عبدالله بن عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[مهر]]|روز=[[۲۱]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Jalalyaghmoori  }}
{{جعبه اطلاعات عالم
 
| عنوان = '''عبدالله بن عمر'''
'''عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی'''، فرزند [[خلیفه دوم]]، از [[صحابه]] و [[محدث|راویان]] [[مکه]] است. او موضع یکسانی در مورد [[بیعت]] با [[خلافت|خلفای]] متعدد نداشت؛ از بیعت با [[امام علی(ع)]] سر باززد و تا آخر عمرش از این کار پشیمان بود ولی ذلیلانه با پای [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بیعت کرد. نقش انگشتری او عبدالله بن عمر بود. به گزارش برخی منابع، او در برخی از [[غزوه‌|غزوه‌ها]] و جنگ‌ها شرکت کرد. عبدالله البته از گریزندگان [[جنگ موته]] بود. وی از [[پیامبر(ص)]] روایت نقل کرده. به گزارش [[شعبی]] وی در [[علم حدیث|حدیث]] ورزیده بود اما در [[علم فقه|فقه]] اینگونه نبود. برخی از صحابه و [[تابعین]] از وی روایت کرده‌اند. او تا زنده بود، [[حج]] را ترک نکرد.
| تصویر =
| اندازه تصویر =
| نام کامل = ابو‌ عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب
| لقب = ابو عبدالرحمن
| نسب = طایفه [[عدی]] از طوایف [[قریش]]
| خویشاوندان سرشناس = [[عمر بن خطاب]]
| تاریخ تولد = سال دوم، سوم یا ششم بعثت
| شهر تولد = [[مکه]]
| کشور تولد = [[عربستان]]
| محل زندگی = [[مکه]]، [[مدینه]]
| تاریخ وفات = ۷۳ یا ۷۴ قمری
| شهر وفات = [[مکه]]
| محل دفن =
| استادان = [[پیامبر(ص)]]
| شاگردان =
| محل تحصیل =
| اجازه روایت از =
| اجازه اجتهاد از =
| اجازه روایت به = عبدالله بن عباس، [[جابر بن عبدالله]] و بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[حسن بصری]] و [[ابن شهاب زهری]] و...
| اجازه اجتهاد به =
| تالیفات =
| سایر =
| سیاسی = شرکت در [[غزوه خندق]] و [[جنگ موته]]{{سخ}}بیعت با [[خلفای سه گانه]]{{سخ}}عدم بیعت با [[امام علی(ع)]]{{سخ}}بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]]، [[حجاج بن یوسف|حجاج]] و...
| اجتماعی = راوی [[حدیث]] و [[فقیه]] دارای فتوا
| امضا =
| وبگاه رسمی =
}}
'''عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی'''، فرزند [[خلیفه دوم]]، از [[صحابه]] و [[محدث|راویان]] [[مکه]] است. او موضع یکسانی در مورد [[بیعت]] با [[خلافت|خلفای]] متعدد نداشت؛ از بیعت با [[امام علی(ع)]] سر باززد و تا آخر عمرش از این کار پشیمان بود ولی ذلیلانه با پای [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بیعت کرد. نقش انگشتری او عبدالله بن عمر بود. به گزارش برخی منابع، او در برخی از [[غزوه‌|غزوه‌ها]] و جنگ‌ها شرکت کرد. عبدالله البته از گریزندگان [[جنگ موته]] بود. وی از [[پیامبر(ص)]] روایت نقل کرده. به گزارش [[شعبی]] وی در [[علم حدیث|حدیث]] ورزیده بود اما در [[علم فقه|فقه]] اینگونه نبود. برخی از صحابه و [[تابعین]] از وی روایت کرده‌اند. او تا زنده بود، [[حج]] را ترک نکرد.


==زندگینامه==
==زندگینامه==
===اطلاعات شناسنامه‌ای===
===اطلاعات شناسنامه‌ای===
====نام، پدر و مادر، مسلمان شدن====
====نام، پدر و مادر، مسلمان شدن====
ابو‌عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی از [[طایفه عدی]]<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.</ref> یکی از طوایف نه چندان مهم [[قریش]] است. به گفته خودش آن‌گاه که پدرش در سال ششم بعثت [[مسلمان]] شد، او شش سال داشت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۷۰.</ref> به گفته برخی، او همراه پدرش اسلام آورد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.</ref> بر پایه این گزارش، او متولد [[سال ششم بعثت]] است. برخی گفته‌اند: او در [[غزوه احد|جنگ اُحد]] ۱۴ ساله بوده است.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۳.</ref> طبق این گفته، او در سال دوم یا سوم بعثت زاده شده است. مادرش [[زینب بنت مظعون]] مادر [[عبدالرحمن بن عمر|عبدالرحمن]] و [[حفصه]] نیز بود.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ ج۳، ص۲۶۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۴.</ref> عبدالله، بزرگ‌ترین فرزند عمر بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳-۸۴.</ref>
ابو‌عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی از [[طایفه عدی]]<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.</ref> یکی از طوایف نه چندان مهم [[قریش]] است. به گفته خودش آن‌گاه که پدرش در سال ششم بعثت [[مسلمان]] شد، او شش سال داشت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۷۰.</ref> به گفته برخی، او همراه پدرش اسلام آورد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.</ref> بر پایه این گزارش، او متولد [[سال ششم بعثت]] است. برخی گفته‌اند: او در [[غزوه احد|جنگ اُحد]] ۱۴ ساله بوده است.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۳.</ref> طبق این گفته، او در سال دوم یا سوم بعثت زاده شده است. مادرش [[زینب بنت مظعون]] مادر [[عبدالرحمن بن عمر|عبدالرحمن]] و [[حفصه]] نیز بود.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ ج۳، ص۲۶۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۴.</ref> عبدالله، بزرگ‌ترین فرزند عمر بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳-۸۴.</ref>  


====فرزندان====
====فرزندان====
او ۱۶ فرزند داشت: ابوبکر، ابوعبیده، واقد،‌ عبدالله،‌ عمر، حفصه، و سوده که مادرشان [[صفیه دختر ابوعبیده ثقفی]]، خواهر [[مختار ثقفی]] بود؛ عبدالرحمن که مادرش ام علقمه بود؛ سالم، عبیدالله،‌ حمزه، ‌زید، عایشه، ‌بلال، ‌ابوسلامه، ‌و قلابه که مادرانشان [[کنیز]] بودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.</ref> عمر، پس از خود از میان فرزندانش به عبدالله وصیت کرد.<ref>المعارف، ص۱۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۵۵.</ref>
او ۱۶ فرزند داشت: ابوبکر، ابوعبیده، واقد،‌ عبدالله،‌ عمر، حفصه، و سوده که مادرشان [[صفیه دختر ابوعبیده ثقفی]]، خواهر [[مختار ثقفی]] بود؛ عبدالرحمن که مادرش ام علقمه بود؛ سالم، عبیدالله،‌ حمزه، ‌زید، عایشه، ‌بلال، ‌ابوسلامه، ‌و قلابه که مادرانشان [[کنیز]] بودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.</ref> عمر، پس از خود از میان فرزندانش به عبدالله وصیت کرد.<ref>المعارف، ص۱۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۵۵.</ref>  


====وفات و محل دفن====
====وفات و محل دفن====
ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در [[مکه]] درگذشت.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷.</ref> هنگام مرگ ۸۴<ref>المعارف، ص۱۸۶.</ref> یا ۸۷ ساله بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳.</ref> [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بر او [[نماز میت|نماز]] گزارد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷.</ref> و در گورستان مهاجران در [[فخ|فخّ]]، نزدیک مکه دفنش نمودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.</ref> برخی منابع به جای فخّ منطقه [[ذی طوی|ذی‌طُوی‌ٰ]]<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲.</ref> و المُحَصّب<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸.</ref> را نام برده‌اند. ازرقی در سده سوم قبر او را در [[اذاخر]] در قریه خرمان<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹.</ref> نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۴.</ref>
ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در [[مکه]] درگذشت.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷.</ref> هنگام مرگ ۸۴<ref>المعارف، ص۱۸۶.</ref> یا ۸۷ ساله بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳.</ref> [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بر او [[نماز میت|نماز]] گزارد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷.</ref> و در گورستان مهاجران در [[فخ|فخّ]]، نزدیک مکه دفنش نمودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.</ref> برخی منابع به جای فخّ منطقه [[ذی طوی|ذی‌طُوی‌ٰ]]<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲.</ref> و المُحَصّب<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸.</ref> را نام برده‌اند. ازرقی در سده سوم قبر او را در [[اذاخر]] در قریه خرمان<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹.</ref> نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۴.</ref>  


===ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی، نقش انگشتر===
===ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی، نقش انگشتر===
برخی گفته‌اند: عبدالله و حفصه پیش از عمر اسلام آورده‌اند<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۹.</ref>؛ ولی خود او منکر این تقدم است.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.</ref> گروهی برآنند که هجرت او پیش از هجرت پدرش بوده است.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۷.</ref> از نظر ظاهر شباهتی فراوان به پدرش عمر داشت.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۵.</ref> میان‌بالا و تنومند بود و موهایی بلند داشت که آن را خضاب می‌کرد و سبیل‌هایش را می‌تراشید.<ref>نک: الطبقات، ج۴، ص۱۷۶-۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۷.</ref> برخی در زمان حیاتش او را بخیل، متعصب و دارای لکنت زبان معرفی کرده‌اند.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۹.</ref> نقش انگشتری او “عبدالله بن عمر» بود<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۷۶؛ فتح الباری، ج۱۰، ص۲۷۶.</ref> که نشان می‌دهد توجهی ویژه‌ به خود داشته است.<ref>عبدالله بن عمر، ص۲۱.</ref> در منابع از پارسایی و عبادتش سخن رفته‌ است. بر پایه [[روایت|روایتی]]، [[پیامبر(ص)]] به همسرش حفصه، خواهر عبدالله، گفت: اگر برادرت شب زنده‌داری کند، مردی نیکو خواهد بود. از آن پس وی شب‌ها برای عبادت برمی‌خاست.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۷؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref> روایت شده که او از اقدام برادرش عبیدالله که زن و دختر [[ابولؤلؤ]]، قاتل [[عمر بن خطاب]]، را به ناحق کشت، خشنود گشت و خواهرش حفصه را که مشوق عبیدالله در این کار بود، دعا ‌کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ الطبقات، ج۳، ص۳۵۶.</ref> ابن شبّه نقل کرده است که عمر وی را به سبب میگساری حد زد.<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۴۲.</ref>
برخی گفته‌اند: عبدالله و حفصه پیش از عمر اسلام آورده‌اند<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۹.</ref> ؛ ولی خود او منکر این تقدم است.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.</ref> گروهی برآنند که هجرت او پیش از هجرت پدرش بوده است.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۷.</ref> از نظر ظاهر شباهتی فراوان به پدرش عمر داشت.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۵.</ref> میان‌بالا و تنومند بود و موهایی بلند داشت که آن را خضاب می‌کرد و سبیل‌هایش را می‌تراشید.<ref>نک: الطبقات، ج۴، ص۱۷۶-۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۷.</ref> برخی در زمان حیاتش او را بخیل، متعصب و دارای لکنت زبان معرفی کرده‌اند.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۹.</ref> نقش انگشتری او “عبدالله بن عمر» بود<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۷۶؛ فتح الباری، ج۱۰، ص۲۷۶.</ref> که نشان می‌دهد توجهی ویژه‌ به خود داشته است.<ref>عبدالله بن عمر، ص۲۱.</ref> در منابع از پارسایی و عبادتش سخن رفته‌ است. بر پایه [[روایت|روایتی]]، [[پیامبر(ص)]] به همسرش حفصه، خواهر عبدالله، گفت: اگر برادرت شب زنده‌داری کند، مردی نیکو خواهد بود. از آن پس وی شب‌ها برای عبادت برمی‌خاست.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۷؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref> روایت شده که او از اقدام برادرش عبیدالله که زن و دختر [[ابولؤلؤ]]، قاتل [[عمر بن خطاب]]، را به ناحق کشت، خشنود گشت و خواهرش حفصه را که مشوق عبیدالله در این کار بود، دعا ‌کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ الطبقات، ج۳، ص۳۵۶.</ref> ابن شبّه نقل کرده است که عمر وی را به سبب میگساری حد زد.<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۴۲.</ref>  


