ام سلمه

از ویکی حج
(تغییرمسیر از ام‌سلمه)
ام سلمه
قبر منسوب به ام سلمه در قبرستان باب الصغیر دمشق
مشخصات فردی
نام کامل هند بنت ابو امیة بن مغیره مخزومی یا رمله
کنیه ام سلمه
زادروز و زادگاه 10 سال پیش از بعثت
محل زندگی حبشه، مدینه، مکه
مهاجر/انصار مهاجر
نسب/قبیله تیره بنی‌مخزوم قریش
خویشان
سرشناس
پیامبر(ص)، عمر بن ابی سلمه
درگذشت/شهادت سال 62 قمری، قبرستان بقیعوفات
مدفن قبرستان بقیع
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردن پیش از ورود مسلمانان به خانه ارقم بن ابی ارقم
حضور در جنگ‌ها جنگ بنی‌المصطلق، جنگ خندق، جنگ خیبر، فتح مکه، جنگ حنین
هجرت به مکه و مدینه
دلیل شهرت همسری پیامبر
نقش‌های برجسته همراهی با پیامبر(ص) در بحران‌ها و دفاع از اهل‌بیت(ع)
دیگر فعالیت‌ها راوی حدیث،


ام سلمه یکی از همسران رسول خدا(ص) است که بعد از شهادت همسر اولش در حالی که بیست و پنج سال داشت به همسری پیامبر درآمد، مُرّة بن کعب جد مشترک پیامبر(ص)و ام سلمه می‌باشد. وی در دوران حضور خود در کنار حضرت همواره حامی وی بود و در رویدادهای مختلف و رخدادها در کنار حضرت بود. خانه ام سلمه به سبب پختگی، تیزهوشی و درایت وی محل تصمیم‌گیری برخی امور بود و به سبب همین برخی از همسران رسول خدا(ص) نسبت به وی حسادت می‌کردند. وی نقش‌هایی در شان نزول برخی از آیات داشته و راوی روایت‌های فراوان به‌ویژه درباره رویدادهای تاریخی و نیز فضیلت‌های اهل‌بیت(ع) بوده است. وی از کسانی است که در تشیع جنازه حضرت زهرا(س) شرکت کرده است. ام سلمه در قضیه قتل عثمان نیز نقش ویژه‌ای داشته است و در مقابل عایشه که به خون‌خواهی عثمان با همراهی طلحه و زبیر بر علیه حضرت علی برخاسته بودند، مردم را به حمایت از حضرت علی(ع) دعوت می‌کرد. ام سلمه بعد از شهادت امام حسین(ع) وقتی امام سجاد(ع) به دیدنش آمد امانت‌هایی که امام حسین نزد وی به امانت سپرده بود تحویل امام سجاد داد. وی سرانجام در سال 62ق. درگذشت و از او چهار فرزند به‌یادگار ماند که مهم‌ترین آنان عمر بن ابی سلمه می‌باشد.

نام و نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نام او هند[۱] یا رَمْله[۲] دختر ابو امیة بن مغیره مخزومی از تیره بنی‌مخزوم قریش بود. نام پدرش حذیفه یا سهیل[۳] مشهور به «زاد الرکب» بود؛ زیرا او از سخاوت‌مند‌ترین قریشیان بود که هنگام سفر، دیگران از سفره او می‌خوردند.[۴] مادرش عاتکه دختر عامر بن ربیعه از بنی‌کنانه بود.[۵] نخستین جد مشترک پیامبر(ص) و‌ ام سلمه، مُرّة بن کعب است که جد ششم پیامبر و جد هفتم وی بوده است.[۶]

هنگام تولد او دقیقاً مشخص نیست. با توجه به گفته فرزندش عمر که او را هنگام وفاتش به سال 61ق.[۷] 84 ساله دانسته،[۸] می‌توان گفت هنگام تقریبی تولدش 10 سال پیش از بعثت بوده است.

پذیرش اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

او از پیشتازان در پذیرش اسلام بود.[۹] شماری از تاریخ‌نگاران، هنگام اسلام آوردنش را پیش از ورود مسلمانان به خانه ارقم بن ابی ارقم می‌دانند.[۱۰] این در حالی بود که برادرش عبدالله و پسر عمویش ابوجهل از سرسخت‌‌ترین دشمنان اسلام به‌شمار می‌رفتند.[۱۱]

نخستین همسر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نخستین همسرش عبدالله بن عبدالاسد، مکنّا به ابوسلمه، از قبیله بنی‌مخزوم، برادر رضاعی پیامبر(ص) و پسر عمه ایشان بود که پیش از هجرت به حبشه به سال پنجم ق. با او ازدواج نمود و سپس همراه همسرش به حبشه هجرت کرد.[۱۲] آنان در پی شایعه گشایش یافتن کار مسلمانان، در پناه ابوطالب به مکه بازگشتند[۱۳] ؛ اما با دیدن وضع نابسامان آن‌جا، بار دیگر به حبشه رهسپار شدند.[۱۴] ام سلمه که عنوان نخستین زن مهاجر به حبشه را از آن خود کرده،[۱۵] راوی بخشی عمده از رخدادهای این هجرت است که از جمله آن‌ها تلاش نمایندگان اعزامی مشرکان قریش به دربار نجاشی برای بازگرداندن مهاجران است.[۱۶]

