرا می‌کردند.

فرایند دور نگاه داشتن خلیفه از قدرت سیاسی در همه دوران ممالیک ادامه داشت. گاه به‌اندازه‌ای خلیفه آلت دست بود که به آسانی برکنار می‌گشت و دیگری به جای او گماشته می‌شد.[۱۷۷]

خلفای عباسی مصر هیچ‌گونه سازمان یا عامل اقتصادی و نظامی در اختیار نداشتند که آن‌ها را در اعمال نفوذ یاری دهد.[۱۷۸] با این‌حال، به سبب موقعیت معنوی و دینی، رقبای امیران مملوکی مصر که سرپرستی حرمین شریفین را عهده‌دار بودند، به‌شمار می‌رفتند. آن‌ها کوشیدند تا به طریقی این مشکل را حل کنند. در نتیجه کوشش آن‌ها، نام خلیفه در خطبه مکه همراه سلطان مملوکی یاد می‌شد.[۱۷۹]

به سال 694ق. حاکم بامرالله، خلیفه عباسی مصر، خود به حج رفت[۱۸۰] و به سال 815ق. مستعین، خلیفه عباسی مصر (خلافت: 808-816ق.) برای امیر مکه هدایا و خلعت‌هایی فرستاد. از این‌رو، در این سال به نام وی در مکه خطبه خوانده شد.[۱۸۱]

روابط خلفا و حکمرانان مملوکی نشیب و فراز‌های فراوان داشت و معمولاً خلفا در محدودیت به سر می‌بردند؛ زیرا حکمرانان پس از کسب مشروعیت برای حکومت خود، دیگر به حضور خلیفه احساس نیاز نمی‌کردند. هنگامی که روابط نیکو میان آن‌ها برقرار بود، نام خلیفه همراه سلطان در خطبه‌ها برده می‌شد.[۱۸۲] خلیفه معمولاً در مراسم رسمی و دولتی شرکت می‌کرد[۱۸۳] و هنگام نبرد، مردم را به یاری سلطان فرا‌می‌خواند.[۱۸۴] هنگامی که مناسبات میان سلطان و خلیفه به سردی می‌گرایید، سلطان نخست روابط میان خلیفه و مردم را قطع می‌کرد[۱۸۵] و با وخیم‌تر شدن اوضاع، او را به زندان می‌انداخت[۱۸۶] یا تبعید می‌کرد.[۱۸۷] خلافت عباسیان مصر به سال 923ق. با حمله سلطان سلیم عثمانی به مصر پایان یافت.


خلفای عباسی(132-656ق.)
1 ابوالعباس سفاح (132-136ق.)
2 ابوجعفر منصور (136-158ق.)
3 محمد مهدي (158-169ق.)
4 موسي هادي (169-170ق.)
5 هارون الرشيد (170-193ق.)
6 محمد امين (193-198ق.)
7 عبدالله مأمون (198-218ق.)
8 محمد معتصم (218-227ق.)
9 هارون واثق (227-232ق.)
10 جعفر متوكل (232-247ق.)
11 محمد منتصر (247-248ق.)
12 احمد مستعين (248-252ق.)
13 محمد معتز (252-255ق.)
14 محمد مهتدي (255-256ق.)
15 احمد معتمد (256-279ق.)
خلفای عباسی(132-656ق.)
16 احمد معتضد (279-289ق.)
17 ابومحمد مكتفي (289-295ق.)
18 جعفر مقتدر (295-320ق.)
19 محمد قاهر (320-322ق.)
20 احمد راضي (322-329ق.)
21 جعفر متقي (329-333ق.)
22 عبدالله مستكفي (333-334ق.)
23 فضل مطيع (334-363ق.)
24 عبدالكريم طائع (363-381ق.)
25 احمد قادر (381-422ق.)
26 عبدالله قائم (422-467ق.)
27 محمد مقتدي (467-487ق.)
28 احمد مستظهر (487-512ق.)
29 فضل مسترشد (512-529ق.)
30 منصور راشد (529-530ق.)
خلفای عباسی(132-656ق.)
31 محمد مقتفي (530-555ق.)
32 يوسف مستنجد (555-566ق.)
33 حسن مستضيء (566-575ق.)
34 احمد ناصر (575-622ق.)
35 محمد ظاهر (622-623ق.)
36 منصور مستنصر (623-640ق.)
37 عبدالله مستعصم (640-656ق.)
خلفای عباسی مصر (656-923ق.)
