عبدالله بن زبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ')
جز (جایگزینی متن - '</ref> <ref>' به '</ref><ref>')
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
| لقب = ابوبکر و ابوخُبَیب
| لقب = ابوبکر و ابوخُبَیب
| نسب = [[بنی اسد]][[قریش]]
| نسب = [[بنی اسد]][[قریش]]
| خویشاوندان سرشناس = [[پیامبر(ص)]]، [[زبیر بن عوام]]، [[ابوبکر]]، [[عایشه]]
| خویشاوندان سرشناس = [[پیامبر|پیامبر(ص)]]، [[زبیر|زبیر بن عوام]]، [[ابوبکر]]، [[عایشه]]
| تاریخ تولد = [[شوال]] سال اول قمری
| تاریخ تولد = [[شوال]] سال اول قمری
| شهر تولد = [[مدینه]]
| شهر تولد = مدینه
| کشور تولد = [[عربستان]]
| کشور تولد = [[عربستان]]
| محل زندگی = [[مکه]]، [[مدینه]]
| محل زندگی = [[مکه]]، [[مدینه]]
خط ۲۳: خط ۲۳:
| تالیفات =
| تالیفات =
| سایر =
| سایر =
| سیاسی = شرکت در جنگهای [[جمل]] و [[صفین]] و [[خلافت]] مسلمانان پس ز مرگ [[یزید بن معاویه]]
| سیاسی = شرکت در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] و خلافت مسلمانان پس از مرگ [[یزید بن معاویه]]
| اجتماعی = بازسازی [[کعبه]] پس از حمله و تخریب به دست لشگریان یزید
| اجتماعی = بازسازی [[کعبه]] پس از حمله و تخریب به دست لشگریان یزید
| امضا =
| امضا =
| وبگاه رسمی =
| وبگاه رسمی =
}}
}}
'''عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد''' مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، [[صحابه|صحابی]] خردسال و از مدعیان [[خلافت]] در [[مکه]] بود. او در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان [[مسلمان]] با [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] بیعت کرد. در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، درکنار [[زید بن ثابت]] و [[سعید بن عاص]]، در زمره کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود. با [[عایشه]] ارتباط نزدیکی داشت و در لشکرکشی اصحاب [[جنگ جمل|جمل]] به [[بصره]]، سگان سرزمین [[حوأب|حَوْأب]] به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع کناره‌گیران از [[علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت. با معاویه [[بیعت]] کرد ولی از بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]] به مکه پناه برد. بن زبیر پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنی‌هاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه (<small>که در لشکرکشی یزید خراب شده بود</small>) پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، کشته شد.
'''عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد''' مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، [[صحابه|صحابی]] خردسال و از مدعیان خلافت در [[مکه]] بود. او در 7 یا 8 سالگی، در میان جمعی از کودکان با [[حضرت محمد(ص)|پیامبر(ص)]] بیعت کرداز این رو، او را از [[صحابه]] صِغار پیامبر شمرده‌اند.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۴.</ref> خواهرزاده [[عایشه]] بود و با او ارتباط نزدیکی داشت.
 
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]] با معاویه [[بیعت]] کرد ولی برای فرار از بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]]، به مکه پناه برد و پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنی‌هاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، کشته شد.
 
پس از شکست ابن‌ زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان [[بنی امیه|اموی]] و [[بنی عباس|عباسی]] نزدیک کردند؛ زیرا نزد [[خوارج]] و [[شیعه|شیعیان]] جایگاهی نداشتند.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۹۰-۹۱.</ref>
==زیست‌نامه==
==نسب==
===نسب، ویژگی‌های ظاهری===
ابن زبیر از تیره [[بنی‌اسد]] [[قریش]]<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵.</ref>، مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، پدرش عمه‌زاده [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و مادرش [[اسماء دختر ابوبکر|اسماء، دختر ابوبکر]] است.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۸.</ref> وی بارها به این نسبت‌ها افتخار می‌کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۶.</ref>
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد از تیره [[بنی‌اسد]] [[قریش]]<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵.</ref> ، مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب و پدرش عمه‌زاده [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و مادرش [[اسماء دختر ابوبکر|اسماء، دختر ابوبکر]] است.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۸.</ref>  ابن‌زبیر بارها به این نسبت‌ها افتخار می‌کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۶.</ref>  بنا بر سخن مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از [[هجرت پیامبر به مدینه|هجرت پیامبر(ص) به مدینه]]، درمیان [[مسلمانان]]، در شوال سال اول ق. زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره [[تکبیر]] گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه [[یهود|یهودیان]] بود که به ادعای خویش می‌خواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به ‌تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن‌ زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] در گوش‌هایش [[اذان]] گفت.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۱-۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ الاصابه، ج۴، ص۸۰.</ref> او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر و نحیف، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و موهایی بلند و پر پشت<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref>  داشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱.</ref>
==تولد==
 
بنا بر سخن مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از [[هجرت پیامبر|هجرت پیامبر(ص)]] به [[مدینه]]، درمیان [[مسلمانان]]، در شوال سال اول ق زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره [[تکبیر]] گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه [[یهودیان]] بود که به ادعای خویش می‌خواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به ‌تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن‌ زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و [[ابوبکر]] در گوش‌هایش [[اذان]] گفت.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۱-۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ الاصابه، ج۴، ص۸۰.</ref>
===خلق و خوی ابن‌ زبیر===
==ویژگی ظاهری==
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> بدخلقی ابن‌ زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> و سرانجام جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> بخل شدید ابن‌ زبیر ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی مانند [[عبدالله بن‌ عباس|ابن‌ عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> و [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> را ضدّ وی بر‌انگیخت. [[معاویه]] سال‌ها پیش‌تر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> تنگ‌چشمی او به‌اندازه‌ای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش می‌کرد و در برابر، عبدالله، [[مصعب بن زبیر|مصعب]] را برای دست‌و‌دل‌بازی توبیخ می‌کرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و موهایی بلند و پر پشت<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> داشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱.</ref>  
 
==ویژگی باطنی==  
===نقل روایات===
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان <ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> غرورش تاجایی بود که در روابط زناشویی پدر و مادرش دخالت می‌کرد و به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> سرانجام منجر به جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> حرص و بخل شدیدش<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref>.<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref>.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref>
ابن‌ زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم‌ردیف [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[ام سلمه|أمّ سلمه]]، [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] و [[ابوسعید خدری|أبوسعید خُدری]] به شمار آورده‌اند.<ref>شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.</ref>  [[احمد بن حنبل]] ۳۲ [[حدیث]] از او در [[مسند احمد بن حنبل|مسند]] خود نقل کرده و [[ذهبی]] روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.</ref> او از [[زبیر بن عوام|پدرش]]، پدر بزرگش ابوبکر، مادرش اسماء، خاله‌اش [[عایشه]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[عثمان بن عفان|عثمان]] و دیگران روایت نقل کرده و برادرش عروه و پسرانش عامر و عباد و پسر برادرش [[محمد بن عروه]] و کسانی چون [[عامر شعبی]] و [[وهب بن کیسان]] و [[طاووس بن یمان]]، راوی حدیث او بودند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.</ref> پس از شکست ابن‌ زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان [[بنی امیه|اموی]] و [[بنی عباس|عباسی]] نزدیک کردند؛ زیرا نزد [[خوارج]] و [[شیعه|شیعیان]] جایگاهی نداشتند. در آثار سیره نبوی(ص) که به دست زبیریان تدوین ‌شده، دو گرایش دیده می‌شود: بیان سیره [[آل زبیر]] و کسانی که با آنان ارتباط نَسَبی و سَببی داشته‌اند؛ گزینش اخباری که حاکمان اموی و عباسی از آن نمی‌رنجیدند.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۹۰-۹۱.</ref>
تنگ‌چشمی او زیاد بود<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>  
 
==همسران==
===خانواده ابن‌ زبیر===
نفیسه دختر [[امام حسن(ع)]]<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.</ref>؛ عایشه دختر عثمان بن عفان،<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.</ref>؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه و حَنتَمه، تُماضر دختر مَنظور<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.</ref>را جزء همسران وی دانسته‌اند.
این کسان را همسران او شمرده‌اند: [[نفیسه دختر امام حسن مجتبی(ع)|نفیسه]] دختر [[امام حسن(ع)]]<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.</ref> ؛ عایشه دختر عثمان بن عفان، مادر بکر<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.</ref> ؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه، مادر عبدالرحمن و حَنتَمه، مادر موسی و عامر و زُجله/تُماضر، دخترمَنظور، مادر خبیب، حمزه، عباد، ثابت و زبیر.<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.</ref> او ۱۲ پسر و پنج دختر داشت. قیس/ عبدالله، یوسف، هاشم و عروه دیگر پسران ابن‌ زبیر و فاخته، فاطمه، ام حکیم و رقیه دختران او بودند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۴۹.</ref> از میان این پسران، خبیب در عبادت و دانش نام‌آور بود.<ref>تهذیب الکمال، ج۸، ص۲۲۴؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۱۱۶.</ref>  عباد قاضی مکه در عهد ابن‌ زبیر بود که او را جانشین پدرش می‌پنداشتند.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۱۳۷؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۹۷.</ref> زبیر و عروه در کنار پدرشان کشته شدند و خبیب و قیس و بکر و هاشم بدون نسل درگذشتند.<ref>نسب قریش، ج۱، ص۷۷؛ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.</ref>
==محدثان نسل وی==
 
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن‌ زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله [[زبیر بن بکار|زبیر بن بَکار]] است.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.</ref> او قضاوت [[کوفه]] را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهده‌دار شد و تألیفات فراوان داشت.<ref>الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.</ref>  
====محدثان از نسل وی====
==نقل روایات==
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن‌ زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله [[زبیر بن بکار|زبیر بن بَکار]] بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر (م.۲۵۵ق.) است.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.</ref> او قضاوت [[کوفه]] را در مدتی طولانی از سوی [[بنی عباس|عباسیان]] عهده‌دار شد و تألیفات فراوان داشت.<ref>الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.</ref>
ابن‌ زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم‌ردیف [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[ام سلمه|أمّ سلمه]]، [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] و [[ابوسعید خدری|أبوسعید خُدری]] به شمار آورده‌اند.<ref>شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.</ref> [[احمد بن حنبل]] ۳۲ [[حدیث]] از او نقل کرده و [[ذهبی]] روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.</ref>
 
==فضیلت‌سازی برای خود==
===فضیلت‌سازی درباره ابن زبیر===
زبیریان گزارش‌هایی برای بزرگ‌نمایی ابن‌ زبیر جعل کرده‌اند؛ مثل:
به احتمال بسیار، با توجه به نقش زبیریان در سیره‌نگاری و گردآوری متون تاریخی و روایی، ایشان گزارش‌هایی برای تطهیر و بزرگ‌نمایی شخصیت ابن‌ زبیر جعل کرده‌اند؛ همچون این نمونه‌ها: وی به ۱۰۰ زبان با [[غلام|غلامانش]] سخن می‌گفت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref> ؛ نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۷.</ref> ؛ نخستین واژه‌ای که درکودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار می‌کرد<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۰.</ref>  ؛ در کودکی، خون [[حجامت]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] را نوشید<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۳؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۴۰.</ref> ؛ زنان جنی را در [[طواف]] دید و آنان را فراری داد<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.</ref>  ؛ با مردان جنی همسخن ‌شد و از آنان نمی‌ترسید<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.</ref>  ؛ کنار [[حجرالاسود]] برای دستیابی به حکومت [[حجاز]] و [[خلافت]]، دعا نمود و خواسته‌اش برآورده شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۴۰؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۵.</ref>  دسته‌ای از گزارش‌ها حاکی‌اند که او به عبادت‌هایی رو می‌آورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref>  ؛ همچون: آن‌گاه که سیل در [[مسجدالحرام]] مانع طواف مردم شده بود، وی شناکنان [[کعبه]] را طواف کرد<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۵۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۰.</ref>  ؛ [[سجده‌|سجده‌اش]] چنان طولانی می‌شد که پرندگان بر پشت او می‌نشستند<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۳.</ref>  ؛ هفت یا ۱۵ روز پیاپی بدون افطار [[روزه]] می‌گرفت<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.</ref>  ؛ هر شب به گونه‌ای خاص عبادت می‌کرد: شبی را تا صبح می‌ایستاد، شبی تا صبح [[رکوع]] می‌کرد و شبی را تا صبح به [[سجده]] می‌گذراند<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.</ref>  ؛ درمیان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سوره‌های طولانی مانند [[سوره بقره|بقره]]، [[سوره آل ‌عمران|آل ‌عمران]]، [[سوره نساء|نساء]] و [[سوره مائده|مائده]] را خواندند، او از رکوع برنیامد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴.</ref>  گزارش‌هایی در دست است که عبادت‌های شگفت‌آور وی در دوران پایانی زندگی‌اش باعث شده برخی مانند [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.</ref>  این عبادت‌ها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت بدانند.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۴.</ref> 
* به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن می‌گفت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>؛
 
* نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۷.</ref>؛
==فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی==
* نخستین واژه‌ای که در کودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار می‌کرد<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۰.</ref>؛
===در زمان پیامبر(ص) و دو خلیفه اول===
* در کودکی، خون حجامت پیامبر(ص) را نوشید<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۳؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۴۰.</ref>؛
* زنان جنی را در [[طواف]] دید و آنان را فراری داد<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.</ref>؛
* با مردان جنی همسخن ‌شد و از آنان نمی‌ترسید<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.</ref>؛
* کنار [[حجرالاسود]] برای دستیابی به حکومت حجاز و خلافت، دعا نمود و خواسته‌اش برآورده شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۴۰؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۵.</ref>
==عبادات سخت برای کسب مقبولیت==
ابن زبیر به عبادت‌هایی رو می‌آورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref>؛ برخی مانند [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.</ref> اینها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت می‌دانست.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۴.</ref> به عنوان مثل:
* آن‌گاه که سیل در [[مسجدالحرام]] مانع از طواف بود، شناکنان [[کعبه]] را طواف کرد<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۵۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۰.</ref>؛
* سجده‌اش آنقدر طولانی می‌شد که پرندگان بر پشت او می‌نشستند<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۳.</ref>؛
* 7 یا 15 روز پیاپی بدون افطار [[روزه]] می‌گرفت<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.</ref>؛
* هر شب به گونه‌ای خاص عبادت می‌کرد: شبی را تا صبح می‌ایستاد، شبی را تا صبح رکوع و یا سجده می‌کرد<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.</ref>؛
* در میان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سوره‌های طولانی مانند [[سوره بقره|بقره]]، [[سوره آل ‌عمران|آل ‌عمران]]، [[سوره نساء|نساء]] و [[سوره مائده|مائده]] را خواندند، او از رکوع برنیامد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴.</ref>
==در زمان خلیفه اول، دوم و سوم==
{{جعبه نقل قول | عنوان= پیامبر(ص) به ابن زبیر:| نقل‌قول= وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم! |تاریخ بایگانی | | منبع = | شیبانی، الآحاد والمثانی، ج۱، ص۴۱۴.| تراز = چپ| عرض = 32۰px | اندازه خط = 12px|رنگ پس‌زمینه=#99CC00| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
{{جعبه نقل قول | عنوان= پیامبر(ص) به ابن زبیر:| نقل‌قول= وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم! |تاریخ بایگانی | | منبع = | شیبانی، الآحاد والمثانی، ج۱، ص۴۱۴.| تراز = چپ| عرض = 32۰px | اندازه خط = 12px|رنگ پس‌زمینه=#99CC00| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
عبدالله در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان [[مسلمان]] با [[پیامبر(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] بیعت کرد. از این رو، او را از [[صحابه]] صِغار پیامبر شمرده‌اند.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۴.</ref> وی در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه‌دار را در [[بقیع]] گردن زدند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.</ref> او در [[جنگ یرموک|نبرد یرموک]] به سال۱۳ق. همراه پدرش [[زبیر بن عوام|زبیر]] حاضر بود؛ اما از آن‌جا که تنها ۱۲ سال داشت، در جنگ شرکت نکرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref> در روزگار [[عمر بن خطاب|عمَر]] با او در مسابقه شترسواری رقابت کرد و بر او پیروز شد.<ref>المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.</ref>
در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه‌دار را در [[بقیع]] گردن زدند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.</ref> او در [[جنگ یرموک|نبرد یرموک]] همراه پدرش [[زبیر بن عوام|زبیر]] حاضر بود<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref> در مسابقه شترسواری با [[عمر بن خطاب|عمَر]] بر او پیروز شد.<ref>المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.</ref>  
 