هجرت به مدینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سلمه که پدر و مادرش از وی کنیه گرفته‌اند، در حبشه زاده شد.[۱۷] این زوج بر خلاف عمدة مهاجران، پیش از پیمان عقبه اول به مکه بازگشتند.[۱۸] آنان با مشاهده تداوم آزار مشرکان، قصد مهاجرت به یثرب را داشتند. بنی‌مخزوم مانع هجرت‌ ام سلمه و پسرش سلمه شدند و به سال سیزدهم ق. ابوسلمه به تنهایی راهی یثرب شد[۱۹] و عنوان نخستین مرد مهاجر به مدینه را از آن خود کرد.[۲۰] خویشان آن‌ها، سلمه را نیز از مادرش گرفتند و در این کشمکش دست سلمه آسیب دید.[۲۱] سرانجام در پی حدود یک سال[۲۲] آه و زاری در بیابان‌های مکه در مسیر مدینه، خویشان او فرزندش را به وی بازگرداندند و به او اجازه هجرت دادند و او همراه عثمان بن طلحه، درون هودج وارد مدینه شد[۲۳] و نخستین زنی لقب یافت که با هودج وارد مدینه شده است.[۲۴] بر اثر این سختی‌ها، ‌ام سلمه خانواده خود را مصیبت‌دیده‌‌‌ترین خانواده در راه هجرت معرفی کرده است.[۲۵]

شهادت ابوسلمه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از شهادت ابوسلمه در محرم سال چهارم ق. بر اثر زخم‌های نبرد اُحُد،[۲۶] ‌ام سلمه سخت‌ اندوهگین شد و خود را غریبِ در سرزمین غربت خواند و می‌خواست آن قدر بگرید که زبانزد شود.[۲۷] او یک روز در ماه را در اُحُد به زیارت شهدای احد می‌رفت؛ زیرا باور داشت که هرکس به شهدای احد سلام دهد، تا روز قیامت به او پاسخ می‌دهند. از همین رو، غلامش بنهان را که بر شهدا سلام نمی‌داد، سرزنش کرد.[۲۸]

همسری پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

‌ام سلمه در دوران بیماری همسرش قصد نمود پس از او ازدواج نکند تا در بهشت با وی همراه باشد. اما همسرش او را از این تصمیم بازداشت و از خداوند خواست تا همسری بهتر از خود را نصیب او کند.[۲۹] ابوبکر و عمر از نخستین خواستگاران وی بودند که آن‌ها را رد کرد.[۳۰] در برابر پیشنهاد ازدواج پیامبر، سه مشکل سن، غیرت و داشتن فرزندانی یتیم را یاد کرد. پیامبر(ص) سن خود را از‌ ام سلمه بیشتر دانست و یتیم‌های او را عیال خدا و رسولش به حساب آورد و از خدا خواست که غیرت زنانه را از او دور سازد.[۳۱] سرانجام در پی موافقت‌ ام سلمه در جمادی الاولی سال سوم یا چهارم[۳۲] و یا دوم ق.[۳۳] رسول خدا با او که 25 ساله بود، ازدواج کرد و وی را در خانه زینب دختر خزیمه معروف به‌ ام المساکین که درگذشته بود، جای داد.[۳۴]

حسادت دیگر همسران پیامبر بر ام سلمه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ورود‌ ام سلمه به خانواده پیامبر(ص) را می‌توان آغاز دوره‌ای مهم در زندگی او به شمار آورد. زیبایی او باعث رشک و حسادت دیگر همسران پیامبر از جمله عایشه ‌شد تا جایی که وی زبان به اعتراف گشود و او را بسیار زیباتر از آن چه شنیده بود، خواند.[۳۵] نیز پختگی، تجربه و تیزهوشی وی از او زنی با عقلی رسا و رایی صائب ساخته بود[۳۶] که حتی گاه پیامبر(ص) با او مشورت می‌کرد.[۳۷] به همین سبب، خانه‌ ام سلمه محل تصمیم‌گیری برای برخی امور از قبیل تقسیم نوبت میان همسران بود.[۳۸] حتی گویند که در آن‌جا وحی بر پیامبر(ص) نازل می‌شد.[۳۹] همین سبب شده که عایشه او را نخستین مهاجر و بزرگ امهات المؤمنین بخواند.[۴۰]

همراهی با پیامبر در بحران‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

‌ام سلمه در طول دوران حضور خود در خانه پیامبر(ص) در رویدادهای گوناگون به ویژه بحران‌ها کنار ایشان بود. ‌گزارش‌هایی از حضور او در رخدادهای تاریخی همانند نبرد بنی‌المصطلق[۴۱] (5ق.)، نبرد خندق[۴۲] (5ق.)، صلح حدیبیه[۴۳] (6ق.)، نبرد خیبر[۴۴] (7ق.)، فتح مکه[۴۵] (8ق.)، و نبرد حنین[۴۶] (8ق.) در دست است که خود وی راوی ‌گزارش‌هایی مهم از این رخدادها است.[۴۷]

برای نمونه، در یکی از ‌گزارش‌های خود، حضور مؤثر پیامبر(ص) در نبرد خندق و نگهبانی دادن ایشان در هوای بسیار سرد و شبیخون دشمن و واکنش حضرت در برابر آن‌ها را ‌گزارش و وضع دشوار نبرد را به خوبی ترسیم کرده است.[۴۸]

از رویدادهای مربوط به حرمین، می‌توان به توبه ابولبابه اشاره کرد که در پی خیانتش به مسلمانان در غزوه بنی‌قریظه، خود را به ستونی در مسجد النبی(ص) بست که بعدها «استوانة التوبه» نام گرفت. هنگامی که پیامبر(ص) در منزل‌ ام سلمه بود، خداوند توبه او را پذیرفت و وی از پیامبر(ص) خواست تا این بشارت را خود به ابولبابه بدهد.[۴۹]

ماجرای دیگر، حضور‌ ام سلمه در صلح حدیبیه(6ق.) است. در پی سازش پیامبر(ص) با مشرکان مکه، مقرر شد مسلمانان آن سال به مدینه بازگردند و سال بعد عمره بگزارند. سپس پیامبر(ص) به یاران خود فرمان داد تا قربانی‌های خود را ذبح کنند و سرهایشان را بتراشند و از احرام بیرون آیند. با آن‌که پیامبر(ص) سه بار این دستور را تکرار کرد، کسی اجابت نکرد. از این رو، پیامبر(ص) با ناراحتی به چادر‌ ام سلمه وارد شد و وی به پیامبر(ص) دلداری داد و پیشنهاد کرد که نخست پیامبر(ص) خود قربانی و تقصیر کند. اصحاب که چنین دیدند، برای قربانی و تراشیدن سر هجوم آوردند.[۵۰]