1 احمد مستنصر بالله (659-701ق.)
2 احمد حاكم بامرالله (701-740ق.)
3 سليمان مستكفي بالله (740-742ق.)
4 ابراهيم واثق بالله (742-749ق.)
5 احمد حاكم بامر الله (749-762ق.)
6 ابوبكر معتضد بامر الله (762-779ق.)
7 احمد متوكّل علي‌الله (3بار: 779-788ق.)
8 زكريا معتصم بامر الله (779-785ق.)
9 عمر واثق بالله (788-791ق.)
10 عباس مستعين بالله (808-815ق.)
11 داود معتضد بالله (815-854ق.)
12 المستكفي بالله ابن المتوكّل (854-859ق.)
13 حمزه قائم بامر الله (859-884ق.)
14 يوسف مستنجد بالله (884-903ق.)
15 عبدالعزيز متوكّل علي الله (903-922ق.)
16 المتمسّك بالله (922-923ق.)
17 يعقوب بن متمسّك (923ق.)

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. دولت عباسیان، ص27 به بعد.
  2. التحفة اللطیفه، ج1، ص53؛ التاریخ القویم، ج4، ص463.
  3. تاریخ یعقوبی، ج2، ص434.
  4. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص225.
  5. نک: سفرنامه حجاز، ص265؛ کعبه و جامه آن، ص97.
  6. تحصیل المرام، ج1، ص146 به بعد.
  7. العقد الثمین، ج5، ص166؛ منائح الکرم، ج1، ص403.
  8. التاریخ القویم، ج4، ص440-445.
  9. آثار اسلامی، ص54-55؛ امارة الحج فی العهد العباسی، ص38.
  10. البدایة و النهایه، ج12، ص98-99، 101، 106.
  11. اتحاف الوری، ج2، ص404-411.
  12. امارة الحج فی العصر العباسی، ص254 به بعد.
  13. تاریخ طبری، ج9، ص196-208؛ اتحاف الوری، ج2، ص370.
  14. امارة الحج فی العصر العباسی، ص43، 172 به بعد.
  15. تاریخ طبری، ج7، ص465؛ الکامل، ج5، ص454.
  16. تاریخ طبری، ج7، ص458، 465.
  17. تاریخ طبری، ج7، ص459.
  18. تاریخ طبری، ج7، ص469-470.
  19. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص72؛ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص162؛ التاریخ القویم، ج4، ص440-441.
  20. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص75.
  21. تاریخ مکة المشرفه، ج1، ص181؛ ج2، ص77؛ تحصیل المرام، ج1، ص525؛ امارة الحج فی العصر العباسی، ص122، 323.
  22. تاریخ یعقوبی، ج2، ص369.
  23. تاریخ طبری، ج7، ص574-575.
  24. الکامل، ج6، ص28.
  25. العقد الثمین، ج1، ص25.
  26. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص74.
  27. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص79؛ التاریخ القویم، ج4، ص463.
  28. المواعظ و الاعتبار، ج1، ص335.
  29. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص263.
  30. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص174.
  31. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص174؛ تحصیل المرام، ج1، ص345.
  32. العقد الثمین، ج1، ص250.
  33. الکامل، ج6، ص49.
  34. الکامل، ج6، ص55.
  35. اتحاف الوری، ج2، ص217.
  36. الدرة الثمینه، ص117.
  37. اتحاف الوری، ج2، ص222.
  38. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص225، 231-234.
  39. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص206؛ العقد الثمین، ج1، ص27.
  40. العقد الثمین، ج1، ص338؛ اتحاف الوری، ج2، ص226-227، 230-231، 234-245؛ التاریخ القویم، ج3، ص513.
  41. اتحاف الوری، ج2، ص230، 246.
  42. اتحاف الوری، ج2، ص248.
  43. تجارب الامم، ج4، ص113؛ التنبیه و الاشراف، ص302.
  44. المعارف، ص387.
  45. اتحاف الوری، ج2، ص272.
  46. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص170.
  47. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص254-257؛ اثارة الترغیب، ج1، ص225.
  48. اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص233.
  49. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص256.
  50. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص171-270.
  51. اتحاف الوری، ج2، ص283.
  52. اتحاف الوری، ج2، ص286.
  53. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص287؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص324.
  54. اتحاف الوری، ج2، ص289.
  55. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص77؛ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص101.
  56. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص288.
  57. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص75؛ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص102؛ تحصیل المرام، ج1، ص300.