وی را عابد و پرهیزگار<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۵.</ref> و صوفی منش<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۰، ۱۶۵-۱۶۶، ۱۷۱-۱۷۳.</ref> معرفی کرده‌اند. با وجود این، او را در لباس‌های بسیار گرانبها هم دیده‌اند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۲.</ref> وی می‌کوشید از درگیری‌های مسلمانان دوری گزیند و از همین روی، اطرافیانش به وی اعتراض می‌کردند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۸.</ref> بر پایه گزارش‌های تاریخی، شخصیتی ثابت و متعادل نداشته و به‌ ویژه در رویکردهای سیاسی و اجتماعی، رویکردی یگانه نداشته است. گزارش شده که در نامه‌هایش به دیگران، حتی خلیفه وقت، نام خود را مقدم می‌داشت. آن‌گاه که می‌خواست با [[عبدالملک مروان|عبدالملک]] بیعت کند، نیز در نامه‌ای خطاب به او نام خود را مقدم کرد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۴.</ref> گفته‌اند حتی اگر برای پدرش نامه می‌نوشت، آغازش چنین بود: از عبدالله بن عمر به عمر بن خطاب.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۳.</ref>
وی را عابد و پرهیزگار<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۵.</ref> و صوفی منش<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۰، ۱۶۵-۱۶۶، ۱۷۱-۱۷۳.</ref> معرفی کرده‌اند. با وجود این، او را در لباس‌های بسیار گرانبها هم دیده‌اند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۲.</ref> وی می‌کوشید از درگیری‌های مسلمانان دوری گزیند و از همین روی، اطرافیانش به وی اعتراض می‌کردند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۸.</ref> بر پایه گزارش‌های تاریخی، شخصیتی ثابت و متعادل نداشته و به‌ ویژه در رویکردهای سیاسی و اجتماعی، رویکردی یگانه نداشته است. گزارش شده که در نامه‌هایش به دیگران، حتی خلیفه وقت، نام خود را مقدم می‌داشت. آن‌گاه که می‌خواست با [[عبدالملک مروان|عبدالملک]] بیعت کند، نیز در نامه‌ای خطاب به او نام خود را مقدم کرد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۴.</ref> گفته‌اند حتی اگر برای پدرش نامه می‌نوشت، آغازش چنین بود: از عبدالله بن عمر به عمر بن خطاب.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۳.</ref>  


===شرکت در غزوه‌ها و جنگ‌ها===
===شرکت در غزوه‌ها و جنگ‌ها===
====در زمان پیامبر(ص)====
====در زمان پیامبر(ص)====
اخباری درخور توجه از او در زمان حیات [[رسول خدا(ص)]] نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوه‌های [[جنگ بدر|بدر]]<ref>الکامل، ج۲، ص۱۳۶.</ref> و [[جنگ احد|احد]] بازداشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۱.</ref> به گفته خودش در ۲۱ [[غزوه]] شرکت داشت که نخستین آن‌ها [[جنگ خندق|خندق]] بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(ص) به او اجازه حضور در آن‌ها را نداد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷.</ref> از چگونگی شرکت او در این غزوه‌ها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان [[جنگ موته]] دانسته‌اند که بر اثر آن در [[مدینه النبی|مدینه]] سخت سرزنش شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳.</ref> در [[فتح مکه]] حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر(ص) به مکه و عملکرد ایشان در نابود ‌کردن بت‌ها را گزارش کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷.</ref>
اخباری درخور توجه از او در زمان حیات [[رسول خدا(ص)]] نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوه‌های [[جنگ بدر|بدر]]<ref>الکامل، ج۲، ص۱۳۶.</ref> و [[جنگ احد|احد]] بازداشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۱.</ref> به گفته خودش در ۲۱ [[غزوه]] شرکت داشت که نخستین آن‌ها [[جنگ خندق|خندق]] بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(ص) به او اجازه حضور در آن‌ها را نداد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷.</ref> از چگونگی شرکت او در این غزوه‌ها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان [[جنگ موته]] دانسته‌اند که بر اثر آن در [[مدینه النبی|مدینه]] سخت سرزنش شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳.</ref> در [[فتح مکه]] حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر(ص) به مکه و عملکرد ایشان در نابود ‌کردن بت‌ها را گزارش کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷.</ref>  


====پس از پیامبر(ص)====
====پس از پیامبر(ص)====
وی در زمان [[ابوبکر]] در [[جنگ‌های رده|جنگ‌های ردّه]] شرکت داشت و چگونگی کشته شدن [[مسیلمه کذاب]] در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵.</ref> در همین جنگ، عمویش [[زید بن خطاب]] به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶.</ref> در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشی‌ها حضور داشت. بر پایه گزارش‌های تاریخی، در [[فتح خراسان]] و جرجان به فرماندهی [[سعید بن العاص]] شرکت داشته است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-۶۰۸.</ref> گفته‌اند که در [[فتح مصر]] نیز حاضر بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.</ref> پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از [[بیت‌المال]] قرار داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳.</ref> این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت می‌شد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸.</ref>؛ اما او از اصحاب بدر نبود.ابن عمر به سال ۲۸ق. در [[فتح افریقیه]]، حد فاصل [[تونس]] و [[مراکش]]، تحت فرماندهی [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح]] شرکت داشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷.</ref>
وی در زمان [[ابوبکر]] در [[جنگ‌های رده|جنگ‌های ردّه]] شرکت داشت و چگونگی کشته شدن [[مسیلمه کذاب]] در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵.</ref> در همین جنگ، عمویش [[زید بن خطاب]] به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶.</ref> در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشی‌ها حضور داشت. بر پایه گزارش‌های تاریخی، در [[فتح خراسان]] و جرجان به فرماندهی [[سعید بن العاص]] شرکت داشته است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-۶۰۸.</ref> گفته‌اند که در [[فتح مصر]] نیز حاضر بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.</ref> پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از [[بیت‌المال]] قرار داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳.</ref> این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت می‌شد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸.</ref> ؛ اما او از اصحاب بدر نبود.ابن عمر به سال ۲۸ق. در [[فتح افریقیه]]، حد فاصل [[تونس]] و [[مراکش]]، تحت فرماندهی [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح]] شرکت داشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷.</ref>  


===فعالیت‌های سیاسی===
===فعالیت‌های سیاسی===


کسانی به عمر پیشنهاد دادند که پس از خود، او را جزو [[شورای شش نفره|شورای]] گزینش [[خلیفه]] گرداند؛ ولی عمر نپذیرفت وگفت: عبدالله حتی قادر نیست درباره [[طلاق]] زنش تصمیم بگیرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۳۴۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰.</ref>
کسانی به عمر پیشنهاد دادند که پس از خود، او را جزو [[شورای شش نفره|شورای]] گزینش [[خلیفه]] گرداند؛ ولی عمر نپذیرفت وگفت: عبدالله حتی قادر نیست درباره [[طلاق]] زنش تصمیم بگیرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۳۴۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰.</ref>  


====زمان عثمان====
====زمان عثمان====
عبدالله در روزگار عثمان در رخدادهای سیاسی حضوری بیشتر داشت. آورده‌اند که عثمان می‌خواست به وی منصب [[قضاوت]] دهد، ولی او نپذیرفت.<ref>نهایة الارب، ج۶، ص۲۶۴؛ اخبار عمر، ص۵۷۹.</ref> با گسترش دامنه اعتراض‌ها ضدّ عثمان در سال ۳۵ق. خلیفه کسانی را برای بررسی اوضاع به شهرهای مختلف فرستاد و از جمله او را روانه [[شام]] کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴۸؛ الکامل، ج۳، ص۱۵۵.</ref> هنگامی که خانه [[عثمان بن عفان|عثمان]] در مدینه در محاصره معترضان بود، وی به عثمان پیشنهاد کرد تا از طریق [[علی(ع)]] با مخالفان گفت‌و‌گو کند.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۱۰.</ref> همو از شاهدان نگارش توافقنامه میان عثمان و معترضان بود.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۱۱.</ref> هنگامی که معترضان به خانه عثمان هجوم آوردند، وی نزد عثمان بود؛ اما پیش از کشته شدن خلیفه آن‌جا را ترک گفت.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۲۵.</ref> گزارش شده که پس از مرگ عثمان، آن‌گاه که کسی عهده‌دار خلافت نمی‌شد، عده‌ای نزد وی آمدند و از او خواستند تا خلیفه شود؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹.</ref>
عبدالله در روزگار عثمان در رخدادهای سیاسی حضوری بیشتر داشت. آورده‌اند که عثمان می‌خواست به وی منصب [[قضاوت]] دهد، ولی او نپذیرفت.<ref>نهایة الارب، ج۶، ص۲۶۴؛ اخبار عمر، ص۵۷۹.</ref> با گسترش دامنه اعتراض‌ها ضدّ عثمان در سال ۳۵ق. خلیفه کسانی را برای بررسی اوضاع به شهرهای مختلف فرستاد و از جمله او را روانه [[شام]] کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴۸؛ الکامل، ج۳، ص۱۵۵.</ref> هنگامی که خانه [[عثمان بن عفان|عثمان]] در مدینه در محاصره معترضان بود، وی به عثمان پیشنهاد کرد تا از طریق [[علی(ع)]] با مخالفان گفت‌و‌گو کند.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۱۰.</ref> همو از شاهدان نگارش توافقنامه میان عثمان و معترضان بود.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۱۱.</ref> هنگامی که معترضان به خانه عثمان هجوم آوردند، وی نزد عثمان بود؛ اما پیش از کشته شدن خلیفه آن‌جا را ترک گفت.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۲۵.</ref> گزارش شده که پس از مرگ عثمان، آن‌گاه که کسی عهده‌دار خلافت نمی‌شد، عده‌ای نزد وی آمدند و از او خواستند تا خلیفه شود؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹.</ref>  


====در زمان علی(ع)====
====در زمان علی(ع)====
در [[مدینه]] از اندک کسانی بود که با [[علی(ع)]] بیعت نکرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹؛ الفتوح، ج۲، ص۴۴۱؛ مروج الذهب ج۲، ص۳۵۳؛ ج۳، ص۱۵.</ref> و آن را به هنگامی واگذاشت که همه [[مسلمان|مسلمانان]] بیعت کنند.<ref>الکامل، ج۳، ص۱۹۱.</ref> بر پایه گزارش برخی منابع، علی(ع) ولایت [[شام]] را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶.</ref> و سپس از [[مدینه]] بیرون رفت و در [[مکه]] سکنا گزید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۴.</ref> هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی(ع) با گروه ستمگر نجنگیدم.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ‌ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref>
در [[مدینه]] از اندک کسانی بود که با [[علی(ع)]] بیعت نکرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹؛ الفتوح، ج۲، ص۴۴۱؛ مروج الذهب ج۲، ص۳۵۳؛ ج۳، ص۱۵.</ref> و آن را به هنگامی واگذاشت که همه [[مسلمان|مسلمانان]] بیعت کنند.<ref>الکامل، ج۳، ص۱۹۱.</ref> بر پایه گزارش برخی منابع، علی(ع) ولایت [[شام]] را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶.</ref> و سپس از [[مدینه]] بیرون رفت و در [[مکه]] سکنا گزید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۴.</ref> هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی(ع) با گروه ستمگر نجنگیدم.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ‌ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref>  