نقش‌هایی در شان نزول برخی آیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در سفر حجة الوداع به سال دهم ق. پیامبر(ص) ‌ام سلمه و دیگر همسران را همراه داشت[۵۱] و آن‌ها توانستند نخستین حج ابراهیمی را در دوره اسلامی به جای آورند. در همین دوره، برای‌ ام سلمه به صورت فردی یا جمعی، نقش‌هایی در شان نزول برخی از آیات ‌گزارش شده است[۵۲] که عمده آن‌ها درباره پرسش از کم لطفی‌هایی است که به پندار او اسلام درباره زنان روا داشته است؛ مانند پرسش از راز نازل نشدن آیه‌ای درباره هجرت زنان که در پی آن، آیه 195 آل عمران نازل شد:[۵۳] ( فَاستَجَابَ لَهُم رَبُّهُم اَنِّی لا اُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثَی بَعضُکُم مِن بَعضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَاُخرِجُوا مِن دِیَارِهِم وَاُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لاکَفِّرَنَّ عَنهُم سَیِّئَاتِهِم وَلادخِلَنَّهُم جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحتِهَا الانهَارُ ثَوَابًا مِن عِندِ اللهِ و اللهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّوَابِ) نیز آن گاه که درباره یاد نشدن از زنان در قرآن پرسید، آیات 33-35 احزاب نازل گشت:( اِنَّ الْمُسْلِمِینَ و المُسْلِمَاتِ... اَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَاَجْرًا عَظِیمًا).[۵۴] همچنین در پاسخ به علت اختصاص جهاد به مردان و سهم ویژه زنان از ارث، آیه 32 نساء نازل شد:[۵۵] ( وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعضَکُم عَلی‏ بَعضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ... ) نیز آورده‌اند که چون دو تن از همسران پیامبر‌ ام سلمه را مسخره کردند، آیه 11 حجرات نازل شد:[۵۶] ( یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسخَر قَومٌ مِنْ قَومٍ... ). گویند که‌ ام سلمه همراه دیگر زنان پیامبر(ص) برخی درخواست‌های مادی از ایشان(ص) داشتند. پیامبر(ص) ناخرسند گشت و یک ماه از آنان دوری گزید. با نزول آیات 28-29 احزاب خداوند از آن‌ها خواست تا از دنیا و آخرت یکی را برگزینند:( یا اَیُّهَا النَّبیِ‏ُّ قُل لِاَزوَاجِکَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیَوةَ الدُّنیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَین‏َ اُمَتِّعکُنَّ وَ اُسَرِّحکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا* وَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَاِنَّ اللهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنَتِ مِنکُنَّ اَجرًا عَظِیمًا). در پی نزول این آیه، ‌ام سلمه نخستین همسر وی بود که برخاست و اعلام کرد که خدا و پیامبرش را بر مال دنیا ترجیح می‌دهد.[۵۷]

نخستین گریه کننده بر امام حسین در مدینه

در این هنگام، ‌ام سلمه دوران کهولت خود را سپری می‌کرد و همواره نگران واپسین بازمانده اصحاب کساء بود. او دوران کودکی امام حسین(ع) را به یاد می‌آورد که در خانه‌اش بازی می‌کرد و پیامبر(ص) به او می‌نگریست و می‌گریست. چون‌ ام سلمه علت را ‌پرسید، پیامبر(ص) از آینده حسین(ع) خبر داد و مقداری از تربت او را که جبرئیل آورده بود، به‌ ام سلمه داد و فرمود: هرگاه این خاک خونین شد، بدان که حسین کشته شده است. ‌ام سلمه پیوسته آن تربت را می‌نگریست تا روزی آن را خونین دید و چنان ناله برآورد و ضجه زد که زنان از هر سو آمدند و از کشته شدن حسین(ع) آگاه شدند.


ام سلمه و اهل بیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گزارش‌های اهل‌سنت از همراهی‌ با اهل‌بیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر منابع شیعی، برخی ‌گزارش‌های اهل‌سنت نیز از همراهی‌ ام سلمه با اهل‌بیت(ع) در موارد گوناگون خبر می‌دهد. در برخی ‌گزارش‌ها، ارتباط عمیق میان او و حضرت زهرا(س) به خوبی آشکار است. این ارتباط در پی ورود او به خانه پیامبر(ص) گسترده‌تر شد؛ اما پیشتر نیز وجود داشت. اوج این پیوند هنگامی است که میان آن‌ها عقد خواهری برقرار شد.[۵۸] او در ازدواج امیرمؤمنان علی(ع) و حضرت زهرا(س) نقشی ویژه داشت و در این زمینه، روایاتی از پیامبر(ص) ‌گزارش کرده است.[۵۹] وی در دوران ولادت فرزندان فاطمه نیز حاضر بود و به فرمان پیامبر گرامی(ص) در گوش فرزندش حسن(ع) اذان و اقامه گفت.[۶۰]


راوی مهم‌‌ترین روایات فضیلت‌های اهل‌بیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از مهم‌‌ترین روایات فضیلت‌های اهل‌بیت(ع) که‌ ام سلمه در ‌گزارش آن نقشی به‌سزا داشته، حدیث کساء است که در ذیل آیه 33 احزاب معروف به آیه تطهیر[۶۱] ‌گزارش شده است. وی در این گزارش، افزون بر آن‌که بر خلاف برخی دیدگاه‌ها، اهل‌بیت(ع) را ویژه خمسه طیبه می‌داند، از حضور خود در واقعه و اجازه ندادن پیامبر برای درآمدن زیر کساء خبر می‌دهد. سخن پیامبر(ص) این بوده که گرچه‌ ام سلمه بر خیر و خوبی راه می‌سپرد، فقط اهل‌بیت(ع) مشمول آن آیه هستند و حق حضور زیر کساء را دارند.[۶۲]

