جابر بن عبدالله انصاری

از ویکی حج
(تغییرمسیر از جابر بن عبدالله)
جابر بن عبدالله انصاری
مشخصات فردی
نام کامل جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری
کنیه ابوعبدالله
زادروز و زادگاه مدینه
محل زندگی مدینه و مکه
مهاجر/انصار انصار
نسب/قبیله تیره بنی‌سلمه قبیله خزرج
خویشان
سرشناس
شیخ انصاری
درگذشت/شهادت مدینه سال‏‌های 68 تا 79 هجری
مدفن قبرستان بقیع
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردن عقبه دوم
نحوه اسلام آوردن بیعت با پیامبر(ص)
حضور در جنگ‌ها حضور در بیشتر غزوه‌ها و برخی از سریه‌ها، نبرد صفین، فتوحات شام
دلیل شهرت صحابی و راوی حدیث
نقش‌های برجسته روایت حدیث، حضور در غزوات و سرایا، صحابی پیامبر(ص) و امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع)
دیگر فعالیت‌ها نخستین زائر قبر امام حسین(ع) در روز اربعین، رساندن سلام پیامبر(ص) به امام باقر(ع)
آثار صحیفه جابر، مسند جابر بن عبداللّه
اربعین حسینی
مفاهیم
اربعین
کتاب‌شناسی اربعین
تحقیق درباره اول اربعینلؤلؤ و مرجانمدنیت، عقلانیت، معنویت در بستر اربعینپیاده‌روی اربعین تأملات جامعه‌شناختیپیاده‌روی اربعین
آیین‌ها
پیاده‌روی اربعینزیارت اربعینهوسه‌خوانی
نخستین زائران
جابر بن عبدالله انصاریعطیه کوفی
مقاله‌های وابسته
موکبمسیرهای پیاده‌روی اربعینراهنمای اربعینپیاده‌روی جاماندگان اربعین

جابر بن عبدالله انصاری صحابی مشهور و راوی حجة الوداع پیامبر(ص) و مدفون در بقیع است. جابر در 16 سالگی به همراه پدرش که یکی از نقیبان خزرج بود در عقبه دوم با پیامبر بیعت کرد. وی در بسیاری از غزوات پیامبر(ص) و سریه‌ها حضور داشت.

برای جابر مناقب بسیار برشمرده‌اند، وی فردی دانشمند بود و در فراگیری حدیث از پیامبر(ص) و برخی صحابه برجسته، پس از رحلت ایشان اهتمام جدی داشت همچنین جابر از پیشگامان تفسیر و در شمار راویان مشهور حدیث نبوی است و از او 1540 حدیث گزارش شده است. وی ناقل روایات فراوان درباره فضیلت‌های اهل‌بیت(ع) است؛ از جمله: حدیث لوح، حدیث قتال امام علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین، حدیث منزلت، روایت غدیر، حدیث شجره و ... بوده است.

جابر در زمره اصحاب چند تن از امامان (از امام علی(ع) تا امام باقر(ع)) است. وی در دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) از خواص ایشان بود. جابر بن عبدالله پس از واقعه عاشورا، به همراه شاگردش عطیه عوفی نخستین زائران حرم امام حسین(ع) بودند که در روز اربعین به کربلا رسید. همچنین بنابر منابع روایی وی سلام پیامبر(ص) را به امام باقر(ع) رساند.

نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام/حزام با کنیه ابوعبدالله،[۱] ابومحمد و ابوعبدالرحمن[۲] از تیره بنی‌سلمه قبیله خزرج است.[۳]

مادر جابر، انیسه/نسیبه دختر عنمة/عقبة بن عدی نیز به همان تیره نسب می‌برد.[۴]

بیعت با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر همراه پدرش در جمع 70 نفری یثربیان (انصار) در موسم حج با پیامبر(ص) در عقبه منا دیدار و بیعت کرد.[۵]

پدر او یکی از نقیبان خزرج[۶] و جابر جوان‏ترین فرد در میان بیعت‏ کنندگان عقبه دوم بود.[۷] با توجه به مدت عمر جابر، سن وی گویا در آن هنگام حدود 16 سال بوده است.

شرکت در غزوات و جنگ‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جز غزوه‌های بدر و اُحد[۸] جابر در دیگر غزوه‌‏ها که شمار آن‌ها را 16[۹] یا 18[۱۰] و یا 19[۱۱] دانسته‌اند، حضور داشت. بدان‌جهت که پدرش او را سرپرست خواهرانش کرده بود، در بدر حضور نداشت.[۱۲]

گزارش‌‏هایی از شرکت او در نبرد بدر و آب‌رسانی به رزمندگان در دست است[۱۳] که شماری از منابع آن را انکار کرده‌‏اند.[۱۴] بر پایه گزارشی، جابر در نبرد اُحد که عبدالله بن ابی و همراهانش به بهانه بی‏ اعتنایی پیامبر(ص) به نظرشان از اُحد بازگشتند، با نکوهش آن‌ها یادآور شد که باید به حفظ دین، پیامبر(ص) و سرزمین خود تعهد داشته باشند.[۱۵]

در پی شهادت پدر جابر در احد[۱۶] که برخی او را نخستین شهید این غزوه دانسته‏‌اند[۱۷] ، وی نزد جنازه پدر آمد و خواست که با کنار زدن روانداز، صورتش را ببوسد. شماری از صحابه او را از این کار نهی کردند؛ اما رسول خدا(ص) که نظاره‌‏گر بود، از این‌کار نهی نکرد.[۱۸]