گزارش شده که [[طلحه]] و [[زبیر]] پیش از جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باززد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.</ref> گزارشی از دعوت به همکاری طلحه و زبیر، نه بیعت با او، در مکه خبر می‌دهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم [[مدینه النبی|مدینه]] دانست که اگر برخیزند، او هم برمی‌خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۲۰۸.</ref>و نیز مانع همکاری خواهرش [[حفصه]] با طلحه و زبیر شد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۸.</ref>
گزارش شده که [[طلحه]] و [[زبیر]] پیش از جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باززد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.</ref> گزارشی از دعوت به همکاری طلحه و زبیر، نه بیعت با او، در مکه خبر می‌دهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم [[مدینه النبی|مدینه]] دانست که اگر برخیزند، او هم برمی‌خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۲۰۸.</ref> و نیز مانع همکاری خواهرش [[حفصه]] با طلحه و زبیر شد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۸.</ref>  


[[معاویه بن ابوسفیان|معاویه]] با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی(ع)، در نامه‌ای او را شایسته [[خلافت]] قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی(ع) مخالفتی ندارد.<ref>وقعة صفین، ص۷۱-۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹.</ref> گر چه این گزارش او را بی‌میل به کسب خلافت نشان می‌دهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۶۵.</ref>
[[معاویه بن ابوسفیان|معاویه]] با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی(ع)، در نامه‌ای او را شایسته [[خلافت]] قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی(ع) مخالفتی ندارد.<ref>وقعة صفین، ص۷۱-۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹.</ref> گر چه این گزارش او را بی‌میل به کسب خلافت نشان می‌دهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۶۵.</ref>  


=====در ماجرای حکمیت=====
=====در ماجرای حکمیت=====


به سال ۳۷ق. در ماجرای [[حکمیت]]، [[عمرو عاص]] به [[ابوموسی اشعری|ابوموسی]] پیشنهاد کرد تا علی(ع) و معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۶.</ref> گویا این پیشنهاد در رأی ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی(ع) و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.<ref>نک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۹۷.</ref>
به سال ۳۷ق. در ماجرای [[حکمیت]]، [[عمرو عاص]] به [[ابوموسی اشعری|ابوموسی]] پیشنهاد کرد تا علی(ع) و معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۶.</ref> گویا این پیشنهاد در رأی ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی(ع) و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.<ref>نک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۹۷.</ref>  


====در زمان معاویه====
====در زمان معاویه====
عبدالله رخدادهای پس از مرگ عثمان و جدال بر سر خلافت را فتنه می‌دانست و مدعی بود که در فتنه از کسی حمایت نمی‌کند و پشت سر هر که پیروز گردد، نماز می‌گزارد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۹-۱۵۱.</ref> شواهد تاریخی نشان می‌دهند که این رویکرد سیاسی را تا پایان زندگی ادامه داد. بر پایه همین دیدگاه، پس از شهادت علی(ع) با معاویه بیعت کرد؛ ولی از برخی گفته‌هایش برمی‌آید که با منش شاهانه او موافق نبود.<ref>نک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> نیز برخی منابع از او در نکوهش معاویه روایت‌هایی نقل کرده‌اند.<ref>وقعة صفین، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref> گزارش شده که به سال ۴۹ق. در [[نبرد قسطنطنیه]] که [[یزید بن معاویه]] نیز حاضر بود، شرکت داشت.<ref>الکامل، ج۳، ص۴۵۸-۴۵۹.</ref> او از عملکرد [[زیاد بن ابیه]]، والی معاویه در [[کوفه]]، انتقاد می‌کرد و مرگ او را از خدا می‌خواست.<ref>الکامل، ج۳، ص۴۹۳.</ref>
عبدالله رخدادهای پس از مرگ عثمان و جدال بر سر خلافت را فتنه می‌دانست و مدعی بود که در فتنه از کسی حمایت نمی‌کند و پشت سر هر که پیروز گردد، نماز می‌گزارد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۹-۱۵۱.</ref> شواهد تاریخی نشان می‌دهند که این رویکرد سیاسی را تا پایان زندگی ادامه داد. بر پایه همین دیدگاه، پس از شهادت علی(ع) با معاویه بیعت کرد؛ ولی از برخی گفته‌هایش برمی‌آید که با منش شاهانه او موافق نبود.<ref>نک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> نیز برخی منابع از او در نکوهش معاویه روایت‌هایی نقل کرده‌اند.<ref>وقعة صفین، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref> گزارش شده که به سال ۴۹ق. در [[نبرد قسطنطنیه]] که [[یزید بن معاویه]] نیز حاضر بود، شرکت داشت.<ref>الکامل، ج۳، ص۴۵۸-۴۵۹.</ref> او از عملکرد [[زیاد بن ابیه]]، والی معاویه در [[کوفه]]، انتقاد می‌کرد و مرگ او را از خدا می‌خواست.<ref>الکامل، ج۳، ص۴۹۳.</ref>  


عبدالله بن عمر نخست از مخالفان خلافت یزید بود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۸.</ref> هنگامی که معاویه در مدینه برای یزید از وی بیعت خواست، او نپذیرفت و همراه [[حسین بن علی(ع)]]، [[عبدالرحمن بن ابی‌بکر]] و [[عبدالله بن زبیر]] مدینه را به سوی مکه ترک کرد.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۳۶.</ref> معاویه در پی آنان برای مذاکره به مکه رفت. او در پاسخ معاویه گفت: خواه مردم با یزید بیعت کنند یا نکنند، گوشه می‌گیرم و به عبادت می‌پردازم. به هر چه مسلمانان رضایت دهند، من نیز راضی خواهم بود. بدین گونه، معاویه او را رها کرد.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۴۰.</ref> گفته‌اند که معاویه 100000 [[درهم]] برایش فرستاد و از وی برای بیعت با یزید دعوت کرد. او گفت: معاویه همین را از من می‌خواست. در این صورت، دین خود را ارزان می‌فروشم.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref> اما هنگام بیعت با یزید گفت: اگر در آن خیری باشد، خشنودم و اگر بلایی باشد، صبر می‌کنم.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۶۴.</ref>
عبدالله بن عمر نخست از مخالفان خلافت یزید بود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۸.</ref> هنگامی که معاویه در مدینه برای یزید از وی بیعت خواست، او نپذیرفت و همراه [[حسین بن علی(ع)]]، [[عبدالرحمن بن ابی‌بکر]] و [[عبدالله بن زبیر]] مدینه را به سوی مکه ترک کرد.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۳۶.</ref> معاویه در پی آنان برای مذاکره به مکه رفت. او در پاسخ معاویه گفت: خواه مردم با یزید بیعت کنند یا نکنند، گوشه می‌گیرم و به عبادت می‌پردازم. به هر چه مسلمانان رضایت دهند، من نیز راضی خواهم بود. بدین گونه، معاویه او را رها کرد.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۴۰.</ref> گفته‌اند که معاویه 100000 [[درهم]] برایش فرستاد و از وی برای بیعت با یزید دعوت کرد. او گفت: معاویه همین را از من می‌خواست. در این صورت، دین خود را ارزان می‌فروشم.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref> اما هنگام بیعت با یزید گفت: اگر در آن خیری باشد، خشنودم و اگر بلایی باشد، صبر می‌کنم.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۶۴.</ref>  


معاویه بر بستر مرگ، خطاب به یزید، ابن عمر را شخصیتی نیکو خواند که از مردم سخت می‌هراسد و به اطاعت و عبادت خداوند انس گرفته و ترک دنیا کرده و سیره پدرش را در پیش گرفته است.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref>
معاویه بر بستر مرگ، خطاب به یزید، ابن عمر را شخصیتی نیکو خواند که از مردم سخت می‌هراسد و به اطاعت و عبادت خداوند انس گرفته و ترک دنیا کرده و سیره پدرش را در پیش گرفته است.<ref>الفتوح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref>  


====در زمان یزید====
====در زمان یزید====
{{جعبه نقل قول | عنوان= کلام امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر، هنگامی که به امام(ع) پیشنهاد کرد به کربلا نرود| نقل‌قول= این دنیا آنقدر بی وفااست كه سر یحیی(ع)را برای ستمگری از ستمگران بنی اسرائیل هدیه بردند ای ابو عبدالرحمن ! از خداوند بترس وهمراهی با من را رها نكن. |تاریخ بایگانی | | منبع = | تراز = چپ| عرض = 32۰px | اندازه خط = 12px|رنگ پس‌زمینه=#FFFFCC| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
پس از مرگ [[معاویه]]، [[یزید بن معاویه|یزید]] از والی مدینه خواست تا از ابن عمر بیعت بگیرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۶۹؛ الفتوح، ج۵، ص۱۰.</ref> هنگامی که درخواست یزید را با او در میان گذاشتند، با اکراه گفت: اگر دیگران بیعت کنند و جز من کسی نماند، من هم بیعت خواهم کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۷.</ref> اگر بیعت او با یزید در زمان معاویه درست باشد، این کار نوعی تجدید بیعت به شمار می‌رود. در غیر این صورت، گزارش یاد شده جای تأمل دارد.
پس از مرگ [[معاویه]]، [[یزید بن معاویه|یزید]] از والی مدینه خواست تا از ابن عمر بیعت بگیرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۶۹؛ الفتوح، ج۵، ص۱۰.</ref> هنگامی که درخواست یزید را با او در میان گذاشتند، با اکراه گفت: اگر دیگران بیعت کنند و جز من کسی نماند، من هم بیعت خواهم کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۷.</ref> اگر بیعت او با یزید در زمان معاویه درست باشد، این کار نوعی تجدید بیعت به شمار می‌رود. در غیر این صورت، گزارش یاد شده جای تأمل دارد.


خط ۵۸: خط ۸۷:
====در زمان مروان بن حکم====
====در زمان مروان بن حکم====


پس از مرگ یزید، در همایش [[جابیه]] به سال ۶۴ق. که برای انتخاب خلیفه برگزار شد، از گزینه‌های خلافت بود؛ اما به جهت ضعف شخصیت از او حمایت نکردند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۴۸.</ref> و [[مروان بن حکم]] به [[خلافت]] رسید. بر پایه برخی گزارش‌ها، پیش از همایش جابیه، مروان از عبدالله خواسته بود به [[شام]] رود تا از مردم برایش بیعت بگیرد؛ ولی او نپذیرفته بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>
پس از مرگ یزید، در همایش [[جابیه]] به سال ۶۴ق. که برای انتخاب خلیفه برگزار شد، از گزینه‌های خلافت بود؛ اما به جهت ضعف شخصیت از او حمایت نکردند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۴۸.</ref> و [[مروان بن حکم]] به [[خلافت]] رسید. بر پایه برخی گزارش‌ها، پیش از همایش جابیه، مروان از عبدالله خواسته بود به [[شام]] رود تا از مردم برایش بیعت بگیرد؛ ولی او نپذیرفته بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>  


====در زمان عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان====
====در زمان عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان====
پس از سیطره عبدالله بن زبیر بر [[حجاز]] و اعلان خلافت، ابن‌ عمر با وی بیعت نکرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.</ref> و او را یاغی و طغیانگر خواند<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۳.</ref> و تا پایان زمامداری وی، از او و برادرش [[مصعب بن زبیر|مصعب]] انتقاد نمود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۴؛ الکامل، ج۴، ص۲۷۸.</ref> هنگامی که [[عبدالملک بن مروان]] به خلافت رسید، او با فرستادن نامه‌ای با وی بیعت کرد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.</ref> و [[محمد بن حنفیه]] را نیز به بیعت با او تشویق ‌کرد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۱۱؛ تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۲۵۱.</ref>
پس از سیطره عبدالله بن زبیر بر [[حجاز]] و اعلان خلافت، ابن‌ عمر با وی بیعت نکرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.</ref> و او را یاغی و طغیانگر خواند<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۳.</ref> و تا پایان زمامداری وی، از او و برادرش [[مصعب بن زبیر|مصعب]] انتقاد نمود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۴؛ الکامل، ج۴، ص۲۷۸.</ref> هنگامی که [[عبدالملک بن مروان]] به خلافت رسید، او با فرستادن نامه‌ای با وی بیعت کرد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.</ref> و [[محمد بن حنفیه]] را نیز به بیعت با او تشویق ‌کرد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۱۱؛ تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۲۵۱.</ref>  