وی همچنین راوی حدیث‌هایی درباره جایگاه امام علی(ع) مانند حدیث «علیّ مع الحق و الحق مع علیّ و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامه»[۶۳] و حدیث غدیر به‌ویژه جمله «من کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه» است.[۶۴] در شماری از منابع متاخر، از تبریک‌گویی او به امام علی(ع) همراه دیگر همسران پیامبر در پی خطبه پیامبر در غدیر سخن رفته است.[۶۵]

وفاداری به اهل‌بیت بعد از رحلت پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نقش‌ ام سلمه در پی رحلت پیامبر(ص) چشمگیر‌تر شد. او پیوسته وفاداری خود را به امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) و فرزندان او نشان می‌داد و در بیان فضیلت‌های علی(ع) و توجه دادن مردم به ولایت وی بسیار کوشید.[۶۶] او از موقعیت علی(ع) نزد پیامبر(ص) به خوبی آگاهی داشت؛ زیرا بار‌ها رابطه تنگاتنگ آن دو، از جمله ماجرای خلوت طولانی پیامبر(ص) با علی را در خانه خود دیده بود.[۶۷] در همان روز بود که پیامبر‌ر ام سلمه را از نزول جبرئیل و رخدادهای آینده آگاه ساخت و او را شاهد بر وصایت علی(ع) قرار داد و به او فرمود: علی بن ابی‌طالب وصی و خلیفه پس از من و در دنیا و آخرت حامل پرچم من است. سپس علی(ع) را قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین دانست و نشانه‌های این سه گروه را برایش بیان کرد.[۶۸]

در شماری از منابع شیعی یاد شده که پیامبر(ص) وصیت خود را درباره جانشینی علی(ع) نوشت و آن را به‌ ام سلمه سپرد تا به جانشینش بدهد. هنگامی که مردم با علی(ع) بیعت کردند، ‌ام سلمه امانتی را که همسرش به او سپرده بود، به علی(ع) سپرد و به فرزندش گفت: همواره همراه علی باش که من در پی پیامبر(ص) امامی جز او نمی‌بینم.[۶۹] بر پایه ‌گزارش شماری از منابع شیعی، دوران بیماری پیامبر(ص) در خانه‌ ام سلمه سپری شد.[۷۰] هنگامی که پیامبر(ص) خواست برادرش علی را فراخوانند، عایشه و حفصه در پی پدر خود فرستادند و‌ ام سلمه نیز علی(ع) را آگاه نمود تا خود را به پیامبر(ص) برساند.[۷۱] روشنگری‌های‌ ام سلمه در پی رحلت پیامبر(ص) در حمایت از علی(ع) بر پایه همین وصایای رسول خدا(ص) بود. او در رویداد فدک به دفاع از حضرت زهرا(س) برخاست و به عنوان شاهد زهرا و معترض بر ابو‌بکر سخن گفت. آورده‌اند که به همین سبب، مقرری وی از بیت المال قطع شد.[۷۲]

در دوران خلافت عمر(13-23ق.) هنگامی که وی سیاست حبس صحابه در مدینه را در پیش گرفت، همسران پیامبر(ص) نیز حق بیرون آمدن از مدینه را نداشتند. از این رو، ‌ام سلمه و دیگر همسران ایشان حتی از حج ‌گزاردن نیز منع شدند. در واپسین سال حکومت عمر، آنان اجازه یافتند که زیر نظر عثمان و عبد‌الرحمن بن عوف با حضور خود وی به حج روند. برخی ‌گزارش‌ها حاکی از هشدار‌ ام سلمه به عمر است که او را از دخالت در زندگی شخصی پیامبر(ص) با همسرانش بازداشته است.[۷۳]

حضور در خاکسپاری حضرت زهرا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هنگامی که حضرت فاطمه(س) در بستر بیماری بود، ‌ام سلمه به عیادتش آمد و از حال او جویا شد. حضرت زهرا(س) در پاسخ او، وضع خود و همسرش و ستمی را که بر آنان رفته بود و نیز علل غصب خلافت را بیان کرد.[۷۴] طبق وصیت حضرت زهرا(س)، ‌ام سلمه در مراسم خاکسپاری ایشان شرکت داشت و از محل دفن او آگاه بود.[۷۵]

هواداری از حضرت علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در شورش مردم بر ضدّ عثمان، ‌ام سلمه که مانند بسیاری از عملکرد عثمان ناخرسند بود، نزد او رفت و وی را نصیحت و فرجام کارش را گوشزد کرد. عثمان نیز عهد بست که به این سفارش‌ها عمل کند.[۷۶] پس از کشته شدن عثمان، هنگامی که عایشه به خون‌خواهی وی با همراهی طلحه و زبیر بر علی(ع) شورید، ‌ام سلمه مردم را به حمایت علی(ع) فرا‌خواند و ‌گفت: از علی پیروی کنید. به خدا سوگند! در روزگار شما بهتر از او را سراغ ندارم.[۷۷] عایشه برای همراه کردن‌ ام سلمه با خود بسیار کوشید و‌ ام سلمه نیز برای باز‌گرداندن او از راه‌های گوناگون وارد شد. او در ملاقاتی که با عایشه داشت، به پیشگویی‌های رسول خدا اشاره کرد که خود عایشه شاهد آن‌ها بوده است. از مهم‌‌ترین سخنان‌ ام سلمه، تغییر روش عایشه در رفتار با عثمان و حکومت وی بود. عایشه پیشتر مردم را بر ضد عثمان تحریک می‌کرد و او را نَعْثَل(پیر نادان) می‌خواند؛ اما بعد ندای خون‌خواهی او را سر ‌داد. ‌ام سلمه به او سفارش نمود که به توصیه پیامبر(ص) برای خارج نشدن از خانه عمل ‌کند و وصایای پیامبر(ص) را درباره پسر عمویش علی(ع) نادیده نگیرد.[۷۸] وی در پی اتمام حجت‌ با عایشه و دیگر مخالفان، فرزندش عُمَر را نزد علی(ع) فرستاد و اهداف مخالفان را برای امام روشن کرد و پیغام داد: اگر امر خدا و سفارش پیامبر(ص) درباره بیرون نشدن از خانه نبود، تو را همراهی می‌کردم. اکنون محبوب‌‌ترین فرد نزد رسول خدا و شما، فرزندم عمر، را همراه شما می‌فرستم.[۷۹]