گویا پس از این رخداد، پیامبر(ص) جابر را غمناک دید و چون از علت آن پرسید، وی شهادت پدر و بدهکاری و بازماندن از چند دختر یاد کرد. رسول خدا(ص) با بشارت دادن به جابر درباره جایگاه والای پدرش که از خداوند بازگشت به دنیا و شهادت دیگر بار در راه او را آرزو دارد، وی را دلداری داد. برخی بر خلاف مشهور، نزول آیه 169 سوره آل‌عمران را در پی این رویداد دانسته‌اند.[۱۹]

معاویه در دوران حکومتش در صدد جاری ساختن چشمه‏‌ای در احد برآمد و اعلام نمود که هرکس شهیدی در آن‌جا دارد، حضور یابد. جابر پس از چند دهه جنازه پدر را یافت که هنوز خون از آن جاری بود.[۲۰]

غزوه حمراء الاسد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حمراء الاسد نخستین غزوه‌‏ای است که جابر در آن حضور یافت.[۲۱] حضور در این غزوه (3ق.) خاص شرکت‌کنندگان در احد بود.[۲۲] اما وی از پیامبر(ص) درباره همراهی با آن حضرت یا ماندن نزد خواهرانش کسب تکلیف کرد. رسول خدا(ص) فرمان داد که ضمن تعیین سرپرست برای خواهرانش، در این غزوه شرکت کند.[۲۳]

غزوه خندق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در غزوه خندق (5ق.) جابر که خانه‌‏اش نزدیک آن قرار داشت، رسول خدا(ص) را مهمان خود کرد. به‌رغم‌ اندک بودن غذا، پیامبر(ص) و صحابه گروه گروه به منزل او وارد شدند و غذا خوردند و طعام برکت یافت.[۲۴] در این غزوه، هنگامی که برخی مسلمانان با صخره‌‏ای روبه‌‏رو و از کندن آن عاجز شدند، جابر را نزد رسول خدا(ص) فرستادند تا با دعای خود، آن مانع را برطرف کند.[۲۵]

به گزارش جابر، پیامبر(ص) در نبرد خندق سه روز به راز و نیاز پرداخت تا این‌که در روز سوم دعایش مستجاب شد و با رفتن مشرکان و سپاه احزاب، شادی در چهره آن حضرت نمایان گردید.[۲۶] وی از مبارزه تن به تن امام علی(ع) با عمرو بن عبدود در این غزوه گزارش داده است.[۲۷]

غزوه حدیبیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر در غزوه حدیبیه (6ق.) و بیعت رضوان حضور داشت و شاهد عینی رویداد بود. وی حاضران در این بیعت را 1400 نفردانسته[۲۸] و مفاد آن را حمایت از پیامبر(ص) تا پای جان یاد کرده است.[۲۹] گویا او در عمرة القضا نیز حضور داشته است.

غزوه خیبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

درباره حضور جابر در غزوه خیبر (7ق.) گزارش‌‏های متفاوت در دست هستند. او کنده شدن درِ دژ به دست علی(ع)[۳۰] و شکسته شدن خمره‌های شراب یهودیان به‌دست خود[۳۱] را در این غزوه گزارش کرده است؛ اما برخی بدون ذکر علت و به پشتوانه این سخن که رسول خدا برای جابر سهمی از غنیمت‌های آن نبرد را کنار نهاد،[۳۲] حضور او در این غزوه را انکار نموده‌اند.

جابر شمار سپاه اسلام را در خیبر 1400 تن دانسته است.[۳۳]

از حضور وی در غزوه تبوک (9ق.)[۳۴] و حجة‌الوداع نیز یاد شده است.[۳۵]

حضور در سرایا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر افزون بر غزوه‌ها در برخی سرایا نیز حضور داشت که سریه خَبط (8ق.) از آن‌جمله است. به گزارش جابر، آنان بر اثر تاریکی و به دلیل عدم تشخیص قبله، در جهت مخالف آن نماز خواندند و پس از بازگشت، حکم آن را از پیامبر(ص) پرسیدند. آن‌گاه این آیه نازل شد: ﴿ولِلّهِ المَشرِقُ والمَغرِبُ فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ الله...﴾ (سوره بقره، آیه 115)[۳۶]

شان نزول‏‌های مشهورتر نیز برای این آیه یاد شده است.[۳۷] از وی در شان نزول برخی آیات دیگر نیز نام برده‌اند. آیه «فرایض» (سوره نساء: آیه 176) از آن جمله است. این آیه در پاسخ جابر نازل گشت که درباره میراث خواهرانش به‌عنوان تنها وارثانش از پیامبر سؤال کرد.[۳۸]

مناقب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برای جابر مناقب بسیار برشمرده‌اند[۳۹] و ترمذی[۴۰] و مبارک فوری[۴۱] بابی به مناقب او اختصاص داده‌اند. شماری از مفسران به نقل از خود جابر، از شفا یافتن وی به دست رسول خدا(ص) گزارش داده‌اند. بر این اساس، پیامبر(ص) در بستر بیماری جابر در حال بیهوشی او، از وی عیادت کرد و با آبِ باقی مانده از وضوی خود که بر او پاشید، موجب بهبود وی شد.[۴۲] سپس جابر درباره اموالش پس از مرگ پرسید و با نزول آیات 11-12 سوره نساء سهم وارثان وی مشخص شد.[۴۳]