====زمان ابن زبیر====
====زمان ابن زبیر====
در [[ذی‌حجه]] سال ۷۳ق. حَجاج از سوی عبدالملک بن مروان شهر مکه را که در اختیار عبدالله بن زبیر بود، در محاصره گرفت. ابن زبیر مانع ورود حج‌گزاران برای طواف می‌شد. حجاج با منجنیق به [[کعبه]] حمله کرد؛ به گونه‌ای که برای حاجیان امکان طواف و سعی باقی نماند. با میانجیگری عبدالله بن عمر، حجاج این کار را متوقف کرد. در برابر، ابن زبیر نیز امکان طواف و سعی را فراهم نمود. چون موسم [[حج]] پایان یافت، حجاج سنگباران کعبه را از سر گرفت.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۰-۳۵۱.</ref>
در [[ذی‌حجه]] سال ۷۳ق. حَجاج از سوی عبدالملک بن مروان شهر مکه را که در اختیار عبدالله بن زبیر بود، در محاصره گرفت. ابن زبیر مانع ورود حج‌گزاران برای طواف می‌شد. حجاج با منجنیق به [[کعبه]] حمله کرد؛ به گونه‌ای که برای حاجیان امکان طواف و سعی باقی نماند. با میانجیگری عبدالله بن عمر، حجاج این کار را متوقف کرد. در برابر، ابن زبیر نیز امکان طواف و سعی را فراهم نمود. چون موسم [[حج]] پایان یافت، حجاج سنگباران کعبه را از سر گرفت.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۰-۳۵۱.</ref>  


نحوه بیعت تحقیرآمیز ابن عمر با حجاج در منابع تاریخی آمده است. پس از تصرف مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، ابن عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا این‌گونه شتاب کردی؟ وی این روایت را از [[رسول خدا(ص)]] خواند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با علی(ع) را ترک کرد.<ref>الایضاح، ص۷۱-۷۵؛ المسترشد، ص۱۷۷؛ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۶۳.</ref>
نحوه بیعت تحقیرآمیز ابن عمر با حجاج در منابع تاریخی آمده است. پس از تصرف مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، ابن عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا این‌گونه شتاب کردی؟ وی این روایت را از [[رسول خدا(ص)]] خواند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با علی(ع) را ترک کرد.<ref>الایضاح، ص۷۱-۷۵؛ المسترشد، ص۱۷۷؛ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۶۳.</ref>  


====در زمان حجاج====
====در زمان حجاج====
ابن عمر شاهد بود که عبدالله بن زبیر به دست حجاج به‌دار آویخته شد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref> وی از این که شامیان در قتل ابن زبیر شادی می‌کردند، ناخرسند بود.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> حجاج در یکی از خطبه‌هایش برای مردم مکه گفت: ابن‌ زبیر [[قرآن|کتاب خدا]] را تحریف کرده است. ابن عمر که حضور داشت، گفت: دروغ می‌گویی. او و تو و هیچ کس دیگر نمی‌تواند کلام خدا را تحریف کند. در این هنگام، حجاج با تهدید، او را بی‌عقل خواند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۶.</ref> اختلاف نظرش با حجاج باعث شد به دستور وی، هنگام ازدحام جمعیت در مراسم حج، نیزه‌ای مسموم به پشت پایش فروکنند. حجاج هنگام عیادت او گفت: چه کسی به تو ضربه زد؟ وی پاسخ داد: تو؛ زیرا حمل سلاح را در مکانی که این کار در آن حرام است، فرمان دادی.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۳.</ref>
ابن عمر شاهد بود که عبدالله بن زبیر به دست حجاج به‌دار آویخته شد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref> وی از این که شامیان در قتل ابن زبیر شادی می‌کردند، ناخرسند بود.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> حجاج در یکی از خطبه‌هایش برای مردم مکه گفت: ابن‌ زبیر [[قرآن|کتاب خدا]] را تحریف کرده است. ابن عمر که حضور داشت، گفت: دروغ می‌گویی. او و تو و هیچ کس دیگر نمی‌تواند کلام خدا را تحریف کند. در این هنگام، حجاج با تهدید، او را بی‌عقل خواند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۶.</ref> اختلاف نظرش با حجاج باعث شد به دستور وی، هنگام ازدحام جمعیت در مراسم حج، نیزه‌ای مسموم به پشت پایش فروکنند. حجاج هنگام عیادت او گفت: چه کسی به تو ضربه زد؟ وی پاسخ داد: تو؛ زیرا حمل سلاح را در مکانی که این کار در آن حرام است، فرمان دادی.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۳.</ref>  


==جایگاه، ویژگی‌ها و فعالیت‌های علمی==
==جایگاه، ویژگی‌ها و فعالیت‌های علمی==
===ویژگی‌های علمی===
===ویژگی‌های علمی===
عبدالله بن عمر در [[صحابه]] از کسانی است که به نقل [[روایت]] توجهی ویژه داشته<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۵۶؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۱۶.</ref> و بخش عمده‌ای از احادیث مورد استناد [[اهل‌ سنت]]، به نقل از اوست. به گفته [[زبیر بن بکار]]، ابن عمر آنچه را از [[رسول خدا(ص)]] شنیده بود، حفظ می‌کرد و هنگامی که در جلسه غایب بود، از حاضران درباره گفتار و رفتار ایشان جویا می‌شد.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۶۰؛ اخبار عمر، ص۵۸۸.</ref> برخی گزارش‌ها از دقت نظر او در ضبط و نقل احادیث پیامبر(ص) حکایت دارند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۸.</ref>
عبدالله بن عمر در [[صحابه]] از کسانی است که به نقل [[روایت]] توجهی ویژه داشته<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۵۶؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۱۶.</ref> و بخش عمده‌ای از احادیث مورد استناد [[اهل‌ سنت]]، به نقل از اوست. به گفته [[زبیر بن بکار]]، ابن عمر آنچه را از [[رسول خدا(ص)]] شنیده بود، حفظ می‌کرد و هنگامی که در جلسه غایب بود، از حاضران درباره گفتار و رفتار ایشان جویا می‌شد.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۶۰؛ اخبار عمر، ص۵۸۸.</ref> برخی گزارش‌ها از دقت نظر او در ضبط و نقل احادیث پیامبر(ص) حکایت دارند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۸.</ref>  


قدرت حافظه او همانند پدرش عمر، بسیار ضعیف بود. [[سوره بقره]] را در هشت سال حفظ کرد<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۶۰.</ref> و پدرش عمر آن را در ۱۲ سال به حافظه سپرد.<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۲۱.</ref> به گزارش منابع روایی، او نوشته‌هایی داشته که پیش از حضور یافتن نزد مردم آن‌ها را مطالعه می‌کرد و گاه از کتاب برای مردم متن می‌خواند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۰.</ref> درباره فروتنی علمی او گفته‌اند: اگر چیزی از او می‌پرسیدند که بدان علم نداشت، به صراحت می‌گفت: نمی‌دانم.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۲۶۴.</ref> معاویه<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref> و حجاج<ref>صفة الصفوه، ج۱، ص۲۴۹.</ref> مدعی بودند که او از گفتار فصیح و بیان شیوا بی‌بهره است.
قدرت حافظه او همانند پدرش عمر، بسیار ضعیف بود. [[سوره بقره]] را در هشت سال حفظ کرد<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۶۰.</ref> و پدرش عمر آن را در ۱۲ سال به حافظه سپرد.<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۲۱.</ref> به گزارش منابع روایی، او نوشته‌هایی داشته که پیش از حضور یافتن نزد مردم آن‌ها را مطالعه می‌کرد و گاه از کتاب برای مردم متن می‌خواند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۰.</ref> درباره فروتنی علمی او گفته‌اند: اگر چیزی از او می‌پرسیدند که بدان علم نداشت، به صراحت می‌گفت: نمی‌دانم.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۲۶۴.</ref> معاویه<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref> و حجاج<ref>صفة الصفوه، ج۱، ص۲۴۹.</ref> مدعی بودند که او از گفتار فصیح و بیان شیوا بی‌بهره است.
[[شعبی]] از [[تابعین]] می‌گوید: ابن عمر در [[علم حدیث|حدیث]] ورزیده بود؛ اما در [[فقه]] این‌گونه نبود.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۰۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸.</ref> با این حال، مورخان او را از دوره خلافت عثمان در شمار فقها نام برده‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷.</ref> آورده‌اند که وی ۶۰ سال در مسائل فقهی فتوا می‌داده است.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.</ref> به ویژه در موسم [[حج]] موضوعات دینی را برای مردم مطرح می‌کرد و [[فتوا]] می‌داد.<ref>المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱.</ref> وی به رأی و [[اجتهاد]] اعتقاد نداشت.<ref>عبدالله بن عمر، ص۱۴۹.</ref> او تنها راوی روایتی است که بر پایه آن پیامبر(ص) فرموده است: اگر کسی در دین به رأی خود سخنی گوید، او را بکشید.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۲۵۳؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۰۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱۷، ص۱۹۱.</ref>


گزارش شده است که ابن عمر خود را به کتاب خدا اعلم می‌دانست<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref>؛ اما به نظر می‌رسد در مکه تحت‌ الشعاع جایگاه علمی [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]] بوده است.<ref>نک: الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.</ref> خود او نیز بدین امر واقف بود و در بسیاری موارد آن‌گاه که از او سوال می‌شد، پرسنده را به ابن عباس رجوع می‌داد و به اعلم بودن او اقرار داشت.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۲۷؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۵۹.</ref> برخی از دیدگاه‌های فقهی را به او نسبت داده‌اند. مثلاً بوسیدن و لمس کردن زن را ناقض [[وضو]] می‌دانست و [[شافعی|شافعیان]] در این مورد از او پیروی کرده‌اند.<ref>المسند، ص۱۱، ۲۹-۳۰؛ المجموع، ج۲، ص۳۱.</ref>
[[شعبی]] از [[تابعین]] می‌گوید: ابن عمر در [[علم حدیث|حدیث]] ورزیده بود؛ اما در [[فقه]] این‌گونه نبود.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۰۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸.</ref> با این حال، مورخان او را از دوره خلافت عثمان در شمار فقها نام برده‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷.</ref> آورده‌اند که وی ۶۰ سال در مسائل فقهی فتوا می‌داده است.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.</ref> به ویژه در موسم [[حج]] موضوعات دینی را برای مردم مطرح می‌کرد و [[فتوا]] می‌داد.<ref>المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱.</ref> وی به رأی و [[اجتهاد]] اعتقاد نداشت.<ref>عبدالله بن عمر، ص۱۴۹.</ref> او تنها راوی روایتی است که بر پایه آن پیامبر(ص) فرموده است: اگر کسی در دین به رأی خود سخنی گوید، او را بکشید.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۲۵۳؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۰۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱۷، ص۱۹۱.</ref>
 
گزارش شده است که ابن عمر خود را به کتاب خدا اعلم می‌دانست<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.</ref> ؛ اما به نظر می‌رسد در مکه تحت‌ الشعاع جایگاه علمی [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]] بوده است.<ref>نک: الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.</ref> خود او نیز بدین امر واقف بود و در بسیاری موارد آن‌گاه که از او سوال می‌شد، پرسنده را به ابن عباس رجوع می‌داد و به اعلم بودن او اقرار داشت.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۲۷؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۵۹.</ref> برخی از دیدگاه‌های فقهی را به او نسبت داده‌اند. مثلاً بوسیدن و لمس کردن زن را ناقض [[وضو]] می‌دانست و [[شافعی|شافعیان]] در این مورد از او پیروی کرده‌اند.<ref>المسند، ص۱۱، ۲۹-۳۰؛ المجموع، ج۲، ص۳۱.</ref>  