  58. فتوح البلدان، ص60؛ معجم البلدان، ج2، ص422.
  59. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص94.
  60. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص287؛ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص69.
  61. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص100.
  62. تاریخ یعقوبی، ج2، ص483؛ الکامل، ج7، ص31.
  63. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص36؛ تاریخ مکة المشرفه، ج1، ص130-131؛ تحصیل المرام، ج1، ص228.
  64. اتحاف الوری، ج2، ص314، 322.
  65. اتحاف الوری، ج2، ص326.
  66. الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص169؛ تحصیل المرام، ج1، ص348.
  67. اتحاف الوری، ج2، ص334.
  68. اتحاف الوری، ج2، ص339.
  69. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص176.
  70. اتحاف الوری، ج2، ص248-352.
  71. العقد الثمین، ج1، ص251؛ الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص178؛ تحصیل المرام، ج1، ص349.
  72. اتحاف الوری، ج2، ص352.
  73. الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص88؛ تحصیل المرام، ج1، ص147.
  74. اتحاف الوری، ج2، ص366.
  75. العقد الثمین، ج1، ص287.
  76. تاریخ الموصل، ج2، ص213؛ تجارب الامم، ج5، ص206؛ اتحاف الوری، ج2، ص370.
  77. اتحاف الوری، ج2، ص544.
  78. الدرة الثمینه، ص121-122.
  79. اتحاف الوری، ج3، ص14.
  80. العقد الثمین، ج1، ص219؛ تحصیل المرام، ج1، ص121.
  81. العقد الثمین، ج1، ص277؛ تحصیل المرام، ج1، ص233.
  82. العقد الثمین، ج6، ص214؛ تحصیل المرام، ج1، ص234.
  83. موسوعة مرآة الحرمین، ج2، ص568؛ معالم المدینه، ج3، ص146.
  84. التاریخ الشامل، ج2، ص63.
  85. التاریخ الشامل، ج2، ص65.
  86. وفاء الوفاء، ج2، ص269.
  87. وفاء الوفاء، ج3، ص100؛ تاریخ حرم ائمه بقیع، ص93.
  88. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص139؛ التاریخ الشامل، ج2، ص118-119، 130-134.
  89. العقد الثمین، ج6، ص398-399.
  90. اتحاف الوری، ج2، ص225.
  91. التاریخ القویم، ج2، ص83.
  92. اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص198؛ الجامع اللطیف، ص285.
  93. تاریخ مکة المشرفه، ج1، ص277؛ ج2، ص178؛ بهجة النفوس، ج1، ص504.
  94. مرآة الحرمین، ج1، ص476؛ التاریخ القویم، ج1، ص244؛ مدینه‌شناسی، ج1، ص83.
  95. نک: تاریخ اسلام، ش19، ص5-44، «حیات سیاسی و اجتماعی زبیده خاتون.
  96. اتحاف الوری، ج2، ص248-249؛ الارج المسکی، ص83؛ تحصیل المرام، ج2، ص610.
  97. الارج المسکی، ص83.
  98. تحصیل المرام، ج2، ص612؛ التاریخ القویم، ج5، ص354.
  99. تاریخ یعقوبی، ج2، ص429.
  100. رحلة ابن جبیر، ص165.
  101. اتحاف الوری، ج2، ص303.
  102. العقد الثمین، ج1، ص286-287.
  103. اتحاف الوری، ج2، ص368.
  104. اتحاف الوری، ج2، ص373.
  105. نک: اتحاف الوری، ج2، ص370-387.
  106. مسالک الابصار، ج24، ص42.
  107. نک: نامه تاریخ‌پژوهان، ش3، ص103-117، «مکه آوردگاه رقابت امرای ایرانی و مصری.
  108. رقابت عباسیان و فاطمیان، ص90.
  109. تاریخ طبری، ج9، ص258؛ طبقات ناصری، ج1، ص195.
  110. النجوم الزاهره، ج3، ص8.
  111. تاریخ یعقوبی، ج2، ص508-509.
  112. تاریخ یعقوبی، ج2، ص509.
  113. الامصار، ص11-12.
  114. البلدان، ص143؛ العقد الثمین، ج2، ص180؛ النجوم الزاهره، ج3، ص40؛ نک: تاریخ امراء المدینه، ص195.
  115. تاریخ طبری، ج9، ص599.
  116. تاریخ طبری، ج9، ص652-654؛ تاریخ الموصل، ج2، ص113؛ اتحاف الوری، ج2، ص344.