آورده‌اند که جابر در سفری، هنگام شب شترش را به پیامبر فروخت و تا مدینه پشت سر ایشان بر مرکبش سوار شد[۴۴] و ایشان چند بار برای جابر استغفار کرد. از این شب به «لیلة البعیر» تعبیر شده است.[۴۵] به گزارش ابن ‏سعد، استغفار پیامبر(ص) برای جابر در غزوه ذات الرقاع (4ق.)[۴۶] رخ داد و ایشان در آن‌جا از بدهکاری‌های پدرش پرسید.[۴۷] نیز آورده‌اند که رسول خدا(ص) جابر را بر مرکب سوار کرد و به او 70 حدیث آموخت که کسی نشنیده بود.[۴۸] نیز گفته‌اند که رسول خدا(ص) کلماتی از جبرئیل را به وی آموخت.[۴۹]

جابر را به رغم دانش بسیار و صفات برجسته، فردی متواضع شمرده‌اند؛ چنان‌‏که وقتی از درگذشت ابن ‏عباس (درگذشت 68ق.) آگاهی یافت، وی را داناترین و حلیم‏‌ترین مردم خواند.[۵۰] از جابر سخنانی حکمت‏‌آمیز گزارش شده است.[۵۱] برخی از متمایلان به تصوف، جابر را از صفه‌نشینان انصار در مسجد نبوی دانسته‌اند.[۵۲] اما گویا وی مانند مهاجران در آن‌جا سکونت نداشته، بلکه تنها با ساکنان صفه در ارتباط بوده و گاه در صفه به استراحت می‌پرداخته است.

اهتمام به فراگیری و نقل حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر فردی دانشمند بود و در فراگیری حدیث از پیامبر(ص) و برخی صحابه برجسته، پس از رحلت ایشان اهتمام جدی داشت. آورده‌اند که برای شنیدن حدیث قصاص از عبدالله بن انس/انیس در دهه 50ق.[۵۳] به مصر رفت.[۵۴] او را حافظ سنت نبوی و مکثر (ناقل بیش از 1000حدیث) خوانده‏‌اند.[۵۵] وی از مفتیان مدینه به‌شمار می‌رفت.[۵۶]

سهم جابر در گزارش رویدادهای صدر اسلام و اخبار مربوط به غزوات و سرایای پیامبر(ص)، درخور توجه است؛ از جمله:

شیوه انجام مناسک رسول خدا(ص) در حجة‌الوداع (10ق.)،[۵۷] احرام از بیداء،[۵۸] وقوف ایشان در عرفات و سخنرانی در آن‌جا،[۵۹] زمان ورود پیامبر(ص) به مکه،[۶۰] یک حج رسول خدا(ص) پیش از هجرت و دیگری پس از هجرت و نیز عمره ایشان،[۶۱] و سفارش به خواندن دو رکعت نماز پس از ورود به مدینه. شیوه پوشش رسول خدا(ص) در عیدین[۶۲] (بُرد قرمز) و هنگام فتح مکه (عمامه مشکی)[۶۳] از دیگر گزارش‌های جابر درباره رسول خدا(ص) است. جابر صحیفه‌ای درباره مناسک حج دارد که در آن به وصف حجة الوداع پرداخته است.[۶۴]

جابر از پیشگامان تفسیر[۶۵] و در شمار راویان مشهور حدیث نبوی است و از او 1540 حدیث گزارش شده است. وی دارای یک مسند است[۶۶] که نسخه خطی آن به روایت عبدالله بن احمد بن حنبلدر خزانة الرباط در مغرب موجود است.[۶۷] او مجموعه‌ای از روایات پیامبر(ص) را نگاشت که به نام «صحیفه جابر» شهرت دارد.[۶۸] برپایه گزارش جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر(ص)، خداوند ایشان را از نطفه‏‌ای پاک آفرید و در صلب آدم(ع) نهاد و پیوسته آن نطفه را از صلب پاک به رحم پاک تا نوح(ع) و ابراهیم(ع) منتقل کرد تا به عبدالمطلب رسید.[۶۹]

در مدینه، راویان به جابر مراجعه می‌کردند. آورده‌اند که گرداگرد جابر را در مسجد نبوی احاطه کرده، از او روایت می‏‌شنیدند.[۷۰] تابعین بسیار از جمله سعید بن مسیب مکی، عطاء بصری،[۷۱] حسن بصری، شعبی کوفی[۷۲] و مجاهد از روایتگران حدیث او بودند.[۷۳] مزی و ابن عساکر نام ناقلان روایات جابر را ثبت کرده‌‏اند.[۷۴] از روایات جابر، جواز متعه و انجام آن در دوران پیامبر(ص) و ابوبکر است.[۷۵] شفا بودن حجامت و نیز فواید فصد، از دیگر روایات او است.[۷۶]

جابر در دوران خلفا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آورده‌اند که وی در خلافت ابوبکر همراه خالد بن ولید در فتوحات شام شرکت داشت.[۷۷] نیز در خلافت عمر (15ق.) در نبرد قادسیه با ایرانیان حضور داشت.[۷۸] گفته‌اند که عمر او را به عنوان عَریف (بزرگ و رابط میان تیره خود با حکومت) برگزید.[۷۹] گزارشی از میانجیگری جابر در ماجرای شورش بر ضدّ عثمان، میان معترضان مصری و خلیفه، در دست است.[۸۰] از نقش وی در رویدادهای عصر سه خلیفه، گزارشی در دست نیست.