در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، جزء کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> در حمله به مغرب شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی شد.<ref>فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.</ref> او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، از مدافعان عثمان بود که خانه‌اش را ترک نکرد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.</ref> و هنگام محاصره در مواجهه با معترضان زخمی شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.</ref>  
===در زمان خلیفه سوم===
==در زمان امام علی(ع)==
ابن‌ زبیر در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] به ‌سِمَت‌های مختلفی دست یافت. در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، درکنار [[زید بن ثابت]] و [[سعید بن عاص]]، در زمره کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> در حمله به مغرب به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح|عبدالله بن سعد بن ابی‌سَرْح]] شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی مسلمانان شد.<ref>فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.</ref> او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، بر خلاف پدر و خاله‌اش عایشه، از مدافعان عثمان بود که به‌ رغم خواسته وی خانه‌اش را ترک نکرد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.</ref> همو نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و امامت جماعت را هنگام محاصره خانه‌اش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.</ref>
در جوانی در برابر [[امام علی(ع)]] قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا ایشان جدایی زبیر از [[اهل‌ بیت(ع)]] را به سبب او بداند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.</ref>
 
===در جنگ جمل===
===در زمان امام علی(ع)===
عاطفه فراوان میان ابن‌ زبیر و [[عایشه]] باعث شد تا [[طلحه]] و [[زبیر]] او را برای قانع‌کردن عایشه در اتحاد با خود در [[جنگ جمل]] به خدمت گیرند.<ref>الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.</ref> بعدها وقتی عایشه از [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] پرسید که چرا او را از اینکار باز نداشته است، ابن‌ عمر نفوذ ابن‌ زبیر را مانع از آن دانسته بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.</ref>  
====در جنگ جمل====
در جنگ جمل، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های [[حوأب]] سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از بنی‌عامر را واداشت تا شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.</ref> این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.</ref>
ابن‌ زبیر در جوانی در برابر [[امام علی(ع)]] قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا ایشان جدایی زبیر از راه [[اهل‌ بیت(ع)]] را به سبب او بداند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.</ref> عاطفه فراوان میان ابن‌ زبیر و [[عایشه]] باعث شد تا [[طلحه]] و [[زبیر]] او را برای قانع‌کردن عایشه در اتحاد با خود در [[جنگ جمل]] به خدمت گیرند.<ref>الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.</ref> بعدها وقتی عایشه از [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] پرسید که چرا او را از همراهی با جملیان بازنداشته است، ابن‌ عمر نفوذ ابن‌ زبیر را مانع از آن دانست که عایشه سخن کسی را برای کناره‌گیری از جنگ بپذیرد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.</ref>
ابن‌ زبیر در راه [[بصره]] پس از نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار [[محمد بن طلحه]] امامت را عهده‌دار بود.<ref>الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.</ref> پس از ورود به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با [[عثمان بن حنیف|عثمان بن حُنَیف]] حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، در رأس گروهی محافظان مسلمان را کشت و [[بیت‌ المال]] را تصرف کرد.<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،<ref>الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref> در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش برای کناره‌گیری از جنگ، کوشید با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.</ref> عبدالله در این جنگ با [[مالک اشتر]] درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> جان سالم به ‌در برد.<ref>الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref> و در خانه‌ای پنهان شد و بعدا مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.</ref>
 
===در جنگ صفین===
در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های [[حوأب]] سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.</ref> این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.</ref>
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع معتزلان از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی به [[عبدالله بن عمر]]، پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>
 
==در زمان معاویه==
ابن‌ زبیر در راه [[بصره]] و در این شهر پس از درگیری و نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار [[محمد بن طلحه]] امامت لشکریان جمل را عهده‌دار بود.<ref>الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.</ref> پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با [[عثمان بن حنیف|عثمان بن حُنَیف]] حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، ابن‌ زبیر در رأس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان [[مسلمان]] را کشت و [[بیت‌ المال]] را تصرف کرد.<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،<ref>الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref> در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کناره‌گیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.</ref> ابن‌ زبیر در کشاکش نبرد دقایقی زمام شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما عایشه که خطر این کار را می‌دانست، او را سوگند داد تا آن را رها کند.<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.</ref> عبدالله در این جنگ با [[مالک اشتر]] درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> جان سالم به ‌در برد. عایشه به کسی که مژده سلامت او را در این نبرد داد، 10000 درهم مژدگانی پرداخت.<ref>الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref> ابن‌ زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از [[قبیله ازد]] پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.</ref> 
معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref>؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.
 
==در زمان امام حسن و امام حسین(ع)==
====در جنگ صفین====
در دوران بنی‌امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی [[امام حسن مجتبی(ع)|امام حسن]] و [[امام حسین(ع)]] برخوردی رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه‌ای که در دل داشت، مدارا ورزید. در مواردی تلاش برای امتیازگیری از [[معاویه]] با تهدید به جانبداری از [[اهل‌ بیت(ع)]] انجام می‌داد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.</ref> ازدواج او با ام‌ الحسن<ref>المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.</ref> و ازدواج پسر برادرش با ام ‌سلمه دختران امام حسن(ع)<ref>نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.</ref> و ازدواج برادرش با سکینه دختر امام حسین(ع) از سیاست‌بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل‌ بیت(ع) است.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.</ref>  
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع کناره‌گیران از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت [[عبدالله بن عمر]]، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>
با حضور امام حسین(ع) در [[مکه]]، ابن‌ زبیر مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به [[عراق]] تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، آمادگی‌اش را برای همکاری مطرح می‌کرد. امام حسین(ع) هنگام خروج، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنه‌گری را در مکه پیش‌بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.</ref> و درباره این رخداد به ابن‌ زبیر هشدار داد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.</ref> همین روایت را ابن‌ عباس، ابن‌ عمر و [[عبدالله بن عمرو عاص]] نیز به ابن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>  
 
==در زمان یزید==
===زمان معاویه===
[[یزید بن معاویه|یزید]] پس از رسیدن به حکومت، از ابن زبیر [[بیعت]] خواست ولی او به [[مکه]] پناه برد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.</ref>
معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref>  ؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در [[حمله به قسطنطنیه]] به سال ۵۰ق.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.
در مکه در جماعت [[بنی‌امیه]] شرکت نمی‌کرد و در کنار [[کعبه]] نماز می‌گزارد و پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت می‌کرد و خود را عائذ البیت (<small>پناهنده به خانه خدا</small>) می‌خواند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.</ref> وی این لقب را برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از [[پیامبر(ص)|پیامبر]]، به کعبه پناه می‌برد و دشمنان او در بیابان ، میان [[مکه]] و [[مدینه النبی|مدینه]]، در زمین فرو می‌روند. به اعتقاد برخی، این شخص [[امام زمان(عج)]] است.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.</ref>
 
پس از رسیدن خبر شهادت [[امام حسین(ع)]]، خطابه‌ای در رثای وی خواند و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref>
===در زمان امام حسن و امام حسین(ع)===
===عدم پذیرش بیعت با یزید===
در دوران بنی‌امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی [[امام حسن مجتبی(ع)|امام حسن]] و [[امام حسین(ع)]] درگیری و برخوردی میان ابن‌ زبیر و آن دو رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه دیرینه‌ای که از آن دو به دل داشت، مدارا ورزید و رفتارش تابع اوضاع روز بود. در مواردی نیز می‌توان به تلاش وی برای امتیازگیری از [[معاویه]] با تهدید به جانبداری از [[اهل‌ بیت(ع)]] برخورد. از جمله این موارد، اعلان آمادگی وی برای یاری امام حسین(ع) در برابر [[بنی امیه|امویان]]، برای وفاداری به [[حلف الفضول]]<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.</ref> بود. ازدواج او با ام‌ الحسن<ref>المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.</ref> و ازدواج پسر برادرش عمرو بن منذر با ام ‌سلمه دختران امام حسن(ع)<ref>نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.</ref> و ازدواج برادرش مُصْعَب با سکینه دختر امام حسین(ع) نشانی دیگر از سیاست‌بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل‌ بیت(ع) است.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.</ref>
یزید با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref>
 
حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید برای دستگیری ابن‌ زبیر و برای گرفتن بیعت، به مکه آمد. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن‌ زبیر که مادرش از بنی‌امیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> بود عهده‌دار شد. نبرد کوتاهی میان نیروهای ابن‌ زبیر و لشکر عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، صورت گرفت و لشکر عمرو پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref>
با حضور امام حسین(ع) در [[مکه]]، ابن‌ زبیر که مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به [[عراق]] تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، گاه نیز آمادگی‌اش را برای همکاری با امام مطرح می‌کرد. امام حسین(ع) هنگام خروج از مکه، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنه‌گری را در مکه پیش‌بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.</ref> امام نمی‌خواست با ماندن در مکه مصداق آن شخص باشد و درباره این رخداد به ابن‌ زبیر نیز هشدار داد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.</ref> روایت یاد شده را افراد دیگری مانند ابن‌ عباس، ابن‌ عمر و [[عبدالله بن عمرو عاص]] نیز به عبدالله بن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>
ابن‌ زبیر<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref>؛عمرو را در زندانی تنگ<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.</ref> محبوس کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.</ref> و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref>
 
===رد پیشنهاد یزید برای تسلیم شدن===
===در زمان یزید===
ابن‌ زبیر پس از پیروزی، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref>، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref> و مردم مدینه را به خود دعوت کرد. مردم مدینه، با [[عبدالله بن مطیع عدوی|عبدالله بن مُطیع عَدوی]] به نیابت از او بیعت کردند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.</ref>
[[یزید بن معاویه|یزید]] به توصیه پدرش [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان [[بیعت]] و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به [[مکه]] پناه ببرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.</ref>  ابن‌ زبیر در مکه در جماعت [[بنی‌امیه]] شرکت نمی‌کرد و در کنار [[کعبه]] نماز می‌گزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت می‌کرد و خود را عائذ البیت (<small>پناهنده به خانه خدا</small>) می‌خواند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.</ref> گویا وی این لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از [[پیامبر(ص)|پیامبر]]، به کعبه پناه می‌برد و دشمنان او در بیابان [[سرزمین بیداء|بَیداء]]، میان [[مکه]] و [[مدینه النبی|مدینه]]، در زمین فرومی‌روند. به اعتقاد برخی، این شخص [[امام زمان(عج)]] است.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.</ref>
یزید لشکری را برای سرکوب ابن‌ زبیر فرستاد. این لشکر مدینه را محاصره کرده و سه روز به مردم مهلت داد با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و <ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.</ref>، با لشکر شام به نبرد برخاستند.<ref>المنتظم، ج۶، ص۱۶.</ref>  پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.</ref>
 
شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس و پس از اعتراف از افراد به بندگی برای یزید، به سوی مکه آمدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.</ref>
ابن‌ زبیر پس از رسیدن خبر شهادت [[امام حسین(ع)]]، خطابه‌ای در رثای وی خواند و اهل [[کوفه]] و [[عراق]] را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref> یزید بر وی که خود را مطیع می‌خواند و آماده بیعت با نماینده‌اش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref> از این رو، [[عمرو بن سعید]]، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن‌ زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن‌ زبیر که مادرش از بنی‌امیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> و خود داروغه و مأمور رویارویی با طرفداران ابن‌ زبیر در مدینه بود<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۸.</ref> ، داوطلبانه عهده‌دار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن‌ زبیر از مناطق مختلف [[حجاز]] به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن‌ زبیر و لشکر عمرو در ناحیه [[ذی‌طوی‌|ذی‌طُوی‌ٰ]] یا [[حجون]]، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref> رفتار ابن‌ زبیر در برخورد با برادرش، به‌ رغم ادعای دینداری و زهد، نارضایتی و سرزنش مردم مکه را در پی داشت<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref> ؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ در پشت‌ [[دارالندوه|دارالندوه]]<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.</ref> که به نام یکی از همراهان او «عارم» نام گرفت، محبوس کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.</ref> و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به‌ سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را [[قصاص]] کند. در جریان این قصاص‌ها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانه‌هایی که به فرزند [[عبدالرحمن بن عوف]] زده بود، جان داد<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref> و عبدالله فرمان داد تا جنازه او را به‌دار بیاویزند<ref>المحبّر، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۳.</ref>  و پس از مدتی پیکرش را در شعب جِیف رها ساخت.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۰۰.</ref> 
===جنگ با لشکر یزید===
 
لشکر شام، مکه را<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> محاصره کرد<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.</ref><ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.</ref>.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> شامیان،<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.</ref>، بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.</ref> و با پرتاب سنگ و گلوله‌های شعله‌ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. سنگ‌ها با اصابت به کعبه، آن را ویران کرد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.</ref> و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref>
یزید که از تمایل مردم مدینه به ابن‌ زبیر آگاه بود،گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن‌ زبیر، و [[عبدالله بن حنظله]] را نزد خود خواند و به‌ رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به فسق و آلودگی‌ وی گواهی دادند.
ابن‌ زبیر مانع خاموش‌کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.</ref><ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.</ref>  
 
زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه‌هایشان شامیان را آتش‌زنان خانه خدا نامیدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.</ref> شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.</ref>
ابن‌ زبیر پس از پیروزی بر لشکر اموی مدینه، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref> ، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبه‌ای در مکه با بیان مفاسد و آلودگی‌های یزید، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref>  و در این زمینه با مردم مدینه نامه‌نگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با [[عبدالله بن مطیع عدوی|عبدالله بن مُطیع عَدوی]] به نیابت از او بیعت کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>  آنان با اجازه او، [[عثمان بن محمد]]، حاکم یزید، را بیرون راندند و پس از فشار بر [[بنی‌امیه]]، آنان را اخراج کردند.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.</ref>  با بالا گرفتن کار هواداران ابن‌ زبیر در مدینه و بی‌توجهی آنان به نامه تهدیدآمیز یزید که ایشان را از مجازاتی بر حذر داشت که مانند داستان [[عاد]] و [[ثمود]] زبانزد شود<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۹؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۹.</ref> ، یزید لشکری را برای سرکوب ابن‌ زبیر به حجاز گسیل داشت. او هنگام اعزام این سپاه که از طوایف مختلف [[شام]] تشکیل شده بود، سروده‌ای تهدیدآمیز برای ابن‌ زبیر فرستاد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۳-۱۴.</ref>  به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب ابن‌ زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و به فرماندهی [[عبدالله بن حنظله]] بر [[انصار]] و فرماندهی ابن مطیع بر [[مهاجران]] که از طرف ابن‌ زبیر منصوب شده بودند<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.</ref> ، در ۲۸ ذی‌حجه سال ۶۳ق. با لشکر شام به نبرد برخاستند.<ref>المنتظم، ج۶، ص۱۶.</ref>  فرمانده شامیان [[مسلم بن عقبه مری|مسلم بن عُقبه مُری]] بود که پس از جنایت‌هایش در این حادثه «مُسرف» نامیده شد.<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۴.</ref>  او پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.</ref>  شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، [[واقعه حره|فاجعه حَرّه]] را رقم زدند و پس از اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بندگی برای یزید، برای دستیابی به ابن‌ زبیر به سوی مکه آمدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.</ref>  مسلم در میانه راه جان داد و به فرمان یزید، [[حصین بن نمیر کندی|حُصَین بن نُمَیر کِنْدی]] فرماندهی آن سپاه را بر عهده گرفت.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.</ref> 
==حامیان ابن زبیر در دفاع از مکه==
 