===فعالیت‌های علمی===
===فعالیت‌های علمی===
====نقل روایت====
====نقل روایت====
[[احمد بن حنبل]] در [[مسند احمد|مسند]] خویش او را در زمره اصحابی آورده که بیشترین روایت‌ها را از [[پیامبر(ص)]] نقل کرده‌اند. او بیش از ۲۶۰۰ روایت از پیامبر نقل کرده است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۲-۱۵۸.</ref> [[نووی]] می‌گوید: او یکی از شش [[صحابه‌|صحابه‌ای]] است که بیشترین روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند.<ref>تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۳.</ref> در مسند [[شافعی]] ۲۶۳۰ حدیث و در دو [[صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم|مسلم]] ۱۶۸ حدیث به صورت مشترک و در بخاری ۸۱ و در مسلم ۳۱ [[حدیث]] به صورت انفرادی از ابن عمر نقل شده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸.</ref> او از [[پیامبر(ص)]]، [[امام علی(ع)‌]]، [[ابوبکر]]،‌ [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابوذر]]، [[معاذ بن جبل]]، [[رافع بن خدیج]]، [[ابوهریره]]، [[بلال]]، [[صهیب|صُهَیب]]، [[زید بن ثابت]]، [[عبدالله بن مسعود|ابن مسعود]]، [[حفصه]]، [[عایشه]] و [[ابن عباس]] روایت نقل کرده است.<ref>نک: الاصابه، ج۴، ص۱۵۶-۱۵۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۳۳.</ref>
[[احمد بن حنبل]] در [[مسند احمد|مسند]] خویش او را در زمره اصحابی آورده که بیشترین روایت‌ها را از [[پیامبر(ص)]] نقل کرده‌اند. او بیش از ۲۶۰۰ روایت از پیامبر نقل کرده است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۲-۱۵۸.</ref> [[نووی]] می‌گوید: او یکی از شش [[صحابه‌|صحابه‌ای]] است که بیشترین روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند.<ref>تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۳.</ref> در مسند [[شافعی]] ۲۶۳۰ حدیث و در دو [[صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم|مسلم]] ۱۶۸ حدیث به صورت مشترک و در بخاری ۸۱ و در مسلم ۳۱ [[حدیث]] به صورت انفرادی از ابن عمر نقل شده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸.</ref> او از [[پیامبر(ص)]]، [[امام علی(ع)‌]]، [[ابوبکر]]،‌ [[عمر]]، [[عثمان]]، [[ابوذر]]، [[معاذ بن جبل]]، [[رافع بن خدیج]]، [[ابوهریره]]، [[بلال]]، [[صهیب|صُهَیب]]، [[زید بن ثابت]]، [[عبدالله بن مسعود|ابن مسعود]]، [[حفصه]]، [[عایشه]] و [[ابن عباس]] روایت نقل کرده است.<ref>نک: الاصابه، ج۴، ص۱۵۶-۱۵۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۳۳.</ref>  


ابن عمر در فضیلت [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] روایت‌هایی از پیامبر(ص) نقل کرده است.<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۲۵؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵۲؛ سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۵۲.</ref> از بازسازی [[کعبه]] به دست [[قریش]]<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۹۷.</ref> و شمار ستون‌های آن نیز خبر داده است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸.</ref> همچنین درباره تعیین [[میقات‌|میقات‌های]] [[حج]] و [[عمره]] از جانب رسول خدا(ص)<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۱؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۶.</ref> و نحوه پوشش حاجیان در احرام، روایت نقل کرده است.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> او پیوسته در [[مسجد|مساجدی]] که پیامبر(ص) نماز گزارده بود، نماز می‌نهاد و هنگام سفر، همان جا توقف می‌کرد که رسول خدا(ص) توقف کرده بود.<ref>اخبار عمر، ص۵۸۸.</ref>
ابن عمر در فضیلت [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] روایت‌هایی از پیامبر(ص) نقل کرده است.<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۲۵؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵۲؛ سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۵۲.</ref> از بازسازی [[کعبه]] به دست [[قریش]]<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۹۷.</ref> و شمار ستون‌های آن نیز خبر داده است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸.</ref> همچنین درباره تعیین [[میقات‌|میقات‌های]] [[حج]] و [[عمره]] از جانب رسول خدا(ص)<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۱؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۶.</ref> و نحوه پوشش حاجیان در احرام، روایت نقل کرده است.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> او پیوسته در [[مسجد|مساجدی]] که پیامبر(ص) نماز گزارده بود، نماز می‌نهاد و هنگام سفر، همان جا توقف می‌کرد که رسول خدا(ص) توقف کرده بود.<ref>اخبار عمر، ص۵۸۸.</ref>  


====راویان از ابن عمر====
====راویان از ابن عمر====
عبدالله بن عباس، [[جابر بن عبدالله]] و بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[حسن بصری]] و [[ابن شهاب زهری]] از وی نقل روایت کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۸؛ الاصابه، ج۴، ص۱۵۶.</ref> نیز فرزندانش و کسانی مانند [[عبدالله بن دینار]]، [[سعید بن مسیب]]، [[سعید بن جبیر]]، طاووس، [[مجاهد]]، و [[عکرمه]] را از ناقلان روایت او دانسته‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹-۸۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.</ref>
عبدالله بن عباس، [[جابر بن عبدالله]] و بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[حسن بصری]] و [[ابن شهاب زهری]] از وی نقل روایت کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۸؛ الاصابه، ج۴، ص۱۵۶.</ref> نیز فرزندانش و کسانی مانند [[عبدالله بن دینار]]، [[سعید بن مسیب]]، [[سعید بن جبیر]]، طاووس، [[مجاهد]]، و [[عکرمه]] را از ناقلان روایت او دانسته‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹-۸۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.</ref>  


===ابن عمر و حج===
===ابن عمر و حج===
گفته‌اند او تا پایان زندگی در هیچ سالی [[حج]] را ترک نکرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.</ref> [[عبدالملک بن مروان]] در دوران خلافتش با توجه به آگاهی وی از اعمال حج، به [[حجاج بن یوسف ثقفی]]، حاکم [[حجاز]]، دستور داد تا در این زمینه با عبدالله مخالفت نکند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲.</ref> در مجموع او را عالم به [[مناسک حج]] دانسته‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.</ref> درباره مناسک حج روایت‌هایی نقل کرده است؛ از جمله گزارش‌هایی مبسوط درباره حج گزاردن رسول خدا(ص).<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۴، ۵۰، ۵۴، ۱۳۹؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.</ref> محتوای برخی روایت‌هایش درباره اجرای مراسم حج، حاکی از تفحص و پیگیری او در چگونگی حج گزاردن رسول خدا(ص) است. برای نمونه از کسانی که با پیامبر(ص) وارد کعبه شده بودند، پرسید: پیامبر(ص) در چه مکانی نماز گزارد؟<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۹۶.</ref> وی در [[عرفات]]، در موقف پیامبر(ص) وقوف می‌کرد.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.</ref> از او روایت‌هایی در فضیلت [[طواف]]<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۳.</ref> و چگونگی بیتوته در [[منا]] رسیده است.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۱۷۲.</ref> نیز از جملاتی که رسول خدا(ص) در [[تلبیه]] تکرار می‌کرد، گزارش داده است.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۷.</ref>
گفته‌اند او تا پایان زندگی در هیچ سالی [[حج]] را ترک نکرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.</ref> [[عبدالملک بن مروان]] در دوران خلافتش با توجه به آگاهی وی از اعمال حج، به [[حجاج بن یوسف ثقفی]]، حاکم [[حجاز]]، دستور داد تا در این زمینه با عبدالله مخالفت نکند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲.</ref> در مجموع او را عالم به [[مناسک حج]] دانسته‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.</ref> درباره مناسک حج روایت‌هایی نقل کرده است؛ از جمله گزارش‌هایی مبسوط درباره حج گزاردن رسول خدا(ص).<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۴، ۵۰، ۵۴، ۱۳۹؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.</ref> محتوای برخی روایت‌هایش درباره اجرای مراسم حج، حاکی از تفحص و پیگیری او در چگونگی حج گزاردن رسول خدا(ص) است. برای نمونه از کسانی که با پیامبر(ص) وارد کعبه شده بودند، پرسید: پیامبر(ص) در چه مکانی نماز گزارد؟<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۹۶.</ref> وی در [[عرفات]]، در موقف پیامبر(ص) وقوف می‌کرد.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.</ref> از او روایت‌هایی در فضیلت [[طواف]]<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۳.</ref> و چگونگی بیتوته در [[منا]] رسیده است.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۱۷۲.</ref> نیز از جملاتی که رسول خدا(ص) در [[تلبیه]] تکرار می‌کرد، گزارش داده است.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۷.</ref>  


بر پایه روایت‌هایی، او [[حجرالاسود]] و [[رکن یمانی]] را می‌بوسید و بدان‌ها دست می‌کشید؛ اما با رکن‌های دیگر چنین نمی‌کرد. وی دلیل این کار را رفتار پیامبر(ص) می‌دانست.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۷؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۲.</ref> به باور او، این استلام باعث ریزش [[گناه|گناهان]] است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۱.</ref> در هر نوبت طواف، حتی در صورت ازدحام جمعیت، همین کار را انجام می‌داد.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳۳، ۵۹؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> ذکرهایی هنگام [[استلام حجرالاسود]] از او نقل شده است.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۹.</ref> بر خلاف دیدگاه پدرش<ref>نک: مسند احمد، ج۱، ص۵۲؛ ج۳، ص۳۶۳؛ قس: ج۲، ص۱۵۱.</ref> [[متعه حج|تمتع در حج]] را جایز می‌دانست و می‌گفت: [[خدا]] و [[پیامبر اسلام(ص)|رسول]] او به این کار امر کرده‌اند.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۵۱.</ref>
بر پایه روایت‌هایی، او [[حجرالاسود]] و [[رکن یمانی]] را می‌بوسید و بدان‌ها دست می‌کشید؛ اما با رکن‌های دیگر چنین نمی‌کرد. وی دلیل این کار را رفتار پیامبر(ص) می‌دانست.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۷؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۲.</ref> به باور او، این استلام باعث ریزش [[گناه|گناهان]] است.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۱.</ref> در هر نوبت طواف، حتی در صورت ازدحام جمعیت، همین کار را انجام می‌داد.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳۳، ۵۹؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> ذکرهایی هنگام [[استلام حجرالاسود]] از او نقل شده است.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۹.</ref> بر خلاف دیدگاه پدرش<ref>نک: مسند احمد، ج۱، ص۵۲؛ ج۳، ص۳۶۳؛ قس: ج۲، ص۱۵۱.</ref> [[متعه حج|تمتع در حج]] را جایز می‌دانست و می‌گفت: [[خدا]] و [[پیامبر اسلام(ص)|رسول]] او به این کار امر کرده‌اند.<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۵۱.</ref>  
 
==مطالعه بیشتر==
{{ستون-شروع}}
* اثر عبدالله بن عمر فی التفسیر، احمد مناف حسن قیسی
* اخبار عمر و اخبار عبدالله بن عمر، علی طنطاوی
* اطفال حول الرسول، ج3، عبدالله بن عمر، ابراهیم محمد حسن الجمل
* چشمه یا مرداب: مناظره‌ای مستندگونه سلمان و عبداله بن عمر، محمد انصاری زنجانی خوئینی
* عبدالله بن عمر، محمد کامل حسن محامی
* سخنی از عبدالله بن عمر، موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی
{{پایان}}
 