جابر و اهل‌بیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

وی ناقل روایات فراوان درباره فضیلت‌های اهل‌بیت(ع) است؛ از جمله: حدیث لوح،[۸۱] حدیث قتال علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین،[۸۲] حدیث منزلت،[۸۳] روایت غدیر،[۸۴] حدیث شجره،[۸۵] حدیث سدّ باب،[۸۶] تعداد امامان،[۸۷] غیبت امام زمان (به عنوان یکی از فرزندان رسول خدا(ص))[۸۸] محشور شدن دشمن اهل‌بیت به شکل یهودی،[۸۹] مشارکت علی(ع) در قربانی رسول خدا(ص) در حجة الوداع،[۹۰] و نماز خواندن امام علی(ع) در روز پس از بعثت با رسول خدا(ص).[۹۱]

دوران امام علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر در زمره اصحاب چند تن از امامان است.[۹۲] وی در دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) از خواص ایشان بود. او را از اعضای «شُرطة الخَمیس» (نیروهای وفادار و متعهد به پایداری تا مرگ) دانسته‌‏اند. از حضور وی در نبرد جمل گزارشی در دست نیست؛ اما در نبرد صفین[۹۳] حضور داشت. او در پاسخ سؤالی درباره نبردهای امام علی(ع) تصریح کرد که جز کافر در حقانیت جنگ‌‏های او تردید نمی‌ورزد.[۹۴]

بر پایه گزارشی، جابر پس از ماجرای حکمیت به سال 40 ق. در مدینه بود.[۹۵]

دوران امام حسن و امام حسین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از وی در دوران خلافت امام حسن(ع) نیز گزارشی یافت نشده است. آورده‌اند که وی در روز شهادت امام حسن(ع) حضور داشت. هنگامی که نزدیک بود میان امام حسین(ع) و مروان بن حکم بر سر دفن امام حسن(ع) کنار جدش فتنه درگیرد، جابر با حسین بن علی(ع) سخن گفت تا برادرش را کنار آرامگاه مادرش در بقیع به خاک بسپارد و او هم، چنان کرد.[۹۶]

جابر در رخداد عاشورا حضور نداشت. وی در این هنگام نابینا بود. او را نخستین زائر حسینی دانسته‌اند که در اربعین سیدالشهداء(ع) با حالتی پریشان به زیارت ایشان شتافت.[۹۷]

رساندن سلام پیامبر به امام باقر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

وی دوران کودکی امام باقر(ع) را درک کرد. به گزارش خود او، پیامبر(ص) از زنده ماندن او و دیدارش با امام پنجم که همانند و هم‌نام ایشان است، گزارش داده و فرموده بود که سلامش را به او برساند.[۹۸] از این‌رو، جابر مشتاق دیدار امام باقر(ع) بود و چون وی را دیدار کرد، دست و پایش را بوسید و سلام رسول خدا(ص) را به او رساند.[۹۹] شماری از منابع در وجه انتخاب لقب باقر برای آن امام، به سخن جابر استناد می‌کنند.[۱۰۰] امام صادق(ع) وی را واپسین باقی‌مانده اصحاب پیامبر(ص) دانسته و از او با تعبیر «کان منقطعا الینا اهل البیت» یاد کرده است.[۱۰۱]

جابر و رویدادهای حرمین در روزگار اموی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

روابط جابر با بنی‌امیه دوستانه نبود. در ادامه نمونه‌هایی از برخورد وی با خلفای اموی بیان می‌شود: برپایه گزارشی، در یورش سپاه معاویه به فرماندهی بسر بن ارطاة به مدینه (40 ق.) که با غارت و تهدید و بیعت گرفتن از مردم برای معاویه همراه بود، وی در پی جابر فرستاد و او که این بیعت را گمراهی می‌دانست، پس از مشورت با‌ ام سلمه، همسر رسول خدا(ص)، و با صلاحدید او که گفته بود بیعت آنان همانند اصحاب کهف است که به شیوه تقیه و به‌رغم میل خود همراه قومشان در عیدها شرکت می‌کردند و به هیئت آنان درمی‏‌آمدند،[۱۰۲] با بسر بیعت کرد.[۱۰۳] هنگامی که معاویه در طلب عصا و منبر رسول خدا(ص) برآمد (50ق.) تا آن‌ها را به دمشق ببرد، جابر و ابوهریره نزد او رفته، به وی گوشزد کردند که آن‌ها را از جای خود تغییر ندهد. از این‌رو، معاویه از تصمیم خود منصرف شد.[۱۰۴] نیز در تهاجم سپاهیان یزید به مدینه (63 ق.) در رخداد حره در حالی که قادر به دیدن جایی نبود، سخنی را از پیامبر(ص) برای لشکریان شام روایت کرد که هر کس مردم مدینه را بترساند، قلب پیامبر(ص) را ترسانده است. سپاه اموی خواستند او را بکشند؛ اما مروان بن حکم اموی مانع آنان شد و دستور داد وی را به خانه‌‏اش برده، در را به روی او ببندند.[۱۰۵]

ابن زبیر در بازسازی کعبه که پس از ویرانی آن به دست سپاه یزید صورت گرفت، با جابر و ابن عباس و ابن عمر مشورت کرد. جابر همانند ابن عمر با این‌کار موافقت کرد. از این‌رو، کعبه بازسازی شد.[۱۰۶]