* دسته‌ای ۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت [[حبشه]] برای دفاع از [[کعبه]] اعزام کرده بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.</ref>
====ابن‌ زبیر در محاصره لشکر یزید در مکه====
* گروهی ۷۰ نفری از [[خوارج]] که ابن‌ زبیر بدون پرس‌و‌جوی درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ پس از مرگ [[یزید]] که آنان خواستار اظهارنظر صریح درباره اعتقاداتشان شدند، آنان را از خود راند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۸.</ref>
لشکر شام، مکه را از ۱۳ [[صفر المظفر|صفر]] سال ۶۴ق. محاصره کرد و تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ [[ربیع الاول]] سال ۶۴ که شامیان از مرگش با خبر شدند، این محاصره را ادامه داد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref>  اردوگاه شامیان، [[حجون|حَجون]] تا [[بئر میمون]] بود. حجون قبرستان مکیان در کنار کوه مُحَصَّب بر بالای مکه بود که تا کعبه حدود ۵/۲ کیلومتر فاصله داشت<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.</ref>  و بئر میمون از چاه‌های دوران جاهلیت میان [[منا]] و [[باب معلاة|باب مَعلاة]] در [[ابطح]] مکه بود.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.</ref>  یاران ابن‌ زبیر در [[مسجدالحرام]] مستقر گشتند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref>  شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود، مسلم بن عقبه، و با توجه به محیط جغرافیایی مکه و تمرکز جمعیت در مسجدالحرام<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.</ref> ، از سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام از جمله [[کوه احمر مکه|کوه احمر]]، پشت‌ [[دارالندوه|دارالنَدوه]] و [[کوه ابوقبیس|کوه ابوقُبَیس]] منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.</ref>  و با پرتاب سنگ و گلوله‌های قیراندود و شعله‌ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. مکیان برای پاسداری از [[کعبه]] و طواف‌کنندگان، سقفی از چوب ساج و پوست‌ چرم گرداگرد کعبه و روی آن قرار دادند. سنگ‌های منجنیق با اصابت به کعبه آن را ویران کرد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.</ref>  و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref>  بر پایه گزارش [[یعقوبی]]، ابن‌ زبیر مانع خاموش‌کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.</ref>  زمان آتش‌سوزی را ۲۷ یا ۲۹ روز پیش از رسیدن خبر مرگ یزید دانسته‌اند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.</ref>  برخی زمان آتش‌سوزی کعبه را روز شنبه سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. نیز یاد کرده‌اند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۵.</ref>  عده‌ای عامل سرایت ناخواسته آتش را یکی از لشکریان ابن‌ زبیر به نام [[مسلم بن ابی‌خلیفه مذحجی|مسلم بن ابی‌خلیفه مُذحِجی]] می‌دانند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸.</ref>  برخی دیگر سرایت آتش به کعبه را کاملاً تصادفی و بدون دخالت عامل انسانی دانسته‌اند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۰؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۹.</ref>  ؛ اما استقرار منجنیق شامیان بر کوه ابوقبیس برای کوبیدن کعبه<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.</ref>  و رجزهای شامیان در این زمینه<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.</ref>  گواه تصمیم پیشین آنان برای این کار است. این منجنیق یک بار با صاعقه نابود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰.</ref>  و دیگر بار برپا شد.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>  زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه‌هایشان شامیان را آتش‌زنان خانه خدا نامیدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.</ref>  شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند و اجازه خواستند تا کعبه را [[طواف]] کنند. به‌ رغم مخالفت عده‌ای از جمله [[خوارج]]، بر پایه فتوای [[مسور بن مخرمه|مِسوَر بن مِخرَمه]]، ابن‌ زبیر اجازه این کار را به آنان داد<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.</ref>  ؛ گر چه برخی گزارش‌ها حکایت دارند که وی از ورود آنان به مکه جلوگیری کرد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۷.</ref>  ابن‌ زبیر در این جنگ، برادرانش مُنذِر و ابوبکر<ref>تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۲۹۴.</ref>  و عمو زادگانش حُذافة بن عبدالرحمن بن عوام و مقداد بن اسود بن عوام را از دست داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲.</ref>  ؛ هر چند گزارش شده که مرگ منذر با زمینه‌سازی ابن‌ زبیر و احتمالاً برای جلوگیری از رقابت او بر سر قدرت بوده است.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲؛ البغال، ص۴۹.</ref> 
* [[مختار ثقفی|مختار بن ابی عُبَیده ثقفی]] نیز در حمله [[حصین بن نمیر]] به مکه، با ابن‌ زبیر همکاری کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۷۵.</ref>  
 
=====حامیان ابن زبیر در دفاع از مسجدالحرام=====
گروه‌ها و افراد گوناگون ابن‌ زبیر را با انگیزه دفاع از [[مسجدالحرام]] یاری کردند؛ از جمله دسته‌ای۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت [[حبشه]] برای دفاع از [[کعبه]] اعزام کرده بود و در پرتاب زوبین مهارت داشتند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.</ref>  و نیز گروهی ۷۰ نفری از [[خوارج]] که ابن‌ زبیر با روی گشاده از آنان استقبال کرد و بدون پرس‌و‌جوی دقیق درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ اما پس از مرگ [[یزید]] که آنان خواستار اظهارنظر صریح ابن‌ زبیر درباره اعتقاداتشان از جمله در زمینه اشتباهات [[عثمان]] در دوران خلافتش شدند، او آنان را از خود راند. آنان نیز به سرکردگی [[نافع بن ازرق حنظلی|نافع بن اَزرق حَنظَلی]] به [[بصره]] رفتند و با بهره‌گیری از اوضاع سیاسی آشفته، یاران خود را از زندان [[ابن زیاد]] رهانیدند و دامنه فعالیت خود را در [[اهواز]] گسترش دادند و تا پایان دوران حکومت زبیریان بر [[عراق]]، دشمنی خطرناک و قوی در برابر آنان بودند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۸.</ref>  [[مختار ثقفی|مختار بن ابی عُبَیده ثقفی]] نیز در حمله [[حصین بن نمیر]] به مکه، با ابن‌ زبیر همکاری کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۷۵.</ref>
 
==دشمنی با اهل‌بیت(ع)==
==دشمنی با اهل‌بیت(ع)==
پس از دستیابی ابن‌ زبیر به قدرت، از آن‌جا که حکومت وی از لحاظ مادی و نظامی کاملاً به [[عراق]] وابسته بود و این سرزمین نیز به اهل‌ بیت گرایش داشت، سران با ‌نفوذ [[بنی‌هاشم]] از جمله [[محمد ابن‌ حنفیه|ابن‌ حنفیه]] و [[عبدالله ابن‌ عباس|ابن‌ عباس]] را رقیب جدی خود می‌دید و [[مختار ثقفی|مختار]] را که در برهه‌ای ۱۶ یا ۱۸ ماهه عراق را از چنگ زبیریان بیرون آورد<ref>اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۷؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۵.</ref> ، دشمنی جدی برای خلافت خود می‌دانست. افزون بر این، کینه فراموش نشدنی ابن‌ زبیر از کسانی که او و پدر و خاله‌اش را در نبرد جمل شکست داده بودند، مانعی دیگر برای همگرایی ابن‌ زبیر با بنی‌هاشم بود. ابن‌ زبیر بر پایه گفته خود، از [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] کینه‌ای ۴۰ ساله داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۶.</ref> این کینه در خطابه‌های ابن‌ زبیر بر ضدّ [[امام علی(ع)]] و پیروانش و نیز در ناسزاگویی او به امام علی<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.</ref>  و ضمن ملاقاتش با [[ابراهیم بن مالک اشتر|ابراهیم]] فرزند مالک ‌اشتر که همراه [[مصعب بن زبیر|مصعب]] نزد او آمده بود<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۸۵.</ref> ، آشکار است. دشمنی او با اهل‌ بیت پیامبر(ص) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه [[نماز جمعه]]، حتی از درود فرستادن بر پیامبر(ص) خودداری کند تا مبادا اهل‌ بیت(ع) به آن افتخار کنند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۹؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۴، ص۶۱.</ref> این برخورد ابن‌ زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان [[اهل‌ سنت]] مانند شیخ [[ابوالقاسم بلخی]] روایت او را به‌ سبب دشمنی‌اش با امام علی(ع) معتبر ندانند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰.</ref>
از آن‌جا که حکومت وی از لحاظ مادی و نظامی کاملاً به [[عراق]] وابسته بود و عراق هم به اهل‌ بیت گرایش داشت، سران با ‌نفوذ [[بنی‌هاشم]] را رقیب جدی خود می‌دید و [[مختار ثقفی|مختار]] که عراق را از چنگ زبیریان بیرون آورد<ref>اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۷؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۵.</ref>، دشمن جدی برای خلافت خود می‌دانست.
 
کینه فراموش نشدنی ابن‌ زبیر از کسانی که او و پدر و خاله‌اش را در نبرد جمل شکست داده بودند.
===ابن‌ زبیر و سران بنی‌هاشم===  
بر پایه گفته خود، از [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] کینه‌ای ۴۰ ساله داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۶.</ref>
با رسیدن خبر بیعت مردم مناطق مختلف به [[مکه]]، ابن‌ زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق‌نظر همه [[مسلمان|مسلمانان]] بر خلافت او دانست. ۱۷ نفر از پیروان او که از [[کوفه]] به [[مسجدالحرام]] پناهنده شده بودند، با همین استدلال از بیعت سر باززدند و ابن‌ زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.</ref> پس از اهانت او به امام علی(ع) بر [[منبر]] مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref> پس از قیام مختار در کوفه و اخراج [[عبدالله بن مطیع]]، عامل زبیری آن سرزمین، ابن‌ زبیر که از اقبال مردم به ابن‌ حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در [[حجره زمزم]] زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> برخی [[عبدالله ابن‌ عباس|ابن‌ عباس]] را نیز در میان زندانیان دانسته‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۹.</ref>  در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامه‌ای مخفیانه، از مختار که در کوفه حکومت را به دست داشت، یاری خواست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.</ref>  مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن‌ زبیر برای سوزاندن ابن‌ حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار [[توابین|توّابین]]، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر، ابن‌ زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران ابن‌ حنفیه به صف‌بندی در مسجد واداشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref> این صف‌بندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، [[عمره|عمره‌گزاران]] برای [[طواف]] ازمیان صف‌ها می‌گذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی مختار که طرفداران ابن‌ حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند، او و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل مختار در سال ۶۷ق.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۷.</ref>  آسوده در [[شعب علی]] جای گرفتند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>  پس از قتل مختار، ابن‌ زبیر دیگر بار ابن‌ حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد و ناچارش کرد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در [[شام]] بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۰.</ref> 
دشمنی او با اهل‌ بیت پیامبر(ص) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه [[نماز جمعه]]، از درود فرستادن بر پیامبر(ص) خودداری کند تا مبادا اهل‌ بیت(ع) به آن افتخار کنند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۹؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۴، ص۶۱.</ref> این برخورد ابن‌ زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان [[اهل‌ سنت]] روایت او را به‌ سبب دشمنی‌اش با امام علی(ع) معتبر ندانند.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰.</ref>  
 
===دشمنی با محمد بن حنفیه===  
پس از بازگشت ابن‌ حنفیه به شعب علی، ابن‌ زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفی‌اش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و ابن‌ حنفیه را تا پایان موسم [[حج]] مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به‌ رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با ابن‌ زبیر، به نفرین ابن‌ زبیر بسنده نمود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲-۴۸۳؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۱-۳۲۳.</ref> 
ابن‌ زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق‌نظر همه [[مسلمان|مسلمانان]].<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.</ref> پس از اهانت او به امام علی(ع)، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref>
 
پس از قیام مختار در کوفه ابن‌ زبیر که از اقبال مردم به ابن‌ حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن‌ زبیر برای سوزاندن ابن‌ حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار [[توابین|توّابین]]، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان را آزاد کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref>  
ابن‌ زبیر در دوران حکومت خود، با عبدالله بن عباس، چهره سرشناس علمی امت اسلام و از سران بنی‌هاشم، برخوردی خشن داشت. حضور ابن‌ عباس در رکاب امام علی(ع) در جنگ جمل و فتوا به جواز [[ازدواج موقت]] و بیان این نکته که خود ابن‌ زبیر حاصل چنین ازدواجی بوده که اسماء نیز آن را تأیید می‌کرد<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۰؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۵-۵۶؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.</ref> ، خشم او را از ابن‌ عباس دو چندان می‌کرد تا آن‌جا که بر منبر به او اهانت می‌نمود.<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۵؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۰.</ref>  اما عامل اصلی درگیری او با ابن‌ عباس سر باززدن وی از بیعت با ابن‌ زبیر، پیش و پس از مرگ یزید<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱.</ref> بود؛ کاری که اتفاق‌نظر بزرگان امت بر خلافت ابن‌ زبیر و مشروعیت خلافتش را زیر سؤال می‌برد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.</ref> در این میان، تحریک اطرافیان او بر ضدّ ابن‌ عباس نیز بی‌اثر نبود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۳۷؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۷.</ref>  ابن‌ عباس، او را شایسته خلافت نمی‌دید<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۹۲.</ref> و عامل هتک حرمت خانه امن الهی می‌دانست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref> تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.</ref> و درگیری وی با محمد بن حنفیه و اهانت به او و اخراجش از مکه، اعتراض ابن‌ عباس را در پی داشت و تنش میان آن دو را التهاب بخشید تا آن‌جا که ابن‌ زبیر با درشت‌گویی او را نیز از مکه اخراج کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.</ref> ابن‌ زبیر در پی آگاهی از نکوهش هر روزه ابن عباس از حاکمان مسلمان در مجالس درسش، او را که پس از اخراج از مکه به [[طائف]] رفته بود، توبیخ و تهدید نمود. ابن عباس نیز این تهدید را با نامه‌ای تند پاسخ داد.<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵-۶۶؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.</ref> 
===دشمنی با ابن عباس===
 
به خطر سربار زدن ابن‌ عباس از بیعت با ابن‌ زبیر، پیش و پس از مرگ یزید با او برخوردی خشن داشت<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱.</ref> بود؛ کاری که خلافت  و مشروعیت خلافت ابن‌ زبیر را زیر سؤال می‌برد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.</ref>
==مناسبات عایشه و ابن‌ زبیر==  
ابن‌ عباس، او را شایسته خلافت نمی‌دید<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۹۲.</ref> و عامل هتک حرمت خانه امن الهی می‌دانست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>
ابن‌ زبیر را [[عایشه]] از کودکی نزد خود نگهداری کرد. از همین رو، پیامبر گرامی(ص) ابن‌ زبیر را «پسر عایشه» می‌خواند و به او که بچه‌دار نمی‌شد،کنیه «ام عبدالله» داد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۹۴؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۹، ص۱۹۰.</ref> بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن‌ زبیر شکل گرفت؛ به گونه‌ای که پس از رسول خدا(ص) و ابوبکر، او نزد عایشه از همه محبوب‌تر بود.<ref>الاغانی، ج۹، ص۹۸.</ref> همین محبت باعث شد تا در امور مختلف به او توجه ویژه داشته باشد. از جمله وقتی فرزندان [[صحابه]] نزد وی آمدند تا جای [[ستون قرعه]] را به آنان نشان دهد، از این کار سر باززد؛ اما وقتی از اطراف وی پراکنده شدند، جایگاه ستون قرعه را تنها برای ابن‌ زبیر مشخص کرد.<ref>المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۷۳؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۳۹.</ref> 
تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.</ref> و درگیری وی با محمد بن حنفیه، اعتراض ابن‌ عباس را در پی داشت تا آن‌جا که ابن‌ زبیر او را نیز از مکه اخراج کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.</ref>
 