ایستادگی در مقابل معاویه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

‌ام سلمه پس از شهادت علی(ع) از مخالفان سرسخت معاویه و کار‌گزاران او بود. هنگامی که بدعت لعن بر علی(ع) در همه‌جا مرسوم شد، او مردم کوفه را چنین سرزنش می‌کرد: شما پیامبر را شتم کرده‌اید؛ زیرا کسی را لعن می‌نمایید که پیامبر(ص) او را دوست می‌داشت.[۸۰] سبّ علی(ع) سبّ رسول خدا(ص) است.[۸۱] در ماجرای ترور و غارت که به دست معاویه برای نا‌امن کردن منطقه حکومتی علی(ع) انجام می‌شد، هنگامی که بُسْر بن ارطاة به تعقیب صحابه در مدینه و مکه از جمله جابر بن عبد‌الله پرداخت، جابر به خانه‌ ام سلمه پناه برد و با او درباره بیعت با ظالمان مشورت کرد. ‌ام سلمه از او خواست با بیعت جان خود را حفظ کند.[۸۲]

محبت نسبت به امام حسین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بر پایه ‌گزارش شماری از منابع، هنگامی که امام حسین(ع) به سوی عراق رفت، وصیت‌نامه و دیگر امانت‌ها را به‌ ام سلمه سپرد و از او خواست هرگاه فرزند بزرگش نزد وی آمد، آن‌ها را به او بسپارد. ‌ام سلمه در پی شهادت حسین(ع) هنگامی که امام سجاد(ع) به دیدنش آمد، آن امانت را به ایشان سپرد.[۸۳] برخی‌ ام سلمه را نخستین گریه‌کننده بر امام حسین(ع) در مدینه می‌دانند. در این هنگام، ‌ام سلمه دوران کهولت خود را سپری می‌کرد و همواره نگران واپسین بازمانده اصحاب کساء بود. او دوران کودکی امام حسین(ع) را به یاد می‌آورد که در خانه‌اش بازی می‌کرد و پیامبر(ص) به او می‌نگریست و می‌گریست. چون‌ ام سلمه علت را ‌پرسید، پیامبر(ص) از آینده حسین(ع) خبر داد و مقداری از تربت او را که جبرئیل آورده بود، به‌ ام سلمه داد و فرمود: هرگاه این خاک خونین شد، بدان که حسین کشته شده است. ‌ام سلمه پیوسته آن تربت را می‌نگریست تا روزی آن را خونین دید و چنان ناله برآورد و ضجه زد که زنان از هر سو آمدند و از کشته شدن حسین(ع) آگاه شدند.[۸۴]

ام سلمه و نقل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ام سلمه راوی روایت‌های فراوان به‌ویژه درباره رویدادهای تاریخی و نیز فضیلت‌های اهل‌بیت(ص) است.[۸۵] سند بسیاری از روایت‌های او به رسول خدا(ص)، حضرت زهرا(س) و همسرش ابوسلمه می‌رسد. اصحابی همانند فرزندانش عمر و زینب و نیز ابن عباس، عایشه، ابوسعید خدری و تابعینی همچون ابوثابت و عطاء بن یسار از او روایت کرده‌اند.[۸۶] روایت‌های ‌گزارش شده از وی 378 حدیث[۸۷] در زمینه‌های فقهی، اخلاقی، تاریخی، دعا و نیایش، حالات پیامبر(ص) و فضیلت‌های اهل‌بیت(ص) است.[۸۸] بخشی فراوان از روایت‌های فقهی او درباره حج و مناسک آن است. برخی از آن‌ها در فضیلت و ثواب حج هستند که حج را برابر با جهاد و کفاره گناهان دانسته‌اند.[۸۹] شماری نیز به فضیلت روز عرفه پرداخته‌اند.[۹۰] دسته‌ای دیگر به فضیلت رمی جمرات و احکام مربوط به آن اشاره کرده‌اند.[۹۱] شماری هم احکام حج از جمله حکم معذوران از رمی[۹۲] و لباس احرام را یاد کرده‌اند.[۹۳] بخشی از روایت‌های ‌گزارش شده از او در باب حج، درباره مشکلات و موضوعاتی است که برای خود وی یا دیگران پیش آمده و پیامبر(ص) حکم آن‌ها را برای‌ ام سلمه بیان کرده است؛ مانند آن‌که وی از ازدحام مطاف شکایت کرد و پیامبر به او فرمود که پشت سر نماز‌‌گزاران، سواره طواف کند.[۹۴]

وفات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ام سلمه واپسین تن از امهات المؤمنین بود که درگذشت.[۹۵] سخن مشهور آن است که وی در سال 61ق. درگذشت.[۹۶] برخی تاریخ وفات او را سال 59ق. دانسته‌اند[۹۷] که صحیح نیست؛ زیرا بعضی‌گزارش‌ها بیانگر دیدار عبدالله بن صفوان و حارث بن ابی‌ربیعه با وی در روزگار یزید به سال 60ق. است.[۹۸] تحویل دادن امانت‌های امامت به حضرت سجاد(ع) و عزاداری او بر امام حسین(ع) در پی شهادت ایشان، دلیل زنده بودن او تا اوایل دوران حکومت یزید است.

