حج جاهلی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
در حج جاهلی عادتهای ویژهای بود که تا حدودی پس از [[اسلام]] از میان رفت. برخی از آنها چنین بود: | در حج جاهلی عادتهای ویژهای بود که تا حدودی پس از [[اسلام]] از میان رفت. برخی از آنها چنین بود: | ||
# | #سکوت در طول حج: اگرچه حج یک مراسم عبادی و اجتماعی و همراه با دعا و توسل به خدایان و سخن گفتن با آنان بود ولی برخی از جاهلیان طبق یک سنت در طول حج کلمهای سخن نمیگفتند.<ref>. ارشاد الساری، ج6، ص175.</ref> | ||
# | #کفش پوشیدن یا نپوشیدن برای احترام: برخی برای نشان دادن گرامیداشت حرم، با کفش [[طواف]] میکردند و معتقد بودند نباید مستقیم بر زمین حرم پای بگذارند.<ref>. تاریخ یعقوبی، ج1، ص256.</ref> اهل حُمس چنین اعتقادی داشتند. گروه دیگری عکس این کار را انجام میدادند. آنها برای احترام بین خود و [[کعبه]] کفش را حایل نمیکردند و مستقیم بر آن قدم میگذاشتند.<ref>. المحبر، ص181.</ref> | ||
# | #بستن دستها: گاهی به هنگام طواف، دست کسی را که طواف میکرد با طناب، یا افسار یا دستمال به دست کس دیگری میبستند و او به دلیل نذری که داشت، دستبسته طواف میکرد.<ref>. صحیح البخاری، ج2، ص164.</ref> | ||
# | #وارد نشدن از درِ خانه: برخی از مردم جاهلی اگر در ایام حج میخواستند به خانه خود بروند، هرگز از در وارد نمیشدند. آنها یا از دیوار بالا رفته و از طریق پشت بام وارد اتاق میشدند یا از پشت خانه، نقبی حفر کرده و از آنجا داخل منزل میشدند.<ref>. الکشاف، ج1، ص340؛ تفسیر الثعلبی، ج2، ص85.</ref> | ||
# | #تفاخر: مشرکان جاهلی عادت داشتند، پس از پایان یافتن مراسم حج و ذبح [[قربانی]]، گرد هم میآمدند و به کارهای پدرانشان فخر میفروختند و از فضایل آنان سخن میگفتند.<ref>. سیره ابن اسحاق، ج2، ص77.</ref> آیه ۲۰۰ بقره/۲ به همین عادت اشاره دارد و از حاجیان خواسته شده که پس از ادای مناسک حج به جای این که مانند مشرکان پدرانشان را یاد کنند، خداوند را یاد کنند.<ref>. جامع البیان، ج2، ص405.</ref> | ||
==اعمال ومناسک حج جاهلی== | ==اعمال ومناسک حج جاهلی== | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
با تقدیم قربانی مراسم حج پایان مییافت و نشانه اتمام آن [[حلق]] یعنی تراشیدن موی سر و چیدن ناخن بود. مشرکان جاهلی حجشان را با انجام حلق تمام میدانستند و این کار پیش از اتمام حج جایز نبود و اگر انجام میشد، حج تباه میشد.<ref>. الاصنام، ص14؛ معجم البلدان، ج5، ص205.</ref> | با تقدیم قربانی مراسم حج پایان مییافت و نشانه اتمام آن [[حلق]] یعنی تراشیدن موی سر و چیدن ناخن بود. مشرکان جاهلی حجشان را با انجام حلق تمام میدانستند و این کار پیش از اتمام حج جایز نبود و اگر انجام میشد، حج تباه میشد.<ref>. الاصنام، ص14؛ معجم البلدان، ج5، ص205.</ref> | ||
==تفاوت حج | ==تفاوت با حج اسلام== | ||
[[ارکان حج]] جاهلی با حج اسلامی چندان تفاوتی نداشت؛ تفاوت آن با حج اسلامی در کیفیت اجرای این ارکان بود. حج در اسلام بر خلاف حج جاهلی که اساس آن شرک و عبادت بتهابود، بر پایه توحید و به منظور عبادت پروردگار یکتا واجب شد و این اساسیترین تفاوت حج اسلامی و حج جاهلی است. از این رو، اسلام بسیاری از عادتها و سنتهای حج جاهلی را که در مواردی با روح توحید ناسازگار بود منسوخ کرد. | [[ارکان حج]] جاهلی با حج اسلامی چندان تفاوتی نداشت؛ تفاوت آن با حج اسلامی در کیفیت اجرای این ارکان بود. حج در اسلام بر خلاف حج جاهلی که اساس آن شرک و عبادت بتهابود، بر پایه توحید و به منظور عبادت پروردگار یکتا واجب شد و این اساسیترین تفاوت حج اسلامی و حج جاهلی است. از این رو، اسلام بسیاری از عادتها و سنتهای حج جاهلی را که در مواردی با روح توحید ناسازگار بود منسوخ کرد. | ||