==عایشه و ابن‌ زبیر==  
بر پایه گزارشی، ابن‌ زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی و خلیفه اول و دوم است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد. این اموال آن ‌قدر فراوان بودکه پنج شتر بزرگ آن را برای عایشه بردند. او شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۱۳۱.</ref> وقتی ابن‌ زبیر آگاه شد که عایشه خانه‌اش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به‌ سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن‌ زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود. عایشه برای کفاره شکستن سوگندش ۴۰ یا ۱۰۰ برده را آزاد<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰؛ الادب المفرد، ج۱، ص۱۴۳.</ref> و خود را برای شکستن سوگند ملامت کرد.<ref>السنن الکبری، ج۶، ص۶۲.</ref>  به گفته عایشه، او پس از دفن شدن عمر در کنار رسول خدا، همیشه با حجاب کامل در حجره خود زندگی می‌کرد تا این که ابن‌ زبیر دیوار و حائل میان قبرها و محل سکونت او را بنا کرد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۲۲۵؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۱۱.</ref> 
ابن‌ زبیر را [[عایشه]] از کودکی نزد خود نگهداری کرد.  بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن‌ زبیر شکل گرفت.<ref>الاغانی، ج۹، ص۹۸.</ref>  
ابن‌ زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد و شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۱۳۱.</ref> وقتی ابن‌ زبیر آگاه شد که عایشه خانه‌اش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به‌ سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن‌ زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰؛ الادب المفرد، ج۱، ص۱۴۳.</ref>  


ابن‌ زبیر به عنوان وصی عایشه پس از مرگ او به سال ۵۷ق. بر پیکرش [[نماز میت|نماز]] گزارد و او را که بر پایه وصیت خودش به‌ سبب برخی از کارهایش که ابن حجر آن را شرکت در جنگ جمل می‌داند<ref>فتح الباری، ج۴، ص۴۷۶.</ref> ، از دفن شدن در کنار پیامبر احساس شرم می‌کرد، در کنار دیگر [[همسران پیامبر]] در [[بقیع]] دفن کرد.<ref>المعارف، ص۱۳۴؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۲۱.</ref> 
[[رده:1]]


==خلافت ابن‌ زبیر==  
==خلافت ابن‌ زبیر==  
ابن‌ زبیر با توجه به پیوند نسَبی‌اش با عایشه و [[حضرت خدیجه(س)|خدیجه]]، همسران پیامبر(ص)، سابقه پدرش در اسلام، نسبت خویشاوندی‌اش با پیامبر(ص)<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۶۱.</ref> ، عضویت پدرش در [[شورای شش نفره|شورای خلافت عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲.</ref>  و نیز با این ادعا که عثمان با او درباره خلافت پیمان بسته و همین باعث شده تا زبیر و طلحه پشت سر او نماز بگزارند<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> ، خود را برای خلافت شایسته‌تر از [[بنی‌امیه]] می‌دانست. ابن‌ زبیر به عنوان فرزند بزرگ زبیر، پس از مرگ وی متولی میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از 50000000 درهم<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.</ref>  شد و با فروش بخش‌هایی از آن، بدهی او را که معادل 1000200 درهم بود، پرداخت نمود و پس از این که چهار سال در ایام حج اعلان کرد که هرکه از پدرش طلبی دارد، به او مراجعه کند، باقیمانده [[ارث|ارثش]] را میان ورثه قسمت کرد<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.</ref>  و بر پایه وصیت پدرش، ثلث مالش را که افزون بر 17000000 درهم می‌شد، به نفع فرزندان خود در اختیار گرفت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۲۵.</ref>  نمی‌توان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بی‌تأثیر دانست.
عبدالله ابن‌ زبیر در نهم [[رجب المرجب|رجب]] سال ۶۴ق.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۶۰.</ref> مردم را به بیعت با خود بر پایه [[قرآن|کتاب خدا]] و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن‌ زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانسته‌اند.<ref>عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.</ref>
 
بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید هوادار خلافت ابن‌ زبیر بودند. از همین رو، [[حصین بن نمیر]]، فرمانده لشکر محاصره‌کننده که خود نیز از سران شام بود، به ابن زبیر پیشنهاد کرد برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن‌ زبیر پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بی‌کیاست بداند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.</ref>
عبدالله ابن‌ زبیر در نهم [[رجب المرجب|رجب]] سال ۶۴ق.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۶۰.</ref> مردم را به بیعت با خود بر پایه [[قرآن|کتاب خدا]] و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن‌ زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانسته‌اند؛ یعنی هنگامی که بنی‌امیه به سبب اختلاف‌های خود نتوانسته بودند خلیفه‌ای را به جای او معین کنند.<ref>عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.</ref> بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید بن معاویه، به سرکردگی [[ضحاک بن قیس فهری|ضَحاک بن قیس فَهری]] هوادار خلافت ابن‌ زبیر بودند. از همین رو، [[حصین بن نمیر]]، فرمانده لشکر محاصره‌کننده که خود نیز از سران شام بود، به عبدالله پیشنهاد کرد تا با نادیده گرفتن کشتار مدینه به دست شامیان، برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن‌ زبیر که گویا قدرت شام را دست کم گرفته بود، پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بی‌کیاست بداند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.</ref> برخی نیز سبب رد پیشنهاد حصین را بی‌اعتمادی ابن‌ زبیر به جایگاه اجتماعی او در شام، ترس از پراکندگی نیروهایی که او را به عنوان پناهنده به خانه خدا یاری می‌دادند، تکیه ابن‌ زبیر بر [[حجاز]] به عنوان وطن اصلی و پایگاه عشیره و قبیله‌اش، و ترس او از نیرنگ و خدعه حصین دانسته‌اند.<ref>عبدالله بن زبیر، ص۱۱۶؛ تاریخ مکه، سباعی، ص۱۳۷.</ref> 
===بیعت‌کنندگان===  
 
مردم [[حمص|حَمِص]]، [[دمشق]]، [[قنسرین|قِنِّسّرین]]، [[کوفه]]، [[بصره]]، [[خراسان]] و [[یمن]] با نمایندگان او بیعت کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.</ref> به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. و پس از دعوی خلافت، طرفداران بنی‌امیه را از مکه راند<ref>الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.</ref> و با محاصره سعد مولای عتبة بن ابی‌سفیان، از هواداران بنی‌امیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.<ref>الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.</ref> این کار او با اعتراض شدید [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن عباس]] روبه‌رو شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۵.</ref>  
===بیعت‌کنندگان با وی===  
===بیعت نکنندگان===
مردم [[حمص|حَمِص]] با [[نعمان بن بشیر]]، مردم [[دمشق]] با [[ضحاک بن قیس]]، مردم [[قنسرین|قِنِّسّرین]] با [[زفر بن حارث|زَفَر بن حارث]]، مردم [[کوفه]] با [[عامر بن مسعود]]، مردم [[بصره]] با [[سلمة بن ذویب|سلمة بن ذُوَیب]]، مردم [[خراسان]] با [[عبدالله بن خازِم]] و مردم [[یمن]] با [[بحیر بن ریسان|بُحَیر بن رَیسان]]، از طرف او بیعت کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.</ref> به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. وی پس از دعوی خلافت، طرفداران بنی‌امیه را از مکه راند<ref>الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.</ref> و با محاصره [[سعد مولای عتبة بن ابی‌سفیان]]، از هواداران بنی‌امیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.<ref>الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.</ref> این کار او با اعتراض شدید [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن عباس]] روبه‌رو شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۵.</ref>
افزون بر سران [[بنی‌هاشم]] از جمله [[محمد بن حنفیه]] و ابن‌ عباس که از بیعت با ابن‌ زبیر سر باز زدند، ابن‌ عمر هم اعلان کرد با هیچ گروهی بیعت نمی‌کند و با جماعت نیز مخالفت نمی‌ورزند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳۹.</ref>  
 
===بیعت‌نکنندگان با او در مکه و مدینه===
در میان بزرگان [[مکه]] و [[مدینه النبی|مدینه]]، افزون بر سران [[بنی‌هاشم]] از جمله [[محمد بن حنفیه]] و ابن‌ عباس که از بیعت با ابن‌ زبیر سر باززدند، کسانی چون ابن‌ عمر هم بودند که اعلان نمودند با هیچ گروهی بیعت نمی‌کنند و با جماعت نیز مخالفت نمی‌ورزند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳۹.</ref>
 
==فعالیت‌های فرهنگی-اجتماعی==
[[پرونده:نقشه تقریبی بنای کعبه در زمان عبدالله بن زبیر.png|بندانگشتی|نقشه تقریبی بنای کعبه در زمان عبدالله بن زبیر]]
===بازسازی کعبه به دست ابن‌ زبیر===
ابن‌ زبیر پس از بازگشت لشکر حصین بن نمیر در ۲۵ [[ربیع‌ الثانی]] سال۶۴ق.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴؛ سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.</ref>  با برداشتن روپوش‌های کعبه و اطراف آن، با آسیب جدی بنای کعبه و سیاه و سه تکه شدن [[حجرالاسود]] بر اثر آتش سوزی روبه‌رو شد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۹.</ref>  گویا ابن‌ زبیر پیشتر در اندیشه بازسازی کعبه بود؛ زیرا در زمان حیات عایشه از او روایتی شنید که پیامبر از شکل موجود [[کعبه]] در زمان خود ناخشنود بوده است. او ۱۰ نفر از بزرگان صحابه را برای گواهی دادن به این [[حدیث]] نزد عایشه فراخواند.<ref>احسنالتقاسیم، ص۷۴؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۶.</ref>  بر پایه این روایت، [[قریش]] به سبب کمبود بودجه در ساخت کعبه کوتاهی کردند؛ زیرا می‌خواستند کعبه را تنها با درآمدهای حلال و پاکشان بسازند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۴؛ الطبقات، ج۱، ص۱۱۶.</ref>  از همین رو، بخشی از کعبه را در [[حجر اسماعیل]] وانهادند و برای آن که ورود و خروج را انحصاری کنند، درِِِ کعبه را بالاتر از سطح حرم قرار دادند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۹؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۲-۳.</ref>  بر پایه این گزارش، پیامبر تأکید فرموده بود که اگر می‌توانست کعبه را خراب می‌کرد و آن را بر پایه طرح [[حضرت ابراهیم(ع)|ابراهیم(ع)]] می‌ساخت و دو دَرِ شرقی و غربی برای ورود و خروج آن قرار می‌داد. پیامبر بخش‌هایی از کعبه را که در حجر مانده بود، برای عایشه معین کرده<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶؛ السنن الصغری، ج۴، ص۱۷۲؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۶۶.</ref>  و عایشه نیز آن را به ابن‌ زبیر نشان داده بود.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۶۶.</ref>  دستیابی به افتخار بازسازی کعبه<ref>سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.</ref>  و زدودن اتهام آتش زدن کعبه را نیز می‌توان در تصمیم او برای بازسازی کعبه دخیل دانست. او از افراد مختلف درباره این کار نظرخواهی کرد؛ اما بیشتر مردم، به‌ ویژه ابن‌ عباس، بدان سبب که این کار حاکمان بعدی را در تخریب کعبه گستاخ می‌کند، با آن مخالفت ورزیدند. او پیشنهاد کرد که به تعمیر و ترمیم کعبه بسنده شود<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۹.</ref>  ؛ ولی ابن‌ زبیر این کار را مخالف شأن کعبه دانست. [[جابر بن عبدالله]] انصاری و جمعی از سرشناسان نیز با بازسازی کامل کعبه موافق بودند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ الطبقات، خامسه۲، ص۷۲.</ref>  سرانجام عبدالله بن زبیر در روز شنبه ۱۵ [[جمادی الثانی]] سال ۶۴ق. تخریب کعبه را به‌ دست خود آغاز کرد.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶؛ الطبقات، خامسه۲، ص۷۲؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۸۹.</ref>  بر پایه روایتی از پیامبر، مردانی حبشی با ساق‌های باریک و نحیف تخریب‌گر کعبه قلمداد شده بودند. ابن‌ زبیر برای آن که کارش مصداق این حدیث شناخته شود، چند [[غلام]] حبشی را برای این کار به خدمت گرفت<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ الروض المعطار، ص۹۴؛ سمط النجوم، ج۱، ص۲۱۱.</ref>  و دیوارهای کعبه را کاملاً فروریخت. مردم مکه از ترس نازل شدن عذاب به سمت [[منا]] گریختند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۶۲؛ تاریخ مکه، ابن ضیاء، ج۱، ص۴۷.</ref>  او محل کعبه و [[حجر اسماعیل]] و پایه‌های آن را تا رسیدن به سنگ‌های عظیمی که مانند انگشتان دو دست یا گردن‌های شتر در هم تنیده شده بودند، حفرکرد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۷۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲۳؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۰.</ref>  با ضربه زدن به این پایه‌ها که تا حجر اسماعیل ادامه داشت، تمام مکه به شدت به حرکت درآمد و کسانی که به تخریب و بازسازی کعبه رأی داده بودند، پشیمان شدند و همه مردم به وحشت افتادند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۴؛ سبل الهدی، ج۱، ص۱۶۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.</ref>  این حفاری و پایه‌گذاری خانه بر پایه‌های ابراهیمی تحت نظارت شماری از بزرگان مکه انجام شد.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.</ref>  به گزارش [[مجاهد بن جبر]]، بخشی از حجرالاسود که در داخل دیوار کعبه مانده و در این بازسازی نمایان شده بود، رنگ سفید داشت.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۹۲.</ref>  ابن زبیر به توصیه ابن‌ عباس حصاری چوبی گرداگرد پایه‌های کعبه قرارداد تا مردم پیرامون آن طواف کنند و به سوی آن نماز بخوانند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۸۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.</ref> 
 
 
====مصالح مورد استفاده در بازسازی کعبه====
ابن‌ زبیر در این بازسازی با افراد سالخورده و آگاه درباره کعبه مشورت نمود و سنگ‌های مورد نیاز خود را از همان هفت کوه ([[کوه حراء|حَراء]]، [[کوه ثبِیر|ثَبِیر]]، [[کوه مقطع|مَقطع]]، [[کوه خندمه|خَنْدَمه]]، [[کوه حلحله|حلحله]]، [[کوه مفجر مزدلفه|مِفجَر مزدلفه]]، [[مقلع الکعبه|مِقلَع الکعبه]]) استخراج کرد که قریش برای بازسازی پیشین کعبه از آن استفاده کرده بود.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۲۲؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۸۰.</ref>  نیز ملات کعبه را از گچ با دوام [[یمن|یمنی]] برگزید که به سفارش او از [[صنعا]] وارد می‌شد.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.</ref>  در مدت بازسازی کعبه، حجرالاسود در پارچه‌ای از حریر گرانبهای سفید درون جعبه‌ای همراه دیگر اشیای کعبه، در [[دارالندوه]] نگهداری می‌شد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۰.</ref>  بر پایه گزارشی، او در حفاری حجر اسماعیل به سنگی سبز برخورد که [[عبدالله بن صفوان]] آن را قبر اسماعیل دانست و به حال خود رها کرد.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۷۵؛ فرهنگ اعلام جغرافیایی، ص۱۲۶.</ref> 
 