آورده‌اند که‌ ام سلمه وصیت کرد تا سعید بن زید، حاکم مدینه، بر او نماز بگزارد. برخی گفته‌اند ابو‌هریره بر او نماز ‌گزارد و حکمران مدینه نیز ولید بن عتبه بود.[۹۹] این ‌گزارش‌ها درخور نقد هستند؛ زیرا سعید بن زید به سال 50 یا 51ق. و نیز ابوهریره میان سال‌های 57 تا 59ق. درگذشتند.[۱۰۰] اصرار بر این ‌گزارش‌ها به انگیزه اثبات مرگ وی پیش از شهادت امام حسین(ع) صورت پذیرفته است تا بتوانند روایت‌های او را درباره شهادت امام(ع) انکار کنند.[۱۰۱] او را در بقیع به خاک سپردند.[۱۰۲] هنگام خاک‌سپاری وی، فرزندانش عمر و سلمه و خواهرزاده‌اش عبد‌الله بن عبدالله درون قبر شدند و جسد وی را در گور نهادند.[۱۰۳] قبر او در بقیع نزدیک قبر محمد بن زید قرار دارد. بر پایه ‌گزارشی، محمد بن زید بن علی هنگامی که در بقیع مشغول حفر قبر بود، سنگی شکسته را دید که بر آن نوشته شده بود: «ام سلمه زوج النبی». سپس به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگ، او را نزدیک همان‌جا به خاک سپارند.[۱۰۴]

فرزندان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از‌ ام سلمه چهار فرزند بر جای ماندند که همه از شوهرش سلمه بودند: دو دختر به نام‌های دُرّه و بَرّه و دو پسر با نام‌های سَلَمه و عُمَر. دره از زنان فاضل بود و به‌ ام حبیبه شهرت داشت.[۱۰۵] بره که هنگام ازدواج‌ ام سلمه با پیامبر(ص) شیرخواره بود، با تربیت پیامبر(ص) رشد کرد و پیامبر(ص) نام او را به زینب تغییر داد. او از زنان دانشمند مدینه به‌شمار می‌آمد.[۱۰۶] سلمه در هنگام ازدواج پیامبر(ص) با مادرش به قدری رشد یافته بود که توانست خطبه عقد مادرش را بخواند و پیامبر(ص) دلبستگی فراوان به او داشت.[۱۰۷] مهم‌‌ترین فرزند وی عمر بود که در حبشه زاده شد و دوران نوجوانی و جوانی خود را با تربیت پیامبر(ص) سپری کرد و در دوران حکومت امام علی(ع) کنار او قرار گرفت و در نبردهای جمل و صفین حضور یافت و فرمانداری بحرین در دوران علی(ع) را در کارنامه خود ثبت کرد و به سال 83ق. در مدینه درگذشت.[۱۰۸]

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ام سلمه انیس زهرا علیهاالسلام، مجله فرهنگ کوثر،مهر 1378 - شماره 31 (2 صفحه - از 9 تا 10)

ام المومنین «ام سلمه» مدافع اهل بیت علیهم‌السلام، فصل نامه بانوان شیعه، بهار 1387 - شماره 15 ISC (16 صفحه - از 165 تا 180)