سوره توبه با پیام [[برائت از مشرکان]]، در بر گیرنده نقد برخی اعمال و عادات غلط کافران و مشرکان و برخی اصلاحات نسبت به حج جاهلی بود.<ref>. سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ تفسیر قمی، ج1، ص281؛ الروض الانف، ج1، ص351.</ref> مهمترین موارد برائت عبارت بود از: | سوره توبه با پیام [[برائت از مشرکان]]، در بر گیرنده نقد برخی اعمال و عادات غلط کافران و مشرکان و برخی اصلاحات نسبت به حج جاهلی بود.<ref>. سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ تفسیر قمی، ج1، ص281؛ الروض الانف، ج1، ص351.</ref> مهمترین موارد برائت عبارت بود از: | ||
# کسی جز شخص با ایمان در [[کعبه]] داخل نشود، | #کسی جز شخص با ایمان در [[کعبه]] داخل نشود، | ||
# برهنهای خانه خدا را طواف نکند، | #برهنهای خانه خدا را طواف نکند، | ||
# مشرکی نباید حج بجا آورد.<ref>. البدایة و النهایه، ج5، ص 44؛ تفسیر فرات الکوفی، ص161؛ مجمع البیان، ج5، ص6.</ref> | #مشرکی نباید حج بجا آورد.<ref>. البدایة و النهایه، ج5، ص 44؛ تفسیر فرات الکوفی، ص161؛ مجمع البیان، ج5، ص6.</ref> | ||
بر این پایه، مهمترین | بر این پایه، مهمترین تفاوتهایی که اسلام در حج جاهلی ایجاد کرد چنین بود: | ||
تلبیه با محتوایی | تلبیه با محتوایی توحیدی، اینگونه تغییر یافت: «لبیک اللهم لبیک، لبیک، لا شریک لک، لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک.»<ref>. التفسیر الکبیر، ج3، ص38.</ref> | ||
سعی بین صفا و مروه جایگزین طواف اساف و نائله شد و دیگر ویژه قریشیان | [[سعی]] بین [[صفا و مروه]]، جایگزین [[طواف]] اساف و نائله شد و دیگر ویژه [[قریشیان]] نبود؛ بلکه از [[ارکان حج]] برای همه مسلمانان شمرده شد.<ref>. التبیان، ج2، ص44.</ref> | ||
طواف عریان ممنوع شد.<ref>. جامع البیان، ج8، ص213؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10.</ref> | طواف عریان ممنوع شد.<ref>. جامع البیان، ج8، ص213؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10.</ref> | ||
عادت برخی | عادت برخی حاجیان که در طول حج برخی چیزها مانند گوشت و شیر گوسفند را بر خود حرام میکردند نکوهش شد. برخی مفسران، آیه ۳۲ اعراف/۷ را در نهی دو مورد اخیر تفسیر کردهاند.<ref>. جامع البیان، ج8، ص213؛ التبیان، ج2، ص41؛ التفسیر الکبیر، ج14، ص60.</ref> | ||
طواف زائر با دست بسته منع شد.<ref>. صحیح البخاری، ج2، ص164.</ref> | طواف زائر با دست بسته منع شد.<ref>. صحیح البخاری، ج2، ص164.</ref> | ||
ورود و خروج | ورود و خروج حاجیان از طریق در به خانهها و خیمههایشان جایز شمرده شد و آیه ۱۸۹ بقره/۲ در این باره نازل شد.<ref>. اسباب النزول، ص32.</ref> | ||
در جهت مخالفت با کسانی که از تهیه زاد و توشه به هنگام سفر حج اکراه داشتند و به آنان «مُتوَکله» میگفتند؛ زیرا در اطعام خود به«رب البیت» توکل کرده | به حاجیان امر شد در سفر حج زاد و توشه سفر را فراهم کنند.<ref>طبق آیه ۱۹۷ بقره/۲</ref> این امر، در جهت مخالفت با کسانی بود که از تهیه زاد و توشه به هنگام سفر حج اکراه داشتند و به آنان «مُتوَکله» میگفتند؛ زیرا در اطعام خود به«رب البیت» توکل کرده بودند.<ref>. صحیح البخاری، ج2، ص142؛ الکشاف، ج1، ص347؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص13.</ref> | ||
وقوف در عرفه برای همه مسلمانان چه اهل قریش باشند یا نباشند، واجب شد.<ref>. النهایه، طوسی، ص250.</ref> | [[وقوف در عرفات|وقوف در عرفه]] برای همه مسلمانان چه اهل قریش باشند یا نباشند، واجب شد.<ref>. النهایه، طوسی، ص250.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۸
حج جاهلی، مراسم عبادی زیارت کعبه در دوره جاهلی است، که زمان آن ماه ذی حجه یا شهر الحج بوده است.