====ویژگی‌های بازسازی کعبه به دست ابن‌زبیر====
 
* داخل‌کردن بخشی از حجر اسماعیل در کعبه، به استناد حدیث عایشه که باعث شد تا با افزوده شدن ۱۰ ذراع<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.</ref>  به مساحت کعبه، دیوار‌های ۱۸ ذراعی آن کوتاه به نظر آید<ref>محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.</ref>  و همین سبب شد تا ابن‌ زبیر دیوارهای کعبه را نیز به ارتفاع ۲۷ ذراع برساند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ کعبه و مسجدالحرام، ص۳۶.</ref> 
 
* جاسازی حجرالاسود که بر اثرآتش سوزی سه تکه شده بود، درون قابی نقره‌ای.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۳۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰.</ref> 
 
* نصب دو در دو لنگه‌ای روبه‌روی هم برای کعبه، روی زمین و بدون فاصله با سطح حرم که هریک ۱۱ذراع ارتفاع داشت. در شرقی برای ورود و در غربی برای خروج مشخص شد. پیش از این، در کعبه یک لنگه بود و با سطح زمین حدود دو متر فاصله داشت.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ کعبه و جامه آن، ص۵۸.</ref> 
 
* ساختن راه پله‌ای چوبی، گرد و مزین به طلا در [[رکن شامی]]، برای رفتن بر بام کعبه.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ کعبه و مسجدالحرام، ص۳۷.</ref> 
 
* افزایش قطر دیوارهای کعبه به دو ذراع و جاسازی حجرالاسود در آن.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.</ref> 
 
* کاستن از ستون‌های درون کعبه از شش به سه ستون.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.</ref> 
 
* پرکردن روزنه‌های سقف کعبه با ماده‌ای به نام بَلْق برای تأمین نور داخل کعبه که به سفارش او از صنعا آورده بودند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸؛ محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱.</ref>  تعداد این روزنه‌ها را چهار عدد گزارش کرده‌اند.<ref>تاریخ و آثار اسلامی، ص۶۷.</ref> 
 
* گسترش مسجدالحرام. بر پایه روایت ازرقی، ابن‌ زبیر با خریدن خانه‌های پیرامون مسجدالحرام، آن را از سمت شرق و از سوی رکن شامی و نیز از طرف [[رکن یمانی]] گسترش داد. این اقدام، مسجد را تا دره پس از [[صفا]] و [[دارالندوه]] گسترد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref>  و به این ترتیب مسعی‌ٰ نیز وسعت یافت<ref>حجاز در صدر اسلام، ص۴۸۳.</ref>  و مساحت مسجد به بیش از هفت جریب (تقریبا ۸۴۰۰ متر مربع) رسید.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۴۲۲؛ تاریخ و آثار اسلامی، ص۸۴.</ref>  بنا بر گزارشی، او خانه‌های پیرامون کعبه را ویران کرد؛ زیرا صاحبان آن را متجاوز به حریم کعبه می‌دانست.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۲۱۳.</ref>  بدین ترتیب، بیشتر خانه‌های پیرامون مسجد به آن پیوست.<ref>اعلام العلماء، ص۷۷.</ref> 
 
* مسقف‌کردن مسجدالحرام و افزودن هفت ذراع به دیوارهای آن که از عهد عثمان کوتاه بود.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۷۱؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۵۹.</ref> 
 
* انتقال محل سقایت از میان رکن و [[زمزم]] به گوشه مسجد نزدیک صفا.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۰.</ref> 
 
* تزیین کعبه و طلاکاری آن و ستون‌هایش و ساختن کلید طلایی برای آن.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۲۱۸؛ اعلام العلماء، ص۵۳.</ref> 
 
* مشک اندود‌کردن درون و بیرون دیوارهای کعبه.<ref>تاریخ الکعبه، ص۸۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.</ref> 
 
* پوشاندن کعبه با پارچه‌های دیبا.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۰؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۱.</ref> 
 
* نصب ناودانی که آب آن در حجر اسماعیل می‌ریخت.<ref>تاریخ الکعبه، ص۸۳؛ مرآة الحرمین، ص۲۸۰؛ کعبه و جامه آن، ص۵۸.</ref> 
 
* ساختن شاذروان کعبه برای استحکام بیشتر دیوار‌های آن.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷؛ تاریخ و آثار اسلامی، ص۶۳.</ref> 
 
* سنگ‌فرش‌کردن زمین مسجدالحرام به شعاع ۱۰ ذراع پیرامون کعبه.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۲۲۱؛ مکه و مدینه، ص۸۱.</ref> 
 
پس از بالارفتن دیوارها تا مکان سابق حجرالاسود، در هنگام [[نماز جماعت]]، خود ابن‌ زبیر یا پسرش حمزه یا عباد همراه [[جبیر بن شیبة بن عثمان]]<ref>محاضرة الابرار، ج۱، ص۱۹۱؛ تاریخ الکعبه، ص۸۳.</ref>  از خاندان [[پرده‌داری کعبه|پرده‌داران کعبه]]، حجرالاسود را در جای خود نصب کردند و این کار اعتراض بسیاری را برانگیخت.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰.</ref>  این بازسازی در ۱۷ رجب سال ۶۵ق. پایان یافت<ref>تاریخ الکعبه، ص۸۵.</ref>  و کعبه با پارچه سفید [[مصر|مصری]] پوشانده شد. ابن‌ زبیر به شکرانه پایان کار، همراه هوادارانش از [[تنعیم]] [[مُحرم]] شد و از همه خواست به مقدار توانشان [[قربانی]] کنند و خود ۱۰۰ شتر قربانی کرد. ازرقی شمار قربانی‌های این روز را بی‌سابقه دانسته است.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰؛ شرف النبی، ص۳۸۸.</ref>  بر پایه گزارشی، از آن پس [[عمره]] این روز نزد مکیان سنت شد.<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۱۹۲؛ تاریخ الکعبه، ص۸۵.</ref>  ابن‌ زبیر هر سال در [[روز عاشورا]] جامه‌ای نو بر کعبه می‌پوشاند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۴؛ مرآة الحرمین، ص۲۸۲.</ref>  و هر روز با قرار دادن یک رطل ماده خوشبو‌کننده و در روز‌های جمعه دو رطل در آتشدان، آن را خوشبو می‌کرد.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۷؛ شفاء الغرام، ج۱، ص۲۳۸.</ref> 
 
====سرنوشت بنای جدید کعبه====
عمر بنای جدید کعبه چندان نپایید و پس از مرگ ابن‌ زبیر و سلطه [[حجاج بن یوسف]] بر مکه به سال ۷۳ ق. وی به فرمان [[عبدالملک بن مروان]]، [[درِ غربی کعبه]] را بست و حجر اسماعیل را به حالت سابق بیرون از کعبه قرار داد و درکعبه را به ارتفاع پیشین بازگرداند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۱؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۸۴.</ref> 


[[رده:حاکمان مکه]]
[[رده:حاکمان مکه]]
[[رده:وقایع مرتبط با حجاز]]
[[رده:وقایع مرتبط با حجاز]]
 
==مختار و ابن زبیر==  
==ابن‌ زبیر و مختار==  
[[مختار ثقفی|مختار]] با ابن‌ زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹.</ref> وی پس از پایان محاصره به [[کوفه]] رفت و حاکم ابن‌ زبیر، را از کوفه بیرون راند. درگیری میان ابن‌ زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷.</ref>  
[[مختار ثقفی|مختار]] با ابن‌ زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹.</ref> وی پس از پایان محاصره به [[کوفه]] رفت و با حمایت [[شیعه|شیعیان]] قدرت را به دست گرفت و [[ابن مطیع]]، حاکم ابن‌ زبیر، را از کوفه بیرون راند. بر پایه گزارش‌هایی، ابن‌ زبیر مختار را به حکومت کوفه منصوب کرد؛ اما وقتی این منصب را از او بازپس گرفت، مختار با نفی خلافت ابن‌ زبیر، شعار حمایت از اهل‌ بیت(ع) و خون‌خواهی [[امام حسین(ع)]] را سرداد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۱-۳۲؛ المنتظم، ج۶، ص۵۷-۵۸.</ref> هر چند برخی منابع که احتمالاً تحت تأثیر زبیریان نگاشته شده‌اند، دلیل جدایی مختار از ابن‌ زبیر را محروم ماندنش از مناصب حکومتی زبیریان دانسته‌اند<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸.</ref> ، بعید نیست تلاش مختار برای خون‌خواهی امام حسین(ع) صادقانه بوده باشد. درگیری میان ابن‌ زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷.</ref>
با شروع مجازات قاتلان امام حسین(ع) به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد [[مصعب بن زبیر|مصعب]]، حاکم زبیری بصره، گریختند<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.</ref> و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۸.</ref> به‌ رغم ادعای ابن‌ زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین(ع) آنان را مجازات کند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶؛ الکامل، ج۴، ص۲۵۱.</ref>
 
===کشتن مختار و یارانش===
بر اساس گزارش‌های دیگر، علت دشمنی ابن‌ زبیر با مختار، افزون بر هواداری مختار از رقبای سیاسی ابن‌ زبیر یعنی [[بنی‌هاشم]]، برداشت ابن‌ زبیر از روایتی بود که قاتل وی را مردی از قبیله ثقیف می‌دانست و ابن‌ زبیر وی را بر مختار تطبیق می‌کرد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۳-۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۶.</ref>
مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن‌ زبیر<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲.</ref>، به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را کشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.</ref> شمار اینان تا ۸۰۰۰ نفر یاد کرده‌اند<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲.</ref> که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان [[ایران|ایرانی]]، [[عبیدالله بن حر جعفی|عبیدالله بن حُر جعفی]]<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۳۴.</ref> بودند.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۶؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۲.</ref> این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن‌ عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در‌ دارالاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار [[دوزخ]] دانست.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.</ref> مصعب، به دستور برادرش ابن‌ زبیر، همسر مختار [[عمره دختر نعمان بن بشیر|عَمره دختر نعمان بن بشیر انصاری]] را که شوهرش را بنده‌ای درستکار و محب اهل‌ بیت(ع) می‌دانست، اعدام کرد.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۳.</ref>  
 
==مروانیان و ابن زبیر==
با شروع مجازات حادثه‌آفرینان [[واقعه عاشورا|عاشورا]] و قاتلان امام حسین(ع) به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد [[مصعب بن زبیر|مصعب]]، حاکم زبیری بصره، گریختند<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.</ref> و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۸.</ref> به‌ رغم ادعای ابن‌ زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین(ع) آنان را مجازات کند<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶؛ الکامل، ج۴، ص۲۵۱.</ref> ، مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن‌ زبیر<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲.</ref> ، به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را با اصرار اشراف عراق کشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.</ref> شمار اینان را ۶۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر یاد کرده‌اند<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲.</ref> که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان [[ایران|ایرانی]]، از موالی کوفیان بودند که به توصیه [[عبیدالله بن حر جعفی|عبیدالله بن حُر جعفی]]<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۳۴.</ref> گردن زده شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۶؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۲.</ref>  این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن‌ عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در‌دار الاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار [[دوزخ]] دانست.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.</ref> مصعب، به دستور برادرش ابن‌ زبیر، همسر مختار [[عمره دختر نعمان بن بشیر|عَمره دختر نعمان بن بشیر انصاری]] را که شوهرش را بنده‌ای درستکار و محب اهل‌ بیت(ع) می‌دانست، اعدام کرد.<ref>الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۳.</ref>
ابن‌ زبیر پس از قدرت یافتن، بنی‌امیه از جمله [[مروان بن حکم|مروان بن حَکَم]] و پسرش را از [[مدینه النبی|مدینه]] اخراج کرد. حضور مروان در [[شام]] باعث شد تا به عنوان خلیفه رقیب ابن‌ زبیر به میدان آید.<ref>الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۴۱.</ref> و در نبرد <ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸.</ref> بر هواداران شامی ابن‌ زبیر چیره شد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.</ref> به این ترتیب، قدرت ابن‌ زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، [[مصر]] نیز از سلطه او بیرون رفت.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.</ref>  
 
دشمنی ابن‌ زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت، ابن‌ زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضدّ آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبه‌هایش در [[روز عرفه]] و ایام منا در مکه، با یاد‌کردن از لعنت پیامبر بر [[حکم بن عاص|حَکَم بن عاص]]، جد عبدالملک، شامیان را به خود متمایل می‌کرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.</ref> او هر شب کنار در کعبه می‌ایستاد و بدعت‌ها و جنایت‌های‌ بنی‌امیه را بازمی‌گفت.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۳۲.</ref> عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.</ref>
==ابن زبیر و مروانیان==
عبدالملک بعد از مدتی با حمله به عراق مصعب بن زبیر را کشت و عراق را تصرف کرد<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۵.</ref>، و [[حجاج بن یوسف ثقفی]] را برای سرکوب ابن‌ زبیر فرستاد.
ابن‌ زبیر پس از قدرت یافتن، بنی‌امیه از جمله [[مروان بن حکم|مروان بن حَکَم]] بیمار و پیر و نیز پسرش [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] را از [[مدینه النبی|مدینه]] اخراج کرد. حضور مروان در [[شام]] باعث شد تا در گردهمایی [[بنی‌امیه]] در [[جابیه]] به تاریخ دوشنبه نیمه [[ذی قعده]] سال ۶۴ق. به عنوان خلیفه رقیب ابن‌ زبیر به میدان آید.<ref>الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۴۱.</ref>  همو در نبرد [[جنگ مرج راهط|مَرْج راهِط]] در [[ذی‌حجه]] سال ۶۴ق.<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸.</ref> بر هواداران شامی ابن‌ زبیر چیره شد و [[ضحاک بن قیس]] را کشت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.</ref> به این ترتیب، در زمانی کوتاه قدرت ابن‌ زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، [[مصر]] نیز در سال ۶۵ق. از سلطه او بیرون رفت.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.</ref>
===ابن زبیر در محاصره مروانیان===
 
حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی ابن‌ زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> سپس به سوی مکه حرکت و ابن‌ زبیر را در [[مسجدالحرام]] محاصره نمود. این محاصره در [[ذی‌حجه]] سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن‌ زبیر در روز سه‌شنبه ۱۷ [[جمادی الاولی]] سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانسته‌اند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۴.</ref>  
دشمنی ابن‌ زبیر و [[بنی مروان|مروانیان]] باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت در سال ۶۵ق. ابن‌ زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضدّ آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبه‌هایش در [[روز عرفه]] و ایام منا در مکه، با یاد‌کردن از لعنت پیامبر بر [[حکم بن عاص|حَکَم بن عاص]]، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل می‌کرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.</ref> بر پایه برخی گزارش‌ها، او هر شب کنار در کعبه می‌ایستاد و بدعت‌ها و جنایت‌های‌ بنی‌امیه و [[معاویه]] را بازمی‌گفت.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>  عبدالملک برای گرفتن این فرصت از ابن‌ زبیر، شامیان را از رفتن به حج بازداشت و در پاسخ به اعتراضشان، با کمک فتوای [[زهری|زُهری]]، آنان را به حج‌ گزاردن در [[بیت‌ المقدس]] و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان ساده‌دل نیز در ایام حج گرد این صخره طواف می‌کردند و اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان، همان جا انجام می‌دادند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.</ref> ابن‌ زبیر گنبد و بارگاهی را که عبدالملک برای جلب توجه مردم به صخره ساخته بود، [[ایوان کسرا]] و کاخ سبز او می‌خواند.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.</ref>
در موسم حج سال ۷۲ق. ابن‌ زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> در این زمان حجاج با لباس رزم در عرفات حاضر شد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.</ref>
 