  117. الکامل، ج8، ص506؛ اتحاف الوری، ج2، ص398.
  118. الکامل، ج8، ص509.
  119. نک: رقابت عباسیان و فاطمیان، ص14 به بعد.
  120. الکامل، ج8، ص612؛ اتحاف الوری، ج2، ص630.
  121. البدایة و النهایه، ج11، ص277؛ اتحاف الوری، ج2، ص410، 631.
  122. اتحاف الوری، ج2، ص410، 415-417.
  123. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130.
  124. نهایة الارب، ج26، ص218.
  125. البدایة و النهایه، ج12، ص90-99؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130، 133-134.
  126. اتحاف الوری، ج2، ص472.
  127. الکامل، ج10، ص61.
  128. اتحاف الوری، ج2، ص472، 473.
  129. اتحاف الوری، ج2، ص475.
  130. اتحاف الوری، ج2، ص477؛ تاریخ الاسلام، ج31، ص29.
  131. الکامل، ج10، ص158؛ نهایة الارب، ج23، ص249.
  132. اتحاف الوری، ج2، ص485.
  133. صبح الاعشی، ج4، ص275.
  134. الاصیلی، ص205؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص134.
  135. اتحاف الوری، ج2، ص478.
  136. الکامل، ج11، ص65؛ نهایة الارب، ج23، ص284.
  137. الحیاة السیاسیه، ص134-135.
  138. تاریخ یعقوبی، ج2، ص360؛ انساب الاشراف، ج3، ص308-309.
  139. تاریخ خلیفه، ص276؛ تاریخ طبری، ج7، ص552-553؛ البدء و التاریخ، ج6، ص84-85.
  140. تاریخ طبری، ج7، ص573-575.
  141. البدایة و النهایه، ج10، ص89.
  142. تاریخ یعقوبی، ج2، ص377؛ البدایة و النهایه، ج10، ص91.
  143. بحار الانوار، ج47، ص74.
  144. اثبات الهداة، ج4، ص198.
  145. المناقب، ج4، ص257.
  146. مروج الذهب، ج3، ص299؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص238.
  147. التاریخ الشامل، ج2، ص76.
  148. مقاتل الطالبیین، ص448.
  149. مقاتل الطالبیین، ص449.
  150. تاریخ طبری، ج8، ص194-195.
  151. تاریخ مکه، ص140؛ المعالم الاثیره، ص215.
  152. تاریخ طبری، ج8، ص193.
  153. احسن التقاسیم، ص244.
  154. تاریخ طبری، ج8، ص243.
  155. الارشاد، ج2، ص240.
  156. الکامل، ج6، ص305.
  157. التاریخ الشامل، ج2، ص90.
  158. الکامل، ج6، ص311؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص305-306؛ تاریخ الاسلام، ج13، ص76، 79؛ ج14، ص347-348.
  159. کشف الغمه، ج2، ص277.
  160. مقاتل الطالبیین، ص564-565؛ الارشاد، ج2، ص262.
  161. عیون اخبار الرضا، ج2، ص236-237.
  162. تاریخ یعقوبی، ج2، ص454.
  163. تاریخ یعقوبی، ج2، ص469.
  164. الارشاد، ج2، ص289؛ المناقب، ج4، ص384.
  165. سازمان وکالت، ج1، ص73.
  166. الکافی، ج1، ص492؛ الارشاد، ج2، ص295؛ بحار الانوار، ج50، ص3.
  167. اعلام الوری، ج2، ص107-110؛ کشف الغمه، ج3، ص190.
  168. مقاتل الطالبیین، ص476.
  169. تاریخ طبری، ج9، ص185؛ الکامل، ج7، ص56؛ مقاتل الطالبیین، ص477-479.
  170. تاریخ طبری، ج9، ص266.
  171. بحار الانوار، ج29، ص210.
  172. بحار الانوار، ج50، ص209.
  173. مروج الذهب، ج4، ص11؛ البدایة و النهایه، ج11، ص15.
  174. مروج الذهب، ج4، ص51؛ تاریخ الاسلام، ج18، ص418.
  175. الغیبه، ص215.
  176. الغیبه، ص233؛ الهدایة الکبری، ص345.
  177. اخبار الدول، ج2، ص211-213.
  178. السنا الباهر، ص365.
  179. اتحاف الوری، ج3، ص497؛ مقالات و بررسی‌ها، ش66، ص240 به بعد، «خلافت عباسیان در مصر.