واژه
واژه حج، از واژگان قدیم سامی است و شکلهای گوناگونی از آن در نوشتههای اقوام و ملتهای مختلف سامی وارد شده است.[۱] این واژه در عربی به معنای آمدن و قصد کردنی است که بسیار و پی درپی صورت گیرد[۲] و از همین رو، به حج خانه خدا اطلاق شده که هر ساله انجام میگیرد.[۳]
پیشینه
اصطلاح حج، اگرچه امروزه تنها به زیارت کعبه در مکه گفته میشود، ولی در دوره جاهلیت، افزون بر زیارت کعبه مصادیقی داشت و بهطور عام در مورد زیارت خانه خدایان به کار میرفت. این خانهها دارای پردهدار و متولی بوده، در آنها قربانی و طواف نیز انجام میشد؛[۴] مانند حج «بیتُ اللات»، «بیت العُزی»، «بیت مَناة»، «بیت ذی الخَلْصة»، «بیت نَجران» و دیگر خانههای مقدس جاهلی.[۵] هر قبیلهای حج خانهای را که مقدس میشمردند، به جا میآورد و بتشان را در آن قرار داده، زیارتش میکردند و مراسم ویژه قربانی طواف و تلبیه به جا میآوردند.[۶]
از میان همه حجها، حج «کعبه» به دلیل تجمع تدریجی بتها در آن، اهمیت ویژهای نزد قبیلهها پیدا کرد.[۷] بر پایه روایت تاریخنگاران، شخصی به نام «عمرو بن لُحی» بتهای زیادی را از مکانهای مختلف شبه جزیره و پیرامون آن به مکه آورده و در کعبه نصب کرده و با این کار قبایل مختلف به حج مکه ترغیب شدند و کعبه بزرگترین تجمعگاه بتها شد.[۸] افزون بر این، بازارهای موسمی همچون «ذی المَجاز»، «المَجَنة» و «عُکاظ» و مجالس ادبی در کنار کعبه در ایام حج برپا میشد.[۹] هنگام فرا رسیدن موسم حج از سراسر مناطق شبه جزیره، شام و عراق، مردم با آیینهای متفاوتی همچون مشرک، حنیفی، یهودی و مسیحی با اهداف و انگیزههای مختلف عبادی یا تجاری یا فرهنگی به مکه میرفتند؛ برخی برای زیارت کعبه و ادای مناسک حج، برخی برای تجارت، برخی برای مفاخرت، خطابه و شعر خوانی، برخی برای تبلیغ دینی و برخی نیز برای حل مشکلاتی که جز در شرایطی به مانند شرایط ایام حج قابل حل نبود.[۱۰] بدین ترتیب کعبه نزد عامه جاهلیان مقام و منزلت ویژهای یافت و حتی به بیت الحرام سوگند یاد میشد؛ با این همه، شمار اندکی از عربها بودند که برای حرم و ماههای حرام حرمت قایل نبودند؛ از جمله قبیلههای «خَثْعم»، «طَی» و خاندانهایی از «قُضاعه» و «یشْکُر».[۱۱]
انجام مراسم حج بر اساس آداب و مناسک مخصوصی صورت میگرفت. قبیلهها افزون بر مناسک مشترک و یکسان، برخی آداب ویژه و متناسب با قبیله و بت خود را نیز داشتند. بهطور معمول «قریش» مناسک ویژه خود را داشت و سایر قبیلهها نیز مراسم ویژه خود را داشتند. با ظهور اسلام، حج با تعدیلات و تغییراتی روبرو شد و به آیین یکسان و مشترکی میان همه مسلمانان تبدیل شد.[۱۲]
زمانهای حج