در ماجرای یورش حبیش بن دلجه در روزگار عبدالملک بن مروان به مدینه (65 ق.) او در پی جابر فرستاد و از وی خواست با عبدالملک به عنوان خلیفه بیعت کند و با خدا پیمان بندد که به بیعتش وفادار بماند و تهدید کرد که در صورت خودداری، خون وی را خواهد ریخت. جابر بیعت با او را کاری دشوار برشمرد و گفت: «با وی با همان شرط که با رسول خدا(ص) در حدیبیه بیعت کردیم که از دشمن نگریزیم، بیعت می‌‏کنم.»[۱۰۷] هنگام محاصره مکه به دست حجاج بن یوسف به سال 73ق. وی به خواست برخی از صحابه مانند جابر، یورش خود را تا پایان موسم حج متوقف کرد.[۱۰۸]

آورده‌اند که جابر در سفر عبدالملک بن مروان به مدینه در سفر حج، از بخشش این خلیفه به مبلغ 500 درهم برخوردار شد.[۱۰۹] در این دیدار، جابر حرمت شهر مدینه را که رسول خدا(ص) آن را «طیبه» نامیده بود، یادآور شد و از عبدالملک خواست به اهل آن شهر که محصور هستند، رسیدگی کند و حق خویشاوندی را به جای آورد. این سخن بر عبدالملک ناگوار آمد و از جابر روی برگرداند. جابر همچنان بر خواسته خود اصرار می‏‌ورزید تا این‌که پسر جابر وی را به اشاره ندیم عبدالملک وادار به سکوت کرد.[۱۱۰]

جابر از کسانی است که حجاج بن یوسف در مدت حکومتش بر حجاز (حک: 73-74ق.) برای تحقیر آنان، همانند اهل ذمه بر دستان یا گردنشان مهر نهاد.[۱۱۱] به گزارش از جابر، وی بر حجاج وارد شد و بر او سلام نکرد.[۱۱۲] با توجه به حکمرانی حجاج در حجاز، جابر وصیت کرده بود که وی بر جنازه‌‏اش نماز نخواند.[۱۱۳] جابر همچنین به استخفاف حجاج نسبت به قبر رسول خدا(ص) و منبر او واکنش نشان داد.[۱۱۴]

خانواده جابر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر با سهیمه/شمیمه دختر مسعود بن اوس ازدواج کرد[۱۱۵] که ثمره آن فرزندی به نام عبدالرحمن بود.[۱۱۶] شماری از حدیث‌شناسان، آنان را ثقه دانسته‌اند[۱۱۷] ؛ اما برخی به تضعیف آنان پرداخته‌اند.[۱۱۸]

فرزند دیگر جابر، محمود نام داشت.[۱۱۹] از نسل جابر، برخی به شمال افریقا مهاجرت کردند.[۱۲۰] نیز در بخارا[۱۲۱] و بعضی از مناطق ایران، شماری از نسل او ساکن شدند. شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی معروف شیعیان در سده 13ق. از تبار جابر است.[۱۲۲] درباره وی کتابی با نام «فقیهی از سلاله جابر» نگاشته‌اند.

تک‌‏نگاری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

درباره جابر تک ‏نگاشته‏‌هایی در دست است که «جابر بن عبدالله انصاری زندگینامه و گزیده روایات» اثر حسین واثقی، از آن جمله است.

درگذشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جابر در اواخر عمر به مکه کوچ کرد؛ اما دیگر بار به مدینه بازگشت[۱۲۳] و در آن شهر که زادگاهش بود، درگذشت. او اواخر عمر نابینا بود[۱۲۴] و به نقلی، واپسین فرد از صحابه مدنی بود که درگذشت.[۱۲۵] برخی وی را واپسین فرد از بیعت‌کنندگان عقبه (دوم) شمرده‏‌اند که رحلت کرد.[۱۲۶]

زمان درگذشت او را سال‏‌های 68،[۱۲۷] 74،[۱۲۸] 77،[۱۲۹] 78[۱۳۰] و 79[۱۳۱] یاد کرده‌اند. او هنگام رحلت حدود 90[۱۳۲] یا 94[۱۳۳] سال داشت. ابان بن عثمان اموی، حاکم مدینه، بر جنازه‏‌اش نماز گزارد.[۱۳۴]

برخی بر آنند که حجاج بن یوسف بر او نماز خوانده است.[۱۳۵] این گزارش با وصیت جابر که حجاج بر او نماز نخواند، سازگاری ندارد.[۱۳۶] وانگهی هنگام درگذشت جابر، حجاج به سال 74ق. در حجاز بود. شاید او برای حج آمده و مصادف با درگذشت جابر آن‌جا بوده است.[۱۳۷] مدفن جابر در بقیع است؛ اما برخی به اشتباه برای او در شوشتر خوزستان از بقعه‌ای یاد می‌کنند که باید متعلق به نوادگان او باشد. شوشتری این بقعه را از آن یکی از عالمان این شهر دانسته است.[۱۳۸]

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

واثقی، حسین، مجله فرهنگ زیارت، جابر بن عبدالله انصاری، اولین زائر اربعین، دیماه سال 1392 شماره 19-20.

موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، دانشنامه جهان اسلام، جابربن عبدالله انصاری.