==پیوند به بیرون==
* [http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa46126 عبدالله بن عمر که بود؟ آیا او با امام علی(ع) مخالفت کرد؟؛ اسلام کوئست.نت]
* [http://www.aftabir.com/articles/view/religion/religion/c7c1169562610_imam_hossein_p1.php/%D9%83%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84-%D9%87-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D8%B1 كلام امام حسین ع به عبداللّه بن عمر؛ آفتاب]
* [http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=17&mid=93&pgid=651 نقش عبدالله بن عمر در ولایت یزید؛ سایت آیت الله میلانی]
* [http://www.askdin.com/showthread.php?t=13229 چه رابطه ای میان مختار و عبدالله بن عمر در دوران حکومتش برقراربود؟؛ مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی]


==پانویس==
==پانویس==
خط ۱۱۵: خط ۱۲۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
{{دانشنامه
| آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/9497/%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%b9%d9%85%d8%b1
| عنوان = ابن عمر
| نویسنده = سيد علي رضا عالمي
}}
* '''اخبار عمر و عبدالله بن عمر''': علی الطنطاوی و ناجی الطنطاوی، ‌دار المناره، ۱۴۲۸ق
* '''اخبار عمر و عبدالله بن عمر''': علی الطنطاوی و ناجی الطنطاوی، ‌دار المناره، ۱۴۲۸ق
* '''اخبار مکه''': الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق
* '''اخبار مکه''': الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق
خط ۱۶۰: خط ۱۸۰:
{{پایان}}
{{پایان}}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
{{صحابه}}
 
<onlyinclude>{{تکمیل مقاله
| شناسه = شد
| جعبه اطلاعات = شد<!--شد، - -->
| عنوان‌بندی = شد
| ویرایش = شد
| لینک‌دهی = شد
| عکس = <!--شد، - -->
| جعبه نقل قول = <!--شد، - -->
| پیوند به بیرون = شد<!--شد، - -->
| مطالعه بیشتر = شد<!--شد، - -->
| پانویس و منابع = شد
| ناوبری = شد
| رده = شد
| تغییر مسیر = شد
}}<onlyinclude>
 
[[رده:مقاله‌های تکمیل‌شده]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:راویان حدیث از پیامبر(ص)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۱۹

عبدالله بن عمر
اطلاعات فردی
نام کامل ابو‌ عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب
لقب ابو عبدالرحمن
نسب طایفه عدی از طوایف قریش
تاریخ تولد سال دوم، سوم یا ششم بعثت
زادگاه مکه
محل زندگی مکه، مدینه
تاریخ وفات ۷۳ یا ۷۴ قمری
شهر وفات مکه
خویشاوندان
سرشناس
عمر بن خطاب
اطلاعات علمی
استادان پیامبر(ص)
اجازه روایت به عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله و بسیاری از بزرگان تابعین مانند حسن بصری و ابن شهاب زهری و...
فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی
سیاسی شرکت در غزوه خندق و جنگ موته
بیعت با خلفای سه گانه
عدم بیعت با امام علی(ع)
بیعت با یزید، حجاج و...
اجتماعی راوی حدیث و فقیه دارای فتوا

عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی، فرزند خلیفه دوم، از صحابه و راویان مکه است. او موضع یکسانی در مورد بیعت با خلفای متعدد نداشت؛ از بیعت با امام علی(ع) سر باززد و تا آخر عمرش از این کار پشیمان بود ولی ذلیلانه با پای حجاج بیعت کرد. نقش انگشتری او عبدالله بن عمر بود. به گزارش برخی منابع، او در برخی از غزوه‌ها و جنگ‌ها شرکت کرد. عبدالله البته از گریزندگان جنگ موته بود. وی از پیامبر(ص) روایت نقل کرده. به گزارش شعبی وی در حدیث ورزیده بود اما در فقه اینگونه نبود. برخی از صحابه و تابعین از وی روایت کرده‌اند. او تا زنده بود، حج را ترک نکرد.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اطلاعات شناسنامه‌ای[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نام، پدر و مادر، مسلمان شدن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابو‌عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی از طایفه عدی[۱] یکی از طوایف نه چندان مهم قریش است. به گفته خودش آن‌گاه که پدرش در سال ششم بعثت مسلمان شد، او شش سال داشت.[۲] به گفته برخی، او همراه پدرش اسلام آورد.[۳] بر پایه این گزارش، او متولد سال ششم بعثت است. برخی گفته‌اند: او در جنگ اُحد ۱۴ ساله بوده است.[۴] طبق این گفته، او در سال دوم یا سوم بعثت زاده شده است. مادرش زینب بنت مظعون مادر عبدالرحمن و حفصه نیز بود.[۵] عبدالله، بزرگ‌ترین فرزند عمر بود.[۶]

فرزندان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

او ۱۶ فرزند داشت: ابوبکر، ابوعبیده، واقد،‌ عبدالله،‌ عمر، حفصه، و سوده که مادرشان صفیه دختر ابوعبیده ثقفی، خواهر مختار ثقفی بود؛ عبدالرحمن که مادرش ام علقمه بود؛ سالم، عبیدالله،‌ حمزه، ‌زید، عایشه، ‌بلال، ‌ابوسلامه، ‌و قلابه که مادرانشان کنیز بودند.[۷] عمر، پس از خود از میان فرزندانش به عبدالله وصیت کرد.[۸]

وفات و محل دفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در مکه درگذشت.[۹] هنگام مرگ ۸۴[۱۰] یا ۸۷ ساله بود.[۱۱] حجاج بر او نماز گزارد[۱۲] و در گورستان مهاجران در فخّ، نزدیک مکه دفنش نمودند.[۱۳] برخی منابع به جای فخّ منطقه ذی‌طُوی‌ٰ[۱۴] و المُحَصّب[۱۵] را نام برده‌اند. ازرقی در سده سوم قبر او را در اذاخر در قریه خرمان[۱۶] نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.[۱۷]

ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی، نقش انگشتر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی گفته‌اند: عبدالله و حفصه پیش از عمر اسلام آورده‌اند[۱۸] ؛ ولی خود او منکر این تقدم است.[۱۹] گروهی برآنند که هجرت او پیش از هجرت پدرش بوده است.[۲۰] از نظر ظاهر شباهتی فراوان به پدرش عمر داشت.[۲۱] میان‌بالا و تنومند بود و موهایی بلند داشت که آن را خضاب می‌کرد و سبیل‌هایش را می‌تراشید.[۲۲] برخی در زمان حیاتش او را بخیل، متعصب و دارای لکنت زبان معرفی کرده‌اند.[۲۳] نقش انگشتری او “عبدالله بن عمر» بود[۲۴] که نشان می‌دهد توجهی ویژه‌ به خود داشته است.[۲۵] در منابع از پارسایی و عبادتش سخن رفته‌ است. بر پایه روایتی، پیامبر(ص) به همسرش حفصه، خواهر عبدالله، گفت: اگر برادرت شب زنده‌داری کند، مردی نیکو خواهد بود. از آن پس وی شب‌ها برای عبادت برمی‌خاست.[۲۶] روایت شده که او از اقدام برادرش عبیدالله که زن و دختر ابولؤلؤ، قاتل عمر بن خطاب، را به ناحق کشت، خشنود گشت و خواهرش حفصه را که مشوق عبیدالله در این کار بود، دعا ‌کرد.[۲۷] ابن شبّه نقل کرده است که عمر وی را به سبب میگساری حد زد.[۲۸]

وی را عابد و پرهیزگار[۲۹] و صوفی منش[۳۰] معرفی کرده‌اند. با وجود این، او را در لباس‌های بسیار گرانبها هم دیده‌اند.[۳۱] وی می‌کوشید از درگیری‌های مسلمانان دوری گزیند و از همین روی، اطرافیانش به وی اعتراض می‌کردند.[۳۲] بر پایه گزارش‌های تاریخی، شخصیتی ثابت و متعادل نداشته و به‌ ویژه در رویکردهای سیاسی و اجتماعی، رویکردی یگانه نداشته است. گزارش شده که در نامه‌هایش به دیگران، حتی خلیفه وقت، نام خود را مقدم می‌داشت. آن‌گاه که می‌خواست با عبدالملک بیعت کند، نیز در نامه‌ای خطاب به او نام خود را مقدم کرد.[۳۳] گفته‌اند حتی اگر برای پدرش نامه می‌نوشت، آغازش چنین بود: از عبدالله بن عمر به عمر بن خطاب.[۳۴]

شرکت در غزوه‌ها و جنگ‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در زمان پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اخباری درخور توجه از او در زمان حیات رسول خدا(ص) نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوه‌های بدر[۳۵] و احد بازداشتند.[۳۶] به گفته خودش در ۲۱ غزوه شرکت داشت که نخستین آن‌ها خندق بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(ص) به او اجازه حضور در آن‌ها را نداد.[۳۷] از چگونگی شرکت او در این غزوه‌ها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان جنگ موته دانسته‌اند که بر اثر آن در مدینه سخت سرزنش شد.[۳۸] در فتح مکه حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر(ص) به مکه و عملکرد ایشان در نابود ‌کردن بت‌ها را گزارش کرده است.[۳۹]

پس از پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

وی در زمان ابوبکر در جنگ‌های ردّه شرکت داشت و چگونگی کشته شدن مسیلمه کذاب در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.[۴۰] در همین جنگ، عمویش زید بن خطاب به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.[۴۱] در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشی‌ها حضور داشت. بر پایه گزارش‌های تاریخی، در فتح خراسان و جرجان به فرماندهی سعید بن العاص شرکت داشته است.[۴۲] گفته‌اند که در فتح مصر نیز حاضر بوده است.[۴۳] پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از بیت‌المال قرار داد.[۴۴] این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت می‌شد[۴۵] ؛ اما او از اصحاب بدر نبود.ابن عمر به سال ۲۸ق. در فتح افریقیه، حد فاصل تونس و مراکش، تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح شرکت داشت.[۴۶]

فعالیت‌های سیاسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کسانی به عمر پیشنهاد دادند که پس از خود، او را جزو شورای گزینش خلیفه گرداند؛ ولی عمر نپذیرفت وگفت: عبدالله حتی قادر نیست درباره طلاق زنش تصمیم بگیرد.[۴۷]

زمان عثمان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله در روزگار عثمان در رخدادهای سیاسی حضوری بیشتر داشت. آورده‌اند که عثمان می‌خواست به وی منصب قضاوت دهد، ولی او نپذیرفت.[۴۸] با گسترش دامنه اعتراض‌ها ضدّ عثمان در سال ۳۵ق. خلیفه کسانی را برای بررسی اوضاع به شهرهای مختلف فرستاد و از جمله او را روانه شام کرد.[۴۹] هنگامی که خانه عثمان در مدینه در محاصره معترضان بود، وی به عثمان پیشنهاد کرد تا از طریق علی(ع) با مخالفان گفت‌و‌گو کند.[۵۰] همو از شاهدان نگارش توافقنامه میان عثمان و معترضان بود.[۵۱] هنگامی که معترضان به خانه عثمان هجوم آوردند، وی نزد عثمان بود؛ اما پیش از کشته شدن خلیفه آن‌جا را ترک گفت.[۵۲] گزارش شده که پس از مرگ عثمان، آن‌گاه که کسی عهده‌دار خلافت نمی‌شد، عده‌ای نزد وی آمدند و از او خواستند تا خلیفه شود؛ ولی وی نپذیرفت.[۵۳]

در زمان علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در مدینه از اندک کسانی بود که با علی(ع) بیعت نکرد[۵۴] و آن را به هنگامی واگذاشت که همه مسلمانان بیعت کنند.[۵۵] بر پایه گزارش برخی منابع، علی(ع) ولایت شام را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت[۵۶] و سپس از مدینه بیرون رفت و در مکه سکنا گزید.[۵۷] هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی(ع) با گروه ستمگر نجنگیدم.[۵۸]

گزارش شده که طلحه و زبیر پیش از جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باززد.[۵۹] گزارشی از دعوت به همکاری طلحه و زبیر، نه بیعت با او، در مکه خبر می‌دهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم مدینه دانست که اگر برخیزند، او هم برمی‌خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت[۶۰] و نیز مانع همکاری خواهرش حفصه با طلحه و زبیر شد.[۶۱]