موسم برگزاری حج در روزگار جاهلیت زمان ویژهای داشته و ماه مخصوص حج از دیگر ماهها با نام «ذی حجه» یا «شهر الحج» متمایز میشد. این نامگذاری قدیمی از زمان جاهلی تا کنون معروف است و در حال حاضر نیز در تقویم هجری از آن استفاده میشود.[۱۳] در قرآن از ماههای مخصوص حج به اَشْهُر المعلومات[یادداشت ۱] یاد شده که شامل شوال، ذی قعده و ذی حجه شده و در دوره جاهلی نیز معلوم بودند. هر کس قصد تجارت داشت برای تجارت به بازارهای تجاری[یادداشت ۲] میرفت تا ماه ذی حجه آغاز شود و به مناسک حج مشغول گردد و هر کس اهل تجارت نبود در زمان مناسب به قصد حج حرکت میکرد.[۱۴] هر چند با اطمینان نمیتوان گفت «ذی حجه» روزگار جاهلی همان «ذی حجه» معروف زمان ماست. از سوی دیگر، این احتمال میرود که حج شمالیها و جنوبیهای جزیرة العرب، در زمانی متفاوت از حج اهل مکه برگزار میشده و منطبق با «ذی حجه» نبوده باشد.[۱۵]
لباس حج
حج جاهلی با لباس ویژهای انجام میگرفت و شبیه لباس احرام در حج اسلام بود که از دو قطعه به رنگ سپید تشکیل شده و در میان غیر عرب نیز رایج بود و شبیه لباس روحانیانی است که در معابد خدمت میکردند.[۱۶] مردم جاهلی همگی به هنگام طواف لباس احرام نمیپوشیدند و از این جهت به سه دسته تقسیم میشدند:
- اهل حُمس کسانی بودند که با لباس احرام طواف میکردند.[۱۷] آنان قریش و شماری از قبیلههای دیگر بودند که همگی در مکه و پیرامون آن فرود آمده بودند و در نامشان اختلاف است.[۱۸] حمس در لغت به معنای شدت دینداری است و این قبایل به دلیل دینداری شدید و شجاعتشان به این نام خوانده میشدند.[۱۹]
- اهل حُله گروهی از عربهای شمال بودند که برای طواف از اهل حمس لباس میگرفتند و اگر نمییافتند، عریان طواف میکردند.[۲۰] آنان معتقد بودند با افکندن لباسهایشان گناهانشان را به همراه لباس به دور افکندهاند.[۲۱] لباسی را که دور میافکندند «اللَقْی» به معنای افکنده شده نامیده میشد.[۲۲] این عادت جاهلی بر اهل حله واجب بود و کسی نباید از آن تخلف میکرد و حتی زنان نیز اگر از حله بودند، ملزم به اجرای این قاعده میشدند.[۲۳]
- اهل طِلس شامل قبایل یمن میشد که با لباس معمولی خود طواف میکردند و در دوره حج از غذاهای حیوانی دست کشیده و به گیاهخواری میپرداختند و نیز در مناسک حج با دیگران تفاوتهایی داشته و به عرفات نمیرفتند.[۲۴]
عاداتها
در حج جاهلی عادتهای ویژهای بود که تا حدودی پس از اسلام از میان رفت. برخی از آنها چنین بود:
- سکوت در طول حج: اگرچه حج یک مراسم عبادی و اجتماعی و همراه با دعا و توسل به خدایان و سخن گفتن با آنان بود ولی برخی از جاهلیان طبق یک سنت در طول حج کلمهای سخن نمیگفتند.[۲۵]
- کفش پوشیدن یا نپوشیدن برای احترام: برخی برای نشان دادن گرامیداشت حرم، با کفش طواف میکردند و معتقد بودند نباید مستقیم بر زمین حرم پای بگذارند.[۲۶] اهل حُمس چنین اعتقادی داشتند. گروه دیگری عکس این کار را انجام میدادند. آنها برای احترام بین خود و کعبه کفش را حایل نمیکردند و مستقیم بر آن قدم میگذاشتند.[۲۷]
- بستن دستها: گاهی به هنگام طواف، دست کسی را که طواف میکرد با طناب، یا افسار یا دستمال به دست کس دیگری میبستند و او به دلیل نذری که داشت، دستبسته طواف میکرد.[۲۸]