  180. درر العقود الفریده، ج2، ص209.
  181. اتحاف الوری، ج3، ص497؛ الزهور المقتطفه، ص211-212.
  182. مآثر الاناقه، ج2، ص241-244.
  183. تاریخ ابن الفرات، ج9، ص81، 295.
  184. البدایة و النهایه، ج13، ص327؛ تاریخ حوادث الزمان، ج1، ص101.
  185. البدایة و النهایه، ج14، ص176.
  186. بدائع الزهور، ج1، ص211.
  187. بدائع الزهور، ج1، ص212.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی عباس.
  • آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، 1386ش.
  • اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (درگذشت885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، 1408ق.
  • اثارة الترغیب: محمد بن اسحق الخوارزمی (درگذشت827ق.)، به کوشش الذهبی، مکه، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1418ق.
  • اثبات الهداة: الحر العاملی (درگذشت1104ق.)، به کوشش الاعلمی، بیروت، الاعلمی، 1425ق.
  • احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (درگذشت380ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، 1411ق.
  • اخبار الدول: احمد القرمانی (درگذشت1019ق.)، به کوشش احمد حطیط و فهمی سعد، بیروت، عالم الکتب، 1412ق.
  • اخبار مکه: الازرقی (درگذشت248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • اخبار مکه: الفاکهی (درگذشت279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دارخضر، 1414ق.
  • الارج المسکی فی التاریخ المکی: علی عبدالقادر الطبری (درگذشت1070ق.)، به کوشش الجمال، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق.
  • الارشاد: المفید (درگذشت413ق.)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
  • الاصیلی فی انساب الطالبیین: محمد ابن الطقطقی (درگذشت709ق.)، به کوشش رجایی، قم، مکتبة النجفی، 1433ق.
  • اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت548ق.)، قم، آل البیت:، 1417ق.
  • الاعلام باعلام بیت الله الحرام: محمد بن احمد النهروالی (درگذشت990ق.)، به کوشش هشام عبدالعزیز، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق.
  • امارة الحج فی العهد العباسی: سلیمان صالح کمال، مکه، جامعة‌ام القری، 1426ق.
  • الامصار ذوات الآثار: الذهبی (درگذشت748ق.)، بیروت، دارالبشائر، 1406ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (درگذشت1110ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (درگذشت355ق.)، بیروت، دارصادر، 1903م.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • بدائع الزهور: محمد بن ایاس (درگذشت930ق.)، به کوشش محمد مصطفی، قاهره، الهیئة المصریه، 1402ق.
  • البلدان: یعقوبی (درگذشت292ق.)، به کوشش الصناوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.
  • بهجة النفوس و الاسرار: عبدالله المرجانی (درگذشت699ق.)، به کوشش محمد عبدالوهاب، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 2002م.
  • تاریخ ابن الفرات: محمد ابن الفرات (درگذشت807ق.)، بیروت، المؤید، 1936م.
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (درگذشت808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، 1408ق.
  • تاریخ الاسلام (فصلنامه): قم، دانشگاه باقر العلوم.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (درگذشت748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1410ق.
  • تاریخ امراء المدینه: عارف عبدالغنی، دمشق، دارکنان.
  • تاریخ حرم ائمه بقیع: محمد صادق نجمی، تهران، مشعر، 1386ش.
  • التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، 1414ق.
  • التاریخ القویم: محمد طاهر الکردی، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دارخضر، 1420ق.
  • تاریخ الموصل: یزید بن محمد الازدی (درگذشت334ق.)، به کوشش احمد عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1427ق.
  • تاریخ حوادث الزمان و ابنائه: محمد بن یوسف الجزری (درگذشت711ق.)، به کوشش تدمری، بیروت، ابناء الشریف الانصاری، 1419ق.
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
  • تاریخ مکة المشرفه: محمد ابن الضیاء (درگذشت854ق.)، به کوشش العدوی، مکه، المکتبة التجاریة مصطفی احمد الباز، 1416ق.
  • تاریخ مکه: احمد السباعی (درگذشت1404ق.)، نادی مکة الثقافی، 1404ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت292ق.)، بیروت، دارصادر، 1415ق.
  • تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (درگذشت421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
  • تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (درگذشت1321ق.)، به کوشش ابن دهیش، 1424ق.
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت902ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • التنبیه و الاشراف: المسعودی (درگذشت345ق.)، بیروت، دارصعب.