معاویه با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی(ع)، در نامه‌ای او را شایسته خلافت قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی(ع) مخالفتی ندارد.[۶۲] گر چه این گزارش او را بی‌میل به کسب خلافت نشان می‌دهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.[۶۳]

در ماجرای حکمیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به سال ۳۷ق. در ماجرای حکمیت، عمرو عاص به ابوموسی پیشنهاد کرد تا علی(ع) و معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.[۶۴] گویا این پیشنهاد در رأی ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی(ع) و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.[۶۵]

در زمان معاویه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله رخدادهای پس از مرگ عثمان و جدال بر سر خلافت را فتنه می‌دانست و مدعی بود که در فتنه از کسی حمایت نمی‌کند و پشت سر هر که پیروز گردد، نماز می‌گزارد.[۶۶] شواهد تاریخی نشان می‌دهند که این رویکرد سیاسی را تا پایان زندگی ادامه داد. بر پایه همین دیدگاه، پس از شهادت علی(ع) با معاویه بیعت کرد؛ ولی از برخی گفته‌هایش برمی‌آید که با منش شاهانه او موافق نبود.[۶۷] نیز برخی منابع از او در نکوهش معاویه روایت‌هایی نقل کرده‌اند.[۶۸] گزارش شده که به سال ۴۹ق. در نبرد قسطنطنیه که یزید بن معاویه نیز حاضر بود، شرکت داشت.[۶۹] او از عملکرد زیاد بن ابیه، والی معاویه در کوفه، انتقاد می‌کرد و مرگ او را از خدا می‌خواست.[۷۰]

عبدالله بن عمر نخست از مخالفان خلافت یزید بود.[۷۱] هنگامی که معاویه در مدینه برای یزید از وی بیعت خواست، او نپذیرفت و همراه حسین بن علی(ع)، عبدالرحمن بن ابی‌بکر و عبدالله بن زبیر مدینه را به سوی مکه ترک کرد.[۷۲] معاویه در پی آنان برای مذاکره به مکه رفت. او در پاسخ معاویه گفت: خواه مردم با یزید بیعت کنند یا نکنند، گوشه می‌گیرم و به عبادت می‌پردازم. به هر چه مسلمانان رضایت دهند، من نیز راضی خواهم بود. بدین گونه، معاویه او را رها کرد.[۷۳] گفته‌اند که معاویه 100000 درهم برایش فرستاد و از وی برای بیعت با یزید دعوت کرد. او گفت: معاویه همین را از من می‌خواست. در این صورت، دین خود را ارزان می‌فروشم.[۷۴] اما هنگام بیعت با یزید گفت: اگر در آن خیری باشد، خشنودم و اگر بلایی باشد، صبر می‌کنم.[۷۵]

معاویه بر بستر مرگ، خطاب به یزید، ابن عمر را شخصیتی نیکو خواند که از مردم سخت می‌هراسد و به اطاعت و عبادت خداوند انس گرفته و ترک دنیا کرده و سیره پدرش را در پیش گرفته است.[۷۶]

در زمان یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کلام امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر، هنگامی که به امام(ع) پیشنهاد کرد به کربلا نرود

این دنیا آنقدر بی وفااست كه سر یحیی(ع)را برای ستمگری از ستمگران بنی اسرائیل هدیه بردند ای ابو عبدالرحمن ! از خداوند بترس وهمراهی با من را رها نكن.

پس از مرگ معاویه، یزید از والی مدینه خواست تا از ابن عمر بیعت بگیرد.[۷۷] هنگامی که درخواست یزید را با او در میان گذاشتند، با اکراه گفت: اگر دیگران بیعت کنند و جز من کسی نماند، من هم بیعت خواهم کرد.[۷۸] اگر بیعت او با یزید در زمان معاویه درست باشد، این کار نوعی تجدید بیعت به شمار می‌رود. در غیر این صورت، گزارش یاد شده جای تأمل دارد.

عبدالله از مخالفان عزیمت امام حسین(ع) به سوی کوفه بود و آن را نقض جماعت و یکپارچگی مسلمانان می‌دانست و سه بار در دیدار با ایشان کوشید از این کار مانع شود.[۷۹] وی با خلع یزید به دست مردم مدینه نیز موافق نبود و با استناد به روایتی از رسول خدا(ص) آن را درست ندانست.[۸۰] همو با نوشتن نامه‌ای به یزید، زمینه آزادی برادر همسرش، مختار ثقفی را از زندان ابن‌ زیاد فراهم ساخت.[۸۱] این از توجه یزید به خواسته‌های وی حکایت دارد.

در زمان مروان بن حکم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از مرگ یزید، در همایش جابیه به سال ۶۴ق. که برای انتخاب خلیفه برگزار شد، از گزینه‌های خلافت بود؛ اما به جهت ضعف شخصیت از او حمایت نکردند[۸۲] و مروان بن حکم به خلافت رسید. بر پایه برخی گزارش‌ها، پیش از همایش جابیه، مروان از عبدالله خواسته بود به شام رود تا از مردم برایش بیعت بگیرد؛ ولی او نپذیرفته بود.[۸۳]

در زمان عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از سیطره عبدالله بن زبیر بر حجاز و اعلان خلافت، ابن‌ عمر با وی بیعت نکرد[۸۴] و او را یاغی و طغیانگر خواند[۸۵] و تا پایان زمامداری وی، از او و برادرش مصعب انتقاد نمود.[۸۶] هنگامی که عبدالملک بن مروان به خلافت رسید، او با فرستادن نامه‌ای با وی بیعت کرد[۸۷] و محمد بن حنفیه را نیز به بیعت با او تشویق ‌کرد.[۸۸]

زمان ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در ذی‌حجه سال ۷۳ق. حَجاج از سوی عبدالملک بن مروان شهر مکه را که در اختیار عبدالله بن زبیر بود، در محاصره گرفت. ابن زبیر مانع ورود حج‌گزاران برای طواف می‌شد. حجاج با منجنیق به کعبه حمله کرد؛ به گونه‌ای که برای حاجیان امکان طواف و سعی باقی نماند. با میانجیگری عبدالله بن عمر، حجاج این کار را متوقف کرد. در برابر، ابن زبیر نیز امکان طواف و سعی را فراهم نمود. چون موسم حج پایان یافت، حجاج سنگباران کعبه را از سر گرفت.[۸۹]

نحوه بیعت تحقیرآمیز ابن عمر با حجاج در منابع تاریخی آمده است. پس از تصرف مکه به دست حجاج، ابن عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا این‌گونه شتاب کردی؟ وی این روایت را از رسول خدا(ص) خواند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با علی(ع) را ترک کرد.[۹۰]

در زمان حجاج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن عمر شاهد بود که عبدالله بن زبیر به دست حجاج به‌دار آویخته شد.[۹۱] وی از این که شامیان در قتل ابن زبیر شادی می‌کردند، ناخرسند بود.[۹۲] حجاج در یکی از خطبه‌هایش برای مردم مکه گفت: ابن‌ زبیر کتاب خدا را تحریف کرده است. ابن عمر که حضور داشت، گفت: دروغ می‌گویی. او و تو و هیچ کس دیگر نمی‌تواند کلام خدا را تحریف کند. در این هنگام، حجاج با تهدید، او را بی‌عقل خواند.[۹۳] اختلاف نظرش با حجاج باعث شد به دستور وی، هنگام ازدحام جمعیت در مراسم حج، نیزه‌ای مسموم به پشت پایش فروکنند. حجاج هنگام عیادت او گفت: چه کسی به تو ضربه زد؟ وی پاسخ داد: تو؛ زیرا حمل سلاح را در مکانی که این کار در آن حرام است، فرمان دادی.[۹۴]

جایگاه، ویژگی‌ها و فعالیت‌های علمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ویژگی‌های علمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله بن عمر در صحابه از کسانی است که به نقل روایت توجهی ویژه داشته[۹۵] و بخش عمده‌ای از احادیث مورد استناد اهل‌ سنت، به نقل از اوست. به گفته زبیر بن بکار، ابن عمر آنچه را از رسول خدا(ص) شنیده بود، حفظ می‌کرد و هنگامی که در جلسه غایب بود، از حاضران درباره گفتار و رفتار ایشان جویا می‌شد.[۹۶] برخی گزارش‌ها از دقت نظر او در ضبط و نقل احادیث پیامبر(ص) حکایت دارند.[۹۷]

قدرت حافظه او همانند پدرش عمر، بسیار ضعیف بود. سوره بقره را در هشت سال حفظ کرد[۹۸] و پدرش عمر آن را در ۱۲ سال به حافظه سپرد.[۹۹] به گزارش منابع روایی، او نوشته‌هایی داشته که پیش از حضور یافتن نزد مردم آن‌ها را مطالعه می‌کرد و گاه از کتاب برای مردم متن می‌خواند.[۱۰۰] درباره فروتنی علمی او گفته‌اند: اگر چیزی از او می‌پرسیدند که بدان علم نداشت، به صراحت می‌گفت: نمی‌دانم.[۱۰۱] معاویه[۱۰۲] و حجاج[۱۰۳] مدعی بودند که او از گفتار فصیح و بیان شیوا بی‌بهره است.

شعبی از تابعین می‌گوید: ابن عمر در حدیث ورزیده بود؛ اما در فقه این‌گونه نبود.[۱۰۴] با این حال، مورخان او را از دوره خلافت عثمان در شمار فقها نام برده‌اند.[۱۰۵] آورده‌اند که وی ۶۰ سال در مسائل فقهی فتوا می‌داده است.[۱۰۶] به ویژه در موسم حج موضوعات دینی را برای مردم مطرح می‌کرد و فتوا می‌داد.[۱۰۷] وی به رأی و اجتهاد اعتقاد نداشت.[۱۰۸] او تنها راوی روایتی است که بر پایه آن پیامبر(ص) فرموده است: اگر کسی در دین به رأی خود سخنی گوید، او را بکشید.[۱۰۹]

گزارش شده است که ابن عمر خود را به کتاب خدا اعلم می‌دانست[۱۱۰] ؛ اما به نظر می‌رسد در مکه تحت‌ الشعاع جایگاه علمی ابن عباس بوده است.[۱۱۱] خود او نیز بدین امر واقف بود و در بسیاری موارد آن‌گاه که از او سوال می‌شد، پرسنده را به ابن عباس رجوع می‌داد و به اعلم بودن او اقرار داشت.[۱۱۲] برخی از دیدگاه‌های فقهی را به او نسبت داده‌اند. مثلاً بوسیدن و لمس کردن زن را ناقض وضو می‌دانست و شافعیان در این مورد از او پیروی کرده‌اند.[۱۱۳]

فعالیت‌های علمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نقل روایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

احمد بن حنبل در مسند خویش او را در زمره اصحابی آورده که بیشترین روایت‌ها را از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند. او بیش از ۲۶۰۰ روایت از پیامبر نقل کرده است.[۱۱۴] نووی می‌گوید: او یکی از شش صحابه‌ای است که بیشترین روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند.[۱۱۵] در مسند شافعی ۲۶۳۰ حدیث و در دو صحیح بخاری و مسلم ۱۶۸ حدیث به صورت مشترک و در بخاری ۸۱ و در مسلم ۳۱ حدیث به صورت انفرادی از ابن عمر نقل شده است.[۱۱۶] او از پیامبر(ص)، امام علی(ع)‌، ابوبکر،‌ عمر، عثمان، ابوذر، معاذ بن جبل، رافع بن خدیج، ابوهریره، بلال، صُهَیب، زید بن ثابت، ابن مسعود، حفصه، عایشه و ابن عباس روایت نقل کرده است.[۱۱۷]