میسری، ندا، مرتضوی، سیدمهدی، مجله الاهیات قرآنی، تحلیلی از راز ایمان جابر بن عبدالله انصاری به آیه 85 سوره قصص و مساله رجعت، پاییز و زمستان 1393 - شماره 3 (22 صفحه - از 137 تا 158).

پاک‌نیا تبریزی، عبدالکریم، مجله مبلغان، یک قرن وفاداری جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله همنشین هفت معصوم علیهم‌السلام، آبان و آذر 1393 - شماره 183 (9 صفحه - از 102 تا 110).

اسدی، محسن، مجله میقات الحج(عربی)، شخصیات من الحرمین الشریفین (16): جابر بن عبد الله الأنصاری، پاییز 1382 - شماره 20 ISC (34 صفحه - از 129 تا 162).

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. المعارف، ص307؛ الثقات، ج3، ص51؛ اسد الغابه، ج1، ص307.
  2. تاریخ دمشق، ج11، ص208؛ اسد الغابه، ج1، ص307.
  3. النسب، ص286؛ جمهرة انساب العرب، ص359؛ الانساب، ج3، ص50؛ ج7، ص184.
  4. الطبقات، ابن سعد، ج8، ص408؛ الطبقات، خلیفه، ص172؛ تهذیب الکمال، ج4، ص448.
  5. الثقات، ج3، ص51؛ المعارف، ص307.
  6. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص620-621.
  7. المعارف، ص307؛ انساب الاشراف، ج1، ص288؛ رجال کشی، ج1، ص205.
  8. المعارف، ص307؛ الاصابه، ج1، ص546؛ تهذیب الکمال، ج4، ص449.
  9. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191.
  10. اسد الغابه، ج1، ص307.
  11. التاریخ الکبیر، ج2، ص207؛ الثقات، ج3، ص51؛ تاریخ دمشق، ج11، ص219.
  12. تاریخ طبری، ج11، ص526؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191؛ تاریخ الاسلام، ج1، ص378.
  13. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191؛ الاصابه، ج1، ص546.
  14. تاریخ الاسلام، ج5، ص379؛ تهذیب الکمال، ج4، ص448-449.
  15. تفسیر قمی، ج1، ص122؛ الصحیح من سیرة النبی، ج7، ص106.
  16. السیرة النبویه، ج2، ص317؛ الطبقات، ابن سعد، ج3، ص562.
  17. الطبقات، ابن سعد، ج3، ص562.
  18. سنن النسائی، ج4، ص13؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص325.
  19. السیرة النبویه، ج3، ص634؛ جامع البیان، ج4، ص229؛ اسباب النزول، ص86.
  20. عیون الاخبار، ج2، ص342؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص190.
  21. المغاری، ج1، ص336؛ الطبقات، ابن سعد، ج2، ص48-49؛ تاریخ طبری، ج11، ص526.
  22. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191؛ تاریخ دمشق، ج11، ص219.
  23. السیرة النبویه، ج3، ص615؛ تاریخ خلیفه، ص42؛ روض الجنان، ج5، ص161.
  24. السیرة النبویه، ج3، ص703-704؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج3، ص422-424.
  25. السیرة النبویه، ج3، ص702-703؛ تفسیر قمی، ج2، ص178.
  26. المغازی، ج2، ص488؛ تاریخ المدینه، ج1، ص59.
  27. المغازی، ج2، ص471.
  28. السیرة النبویه، ج3، ص786؛ السنن الکبری، ج6، ص326.
  29. مجمع البیان، ج9، ص176؛ روض الجنان، ج17، ص331.
  30. فتح الباری، ج7، ص367؛ امتاع الاسماع، ج1، ص310؛ البدایة و النهایه، ج7، ص251.
  31. المغازی، ج2، ص510.
  32. السیرة النبویه، ج3، ص794، 810.
  33. السیرة النبویه، ج3، ص787؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص192.
  34. المغازی، ج3، ص1034.
  35. اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص256.
  36. اسباب النزول، ص23؛ نواسخ القرآن، ص47.
  37. تفسیر ثعلبی، ج1، ص262؛ زاد المسیر، ج1، ص103.
  38. زاد المسیر، ج1، ص503-504؛ مجمع البیان، ج3، ص229؛ احکام القرآن، ج1، ص519.
  39. شذرات الذهب، ج1، ص84؛ وسائل الشیعه، ج20، ص150.
  40. سنن الترمذی، ج5، ص354.
  41. تحفة الاحوذی، ج10، ص237-238.
  42. جامع البیان، ج4، ص367؛ اسباب النزول، ص96؛ مجمع البیان، ج3، ص23.
  43. جامع البیان، ج4، ص367؛ اسباب النزول، ص96؛ مجمع البیان، ج3، ص23.
  44. الطبقات، ابن سعد، ج2، ص61.
  45. الثقات، ج3، ص51.
  46. نک: تاریخ الاسلام، ج2، ص247.
  47. الطبقات، ابن سعد، ج2، ص61.
  48. تاریخ دمشق، ج11، ص230.
  49. تاریخ دمشق، ج11، ص231.
  50. انساب الاشراف، ج4، ص72.
  51. تاریخ دمشق، ج11، ص229-230.
  52. حلیة الاولیاء، ج2، ص4.
  53. نک: تاریخ دمشق، ج11، ص213-214.
  54. مسند احمد، ج3، ص495؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191-192؛ تحفة الاحوذی، ج10، ص237.
  55. الاستیعاب، ج1، ص220؛ اسد الغابه، ج1، ص308.
  56. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص189-190.
  57. نک: البدایة و النهایه، ج5، ص127، 164.
  58. سبل الهدی، ج9، ص263.
  59. نک: اخبار مکه، فاکهی، ج6، ص40-45.
  60. سبل الهدی، ج8، ص462.
  61. الکامل، ج2، ص305.
  62. امتاع الاسماع، ج6، ص396.
  63. انساب الاشراف، ج2، ص156؛ امتاع الاسماع، ج6، ص367.
  64. نک: الطبقات، ابن سعد، ج5، ص467.
  65. طبقات مفسران شیعه، ج1، ص214-215.
  66. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص194؛ نک: الاصابه، ج1، ص546.
  67. الاعلام، ج2، ص104.
  68. الطبقات، ابن سعد، ج7، ص237؛ تاریخ الاسلام، ج7، ص455؛ البدایة و النهایه، ج9، ص343.
  69. الامالی، ص500.
  70. تهذیب الکمال، ج4، ص452؛ الاصابه، ج1، ص546.
  71. الجرح و التعدیل، ج2، ص492.
  72. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص189-190، 194.
  73. اسد الغابه، ج1، ص308.
  74. تهذیب الکمال، ج4، ص444-447؛ تاریخ دمشق، ج11، ص208.