- وارد نشدن از درِ خانه: برخی از مردم جاهلی اگر در ایام حج میخواستند به خانه خود بروند، هرگز از در وارد نمیشدند. آنها یا از دیوار بالا رفته و از طریق پشت بام وارد اتاق میشدند یا از پشت خانه، نقبی حفر کرده و از آنجا داخل منزل میشدند.[۲۹]
- تفاخر: مشرکان جاهلی عادت داشتند، پس از پایان یافتن مراسم حج و ذبح قربانی، گرد هم میآمدند و به کارهای پدرانشان فخر میفروختند و از فضایل آنان سخن میگفتند.[۳۰] آیه ۲۰۰ بقره/۲ به همین عادت اشاره دارد و از حاجیان خواسته شده که پس از ادای مناسک حج به جای این که مانند مشرکان پدرانشان را یاد کنند، خداوند را یاد کنند.[۳۱]
اعمال ومناسک حج جاهلی
حج جاهلی بر پایه بقایای دین حضرت ابراهیم(ع) شامل مناسکی مانند طواف، وقوف، قربانی و اهلال بود که بعدها مشرکان با رواج بتپرستی چهرهای شرک آمیز به آن داده بودند.[۳۲] مردم جاهلیت میقات نداشتند.[یادداشت ۳] آنها حج را با اهلال آغاز میکردند و در آغاز نزد بتهایشان مراقب هلال ماه ذی حجه بوده و تلبیه بت خود را میگفتند؛[۳۳] سپس مناسک حج را که شامل مناسک زیر بود انجام میدادند.
طواف
طواف خانههای مقدس و بتها یکی از ارکان حج جاهلی بود. مردم جاهلی هر گاه وارد بیت الحرام میشدند، کعبه را طواف میکردند. این کار از مهمترین شیوههای عبادت و تقرب به خدایان به شمار میرفت. طواف دارای زمان مشخصی نبود و مختص ایام حج و کعبه نبود؛ بلکه هرگاه وارد معبدی که در آن بتی قرار داشت، میشدند، هفت دور به گِردش میگشتند؛ چنانکه به دور قربانی، اَنصاب و قبر بزرگان نیز طواف میکردند.[۳۴] در حج، افزون بر طواف کعبه طواف دیگری به گرد اَساف و نائِله ـ دو بت معروف جاهلی که یکی در صفا و دیگری در مروه قرار داشت ـ انجام میشد که ویژه قریشیان بود.[۳۵] اهل مکه پس از لمس حجر الاسود، ابتدا هفت بار اساف و سپس هفت بار نائله را طواف میکردند.[۳۶] از این رو، مسلمانان در آغاز، صفا و مروه را از شعائر حج نمیدانستند و از سعی میان آن دو کراهت داشتند تا آن که وحی نازل شد و این باور نادرست را نفی کرد.[یادداشت ۴][۳۷][۳۸]
تلبیه
تلبیه در میان قبیلههای مختلف با عبارتهای گوناگونی گفته میشد؛ زیرا هر قبیله نزد بت خود تلبیه ویژهای داشت.[۳۹] برای نمونه، تلبیه قریش به این شکل بود: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک، تملکه و ما ملک.»[۴۰]
وقوف
اهل حُمس که قریشیان از جمله آنان بودند، وقوف در عرفه را به جای نمیآوردند؛ بلکه موقف اهل حُمْس به جای عرفه، «نَمره» در نزدیکی حرم بود. اهل حمس معتقد بودند که آنان اهل حرم هستند و شایسته نیست به جز حرم[یادداشت ۵] سرزمین دیگری را بزرگ بدارند.[۴۱] پس از وقوف در عرفه، حاجیان به سوی مزدلفه خارج میشدند و به این عمل یعنی خروج از عرفه «افاضه» میگفتند و با طلوع آفتاب در روز دهم ذی حجه از مزدلفه به منا میرفتند[۴۲] و در آنجا آماده «رمی جمرات» و «قربانی» میشدند.