===شکست ابن زبیر===
اختلاف‌های داخلی میان بنی‌امیه و تهدید رومیان و [[خوارج]] در این سال‌ها، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن‌ زبیر بازداشت<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.</ref> تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۵.</ref> ، [[حجاج بن یوسف ثقفی]] را برای سرکوب ابن‌ زبیر به [[حجاز]] فرستاد.
عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن‌ زبیر را به تسلیم وادارد.<ref>الفتوح، ج۶، ص۳۳۸.</ref> از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به [[آب زمزم]] دسترسی داشتند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.</ref> حجاج با نصب منجنیق، زبیریان را سخت کوبید. سنگ‌های منجنیق به [[کعبه]] اصابت کرد و به آن آسیب رساند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.</ref>  
 
فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن‌ زبیر که نمی‌خواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۳۱؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۰.</ref>
===ابن زبیر در محاصره دوم کعبه به دست حَجاج===
خاندان و یاران ابن زبیر او را به صلح فرا می‌خواندند ولی او قبول نکرد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۸.</ref> این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.</ref> سبب گشت یاران ابن‌ زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.</ref>  
حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی ابن‌ زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> سپس به سوی مکه حرکت و ابن‌ زبیر را در [[مسجدالحرام]] محاصره نمود. این محاصره در [[ذی‌حجه]] سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن‌ زبیر در روز سه‌شنبه ۱۷ [[جمادی الاولی]] سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانسته‌اند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۴.</ref>
==مرگ ابن زبیر==
 
ابن‌ زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک می‌خورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازه‌اش بوی بد نگیرد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۸.</ref>
در موسم حج سال ۷۲ق. ابن‌ زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از [[وقوف در عرفات]] و [[رمی جمرات]] بازماند، حج نگزارد و به کشتن شتری بسنده کرد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> در این زمان حجاج بن یوسف با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.</ref> ، با آن که به سبب جلوگیری ابن‌ زبیر، طواف کعبه و [[سعی بین صفا و مروه|سعی میان صفا و مروه]] را انجام نداده بود.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.</ref> بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن‌ زبیر را به تسلیم وادارد.<ref>الفتوح، ج۶، ص۳۳۸.</ref> از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به [[آب زمزم]] دسترسی داشتند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.</ref> حجاج با نصب منجنیق بر کوه‌های پیرامون مسجدالحرام و [[کوه ابوقبیس|ابوقبیس]]، زبیریان را سخت کوبید. در این میان، سنگ‌های منجنیق به [[کعبه]] اصابت کرد و به آن آسیب رساند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.</ref> گزارش دیگری هدف سنگ‌های حجاج را تخریب قسمتی از کعبه دانسته که ابن‌ زبیر بر دیوار آن در ناحیه [[حطیم|حَطیم]] افزوده بود.<ref>احسن التقاسیم، ص۷۴؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۶.</ref> به خواست برخی صحابه مانند [[عبدالله بن‌ عمر|ابن‌ عمر]] یا [[جابر بن عبدالله انصاری]] و [[ابوسعید خدری|ابوسعید خُدری]]، حجاج تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از [[منا]]، هجوم را متوقف کرد و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا او مبارزه‌اش را با ابن‌ زبیر ادامه دهد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> 
آخرین روز در گفت‌وگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هر گونه خیانت پاک دانست. او انگیزه خود از این سخنان را، دلداری مادرش دانست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.</ref> وی به سفارش مادرش<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۵.</ref> با یارانی اندک در حالی‌که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و در ۷۲ سالگی کشته شد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.</ref> در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن‌ زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref> سر او را به مدینه بردند<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۲.</ref> و آن‌جا نصب کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ الاصابه، ج۵، ص۲۲.</ref> سپس سرها را برای عبدالملک بردند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.</ref>  
 
==محل دفن==
همزمان با پرتاب نخستین سنگ به سوی کعبه، رعد و برقی سخت پدیدار شد که شامیان را بیمناک ساخت. حجاج برای زدودن بیم آنان با دست خود سنگ در منجنیق گذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۱۳.</ref>  فردای آن روز ۱۴ نفر از شامیان با اصابت برق کشته شدند و هراسی سخت در دلشان افتاد. اما روز بعد یاران ابن‌ زبیر نیز مورد اصابت برق قرار گرفتند. حجاج این رعد و برق‌ها را در منطقه مکه طبیعی شمرد و دیگر بار شامیان به پرتاب سنگ با منجنیق ادامه دادند.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۱؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.</ref>  این سنگ‌ها دیوار مشرف بر [[چاه زمزم]] را فروریخت و کناره‌های کعبه را ویران کرد<ref>الفتوح، ج۶، ص۳۴۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۹.</ref>  و [[حجرالاسود]] را از جای خود بیرون افکند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۱۵.</ref>  سپس حجاج دستور داد تا با گلوله‌های نفت‌آلود و آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پرده‌های کعبه را سوزاند، ابن‌ زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۶۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۴۱.</ref>  وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.<ref>الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۳.</ref> 
حجاج جسد ابن‌ زبیر را تا یک سال از پا آویخت.<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در [[قبرستان حجون]] مکه به خاک سپرد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> از آن پس این‌گونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۴۷.</ref> [[مصعب بن عبدالله]]، جسد ابن‌ زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به [[مسجد پیامبر(ص)]] ملحق شد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷.</ref>  
 
فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن‌ زبیر که نمی‌خواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۳۱؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۰.</ref>  او آن آذوقه را تقسیم نمی‌کرد تا نیروهایش با دیدن آن، نیروی روحی یابند.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.</ref>  خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به [[امام حسن مجتبی(ع)|امام حسن(ع)]] فرامی‌خواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۸.</ref>  این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.</ref>  سبب گشت یاران ابن‌ زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.</ref> 
 
====مرگ ابن زبیر====
بر پایه گزارشی، ابن‌ زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک می‌خورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازه‌اش بوی بد نگیرد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۸.</ref>  آخرین روز در گفت‌وگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی [[گناه]] و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلم‌ها وجنایت‌های کارگزارانش خشنود نبوده است. او انگیزه خود را از این سخنان، دلداری مادر و نه تزکیه خود دانست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.</ref>  وی به سفارش مادرش<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۵.</ref>  با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی‌که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از [[بنی‌سکون]] و [[بنی‌مراد]] در ۷۲ سالگی کشته شد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.</ref>  در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن‌ زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref>  سر او را همراه سرهای [[عبدالله بن مطیع]] و [[عبدالله بن صفوان]] به مدینه بردند<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۲.</ref>  و آن‌جا نصب کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ الاصابه، ج۵، ص۲۲.</ref>  سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.</ref>  روایت‌های دیگر محل قتل ابن‌ زبیر را نزدیک [[حجون]] دانسته‌اند.<ref>تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.</ref>  بر پایه برخی روایت‌ها، عبدالملک سر ابن‌ زبیر را برای تسلیم‌کردن [[عبدالله بن خازم]]، حاکم ابن‌ زبیر در [[خراسان]]، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۲۶.</ref>
 
=====محل دفن=====
حجاج جسد ابن‌ زبیر را تا یک سال از پا آویخت. مکان این آویختگی، کنار گردنه سمت راست حجون<ref>الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> نزدیک [[قبرستان المعلات]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۳۶۷.</ref>  در عقبه مدینه<ref>مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.</ref>  یاد شده است. سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در [[قبرستان حجون]] مکه به خاک سپرد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> از آن پس این‌گونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۴۷.</ref> بر پایه گزارش [[مصعب بن عبدالله]]، جسد ابن‌ زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به [[مسجد پیامبر(ص)]] ملحق شد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷.</ref>
 
==ابن زبیر و حج==  
==ابن زبیر و حج==  
ابن‌ زبیر به مدت نُه سال سرپرستی حاجیان را بر عهده داشت. ‌او در سال ۶۳ق. آن‌گاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۱.</ref> پس از ادعای خلافت در سال‌های ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم [[حج]] گزارد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.</ref> اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.</ref>
ابن‌ زبیر به مدت نُه سال سرپرستی حاجیان را بر عهده داشت. ‌او در سال ۶۳ق. آن‌گاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۱.</ref> پس از ادعای خلافت در سال‌های ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم [[حج]] گزارد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.</ref> اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.</ref>  
 
او در دهه اول [[ذی‌حجه]] میان [[نماز]] ظهر و عصر بر منبر می‌نشست و [[مناسک حج]] را به مردم می‌آموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانسته‌اند.<ref>طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۰.</ref> از جمله فتاوای او در حج عبارتند از: حرمت تمتع در حِجة الاسلام<ref>مسند احمد، ج۴، ص۴.</ref>، استحباب استلام همه ارکان کعبه<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.</ref>، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر رو‌به‌روی کعبه<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۸۱.</ref>، انجام دادن طواف به صورت قِران<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>، [[دعا]] زیر ناودان کعبه<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۶۲.</ref>، جواز غذا خوردن و خوابیدن در [[مسجدالحرام]]<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۴.</ref>، نهی از مسح و لمس [[مقام ابراهیم]]<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۴۱۶.</ref>.
او در دهه اول [[ذی‌حجه]] میان [[نماز]] ظهر و عصر بر منبر می‌نشست و [[مناسک حج]] را به مردم می‌آموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانسته‌اند.<ref>طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۰.</ref> از جمله فتاوای او درحج عبارتند از: [[حرمت]] [[متعه در حج|تمتع]] در حجة الاسلام<ref>مسند احمد، ج۴، ص۴.</ref> ، [[استحباب]] [[استلام]] همه [[ارکان کعبه]]<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.</ref> ، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر رو‌به‌روی کعبه<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۸۱.</ref> ، انجام دادن طواف به صورت [[طواف قران|قِران]] (انجام دو طواف بدون فاصله شدن نماز طواف)<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۲۱.</ref> ، [[دعا]] زیر ناودان کعبه<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۶۲.</ref> ، [[جواز]] غذا خوردن و خوابیدن در [[مسجدالحرام]]<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۴.</ref> ، نهی از مسح و لمس [[مقام ابراهیم]]<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۴۱۶.</ref> ، رساندن عدد [[شوط‌های طواف]] استحبابی به عدد فرد در صورت بیشتر شدن شوط‌ها از هفت<ref>المصنف، صنعانی، ج۵، ص۵۰۱؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۷۴.</ref> ، ترجیح نماز جماعت دایره‌وار بر گرد کعبه<ref>المصنف، صنعانی، ج۲، ص۵۵؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۰۷.</ref> ، و اکتفا به خواندن [[نماز عید قربان|نماز عید]] در روزی که جمعه و [[عید قربان]] هم‌زمان شوند. ابن‌ عباس نیز فتوای اخیر ‌را تأیید کرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۹۲؛ سنن النسائی، ج۱، ص۵۵۲.</ref>  از جمله روایت‌های او درباره [[حرمین]] و [[حج]]، روایت مشروعیت [[حج نیابی]] از پیامبر گرامی(ص)<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۸۸.</ref> و تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۱۲۳.</ref> او در وصف حج [[بنی‌اسرائیل]] می‌گفت: ۷۰۰۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از [[تنعیم]] وارد [[حرم مکه|حرم]] می‌شدند.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۲۳۸؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۲۴.</ref> وی به نقل از پدرش، [[مقام ابراهیم]] و جای گام‌های او را مکانی می‌دانست که [[حضرت ابراهیم(ع)|ابراهیم]] بر آن اعلان عمومی حج کرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۵۱.</ref> نیز او روایت‌های فراوان درباره فضیلت نماز در [[مسجدالحرام]] نقل کرده است.<ref>مسند ابن راهویه، ج۲، ص۸۳؛ صحیح مسلم، نووی، ج۹، ص۱۶۴.</ref>
==روایات ابن زبیر==
 
از جمله روایت‌های او درباره [[حرمین]] و [[حج]]، روایت مشروعیت [[حج نیابی]] از پیامبر گرامی(ص)<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۸۸.</ref> و تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۱۲۳.</ref> او در وصف حج [[بنی‌اسرائیل]] می‌گفت: ۷۰۰۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از [[تنعیم]] وارد [[حرم مکه|حرم]] می‌شدند.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۲۳۸؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۲۴.</ref>  
 
وی به نقل از پدرش، [[مقام ابراهیم]] و جای گام‌های او را مکانی می‌دانست که [[حضرت ابراهیم(ع)|ابراهیم]] بر آن اعلان عمومی حج کرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۵۱.</ref>  
===خانه‌های ابن زبیر در حرمین شریفین===
نیز او روایت‌های فراوان درباره فضیلت نماز در [[مسجدالحرام]] نقل کرده است.<ref>مسند ابن راهویه، ج۲، ص۸۳؛ صحیح مسلم، نووی، ج۹، ص۱۶۴.</ref>  
از خانه‌های فراوان در حرمین شریفین یاد شده که متعلق به ابن‌ زبیر بوده است؛ از جمله سه خانه نزدیک کوه غربی [[مکه]] به نام [[کوه قعیقعان|قُعَیقَعان]]. او در نزدیک‌ترین این سه خانه به مسجدالحرام سکنا گزیده و در عمارت بزرگ‌تر چاهی حفر کرده بود. نقل کرده‌اند که وی این خانه‌ها را از خاندان [[عفیف بن نبیه]] سهمی خرید. یکی از این خانه‌ها [[دار زنگیان]] نام داشت که سکناگاه بردگان سیاه ابن‌ زبیر بود. در این خانه‌ها راهی به [[کوه احمر]] در شمال مکه وجود داشت.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۰۷؛ المسالک و الممالک، ج۱، ص۴۰۲.</ref>  با توجه به گزارش ازرقی از هموار‌کردن شکافی که به این خانه‌ها راه داشت<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۸۵.</ref> ، گویا خزانه اموال ابن‌ زبیر در این بناها قرار داشته است. اما فاکهی بیت‌ المال زبیریان را در خانه‌ای میان‌ [[دار الندوه]] و‌ [[دار العجله|دار العَجَله]] می‌داند و خانه‌هایی به نام‌های‌دار البُخاتی ‌و‌دار العجله نیز برای ابن‌ زبیر یاد می‌کند.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۰۷.</ref>  در خلال گزارش‌ها می‌توان دریافت که این خانه‌ها انبار غله و آذوقه زبیریان نیز بوده است.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۱.</ref> 
==بازسازی کعبه==  
 
{{اصلی|بازسازی کعبه(ابن زبیر)}}
خانه‌های ابن‌ زبیر در [[مدینه النبی|مدینه]] در ناحیه بقیع زبیر، سمت شرقی [[مسجدالنبی]] و نزدیک به [[بقیع الغرقد]] بوده است که پیامبر گرامی(ص) پس از مرگ [[کعب بن اشرف|کعب بن اشرف یهودی]]، آن را به زبیر واگذار کرد و درآن، خانه افرادی دیگر از خاندان زبیر از جمله مصعب، عروه و منذر، پسران زبیر، قرار داشته است.<ref>وفاء الوفاء، ج۴، ص۳۳.</ref> 
در زمان حکومت ابن زبیر در مکه، کعبه را به طور کامل تخریب کردند و از نو ساختند. در این بازسازی با استناد به روایتی از پیامبر(ص) بخشی از حجر اسماعیل به مساحت کعبه اضافه شد. بنایی که ساخته شد عمر زیادی نیافت و با نابودی خلافت ابن زبیر در زمان حجاج بن یوسف ثقفی بار دیگر کعبه را بازسازی کردند و حجر اسماعیل را از مساحت آن خارج کردند.
 