  75. مروج الذهب، ج3، ص81.
  76. سبل الهدی، ج12، ص147، 149.
  77. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص192؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص377-378.
  78. الکامل، ج2، ص517.
  79. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص194.
  80. تاریخ المدینه، ج3، ص1135.
  81. الکافی، ج1، ص528؛ بشارة المصطفی، ص283-284.
  82. المناقب، ابن مردویه، ص318؛ الدر المنثور، ج6، ص18.
  83. الجوهرة فی نسب الامام علی، ص15؛ المناقب، کوفی، ج1، ص529.
  84. المناقب، کوفی، ج2، ص389.
  85. شواهد التنزیل، ج1، ص375.
  86. بشارة المصطفی، ص405.
  87. مائة منقبه، ص72؛ الیقین، ص375؛ کفایة الاثر، ص62.
  88. تفسیر ابوحمزه، ص140.
  89. تفسیر فرات الکوفی، ص21.
  90. المغازی، ج3، ص1087-1088.
  91. الکامل، ج2، ص57.
  92. رجال کشی، ج1، ص206-207؛ رجال الطوسی، ص59، 111، 129.
  93. العبر، ج1، ص30؛ اسد الغابه، ج1، ص307.
  94. میزان الاعتدال، ج2، ص251.
  95. تاریخ طبری، ج5، ص139؛ الاستیعاب، ج1، ص162.
  96. تاریخ دمشق، ج13، ص287؛ البدایة و النهایه، ج8، ص48.
  97. مصباح الزائر، ص286؛ رجال کشی، ج1، ص207؛ بشارة المصطفی، ص125.
  98. تاریخ یعقوبی، ج2، ص320.
  99. الکافی، ج1، ص469؛ تاریخ دمشق، ج54، ص276.
  100. تاریخ یعقوبی، ج2، ص320.
  101. الکافی، ج1، ص469؛ الاحتجاج، ص62.
  102. الغارات، ج2، ص603-606؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص197-198.
  103. الغارات، ج2، ص605؛ تاریخ دمشق، ج11، ص235.
  104. تاریخ طبری، ج5، ص239.
  105. الامامة و السیاسه، ج1، ص236.
  106. نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص205؛ انساب الاشراف، ج5، ص369-370.
  107. الامامة و السیاسه، ج2، ص24.
  108. اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص372؛ نک: الکامل، ج4، ص350.
  109. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص193؛ تاریخ دمشق، ج11، ص235.
  110. تاریخ دمشق، ج11، ص235.
  111. تاریخ یعقوبی، ج2، ص272؛ انساب الاشراف، ج13، ص399؛ الکامل، ج4، ص358-359.
  112. تاریخ دمشق، ج11، ص234.
  113. الاصابه، ج1، ص547؛ اعیان الشیعه، ج4، ص45.
  114. الکامل، ج4، ص359.
  115. الطبقات، ابن سعد، ج8، ص339؛ اسد الغابه، ج6، ص156.
  116. المحبر، ص413؛ الاصابه، ج8، ص194.
  117. الجرح و التعدیل، ج3، ص375؛ الثقات، ج5، ص77؛ تقریب التهذیب، ج2، ص62.
  118. المعارف، ص307.
  119. التاریخ الکبیر، ج1، ص219.
  120. جمهرة انساب العرب، ص359.
  121. الکامل، ج10، ص545.
  122. خاتمة المستدرک، ج2، ص43.
  123. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص191.
  124. المعارف، ص307؛ نک: رجال کشی، ج1، ص207؛ تهذیب الکمال، ج4، ص453.
  125. المعارف، ص307؛ تاریخ دمشق، ج11، ص237؛ الاصابه، ج1، ص546-547.
  126. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص189؛ اعیان الشیعه، ج4، ص45.
  127. تاریخ خلیفه، ص165.
  128. اسد الغابه، ج1، ص358.
  129. اسد الغابه، ج1، ص358.
  130. الطبقات، ابن سعد، ج5، ص221؛ الطبقات، خلیفه، ص172؛ المعارف، ص307.
  131. الثقات، ج3، ص51.
  132. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص190.
  133. سیر اعلام النبلاء، ص191، 194؛ رجال کشی، ج1، ص207؛ المعارف، ص307.
  134. المعارف، ص307؛ الاستیعاب، ج1، ص220؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص192.
  135. التاریخ الصغیر، ج1، ص221؛ تاریخ دمشق، ج11، ص236.
  136. الاصابه، ج1، ص547.
  137. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص193-194.
  138. نک: آثار و بناهای خوزستان، ج1، ص328-329.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل جابر بن عبدالله انصاری.
  • آثار و بناهای خوزستان: احمد اقتداری، تهران، اشاره، 1375ش.
  • الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (درگذشت 520ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق.
  • احکام القرآن: ابن العربی (درگذشت 543ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • اخبار مکه: الفاکهی (درگذشت 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
  • اسباب النزول: الواحدی (درگذشت 468ق.)، قاهره، الحلبی و شرکاه، 1388ق.
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
  • اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • الاعلام: الزرکلی (درگذشت 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
  • اعیان الشیعه: سید محسن الامین (درگذشت 1371ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
  • الامالی: الطوسی (درگذشت 460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق.
  • الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
  • امتاع الاسماع: المقریزی (درگذشت 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (درگذشت 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
  • بشاره المصطفی: محمد بن علی الطبری (درگذشت 525ق.)، به کوشش القیومی، قم، النشر الاسلامی، 1420ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