رمی جمرات
رمی جمرات، از مناسکی بود که افزون بر حج مکه در حجهای دیگرِ جزیرةالعرب نیز انجام میشد. مکانهای رمی جمرات نیز متعدد بود؛ از جمله جایگاه بتها، مکانهای مقدس و قبر اجدادشان.[۴۳]
قربانی
آخرین رکن حج جاهلی که با آن عمل حج پایان میگرفت، قربانی کردن بود. به قربانیها «عُتَیرة»[۴۴] و نیز «شُعَیرة»[۴۵] میگفتند و برای این که از دیگر حیوانات متمایز شوند، به گونههای مختلف نشانهگذاری میشدند یا به گردن قربانی قلاده میبستند یا بر گردنش یک جفت کفش آویزان میکردند یا با اِشعار[یادداشت ۶] به همه اعلام میکردند که حیوان مورد نظر قربانی است.[۴۶]
حلق و تقصیر
با تقدیم قربانی مراسم حج پایان مییافت و نشانه اتمام آن حلق یعنی تراشیدن موی سر و چیدن ناخن بود. مشرکان جاهلی حجشان را با انجام حلق تمام میدانستند و این کار پیش از اتمام حج جایز نبود و اگر انجام میشد، حج تباه میشد.[۴۷]
تفاوت با حج اسلام
ارکان حج جاهلی با حج اسلامی چندان تفاوتی نداشت؛ تفاوت آن با حج اسلامی در کیفیت اجرای این ارکان بود. حج در اسلام بر خلاف حج جاهلی که اساس آن شرک و عبادت بتهابود، بر پایه توحید و به منظور عبادت پروردگار یکتا واجب شد و این اساسیترین تفاوت حج اسلامی و حج جاهلی است. از این رو، اسلام بسیاری از عادتها و سنتهای حج جاهلی را که در مواردی با روح توحید ناسازگار بود منسوخ کرد.
سوره توبه با پیام برائت از مشرکان، در بر گیرنده نقد برخی اعمال و عادات غلط کافران و مشرکان و برخی اصلاحات نسبت به حج جاهلی بود.[۴۸] مهمترین موارد برائت عبارت بود از:
بر این پایه، مهمترین تفاوتهایی که اسلام در حج جاهلی ایجاد کرد چنین بود:
تلبیه با محتوایی توحیدی، اینگونه تغییر یافت: «لبیک اللهم لبیک، لبیک، لا شریک لک، لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک.»[۵۰]
سعی بین صفا و مروه، جایگزین طواف اساف و نائله شد و دیگر ویژه قریشیان نبود؛ بلکه از ارکان حج برای همه مسلمانان شمرده شد.[۵۱]
طواف عریان ممنوع شد.[۵۲]
عادت برخی حاجیان که در طول حج برخی چیزها مانند گوشت و شیر گوسفند را بر خود حرام میکردند نکوهش شد. برخی مفسران، آیه ۳۲ اعراف/۷ را در نهی دو مورد اخیر تفسیر کردهاند.[۵۳]
طواف زائر با دست بسته منع شد.[۵۴]
ورود و خروج حاجیان از طریق در به خانهها و خیمههایشان جایز شمرده شد و آیه ۱۸۹ بقره/۲ در این باره نازل شد.[۵۵]
به حاجیان امر شد در سفر حج زاد و توشه سفر را فراهم کنند.[۵۶] این امر، در جهت مخالفت با کسانی بود که از تهیه زاد و توشه به هنگام سفر حج اکراه داشتند و به آنان «مُتوَکله» میگفتند؛ زیرا در اطعام خود به«رب البیت» توکل کرده بودند.[۵۷]
وقوف در عرفه برای همه مسلمانان چه اهل قریش باشند یا نباشند، واجب شد.[۵۸]
پانویس
- ↑ . فرهنگ تطبیقی، ج1، ص168ـ169.
- ↑ . العین، ج3، ص9 «حج»؛ تاج العروس، ج3، ص314 «حجج».
- ↑ . غریب الحدیث، ج1، ص41؛ لسان العرب، ج2، ص226؛ تاج العروس، ج3، ص315 «حجج».