== مطالعه بیشتر ==
* خاستگاه‌های سیاسی-اقتصادی قیام عبدالله بن زبیر؛ محمدرضا رحمتی
* عبدالله بن زبیر؛ اسماعیل شمس
* عبدالله‌ بن‌ زبیر و الانتفا‌ضه‌ الثوریه‌ فی‌ عهد بنی‌ امیه‌ ۶۴ - ۷۳ ه‌؛ شحاده علی ناطوره
 
==پیوند به بیرون==
* [http://wiki.ahlolbait.com/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85:_%D9%82%D8%AA%D9%84_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D8%B2%D8%A8%D9%8A%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%83%D9%87 قتل عبدالله بن زبير در مكه؛ دانشنامه اسلامی]
* [http://www.ashoora.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9/article/1449.html پیشگوئی در مورد عبدالله بن زبیر؛ پایگاه جامع عاشورا]
* [http://www.hawzah.net/fa/Article/View/77816/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B2%D8%B9%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D9%86%D9%81%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%91%D9%87-%D8%A8%D9%86-%D8%B2%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%B8%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%AE%D9%8E%D8%B4%D9%8E%D8%A8%DB%8C%D9%87 منازعه محمدبن حنفیه با عبداللّه بن زبیر و ظهور خَشَبیه؛ پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه]


== جستارهای وابسته ==
* [[بازسازی کعبه(ابن زبیر)]]
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


== منابع ==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس = http://hajj.ir/99/3019
  | آدرس = https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1716082/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B2%D8%A8%DB%8C%D8%B1?q=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D8%B2%D8%A8%DB%8C%D8%B1&score=25.0&rownumber=1
  | عنوان = ابن زبیر
  | عنوان = ابن زبیر
  | نویسنده = محمد سعيد نجاتي
  | نویسنده = محمد سعيد نجاتي

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۷

اطلاعات فردی
نام کامل عبدالله بن زبیر بن عوام
لقب ابوبکر و ابوخُبَیب
نسب بنی اسدقریش
تاریخ تولد شوال سال اول قمری
زادگاه مدینه
محل زندگی مکه، مدینه
تاریخ وفات ۷۳ قمری
شهر وفات مکه
خویشاوندان
سرشناس
پیامبر(ص)، زبیر بن عوام، ابوبکر، عایشه
فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی
سیاسی شرکت در جنگ‌های جمل و صفین و خلافت مسلمانان پس از مرگ یزید بن معاویه
اجتماعی بازسازی کعبه پس از حمله و تخریب به دست لشگریان یزید

عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، صحابی خردسال و از مدعیان خلافت در مکه بود. او در 7 یا 8 سالگی، در میان جمعی از کودکان با پیامبر(ص) بیعت کرداز این رو، او را از صحابه صِغار پیامبر شمرده‌اند.[۱] خواهرزاده عایشه بود و با او ارتباط نزدیکی داشت. او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در صفین با معاویه بیعت کرد ولی برای فرار از بیعت با یزید، به مکه پناه برد و پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنی‌هاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست حجاج، کشته شد. پس از شکست ابن‌ زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان اموی و عباسی نزدیک کردند؛ زیرا نزد خوارج و شیعیان جایگاهی نداشتند.[۲]

نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن زبیر از تیره بنی‌اسد قریش[۳]، مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، پدرش عمه‌زاده پیامبر و مادرش اسماء، دختر ابوبکر است.[۴] وی بارها به این نسبت‌ها افتخار می‌کرد.[۵]

تولد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنا بر سخن مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش می‌خواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به ‌تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن‌ زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوش‌هایش اذان گفت.[۶]

ویژگی ظاهری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت[۷] و موهایی بلند و پر پشت[۸] داشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.[۹]

ویژگی باطنی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان [۱۰] و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.[۱۱] غرورش تاجایی بود که در روابط زناشویی پدر و مادرش دخالت می‌کرد و به ‌سبب تعصب به مادر[۱۲] سرانجام منجر به جدایی آنان شد.[۱۳] حرص و بخل شدیدش[۱۴] ضرب المثل بود[۱۵].[۱۶].[۱۷] تنگ‌چشمی او زیاد بود[۱۸] او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند.[۱۹]

همسران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نفیسه دختر امام حسن(ع)[۲۰]؛ عایشه دختر عثمان بن عفان،[۲۱]؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه و حَنتَمه، تُماضر دختر مَنظور[۲۲]را جزء همسران وی دانسته‌اند.

محدثان نسل وی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن‌ زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله زبیر بن بَکار است.[۲۳] او قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهده‌دار شد و تألیفات فراوان داشت.[۲۴]

نقل روایات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم‌ردیف ابوبکر، أمّ سلمه، أنس بن مالک و أبوسعید خُدری به شمار آورده‌اند.[۲۵] احمد بن حنبل ۳۲ حدیث از او نقل کرده و ذهبی روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.[۲۶]

فضیلت‌سازی برای خود[ویرایش | ویرایش مبدأ]

زبیریان گزارش‌هایی برای بزرگ‌نمایی ابن‌ زبیر جعل کرده‌اند؛ مثل:

  • به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن می‌گفت[۲۷]؛
  • نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود[۲۸]؛
  • نخستین واژه‌ای که در کودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار می‌کرد[۲۹]؛
  • در کودکی، خون حجامت پیامبر(ص) را نوشید[۳۰]؛
  • زنان جنی را در طواف دید و آنان را فراری داد[۳۱]؛
  • با مردان جنی همسخن ‌شد و از آنان نمی‌ترسید[۳۲]؛
  • کنار حجرالاسود برای دستیابی به حکومت حجاز و خلافت، دعا نمود و خواسته‌اش برآورده شد.[۳۳]

عبادات سخت برای کسب مقبولیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن زبیر به عبادت‌هایی رو می‌آورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند[۳۴]؛ برخی مانند ابن عباس[۳۵] اینها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت می‌دانست.[۳۶] به عنوان مثل:

  • آن‌گاه که سیل در مسجدالحرام مانع از طواف بود، شناکنان کعبه را طواف کرد[۳۷]؛
  • سجده‌اش آنقدر طولانی می‌شد که پرندگان بر پشت او می‌نشستند[۳۸]؛
  • 7 یا 15 روز پیاپی بدون افطار روزه می‌گرفت[۳۹]؛
  • هر شب به گونه‌ای خاص عبادت می‌کرد: شبی را تا صبح می‌ایستاد، شبی را تا صبح رکوع و یا سجده می‌کرد[۴۰]؛
  • در میان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سوره‌های طولانی مانند بقره، آل ‌عمران، نساء و مائده را خواندند، او از رکوع برنیامد.[۴۱]

در زمان خلیفه اول، دوم و سوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیامبر(ص) به ابن زبیر:

وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم!

در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه‌دار را در بقیع گردن زدند.[۴۲] او در نبرد یرموک همراه پدرش زبیر حاضر بود[۴۳] در مسابقه شترسواری با عمَر بر او پیروز شد.[۴۴] در زمان عثمان در روند یکسان‌سازی مصاحف، جزء کاتبان نسخه‌های قرآن بود.[۴۵] در حمله به مغرب شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی شد.[۴۶] او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، از مدافعان عثمان بود که خانه‌اش را ترک نکرد.[۴۷] و هنگام محاصره در مواجهه با معترضان زخمی شد.[۴۸]

در زمان امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در جوانی در برابر امام علی(ع) قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا ایشان جدایی زبیر از اهل‌ بیت(ع) را به سبب او بداند.[۴۹]

در جنگ جمل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عاطفه فراوان میان ابن‌ زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانع‌کردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند.[۵۰] بعدها وقتی عایشه از ابن عمر پرسید که چرا او را از اینکار باز نداشته است، ابن‌ عمر نفوذ ابن‌ زبیر را مانع از آن دانسته بود.[۵۱] در جنگ جمل، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از بنی‌عامر را واداشت تا شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.[۵۲] این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.[۵۳] ابن‌ زبیر در راه بصره پس از نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار محمد بن طلحه امامت را عهده‌دار بود.[۵۴] پس از ورود به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حُنَیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، در رأس گروهی محافظان مسلمان را کشت و بیت‌ المال را تصرف کرد.[۵۵] او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،[۵۶] در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش برای کناره‌گیری از جنگ، کوشید با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد.[۵۷] عبدالله در این جنگ با مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم[۵۸] جان سالم به ‌در برد.[۵۹] و در خانه‌ای پنهان شد و بعدا مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.[۶۰]

در جنگ صفین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در صفین، به دعوت معاویه، در جمع معتزلان از امام علی برای نظارت بر حکمیت به دومة الجندل رفت.[۶۱] وی در این گردهمایی به عبدالله بن عمر، پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.[۶۲]

در زمان معاویه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش یزید سخت هشدار داد[۶۳]؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.[۶۴] وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه[۶۵] با او همکاری کرد.

در زمان امام حسن و امام حسین(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران بنی‌امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی امام حسن و امام حسین(ع) برخوردی رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه‌ای که در دل داشت، مدارا ورزید. در مواردی تلاش برای امتیازگیری از معاویه با تهدید به جانبداری از اهل‌ بیت(ع) انجام می‌داد.[۶۶] ازدواج او با ام‌ الحسن[۶۷] و ازدواج پسر برادرش با ام ‌سلمه دختران امام حسن(ع)[۶۸] و ازدواج برادرش با سکینه دختر امام حسین(ع) از سیاست‌بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل‌ بیت(ع) است.[۶۹] با حضور امام حسین(ع) در مکه، ابن‌ زبیر مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به عراق تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، آمادگی‌اش را برای همکاری مطرح می‌کرد. امام حسین(ع) هنگام خروج، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنه‌گری را در مکه پیش‌بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.[۷۰] و درباره این رخداد به ابن‌ زبیر هشدار داد.[۷۱] همین روایت را ابن‌ عباس، ابن‌ عمر و عبدالله بن عمرو عاص نیز به ابن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.[۷۲]

در زمان یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

یزید پس از رسیدن به حکومت، از ابن زبیر بیعت خواست ولی او به مکه پناه برد.[۷۳] در مکه در جماعت بنی‌امیه شرکت نمی‌کرد و در کنار کعبه نماز می‌گزارد و پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت می‌کرد و خود را عائذ البیت (پناهنده به خانه خدا) می‌خواند.[۷۴] وی این لقب را برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از پیامبر، به کعبه پناه می‌برد و دشمنان او در بیابان ، میان مکه و مدینه، در زمین فرو می‌روند. به اعتقاد برخی، این شخص امام زمان(عج) است.[۷۵] پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع)، خطابه‌ای در رثای وی خواند و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.[۷۶]

عدم پذیرش بیعت با یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

یزید با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.[۷۷] حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید برای دستگیری ابن‌ زبیر و برای گرفتن بیعت، به مکه آمد. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن‌ زبیر که مادرش از بنی‌امیه[۷۸] بود عهده‌دار شد. نبرد کوتاهی میان نیروهای ابن‌ زبیر و لشکر عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، صورت گرفت و لشکر عمرو پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.[۷۹] ابن‌ زبیر[۸۰]؛عمرو را در زندانی تنگ[۸۱] محبوس کرد[۸۲] و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.[۸۳]

رد پیشنهاد یزید برای تسلیم شدن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر پس از پیروزی، با مشورت مادرش اسماء[۸۴]، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، مردم را به خلع او فراخواند[۸۵] و مردم مدینه را به خود دعوت کرد. مردم مدینه، با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند[۸۶].[۸۷] یزید لشکری را برای سرکوب ابن‌ زبیر فرستاد. این لشکر مدینه را محاصره کرده و سه روز به مردم مهلت داد با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و [۸۸]، با لشکر شام به نبرد برخاستند.[۸۹] پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.[۹۰] شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس و پس از اعتراف از افراد به بندگی برای یزید، به سوی مکه آمدند.[۹۱]

جنگ با لشکر یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

لشکر شام، مکه را[۹۲] محاصره کرد[۹۳][۹۴].[۹۵] شامیان،[۹۶]، بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند[۹۷] و با پرتاب سنگ و گلوله‌های شعله‌ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. سنگ‌ها با اصابت به کعبه، آن را ویران کرد[۹۸] و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.[۹۹] ابن‌ زبیر مانع خاموش‌کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.[۱۰۰][۱۰۱] زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه‌هایشان شامیان را آتش‌زنان خانه خدا نامیدند.[۱۰۲] شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند.[۱۰۳]

حامیان ابن زبیر در دفاع از مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  • دسته‌ای ۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود[۱۰۴]
  • گروهی ۷۰ نفری از خوارج که ابن‌ زبیر بدون پرس‌و‌جوی درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ پس از مرگ یزید که آنان خواستار اظهارنظر صریح درباره اعتقاداتشان شدند، آنان را از خود راند.[۱۰۵]
  • مختار بن ابی عُبَیده ثقفی نیز در حمله حصین بن نمیر به مکه، با ابن‌ زبیر همکاری کرد.[۱۰۶]

دشمنی با اهل‌بیت(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از آن‌جا که حکومت وی از لحاظ مادی و نظامی کاملاً به عراق وابسته بود و عراق هم به اهل‌ بیت گرایش داشت، سران با ‌نفوذ بنی‌هاشم را رقیب جدی خود می‌دید و مختار که عراق را از چنگ زبیریان بیرون آورد[۱۰۷]، دشمن جدی برای خلافت خود می‌دانست. کینه فراموش نشدنی ابن‌ زبیر از کسانی که او و پدر و خاله‌اش را در نبرد جمل شکست داده بودند. بر پایه گفته خود، از اهل‌ بیت کینه‌ای ۴۰ ساله داشت.[۱۰۸] دشمنی او با اهل‌ بیت پیامبر(ص) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه نماز جمعه، از درود فرستادن بر پیامبر(ص) خودداری کند تا مبادا اهل‌ بیت(ع) به آن افتخار کنند.[۱۰۹] این برخورد ابن‌ زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان اهل‌ سنت روایت او را به‌ سبب دشمنی‌اش با امام علی(ع) معتبر ندانند.[۱۱۰]

دشمنی با محمد بن حنفیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق‌نظر همه مسلمانان.[۱۱۱] پس از اهانت او به امام علی(ع)، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.[۱۱۲] پس از قیام مختار در کوفه ابن‌ زبیر که از اقبال مردم به ابن‌ حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.[۱۱۳] مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن‌ زبیر برای سوزاندن ابن‌ حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.[۱۱۴] آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار توّابین، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان را آزاد کردند.[۱۱۵]

دشمنی با ابن عباس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به خطر سربار زدن ابن‌ عباس از بیعت با ابن‌ زبیر، پیش و پس از مرگ یزید با او برخوردی خشن داشت[۱۱۶] بود؛ کاری که خلافت و مشروعیت خلافت ابن‌ زبیر را زیر سؤال می‌برد.[۱۱۷] ابن‌ عباس، او را شایسته خلافت نمی‌دید[۱۱۸] و عامل هتک حرمت خانه امن الهی می‌دانست.[۱۱۹] تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن[۱۲۰] و درگیری وی با محمد بن حنفیه، اعتراض ابن‌ عباس را در پی داشت تا آن‌جا که ابن‌ زبیر او را نیز از مکه اخراج کرد.[۱۲۱]

عایشه و ابن‌ زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر را عایشه از کودکی نزد خود نگهداری کرد. بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن‌ زبیر شکل گرفت.[۱۲۲] ابن‌ زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد و شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.[۱۲۳] وقتی ابن‌ زبیر آگاه شد که عایشه خانه‌اش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به‌ سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن‌ زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود.[۱۲۴]

خلافت ابن‌ زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله ابن‌ زبیر در نهم رجب سال ۶۴ق.[۱۲۵] مردم را به بیعت با خود بر پایه کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن‌ زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانسته‌اند.[۱۲۶] بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید هوادار خلافت ابن‌ زبیر بودند. از همین رو، حصین بن نمیر، فرمانده لشکر محاصره‌کننده که خود نیز از سران شام بود، به ابن زبیر پیشنهاد کرد برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن‌ زبیر پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بی‌کیاست بداند.[۱۲۷]