ابن عمر در فضیلت مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی روایت‌هایی از پیامبر(ص) نقل کرده است.[۱۱۸] از بازسازی کعبه به دست قریش[۱۱۹] و شمار ستون‌های آن نیز خبر داده است.[۱۲۰] همچنین درباره تعیین میقات‌های حج و عمره از جانب رسول خدا(ص)[۱۲۱] و نحوه پوشش حاجیان در احرام، روایت نقل کرده است.[۱۲۲] او پیوسته در مساجدی که پیامبر(ص) نماز گزارده بود، نماز می‌نهاد و هنگام سفر، همان جا توقف می‌کرد که رسول خدا(ص) توقف کرده بود.[۱۲۳]

راویان از ابن عمر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله و بسیاری از بزرگان تابعین مانند حسن بصری و ابن شهاب زهری از وی نقل روایت کرده‌اند.[۱۲۴] نیز فرزندانش و کسانی مانند عبدالله بن دینار، سعید بن مسیب، سعید بن جبیر، طاووس، مجاهد، و عکرمه را از ناقلان روایت او دانسته‌اند.[۱۲۵]

ابن عمر و حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گفته‌اند او تا پایان زندگی در هیچ سالی حج را ترک نکرد.[۱۲۶] عبدالملک بن مروان در دوران خلافتش با توجه به آگاهی وی از اعمال حج، به حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم حجاز، دستور داد تا در این زمینه با عبدالله مخالفت نکند.[۱۲۷] در مجموع او را عالم به مناسک حج دانسته‌اند.[۱۲۸] درباره مناسک حج روایت‌هایی نقل کرده است؛ از جمله گزارش‌هایی مبسوط درباره حج گزاردن رسول خدا(ص).[۱۲۹] محتوای برخی روایت‌هایش درباره اجرای مراسم حج، حاکی از تفحص و پیگیری او در چگونگی حج گزاردن رسول خدا(ص) است. برای نمونه از کسانی که با پیامبر(ص) وارد کعبه شده بودند، پرسید: پیامبر(ص) در چه مکانی نماز گزارد؟[۱۳۰] وی در عرفات، در موقف پیامبر(ص) وقوف می‌کرد.[۱۳۱] از او روایت‌هایی در فضیلت طواف[۱۳۲] و چگونگی بیتوته در منا رسیده است.[۱۳۳] نیز از جملاتی که رسول خدا(ص) در تلبیه تکرار می‌کرد، گزارش داده است.[۱۳۴]

بر پایه روایت‌هایی، او حجرالاسود و رکن یمانی را می‌بوسید و بدان‌ها دست می‌کشید؛ اما با رکن‌های دیگر چنین نمی‌کرد. وی دلیل این کار را رفتار پیامبر(ص) می‌دانست.[۱۳۵] به باور او، این استلام باعث ریزش گناهان است.[۱۳۶] در هر نوبت طواف، حتی در صورت ازدحام جمعیت، همین کار را انجام می‌داد.[۱۳۷] ذکرهایی هنگام استلام حجرالاسود از او نقل شده است.[۱۳۸] بر خلاف دیدگاه پدرش[۱۳۹] تمتع در حج را جایز می‌دانست و می‌گفت: خدا و رسول او به این کار امر کرده‌اند.[۱۴۰]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.
  2. الطبقات، ج۳، ص۲۷۰.
  3. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.
  4. الطبقات، ج۴، ص۱۴۳.
  5. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ ج۳، ص۲۶۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۴.
  6. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳-۸۴.
  7. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲.
  8. المعارف، ص۱۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۵۵.
  9. الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷.
  10. المعارف، ص۱۸۶.
  11. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳.
  12. الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷.
  13. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.
  14. الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲.
  15. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸.
  16. اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹.
  17. الطبقات، ج۴، ص۱۸۴.
  18. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۹.
  19. الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۰.
  20. اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۷.
  21. الطبقات، ج۴، ص۱۴۵.
  22. نک: الطبقات، ج۴، ص۱۷۶-۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۷.
  23. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۹.
  24. الطبقات، ج۴، ص۱۷۶؛ فتح الباری، ج۱۰، ص۲۷۶.
  25. عبدالله بن عمر، ص۲۱.
  26. الطبقات، ج۴، ص۱۴۷؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۷.
  27. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ الطبقات، ج۳، ص۳۵۶.
  28. تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۴۲.
  29. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۵.
  30. الطبقات، ج۴، ص۱۵۰، ۱۶۵-۱۶۶، ۱۷۱-۱۷۳.
  31. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۱۲.
  32. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۸.
  33. الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۴.
  34. الطبقات، ج۴، ص۱۵۳.
  35. الکامل، ج۲، ص۱۳۶.
  36. الکامل، ج۲، ص۱۵۱.
  37. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷.
  38. البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳.
  39. البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷.
  40. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵.
  41. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶.
  42. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-۶۰۸.
  43. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.
  44. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳.
  45. تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸.
  46. فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷.
  47. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۳۴۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸۰.
  48. نهایة الارب، ج۶، ص۲۶۴؛ اخبار عمر، ص۵۷۹.
  49. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴۸؛ الکامل، ج۳، ص۱۵۵.
  50. الفتوح، ج۲، ص۴۱۰.
  51. الفتوح، ج۲، ص۴۱۱.
  52. الفتوح، ج۲، ص۴۲۵.
  53. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹.
  54. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹؛ الفتوح، ج۲، ص۴۴۱؛ مروج الذهب ج۲، ص۳۵۳؛ ج۳، ص۱۵.
  55. الکامل، ج۳، ص۱۹۱.
  56. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶.
  57. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۴.
  58. اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ‌ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲.
  59. الفتوح، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.
  60. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۲۰۸.
  61. تاریخ طبری، ج۳، ص۸.
  62. وقعة صفین، ص۷۱-۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹.
  63. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۶۵.
  64. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۶.
  65. نک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۹۷.
  66. الطبقات، ج۴، ص۱۴۹-۱۵۱.
  67. نک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۲-۲۳۳.
  68. وقعة صفین، ص۲۱۷-۲۱۸.
  69. الکامل، ج۳، ص۴۵۸-۴۵۹.
  70. الکامل، ج۳، ص۴۹۳.
  71. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۸.
  72. الفتوح، ج۴، ص۳۳۶.
  73. الفتوح، ج۴، ص۳۴۰.
  74. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.
  75. تاریخ خلیفه، ص۱۶۴.
  76. الفتوح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.
  77. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۶۹؛ الفتوح، ج۵، ص۱۰.
  78. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۷.
  79. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷۴؛ الفتوح، ج۵، ص۲۵.
  80. البدایة ‌و النهایه، ج۸، ص۲۳۶، ۲۳۸، ۲۵۵.
  81. الفتوح، ج۵، ص۱۴۵-۱۴۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۳۳-۴۳۴؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۹.
  82. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۲؛ الکامل، ج۴، ص۱۴۸.
  83. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۸۵-۱۸۶.
  84. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
  85. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۹۳.
  86. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۴؛ الکامل، ج۴، ص۲۷۸.
  87. الطبقات، ج۴، ص۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱.
  88. الطبقات، ج۵، ص۱۱۱؛ تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۲۵۱.
  89. الکامل، ج۴، ص۳۵۰-۳۵۱.
  90. الایضاح، ص۷۱-۷۵؛ المسترشد، ص۱۷۷؛ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۶۳.
  91. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸.
  92. الکامل، ج۴، ص۳۵۶-۳۵۷.
  93. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۶.
  94. الکامل، ج۴، ص۳۶۳.
  95. الاصابه، ج۴، ص۱۵۶؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۱۶.
  96. الاصابه، ج۴، ص۱۶۰؛ اخبار عمر، ص۵۸۸.
  97. الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۸.
  98. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۶۰.
  99. الدر المنثور، ج۱، ص۲۱.
  100. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۰.
  101. الطبقات، ج۴، ص۱۴۴؛ المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۲۶۴.
  102. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.
  103. صفة الصفوه، ج۱، ص۲۴۹.
  104. الطبقات، ج۳، ص۳۰۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸.
  105. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷.
  106. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.
  107. المعرفة‌ و التاریخ، ج۱، ص۴۹۱.
  108. عبدالله بن عمر، ص۱۴۹.
  109. تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۲۵۳؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۰۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱۷، ص۱۹۱.
  110. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۹۲.
  111. نک: الاصابه، ج۴، ص۱۲۷.
  112. الاصابه، ج۴، ص۱۲۷؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۵۹.
  113. المسند، ص۱۱، ۲۹-۳۰؛ المجموع، ج۲، ص۳۱.
  114. مسند احمد، ج۲، ص۲-۱۵۸.
  115. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۲۶۳.
  116. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۸.
  117. نک: الاصابه، ج۴، ص۱۵۶-۱۵۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۳۳.
  118. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۲۵؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵۲؛ سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۵۲.
  119. صحیح مسلم، ج۴، ص۹۷.
  120. مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸.
  121. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۱؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۶.
  122. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۵.
  123. اخبار عمر، ص۵۸۸.
  124. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۸؛ الاصابه، ج۴، ص۱۵۶.
  125. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۷۹-۸۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵.
  126. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲؛ الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.
  127. تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۲۲.
  128. الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۱.
  129. مسند احمد، ج۲، ص۱۴، ۵۰، ۵۴، ۱۳۹؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.
  130. مسند احمد، ج۲، ص۱۳۸؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۹۶.
  131. الاصابه، ج۴، ص۱۶۰.
  132. اخبار مکه، ج۲، ص۳.
  133. اخبار مکه، ج۲، ص۱۷۲.
  134. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۷.
  135. مسند احمد، ج۲، ص۱۷؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۲.
  136. مسند احمد، ج۲، ص۳؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۱.
  137. مسند احمد، ج۲، ص۳۳، ۵۹؛ اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳.
  138. اخبار مکه، ج۱، ص۳۳۹.
  139. نک: مسند احمد، ج۱، ص۵۲؛ ج۳، ص۳۶۳؛ قس: ج۲، ص۱۵۱.
  140. مسند احمد، ج۲، ص۱۵۱.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ابن عمر.
  • اخبار عمر و عبدالله بن عمر: علی الطنطاوی و ناجی الطنطاوی، ‌دار المناره، ۱۴۲۸ق
  • اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، ‌دار الجیل، ۱۴۱۲ق
  • اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، ‌دار الکتاب العربی
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
  • انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق
  • الایضاح: الفضل بن شاذان (م.۲۶۰ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، ‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، ‌دار الفکر، ۱۴۱۰ق
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، ‌دار صادر، ۱۴۱۵ق
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۴ق
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۵ق
  • تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
  • تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۹۹۶م
  • تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
  • الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، ‌دار المعرفه، ۱۳۶۵ق
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
  • سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
  • صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۰۱ق
  • صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، ‌دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق
  • صفة الصفوه: ابوالفرج الجوزی (م.۵۹۷ق.)، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۳ق
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، ‌دار صادر
  • عبدالله بن عمر: محیی الدین مستو، دمشق، ‌دار القلم، ۱۴۱۲ق
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، ‌دار المعرفه
  • الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
  • فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش صلاح‌ الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، ‌دار صادر، ۱۳۸۵ق
  • الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (م.۱۳۵۹ق.)، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش
  • المجموع شرح المهذب: النووی (م.۶۷۶ق.)، ‌دار الفکر
  • المجموعة الکاملة لمؤلفات السید محمد باقر الصدر: بیروت، ‌دار التعارف، ۱۴۰۸ق
  • مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، ‌دار الهجره، ۱۴۰۹ق
  • المسترشد: الطبری الشیعی (م.قرن۴)، به کوشش محمودی، تهران، کوشانپور، ۱۴۱۵ق
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، ‌دار صادر
  • مسند الشافعی: الشافعی (م.۲۰۴ق.)، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه
  • المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
  • المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
  • میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، ‌دار المعرفه، ۱۳۸۲ق
  • نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م.۷۳۳ق.)، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ۱۴۱۲ق
  • وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (م.۲۱۲ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.