  • الجامع اللطیف: محمد ابن ظهیره (درگذشت986ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق.
  • الحیاة السیاسیة للامام الرضا(ع): جعفر مرتضی العاملی، قم، جامعة المدرسین، 1403ق.
  • الدرة الثمینة فی اخبار المدینه: محمد ابن النجار (درگذشت643ق.)، به کوشش صلاح الدین، مرکز بحوث و دراسات المدینه، 1427ق.
  • درر العقود الفریده: المقریزی (درگذشت845ق.)، به کوشش عدنان درویش، دمشق، وزارة الثقافه، 1995م.
  • دولت عباسیان: محمد تسهیل، ترجمه: جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385ش.
  • رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (درگذشت614ق.)، بیروت، دارمکتبة الهلال، 1986م.
  • رقابت عباسیان و فاطمیان در سیادت بر حرمین شریفین: سلیمان الخرابشه، ترجمه: جعفریان، قم، مشعر، 1385ش.
  • الزهور المقتطفه: محمد الفاسی (درگذشت832ق.)، به کوشش الذهبی، الریاض، مکتبة نزار، 1418ق.
  • سازمان وکالت: محمد رضا جباری، قم، مؤسسه امام خمینی1، 1382ش.
  • سفرنامه حجاز: محمد لبیب البتنونی، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، 1381ش.
  • السنا الباهر بتکمیل النور السافر: محمد الشلی (درگذشت1093ق.)، یمن، الارشاد، 1425ق.
  • صبح الاعشی: احمد القلقشندی (درگذشت821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
  • طبقات ناصری: منهاج سراج (درگذشت قرن7ق.)، به کوشش حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش.
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (درگذشت832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
  • الغیبه: الطوسی (درگذشت460ق.)، به کوشش طهرانی و ناصح، قم، المعارف الاسلامیه، 1411ق.
  • فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت279ق.)، بیروت، دارالهلال، 1988م.
  • کعبه و جامه آن از آغاز تاکنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، 1384ش.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (درگذشت630ق.)، بیروت، دارصادر، 1385ق.
  • کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی (درگذشت693ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
  • مآثر الاناقة فی معالم الخلافه: احمد بن القلقشندی (درگذشت821ق.)، به کوشش عبدالستار، کویت، مطبعة حکومة الکویت، 1985م.
  • مدینه‌شناسی: سید محمد باقر نجفی، تهران، شرکت قلم، 1364ش.
  • مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا (درگذشت1353ق.)، قم، المطبعة العلمیه، 1344ق.
  • مروج الذهب: المسعودی (درگذشت346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.
  • مسالک الابصار: احمد العمری (درگذشت749ق.)، به کوشش شاذلی و دیگران، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق.
  • المعارف: ابن قتیبه (درگذشت276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
  • المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دارالقلم، 1411ق.
  • معالم المدینة بین العمارة و التاریخ: عبدالعزیز کعکی، به کوشش کردی، جده، شرکة السعودیه، 1419ق.
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت626ق.)، بیروت، دارصادر، 1995م.
  • مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه.
  • مقالات و بررسی‌ها: تهران، 1368ش.
  • مناقب آل ابی‌طالب: ابن شهرآشوب (درگذشت588ق.)، به کوشش البقاعی، بیروت، دارالاضواء، 1412ق.
  • منائح الکرم: علی بن تاج الدین السنجاری (درگذشت1125ق.)، به کوشش المصری، مکه، جامعة‌ام القری، 1419ق.
  • المواعظ و الاعتبار: المقریزی (درگذشت845ق.)، به کوشش خلیل المنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • موسوعة مرآة الحرمین الشریفین: ایوب صبری پاشا (درگذشت1290ق.)، قاهره، دارالآفاق العربیه، 1424ق.
  • موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق.
  • نامه تاریخ‌پژوهان (فصلنامه): انجمن تاریخ‌پژوهان.
  • النجوم الزاهره: یوسف بن تغری بردی (درگذشت874ق.)، قاهره، به کوشش شلتوت و دیگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 1392ق.
  • نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (درگذشت733ق.)، قاهره، دارالکتب و الوثائق، 1423ق.
  • وفاء الوفاء: السمهودی (درگذشت911ق.)، به کوشش السامرائی، مؤسسة الفرقان، 1422ق.
  • الهدایة الکبری: حسین بن حمدان الخصیبی (درگذشت334ق.)، بیروت، البلاغ، 1411ق.