بیعت‌کنندگان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مردم حَمِص، دمشق، قِنِّسّرین، کوفه، بصره، خراسان و یمن با نمایندگان او بیعت کردند.[۱۲۸] به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. و پس از دعوی خلافت، طرفداران بنی‌امیه را از مکه راند[۱۲۹] و با محاصره سعد مولای عتبة بن ابی‌سفیان، از هواداران بنی‌امیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.[۱۳۰] این کار او با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبه‌رو شد.[۱۳۱]

بیعت نکنندگان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

افزون بر سران بنی‌هاشم از جمله محمد بن حنفیه و ابن‌ عباس که از بیعت با ابن‌ زبیر سر باز زدند، ابن‌ عمر هم اعلان کرد با هیچ گروهی بیعت نمی‌کند و با جماعت نیز مخالفت نمی‌ورزند.[۱۳۲]

مختار و ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار با ابن‌ زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.[۱۳۳] وی پس از پایان محاصره به کوفه رفت و حاکم ابن‌ زبیر، را از کوفه بیرون راند. درگیری میان ابن‌ زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.[۱۳۴] با شروع مجازات قاتلان امام حسین(ع) به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد مصعب، حاکم زبیری بصره، گریختند[۱۳۵] و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.[۱۳۶] به‌ رغم ادعای ابن‌ زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین(ع) آنان را مجازات کند.[۱۳۷]

کشتن مختار و یارانش[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن‌ زبیر[۱۳۸]، به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را کشت.[۱۳۹] شمار اینان تا ۸۰۰۰ نفر یاد کرده‌اند[۱۴۰] که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان ایرانی، عبیدالله بن حُر جعفی[۱۴۱] بودند.[۱۴۲] این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن‌ عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در‌ دارالاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار دوزخ دانست.[۱۴۳] مصعب، به دستور برادرش ابن‌ زبیر، همسر مختار عَمره دختر نعمان بن بشیر انصاری را که شوهرش را بنده‌ای درستکار و محب اهل‌ بیت(ع) می‌دانست، اعدام کرد.[۱۴۴]

مروانیان و ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر پس از قدرت یافتن، بنی‌امیه از جمله مروان بن حَکَم و پسرش را از مدینه اخراج کرد. حضور مروان در شام باعث شد تا به عنوان خلیفه رقیب ابن‌ زبیر به میدان آید.[۱۴۵] و در نبرد [۱۴۶] بر هواداران شامی ابن‌ زبیر چیره شد.[۱۴۷] به این ترتیب، قدرت ابن‌ زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، مصر نیز از سلطه او بیرون رفت.[۱۴۸] دشمنی ابن‌ زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت، ابن‌ زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضدّ آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبه‌هایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یاد‌کردن از لعنت پیامبر بر حَکَم بن عاص، جد عبدالملک، شامیان را به خود متمایل می‌کرد.[۱۴۹] او هر شب کنار در کعبه می‌ایستاد و بدعت‌ها و جنایت‌های‌ بنی‌امیه را بازمی‌گفت.[۱۵۰] عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت.[۱۵۱] عبدالملک بعد از مدتی با حمله به عراق مصعب بن زبیر را کشت و عراق را تصرف کرد[۱۵۲]، و حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن‌ زبیر فرستاد.

ابن زبیر در محاصره مروانیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی ابن‌ زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.[۱۵۳] سپس به سوی مکه حرکت و ابن‌ زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذی‌حجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن‌ زبیر در روز سه‌شنبه ۱۷ جمادی الاولی سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانسته‌اند.[۱۵۴] در موسم حج سال ۷۲ق. ابن‌ زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود.[۱۵۵] در این زمان حجاج با لباس رزم در عرفات حاضر شد[۱۵۶]

شکست ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن‌ زبیر را به تسلیم وادارد.[۱۵۷] از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.[۱۵۸] حجاج با نصب منجنیق، زبیریان را سخت کوبید. سنگ‌های منجنیق به کعبه اصابت کرد و به آن آسیب رساند.[۱۵۹] فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن‌ زبیر که نمی‌خواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.[۱۶۰] خاندان و یاران ابن زبیر او را به صلح فرا می‌خواندند ولی او قبول نکرد.[۱۶۱] این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج[۱۶۲] سبب گشت یاران ابن‌ زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.[۱۶۳]

مرگ ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک می‌خورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازه‌اش بوی بد نگیرد.[۱۶۴] آخرین روز در گفت‌وگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هر گونه خیانت پاک دانست. او انگیزه خود از این سخنان را، دلداری مادرش دانست.[۱۶۵] وی به سفارش مادرش[۱۶۶] با یارانی اندک در حالی‌که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و در ۷۲ سالگی کشته شد.[۱۶۷] در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن‌ زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.[۱۶۸] سر او را به مدینه بردند[۱۶۹] و آن‌جا نصب کردند.[۱۷۰] سپس سرها را برای عبدالملک بردند.[۱۷۱]

محل دفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حجاج جسد ابن‌ زبیر را تا یک سال از پا آویخت.[۱۷۲] سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.[۱۷۳] از آن پس این‌گونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.[۱۷۴] مصعب بن عبدالله، جسد ابن‌ زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.[۱۷۵]

ابن زبیر و حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زبیر به مدت نُه سال سرپرستی حاجیان را بر عهده داشت. ‌او در سال ۶۳ق. آن‌گاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.[۱۷۶] پس از ادعای خلافت در سال‌های ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم حج گزارد.[۱۷۷] اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.[۱۷۸] او در دهه اول ذی‌حجه میان نماز ظهر و عصر بر منبر می‌نشست و مناسک حج را به مردم می‌آموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانسته‌اند.[۱۷۹] از جمله فتاوای او در حج عبارتند از: حرمت تمتع در حِجة الاسلام[۱۸۰]، استحباب استلام همه ارکان کعبه[۱۸۱]، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر رو‌به‌روی کعبه[۱۸۲]، انجام دادن طواف به صورت قِران[۱۸۳]، دعا زیر ناودان کعبه[۱۸۴]، جواز غذا خوردن و خوابیدن در مسجدالحرام[۱۸۵]، نهی از مسح و لمس مقام ابراهیم[۱۸۶].

روایات ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از جمله روایت‌های او درباره حرمین و حج، روایت مشروعیت حج نیابی از پیامبر گرامی(ص)[۱۸۷] و تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.[۱۸۸] او در وصف حج بنی‌اسرائیل می‌گفت: ۷۰۰۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از تنعیم وارد حرم می‌شدند.[۱۸۹] وی به نقل از پدرش، مقام ابراهیم و جای گام‌های او را مکانی می‌دانست که ابراهیم بر آن اعلان عمومی حج کرد.[۱۹۰] نیز او روایت‌های فراوان درباره فضیلت نماز در مسجدالحرام نقل کرده است.[۱۹۱]

بازسازی کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در زمان حکومت ابن زبیر در مکه، کعبه را به طور کامل تخریب کردند و از نو ساختند. در این بازسازی با استناد به روایتی از پیامبر(ص) بخشی از حجر اسماعیل به مساحت کعبه اضافه شد. بنایی که ساخته شد عمر زیادی نیافت و با نابودی خلافت ابن زبیر در زمان حجاج بن یوسف ثقفی بار دیگر کعبه را بازسازی کردند و حجر اسماعیل را از مساحت آن خارج کردند.

جستارهای وابسته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. الاصابه، ج۴، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۴.
  2. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۹۰-۹۱.
  3. الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵.
  4. الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۸.
  5. البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۶.
  6. الطبقات، خامسه۲، ص۳۱-۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ الاصابه، ج۴، ص۸۰.
  7. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
  8. الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
  9. الاصابه، ج۴، ص۸۱.
  10. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
  11. الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.
  12. الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.
  13. اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.
  14. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.
  15. الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.
  16. انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.
  17. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.
  18. دولت امویان، ص۱۱۲.
  19. انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.
  20. جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.
  21. انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.
  22. جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.
  23. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.
  24. الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.
  25. شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.
  26. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.
  27. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
  28. الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۷.
  29. الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۰.
  30. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۳؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۴۰.
  31. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
  32. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
  33. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۴۰؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۵.
  34. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
  35. انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.
  36. مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۴.
  37. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۵۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۰.
  38. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۳.
  39. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
  40. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
  41. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴.
  42. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.
  43. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.
  44. المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.
  45. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
  46. فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.
  47. تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.
  48. الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.
  49. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.
  50. الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.
  51. الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.
  52. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.
  53. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.
  54. الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.
  55. فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.
  56. الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
  57. الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.
  58. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  59. الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
  60. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.
  61. انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.
  62. انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.
  63. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
  64. البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.
  65. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.
  66. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.
  67. المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.
  68. نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.
  69. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.
  70. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.
  71. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.
  72. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
  73. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.
  74. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.
  75. المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.
  76. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.
  77. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.
  78. الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.
  79. الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.
  80. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.
  81. اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.
  82. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.
  83. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.
  84. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.
  85. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.
  86. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.
  87. مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.
  88. البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
  89. المنتظم، ج۶، ص۱۶.
  90. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.
  91. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.
  92. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
  93. معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.
  94. شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.
  95. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
  96. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.
  97. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.
  98. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.
  99. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.
  100. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
  101. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.
  102. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.
  103. الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.
  104. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.
  105. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۸.
  106. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۷۵.
  107. اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۷؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۵.
  108. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۶.
  109. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۹؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۴، ص۶۱.
  110. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰.
  111. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.
  112. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.
  113. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
  114. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
  115. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.
  116. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱.
  117. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
  118. اخبار الدولة العباسیه، ص۹۲.
  119. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
  120. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.
  121. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.
  122. الاغانی، ج۹، ص۹۸.
  123. الطبقات، ج۸، ص۱۳۱.
  124. انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰؛ الادب المفرد، ج۱، ص۱۴۳.
  125. تاریخ خلیفه، ص۱۶۰.
  126. عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.
  127. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.
  128. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.
  129. الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
  130. الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
  131. اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۵.
  132. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳۹.
  133. مروج الذهب، ج۳، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹.
  134. الطبقات، خامسه۲، ص۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷.
  135. انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
  136. الاخبار الطوال، ص۳۰۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۸.
  137. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶؛ الکامل، ج۴، ص۲۵۱.
  138. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲.
  139. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
  140. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲.
  141. انساب الاشراف، ج۷، ص۳۴.
  142. الاخبار الطوال، ص۳۰۶؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۲.
  143. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
  144. الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۳.
  145. الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۴۱.
  146. انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸.
  147. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.
  148. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.
  149. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.
  150. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۳۲.
  151. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
  152. انساب الاشراف، ج۷، ص۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۵.
  153. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
  154. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۴.
  155. الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
  156. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.
  157. الفتوح، ج۶، ص۳۳۸.
  158. الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.
  159. الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.
  160. اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۳۱؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۰.
  161. الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۸.
  162. الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.
  163. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
  164. انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۸.
  165. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.
  166. الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۵.
  167. الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.
  168. الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.
  169. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۲.
  170. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ الاصابه، ج۵، ص۲۲.
  171. الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.
  172. الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
  173. انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
  174. اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۴۷.
  175. تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷.
  176. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۱.
  177. الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
  178. الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
  179. طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۰.
  180. مسند احمد، ج۴، ص۴.
  181. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.
  182. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۸۱.
  183. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۲۱.
  184. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۶۲.
  185. اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۴.
  186. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۴۱۶.
  187. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۸۸.
  188. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۱۲۳.
  189. المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۲۳۸؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۲۴.
  190. اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۵۱.
  191. مسند ابن راهویه، ج۲، ص۸۳؛ صحیح مسلم، نووی، ج۹، ص۱۶۴.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ابن زبیر.
  • الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، مشهد، ۱۴۰۳ق
  • احسن التقاسیم: محمد بن احمد المقدسی (م.۳۸۰ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق
  • اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه
  • الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
  • اخبار الکرام باخبار المسجدالحرام: احمد بن محمد الملکی (م.۱۰۶۶ق.)، بیروت، دار الصحوه، ۱۴۰۵ق
  • اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق
  • اخبار مکه: فاکهی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق
  • الادب المفرد: البخاری (م.۲۵۶ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۰۹ق
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
  • اسدالغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
  • اعلام العلماء: عبدالکریم القطبی (م.۱۰۱۴ق.)، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
  • الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق
  • الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق
  • الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (۵۸۰ق.)، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق
  • انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق
  • الاوائل: حسن بن عبدالله العسکری (م.۳۹۵ق.)، ۱۴۰۸ق
  • البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
  • البغال: الجاحظ (م.۲۵۵ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۱۸ق
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
  • تاریخ الکعبة المعظمه: حسین عبدالله باسلامه، ۱۳۵۴ق
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
  • تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد ابن الضیاء (م.۸۵۴ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
  • تاریخ مکه (از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه): احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش
  • تاریخ و آثار اسلامی: اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۸۶ش
  • تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش, ۱۳۶۶ش
  • تذکرة الخواص: سبط بن جوزی، قم، الرضی، ۱۴۱۸ق
  • تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق
  • تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
  • الجمل: المفید (م.۴۱۳ق.)، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
  • جمهرة نسب قریش: الزبیر بن بکار بن عبدالله (م.۲۵۶ق.)
  • الجوهرة فی نسب النبی۹ و اصحابه: محمد بن ابی‌بکر انصاری، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
  • حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش
  • حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
  • حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م.۸۰۸ق.)، به کوشش احمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
  • دولت امویان: محمد سهیل طقوش، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،۱۳۸۷ش
  • الروض المعطار: محمد بن عبدالله المنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م
  • سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
  • سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق
  • السنن الصغری: البیهقی (م.۴۵۱ق.)، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۲ق
  • السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
  • سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
  • السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
  • شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
  • شرف النبی۹: ابوسعید خرگوشی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش
  • شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
  • صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
  • صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق
  • صحیح مسلم:مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
  • طبقات الفقهاء: ابواسحاق الشیرازی، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
  • عبدالله بن الزبیر العائذ ببیت ‌الله الحرام: ماجد لحام، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۵ق
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
  • فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م
  • الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
  • فرهنگ اعلام جغرافیایی: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ق
  • قاموس الحرمین الشریفین: محمد رضا نعمتی، مشعر، ۱۳۷۷ش
  • کعبه و مسجدالحرام در گذر تاریخ: ترجمه: انصاری، قم، مشعر، ۱۳۸۷ش
  • کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
  • کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
  • مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق
  • محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار: ابن عربی (م.۶۳۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق
  • المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
  • مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، بیروت، دار المعرفه
  • مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
  • المسالک و الممالک: ابوعبید البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م
  • مسند ابن راهویه: اسحاق بن راهویه (م.۲۳۸ق.)، به کوشش البلوشی، المدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
  • المصنّف: ابن ابی‌شیبه (م.۲۳۵ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
  • المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
  • المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، رضی، ۱۳۷۳ش
  • المعجم الاوسط: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
  • مکه و مدینه تصویری از توسعه و نوسازی: عبیدالله محمد امین کردی، ترجمه: صابری، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش
  • المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
  • نسب قریش: عبدالله الزبیری (م.۲۳۶ق.)، بیروت، دار المعارف
  • نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان، ‌تهران، سمت، ۱۳۷۸ش
  • نهایة الارب: النویری (م.۷۷۳ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳ق
  • النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش
  • الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق
  • وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.