- ↑ . الروض الانف، ج1، ص355.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص83ـ87.
- ↑ . المفصل، ج11، ص351.
- ↑ . المفصل، ج11، ص351.
- ↑ . اخبار مکه، ج1، ص100.
- ↑ . جزیرة العرب قبل الاسلام. ص661.
- ↑ . مکه و مدینه فی الجاهلیه، ص146.
- ↑ . کتاب الحیوان، ج7، 216؛ المحبر، ص319.
- ↑ . المفصل، ج11، ص353.
- ↑ . المفصل، ج11، ص348.
- ↑ . اخبار مکه، ج1، ص187.
- ↑ المفصل، ج11، ص349.
- ↑ . المفصل، ج11، ص374.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ اخبار مکه، ج1، ص174.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص199؛ المحبر، ص178.
- ↑ . العین، ج3، ص154. «حمس».
- ↑ . الکامل، ج1، ص452.
- ↑ . الفائق، ج1، ص144؛ الروض الانف، ج2، ص289.
- ↑ . السیرة النبویه، ج1، ص130؛ اخبار مکه، ج1، ص174؛ لسان العرب، ج15، ص255، «لغا».
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص203.
- ↑ . المحبر، ص179- 180.
- ↑ . ارشاد الساری، ج6، ص175.
- ↑ . تاریخ یعقوبی، ج1، ص256.
- ↑ . المحبر، ص181.
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص164.
- ↑ . الکشاف، ج1، ص340؛ تفسیر الثعلبی، ج2، ص85.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص77.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص405.
- ↑ . الروض الانف، ج1، ص351.
- ↑ . صحیح مسلم، ج4، ص68؛ فتح الباری، ج3، ص398- 399.
- ↑ . المفصل، ج11، ص354.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص63، 65.
- ↑ المحبر، ص311.
- ↑ . اسباب النزول، ص28.
- ↑ سوره بقره (۲)، آیه ۱۵۸.
- ↑ . تاریخ یعقوبی، ج1، ص255-256؛ المحبر، ص311-314.
- ↑ . المحبر، ص311.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص400؛ المنمق، ص127؛ اخبار مکه، ج1، ص180.
- ↑ . الام، ج2، ص234.
- ↑ . المفصل، ج11، ص385.
- ↑ . العین، ج2، ص66؛ معجم مقاییس اللغه، ج4، ص218؛ ترتیب اصلاح المنطق، ص253، «عتر».
- ↑ . العین، ج1، ص251، «شعر».
- ↑ . العین، ج1، ص251؛ النهایه، ابن اثیر، ج2، ص479 «شعر»؛ الصحاح، ج2، ص527 «قلد».
- ↑ . الاصنام، ص14؛ معجم البلدان، ج5، ص205.
- ↑ . سیره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ تفسیر قمی، ج1، ص281؛ الروض الانف، ج1، ص351.
- ↑ . البدایة و النهایه، ج5، ص 44؛ تفسیر فرات الکوفی، ص161؛ مجمع البیان، ج5، ص6.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج3، ص38.
- ↑ . التبیان، ج2، ص44.
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص213؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص10.
- ↑ . جامع البیان، ج8، ص213؛ التبیان، ج2، ص41؛ التفسیر الکبیر، ج14، ص60.
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص164.
- ↑ . اسباب النزول، ص32.
- ↑ طبق آیه ۱۹۷ بقره/۲
- ↑ . صحیح البخاری، ج2، ص142؛ الکشاف، ج1، ص347؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص13.
- ↑ . النهایه، طوسی، ص250.
منابع
- اخبار مکه و ما جاء فيها من الآثار، محمد بن عبدالله الازرقي( -248ق.)، به کوشش رشدي الصالح ملحس، مکه، دارالثقافه، 1415ق.
- ارشاد الساري: احمد بن محمد القسطلاني ( -923ق.)، قاهره، مطبعه الکبري الاميريه، 1323ق.
- اسباب النزول: علي بن احمد الواحدي ( -468ق.)، قاهره، مکتبه و مطبعه مصطفي البابي الحلبي و شرکاه، 1388ق.