  • التاریخ الصغیر: البخاری (درگذشت 256ق.)، به کوشش محمود ابراهیم، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • التاریخ الکبیر: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (درگذشت 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (درگذشت 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • تحفة الاحوذی: المبارک فوری (درگذشت 1353ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
  • تفسیر ابو حمزه (تفسیر القرآن الکریم): ابوحمزه ثمالی (درگذشت 148ق.)، گردآوری عبدالرزاق حرزالدین، به کوشش معرفت، قم، الهادی، 1420ق.
  • تفسیر القمی: القمی (درگذشت 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق.
  • تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (درگذشت 427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
  • تفسیر فرات الکوفی: الفرات الکوفی (درگذشت 307ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
  • تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • تهذیب الکمال: المزی (درگذشت 742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق.
  • الثقات: ابن حبان (درگذشت 354ق.)، به کوشش شرف الدین، هند، وزارت معارف و شؤون فرهنگی.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الجرح و التعدیل: ابن ابی‌حاتم الرازی (درگذشت 327ق.)، بیروت، دار الفکر، 1372ق.
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم (درگذشت 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الجوهرة فی نسب الامام علی و آله: البری (درگذشت قرن7ق.)، به کوشش التونجی، دمشق، مکتبة النوری، 1402ق.
  • حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (درگذشت 430ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1405ق.
  • خاتمة المستدرک: النوری (درگذشت 1320ق.)، قم، آل البیت، 1415ق.
  • الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
  • دلائل النبوه: ابونعیم الاصفهانی (درگذشت 430ق.)، به کوشش محمد رواس و عبدالبر عباس، بیروت، دار النفائس، 1406ق.
  • دلائل النبوه: البیهقی (درگذشت 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
  • رجال الطوسی: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
  • رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش میرداماد و رجایی، قم، آل البیت، 1404ق.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • زاد المسیر: ابن الجوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (درگذشت 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • سنن الترمذی: الترمذی (درگذشت 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
  • السنن الکبری: البیهقی (درگذشت 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • سنن النسائی: النسائی (درگذشت 303ق.)، بیروت، دار الفکر، 1348ق.
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213ق./218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
  • شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (درگذشت 1089ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
  • شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (درگذشت 506ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
  • الصحیح من سیرة النبی(ص): جعفر مرتضی العاملی، قم، دار الحدیث، 1426ق.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، بیروت، دار صادر.
  • طبقات مفسران شیعه: عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، 1371ش.
  • الطبقات: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • العبر فی خبر من غبر: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش محمد السعید، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • عیون الاخبار: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
  • الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (درگذشت 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • الکافی: الکلینی (درگذشت 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
  • کفایة الاثر: علی بن محمد خزاز قمی (درگذشت 400ق.)، به کوشش کوه‌کمری، قم، بیدار، 1401ق.
  • مائة منقبه: محمد بن احمد القمی (درگذشت 412ق.)، قم، مدرسة الامام المهدی، 1407ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
  • مروج الذهب: المسعودی (درگذشت 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • مصباح الزائر: ابن طاوس (درگذشت 664ق.)، آل البیت، 1417ق.
  • المعارف: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • مناقب الامام امیر المؤمنین(ع): محمد بن سلیمان الکوفی (درگذشت 300ق.)، به کوشش محمودی، قم، احیاء الثقافة الاسلامیه، 1412ق.
  • مناقب علی بن ابی‌طالب(ع): احمد بن مردویه (درگذشت 410ق.)، قم، دار الحدیث، 1424ق.
  • میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار المعرفه، 1382ق.
  • النسب: ابن سلاّم الهروی (درگذشت 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
  • نواسخ القرآن: ابن الجوزی (درگذشت 597ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
  • وسائل الشیعه: الحر العاملی (درگذشت 1104ق.)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • الیقین: ابن طاوس (درگذشت 664ق.)، به کوشش الانصاری، قم، دار الکتاب، 1413ق.