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. المعارف، ص136؛الاستیعاب، ج4، ص1939؛اسد الغابه، ج5، ص560.
  2. الطبقات، ج8، ص86؛الاستیعاب، ج4، ص1939؛اسد الغابه، ج5، ص560.
  3. الطبقات، ج8، ص86؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284.
  4. الطبقات، ج8، ص86؛اسد الغابه، ج5، ص560؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284.
  5. الطبقات، ج8، ص86؛المحبر، ص83؛الاصابه، ج8، ص342.
  6. جمهرة انساب العرب، ص141.
  7. الاصابه، ج8، ص344؛تاریخ دمشق، ج3، ص211؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284.
  8. الطبقات، ج8، ص96.
  9. ‌الاصابه، ج8، ص405.
  10. الطبقات، ج3، ص239.
  11. المعارف، ص136؛الاستیعاب، ج3، ص868.
  12. اسد الغابه، ج5، ص560.
  13. سیره ابن اسحق، ج1، ص158؛سیر اعلام النبلاء، ج1، ص151.
  14. سیره ابن اسحق، ج1، ص205؛الطبقات، ج1، ص206؛سبل الهدی، ج2، ص363، 368.
  15. المحبر، ص84؛اسد الغابه، ج5، ص560؛الوافی بالوفیات، ج27، ص229.
  16. الطبقات، ج1، ص207.
  17. الاصابه، ج8، ص404.
  18. السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص321.
  19. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص321؛الاصابه، ج8، ص404-405.
  20. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص322؛السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص215.
  21. الاصابه، ج8، ص405.
  22. اسد الغابه، ج5، ص588؛تاریخ الاسلام، ج1، ص312.
  23. الاصابه، ج8، ص404-405.
  24. ‌المحبر، ص85؛الاستیعاب، ج4، ص1939.
  25. اسد الغابه، ج5، ص589.
  26. المغازی، ج1، ص300؛سیر اعلام النبلاء، ج1، ص153؛عیون الاثر، ج2، ص386.
  27. صحیح مسلم، ج3، ص39.
  28. المغازی، ج1، ص314؛شرح نهج البلاغه، ج15، ص40.
  29. الطبقات، ج8، ص88؛صحیح مسلم، ج3، ص37.
  30. الطبقات، ج8، ص89؛اسد الغابه، ج5، ص589.
  31. سیره ابن اسحق، ج5، ص243؛المحبر، ص84-85؛صحیح مسلم، ج3، ص39.
  32. الاصابه، ج8، ص404؛قس: الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص245.
  33. المناقب، ج1، ص138؛الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص245.
  34. الاصابه، ج8، ص406.
  35. الطبقات، ج8، ص94؛الاصابه، ج8، ص343؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284.
  36. الاصابه، ج8، ص406؛سبل الهدی، ج5، ص79.
  37. المغازی، ج2، ص613؛سبل الهدی، ج5، ص79.
  38. شرح نهج البلاغه، ج6، ص217؛الغدیر، ج9، ص83.
  39. شرح نهج البلاغه، ج6، ص217؛الغدیر، ج9، ص83.
  40. شرح نهج البلاغه، ج6، ص217؛الغدیر، ج9، ص83.
  41. المغازی، ج1، ص407.
  42. المغازی، ج2، ص467.
  43. المغازی، ج2، ص574.
  44. الاستیعاب، ج4، ص1939.
  45. تاریخ الاسلام، ج2، ص536.
  46. تاریخ طبری، ج2، ص343؛الطبقات، ج2، ص149.
  47. المغازی، ج2، ص467.
  48. ‌المغازی، ج2، ص467-468.
  49. تاریخ طبری، ج2، ص247.
  50. المغازی، ج2، ص613؛المعجم الکبیر، ج20، ص14؛تاریخ ابن خلدون، ج2، ص35.
  51. الطبقات، ج2، ص173.
  52. نک: دائرة المعارف قرآن کریم، ج4، ص367-368.
  53. جامع البیان، ج4، ص284؛التبیان، ج3، ص89.
  54. روض الجنان، ج15، ص421؛نهج البیان، ج4، ص225.
  55. مجمع البیان، ج3، ص440؛تفسیر قرطبی، ج5، ص106.
  56. مجمع البیان، ج9، ص202.
  57. تفسیر ماوردی، ج4، ص395.
  58. الغدیر، ج3، ص112.
  59. الامالی، طوسی، ج1، ص41؛بحار الانوار، ج43، ص95-96.
  60. کشف الغمه، ج2، ص148؛بحار الانوار، ج43، ص255.
  61. نک: دائرة المعارف قرآن کریم، ج1، ص422-425، «آیه تطهیر.
  62. مسند احمد، ج6، ص292؛المعجم الکبیر، ج3، ص52-53؛اسد الغابه، ج2، ص12.
  63. تاریخ بغداد، ج14، ص322؛الامالی، صدوق، ص150؛تاریخ دمشق، ج42، ص449؛نک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج2، ص239.
  64. کنز العمال، ج11، ص602؛الغدیر، ج1، ص17.
  65. نک: ‌ام سلمه و نقش او در تاریخ، ص320.
  66. الغدیر، ج3، ص177-178.
  67. الامالی، صدوق، ص463-464؛المناقب، خوارزمی، ص146؛المناقب، ابن مردویه، ص105.
  68. الامالی، صدوق، ص463-464؛المناقب، ابن مردویه، ص105؛تاریخ دمشق، ج42، ص471؛المناقب، خوارزمی، ص87.
  69. الامامة و التبصره، ص45-46؛الکافی، ج1، ص235-236؛بصائر الدرجات، ص206.
  70. الارشاد، ج1، ص182؛اعلام الوری، ج1، ص264.
  71. مناقب آل ابی طالب، ج1، ص203.
  72. دلائل الامامه، ص124.
  73. صحیح البخاری، ج6، ص69-70.
  74. مناقب آل ابی طالب، ج2، ص49؛بحار الانوار، ج43، ص156.
  75. دلائل الامامه، ص132.
  76. بلاغات النساء، ص7.
  77. انساب الاشراف، ص224.
  78. الفتوح، ج2، ص454-456؛الامامة و السیاسه، ج1، ص76؛رسائل المرتضی، ج4، ص66-68.
  79. تاریخ طبری، ج4، ص470-471؛الفتوح، ج2، ص456.
  80. المعجم الاوسط، ج1، ص111.
  81. شرح الاخبار، ج1، ص167-168.
  82. تاریخ طبری، ج4، ص106-107؛الکامل، ج3، ص383.
  83. الکافی، ج1، ص304.
  84. تاریخ یعقوبی، ج2، ص245-246؛الفتوح، ج4، ص324؛تهذیب الکمال، ج6، ص408-409.
  85. المعجم الکبیر، ج3، ص52-53؛الامالی، صدوق، ص559؛اسد الغابه، ج2، ص12.
  86. تهذیب الکمال، ج35، ص317-319؛المعجم الکبیر، ج23، ص421-246.
  87. الاعلام، ج8، ص98.
  88. المعجم الکبیر، ج23، ص246-421.
  89. المعجم الکبیر، ج23، ص293؛کنز العمال، ج5، ص12، 115.
  90. کنز العمال، ج5، ص71.
  91. مجمع الزوائد، ج3، ص257؛کنز العمال، ج5، ص78.
  92. مجمع الزوائد، ج3، ص257.
  93. المعجم الکبیر، ج23، ص312.
  94. سنن النسائی، ج5، ص223.
  95. تهذیب الکمال، ج1، ص205.
  96. تاریخ دمشق، ج3، ص211؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284؛الاصابه، ج8، ص407.
  97. الطبقات، ج8، ص87.
  98. اسد الغابه، ج5، ص560؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284؛الاصابه، ج8، ص407.
  99. اسد ‌الغابه، ج5، ص560؛الوافی ‌بالوفیات، ج27، ص229؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284.
  100. الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص248.
  101. الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص249-250.
  102. المنتخب، ص96؛تاریخ الاسلام، ج5، ص284؛الوافی بالوفیات، ج27، ص229.
  103. اسد ‌الغابه، ج5، ص560؛الوافی ‌بالوفیات، ج27، ص229.
  104. تاریخ المدینه، ج1، ص120؛نک: تاریخ حرم ائمه بقیع، ص225.
  105. الاستیعاب، ج4، ص1835.
  106. الاستیعاب، ج4، ص1855؛الاصابه، ج8، ص160.
  107. تاریخ الاسلام، ج5، ص488-489.
  108. الاستیعاب، ج3، ص1159؛الامامه و التبصره، ص45-46.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ام سلمه.
  • الارشاد: المفید(م. 413ق.) ، بیروت، دار المفید، 1414ق؛
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر(م. 463ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛
  • اسد الغابه: ابن اثیر(م. 630ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی؛
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی(م. 852ق.) ، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
  • اعلام الوری: الطبرسی(م. 548ق.) ، قم، آل البیت:، 1417ق؛
  • الاعلام: الزرکلی(م. 1396ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م؛
  • ام سلمه و نقش او در تاریخ اسلام: مرضیه محمدزاده، نشر شهید سعید محبی، 1379ش؛
  • الامالی: الصدوق(م. 381ق.) ، قم، البعثه، 1417ق؛
  • الامالی: الطوسی(م. 460ق.) ، قم، دار الثقافه، 1414ق؛
  • الامامة و السیاسه: ابن قتیبه(م. 276ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق؛
  • الامامة و التبصره: ابن بابویه(م. 329ق.) ، قم، مدرسه امام‌هادی(ع)، 1404ق؛
  • انساب الاشراف: البلاذری(م. 279ق.) ، به کوشش محمودی، بیروت، اعلمی، 1394ق؛
  • بحار الانوار: المجلسی(م. 1110ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛
  • بصائر الدرجات: الصفار(م. 290ق.) ، به کوشش کوچه‌باغی، تهران، اعلمی، 1404ق؛
  • بلاغات النساء: احمد بن ابی طاهر طیفور(م. 280ق.) ، قم، الرضی؛
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون(م. 808ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی(م. 748ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق؛
  • تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی(م. 463ق.) ، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق؛
  • تاریخ حرم ائمه بقیع: : محمد صادق نجمی، قم، مشعر، 1385ش؛
  • تاریخ طبری(تاریخ الامم و الملوک): الطبری(م. 310ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر(م. 571ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبه(م. 262ق.) ، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق؛
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب(م. 292ق.) ، بیروت، دار صادر، 1415ق؛
  • التبیان: الطوسی(م. 460ق.) ، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • تفسیر قرطبی(الجامع لاحکام القرآن): القرطبی(م. 671ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛
  • تفسیر ماوردی(النکت و العیون): الماوردی(م. 450ق.) ، به کوشش ابن عبدالمقصود، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
  • تهذیب الکمال: المزی(م. 742ق.) ، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق؛
  • جامع البیان: الطبری(م. 310ق.) ، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم(م. 456ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
  • دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1386ش؛
  • دلائل الامامه: الطبری الشیعی(م. قرن 4)، قم، بعثت، 1413ق؛
  • رسائل المرتضی: السید المرتضی(م. 436ق.) ، به کوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، 1405ق؛
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی(م. 554ق.) ، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی(م. 942ق.) ، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛
  • سنن النسائی: النسائی(م. 303ق.) ، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق؛
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی(م. 748ق.) ، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • سیره ابن اسحق(السیر و المغازی): ابن اسحق(م. 151ق.) ، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛
  • السیرة النبویه: ابن کثیر(م. 774ق.) ، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، 1396ق؛
  • السیرة النبویه: ابن هشام(م. 213/218ق.) ، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق؛
  • شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار: النعمان المغربی(م. 363ق.) ، به کوشش جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414ق؛
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید(م. 656ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق؛
  • صحیح البخاری: البخاری(م. 256ق.) ، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛
  • صحیح مسلم: مسلم(م. 261ق.) ، بیروت، دار الفکر؛
  • الصحیح من سیرة النبی(ص): جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛
  • الطبقات الکبری: ابن سعد(م. 230ق.) ، بیروت، دار صادر؛
  • عیون الاثر: ابن سید الناس(م. 734ق.) ، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛
  • الغدیر: الامینی(م. 1390ق.) ، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1366ش؛
  • الفتوح: ابن اعثم الکوفی(م. 314ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛
  • الکافی: الکلینی(م. 329ق.) ، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر(م. 630ق.) ، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
  • کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی(م. 693ق.) ، بیروت، دار الاضواء، 1405ق؛
  • کنز العمال: المتقی الهندی(م. 975ق.) ، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • مجمع البیان: الطبرسی(م. 548ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛
  • مجمع الزوائد: الهیثمی(م. 807ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، 1402ق؛
  • المحبّر: ابن حبیب(م. 245ق.) ، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛
  • مسند احمد: احمد بن حنبل(م. 241ق.) ، بیروت، دار صادر؛
  • المعارف: ابن قتیبه(م. 276ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش؛
  • المعجم الاوسط: الطبرانی(م. 360ق.) ، ابراهیم الحسینی، قاهره، دار الحرمین، 1415ق؛
  • المعجم الکبیر: الطبرانی(م. 360ق.) ، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛
  • المغازی: الواقدی(م. 207ق.) ، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛
  • مناقب آل‌ ابی‌ طالب: ابن شهرآشوب(م. 588ق.) ، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق؛
  • مناقب علی بن ابی طالب(ع): احمد بن مردویه(م. 410ق.) ، قم، دار الحدیث، 1424ق؛
  • المناقب: الخوارزمی(م. 568ق.) ، به کوشش مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛
  • المنتخب من کتاب ذیل المذیل: الطبری(م. 310ق.) ، بیروت، اعلمی؛
  • موسوعة الامام علی بن ‌ابی طالب(ع): ری‌شهری و دیگران، قم، دار الحدیث، 1421ق؛
  • نهج البیان عن کشف معانی القرآن: محمد بن الحسن الشیبانی(م. قرن 7ق.) ، به کوشش درگاهی، تهران، دائرة المعارف اسلامی، 1413ق؛
  • الوافی بالوفیات: الصفدی(م. 764ق.) ، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.