- الاصنام: تنکيس الاصنام (تاريخ پرستش تازيان پيش از پديده اسلام). هشام بن محمد الکلبي ( -204ق.)، تحقيق احمد زکي پاشا، ترجمه محمد رضا جلالي نائيني، تهران، تابان، 1348ش.
- الام، محمد بن ادريس الشافعي ( -204ق.)، بيروت، دارالفکر، 1403ق.
- البدايه و النهايه في التاريخ، اسماعيل بن عمر بن کثير (700-774ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
- تاج العروس من جواهر القاموس: مرتضي الزبيدي ( -1205ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دارالفکر، 1414ق.
- تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابي يعقوب اليعقوبي ( -292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
- تاريخ مختصر الدول: ابوالفرج ابن العبري ( - 685ق) به کوشش اليسوعي، بيروت، دارالشرق، 1992م.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م.
- ترتيب اصلاح المنطق: يعقوب بن اسحاق ابن السکيت ( -244ق.)، به کوشش بکايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق.
- تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي ( -307ق.)، به کوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، انتشارات دارالکتاب، 1404ق..
- التفسير الکبير: محمد بن عمر الفخر الرازي ( -606ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1413ق.
- تفسير الثعلبي (الکشف و البيان): احمد بن محمد الثعلبي ( -427ق.)، به کوشش محمد بن عاشور و نظير الساعدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
- تفسير فرات الکوفي: فرات بن ابراهيم الکوفي ( -307ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
- تفسير قرطبي (الجامع لاحکام القرآن): محمد بن احمد القرطبي ( -671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
- جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، به کوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
- جزيرة العرب قبل الاسلام: برهان الدين دلو، بيروت، دارالفارابي، 2007م.
- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي: خرمشاهي، تهران، دوستان، 1377ش.
- دايرة المعارف جهان نوين اسلام: سرويراستار: جان ل. اسپوزيتو، ترجمه و تحقيق زير نظر حسن طارمي راد و محمد دشتي و مهدي دشتي، تهران، نشر کنگره و کتاب مرجع، 1388ش.
- الروض الانف في شرح السيره النبويه لابن هشام: عبدالرحمن بن عبدالله السهيلي ( -581ق.)، به کوشش عبدالرحمن الوکيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.
- السيره النبويه: عبدالملک بن هشام ( -218ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و عبدالحفيظ شبلي و ابراهيم الابياري، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
- سيره ابن اسحاق (السير والمغازي): ابن اسحاق ( -151ق.)، به کوشش محمد حميد الله، معهد الدراسات والابحاث.
- الصحاح (تاج اللغه وصحاح العربيه): اسماعيل بن حماد الجوهري ( -393ق.)، به کوشش احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق.
- صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري ( -256ق.)، به کوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دارالفکر، 1401ق.
- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري (206-261ق.)، تصحيح محمد فواد عبدالباقي، بيروت، دارالفکر، 1419ق.
- العين (ترتيب العين)، الخليل بن احمد الفراهيدي ( -170ق.)، به کوشش مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، انتشارات هجرت، 1405ق.
- غريب الحديث، ابن قتيبه دينوري (213-276ق.)، به کوشش نعيم زرزور، بيروت، دارالکتب العلميه، 1408ق.
- فتح الباري شرح صحيح الامام ابيعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فواد عبدالباقي و محب الدين خطيب، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- فرهنگ تطبيقي زبان عربي با زبانهاي سامي و ايراني: محمد جواد مشکور، تهران، بنياد فرهنگ ايرانيان، 1357 ش.
- الکامل في التاريخ، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
- کتاب الحيوان: عمرو بن بحر الجاحظ ( -255ق.)، به کوشش عبدالسلام، بيروت، دارالجيل، 1416ق.
- الکشاف: محمود بن عمر الزمخشري ( -538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق.
- لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغي (1864-1933م.)، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
- المحبّر: محمد بن حبيب( -245ق.)، به کوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالافاق الجديده، بي تا.
- معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله الحموي ( -626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م.
- معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس ( -395ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404ق.
- المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دارالساقي، 1422ق.
- مکة و مدينه في الجاهلية و عهد الرسول: احمد ابراهيم الشريف، دارالفکر العربي.
- المنمق في اخبار قريش: محمد بن حبيب ( -245ق.)، به کوشش خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الکتب، 1405ق.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م.
- النهاية: مبارک ابن اثير ( -606ق.)، به کوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.